آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

متن

«وقتی برای روشن شدن صحت و سقم حدیث«در هر سوره‏ای فاء وارد شده، به جز سوره حمد که در آن فاء نیامده است» 1 ، به قرآن نگاه می‏کنیم، می‏بینیم همین‏طور است یعنی در 112 سوره قرآن حرف«فاء»وجود دارد و در سوره حمد از این حرف خبری نیست.
اما درباره این حدیث که:«من نقطه تحت باء بسم اللّه هستم»، کار به این راحتی نیست.
مقاله«نقطه تحت باء»این موضوع را بررسی می‏کند.این مقاله می‏گوید:«یکی از اختلافات قاریان قرآن، بی‏نقطه بودن حروف و خالی بودن آن‏ها از علایم و حرکات بوده است و قاریان هفتگانه تا اواخر قرن دوم هجری در قید حیات بوده‏اند. بنابراین، تا زمان شهادت حضرت امیر(ع)(سال چهلم هجری)قرآن‏ها فاقد نقطه بودند و جایی برای آن نمی‏ماند که حدیث منتسب به آن حضرت، یعنی من نقطه تحت باء بسم الله هستم، پذیرفته شود.»
پس در«حدیث نقطه تحت باء»، «خطبه بدون نقطه»و«قرآن‏های منسوب به آن حضرت که دارای نقطه هستند»تردید است؛ مگر آن‏که محققی، بدین اشکال پاسخ گوید که البته نویسنده و رشد آموزش قرآن سپاسگزار او خواهند بود.»
«از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)روایت شده است که فرموده‏اند:«اسرار کلام الله فی القرآن، و اسرار القرآن فی الفاتحة، و اسرار الفاتحة فی بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار بسم الله الرحمن الرحیم فی باء بسم الله الرحمن الرحیم و اسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و انا النقطة التی تحت الباء.»
این حدیث را علامه محمود دهدار عیانی در ابتدای«مفاتیح المغالیق»که ام‏الکتاب کتاب‏های تألیف شده توسط آن جناب‏در رشته‏های ارثماطیقی است، نقل کرده است و در تألیفات دیگران نیز روایت شده و مصادر نقل آن بسیار است.بدین صورت نیز منقول است که:«جمیع ما فی القرآن فی باء بسم الله و انا النقطة تحت الباء.» 2
بی‏نقطه بودن حروف و خالی بودن آن‏ها از علائم و حرکات
یکی از عواملی که در قرائت قرآن مشکلات فراوانی ایجاد می‏کرد، بی‏نقطه بودن حروفی که باید نقطه داشته باشند و جدا نساختن آن‏ها از حروف مهمله(بی‏نقطه)بود.از جمله، میان «س»و«ش»در نوشتن هیچ فرقی نبود و خواننده باید با دقت در معنای جمله و ترکیب کلامی تشخیص می‏داد که حرف مورد نظر«جیم»است یا«حا»و یا«خا».همچنین، حرف مورد نظر«با»است یا«تا»و«ثا»، نون است یا«یا».
از این‏رو، در سوره حجرات در قرائت کسایی(م 189) آمده است:«ان جاءکم فاسق بنباء فتثبتوا»و در قرائت دیگران: «...فتبیّنوا»(حجرات، 49/6).
ابن عامر و کوفیان خوانده‏اند:«فنشزها...»(بقره، 2/ 259)و دیگران:«ننشرها...»ابن عامر(م 118)و حفص(90 -180)خوانده‏اند:«و یکفّر عنکم...»(بقره، 2/271)و دیگران:«نکفّر...».
ابن سمیقع:«فالیوم ننحیّک ببدنک»و دیگران:«... ننجّیک...»(یونس، 10/92)خوانده‏اند.کوفیان، جز عاصم (م 128):«لنثوینّهم من الجنة غرفا»و دیگران:«لنبوّئنّهم» (عنکبوت، 29/58)خوانده‏اند.
در مصاحف اولیه، کلمات عاری از هر گونه اعراب و حرکات ثبت می‏شد.چون وزن و حرکت اعرابی و بنایی کلمه مشخص نبود، بنابراین برای خواننده غیر عرب تشخیص وزن و حرکت کلمه مشکل بود.حتی برای کسانی که با زبان عربی آشنا بودند هم دشوار بود تا بدانند، هیأت کلمه چگونه است. مثلا مشخص نبود«اعلم»فعل امر است یا فعل متکلم مضارع و احیانا افعل التفضیل یا فعل ماضی از باب افعال.
حمزه(م 156)و کسایی(م 189)، آیه‏«قال أعلم أنّ الله علی کلّ شی‏ء قدیر»(بقره، 2/259)را به صیغه فعل امر خوانده‏اند و دیگران به صیغه فعل مضارع متکلم.کما این‏که نافع(م 169)، آیه‏«و لا تسأل عن أصحاب الجحیم»، (بقره، 2/119)را به صیغه نهی و دیگران به صیغه فعل مضارع مجهول خوانده‏اند. 3
بنابراین در زمان قراء سبعه، هنوز قرآن دارای نقطه‏گذاری نبوده است.«در ابتدا از نقطه برای اعراب گذاری قرآن و سپس برای تمیز حروف متشابه از یکدیگر استفاده کردند.» 4
«درباره نخستین دفعه‏ای که قرآن را نقطه گذاری کرده‏اند، مثل بسیاری از مسائل دیگر اختلاف نظر بسیار است.یکی از کسانی که گفته‏اند او نخستین مرد این میدان بوده، ابوالاسود دوئلی(م 69 یا 101؟)است.درباره او سخن به تفصیل و گوناگون گفته شده است...ولی همه در این مورد هماهنگ نیستند...و بعضی گفته‏اند:اولین کسی که قرآن را نقطه‏گذاری کرد، یحیی بن یعمر(45-129 ه)بود...نفر سومی که به نام نخستین نقطه‏گذار قرآن از او نام برده‏اند، نصر بن عاصم(م 89 یا 90)است.او شاگرد وفادار دو استاد خود ابوالاسود و یحیی بن یعمر بود.» 5
اما این سؤال مطرح است که اگر ابوالاسود یا یحیی بن نصر، قرآن را نقطه‏گذاری کرده‏اند، چرا یکی از دلایل اختلاف قرائت قاریان هفتگانه، مانند:ابن عامر، عاصم، حمزه، نافع، حفص، کسایی و...را بی‏نقطه بودن حروف و خالی بودن آن‏ها از علائم و حرکات دانسته‏اند؟در صورتی که آن سه نفر در سال‏های 69، 89 و 129 از دنیا رفته‏اند و اینان در سال‏های 118، 128، 156، 169، 180 و 189 در گذشته‏اند.
برخی علت اختلاف تاریخ شهادت حضرت فاطمه(س) -75 یا 95 روز پس از رحلت رسول اکرم(ص)-را نقطه نداشتن حروف دانسته‏اند؛زیرا کلمات«سبعون»و«تسعون» بدون نقطه از هم تمیز داده نمی‏شوند.
«در آغاز کار، نیازی به نقطه و زبر و زیر احساس نمی‏شد، تسلط آن‏ها بر زبان و احاطه کاملی که بر آن داشتند، موجب شد که در قرن‏ها بعد، هنوز دانشمندانی یافته شوند که زبر و زیر گذاشتن خط را اهانتی به خواننده تلقی کنند و جز در موارد خاص و بسیار ضروری، از آن اجتناب ورزند.» 6
هر دو برداشت«عدم احساس نیاز به نقطه»و«دشواری تشخیص هیأت کلمه حتی برای عرب زبان‏ها»به ما می‏گوید: در آغاز، حروف هیچ‏گونه نقطه‏ای نداشته‏اند.
«در قرن ششم، کتابی به خط سید طاووس نوشته شده است که هیچ نقطه ندارد.معتقد بودند که نقطه گذاشتن توهین به طرف مقابل است.» 7
«حتی برای بعضی در قرن یازدهم و سیزدهم، نوشتن تفسیر بی‏نقطه ارزش و افتخار تلقی می‏شد.یک دانشمند شیعی به نام ابوالفضل فیضی در هند تفسیر سواطع الالهام را در سال 1002 ق نگاشته، و یک دانشمند حنفی به نام سید محمود
امتدمی(حمزاوی)در دمشق، تفسیر درّ الاسرار را در سال 1274 ق نگاشته است.
هر دو تفسیری کامل از قرآن، از سوره حمد تا سوره ناس و دارای واژه‏های نامأنوس و غریب در فهم قرآن هستند که نخستین هدف تفسیر است.هر دو در اصل دشوارگویی شریکند.» 8
اگر قرآن در زمان حضرت امیر(ع)به خط کوفی نوشته می‏شد و این خط فاقد نقطه بود، «با»در بسم الله نقطه‏ای نداشته است که حضرت امیر(ع)به آن اشاره کند.بنابراین احتمال می‏رود:
1.چون حروف هیچ‏گونه نقطه‏ای نداشته‏اند، چه برای اعراب و چه برای اعجام، پس کل حدیث یا این قسمت حدیث که اشاره به نقطه تحت با دارد، مخدوش است.
2.و این‏که گفته شود، حضرت امیر(ع)خطبه‏ای ایراد کرد که تمام واژه‏های آن بدون نقطه بودند، فاقد وجاهت علمی است؛چون همه حروف فاقد نقطه بوده‏اند.
3.قرآن‏های منسوب به حضرت امیر(ع)که در موزه‏ها نگهداری می‏شوند و دارای نقطه اعراب یا اعجام هستند، انتسابشان فاقد اعتبار است.
4.و تنها در یک برداشت عرفانی شاید بتوان گفت:اشاره حضرت امیر(ع)به نقطه تحت«با»، بدین معناست که:
فاتحة الکتاب چکیده قرآن و بسم الله الرحمن الرحیم چکیده فاتحة الکتاب است و من محو بسم الله الرحمن الرحیم و محو فاتحة الکتاب و محو قرآن هستم.
البته، چنین مطلبی از کسی که عرض می‏کند؛
«مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی.
مولای یا مولای انت الباقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی.
مولای یا مولای انت الدائم و انا الزائل و هل یرحم الزائل الا الدائم.» 9
بعید نیست.
هر هنر که استاد بدان معروف شد
جانِ شاگردان بدان موصوف شد
پیش استاد اصولی هم اصول
خواند آن شاگرد چُستِ با حُصول
پیش استاد فقیه و آن فقه خوان
فقه خواند نه اُصول اندر بیان
پیش استادی که او نحوی بود
جان شاگردش ازو نحوی شود
باز استادی که او مَحوِ رَهست
جانِ شاگردش ازو محو شهست
زین همه انواع دانش روزِ مرگ
دانش فقرست سازِ راه و بَرگ
محو می‏باید نه نحو این جا بدان
گر تو محوی بی‏خطر در آب ران
آبِ دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمُردی تو ز اوصاف بشر
بحرِ اسرارت نهد بر فرق سَر
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
آن به سوی آب دانش‏های ماست
و ان خلیفه دجله علم خداست
10
منابع
(1).بینات‏[فصلنامه‏]، سال اول، شماره 3، پائیز 1373، صفحه 51.نقل از: «سفینة البحار»، شیخ عباس قمی، ماده حمم‏[حمم یا حمد؟].
(2).نوشته‏ای است به خط کوفی روی سنگ قبر ثابت بن یزید در کربلا، مورخ 64 ه.ق، به نقل از پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه 168.
(3).بینات‏[فصلنامه‏]، سال پنجم، شماره 4، زمستان 1377، شماره مسلسل 20، صفحه 18.
(4).علوم قرآنی، آیت الله محمد هادی معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‏ها(سمت)، چاپ اول، پاییز 1379، صفحه 16 تا 21.و:تاریخ قرآن، آیت الله محمد هادی معرفت، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‏ها(سمت)، چاپ اول، زمستان 1375، صفحه 144 تا 148.
(5).پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحه 465 تا 471.
(6).تاریخ قرآن، دکتر محمود رامیار، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1379، صفحه 531 تا 536.
(7).همان، صفحه 528.
(8).یادداشت از درس‏های استاد محترم علی‏اکبر غفاری.
(9).بینات‏[فصلنامه‏]، سال اول، شماره 2، تابستان 1373، شماره مسلسل 2، صفحه 182 تا 184.و:سال پنجم، شماره 1، بهار 1377، شماره مسلسل 17، صفحه 178 تا 183.
(10).مفاتیح الجنان، مناجات حضرت امیر(ع)، سازمان انتشارات جاویدان، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صفحه 797.
(11).مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی، به تصحیح و پیشگفتار دکتر عبدالکریم سروش، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1378، جلد 1، دفتر اول، صفحه 128 و 129.

تبلیغات