آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

امامان مستور:
تا مدت یک قرن و نیم پس از وفات اسماعیل، امامان اسماعیلى پنهان و مستور بودند و این دوران در تاریخ اسماعیلیه به دوره «ستر» معروف است. در این دوران نام و محل اقامت امامى که امامت وى مقبول پیروان بود فقط براى عده معدودى از همرزمان و همراهان وفادار معلوم بود و دیگر افراد اسماعیلیه حتى اسم امام «مستور» خویش را نمى‏دانستند و لذا اطلاعات در باره ائمه مستور اندک است. در بین مورخان حتى درباره نام امامان این عصر اختلاف است; به روایت فاطمیان عبارتند از: محمد بن اسماعیل، عبدالله، احمد، حسین و عبید الله. به روایت دروز: محمد بن اسماعیل، اسماعیل دوم، محمد دوم، احمد، عبد الله، محمد سوم، حسین، احمد دوم و عبید الله (به جاى پنج امام، نه امام) و به روایت نزاریه: محمد بن اسماعیل، احمد، محمد دوم، عبد الله و عبید الله. ولى اکثر مورخان اسماعیلى نام ائمه مستور را بعد از اسماعیل چنین آورده‏اند: محمد بن اسماعیل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله، حسین بن احمد که آخرین ائمه در پرده و مستور است. (1)
محقق روسى مى‏نویسد:«در فاصله قرنهاى دوم و سوم هجرى اسماعیلیه به دو فرقه تقسیم و منشعب شدند، یکى از آن دو کماکان پس از مرگ محمد بن اسماعیل اعقاب او را به امامت مستور قبول داشت‏بعد از قرن چهارم پیروان این گروه را اسماعیلیه فاطمیه نامیدند. پیروان شاخه دیگر بر این عقیده راسخ بودند که شمار ائمه نیز مانند پیامبران مرسل (آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمد صلى الله علیه و آله و سلم) نباید ازهفت‏بیشتر باشد و بدین سبب، محمد بن اسماعیل امام آخر شمرده مى‏شود. به عقیده ایشان، پس از وى امامانى پدید نخواهند آمد. اکنون باید فقط چشم به راه و منتظر ظهور پیامبر هفتم قائم المهدى بود که اندکى پیش از روز قیامت ظهور خواهد کرد. این فرقه فرعى که فقط هفت امام را قبول داشته «سبعیه‏» (هفت امامى) خوانده شد و بعدها در نیمه دوم قرن سوم هجرى ایشان را «قرمطیان‏» نامیدند.
وى مى‏افزاید: تقسیم اسماعیلیه مدتى مدید قطعى نبوده; زیرا که امامان مستور را پرده ضخیم از اختفا و استتار پوشانده بوده و ایشان رابطه مستقیم با توده بیرون خویش برقرار نمى‏کردند و حتى کسى از نام آنان نیز خبر نداشت‏بدین سبب اختلاف بر سر قبول و یا عدم قبول ایشان موجب بروز دشمنى میان افراد دو شاخه یاد شده نمى‏گردید وغالبا همه ایشان را گاه اسماعیلى به طور اعم و گاه «سبعیه‏» و یا قرمطى مى‏نامیدند. این وضع تا آغاز قرن چهارم هجرى باقى بود. (2)
مورخان عموما اطلاعات خود را در باره ائمه ستر از مورخ بزرگ اسماعیلى داعى ادریس عماد الدین بن حسن (متوفى 873ه) مؤلف کتاب «عیون الاخبار» که از مهمترین منابع اسماعیلیه بشمار مى‏رود، اخذ کرده‏اند و صحت و سقم آنها معلوم نیست; زیرا امامان اسماعیلى در این عصر از روى تقیه در پرده و ستر بودند و کسى از حقیقت‏حال آنها خبر نداشته است. (3)
امام مستودع و مستقر:
در اصطلاح اسماعیلیه امام بر دو نوع است: یکى امام مستودع و دیگرى امام مستقر. امام مستودع کسى است که پسر امام و بزرگترین فرزند او و داناى به همه اسرار امامت و تا هنگامى که قایم به امر امامت است‏بزرگترین اهل زمان خود باشد جز این‏که او را حقى در تفویض امامت‏به فرزندانش نیست; چون از این راه کس دیگرى جز سادات نمى‏تواند امام بشود و امامت در نزد او امانت و ودیعه است.
اما امام مستقر کسى است که از تمام امتیازات امامت‏برخوردار است و تمام حقوق امامت‏به او تفویض شده و او هم این حقوق را به جانشینان خود واگذار نموده‏است. (4)
طبق این آیین، بعضى از داعیان، القاب و وظایف امام را اتخاذ مى‏کردند در حالى که امام واقعى ناشناس ومستور بود تا اعمال را اداره نماید و افکار عمومى را بدون این‏که امام مستقر به خطر بیفتد هدایت کند. از ا ین‏رو، در چندین اثر از آثار اسماعیلى آمده که امام احمد نویسنده شهیر رسائل اخوان الصفا به داعى ترمذى تکلیف کرد تا خود را در ملاء عام امام کند و در این راه تا مرز شهادت پیش برود تا تجربه لازم در این زمینه حاصل گردد. (5)
جوینى مى‏گوید: اسماعیلیان گفته‏اند هرگز عالم بى امامى نبوده است و نباشد و هرکس که امام باشد پدر او امام بوده باشد و پدر و پدر او هلم جرا تا به آدم و همچنین پس امام، امام باشد و پسر او تا به ابد و ممکن نباشد وفات کند الابعد از آن‏که پسر او را که بعد از او امام خواهد بود ولادت بوده باشد یا از صلب او جدا شده و گویند معنى آیت: «ذریة بعضها من بعض‏» و معنى آیت: «وجعلها کلمة باقیة فی عقبه‏»، این است و شیعه چون بر ایشان حجت آورند به حسن بن على که امام بود به اتفاق همه شیعه و فرزند او امام نبود گفتند امامت او مستودع بود یعنى ثابت نبود وامامت عاریت داشت و امام حسین علیه السلام مستقر بود; در آیت «فمستقر ومستودع‏» اشارت به این است و گویند امام همیشه ظاهر نباشد یک چندى ظاهر باشد و یک چندى مستور، مانند روز و شب که متعاقب‏اند، در دورى امام ظاهر باشد شاید که دعوت او پوشیده باشد اما در دورى که امام پوشیده باشد البته دعوت او ظاهر باشد داعیان او در میان مردم معین باشند تا خلق را بر خداى حجت نباشد و پیغامبران اصحاب تنزیل باشند وامامان اصحاب تاویل و هیچ عهد و عهد هیچ پیغامبرى از امامى خالى نبود ...و پیش از اسلام دور ستر بود امامان پوشیده بودند و به روزگار على (رضى الله عنه) که امام او بود ظاهر شد و از عهد او تا اسماعیل و محمد بن اسماعیل که هفتم بود ظاهر بودند و ابتداى ستر به اسماعیل بود و محمد که آخر دور ظهور بود به تمامت مستور شد و بعد از او امامان مستور باشند تا وقتى که ظاهر شوند و گفتند موسى بن جعفر فادى النفس بود از اسماعیل، و على بن موسى الرضا فادى النفس بود از محمد بن اسماعیل وقصه ابراهیم وذبح و فدیناه بذبح عظیم اشارتى بود به مثل این صورت و بر جمله خرافات بسیار تقریر دادند...». (6)
استاد تریتون (7) مى‏نویسد: اصطلاح مستودع و ودیعه بودن امامت در بین فرق غلات شیعه معمول بوده است. اما مستودع را «الامام الحفیظ‏» نیز مى‏گفتند; زیرا در هنگام خطر لقب امامت را قبول مى‏کرد تا امام حق مستور در امان باشد. (8)
و نیز از یک اثر مذهبى مخفى اسماعیلى به نام «غایة الموالید»نوشته‏سیدنا الخطاب بن حسن ( حسین) بن ابى الحافظ حمدانى یکى از داعیان یمن (متوفى 533ه) نقل شده است که: «آنچه که به مرجعیت جعفر صادق مربوط است این است که امامت (امر) را به پسرش اسماعیل تفویض کرد و اسماعیل غیبت نمود. امامت از او رجعت نخواهد کرد (بر خلاف گفته‏شیعیان دوازده امامى) و هرگز هم به کسى دیگرى تفویض نمى‏گردد. او [اسماعیل] پسرش را در نزد میمون القداح که حجت او بود، به ودیعه گذاشت او در طفولیت وى را ستر کرد و او را تحت نظارت خود گرفت و تا ایام بزرگسالى او، تحت‏حمایتش قرار داد. وقتى که او (محمد بن اسماعیل) بزرگ شد ودیعه خود را دریافت کرد. امامت در خط او ادامه یافت و از پدر به پسر رسید تا این‏که على بن حسین بن احمد بن محمد بن اسماعیل امام شد و از طریق او بود که آفتاب طلوع کرد (یعنى خلافت فاطمى در غرب برقرار شد) وقتى که آفتاب در شمال آفریقا و یمن طلوع کرد على بن حسین ولى خدا در روى زمین در آفریقاى شمالى مستقر شد. هنگامى که او به سوریه رسید و غیبت کرد حجت‏خود سعید الخیر معروف به المهدى را جانشین خود ساخت. او (سعید) اصول دعوت را جارى ساخت‏سپس چیزهایى از سوى دشمنانش در سجلماسه خصوصا از سوى حکام آفریقاى شمالى بر سر او آمد وخداوند به کمک ولى خود شتافت و هنگامى در مهدیه انتقال حاصل گشت، او (سعید) ودیعه را به امام مستقر تفویض کرد و محمد بن على القائم بامر الله صاحب آن شد و امامت در خط او ادامه یافت...». (9)
تقسیم امامت‏بر دو نوع مستودع و مستقر این احتمال را براى ما پیش مى‏آورد که شاید ائمه قداحى یا کسانى که از فرزندان عبدالله بن میمون قداح در دوره ستر امام بودند، امامان مستودع یا حفیظ بودند; از این جهت نامهاى ائمه‏اى که درجدول دروز آمده اشاره به امامان مستودع است که از فرزندان او به شمار مى‏رفتند و از اینجاست که شجره ائمه دروز حاوى نامهاى بیشترى از ائمه بر جداول اسماعیلیه است وسعید بن عبیدالله که فرجامین امام زمان خطر است، آخرین قداحیان به شمار مى‏رود که بعد از وفات او ابوالقاسم محمد القائم به جاى او نشست و پسر او نبود و وى مستقر بود که پیش از او سعید مقام امام مستودع را داشت. (10)
از آثار دروزى و غایة الموالید مى‏توان دو خط از ائمه ستر را ارائه نمود:یکى ائمه علوى یا مستقر و دیگرى ائمه قداحى یا مستودع:
1. ائمه علوى یا ائمه مستقر: محمد بن اسماعیل، احمد، حسین، على (معلى) محمد (القائم) (11) .
2 ائمه قداحى یا ائمه مستودع:میمون، عبد الله، محمد، حسین، احمد، سعید. (12) با این دو فهرست درک فهرست هفت «فلک‏» که‏در رساله دروزى تقسیم العلوم (13) آمده ممکن مى‏گردد که به قرار زیر است: 1. اسماعیل 2. محمد 3. احمد 4. عبد الله 5. محمد 6. حسین 7. احمد (پدر سعید).
همه‏اینها جز سه نفر نخستین، «از نسل میمون القداح توصیف گشته و امام مستودع نامیده شده‏اند» سه نفر نخستین جزو ائمه مستقر علوى بوده‏اند; از این‏رو آنها از طریق على المعل اجداد خلفاى فاطمى به شمار رفته‏اند. واقعیت این است که این دو خط ائمه، نویسندگان بعدى را به تردید انداخته و باعث اختلاط اطلاعات آنها گردیده و لذا نسب نامه‏هاى مختلفى عرضه کرده‏اند. (14)
القاب گوناگون اسماعیلیه
اسماعیلیه را به القاب و عناوین گوناگون: باطنیه، قرامطه، تعلیمیه، فاطمیه، سبعیه، ملاحده، حشیشیه، نزاریه، مستعلویه و سفاکین خوانده‏اند.
چون آنان عموما طرفدار اسماعیل بن جعفر بودند ایشان را «اسماعیلیه‏» گفتند وچون مى‏گفتند هر چیزى را از قرآن و سنت، ظاهر و باطنى هست و ظاهر به منزله پوست و باطن به مثابه مغز است آنان را باطنیه خواندند. و از این جهت که گروهى از ایشان پیرو «حمدان قرمط‏» بودند آنان‏را «قرامطه‏» نامیدند. وجه تسمیه «تعلیمیه‏» آن است که معتقد بودند تعلیم واقعى را باید فقط از امام زمان فرا گرفت. آنان را از این نظر «فاطمى‏» گویند که امامان ایشان خود را از فرزندان حضرت فاطمه دخت رسول خدا مى‏دانستند.
و از این جهت ایشان را «سبعیه‏» گفتند که در باب شمار ائمه به هفت دور قایل بودند و امام هفتم را آخر ادوار مى‏دانستند. اما «ملاحده‏» لقبى است که عموم دشمنان آنان خصوصا در ایران به اسماعیلیه داده‏اند و آن جمع ملحد به معنى بى دینى است. ایشان را از آن جهت «حشیشیه‏» خواندند که حسن صباح وجانشینان او فداییان اسماعیلى را با خوراندن حشیش مامور قتل مخالفان خود مى‏کردند; و از آن جهت آنان را «نزاریه‏» گفتند که گروهى از اسماعیلیه طرفدار امامت «نزار» پسر بزرگ «مستنصر فاطمى‏» بودند. ایشان را «مستعلویه » گفته‏اند از آن سبب که گروهى از آنان طرفدار امامت «مستعلى‏» فرزند مستنصر فاطمى بودند. «سفاکین » یا خونریزان لقب دیگر ایشان است که در مغرب زمین به این نام خوانده شدند. (15)
فرق اسماعیلیه
اسماعیلیه در عصر حاضر نیز موجود و به دو شعبه تقسیم شده است:
1. اسماعیلیه نزارى (نو اسماعیلیان) که پیوستگى به حسن صباح دارند و اکنون در سوریه (ناحیه مصیصه) و درحدود چند هزار نفر در عمان و در برخى نقاط ایران (درناحیه کوهستانى محلات) و شمال افغانستان باقى مانده‏اند، تقریبا همه ساکنان بدخشان (در شمال شرقى افغانستان کنونى) از نزاریان هستند تا دهه چهارم قرن اخیر (بیستم) همه مردم نواحى شرقى تاجیکستان شوروى و اهالى پامیر(که اکنون ناحیه خودمختار کوهستان بدخشان نامیده مى‏شود) نزارى بوده‏اند.
پطروشفکى محقق روسى مى‏نویسد: کانون اصلى نزاریان به هندوستان منتقل شد، مهاجرت ایشان به آن سرزمین از قرن سیزدهم میلادى آغاز گشت و به ویژه از قرن شانزدهم تا نوزدهم میلادى شدت یافت، رئیس ایشان که مقام خویش را عادتا به ارث صاحب مى‏شود و لقب «آقاخان‏» دارد در نزدیکى بمبئى زندگى مى‏کند آقا خان اول در سال 1838 میلادى از ایران (ناحیه محلات) به هندوستان مهاجرت کرد و دودمان آقاخانها از اعقاب کیا بزرگ امید شمرده مى‏شود; نزاریان آقاخان کنونى (کریم) را (از سال 1957) چهل و هشتمین امام بعد از على علیه السلام مى‏دانند.
کریم آقا خان زمیندار میلیونر است همه‏نزاریان باید عشر درآمد خویش را به او بپردازند. از ستاد او اکنون نیز داعیان و مبلغانى به اطراف اعزام مى‏شوند و ایشان هم اکنون در آفریقا داراى تبلیغات شدید و پر دامنه‏اند. در هندوستان بیش از 250 هزار نفر نزارى زندگى مى‏کنند (16) این گروه هم اکنون قریب یک میلیون نفرند که در ایران و آسیاى وسطى و آفریقا پراکنده‏اند. (17) )
2.اسماعیلیان معتدلى که به «مستعلوى‏» بستگى دارند هم اکنون در یمن و هندوستان زندگى مى‏کنند در هندوستان (گجرات) بیش از 150 هزار نفر از مستعلیه اقامت دارند. ایشان را در آنجا«بهارا» یا «بهره‏» یعنى بازرگانان مى‏نامند و سلطان فعلى این فرقه مولانا سیف الدین است (15) ، و این گروه نزدیک به 50هزار نفرهستند که در جزیرة العرب و سواحل خلیج فارس و درحماة و لاذقیه از سوریه به سر مى‏برند. (19)
البته این اصطلاح فقط منحصر به مسلمانان نیست چنان‏که سرشمارى سال 1901 م نشان داد که 6653 از هندوان و 25 نفر از چینى‏ها خود را جزو فرقه بهره نامیده‏اند. تعداد بهره‏هاى مسلمان در سال 1901م، 146255 نفر بودند که از آنها 118308 نفر دربمبئى سکونت داشتند. (20)
بهره‏ها به دو گروه عمده تقسیم مى‏شوند که گروه مهم آن متعلق به طبقه تاجر شیعى است، و گروه دیگر که بیشتر از روستائیان و کشاورزان تشکیل مى‏شوند جزء سنیان مى‏باشند. بعضى از بهره‏ها سنى راندیر «گجرا» با برمه در تجارت هستند وجزو ثروتمندان به شمار مى‏روند. برخى از خاندانهاى اسماعیلى بهره ادعا مى‏کنند که از نسل پناهندگان عربستان به مصر مى‏باشند. (21)
البته اجداد و نیاکان اکثر بهره‏هاى هند توسط مبلغان و داعیان اسماعیلى به این فرقه گرویده‏اند، یکى از این داعیان معروف که توسط فرقه‏امام مستعلى به هند فرستاده شد عبدالله نام داشت، گفته شده که او در سال 400/1067 در کامباى (غرب هند) اقامت گزید و فعالانه به تبلیغ پرداخت. این داستان درکتاب کوچکى به نام‏«الترجمة الظاهرة لفرقة البهرة الباهرة‏» ثبت گردیده است و نسخه‏اى از آن در کتابخانه شعبه بمبئى انجمن سلطنتى آسیا مى‏باشد وبه انگلیسى نیز ترجمه شده است. (22)
رهبر این فرقه تا سال 946/1539 در یمن اقامت داشت و بهره‏ها به زیارت او مى‏رفتند و عشر مى‏پرداختند و در تصمیمات خود با او مشورت مى‏کردند مع الوصف «یوسف بن سلیمان‏» در سال 946 ه. ق به هند مهاجرت کرد و در سیذپور (دولت‏بمبئى) اقامت گزید. حدود پنجاه سال بعد، پس ازمرگ داعى‏«داود بن عجب شاه‏» در سال 996/1588 در این فرقه انشقاقى رخ نمود; بهره‏هاى گجرات که در واقع قسمت اعظم آنها را تشکیل مى‏دادند، داود بن قطب شاه را جانشین او انتخاب کرده و نص انتخاب وى را به هم مسلکان خود در یمن فرستادند ولى بعدها قسمت محدودى از افراد این فرقه از شخصى به نام سلیمان که ادعا مى‏کرد جانشین واقعى داود بن عجب شاه است، حمایت کردند. این سند هنوز در اختیار دعوت سلیمانى قرار دارد ولى صحت و سقم آن هرگز ارزیابى علمى و قانونى نشده است. (23)
هر دو شاخه اسماعیلیه (نزارى، مستعلوى) امروزى بر خلاف نیاکانشان مبدل به فرقه‏هاى مسالمت جویى شده‏اند و هیچ‏وجه مشترک و رابطه‏اى با نهضتهاى دموکراتیک و ضد استعمارى کنونى ندارند. محمد شاه آقا خان چهل و هفتمین نزارى که اخیرا درگذشته، در انگلستان تحصیل کرده بود وى خدمات بزرگى به حکومت و مقامات انگلیسى در هندوستان کرد و از طرف دولت انگلستان به لقب «سر» ملقب گشت. (24)
براون میان این دو فرقه فرقى نمى‏بیند و معتقد است که هر یک از دو فرقه یکى از فرزندان المستنصر، آخرین خلفاى فاطمى مصر است و بهره‏ها پیرو مستعلى و آغاخانیها که به نزاریه نیز شناخته‏اند پیرو نزاریه فرزند بزرگتر مستنصر مى‏باشند. (25)
به این دو فرقه «فرقه‏دیگرى اضافه مى‏شود که دروزیها هستند. درروزیها فرقه مستقلى از اسماعیلیان معاصر مى‏باشند و عقیده دارند که: «روح آدم به على بن ابى طالب و از على به نیاکان الحاکم بامر الله خلیفه فاطمى انتقال یافته است همچنین از یکى به دیگرى منتقل شده است و دین حق اعتقاد به یگانگى حاکم است. (26)
مهمترین فرقه‏هاى اسماعیلیه علاوه بر آن دو فرقه عبارتند از:
1. آغا خانیه، نام بقایاى نزاریه هستند که چون امام ایشان ملقب به آغاخان است آنان‏را آغاخانیه نامند. (27)
2.ابو سعیدیه، پیروان ابو سعید حسن بن بهرام الجنابى که مردى ایرانى الاصل از مردم گناوه بود و پیروان او گروهى از اعراب بدوى و نبطیان و ایرانیان بودند و دولتى در احساء بحرین تشکیل داد که پایتخت آن هجر بود و سرانجام در 301 هجرى به دست‏یکى از نوکرانش، در حمام کشته شد. (28)
3. برقعیه، از فرق اسماعیلیه پیروان محمد بن‏على برقعى که در سال 255 در اهواز قیام کرد و خود را منسوب به علویان دانست و حال آن‏که او ازعلویان نبود وبعضى از علویان مادر او را نکاح کرده بودند وى خود را به شوهر مادر خویش منسوب دانست و بر خوزستان و بصره و اهواز مستولى شد. معتضد خلیفه عباسى لشکرى فرستاده او را شکست داد و سرانجام در سال 260 هجرى وى را اسیرکرده به بغداد بردند، معتضد او را کشت و بر دار کرد. (29)
4. خطابیه: از فرق غلات و از فروع اسماعیلیه اصحاب ابو الخطاب محمد بن ابى زینب اجدع کوفى که معتقد به نبوت ابوالخطاب بوده‏اند و مى‏گفتند که ائمه پس از رسیدن به مقام پیغمبرى به رتبه الوهیت نیز مى‏رسند و حضرت صادق علیه السلام را خدا مى‏شمردند، ابوالخطاب معاصر منصور خلیفه‏عباسى بود و به دست عمال او به قتل رسید. (30)
5. خلیطه از فرق اسماعیلیه گویند: آنچه در قرآن و احادیث از نماز و روزه و زکات و حج وغیره وارد شده است همه محمول بر معانى آنهاست و معنى دیگرى ندارد و قیامت و بهشت و دوزخ را انکار کنند. (31)
6. بهره فرقه‏اى از اسماعیلیه که در هند عربى به سر مى‏برند و اکثر ایشان در اصل هندو هستند که با اعراب یمنى مخلوط شده‏اند، اینان بقایاى فرقه مستعلویه مى‏باشند که نزاریه و آغاخانیه مخالفان ایشان آنان را در هند «خوجه‏» مى‏خوانند. (32)
7. خنغریه پیرو على بن بن فضل الخنغرى داعى اسماعیلى در یمن هستند. گویند وى همه محرمات را حلال دانست و مساجد را خراب کرد و دعوت به نبوت نمود. (33)
8. تعلیمیه، نام دیگر فرقه اسماعیلیه که مى‏گفتند: عقلیات را نمى‏توان حجت قرار داد و ناچار باید حقایق را از راه تعلیم از معصوم آموخت و در هر عصرى باید امام معصومى باشد که دچار لغزش نشود تا آنچه را که از علم به او مى‏رسد به دیگران بیاموزد. اسماعیلیه را بیشتر در خراسان تعلیمیه مى‏خوانند. (34)
9. دروزیه که نام ایشان از کلمه «درزى‏» مؤسس آن طایفه است. بنیانگذار این مذهب حمزة بن على زوزنى بود که الحاکم بامر الله خلیفه فاطمى را تجسمى از روح خدا مى‏دانست; ایشان اکنون در لبنان و سوریه سکونت دارند و تعداد آنان بالغ بر دویست هزار تن است که آنان خود را موحدون مى‏خوانند. (35)
10.صباحیه، پیروان حسن صباح‏اند. (36)
11. عبیداللهیه، قایل به الوهیت عبیدالله مهدى و فرزندان او بودند. (37)
12. غیاثیه، منسوب به «غیاث‏» نامى هستندکه مردى ادیب و شاعر بود و کتابى در اصول اسماعیلیه موسوم به «بیان‏» نوشته و معنى وضو و نماز و روزه و دیگر احکام را بر طریق باطنیه بیان کرده و مى‏گوید: مراد شارع همین است و آنچه عوام فهمیده‏اند محض خطا و غلط است. (38)
13. قرامطه، از فرق اسماعیلیه و از غلات منسوب به حمدان هستند; قایل به امامت محمد بن اسماعیل و معتقد به زنده بودن او و منتظر قیام وى مى‏باشند. این فرقه مى‏گفتند که نبوت حضرت رسول بعد از غدیر خم از آن حضرت سلب و نصیب حضرت على بن ابى طالب‏علیه السلام گردیده است. (39)
14. مبارکیه، از اسماعیلیه قدیم هستند که پیرمردى به نام «مبارک‏» غلام آزاد کرده اسماعیل بودند. این فرقه بعد از محمد بن اسماعیل فرزند او را امام مى‏دانستند. (40)
15.مهدویه، پیروان ابو عبیدالله مهدى اولین خلیفه فاطمى (متوفى 323ه) که خود را «المهدى‏» خواند. (41)
16. ناصریه، پیروان شاعر و دانشمند اسماعیلى حمید الدین ناصر خسرو قبادیانى داعى آن طایفه در ماوراء النهر و خراسان و طبرستان بودند. (42)
17. مسقطیه، لقب دیگر نزاریه است که آنان را «سقطیه‏» نیز گویند ;زیرا که مذهب ایشان آن است که امام مکلف به فروع نیست و مى‏تواند که بعضى یا جمیع تکالیف را از مردم ساقط کند. (43)
خلاصه بر اسماعیلیان دوره‏هاى بسیار گذشته و به فرقه‏هاى گوناگونى منقسم شده‏اند ولى آنچه قدر مشترک در میان همگى فرقه‏هاى اسماعیلیه مى‏باشد آن است که در تمام شیعه‏هاى اسماعیلى اندیشه باطنیگرى وجود دارد. تذکر این نکته نیز لازم است که بسیارى از امور فکرى و روحى اسماعیلیان به تصوف سرایت کرده و همان نوع اندیشه‏ها پایه قطب و ابدال که در تصوف دوره‏هاى اخیر شیوع دارد گردیده است و همین مثالها اصل مناسب صوفیه متاخر مى‏باشد. (44)
نخستین کسى که به طریق علمى این پیوند را دریافته ابن خلدون است که مى‏گوید: متصوفه عراق موازنه‏میان ظاهر و باطن و نیز اعتقاد به قطب (مقامى مشابه امام شیعیان) و ابدال (معادل نقیبان) را از اسماعیلیه اقتباس کردند. (45) مى‏دانیم که یکى از اتهامات حلاج این بوده که داعى قرامطه است و نیز عین القضاة همدانى را که براى اطاعت آن پیر اهمیت ویژه‏اى قایل بوده به باطنیه و تعلیمیه منسوب داشتند. شاه طاهر انجدانى از ائمه متاخر اسماعیلى با صوفیان مربوط بوده و پس از تجدید طریقه نعمت اللهى در ایران، صوفیه و اسماعیلیه در آمیخته و حسن رابطه به یگانگى رسید. صفى علیشاه با پیشواى اسماعیلیه هند ارتباط داشته، حتى درویشان ذهبى متاخر به اصطلاح «قطب ناطق‏» و «قطب صامت‏» بر مى‏خوریم که آشکارا مقتبس از اسماعیلیان است. وجوه مشترک در عقاید و آداب و روشها ومصطلحات دومسلک را بیش از ده مورد احصا کردند. (46)
پى‏نوشت‏ها:
1.دکتر کامل حسین محمد، طائفة الاسماعیلیة، ص 1723، طبع قاهره‏1959م.
2.پطروشفسکى، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 297.
3. دکتر مشکور، تاریخ شیعه و... ص 207.
4. برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ترجمه آژند، ص 60.
5. همان مدرک.
6. جوینى، علاء الدین عطا ملک، تاریخ جهانگشاى، ج‏3/152 149، چاپ لیدن به اهتمام محمد قزوینى.
7.
8. به نقل دکتر مشکور، تاریخ شیعه... ص 208.
9. بنا به نقل «برنارد لویس‏» در مقاله پیدایش اسماعیلیه، ص 62.
10. اصول الاسلامیه، ص 127 126.
11. غایة الموالید. 12. دوساسى،ج‏1/85. 13. دوساسى، ج‏2/578.
14. اسماعیلیان در تاریخ، مقاله برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 87.
15. براون، تاریخ ادبى ایران، ج‏1/596 - 595 ; اقبال، خاندان نوبختى، ص 250; دکتر کامل حسین، طائفه اسماعیلیان، ص 63.
16. اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 320 319.
17. گلدزیهر، العقیدة والشریعة، ص 216.
18. الشیعة فی التاریخ، ص 62.
19. محمصانى، فلسفة التشریع، ص 57; طائفة الاسماعیلیه، ص 110.
20. آصف نیعى، اسماعیلیان، هند، ص‏392 - 391.
21. همان مدرک. 22.همان مدرک، ص 392.
23. همان مدرک،24، اسلام در ایران، ص 320.
25. براون، تاریخ ادبى ایران، ج‏2/247.
26. آدم متز، الحضارة الاسلامیة، طبع قاهرة، ص 66.
27. دائرة المعارف اسلام (طبع فرانسه، ماده آغا جان).
28. غالب مصطفى، اعلام الاسماعیلیه، بیروت 1964، ص 53; ابن جوزى، تلبیس ابلیس، ص‏105، طبع مصر، 1928،
29.غلام حلیم صاحب دهلوى، تحفة اثنى عشریه، ص 9، چاپ سنگى 1896.
30. مقالات اشعرى،، ص 11 10; الفرق بین الفرق، ص 242; طرق الشیعة، نوبختى، ص 38 37، 40، 58، 60و 64.
31. تحفة اثنى عشریة، ص 16.
32. دکتر مشکور، تاریخ شیعة، ص 232.
33. الحور العین، ص 200 199.
34. ابن جوزى، تلبیس ابلیس، ص 112.
35. دائرة المعارف اسلام، ماده دروز، به نقل دکتر مشکور ص 233.
36. بیان الادیان، ص 161; تبصرة العوام، ص 423.
37. ابن حزم، الفصل فی الملل، ج‏4/143.
38. تحفه اثنى عشریه، ص 9.
39. نوبختى، فرق الشیعة، ص 61; تلبیس ابلیس، ص 110.
40. نوبختى فرق الشیعة، ص 58; مقالات اشعرى، 27; خطط مقریرى، ج‏4/172.
41. تحفه اثنى عشریه، ص 16.
42. بیان الادیان، ص 166; تبصرة العوام ص 425.
43. تحفه اثنى عشریه، ص 16.
44. همبستگى میان تصوف و تشیع، ص 216، ترجمه مرحوم دکتر شهابى.
45. مقدمه ابن خلدون، ترجم فارسى، ج 2/984.
46. قدس زندگى منصور حلاج، ترجمه فرهادى، ص 71; طرایق الحقایق، ج‏3/136.

تبلیغات