آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

لزوم صداقت و راستگویی در انبیا علیهم السلام و داعیان به دین، امری لازم و ضروری است که موجب اطمینان مردم به وحی و الهام الهی می‏شود و اگر پیام‏آور الهی دچار لغزش، خطا و کذب شود، در اذهان مردم نسبت به وحی الهی شک و تردید پدید می‏آید که در نتیجه، به سلب اعتماد مردم نسبت به سخنان وی و الهامات الهی منجر می‏شود.بدین ترتیب، غرض الهی از رساندن وحی به انبیا در جهت هدایت جامعه نقض خواهد شد.در این مقاله سعی بر آن است که به شبهات موجود درباره صداقت حضرت ابراهیم(علیه السلام)پاسخ داده شود.

متن

پروردگار متعال با وضع قوانینی در جهت هدایت بشر به سوی کمال اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی که بر طبیعت و فطرت انسان‏ها منطبق است، آن‏ها را به سوی یکتاپرستی دعوت کرد. او این قوانین را از طریق الهام و وحی بر پیام‏آوران الهی فرو فرستاد تا ایشان هادی انسان‏ها در راه پرفراز و نشیب زندگی باشند.یکی از خصوصیات بسیار مهم نبی برای حفظ امانت وحی، صداقت است.راستگویی نبی، موجب اطمینان و اعتماد مردم نسبت به وحی می‏شود و این اعتماد زمینه را برای عمل به دستورات الهی مهیا می‏سازد.از بزرگترین انبیای الهی، حضرت ابراهیم(ع)است.قیام او به امر الهی در جهت زنده کردن دین فطرت و نشر عقیده توحید بود؛همان هدفی که حضرت نوح(علیه السلام)و سایر انبیا(علیهم السلام)آن را گوشزد کردند و مردم پس از گذشت زمان اندکی، آن را ازیاد بردند.

قرآن کریم در آیات متعدد، لطایف موجود در شیوه دعوت ایشان را بیان کرده است.بر طبق آیات قرآن، وی در راستای دعوت خود به سوی توحید، کمال ادب و احترام را رعایت کرد 1 و با طرح پرسش‏هایی از ماهیت 2 و فواید بت‏ها 3 ، سعی بر بیداری اذهان خفته مردم بت‏پرست داشت تا قوم به حقارت و عجز بت‏ها و در نهایت، جهالت خویش اعتراف کنند و بدین وسیله، زمینه را برای معرفی رب حقیقی و دعوت به توحید مهیا سازد.اما هر بار مردم با خشونت و آزاررسانی به ایشان، روی برگرداندند و حتی ایشان را به مرگ 4 تهدید کردند و با سخنان زشت او را مورد خطاب قرار دادند.
با این حال، ابراهیم(علیه السلام)دلسرد نشد و با رعایت ادب و احترام به دعوت و ارشاد مردم پرداخت و در این راه، هر بار شیوه جدیدی در پیش گرفت تا شاید نجات‏بخش و راهنمای قوم خویش باشد.او که با موعظه‏ها و اندرزهای فراوان و مناظرات منطقی در شرایط گوناگون حقارت و پستی بت‏ها را به اثبات رسانده بود، این‏بار تصمیم گرفت به مردمی که در رفع حاجت‏هایشان به بت‏ها متمسک و متوسل می‏شوند، بفهماند، این بت‏ها که حتی قادر به دفع ضرر از خود نیستند، چگونه می‏توانند خطر را از جامعه دور کنند و یا حاجت‏های آن‏ها را برطرف سازند؟!به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(ع)در دعوت خود به یک شیوه عملی دست زد و با وجود خطرات بسیاری که وی را تهدید می‏کردند، تصمیم به نابودی بت‏ها به شکل فیزیکی گرفت تا افکار جامد بت‏پرستان و فطرت خفته آنان را متوجه خدای یکتا کند.
قرآن کریم تصمیم ابراهیم(ع)را از قول وی چنین بیان می‏فرماید:«و تاللّه لاکیدنّ اصنامکم بعد ان تولّوا مدبرین» 5 : و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه‏ای برای نابودی بت‏هایتان می‏کشم.
سوگند ابراهیم(ع)از تصمیم جدی و عزم و عقیده پا بر جای ایشان خبر می‏داد.وی برای اجرای تصمیم خود، منتظر فرصتی مناسب بود، تا این که عید بابلیان فرارسید.در این روز، بابلیان برای انجام مراسم عید به خارج از شهر می‏رفتند، ولی پیش از رفتن بتان را می‏آراستند و طعام‏های رنگین را برای تبرک شدن نزد آن‏ها می‏گذاشتند تا هنگام بازگشت، از آن غذاها تناول کنند. 6 هنگام خروج از شهر، عده‏ای از مردم نزد ابراهیم(ع)رفتند و از او خواستند همراهشان برود و مراسم باشکوه آن‏ها را ببیند، اما وی در مقابل درخواست مردم گفت:
«انّی سقیم» 7 ؛یعنی:من بیمارم.
مردم او را واگذاشتند و برای انجام مراسم عید، از شهر بیرون رفتند.در این زمان وی وارد بتخانه شد و از روی تمسخر به بت‏ها گفت:«چرا از غذاهای آماده شده نمی‏خورید؟» (سپس شدت تمسخر را بیش‏تر نمود و فرمود)چرا سخن نمی‏گویید؟ 8 بعد به سوی آن‏ها رفت و ضربه‏ای محکم بر پیکر یکی از آن‏ها فرود آورد(و جز بت بزرگ، همه را در هم شکست). 9 بت‏پرستان پس از بازگشت، هنگامی که منظره بت‏ها را دیدند، گفتند:«هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعا از ستمگران است(و باید کیفر سخت ببیند)گروهی گفتند:«شنیدیم نوجوانی از(مخالفت با)بت‏ها سخن می‏گفت که او را ابراهیم می‏گویند.»(جمعیت)گفتند:«او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهد.»(هنگامی‏که ابراهیم را حاضر کردند)گفتند:«تو این کار را با خدایان ما کرده‏ای، ای ابراهیم؟» 10
وی در پاسخ فرمود:«بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم ان کانوا ینطقون» 11 :بلکه این کار را بزرگشان کرده است.از آن‏ها بپرسید، اگر سخن می‏گویند.
با توجه به این که ابراهیم(ع)خود بت‏ها را شکسته بود، حال این سؤال مطرح است که آیا وی مرتکب خطا شد و دروغ گفت؟پیش از پاسخ به این سؤال، برای روشن شدن مطلب، لازم است به روایات متعددی که در کتاب‏های روایی فریفین موجود است، نظری افکنیم.
روایات تفسیری شیعه
در روایات تفسیری شیعه چنین آمده است.
1.ابو بصیر از امام صادق(ع)و در روایتی از امام باقر(ع) درباره قول حضرت ابراهیم(ع)که فرمود:«انّی سقیم»آورده است که، آن دو بزرگوار فرمودند:«به خدا قسم بیمار نبود و دروغ نگفت.» 12
2.ابو بصیر از امام صادق(ع)آورده که ایشان فرمود: «تقیه، جزو دین است».ابو بصیر گوید:«گفتم از دین خدا؟ فرمود:آری، به خدا قسم از دین خدا، ابراهیم گفت: «انّی سقیم و به خدا قسم که بیمار نبود.»
3.امام صادق(ع) می‏فرماید:«ما فعله کبیرهم هذا و ما کذب ابراهیم لأنه انما قال فعله کبیرهم هذا ان نطق و ان لم ینطق فلم یفعل کبیرهم هذا شیئا»:بت بزرگ این کار را انجام نداد و ابراهیم دروغ نگفت، بلکه او گفت: بزرگشان این کار را انجام داده است، اگر سخن بگوید و اگر سخن نگوید، بزرگشان این کار را انجام نداده است.» 13
4.صالح بن سعید به نقل از یکی از راویان از امام صادق(ع)روایت نمود که:«از آن حضرت درباره تفسیر فرمایش خدای عز و جل در داستان ابراهیم(ع)قال بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم ان کانوا ینطقون پرسیدم. حضرت فرمود:بزرگشان بت‏ها را نشکسته و ابراهیم(ع)نیز دروغ نگفته بود.عرض کردم:این چگونه است؟فرمود:جز این نیست که ابراهیم(ع)فرمود:اگر بت‏ها سخن می‏گویند، این سؤال را از آن‏ها بکنید.اگر سخن گفتند، پس کار بت بزرگ است، و اگر سخن نگفتند، پس بزرگشان کاری نکرده است.آن‏ها سخن نگفتند و ابراهیم هم دروغ نگفته است.» 14
روایات تفسیری اهل سنت
در روایات اهل سنت چنین آمده است:
1.سدی گوید:زمانی که وقت عید نزدیک شد، پدرش به او(ابراهیم)گفت:«یا بنی لو خرجت معنا الی عیدنا لا عجبک دیننا، فخرج معهم، فلما کان ببعض الطریق القی نفسه الی الارض، و قال:انی سقیم»:ای فرزندم اگر همراه ما در روز عید خارج شوی، از دین ما خشنود شوی.پس به همراه آن‏ها خارج شد.وقتی مسافتی را طی کردند، خود را بر زمین انداخت و گفت:من بیمارم. 15
2.ابن اسحاق از ابو احوص از عبد اللّه آورده که وی گفت: «لما خرج قوم ابراهیم الی عیدهم مروا علیه فقالوا:یا ابراهیم الا تخرج معنا؟قال:انی سقیم»:وقتی قوم ابراهیم برای مراسم عید بیرون رفتند، به نزد او آمدند و گفتند:ای ابراهیم همراه ما نمی‏آیی؟(ابراهیم)گفت:من بیمارم. 16
3.عبد بن حمید از ابن عباس درباره«انی سقیم»آورده‏که وی گفت:«بیمار هستم.» 17
4.عبد بن حمید و ابن منذر و ابن ابی حاتم از حسن آورده‏اند که وی گفت:«خرج قوم ابراهیم علیه السلام الی عید لهم، و ارادوا ابراهیم علیه السلام علی خروج، فاضطجع علی ظهره و قال:انی سقیم لا استطیع الخروج، و جعل ینظر الی السماء، فلما خرجوا اقبل علی آلهتهم فکسرها»:قوم ابراهیم روز عید خارج شدند و خواستند ابراهیم همراهشان خارج شود.پس او گفت:من بیمارم و نمی‏توانم بیایم و نگاه به آسمان کرد.پس هنگامی که قوم خارج شدند، نزد بت‏هایشان رفت و آن‏ها را شکست. 18
5.ابن عباس در مورد«قال بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون»گوید:این خبر مشروط است بر«ان کانوا ینطقون»در صورتی که سخن گفتن برای بت‏ها محال است. 19
در برخی روایات آمده که ابراهیم(ع)ابتدا به آسمان‏ها نگریست و سپس فرمود:«انی سقیم»و آن را دلیل بر پیشگویی وی بر اساس نجوم می‏دانند.برخی از روایات وارده در این زمینه عبارتند از:
6.ابن ابی حاتم از قتاده درباره نگاه ابراهیم(ع)به آسمان‏ها که قرآن می‏فرماید:«فنظر نظرة فی النّجوم»آورده که وی گفت:«کلمه من کلام العرب، یقول اذا تفکر، نظر فی النجوم»:این از کلام عرب است که وقتی فکر می‏کنند، می‏گویند:نگاه در ستارگان کردم. 20
7.ابن ابی حاتم از زید بن اسلم آورده که وی گفت: «ارسل الیه ملکهم فقال:ان غدا عیدنا فاخرج قال:فنظر الی النجم فقال:ان ذا النجم لم یطلع قط الا طلع بسقم لی(فتولوا عنه مدیرین)»:به سوی او(ابراهیم)کسی را فرستادند، پس به او گفت:فردا عید ماست، با ما بیرون بیا.حضرت نگاهی به ستارگان افکند و فرمود:ستاره من طلوع نکرده است که این نشان‏دهنده بیماری من است. 21 البته این تنها روایتی است که طلوع نکردن ستاره‏ای را دلیل بیماری ابراهیم(ع)می‏داند. در روایات دیگر، فقط آمده است که ایشان به آسمان یا ستارگان نگاه کرد و فرمود:«من بیمارم.»
برخی از کتاب‏های روایی اهل سنت پا را از این فراتر گذاشته‏اند و ابراهیم(ع)را به دروغ گفتن مذمت کرده‏اند. در ادامه به برخی از آن‏ها اشاره می‏شود:
1.ابو هریره از حضرت رسول(ص)نقل می‏کند که ایشان فرمود:«...یجمع الناس الاولین و الاخرین فی صعید
یکی از خصوصیات بسیار مهم نبی برای حفظ امانت وحی، صداقت است. راستگویی نبی موجب اطمینان و اعتماد مردم نسبت به وحی می‏شود و این اعتماد زمینه را برای عمل به دستورات الهی مهیا می‏سازد. از بزرگترین انبیای الهی، حضرت ابراهیم(ع)است. قیام او به امر الهی در جهت زنده کردن دین فطرت و نشر عقیده توحید بود
واحد...فیبلغ الناس من الغم و الکرب ما لا یطیقون و لا یحتملون فیقول الناس الا ترون ما قد بلغکم الا تنظرون من یشفع لکم الی ربکم فیقول بعض الناس لبعض علیکم... بابراهیم فیقولون یا ابراهیم انت نبی اللّه و خلیله من اهل الارض اشفع لنا الی ربک...فیقول ابراهیم...انی قد کنت کذبت ثلاث کذبات...»
در ضمن حدیثی طولانی آورده است که رسول خدا(ص) فرمود:«اهل موقف یکی پس از دیگری به حضور انبیا می‏رسند و از آن‏ها درخواست شفاعت می‏کنند؛از جمله حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم.این حضرات هر کدام به لغزشی از لغزش‏های خود اشاره می‏نمایند، لذا اهل موقف را به پیامبر بعد از خود حواله می‏دهند تا این‏که در نهایت شفاعت همه آن‏ها به حضرت رسول(ص)محول می‏شود.
به موجب این حدیث، ابراهیم(ع)شفاعت از مردم را به عهده نمی‏گیرد و به سه لغزش و دروغ خود اعتراف می‏کند 22 که عبارتند از:سخن وی در«انی سقیم»یعنی من بیمارم، در حالی که بیمار نبود؛قول ایشان در«بل فعله کبیرهم»، یعنی بت بزرگ سایر بت‏ها را شکسته است، در حالی که ابراهیم (ع)خود بت‏ها را شکسته بود؛نیز در مورد ساره که فرمود: «انها اختی»، یعنی ساره خواهر من است، در حالی که همسرایشان بود.
3.فریابی و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم از مجاهد درباره قول ابراهیم(ع)در قرآن که می‏فرماید:«...اطمع ان یغفر لی خطیئتی یوم الدّین» 23 :امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد، آورده‏اند که وی گفت: قوله‏«انّی سقیم» 24 و قوله‏«بل فعله کبیرهم هذا» 25 و قوله لساره:انها اختی، حین اراد فرعون من الفراعنه ان یاخذها: (منظور از گناه حضرت ابراهیم در سه جا بود)سخن ایشان زمانی که گفت:من بیمارم و نیز گفته وی زمانی که فرمود: «بلکه این کار را بزرگ آن‏ها انجام داده است.»و همچنین سخن وی در مورد ساره که گفت:«او خواهر من است»، هنگامی که فرعونی از فراعنه قصد او کرده بود. 26
نظر تورات در مورد کاذب بودن ابراهیم(ع)
در تورات آمده است:«ابراهیم به مصر فرود آمد تا در آن‏جا به سر برد، زیرا که قحط در آن زمین شدت می‏گرفت. چون نزدیک به ورود مصر شدند، به زن خود سارا گفت: «می‏دانم»که تو زن نیکو منظری هستی.همانا چون اهل مصر تو را بینند، گویند این زوجه اوست.پس مرا بکشند و تو را زنده نگه دارند.پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو برای من خیریت شود و جانم به سبب تو زنده بماند.» 27
اگر ابراهیم(ع) در ابتدا و آغاز دعوت، به مردم می‏گفت که این بت‏ها هیچ سود و ضرری ندارد، مردم از او اعراض می‏کردند و سخن او را نمی‏پذیرفتند.لذا برای رسیدن به غرض نهایی چاره‏ای نبود، جز این که خود را با مردم هماهنگ نشان دهد و سپس با دلیل و برهان به انکار عقاید آنان بپردازد
همان‏طور که ملاحظه می‏شود، بین تورات و برخی روایات اهل سنت و گاه تاریخ 28 ، در اعتقاد به کاذب بودن ابراهیم(ع)مشابهت‏هایی به چشم می‏خورد.به عبارت دیگر، این روایت تأثیر مستقیم تورات تحریف شده بر برخی روایات موجود در کتاب‏های روایی اهل سنت را می‏رساند که به آن اسرائیلیات گفته می‏شود و آن‏ها روایاتی هستند که توسط علمای یهود، به ویژه یهودیان مسلمان شده، نقل شده‏اند و در کنار روایات مسلمانان آمده‏اند.در حالی که در قرآن کریم، چنین ادعایی که ساره خواهر ابراهیم معرفی شده باشد، نیامده است. 29
لازم به ذکر است که ذهبی در کتاب خود، چهار مصدر را در تفسیر قرآن کریم مورد اعتماد صحابه بیان می‏کند که عبارتند از:1.قرآن کریم، 2.روایات پیامبر(ص)، 3. اجتهاد و قوه استنباط، 4.اهل کتاب از یهود و نصارا 30 .
بدین طریق، روایات فراوانی از تازه مسلمان شدگان اهل کتاب، از یهود و نصارا، که در اعتقاد خود خالص نبودند، در تفسیر قصص تاریخی و انبیا(علیهم السلام)وارد کتاب‏های تفسیر روایی شدند.
ذهبی در توجیه این روش گوید:«قرآن کریم در برخی از مسائل با تورات متفق است، به خصوص در داستان پیامبران و آنچه درباره امت‏های گذشته ذکر شده است؛با این تفاوت که قرآن کریم ذکر جزئیات ننموده است.» 31
بدین ترتیب، برخی از اهل سنت سخن قرآن کریم و تورات تحریف شده را در مسائلی مانند قصص انبیا یکی دانستند!و متأسفانه در تفسیر آیات قرآن کریم از آن استفاده کردند و بدین ترتیب، باب استفاده از منقولات یهودیان در تفسیر قرآن، به خصوص آیات قصص باز شد.غافل از آن که قسمت‏هایی از تورات تحریف شده، کاملا مخالف با نص آیات است و قرآن کریم به صراحت تحریف این دو کتاب را در مواضع مختلف بیان کرده و به ذم یهود و نصارا در تحریف کتابشان پرداخته است.
تحلیلی بر روایات
با مقایسه آنچه گذشت، در روایات و منقولات تفسیری شیعه و اهل سنت اختلافاتی جلب توجه می‏کند.روایات تفسیری شیعه در معنی«انی سقیم»آورده‏اند که ابراهیم(ع) دروغ نگفت و بیمار هم نبود.در مورد قول«فعله کبیرهم» نیز آورده‏اند که این کلام وی، دروغ نبود، بلکه مشروط به‏صدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیام‏آوران الهی می‏شود و زمینه را برای پذیرش دعوت آن‏ها می‏گشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا،
سبب سلب اعتماد مردم از آن‏ها می‏شود.
قید و شرطی بود.در حالی که برخی روایات تفسیری اهل سنت، ابراهیم(ع)را در سه مورد کاذب فرض کرده‏اند.
در بررسی روایات به این مطالب باید توجه داشت:
الف)بررسی جمله«انی سقیم»:
مرحوم مجلسی ذیل آیه «انی سقیم»، طی روایتی طولانی، احتمالاتی را ذکر کرده که برخی بدین شرحند:
1.ابراهیم(ع)به ستارگان نگاه کرد و استدلال آورد که وقت تب او که در زمان معینی بروز می‏کرد، فرارسیده است. از این‏رو، گفت:«من بیمارم.»گویا که فرمود:«من به زودی به ناچار بیمار خواهم شد و وقت آن فرارسیده است که تب عارضم شود.»
بنابراین، گاهی کسی را که مشرف به چیزی باشد، می‏گویند در آن داخل شده است؛چنان که خداوند تعالی می‏فرماید:«إنّک میّت و انّهم میّتون» 32 :تو می‏میری و آن‏ها نیز خواهند مرد(البته با توجه به روایات شیعه، حضرت بیمار نبود).
2.ابراهیم(ع)مانند بت‏پرستان به ستارگان نگاه کرد تا آن‏ها گمان کنند که گفتار او مانند گفتار ایشان است.پس در این هنگام گفت:«من بیمارم.»از این رو بت‏پرستان به گمان این‏که ستاره او بر بیماری‏اش دلالت می‏کند، او را ترک کردند.این گفتار نیز دروغ گفتن را از وی ساقط نمی‏کند. در حالی که روایات شیعه که از امامان معصوم(علیهم السلام) است، دلالت بر این مطلب دارند که ابراهیم(ع)بیمار نبود و دروغ هم نگفت.
3.شاید خداوند با وحی خود ابراهیم را آگاه گرداند که در آینده نزدیک بیمار خواهد شد و نشانه آن را، طلوع ستاره‏ای در وجه مخصوصی و یا پیوستن ستاره‏ای به ستاره‏ای دیگر، به گونه‏ای خاص قرار داد.وقتی ابراهیم این علامت را مشاهده کرد، برای تصدیق آنچه خداوند تعالی خبر داده بود گفت:«من بیمارم.»
4.معنای سخن ابراهیم(ع)که فرمود:«انّی سقیم»، این است که قلب من بیمار است یا فکر من حزین و پریشان است؛زیرا قوم من در عبادت بت‏هایی پافشاری می‏کنند که نه می‏شنوند و نه می‏بینند.بنابراین، تفکر ابراهیم درباره ستارگان به این جهت بوده است که آن‏ها حادث و مخلوق و تدبیر شده دست دیگری هستند و در شگفت بود که چگونه عقلا از این حقیقت غافل شده‏اند و آن‏ها را عبادت می‏کنند.
5.ابراهیم با نظر تفکر در ستاره‏ها نگاه کرد و از این راه استدلال کرد که این ستارگان نه خدا هستند و نه قدیم، بلکه حادث هستند.ابراهیم با گفتن جمله:«من بیمارم»، می‏خواست بگوید که دارای یقین در امر و سلامت از علم نیستم؛چرا که گاهی به گمان و شک، «مرض»، و به علم و دانش، «شفا و سلامت»گفته می‏شود.این طرز تفسیر از ابو مسلم است.(این گفتار ضعیف است، زیرا ابراهیم(ع) در سلامت عقیده به سر می‏برد و پیش از آن آزر و قوم بت‏پرست را به سوی خدای یکتا دعوت کرده بود.)
6.شاید به سبیل استهزا باشد.
7.ابراهیم خواست بدین طریق سخن بت‏پرستان در ربوبیت کواکب را باطل کند؛زیرا می‏دانست آن‏ها بدون دلیل مقلد اسلافشان هستند؛به طوری که وقتی حضرت آن‏ها را به سوی اللّه دعوت کرد، از او نپذیرفتند و توجهی نکردند. 33
ب)بررسی جمله«بل فعله کبیرهم»:روایات در مورد جمله«بل فعله کبیرهم»متفاوتند.شیعه آن را مشروط به «فسئلوهم ان کانوا ینطقون»می‏داند. 34 چنانچه در روایات شیعه گذشت، ابراهیم(ع)فرمود:بزرگشان این کار را انجام داده است، اگر سخن بگوید و اگر سخن نگوید، بزرگشان این کار را انجام نداده است.در حالی که برخی روایات تفسیری اهل سنت آن را دروغی از جانب ابراهیم(ع) می‏شمارند.
در مراجعه به قرآن کریم درمی‏یابیم که کلام وی مشروطبه‏«ان کانوا ینطقون»است.بدین معنی که چون سخن گفتن بت‏ها محال است، موجب کذب ابراهیم(ع)نمی‏شود.به عبارت دیگر، چون کلام به شرط محال تعلیق شده، موجب دروغ نمی‏شود که منافی عصمت است.خلاصه، معنی آیه این است که بت بزرگ سایر بت‏ها را شکسته، اگر به سخن آید و پاسخ شما را بدهد.لیکن چون جواب گفتن ایشان محال است، پس این که بزرگ ایشان آن‏ها را شکسته باشد نیز محال است؛زیرا تعلیق امری بر محال، محال است، و طلب سؤال نیز مشروط بر گویایی ایشان است. 35
این سنخ سخن گفتن دروغ محسوب نمی‏شود، بلکه منظور از آن اسکات خصم و وادار کردن او در اعتراف به بطلان معبودهای دروغین و بیدار کردن فطرت‏های خفته است.اگر ابراهیم(ع)قصد دروغ گفتن داشت، می‏توانست بدون به کار بردن قید و شرط در کلام و به راحتی و وضوح بگوید که این عمل را انجام نداده است.اگر ابراهیم(ع)در ابتدا و آغاز دعوت، به مردم می‏گفت که این بت‏ها هیچ سود و ضرری ندارد، مردم از او اعراض می‏کردند و سخن او را نمی‏پذیرفتند.لذا برای رسیدن به غرض نهایی چاره‏ای نبود، جز این‏که خود را با مردم هماهنگ نشان دهد و سپس با دلیل و برهان به انکار عقاید آنان بپردازد. 36 او با شکستن بت‏ها و به خصوص با نحوه پاسخ دادنش، مردم را متوجه عدم قدرت بت‏ها در دفاع از خود کرد؛بت‏هایی که معبود مردم بودند و آمال و آرزوهای مردم به آن‏ها منتهی می‏شد؛بت‏هایی که مردم فرزندانشان را به نذر برپایی آن‏ها قربانی می‏کردند.حال این سؤال در اذهان مردم به وجود آمده بود که چرا بت بزرگ در دفاع از خود به سخن درنمی‏آید!؟و سؤال‏هایی از این دست که قوم بت‏پرست را دچار شک و تردید می‏کرد.
لازم به ذکر است که این‏گونه تعبیرات در مخاصمات و مناظرات فراوان دیده می‏شود.در نتیجه، ابراهیم(ع) خواست با این سخن قوم خود را متنبه و آگاه سازد و آن‏ها را در عبادت معبودهایی که نه می‏شنوند، نه می‏بینند و نه قدرت سخن گفتن دارند و از نفس خود قادر به خبر دادن نیستند، سرزنش کند. 37
لزوم صداقت در انبیا
بارزترین صفتی که در پیامبران و حاملان وحی الهی به چشم می‏خورد، صداقت است، تا آن‏ها فرمان پروردگار را بی‏کم و کاست به بندگان خدا برسانند. 38
صدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیام‏آوران الهی می‏شود و زمینه را برای پذیرش دعوت آن‏ها می‏گشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا، سبب سلب اعتماد مردم از آن‏ها می‏شود.
علامه طبرسی معتقد است:«دلایل عقلی غیرقابل تأویل دلالت دارند بر این‏که پیامبران دروغ نمی‏گویند، اگرچه قصدشان فریب و ضرر نباشد؛چنان‏که جایز نیست در اخبار، مردم را گمراه نمایند یا تقیه کنند، زیرا این‏ها سبب می‏شوند که مطالب و اعمال آن‏ها ایجاد شک و تردید کند.» 39
صدق ابراهیم(ع)در قرآن
به فرمایش قرآن کریم، نخستین ویژگی هر پیامبر، پیش از نبوت، صداقت وی است.چنان‏که در مورد ابراهیم(ع) آمده است.«و اذکر فی الکتاب ابراهیم انّه کان صدّیقا نبیّا» 40 : در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر(خدا)بود.
همان‏طور که در این آیه مبارک به وضوح دیده می‏شود، کلمه«صدیق»پیش از نبی آمده است؛گویا صداقت زمینه‏ساز نبوت است.به عبارت دیگر، نبوت بر پایه صداقت استوار است و کسی که صادق نباشد، نمی‏تواند پیام‏رسان قابل اعتمادی باشد؛به خصوص پیام الهی که از ضرورت خاصی برخوردار است.
صدیق به کسی گفته می‏شود که تمام آنچه خداوند و پیامبرش امر کند، تصدیق کند و نیز عمل و قولش یکی باشد. 41 همان‏گونه که می‏دانیم، صدیق کسی را گویند که در صدق مبالغه کند؛یعنی آنچه را انجام می‏دهد می‏گوید، و آنچه را می‏گوید، انجام می‏دهد و میان گفتار و کردارش تناقضی نباشد، و نیز کثیر التصدیق نسبت به حق باشد. ابراهیم(ع)چنین بود.وی حق را، هم به زبان تصدیق می‏کرد و هم به عمل. 42
ابو مسلم در این‏باره گوید:«صدیق یعنی بسیار راستگو».
ابو علی جبائی نیز صدیق را تصدیق کننده امور دین می‏داند. 43
بنابر معانی ذکر شده درباره کلمه صدیق، ابراهیم(ع) عملا و قولا حق و امور دینی را تصدق کرد.خداوند متعال زمانی کلمه صدیق را در مورد فردی به کار می‏برد که این خصوصیت در آن شخص ثابت و پابرجا باشد.وجود خصوصیات و صفاتی این چنین در ابراهیم(ع)، موجب شدکه خداوند وی را با مقام«خلت» 44 فضیلت بخشد 45 و در نهایت، او را برای تمام نسل‏ها و عصرها اسوه و الگوی حسنه 46 معرفی کند.نبوت را در ذریه او قرار دهد، به وی علم و حکمت و شریعت عطا فرماید و هدایت جامعه را بر عهده او نهد.خود و خاندانش را مشمول رحمت خویش قرار دهد و در نهایت، او را به تنهایی یک امت 47 خواند. بنابراین، روایاتی که ابراهیم(ع)را کاذب شمرده‏اند، مردود و مخالف آیات قرآن کریم هستند.
نشان دادن عجز بت‏ها
هدف ابراهیم(ع)در شکستن بت‏ها نشان دادن ضعف و عجز آن‏ها در دفاع از خود، به مردم جاهل بت‏پرست بود، تا بدین طریق، بت‏پرستان را متوجه سازد که این ساخته‏های دست آنان قادر به دفاع از خود نیستند، حال چگونه به رفع حاجت‏های آن‏ها می‏پردازند؟وی در تکمیل هدفش به گونه‏ای پاسخ داد که عدم قدرت بت‏ها را حتی در سخن گفتن که ساده‏ترین راه در دفاع از خود است، نیز به نمایش گذاشت.به عبارت دیگر، وی نه تنها دروغ نگفت، بلکه با شیوه جدیدی به ارشاد و راهنمایی مردم پرداخت.
روایات ابو هریره
با دقت در برخی روایات اهل سنت که از قول پیامبر(ص) در مورد کاذب بودن ابراهیم(ع)آمده است، این نکته مهم جلب نظر می‏کند که تمامی روایات به طرق متفاوت به ابو هریره منتهی می‏شوند.وی فرد مورد اطمینانی در کتاب‏های رجال نیست.
نتیجه اقدامات ابراهیم(ع)
پس از آن‏که ابراهیم(ع)به شیوه جدیدی در عمل(شکستن بت‏ها)و در گفتار(نحوه پاسخ دادن به ایشان)پرداخت، اذهان مردم را به حرکت واداشت و سؤالاتی در افکارشان مطرح شد.قرآن کریم در این‏باره می‏فرماید:«فرجعوا الی انفسهم فقالوا انّکم انتم الظّالمون ثّم نکسوا علی رؤسهم لقد علمت ما هؤلاء ینطقون» 48 :آن‏ها به وجدان خویش بازگشتند و(به خود) گفتند:حقّا که شما ستمگرید.سپس بر سرهایشان واژگونه شدند، (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:تو می‏دانی که این‏ها سخن نمی‏گویند.آن‏ها به عقل خود مراجعه کردند و به تدبر پرداختند. 49
گویا ابراهیم(ع)تمام تلاش خود را برای بیداری اذهان و افکار خفته و پوشیده از غبار جهالت صرف کرد تا مردم به این نکته مهم راه یابند که معبود دروغینشان قدرت دفاع از خود ندارد.به عبارت دیگر، تمامی پیامبران با مدد الهی و از طریق استدلال و برهان و منطق در اعصار گوناگون به هدایت جامعه به سوی توحید و یکتاپرستی پرداختند.
ابراهیم(ع)وقتی مردم را متوجه عجز بت‏ها کرد، فرصت را غنیمت شمرد و به معرفی«رب»حقیقی پرداخت. قرآن کریم سخن وی را چنین آورده است که فرمود:«قال اتعبدون ما تنحتون و اللّه خلقکم و ما تعلمون». 50 :آیا چیزی را می‏پرستید که با دست خود می‏تراشید؟با این‏که خداوند هم شما را آفریده و هم بت‏هایی را که می‏سازید.بدین ترتیب، ابراهیم(ع)یک بار دیگر پس از انبیای سلف، خالقشان را که سزاوار پرستش است، به آن‏ها معرفی کرد.
زیر نویس
(1).مریم، 42 تا 45.
(2).الشعراء، 70
(3).الشعراء، 72 و 73
(4).مریم، 46
(5).الانبیا، 57
(6).منهج الصادقین، 6 تا 79؛با اندکی تلخیص.
(7).الصافات، 89
(8).الصافات، 90-93
(9).الانبیا، 59-62
(10).الانبیا، 63
(11).عیاشی، تفسیر العیاشی/2/1014؛محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار/2/206؛محمد بن یعقوب، کلینی، الکافی/2/217؛ حر عاملی، وسایل الشیعه/20/195؛مورد، مستدرک/9/95.
(12).مجلسی، بحار الانوار/12/55؛برقی، المحاسن/1/258.
(13).جزائری، قصص الانبیا/103؛مجلسی، بحار الانوار/12/31. و نیز بنگرید به:فیض کاشانی، الصافی/3/343، به نقل از عیون اخبار الرضا.
(14).جزائری، القصص الانبیا/13؛صدوق، معانی الأخبار/209؛ طبرسی احتجاج/2/354.
(15).ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم/4/569، ذیل:57 تا 63/الانبیا.
(16).ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم/4/570، ذیل:57 تا 63/الانبیا.
(17).همان مأخذ و صفحه.
(18).سیوطی، الدرالمنثور/5/526، ذیل:88/الصافات.
(19).ابن شهر آشوب، متشابه القرآن/1/219.
(20).سیوطی، الدرالمنثور/5/525، ذیل:88 الصافات.
(21).سیوطی، الدرالمنثور/5/526، ذیل:88/الصافات.
(22).این حدیث به طرق متفاوت در کتاب‏های اهل سنت آمده است. برای اطلاع بیش‏تر مراجعه کنید به:صحیح بخاری/کتاب تفسیر القرآن /حدیث‏های 4116 و 4343؛کتاب احادیث الانبیا/حدیث 3108؛ کتاب نکاح/حدیث 4694؛صحیح مسلم/کتاب الفضائل/حدیث‏4371؛کتاب الایمان/حدیث‏های 284، 286، 287 و 288؛سنن ترمذی/کتاب تفسیر القرآن/حدیث‏های 3090 و 3166؛سنن ابو داود/ کتاب الطلاق/حدیث 1891؛مسند احمد/کتاب باقی مسند المکثرین، حدیث‏های 8873 و 13073؛و نیز کتاب مسند العشره المبشرین بالجنه/ حدیث 15.
(23).الشعراء، 82.
(24).الصافات، 29.
(25).الانبیا، 63.
(26).سیوطی، الدرالمنثور/5/165، ذیل 82/شعراء
(27).کتاب مقدس سفر پیدایش، باب یازدهم/16
(28).طبری، تاریخ طبری/1/126.
(29).حکیم، علوم القرآن/120.
(30).ذهبی، التفسیر و المفسرون/1/40.
(31).همان/1/65.
(32).الزمر/30.
(33).سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/26؛علامه مجلسی، بحار الانوار/12/47، با اندکی تلخیص؛و نیز بنگرید به: جزائری، قصص الانبیا/108.
(34).سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/23.
(35).فتح الله کاشانی، منهج الصادقین/6/81.
(36).فخار، إیمان أبی طالب/360.
(37).علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/23.
(38).مکارم شیرازی، نمونه/13/76.
(39).طبرسی، مجمع البیان/4/53.
(40).مریم/41.
(41).فراهیدی، کتاب العین/5/56.
(42).علامه طباطبائی، المیزان/14/58.
(43).طبرسی، مجمع البیان/15/173.و نیز:علامه مجلسی، بحار الانوار /12/20.
(44).النساء/125.
(45).قطب الدین راوندی، الخرایج و الجرائح/2/904.
(46).الممتحنه/4.
(47).النحل/120.
(48).الانبیا/64 و 65.
(49).علامه مجلسی، بحار الأنوار/12/22.
(50).الصافات/95 و 96.
منابع
1.القرآن الکریم.ترجمه آیت اللّه مکارم شیرازی.قم.دارالقرآن الکریم و دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.چاپ اول.1373 شمسی.
2.کتاب مقدس.ترجمه انجمن کتاب مقدس.چاپ و صحافی فرهنگ، چاپ اول، 1987 میلادی.
3.طبرسی، ابو منصور احمد بن علی.الاحتجاج.مشهد.نشر مرتضی. 1403 قمری.
4.ابن حنبل، ابو عبد اللّه احمد بن محمد.مسند احمد بن حنبل.
5.ابن کثیر القرشی الدمشقی، عماد الدین ابو الفداء اسماعیل. تفسیر القرآن العظیم.دارالفکر للطباعه و التوزیع و النشر.چاپ اول. 1400 هجری(1980 میلادی).
6.آشوب مازندرانی، محمد بن علی.متشابه القرآن و مختلفه.انتشارات بیدار.1328 شمسی.
7.البخاری الجعفی، ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره ابی بردز.صحیح بخاری.طبع بمطبعه دارالکتب العربیه الکبری.
8.برقی، احمد بن ابی عبد اللّه.المحاسن.قم.دارالکتب الاسلامیه. چاپ دوم.1371 قمری.
9.جزائری، سید نعمت اللّه.قصص الانبیا.قم.کتابخانه آیت اللّه مرعشی.1404 قمری.
10.الحر العاملی، محمد بن حسن.تفضیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه.قم.مؤسسه آل البیت قم.چاپ اول.1409 قمری.
11.حکیم.سید محمد باقر.علوم القرآن.تهران.المجمع العلمی الاسلامی.1403 قمری.
12.الذهبی، محمد حسین.التفسیر و المفسرون.بیروت(لبنان). دارالقلم.چاپ اول.
13.سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر.الدر المنثور فی التفسیر الماثور.بیروت(لبنان).دارالکتب العلمیه.چاپ اول.1990 میلادی.
14.شانه‏چی، کاظم.علم الحدیث.دفتر انتشارات اسلامی.چاپ پنجم.1372 شمسی.
15.صدوق، محمد بن علی.معانی الاخبار.قم.انتشارات جامعه مدرسین.1361 شمسی.
16.طباطبائی، سید محمد حسین.المیزان فی تفسیر القرآن.ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی.انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.1363 شمسی.
17.الطبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن.مجمع البیان فی تفسیر القرآن. ترجمه احمد بهشتی و دیگران، انتشارات فراهانی.چاپ اول.1360- 1350 شمسی.
18.طبری، ابو جعفر محمد بن جریر.تاریخ الامم و الملوک تاریخ الطبری.ترجمه ابو القاسم پاینده.چاپ دیبا.چاپ پنجم.1375 شمسی.
19.علم الهدی، سید مرتضی.تنزیه الانبیا و الائمه(ع).قم.انتشارات شریف رضی.1250 شمسی.
20.عیاشی، ابو نصر محمد بن مسعود بن عیاش المسلمی.تفسیر العیاشی.چاپخانه علمیه.1380 قمری.
21.فخار بن معد موسی، سید شمس الدین.ایمان ابی طالب.قم. انتشارات سید الشهداء.چاپ اول.1410 قمری.
22.فراهیدی، ابو عبد الرحمن خلیل بن احمد.العین.تحقیق دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرائی.قم.دارالهجره.
23.فیض کاشانی، محمد بن مرتضی.الصافی فی تفسیر کلام اللّه. مشهد.دارالمرتضی للنشر.چاپ اول.
24.قشیری نیشابوری، ابو الحسین مسلم بن حجاج.صحیح مسلم. دارالاحیاء التراث العربی.
25.قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّه.الخرائج و الجرائح.قم. مؤسسه امام مهدی عجل اللّه تعالی فرجه.چاپ اول.1409 قمری.
26.کاشانی، ملا فتح اللّه.منهج الصادقین فی الزام المخالفین. کتابفروشی اسلامیه.چاپ دوم.1344 شمسی.
27.کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب.الکافی.دارالکتب الاسلامیه. چاپ چهارم.1365 شمسی.
28.مجلسی، محمدباقر.بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار.بیروت(لبنان).مؤسسة الوفاء.1404 قمری.
29.مکارم شیرازی، ناصر و عده‏ای از علماء.تفسیر نمونه.دارالکتب الاسلامیه.1366 شمسی.
30.نوری، میرزا حسین.مستدرک الوسائل.قم.مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.چاپ اول.1408 قمری.

تبلیغات