آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

صفحات تاریخ گواهى مى‏دهد، دوران زندگى رهبر مسلمانان جهان از آغاز کودکى تا روزى که به پیامبرى و رسالت مبعوث شد و تا زمانى که دعوت حق را لبیک گفته و به سراى باقى شتافت، پر از حوادث شگفت‏انگیز مى‏باشد. این حوادث بیانگر این واقعیت است، که حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یک زندگى عادى نبوده و حکایت از عظمت‏شخصیت او مى‏کند.
دانشمندان مادى و تاریخ نویسانى که جهان‏بینى آنان تنها از دریچه‏ى مادى‏گرى شکل مى‏گیرد، وقوع حوادث غیر عادى در زندگانى انبیاى الهى را زایده‏ى پندار ویا ساخته و پرداخته حب و علاقه زیاد پیروان ادیان مى‏دانند. این دانشمندان، حداکثر، انبیاى الهى را انسانهاى فوق بشرى که با افکار نورانى خود سیر زندگانى بشریت را روشن نموده، معرفى کرده‏اند. (1)
دانشمندان مسلمان با قبول عالم ماده و روابطى که بر آن حاکم است، بر این عقیده‏اند: تمام پدیده‏هاى عالم به اراده‏ى الهى مى‏باشد و امور جهان تحت قدرت خداوند تدبیر مى‏شود، و خداوند در جهت هدایت انسانها، بنا به مصالحى که خود آگاه است، از باب لطف و رحمت‏بر بندگان، حوادث شگفت‏انگیزى را در مورد بعضى از انسانها تحقق مى‏بخشد، تا آنها مشعلهاى ایت‏بشریت‏شوند.
از جمله این موارد، حوادث مهم دوران کودکى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را مى‏توان ذکر کرد، مانند: شکاف برداشتن طاق کسرى و پر شیر شدن رگهاى خشکیده‏ى سینه حلیمه سعدیه و زیاد شدن برکات در قبیله او (2) ، و....
متاسفانه در بین نقل این ارهاصات (3) و کرامات که نشانه‏هاى عظمت‏شخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است و سبب فخر و مباهات مسلمانان مى‏باشد، عده‏اى ناآگاه یا مغرض، خلاف واقعها ومطالب ناروایى به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نسبت داده‏اند، که اگر بپذیریم با سوء نیت همراه نبوده، حاصلى جز وهن شخصیت پیامبر بزرگ اسلام و خدشه به عظمت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در بر ندارد.
از جمله این اسراییلیات داستان «غرانیق و شق صدر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم‏» را مى‏توان ذکر کرد که در کتابهاى حدیث و تاریخ غیر امامیه روایاتى جعلى در مورد شکافتن سینه پیامبر در کودکى نقل شده و این واقعه را در شما ر فضایل و کرامات حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم برشمرده‏اند.
این نوشتار پژوهشى در مورد داستان «شکافتن سینه پیامبر» در کودکى و بررسى صحت آن مى‏باشد.
در این پژوهش بعد از طرح مساله و تعریف واژه‏هاى آن به بیان فرضیه‏هاى مطرح درباره این داستان مى‏پردازیم و در ادامه، پیشینه‏هاى روایى و تاریخى بحث و دیدگاههاى مختلف را در مورد آن ذکر مى‏کنیم و در پایان نظریه مختار را مى‏آوریم.
طرح و تبیین موضوع «شق صدر النبى‏»
جمعى از اهل حدیث (اهل سنت) (4) از حلیمه سعدیه نقل کرده‏اند: پس از آن که محمد صلى الله علیه و آله و سلم را براى شیر دادن به میان قبیله خود بردم، هنوز چند ماهى از این ماجرا نگذشته بود که (طبق معمول روزهاى سابق) محمد صلى الله علیه و آله و سلم با فرزندان دیگر براى بازى به پشت چادرها رفتند، ناگهان برادر رضاعى او سراسیمه و شتابان به نزد ما آمده، گفت: برادر قریشى ما را دریابید که دو مرد سفید پوش او را گرفته خواباندند، سینه‏اش را شکافتند و چیزى از سینه او بیرون آوردند. حلیمه گوید: من و شوهرم به جانب او روان شدیم، بچه را با رنگى پریده، مضطرب و وحشت‏زده در نقطه‏اى از بیابان مشاهده کردیم، بى‏اختیار در آغوشش کشیده، بدو گفتم: پسرجان چه اتفاقى برایت افتاده، او گفت: دو مرد سفید پوش پیش من آمدند و مرا خوابانده سینه‏ام را شکافتند، قلب مرا در آوردند و غده‏اى سیاه از آن بیرون کشیدند و آن را در طشت طلایى شستشو دادند و دوباره در جایش قرار دادند.
مطلب بالا خلاصه داستانى است‏به نام «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم‏» که در کتابهاى روایى و تاریخى اهل سنت آمده است.
و به عنوان کرامت و فضیلتى براى پیامبر نقل شده است. (5) ناقلان این داستان مى‏گویند: این عمل در مدت عمر پیامبر پنج مرتبه تکرار شده است: زمان طفولیت‏حضرت، قبل از پنج‏سالگى، در ده سالگى، در بیست‏سالگى و در شب معراج و تکرار این حادثه را سبب ازدیاد شرافت و مقام حضرت دانسته‏اند، و این معنى را برخى از شعرا به نظم درآورده، گفته‏اند: (6)
لقد شق صدر النبى محمد مرارا تشریف وذا غایة المجد
فاولى له التشریف فیها مؤثل لتطهیر من مضغة فى بنى سعد
و ثانیه کانت له و هو یافع و ثالثه للمبعث الطیب الند
و رابعه عند العروج لربه و ذا باتفاق فاستمع یااخا الشد
و خامسه فیها خلاف ترکتها لفقدان تصحیح لها عند ذى النقد
به راستى پاره شدن سینه محمد صلى الله علیه و آله و سلم در چند مرتبه به خاطر کمال شرافت و رسیدن به نهایت مجد و بزرگوارى است.
پس نخست، جمع گشت تمامى شرافت‏بر او، تا از لعاب دهان بنى سعد تطهیر شود.
بار دوم، زمانى بود که نوجوانى را مى‏گذراند، و بار سوم هنگام بعثت پاکیزه و بلند مرتبه.
نوبت چهارم، گاه معراج به سوى پروردگار بود، اى برادر هدایت‏یافته! بشنو اینها را که همه مورد اتفاق نظر است.
نوبت پنجم مورد اختلاف است و من به جهت فقدان دلیل درست ، که انتقاد کنندگان مطرح کرده‏اند آن را رها نمودم.
شق الصدر در لغت و اصطلاح
الف. معناى لغوى
در مصباح المنیر آمده است: الشق بالفتح، انفراج (7) فى الشى‏ء را گویند. اقرب الموارد «الشق‏» را این گونه معنى کرده است: شق الشى‏ء شقا صدعه (8) و فرقه و منه قولهم: شق عصا المسلمین اى فرق جمعهم.
ب. معناى اصطلاحى
معناى اصطلاحى «شق الصدر» همان معناى لغوى آن است; یعنى، شکافتن سینه و منظور از «قصة شق الصدر» داستان شکافتن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.
فرضیه‏هاى مطرح در مورد قصه «شق الصدر»
در رابطه با موضوع «شق الصدر» دو نظریه مختلف از دانشمندان مسلمان بیان شده است:
1. دانشمندان سنى مذهب بعد از نقل این داستان، آن را پذیرفته و از کمالات حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر شمرده‏اند و یا لااقل آن را تلقى به قبول کرده و در مخالفت‏با مفاد داستان حرفى نزده‏اند. از دانشمندان اهل سنت تنها محمود ابوریة در کتاب «اضواء على السنة المحمدیة‏» این داستان را جعلى و از اسراییلیات شمرده است.
2. دانشمندان شیعى در رابطه با صحت این داستان به سه دسته تقسیم مى‏شوند:
الف) اکثریت آنها این داستان را جعلى و از اسراییلیات مى‏دانند; مانند: طبرسى در «مجمع البیان‏» ....
ب) عده‏اى نیز وقوع این حادثه را از قبیل تمثیل و تمثل دانسته و در صدد توجیه عقلانى آن بوده‏اند; مانند: علامه طباطبایى در «المیزان‏» .
ج) بعضى از دانشمندان شیعى نیز به خاطر وقایع شگفت‏انگیزى که در این داستان است، آن را تلقى به قبول کرده‏اند; مانند: علامه مجلسى در کتاب «بحار الانوار» .
پیشینه‏ى روایى وتاریخى قصه «شق الصدر»
الف. ریشه‏هاى روایى
ریشه‏هاى روایى خبر «شق الصدر» را در اخبارى مى‏توان یافت که در کتابهاى صحیح بخارى و مسلم (9) و یا سایر کتابهاى روایى و اهل سنت نقل شده است. بخارى در صحیح از ابى‏هریره (11) نقل مى‏کند که : هر کدام از فرزندان آدم علیه السلام به دنیا مى‏آید، شیطان، انگشتى به پهلویش مى‏زند غیر از، عیسى بن مریم که چون خواست‏به او انگشت‏بزند حجاب بر او زده شد و انگشت (شیطان) به حجاب اصابت کرد. و در روایتى دیگر آورده است که: «مولودى از فرزندان آدم به دنیا نمى‏آید، مگر این که شیطان به هنگام تولد اورا لمس نماید، مگر مریم و فررندش‏» و در صحیح مسلم آمده که: مولودى از فرزندان آدم به دنیا نمى‏آید مگر این که به خاطر نیش زدن شیطان، گریه مى‏کند «الا یستهل من نخسة (12) الشیطان...» .
نقل چنین احادیثى در کتب روایى اهل سنت، دادن حربه به دست مسیحیان متعصب بر ضرر مسلمانان است. آنها به استناد این احادیث قایل شده‏اند که هیچ بشرى حتى پیامبران معصوم نبوده و در معرض خطا و لغزش هستند، مگر عیسى بن مریم، او از لمس شیطان مصون ماند و همین امر مافوق بشرى بودن او را تایید کرده و نشان مى‏دهد که او موجودى لاهوتى است. (13)
ابو ریة به صورت شکواییه از ناقلان این احادیث مى‏گوید: اگر مسلمانان به برادران مسیحى بگویند: چرا خداوند خطاى (14) آدم علیه السلام و ذریه او را به غیر این طریق مشکل نبخشید تا لازم نباشد روح پاک و سالم عیسى علیه السلام را که بدون گناه و پاک بود (این‏گونه به سوى خود) ببرد [منظور به دار آویختن حضرت عیسى علیه السلام ] .
در جواب، مسیحیان مى‏گویند: چرا خداوند پیامبر را که برگزیده‏اش بود، بدون عمل جراحى قلب همانند دیگر برادرانش، از انبیا و رسولان منزه از خون سیاه و نصیب شیطان نیافرید تا دیگر نیازى به عمل جراحى، آن هم چندین مرتبه که سینه‏اش پاره پاره شد، نباشد. (15)
آلوسى در تفسیر روح‏المعانى در ذیل آیه «الم نشرح‏» مى‏گوید : «الشرح فى الاصل بمعنى الفسخ...» و در ادامه در تفسیر این آیه که چگونه قلب پیامبر توسع و شرح صدر پیدا کرد، اشاره به روایتى مى‏کند از ابن عباس که در این باره نقل شده است، و آن همان «قصه شق الصدر» است. «عن ابن عباس وجماعة انه اشارة الى شق صدره الشریف فى صبیاه والسلام و قد وقع هذا الشق على ما فى بعض الاخبار وهو عند مرضعته حلیمة...» . (16)
بعضى از اهل سنت‏بعد از نقل این داستان آن را از جمله مزایا و فضایلى شمرده‏اند که مخصوص پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى‏باشد، و هیچ پیامبرى حتى حضرت عیسى علیه السلام از چنین موهبت الهى برخوردار نبوده‏اند. ابن برهان حلبى در کتاب «انسان العیون فى سیرة الامین والمامون‏» (17) و بوطى در کتاب «فقه السیرة‏» (18) چنین راى را برگزیده‏اند.
ب. ریشه‏ى تاریخى
علامه جعفر مرتضى در این باره مى‏گوید: «حقیقت این است که این روایت ماخوذ از (داستانهاى) زمان جاهلیت است. در کتاب «اغانى‏» افسانه‏اى آمده که مفادش چنین است:
«امیة بن ابى صلت‏» در خواب دید، دو پرنده آمدند، یکى در باب خانه نشست و دیگرى داخل شد، قلب امیه را شکافت و سپس آن را برگرداند. پرنده دیگر به آن (پرنده) گفت: آیا دریافت کردى؟ گفت: آرى، گفت: آیا تزکیه شد؟ گفت: قبول نکرد. سپس قلب را به محلش باز گرداند. آنگاه عمل شکافتن سینه چهار بار براى او (امیه) تکرار شد» .
به نظر مى‏رسد وجود خرافات و افسانه‏هایى، مانند داستان «امیة بن ابى الصلت‏» و روایات جعلى مانند روایت «مس شیطان‏» زمینه‏ها را براى نقل روایاتى در مورد «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم‏» و ساختن چنین داستانى فراهم کرده است.
دیدگاه‏ها در مورد قصه «شق الصدر»
الف) دیدگاه دانشمندان اهل سنت در مورد حادثه «شق الصدر»
منشا این حادثه را در کتابهاى روایى و تاریخى غیر امامیه مى‏توان یافت و علماى اهل سنت را از نظریه پردازان این داستان مى‏توان ذکر کرد. این واقعه را در کتابهاى روایى اهل سنت در «صحیح مسلم‏» کتاب الایمان و «صحیح بخارى‏» کتاب التوحید و در «مسند احمد» کتاب باقى مسند المکثرین و در کتابهاى تاریخى در «سیره ابن هشام‏» و «تاریخ طبرى‏» در قسمت دوران کودکى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏توان یافت. «مسلم بن الحجاج‏» از «انس بن مالک‏» نقل مى‏کند که جبرئیل نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد، درحالى که با نوجوانى مشغول بازى بود. وى را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینه‏اش را شکافت، قلب اورا بیرون آورد، و از درون آن لخته خونى بیرون کشید وگفت: این سهم شیطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتى از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم درجاى خود نهاد، بچه‏ها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس‏» مى‏گوید: من اثر بخیه را در سینه‏اش دیدم. (19)
«قال لى انس فکنت ارى اثر المخیط فى صدره‏» . نزدیک به این معنى و عبارات (که از صحیح مسلم نقل شد) و یا عین آن را مى‏توان در سیره ابن هشام (20) ، «تاریخ طبرى‏» (21) ، «تاریخ یعقوبى‏» (22) ، «تاریخ مسعودى‏» (23) و «السیرة الحلبیة‏» (24) یافت و اگر اختلافى وجود دارد در تعداد افرادى است که براى این کار آمده‏اند. در بعضى از کتابها از آنها به ملک یا جبرئیل تعبیر شده و در بعض دیگر به دو مرد سفیدپوش، ولى در اصل وقوع چنین حادثه‏اى در تمام کتابهاى مذکور، اتفاق نظر وجود دارد. البته ناقل خبر کتاب صحیح مسلم «انس بن مالک‏» و ناقل خبر کتابهاى تاریخ «حلیمه‏» است. بعضى (25) خواسته‏اند در جهت تایید این واقعه به آیات یکم تا سوم سوره مبارکه «انشراح‏» تمسک کنند. آنجا که خداوند خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرموده‏اند:
«الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک ورزک‏» . (انشراح/21) «آیا سینه تو را نگشودیم و سنگینى آن را از تو برنداشتیم‏» .
نقد و بررسى دیدگاه اهل سنت
1. ضعف سند روایت
با مراجعه به کتابهاى رجالى اهل سنت (26) معلوم مى‏گردد که مؤلفان این کتب، «ثور بن یزید شامى‏» را که یکى از راویان این خبر است و طبرى این داستان را از او نقل کرده توثیق نکرده‏اند، ابن حجر مى‏گوید: جد او در صفین جزو لشگریان معاویه بود و در آن نبرد کشته شد، و هر موقع نام على‏9 را نزد «ثور» مى‏بردند، مى‏گفت: مردى که جد مرا کشته دوست ندارم، هرموقع نزد او درباره‏ى على‏9 بدگویى مى‏کردند، سکوت مى‏نمود.
ابن هشام در تاریخ، این داستان را از «بعض اهل علم‏» نقل مى‏کند، نقل روایت‏به این صورت ضعف سندى دیگرى به شمار مى‏رود. زیرا معلوم نیست که این «بعض اهل علم‏» چه افرادى مى‏باشند، در نتیجه خبر مجهول و ضعیف خواهد بود و نمى‏توان به مفاد آن پایبند بوده و بر اساس آن عمل کرد و یا اعتقادى را برگزید.
2. ضعف متن روایت
محمود ابوریه در کتاب «اضواء على السنة المحمدیة‏» به نقل از استادش «محمد عبده‏» مى‏گوید: این خبر از اخبار ظنیه بوده و خبر واحد است و موضوع آن عالم غیب است و ایمان به غیب نیز جزو عقاید مى‏باشد و در آن ظن و گمان مفید فایده نیست، به دلیل قول خداوند: «...ان الظن لا یغنى من الحق شیئا» (27) بنابراین، ما مکلف نیستیم به مضمون این روایات ایمان بیاوریم. (28)
3. تعارض بین مفاد روایات
در بین مفاد روایاتى که در مورد این واقعه نقل شده، تعارض آشکارى به چشم مى‏خورد. ابن هشام مى‏گوید: سبب ارجاع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم به مادرش این بود که عده‏اى از مسیحیان حبشه او را با دایه‏اش دیدند، آنگاه از او (دایه‏اش) سؤالاتى کردند و پیامبر را مورد معاینه قرار دادند، آنگاه به دایه‏اش گفتند: ما این کودک را مى‏گیریم و به سرزمین حبشه مى‏بریم، (با شنیدن این سخنان) حلیمه بر جان پیامبر ترسید و او را به مادرش برگرداند. (29) در حالى‏که در ادامه مطلب ابن هشام و دیگران نیز در کتابهایشان نقل کرده‏اند که علت‏برگرداندن پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نزد مادرش داستان شکافتن سینه او بوده است; زیرا حلیمه و شوهرش ترسیدند جنیان به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم لطمه‏اى وارد کنند (30) ، بنابراین او را به مادرش برگرداندند. (31) چگونه ممکن است، پاره شدن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سبب برگشت او به مادرش باشد؟ در حالى‏که وقوع این حادثه را در سن دو یا سه سالگى پیامبر نقل کرده‏اند، با این که همه اتفاق دارند که پیامبر بعد از اتمام پنج‏سالگى به مادرش برگردانده شد. (32)
4. منبع شرارت کجاست؟
آیا ممکن است غده یا (لخته) خونى در قلب، منبع شرارت باشد، در حالى‏که شرارت و تقوا به قلب مادى ربطى ندارد. به علاوه چرا چندین مرتبه این عمل تکرار شده، آیا العیاذ بالله این به بدى سیرت و ذات پیامبر بر نمى‏گردد وبهره پیامبر نسبت‏به سایر افراد بنى‏آدم از شیطان بیشتر نبوده است؟
5. آیا ایجاد طهارت باطنى احتیاج به عملیات جراحى دارد؟
اگر خداوند بخواهد بنده‏اش را از شرور و بدیها پاک کند آیا احتیاج به عمل جراحى، آن هم در انظار عمومى دارد و چگونه ملک مجرد با پر و بالش این عمل را انجام مى‏دهد؟ !
6. شیطان را بر بندگان مخلص خدا راهى نیست
آیا این قبیل روایات با آنچه در آیات قرآنى آمده که شیطان بر بندگان مخلص خدا راه نفوذ ندارد، معارض نیست؟
و هنگام تعارض باید جانب کدامیک را گرفت؟
خداوند در قرآن از قول شیطان نقل مى‏کند که او مى‏گوید: «پروردگارا! بدانچه گمراهم نمودى هر آینه زینت مى‏دهم در زمین براى بندگان و به زودى همه آنها، به جز بندگان مخلصت را گمراه مى‏کنم‏» (33) خداوند در جواب شیطان مى‏فرماید: «بر بندگان من تو را سلطه‏اى نیست‏» . (34)
«ابوریه‏» بعد از آوردن این آیات مى‏گوید: «چگونه اینان کتاب خدا را به وسیله سنت ظنیه و احادیث متواتر را با اخبار آحاد که فقط مفید ظن است، دفع مى‏کنند» . (35)
قصه «شق الصدر» در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید
ابن ابى الحدید در شرح نهج‏البلاغه‏اش در ذیل کلام امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه قاصعه آنجا که حضرت مى‏فرماید:
«لقد قرن الله به من لدن کان فطیما اعظم ملک من ملائکته، یسلک به طریق المکارم ومحاسن اخلاق العالم لیله و نهاره‏» (36) مى‏گوید: «ینبغى ان نذکر الان ما ورد فى شان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم وعصمه بالملائکة لیکون ذلک تقریرا و ایضاحا لقوله علیه السلام (ولقد قرن‏الله...) . (37)
«شایسته است آنچه در شان و عصمت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده است را ذکر کنیم تا توضیحى روشن براى کلام حضرت باشد که فرمود: (لقد قرن الله...)» .
وى در تفسیر کلام حضرت علیه السلام به ذکر جریان شق صدر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نقل از «کتاب تاریخ طبرى‏» مى‏پردازد. و در جهت تایید این مطلب حدیثى را از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند که اصحاب امام باقر علیه السلام از او در مورد قول خداوند که مى‏فرماید: «الا من آرتضى من رسول...» سؤال کردند. حضرت علیه السلام فرمود: «خداوند براى انبیاى خود ملائکه‏اى را مامور کرده که اعمال آنها را حفظ و رسالت را به آنها تبلیغ مى‏کنند و براى پیامبر اسلام ملک عظیمى را موکل کرده که از هنگام شیرخوارگى او را به خیرات و خوبیها و مکارم اخلاق ارشاد و از بدیها باز مى‏دارد» . (38)
ب) دیدگاه دانشمندان شیعه در مورد قصه «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم‏»
در منابع شیعى این داستان را مى‏توان در کتابهاى تفسیر ذیل آیه اول سوره «اسراء» که جریان معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را بیان مى‏کند و در سوره «انشراح‏» ذیل آیه «الم نشرح...» و در منابع روایى در کتاب شریف بحار (جلد15) جستجو کرد.
1. قصه «شق الصدر» در تفسیر مجمع البیان (39)
شیخ طبرسى در تفسیر شریف مجمع البیان در تفسیر آیه‏ى اول سوره اسراء به مناسبت نقل ماجراى معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏گوید: «روایات زیادى در ارتباط با عروج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آسمان وارد شده است و عده‏ى کثیرى از صحابه نیز آنها را نقل کرده‏اند، که این روایات را به چهار دسته مى‏توان تقسیم کرد:
الف. روایاتى که قطع به صحت آن داریم; زیرا متواترند و علم به صحت آنها پیدا مى‏کنیم.
ب. روایاتى که عقل وقوع مضامین آنها را تجویز مى‏کند، و با اصول دین ما نیز مخالفتى ندارد و ما نیز مفاد آنها را مى‏پذیریم.
ج. روایاتى که، متن آنها با بعضى از اصول دینى سازگارى ندارد، گرچه تفسیر و تاویل آنها بر وجهى که موافق اصول اعتقادى باشد، ممکن است. بنابراین لازم است این گونه روایات را قبول نکنیم‏» .
در ادامه شیخ طبرسى براى هر کدام از این چهار قسم مثالهایى را نقل مى‏کند، تا این که مى‏گوید:
«اما نوع چهارم از روایات مانند این که نقل شده، در شب معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با خداوند صحبت کرد، و او را دید، و یا این که گفته شده سینه پیامبر شکافته شد» . (و قلب او را از بدیها و گناه شستشو دادند) .
شیخ طبرسى براى بطلان قسم چهارم از روایات و مثالهاى آن دلیل مى‏آورد و مى‏گوید: «دلیل بطلان مثال رؤیت و تکلم با خدا این است که قبول این مطلب سبب تشبیه و تجسیم خداوند مى‏شود، و خداوند منزه از آن است، و دلیل بطلان مثال شکافته شدن سینه پیامبر وشستشوى آن از گناه و بدیها این است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پاک و پاکیزه (طاهر ومطهر) از هر بدى و عیبى آفریده شد، به علاوه چگونه ممکن است قلب با شستشوى ظاهرى از گناه و اعتقاد سوء که یک امر درونى و روحى است پاک شود؟ !»
2. قصه «شق الصدر» در تفسیر المیزان (40)
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان در ذیل آیه اول سوره اسراء که خداوند مى‏فرماید: «منزه است آن (خدایى) که بنده‏اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى که (به واسطه‏ى پیامبران) آن را برکت داده‏ایم سیر داد، تا از نشانه‏هاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست‏» . (41)
مى‏گوید: تمثیل بهشت‏براى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده است و بهشت را براى او ممثل کرده‏اند; نه این که در خارج بهشت را با چشم سر مشاهده کرده باشد.
ایشان در ذیل همین مطلب «قصه شق الصدر» را یادآور مى‏شود و مى‏گوید: «قصه شق‏الصدر پیامبر نیز مانند رؤیت و دیدن بهشت نوعى تمثل بوده است‏» . و در ادامه مى‏گوید: «واقع شدن چنین تمثیلاتى در ظواهر کتاب و سنت (زیاد است) که راهى براى انکار آنها وجود ندارد» .
لازم به تذکر است که قبول این قبیل توجیهات متفرع بر صحت و قبول اصل سند روایت مى‏باشد. و توجیه تمثل علامه با فرض قبول سند روایت در صورتى قابل قبول است که با متن روایات صحیح در کتب شیعه سازگارى داشته باشد.
به علاوه، به نظر مى‏رسد قول به تمثل با متن روایاتى که از کتب اهل سنت در این مورد نقل شده است قابل جمع نیست وسازگارى ندارد; زیرا از جمله احادیث منقول در این باره، حدیثى است که از طریق انس بن مالک نقل شده است.
انس در روایتى که در کتاب صحیح مسلم از او نقل شده است مى‏گوید: «من جاى بخیه را در سینه پیامبر دیدم‏» با توجه به این قسمت روایت، قبول قول به تمثل در شکافتن سینه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم امرى مشکل است.
3. قصه «شق‏الصدر» در کتاب بحارالانوار (42)
این داستان را علامه مجلسى در جلد پانزدهم بحار به نقل از کسى که او را «واقدى‏» مى‏نامند، نقل کرده است. وى داستان را این طور بیان مى‏کند که: «جبرئیل، رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را به پشت انداخت و لباسش را بالا زد، پیامبر به او فرمود: اى برادر چه اراده کرده‏اى، جبرئیل گفت، نگران نباش، بالش را بیرون آورد، سینه و شکم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را پاره کرد، قلب او را گشود و لکه سیاهى از آن بیرون آورد، سپس قلب را شستشو داد و آن را در سینه گذاشت‏» .
وى در ادامه مى‏گوید: عبدالله بن عباس سؤال کرد از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم از چه چیزى قلب تو را شستشو دادند؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «از شک و فتنه نه از کفر; زیرا من هرگز کافر نبودم و به درستى که من ایمان به خدا داشتم قبل از این که در صلب آدم علیه السلام جاى گیرم‏» .
علامه مجلسى مى‏گوید: روایت‏شق صدر از طریق مخالفان نقل شده است، و عده‏ى زیادى از اصحاب (علماء شیعه) بر آن اعتماد نمى‏کنند، ولى به خاطر دو نکته من آن را ذکر کرده‏ام: (43)
الف. روایات «شق الصدر» وقوع حوادث عجیب و شگفت‏انگیزى را در مورد شخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بیان مى‏کند که عقل در قبول آن مشکلى ندارد.
ب. در بعضى تالیفات شیعیان این روایت ذکر شده است.
4. نظر سید هاشم المعروف الحسنى
وى در کتاب «سیرة المصطفى‏» بعد از نقل این داستان، و اعتراف به ضعف سند روایات در برابر این موضوع مى‏گوید: اما ضعف سند به تنهایى نمى‏تواند سبب انکار این حادثه شود; زیرا آنچه در این روایات آمده از نوع اعجاز است و عقل به آن احاطه و دسترسى ندارد، در حالى‏که قدرت خداوند نیز واسع و فراگیر است. به علاوه در زندگى پیامبر بزرگ اسلام از این قبیل حوادث زیاد است که تفسیرى براى آن غیر از اراده خداوند نمى‏توان یافت. (44)
نقد و نظر در مورد قصه «شق الصدر» زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پر از حوادث واقعى مى‏باشد که نمونه‏اى از یک انسان کامل را در آن مى‏توان یافت و شخصیت او داراى چنین جاذبه روحى و معنوى بوده است که در طول تاریخ تمدن اسلامى تمام انسانهاى آشنا به تاریخ اسلام حتى آنان که با او مخالف بوده‏اند را تحت تاثیر قرار داده است. با وجود چنین حوادث شگفت‏انگیز و وجود شخصیت‏بزرگى که همگى حکایت از الهى بودن او مى‏کند، ضرورتى ندارد براى نشان دادن عظمت وکمال پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نقل حوادثى دروغین وخلاف واقع پیرامون شخصیت او پرداخت. بیان این قبیل وقایع نه تنها موجبات رفعت و بلندى مقام پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را فراهم نمى‏کند، بلکه سبب وهن و توهین به ساحت عصمت او مى‏شود. علاوه بر مطالب مذکور، نکات ذیل در بطلان نظریه «شق الصدر» پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قابل توجه مى‏باشد:
1. پذیرش وقوع «شق‏الصدر» در مورد پیامبر به آن بیانى که در کتابهاى روایى اهل سنت نقل شده است، با عصمت پیامبر (حتى در کودکى) که از آیه‏ى تطهیر (45) ومانند آن استفاده مى‏شود، منافات دارد.
2. شکافتن سینه وجسم حضرت وشستشوى قلب مادى او موجبات پاکى از گناه و بدى را فراهم نمى‏آورد; زیرا گناه یک فعل روحى و غیر مادى مى‏باشد که با شستشوى عضوى مادى برطرف شدن اثر آن ممکن نیست. کانون گناه، روح و روان انسان است نه قلبى که در قفسه سینه قرار دارد و اگر در لسان قرآن و روایات کانون گناه و ثواب قلب معرفى مى‏شود، غالبا همان روح و نفس انسانى مراد است، نه قلب مادى که در قفسه سینه قرار دارد.
3. آیات اول سوره مبارکه «انشراح‏» (46) ارتباطى به «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم‏» ندارد (که بعضى آن را به عنوان مؤیدى براى این داستان آورده‏اند) زیرا شرح صدرى که در این سوره مراد است، همان مساله سعه صدر است، که معناى صبر، استقامت و تحمل مصایب و مشکلات را دارد و ربطى به شکافتن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ندارد.
4. اگر داستنان «شق الصدر» را بپذیریم، معنایش این است که پاکى حضرت از گناه جبرى و خارج از اختیار او بوده و به او تحمیل شده است، و این را به عنوان فضیلتى براى حضرتش نمى‏توان ذکر کرد. به علاوه اگر اراده‏ى خداوند بر این تعلق گرفته بود، تا پیامبرش را از گناه پاک کند، چه نیازى به انجام این امور مشکل داشت، بلکه خداوند با یک اراده‏ى تکوینى «کن فیکون‏» بدون عمل جراحى قلب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را از لخته خون سیاه و غده‏ى بد پاک مى‏کرد تا حضرت صلى الله علیه و آله و سلم به گناه آلوده نشود.
پى‏نوشت‏ها:
1. تاریخ عرب، ص 143، فیلیپ حتى، مترجم: ابوالقاسم پاینده; تاریخ جامع ادیان، جان، بى ناس ، ص‏716، مترجم: على اصغر حکمت.
2. بحار: 15/345; سیرة ابن هشام: 1/177; تاریخ طبرى: 2/158; مناقب ابن شهر آشوب: 1/24; زندگانى محمد، ص 160، هیکل.
3. ارهاصات: به آن حوادثى که مقارن ولادت و در طول دوران کودکى پیامبر اتفاق افتاده است مى‏گویند، مانند خشک شدن دریاچه ساوه و به رو افتادن بتها در بتخانه‏ها...، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام.
4. سیره ابن هشام: 1/174 175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 1/10; صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏236; صحیح البخارى، کتاب التوحید، ح‏6943; مسند احمد، ح‏13555.
. [قالت (حلیمة [... اذا اتانا اخوه یشتد فقال لى و لابیه ذاک اخى القریشى قداخذه رجلان علیها ثیاب بیض فاضجعاه فشقا بطنه فهما یسوطانه...» ] .
5.اضواء على السنة المحمدیة، ص 187، محمود ابوریة.
6. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، ص 110، علامه جعفر مرتضى.
7. «انفراج‏» به معنى باز شدن، گرفته شده از ماده «فرج الشى‏ء» چیزى را باز کرد.
8. صدع الشى: آن چیز را شکافت.
9.صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏236.
10. تفسیر روح المعانى: 3/137 در ذیل آیه «و انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان‏» درباره مس شیطان فرزندان آدم مگر حضرت عیسى مسیح، مطالبى را نقل کرده است.
11. صحیح بخارى: 6/359; بخارى این روایت را در تفسیر سوره مریم، آیه‏ى «انى اعیذ بک و ذریتها...» آورده است.
12. نخسة به معنى : سیخ زدن و نیش زدن، نخسة الشیطان سیخ زدن شیطان.
13. اضواء على السنة المحمدیة، ص 186، به نقل از کتاب «المسیحیة فى الاسلام‏» نوشته ابراهیم لوقا.
14. بر اساس اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسى مسیح به صلیب آویخته شد تا کفاره‏ى گناهان آدم وفرزندان اوباشد، و آنها معتقدند انسانها با گناه جبلى به دنیا مى‏آیند.
15.اضواء على السنة المحمدیة، ص 187.
16. تفسیر روح المعانى: 3/166.
17. السیرة الحلبیة النبویة: 1/165... و ان ذلک (مغمز الشیطان) مخلوق فى کل واحد من الانبیاء عیسى علیه السلام وغیره ولم تنزع الامن نبینا محمد صلى الله علیه و آله و سلم قال صلى الله علیه و آله و سلم: «ثم غسلا قلبى بذلک الثلج‏» .
18. فقه السیرة، بوطى، ص 53.
السید الحسنى از علماى شیعه در کتاب «سیدة المصطفى‏» ، ص 46، این راى و نظر را برگزید.
19. صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏236; صحیح البخارى، کتاب التوحید ح 3: 696، مسند احمد ح‏5: 1355، قریب به این مضمون در سیره ابن هشام: 1/175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 2/10.
20. سیره ابن هشام: 1/174 175.
21. تاریخ طبرى: 1/574.
22. تاریخ یعقوبى: 2/10.
23. تاریخ مسعودى: 2/275.
24. السیرة الحلبیة: 1/165.
در مسند احمد، ح 5: 1355 و صحیح البخارى، ح 3: 616 و صحیح مسلم، ح 236، جبرئیل را به عنوان کسى که شق صدر نبى را انجام داد معرفى کرده‏اند.
25. تفسیر روح المعانى: 30/166.
26.تهذیب التهذیب: ج‏2/ ص 33.
27.نجم/28.
28. اضواء على السنة المحمدیة، ص 188.
29. سیره ابن هشام: 1/177.
30. قال لى ابوه یا حلیمة: لقد خشیت ان یکون هذا الغلام قد اصیب [دیوانه شود] فالحقیه باهله قبل ان یظهر به ذلک.
31. سیره ابن هشام: 1/174، سیره حلبى: 1/166.
32. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام: 1/112; حیات محمد، ص 161، هیکل.
33. حجر/40 و39.
34. ا سراء/65.
35. اضواء على السنة المحمدیة، ص 188.
36. قسمت اول خطبه قاصعه، نهج البلاغه.
37. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: 13/204.
38. شرح نهج البلاغه: 13/207.
39. تفسیر مجمع البیان: 3/395.
40. تفسیر المیزان: 13/34.
41. اسراء/1.
مثلت له تمثیلا: اذا صورت له مثاله بالکتابة وغیرها ومنه «العبد اذا کان اول یوم من ایام الاخرة مثل له ماله و ولده و عمله ویجوز ان یراد بالتمثل حضور هذه الثلاثة بالبال وحضور صورها فى الخیال‏» ; مجمع البحرین، ج‏5، کتاب الام.
صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏236.
42. بحار الانوار: 15/356.
43. همان، ص 357.
44. «و هذا الاختلاف وان کان بذاته من الدواعى التى تثیر الشکوک حول هذه الحادثة وبخاصة اذا نظرناالى اسانید تلک المرویات الا ان ذلک وحده لا یکفى لانکار هذه الحادثة من اساسها لان ما جاء فى تلک المرویات هو من نوع الاعجاز والعقل لا تحیط به...» . سیرة المصطفى، ص 46.
45. احزاب/33.
46. انشراح/31.

تبلیغات