چکیده

سال 1384 هجرى شمسى از سوى رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، سال همبستگى ملى و مشارکت عمومى اعلام شده است، که این نشانگر اهمیت فزاینده این مسئله در تفکر اسلامى و نقش تعیین کننده آن در سرنوشت جامعه و شهروندان آن است. همبستگى ملى و مشارکت عمومى به معناى همدلى، همگرایى، قبول مسئولیتهاى اجتماعى و رعایت حقوق شهروندى و همکارى همگانى در پیشبرد امور سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در جامعه است. واژه اُمت و واژگان هم خانواده آن دربردارنده مفهوم همبستگى ملى ومشارکت عمومى است. در اسلام براى نشان دادن اهمیت فوق العاده این مسئله و نقش تعیین کننده اش در سرنوشت ملتها، راهکارهاى فراوانى براى اجرایى کردن همبستگى ملى و مشارکت عمومى وجود دارد که از جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد: احترام فوق العاده به انسان و حقوق او، محبت و عشق ورزى به دیگران، مشورت با دیگران و مشارکت همگانى در تصمیم گیریها، فراخوان مردم به وحدت و همدلى در کارها، اهتمام به امور دیگران و تلاش براى حل مشکلاتشان، صلح و آشتى با مردم، برآوردن نیازهاى آنان، خدمت رسانى به مردم را از بهترین عبادت شمردن، تعاون و همکارى در اسلام، ضرورت حفظ روابط اجتماعى، نکوهیده دانستن فرار از اجتماع و مردم.

متن

 


مقدمه

رهبر معظم انقلاب اسلامى ایران حضرت آیة اللّه خامنه اى دامت افاضاته، در پیام نوروزى آغاز سال 1384 هجرى شمسى، این سال را «سال همبستگى ملّى و مشارکت عمومى» اعلام کردند؛ و در قسمتى از پیامشان در این زمینه فرمودند:

سالى که در پیش داریم سال مهمى است، هم از این جهت که انتخاباتى در آغاز این سال هست که براى ملت ایران و سرنوشت کشور براى یک دوره چهارساله حائز اهمیت است و هم از این لحاظ که سال شروع چشم انداز 20 ساله اى است که نظام براى آینده خود پیش بینى خواهد کرد... ان شاءاللّه آنچه براى مردم و مسئولان هر دو حائز اهمیت است، عبارت است از همکارى، وحدت ملى و همبستگى عمومى در قبال آنچه که مسئولان موظف اند آن را انجام بدهند و براى ادامه این راه از یک طرف و همکارى مردم و مسئولان از سوى دیگر، مى تواند ما را در پیشرفت این راه و پیشبرد اهداف والا کمک کند. بنابراین، امسال مى تواند شعار «همبستگى ملّى و مشارکت عمومى» باشد. یقینا مشارکت عمومى مردم چه در انتخابات، چه در مسائل گوناگونى که این دولت و دولت آینده در پیش روى دارند، همبستگى ملّى آنان خواهد توانست به پیشرفت برنامه ها کمک کند...

بدون تردید اعلام موضوع «همبستگى ملى و مشارکت عمومى» از سوى رهبر فرزانه انقلاب به عنوان شعار محورى سال 84، نشانگر اهمیت فوق العاده و نقش تعیین کننده آن در سرنوشت جامعه انقلابى و مسلمان ایران و پیشبرد اهداف راهبردى و کلان نظام جمهورى اسلامى ایران است. از این رو، بر آن شدیم تا جایگاه و اهمیت مسئله همبستگى ملى و مشارکت عمومى را در اسلام مورد تحقیق و بررسى قرار دهیم.

ـ تبیین واژه ها

واژه همبستگى ملّى یا همبستگى اجتماعى در زبان لاتین معادل (Socialsolidarity) به کار رفته است؛ و با واژه هاى وحدت، همدلى، وفاق ملّى، یکپارچگى اجتماعى، نظم اجتماعى و مانند آن، قرابت معنایى دارد و از یک خانواده اند و همگى ـ به اجمال ـ بر پیوندهاى عمیق اجتماعى، وابستگى هاى ملى و مذهبى، علایق و احساسات مشترک و کنشها و واکنشهاى مورد اتفّاق دلالت مى کنند در برابر، واژه هاى تفرقه، جدایى، واگرایى، پراکندگى اجتماعى، اختلاف، چنددستگى و مانند آن، به مفهوم گُسست اجتماعى، نبود پیوند استوار و ارتباط محکم و پایدار اجتماعى و همگرایى ملى هستند.

براى هر یک از واژه هاى یاد شده، به ویژه واژه هاى همبستگى اجتماعى و وفاق، تعریف هاى مختلفى ارائه شده است. از جمله:

احساس مسئولیت متقابل میان چند نفر یا چند گروه که از آگاهى و اراده برخوردار باشند. همچنین همبستگى مى تواند شامل پیوندهاى انسانى و برادرى بین انسانها به طور کلى یا حتى وابستگى متقابل حیات و منافع آنها باشد. همبستگى حائز یک معناى اخلاقى است که متضمّن وجود یک اندیشه، یک وظیفه و یا الزام متقابل است... به زبان جامعه شناختى، همبستگى پدیده اى را مى رساند که بر پایه آن در سطح یک گروه یا یک جامعه، اعضا به یکدیگر وابسته اند و به طور متقابل نیازمند یکدیگر.

همبستگى اجتماعى، نوعى نظم خود بنیاد اجتماعى و اخلاقى است که در آن افراد با هم پیوند یافته و هماهنگ مى باشند.

همبستگى، عبارت است از توافق با افرادى که در یک نظام اجتماعى مشارکت مى کنند و به ویژه به خاطر هنجارها، ارزشها، عقاید و ساختارهاى آن، با آن جامعه احساس نزدیکى کرده و به حمایت آن وابسته اند.

معانى و تعاریفى که براى همبستگى و واژه هاى هم خانواده آن ارائه شده، بر چند نکته زیر تصریح و تأکید دارند:

1 ـ پیوستگى و وابستگى افراد جامعه به یکدیگر، که در قالب واژه هاى مسئولیت متقابل، پیوند، انسجام، صف بندى نزدیک و وابستگى بیان شده است؛

2 ـ تعامل، که از واژه هاى مسئولیت متقابل، کنش جمعى و مشارکت آمیز فهمیده مى شود؛

3 ـ فرهنگ و احساسات و عواطف، که بر چگونگى همبستگى دلالت دارد و درقالب واژه هاى تعهدات فرهنگى و اجتماعى، ارزشها، هنجارها، عقاید، اخلاق، اندیشه و وظیفه بیان گردیده است.

بنابراین، همبستگى ملى و اجتماعى، ارتباط و پیوند میان افراد جامعه بر مبناى منافع و فرهنگ مشترکشان است که در یک میدان تعاملى، عواطف و احساسات را برمى انگیزاند؛ و به ویژه اینکه این معنا و سطح از همبستگى میان انسانها و عوامل تحرک آنها، رشته پیوند دهنده یک نظام اجتماعى و نیروى کشش و جاذبه اى است که شهروندان را به احساس مسئولیت در برابر یکدیگر و مشارکت در تصمیم گیریهاى جمعى وامى دارد و از تفرقه، پراکندگى و واگرایى که نشانگر گُسست این پیوند اجتماعى است، جلوگیرى مى کند.

در تبیین بیشتر مشارکت عمومى باید گفت: «اصل مشارکت (Participation)، از اصول و پایه هاى مهم دموکراسى و یا مردم سالارى نوین شمرده مى شود و در واقع روح دموکراسى به حساب مى آید که در تعریف آن گفته اند: «شیوه زندگىِ جمع یا جامعه اى که در آن به افراد حق داده مى شود براى مشارکت آزادانه، از فرصتهاى مساوى برخوردار باشند»؛ و یا «فرصت شهروندان کشور براى مشارکت آزادانه در تصمیمهاى سیاسى».

بنابراین، مشارکت عمومى، رهاورد و ثمره شیرین همبستگى ملى و وفاق اجتماعى، و به معناى فعّالیت و مشارکت مسئولانه و انتخاب گرانه شهروندان در تصمیم گیریها است. مشارکت عمومى علاوه بر دلالت بر روحیه مسئولیت پذیرى شهروندان، از انحصارى شدن روند تصمیم سازى و چیرگى گروه و فکر خاص جلوگیرى مى کند. به همین دلیل، در ذات خود، اصل برابرى و یکسانى همه شهروندان در برابر قانون را اقتضا مى کند به طورى که این برابرى از قلمرو مشارکت سیاسى فراتر رفته و معناى درجه اى از برابرى در «فرصتها» در همه زمینه ها (= اقتصاد، آموزش و پرورش و...) را به خود مى گیرد.

ـ مفهوم همبستگى و مشارکت در اسلام

در شرعِ مقدس، مفهوم مذکور را باید در واژه «امّت» و واژه هاى هم خانواده آن و نیز واژه هایى که با آن قرابت معنایى دارند، یافت. امّت به معناى جماعت و جمعیتى است که داراى مقصدى واحد و وجه مشترکى هستند، این وجه مشترک مى تواند دین واحد، مکان واحد و غیر آن باشد. درباره معناى جماعت یا جامعه نیز نوشته اند، جامعه از ریشه جمع و به معناى گردآوردن است و چون اسم فاعل است به معناى جمع کننده و گردآورنده خواهد بود و در معناى اسمى از آن به گروه مردم یک شهر، یک کشور، جهان یا صنفى از مردم تعبیر مى شود.

استاد شهید مطهرى، جامعه را چنین تعریف مى کند:

مجموعه اى از افراد انسانى که با نظامات، سنن، آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگى دسته جمعى دارند، جامعه را تشکیل مى دهند.

همو در بیان دیگرى درباره مفهوم امت در قرآن کریم مى نویسد:

قرآن براى امتها (جامعه ها)، سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است. بدیهى است که امّت، اگر وجود عینى نداشته باشد، سرنوشت، فهم و شعور، طاعت و عصیان آن معنا ندارد. اینها دلیل است که قرآن به نوعى حیات قائل است که حیات جمعى و اجتماعى است. حیات جمعى صرف یک تشبیه و تمثیل نیست، یک حقیقت است، همچنان که مرگ جمعى نیز یک حقیقت است.

علاّمه طباطبائى نیز مى گوید: «این که قرآن کریم در آیاتى، از «امّتها» یاد کرده و براى آنها کتاب، شعور و فهم، عمل و طاعت و معصیت، اعتبار کرده است، مى توان نتیجه گرفت که «جامعه»، هویتى مستقل دارد.»

بنابراین، گرچه دین و مذهب به عنوان یکى از عوامل مهم ـ و شاید مهم ترین عامل ـ وحدت و پیوند اجتماعى، و نیز در شکل گیرى اُمّت و یا جامعه واحد نقش بسزایى دارد، ولى تنها عامل تأثیرگذار در این زمینه نیست و عوامل دیگرى از قبیل آب، خاک، نژاد، آداب، رسوم و فرهنگ قومى و قبیلگى نیز در تشکیل امت و جامعه نقش غیرقابل انکارى دارند.

قرآن کریم از اقوام و مللى نام مى برد و سرنوشت نیک و بد آنها را گوشزد مى کند که عوامل زیرساز تمدن و پدید آمدن امت و جامعه واحد در آنها فراتر از عامل مذهب و دین بوده است. یاد کردن از قوم نوح، قوم ابراهیم، قوم یونس، قوم عاد، ثمود، سدوم، فرعون، لوط و غیرآنها گواه گفتار ماست.

بالاتر از آن، در برخى آیات دیگر تقسیم انسانها به ملت ها و قبائل نژادى را مورد شناسایى قرار داده و بر آن تصریح کرده است؛ همچنان که وحدت و پیوند اجتماعى و تشکیل جامعه بر محور ادیان متعدد را نیز ممکن دانسته است. در اینجا به دو نمونه از آیات مزبور اشاره مى شود.

یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ.(حجرات: 13)

اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ.(آل عمران: 64)

بگو: «اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است (همراه شویم) که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم؛ و بعضى از ما، بعضى دیگر را ـ غیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد».

هر گاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.

همچنین قرآن کریم در آیه زیر، دین را عامل اساسى وحدت و همبستگى و اختلاف را ناشى از طغیان نفس مى داند:

کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.(بقره: 213)

مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادّى در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد؛ در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه هاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایى را که ایمان آورده بودند به فرمان خودش، رهبرى نمود؛ (امّا افراد بى ایمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى کند.

جامعه شناسان نیز در بررسى جامعه شناسانه دین، به این نتیجه رسیده اند که یکى از کارکردهاى دین، ایجاد همبستگى ملى و اجتماعى است: «دین دو کارکرد دارد: یکى تنظیم رفتار فردى براى خیر (و سعادت) همگان، و دیگرى، برانگیختن احساس اشتراک و وحدت اجتماعى».

دورکیم نیز مى گوید: «براى ایجاد همبستگى ملى و جامعه واحد، باید به دین روى آورد».

دین مبین اسلام بر همه عوامل و مؤلّفه هایى که زندگى جمعى انسانها در یک سرزمین را موجب مى شوند، صحه مى گذارد و به صراحت اعلام مى دارد که «حبّ الوطن من الایمان». ولى از آنجا که براى انسان و جایگاه و منزلت انسانى و کرامتهاى ذاتى او و نیز ارزشها و آموزه هاى دینى الهى حرمت و اعتبار فوق العاده و بى بدیل قائل است، مهم ترین و زیربنایى ترین عوامل پیوند اجتماعى و معیارهاى همبستگى و همگرایى را دو عامل مزبور (کرامت انسانى و ایمان دینى) مى داند.

براین اساس، نژادپرستى، ملى گرایى افراطى (= ناسیونالیسم) و وابستگى بیش از حد به آب و خاک و آداب و سنن ملى و قومى را به ویژه زمانى که موجب نادیده گرفتن و زیرپا گذاشتن آرمانها و ارزشهاى اصیل انسانى و دینى مى شود، برنمى تابد و ناپسند و زشت مى شمارد. در برابر، ملاک برترى و کرامت را همان فضائل والاى انسانى و تقواى الهى مى داند.

همچنین از آموزه هاى اسلامى و قرآنى این حقیقت نیز به دست مى آید که همبستگى ملى، زمانى تحکیم یافته و پایدار مى ماند که با تعهد و مسئولیت پذیرى تک تک شهروندان مؤمن و مسلمان در همه صحنه هاى زندگى جمعى اعم از صحنه هاى اقتصادى، فرهنگى، سیاسى، اجتماعى، نظامى و غیرآن همراه باشد و هر کس به طور مسئولانه در همه فعالیتهاى اجتماعى و مشارکتهاى عمومى حضور فعّال داشته باشد و از پذیرش بار مسئولیتهاى اسلامى و شهروندى شانه خالى نکند. چرا که عواقب بى تعهدى، بى تفاوتى و شانه خالى کردن در برابر مسئولیتهاى اجتماعى و نیز شرکت نکردن در مشارکتهاى عمومى (مانند انواع انتخابات) ابتدا به خود آنان بازمى گردد و علاوه بر آن، عقوبت اخروى نیز در انتظار آنان خواهد بود.

بنابراین، مى توان گفت، در حقیقت همبستگى ملى، در مشارکت عمومى و پذیرش مسئولیتهاى اجتماعى از سوى شهروندان تبلور مى یابد و از آن سوى، مشارکت عمومى نیز به واقع تجلّى همگرایى و تحقق عینى بخشیدن به همبستگى ملى و کاربردى کردن آن است.

اینک باید دید در اسلام چه تمهیداتى براى ایجاد همبستگى ملى و مشارکت عمومى اندیشیده شده است.

در اینجا به مهم ترین خاستگاهها و راهکارهاى همبستگى ملّى و مشارکت عمومى در اسلام اشاره مى شود.

ـ خاستگاههاى همبستگى ملّى و مشارکت عمومى در اسلام

برخى از مهم ترین خاستگاهها یا مبانىِ همبستگى ملى و مشارکت عمومى در اسلام، به قرار زیر هستند:
1 ـ احترام فوق العاده به انسان

انسان در تفکر اسلامى به عنوان جانشین خدا در زمین، برخوردار از روح خدایى، فطرت پاک، شرافت ذاتى و کرامت نفسانى و صاحب عقل و اختیار مطرح بوده و گل سر سبد هستى به شمار مى آید، به طورى که همه پدیده ها و موجودات آسمانى و زمینى براى او آفریده شده و در خدمت اویند تا وى با بهره ورى مناسب و بجا از آنها به آرمانهاى انسانى اش جامه عمل بپوشاند و به کمالات معنوى و «حیات طیّبه قرآنى» برسد.

از این رو، انسان نسبت به سایر موجودات نقش محورى دارد. در این جهات و ویژگیهاى روحى ـ ذاتى وساختار آفرینش تکوینى، همه انسانها از هر نژاد، ملیّت و داراى هر نوع عقیده و افکار، مشترک و مساوى اند. به همین دلیل، همه انسانها داراى احترام و حرمت اند و از حق حیات و بهره مندى از مواهب طبیعى و تمتّعات مادى برخوردارند.

بهترین سند صدق گفته هاى بالا درباره مقام انسان در اسلام، آیه سى و دوم سوره مائده است که حیات و مرگ تک تک افراد انسانى را برابر با تمام انسان هاى روى زمین اعلام داشته است:

بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها(ى روى زمین) را کشته؛ و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است!

این آیه، گرچه مربوط به نخستین قتل یک انسان بى گناه یعنى «هابیل» به دست برادرش «قابیل» است، ولى یک حکم و قانون کلى و جاوید درباره حرمت و ممنوعیت کشتن انسان و زشتى آن را در نزد خداوند بیان مى دارد. از این رو، مورد قتل و یا مخاطب خاص (بنى اسرائیل)، در فراگیر بودن و جاودانگى چنین حکم و قانون الهى خدشه اى وارد نمى کند.

اما اینکه چرا و چگونه کشتن یک انسان برابر است با کشتن تمام انسانها، علامه طباطبایى بیان مفصّلى دارد که اجمالش چنین است: تک تک انسانها، افراد یک نوع و شاخه هاى یک درخت اند، در نتیجه یک فرد از این نوع، از انسانیت همان ویژگیهایى را دارد که همه انسانهاى روى زمین دارند. به بیان دیگر، انسانها همگى یک حقیقت اند، حقیقتى که در همه یکى است. از این رو، اگر کسى به یکى از انسانها سوء قصد کند، گویى به همه آنها سوء قصد کرده است؛ زیرا به انسانیت انسان و حقیقت انسانى، سوء قصد کرده است. همین طور است در جانب حیات و احترام گذاشتن به انسان و حیات و حریم او؛ چرا که حرمت و احترام به یک فرد انسان، احترام به انسانیت یا حقیقت انسانى است که در همه انسانها به یک میزان و برابر وجود دارد.

امّا این مقدار نگاه احترام آمیز به انسان، اختصاص به اسلام دارد و در مکاتب خود ساخته غربى از قبیل «اومانیسم»، «لیبرالیسم» و مانند آن خبرى نیست؛ و همین نگاه، زمینه تفاهم و همدلى را در میان شهروندان یک جامعه و کشور از هر دین و مذهب و نیز فرهنگ و آداب فراهم مى کند و آنها را به همبستگى ملى و اجتماعى مى کشاند.
2 ـ محبّت و دوستى در اسلام

یکى دیگر از تعالیم ریشه دار اسلامى و خاستگاههاى مهم همبستگى ملى و مشارکت عمومى در اسلام، محبت، دوستى و اظهار عشق و علاقه به دیگران است و اساسا دین در تفکّر اسلامى جز محبّت، عشق و دلبستگى نیست.

این محبت و دوستى، از محبّت و عشق ورزى به محبوب حقیقى (خداوند متعال) و اولیاى خاص او (پیامبر، ائمه اهل بیت(ع) و سایر اولیا و انبیا) آغاز مى شود و در مراحل بعدى نسبت به مؤمنان و مسلمانان و دیگران ضرورت پیدا مى کند:

وَالَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ.(بقره: 165)

و آنان که ایمان آورده اند شدیدترین محبت، عشق و دوستى را به خدا دارند.

البته این محبّت و دوستى دوطرفه است و خداوند هم بندگانش را دوست دارد: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»: خدا آنها ـ مؤمنان ـ را دوست دارد و آنان ـ نیز ـ او را دوست دارند. به دلیل اهمیت محبّت و دوستى است که رسول اکرم(ص) آن را از خداوند طلب مى کند:

خدایا! دوستى خودت و دوستى کسى که تو را دوست دارد و دوستى عملى که موجب دستیابى به محبت تو مى شود، روزى من کن و دوستى خود را در نظر و ذائقه ام از آب خنک، گواراتر و عزیزتر گردان.

امام محمدباقر(ع) نیز دین را برابر با محبّت مى داند و مى فرماید:

اَلدّینُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدینُ.

دین همان محبت و محبّت (نیز) همان دین است.

مشهورترین (و شاید مهم ترین) صفت خداوند، رحم، شفقت و محبت است که در مشهورترین آیه قرآن یعنى «بسم اللّه الرحمن الرحیم» متجلّى شده است.

پیامبر رحمت(ص) در سخنانى چنین فرمود:

همه مردم، عائله و اهالى خانواده خدا و تحت تکفّل اویند. لذا دوست داشتنى ترین بنده نزد خداوند، کسى است که به عائله و افراد تحت تکفّل خدا ـ مردم ـ نفع برساند و بر ایشان شادى و سرور بیفزاید.

نیز فرمود: «دوستى تمام مردم، علامت عقل است».

جانشین به حق پیامبر خاتم(ص)، على(ع) که به راستى مظهر مهر و عطوفت الهى نسبت به مردم بود؛ زیرا عطوفت و رحمت خود را حتى شامل سرسخت ترین دشمنان خود ـ مانند ابن ملجم و معاویه ـ نیز مى کرد، آنگاه که در آستانه شهادت قرار مى گیرد، دستور مى دهد از ظرف شیرى که برایش آورده بودند؛ به ابن ملجم مرادى نیز بدهند؛ یا زمانى که در جنگ با معاویه مى بیند برخى از لشکریانش، معاویه و لشکریانش را لعن و نفرین مى فرستند، چنین نصحیت مى کند:

من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید. اما اگر کردارشان را توصیف و حالات آنان را بازگو مى کردید، به سخنِ راست نزدیک تر و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جاى دشنام آنان مى گفتید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن، میان ما و آنها اصلاح فرما و آنان را از گمراهى به راه راست هدایت کن، تا آنان که جاهلند حق را بشناسند و آنان که با حق مى ستیزند پشیمان شده به حق بازگردند.»

مولوى نیز در سروده اى زیبا و دلنشین، نقش محبت را در ایجاد همبستگى و تحکیم روابط اجتماعى، چنین توصیف مى کند:
از محبت تلخها شیرین شود     از محبّت مسها زرّین شود
از محبت دُردها صافى شود     وز محبت دَردها شافى شود
از محبت خارها گل مى شود     وز محبت سرکه ها مُل مى شود
از محبت نار نورى مى شود     وز محبت دیو حورى مى شود
از محبت حُزن شادى مى شود     وز محبت غول هادى مى شود
از محبت نیش نوشى مى شود     وز محبت شیر موشى مى شود
از محبت سُقم صحت مى شود     وز محبت قهر رحمت مى شود
از محبّت مرده زنده مى شود     وز محبت شاه بنده مى شود

وجود فرهنگ هدایت گرى، اصلاح طلبى، محبت، گذشت، چشم پوشى، تغافل در اسلام، حکم مى کند که مسلمانان در روابط اجتماعى خود با یکدیگر و دیگران، این آموزه ها را پیاده کنند و بدین وسیله راه همبستگى ملى را هموار و روابط اجتماعى را تحکیم بخشند؛ آنان باید اصل تقدم رحمت، عطوفت و محبت بر قهر، غضب، برائت و دشمنى را ملاک عمل قرار دهند و در نتیجه، میان بدیهى ها و بدکاران تفاوت قائل گردند؛ به دیگر سخن گرچه از بدیها و زشتیها به شدّت بیزار بوده، از آن فرار مى کنند ولى باید بدها وبدکاران را تا حدامکان با مهر و محبت و روشنگریهاى خیرخواهانه به خوبیها فراخوانند و زمینه بازگشت به خوبیها و پیوستن به خوبکاران را برایشان هموار سازند.
3 ـ اصل مشورت و مشارکت عمومى در تصمیم گیرى ها

در قرآن کریم، مضاف بر اینکه یک سوره به نام «سوره شورى» آمده است، در آیات دیگرى نیز به این مسئله پرداخته و از شهروندان خواسته تا در کارهاى فردى و اجتماعى به اصل مشورت (= تبادل نظر با فرهیختگان) توجّه کافى بکنند و حاصل این مشورت و مشارکت عمومى در تصمیم گیریها را که همان «خرد جمعى» است، به کار گیرند. قرآن در آیه 38 از سوره شورى در وصف مؤمنان چنین مى فرماید:

وَالَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.

و کسانى که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا مى دارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند.

در آیه مزبور در قالب جمله خبرى گفته شده که مؤمنان با یکدیگر مشورت مى کنند. این که موضوع مشورت در قالب جمله خبرى بیان شده، ضرورت و اهمیت رعایت اصل شورا در تصمیم گیریها را مى رساند؛ یعنى مؤمنان باید در کارهایشان حتما با یکدیگر مشورت کنند. نکته دیگرى که نشانگر اهمیت مسئله شورا است، همراه با نماز و انفاق آمدن آن است.

در آیه 233 از سوره بقره نیز درباره مسئله شورا چنین سخن رفته است:

وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ... فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما.

مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر مى دهند. (این) براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را تکمیل کند... اگر پدر و مادر، با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را (زودتر) از شیر بگیرند، گناهى بر آنها نیست.

در این آیه، از شیر گرفتن نوزاد، به توافق و مشورت پدر و مادر منوط شده است و در واقع به پدر و مادر دستور مى دهد که در این مسئله باید با هم مشورت کنند.

آیه شریفه به نکاتى دیگر نیز اشاره دارد که بیانگر اهمیت و ضرورت مشورت مى باشد؛ از جمله اینکه خداوند درباره مسئله کوچک خانوادگى، آن هم مربوط به کسانى (پدر و مادر) که دلسوزى شان در این باره تردیدى نیست، امر به مشورت و همفکرى مى کند. از این نکته مى توان نتیجه گرفت که در مسائل مهم اجتماعى که به سرنوشت جمعى برمى گردد، مشورت، همفکرى و مشارکت همگان در تصمیم گیرى بسیار ضرورت دارد.

در آیه 159 از سوره آل عمران، به صراحت به پیامبر اکرم(ص) دستور مى دهد که با مسلمانان در کارها مشورت کن (وَ شاوِرهُمْ فىِ الأَمْرِ)؛ با این بیان، عصمت پیامبر(ص) و ارتباط مستقیم آن حضرت با وحى آسمانى، مانع از مشورت و همفکرى پیامبر(ص) با مسلمانان نشده است. این در حالى است که پیامبر(ص) به عنوان عقل کل مطرح بوده و در پرتو وحى به مسائل احاطه علمى دارد؛ و هیچ کس در این جهات به شأن و رتبه او نمى رسد. با این حال آن حضرت در بسیارى از مسائل اجتماعى با مسلمانان مشورت مى کرد.

بنابراین، وقتى خردمندترین انسان و مرتبط ترین فرد بشر به وحى الهى، یعنى «پیامبر خاتم(ص)» موظّف است که مشورت و مشارکت همگان و به ویژه فرزانگان را در تصمیم سازیها داشته باشد و به آن ترتیب اثر دهد، دیگران به طول حتم باید به این امر مهم توجّه داشته و به آن پایبند باشند.

گذشته از آیات قرآن، دهها و شاید صدها روایت از پیشوایان معصوم(ع) درباره ضرورت و اهمیت شورا و مشارکت عمومى در تصمیم گیریها وارد شده است.

در اینجا به عنوان نمونه یک روایت از امیرمؤمنان على(ع) از نهج البلاغه نقل مى شود. آن حضرت فرمود:

مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکَها فى عُقُولِها.

کسى که استبداد رأى داشته باشد (یعنى نظر هیچ کس جز خودش را نپسندد) هلاک مى شود؛ و هر کس با مردان بزرگ مشورت کند، در عقل و دانش آنان شرکت مى کند (و از آنها سود مى جوید).

مجموعه نکاتى را که از آیات و روایات درباره ضرورت مشورت به دست مى آید، مى توان به صورت زیردسته بندى کرد:

1 ـ مشورت با دیگران به منظور استفاده از دانش و تجربه آنان است؛

2 ـ مشورت با دیگران، موجب شخصیت دادن به آنان و توجّه دادن به کرامتى است که خداوند به آنان داده است؛

3 ـ موجب تفاهم، همفکرى، همدلى، و زدودن سوءتفاهم و کدورتها مى شود؛

4 ـ مایه تقویت روحیه اجتماعى، روابط اجتماعى، همبستگى ملى و مشارکت عمومى مى گردد؛

5 ـ سبب شناسایى و پرورش استعدادهاى افراد و رشد فکرى آنان مى شود؛

6 ـ حس همدردى و همکارى جمعى و مسئولیت پذیرى درمسائل و رخدادهاى زندگى فردى و اجتماعى را بالا مى برد؛

7 ـ مشورت با دیگران، موجب نجات آنان از فردگرایى، اجتماع گریزى، استبداد رأى و بى اعتنایى به افکار و آراى دیگران و بى توجهى به مسائل اجتماعى و مصالح جمعى است.

8 ـ اصل مشورت نشانگر این واقعیت است که هیچ کس نمى تواند به تنهایى همه مسائلش را به صورت صددر صد مطلوب و موفقیت آمیز، حل و فصل کند، بلکه نیازمند نقطه نظرات کارشناسان و خبرگان در مسائل مى باشد. به بیان روشن تر، مشورت با دیگران، درصد آسیبهاى فکرى را پایین مى آورد و در برابر، ضریب اطمینان به درستى تصمیمات گرفته شده و نتیجه بخش بودن آنها را بالا مى برد.

بنابراین، جاى بسى بالندگى و افتخار است که قرنها جلوتر از پدید آمدن اندیشه مردم سالارى (دموکراسى) و مشارکت عمومى، آن هم به صورت «قرارداد اجتماعى»، «و نه از روى اعتقاد برآمده از وحى آسمانى»، این اندیشه مترقى به صورتى خیلى جدّى تر و ریشه دارتر در تعالیم و آموزه هاى دینى اسلامى مطرح شده و به طور گسترده به اجرا نیز درآمده است.

ـ راهکارهاى ایجاد همبستگى ملّى و مشارکت عمومى در اسلام

برخى از مهم ترین راهکارهاى ایجاد همبستگى ملّى و مشارکت عمومى در اسلام، چنین اند:
1 ـ دعوت به وحدت ملى و همبستگى ایمانى

در میان مسائل دینى، اجتماعى کمتر مسئله اى را مى توان یافت که به اندازه وحدت و همدلى از آن سخن رفته باشد. دهها آیه قرآن (حدود صد آیه) و صدها روایت به طور مستقیم یا غیرمستقیم و با عبارتهاى گوناگون، ضرورت وحدت ملى و همبستگى ایمانى و پرهیز از اختلاف و واگرایى را گوشزد کرده اند. در اینجا برخى از آیات و روایات مربوط به آن ارائه مى شود.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها.(آل عمران: 103)

و همگى به ریسمان خدا [= اسلام، قرآن و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما، ألفت ایجاد کرد؛ و به برکت نعمت او، برادر شدید؛ و شما بر لب حفره اى از آتش (درگیرى و اختلاف) بودید و خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار مى سازد؛ شاید پذیراى هدایت شوید.

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ.(آل عمران: 105)

و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسید و آنها عذاب بزرگى دارند.

در آیه بعد آمده است: «(آن عذاب عظیم) روزى خواهد بود که چهره هایى سفید و چهره هایى سیاه مى گردد؛ اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، (به آنها گفته مى شود:) آیا پس از ایمان، (و اخوّت و برادرى در پرتو آن) کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر مى ورزیدید!

قرآن کریم به همین آیات اکتفا نکرده و براى ایجاد وحدت، پیامدهاى تلخ تفرقه و اختلاف را به رخ مسلمانان مى کشد و مى فرماید: با یکدیگر نزاع و اختلاف نکنید که ناتوان مى شوید و شوکت (= قدرت و اقتدار، صلابت و استوارى) شما از میان مى رود.

نیز قرآن کریم، خاستگاه تفرقه و اختلاف را، اغراض سوء و شیطانى تبهکاران و طاغوتها مى داند. یکى از آنها فرعون است که قرآن کریم در معّرفى اش مى فرماید: فرعون در زمین برترى جویى کرد و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود (و بدین وسیله میانشان تفرقه ایجاد کرد و در نتیجه)؛ گروهى را به ضعف و ناتوانى کشانید، پسرانشان را سر مى برید و زنانشان را (براى خدمتکارى و بهره ورى) زنده نگه مى داشت؛ او به یقین از مفسدان بود.

قرآن کریم به یکى از مهم ترین ترفندهاى شیطانى و دستاویزهاى استعمارگران در طول تاریخ براى سلطه بر ملتها و بهره کشى نامشروع از آنها اشاره مى کند و آن شعار ضدّ همبستگى یعنى «تفرقه بینداز و حکومت کن»، است؛ چرا که در آب گل آلود تفرقه و آشوب و پراکندگى ملتها، مى توانند ماهى دلخواه خویش را صید کنند و به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند.

همچنان که سوگمندانه باید گفت، مستکبران جهان با اجراى همین شعار استعمارى توانستند در میان مسلمانان تفرقه و اختلاف ایجاد کنند و راه سلطه استعمارى خود را هموار سازند و اکنون نیز پس از گذشت قرنها سال، این وضعیت تأسف بار همچنان ادامه دارد و مسلمانان و جوامع اسلامى از این بیمارى کشنده ملى و اجتماعى رنج مى برندو با خسارتهاى زیانبار و جبران ناپذیر «تفرقه و جدایى» روبرو هستند. وضعیت غمبار ملت مظلوم فلسطین و جنگهاى خونین همراه با اشغال سرزمینى در عراق و افغانستان، از آشکارترین نتایج تلخ جدایى و واگرایى ملتهاى مسلمان در این زمان است.

پیشوایان اسلام نیز علاوه بر تأکید بر همبستگى مسلمانان، در سخنان خود، در عمل نیز به این موضوع مهم اهتمام داشتند. رسول خدا(ص) در آغاز ورود به مدینه مشاهده کرد که میان دو قبیله اوس و خزرج بیش از یک قرن اختلاف، درگیرى وخونریزى است. لذا ابتدا آنها را از نزاع و جنگ بازداشت و سپس میانشان پیمان نامه صلحى منعقد ساخت و آنان و همه مسلمانان را به اجراى مفاد آن متعهد و ملزم نمود. بر اساس این پیمان نامه بود که عناوین «مهاجران» و «انصار» را براى مسلمانان مکه و مدینه برگزید که عناوینى صرفا دینى اسلامى بود و به هیچ وجه رنگ و بوى قومى و نژادى نداشت. همچنین پیمان نامه هایى با اقلیتهاى دینى و به ویژه با قبایل و مذاهب یهودى ساکن مدینه و اطراف آن بست. اما مهم تر از همه این پیمان نامه هاى عمومى، پیمان نامه خصوصى «عقد اخوت» میان مؤمنان بود که به دنبال آن دستور داد هر مسلمانى با مسلمان دیگر عقد اخوّت و برادرى ببندد و خود نیز امیرالمؤمنان على(ع) را برادر خود برگزید و با او عقد اخوّت و برادرى بست؛ و بدین طریق شالوده امّت واحده اسلامى را پى ریزى کرد و وحدت ملى وهمبستگى اجتماعى را ایجاد نمود.

نیز آن حضرت در بیانى رسا درباره اهمیت و ضرورت وحدت امت مسلمان مى فرماید: همانا مسلمانان در برابر دیگران متحّد و یکپارچه اند و از جماعت مسلمانان جدا نمى گردد مگر کسى که قصد تفرقه و دشمنى دارد و کسى که دشمنان مسلمانان را پشتیبانى کند، خدا و رسولش خون او را مباح و کشتن او را حلال مى دانند.

در سیره امیرمؤمنان على(ع) نیز مى بینیم، با اینکه خلافت حق مسلم او بود و از او گرفتند، وى براى پرهیز از تفرقه و جدایى مسلمانان سکوت کرد و براى گرفتن حق غصب شده اش اقدام به درگیرى و جنگ نکرد، بلکه به عکس، پیوسته مردم و پیروان خویش را به وحدت و همبستگى با سایر مسلمانان فرامى خواند.

به عنوان نمونه، آنگاه که خلیفه دوم، عمر براى سازماندهى لشکر در جنگ، از آن حضرت مشورت و راهنمایى خواسته بود، چنان به وحدت و سازماندهى فرامى خواند که گویا خودش فرمانده لشکر و زمامدار رسمى مردم است. خطبه اى در این زمینه ایراد کرد و در فرازهایى از آن فرمود:

... عرب امروز از نظر تعداد کم است، ولى با پیوستگى به اسلام زیاد مى باشد و با اتحاد اجتماعى و همبستگى، عزیز و قدرتمند است. بنابراین، تو (عمر) همچون محور آسیاب باش و جامعه را به وسیله مسلمانان عرب به گردش درآور و با همکارى و همدلى آنها در نبرد، آتش جنگ را براى دشمن شعله ور ساز.

در سخنانى دیگر نیز رهنمودهایى بس مهم و شگفت آور درباره اهمیت وحدت، بیان مى فرماید:

با اکثریتِ مردم (طرفدار حق) باشید که خدا با جماعت است. از پراکندگى بپرهیزید، چرا که انسانِ تنها، بهره شیطان است همچنان که گوسفندِ تنها طعمه گرگ است. آگاه باشید کسى که به این شعار (شعار اغواگر و تفرقه انداز خوارج) دعوت کند گرچه زیر این عمامه من (پنهان شده) باشد وى را بکشید!

آرى، «قطره دریاست اگر با دریاست ـ ورنه او قطره و دریا دریاست» مولوى و اقبال لاهورى را نیز در این زمینه اشعارى است نغز و دلپذیر؛ مولوى گوید:
مؤمنان معدود، لیک ایمان یکى     جسمشان معدود، لیکن جان یکى
جان حیوانى ندارد اتحاد     تو مجو این اتحاد از روح باد
جان گرگان و سگان از هم جداست     متّحد جانهاى شیران خداست

اقبال لاهورى نیز سروده است:
فرد را ربط جماعت رحمت است     جوهر او را کمال از ملت است
حِرز جان کن گفته خیرالبشر     هست شیطان از جماعت دورتر
فرد مى گیرد ز ملّت احترام     ملّت از افراد مى یابد نظام
فرد تا اندر جماعت گم شود     قطره وسعت طلب، قُلزُم شود

کوتاه سخن اینکه وحدت، فریضه اى اجتماعى و حافظ اجتماع و موجب کمال فرد است. خاستگاه اصلى آن «توحید» در اعتقاد و ایمان است. به همین دلیل، مسلمانان همچنان که براى رسیدن به «کلمه توحید» باید بکوشند، براى نیل به «توحید کلمه» نیز باید تلاش کنند. هیچ اجتماعى با تفرقه کلمه نمى تواند به «کلمه توحید» برسد. پس براى رسیدن به «کلمه توحید» باید به «توحید کلمه» رسید. چرا که به گفته اندیشمند بزرگ اسلامى، علامه محمد حسین کاشف الغطاء: اسلام براى احیاى کلمه توحید و توحید کلمه (یکتاپرستى و یکپارچگى) آمده است:

جاءَ الإِسلامُ لِکَلِمَةِ التَّوحیدِ وَ تَوحیدِ الکَلمِةِ.
2 ـ اهتمام به امور دیگران و حل مشکلاتشان

دیگر از آموزه هاى دینى اسلامى براى ایجاد همبستگى ملى و مشارکت عمومى، اهتمام به امور دیگران و تلاش براى حل مشکلاتشان است.

در این زمینه احادیث فراوانى نقل شده است. یکى از مشهورترین آن، حدیث نبوى زیر مى باشد که طى آن پیامبر اکرم(ص) مى فرماید:

مَنْ اَصْبَحَ لایَهتَمُّ بِاُمُورِ المُسلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسلِمٍ.

هر کس صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، از مسلمانى بهره اى ندارد.

اهتمام به امور مسلمانان، یعنى خود را وقف مسلمانان کردن، در خدمت آنان بودن، کوشش براى گشودن گره هاى کور زندگى شان،در غم و شادى شان شریک شدن و امورى دیگر از این قبیل. به اقتضاى این آموزه دینى، هیچ کس مجاز نیست که از دسترنج مسلمانان بخورد و به رنج آنان نیندیشد؛ و در میان مسلمانان زندگى کند، براى آنان دل نسوزاند، و براى خود بکوشد، براى مسلمانان نکوشد؛ و نام مسلمان بر خود نهد ولى کار مسلمانان بر زمین نهد. بارى، بر پایه این حدیث، هیچ شهروند مسلمانى حق ندارد که تنها سر در لاک خود فرو برد و به خود اندیشد و دغدغه خود را داشته باشد و در بند خود باشد و بس، بلکه موظّف است به دیگران نیز بیندیشد و دلهره دیگران را هم داشته باشد؛ و همان گونه که با یک دست به کار خویشتن مى پردازد، با دست دیگر از دیگران دستگیرى کند.

فریضه اهتمام به امور مسلمانان قلمرو کوششهاى هر مسلمان را توسعه مى دهد و او را از کوشش براى خود به کوشش براى دیگران برمى انگیزد و میان فرد و اجتماع پیوندى ناگسستنى برقرار مى سازد. از جمله اهتمام به امور مسلمین مى توان موارد زیر را نام برد:

1/2 ـ تلاش براى ایجاد صلح و آشتى میان مردم

فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ. (انفال: 1)

از خدا بترسید و میان خودتان صلح و آشتى برقرار کنید.

إِنَّمَا الْمُوءْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ. (حجرات: 10)

مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان برادرانتان صلح و آشتى ایجاد کنید.

رسول اکرم(ص) نیز اصلاح میان مردم را حتى از صدقه، نماز و روزه مهم تر دانسته و فرمود:

آیا شما را به کارى که درجه اش از روزه و نماز و صدقه برتر است آگاه سازم؟ اصلاح میان افراد، چرا که فساد میان کسان، موجب از هم گسیختگى است.

همان گونه که آتش افروختن آسان است و خاموش کردن آتش دشوار، آتش جدایى و نزاع میان مردم افروختن نیز آسان است و اصلاح و آشتى میان مردم برقرار ساختن دشوار. در اسلام جدایى و نزاع افکندن و به تعبیر قرآن «فتنه گرى» میان مردم، گناهى بزرگ و حتى بزرگ تر و مخوف تر از کشتن انسانها شمرده شده و در برابر، اصلاح روابط افراد و زدودن کدورتها از میانشان بسیار سفارش و براى آن پاداشى بزرگ در نظر گرفته شده است. بر این اساس، هر مسلمان ضمن اینکه باید به اصلاح رابطه خود با دیگران بپردازد، باید درصدد اصلاح روابط اجتماعى میان شهروندان با یکدیگر نیز باشد.

2/2 ـ برآورده ساختن نیاز مردم: درباره ضرورت برآورده ساختن نیازهاى مردم، روایات بسیارى از پیشوایان دینى(ع) رسیده است و حتى در برخى جوامع روایى، مانند اصول کافى و بحارالانوار، بابى با عنوان: «باب قضاء حاجة المؤمن» آمده است. در برخى از تعابیر در این روایات، پاداشهایى که براى برآوردن نیاز مردم در نظر گرفته شده، بسیار زیاد و فزون از شمار است و لذا تأمل انسان را برمى انگیزاند. به عنوان نمونه چند روایت نقل مى شود.

رسول خدا(ص) مى فرماید:

کسى که براى برادر مؤمنش نیازى را برآورد، مانند کسى است که خداوند را در تمام روزگار بندگى کرده است!

امام صادق(ع) نیز مى فرماید:

«هر کس گرد این خانه (کعبه) یک بار طواف کند، خداى متعال برایش شش هزار حسنه مى نویسد و شش هزار گناه از او مى زداید و شش هزار درجه برایش مى افزاید و چون به نزد ملتزم (قسمتى از دیوار بیرونى خانه کعبه) رسد، خداوند هفت در از درهاى بهشت برایش بگشاید. راوى از امام مى پرسد: فدایت شوم، این همه فضیلت براى طواف است؟ فرمود: آرى؛ و اکنون تو را به بهتر از طواف هم آگاه مى سازم، برآوردن نیاز مسلمان؛ بهتر است از طوافى و طوافى و طوافى تا به ده برسد (یعنى از ده طواف با پاداشهاى شمرده شده، برتر است)!»

امام رضا(ع) مى فرماید:

همانا خداوند در زمین بندگانى دارد که در راه برآوردن حاجت مردم تلاش مى کنند. اینان روز قیامت در امان اند؛ و هر کس دل مؤمنى را شاد کند، خداوند روز قیامت دلش را شاد سازد.

گذشته از اینکه برآوردن نیاز مردم از وظایف شهروندان مسلمان نسبت به یکدیگر است، پیشگام شدن در این کار هم ضرورى است؛ یعنى نباید گذاشت که شخص نیازمند، نیازش را بر زبان جارى کند و سپس آن را برآورده ساخت که در این صورت پاداشى به وى نمى رسد.

3/2 ـ خدمت رسانى به مردم: واژه «خدمت» همه نوع کمک به مردم را دربرمى گیرد. گذشت، فداکارى، ایثار، تحمّل رنج و سختى در راه کمک به مردم و بلکه هر نوع کار و اقدامى که به نوعى سودش به مردم مى رسد، مى تواند زیر عنوان «خدمت رسانى به مردم» جاى بگیرد.

از نظر اسلام، خدمت به همه مردم و نوع بشر عمل شایسته است و محدود به گروه یا اشخاص خاصى نمى شود. رسول خدا(ص) این مفهوم را چنین بیان داشته اند:

رَأسُ العَقلِ بَعْدَ الدّینِ التَّوَدُّدُ إِلَى النّاسِ وَ اصْطِناعُ المَعروُفِ إِلى کُلِّ بِرٍوَ فاجِرٍ.

پس از دین (و ایمان به خدا)، بشر دوستى و نیکى و خدمت به مردم، اعم از درستکار و بدکار، سرآمد تمام کارهاى عاقلانه است.

امیرمؤمنان على(ع) نیز مى فرماید:

اُبذُلْ مَعروُفَکَ لِلنّاسِ کافَّةً فَإِنَّ فَضیلَةَ فِعْلِ المَعروُفِ لا یَعدِلُها عِندَاللّه ِ سُبْحانَهُ شَىٌ.

کارهاى نیک (و خدمت رسانى) خود را براى همه مردم به کار بر، براستى که هیچ چیز نزد خداى سبحان، با فضیلتِ کارهاى نیک (و سودرسانى به مردم)، برابرى نمى کند.

سعدى شیرین سخن نیز این حقیقت را در سروده زیبایش آورده است:
طریقت به جز خدمت خلق نیست     به تسبیح و سجاده و دلق نیست
قدم باید اندر طریقت نه دَم     که اصلى ندارد دَمِ بى قَدم

بر پایه اینگونه روایات، خدمت کردن محدودیتى ندارد.

در برخى دیگر از روایات، خدمت کردن با قید «مؤمن یا مسلم» آمده است. رسول اکرم(ص) معتقد بودند که هر مسلمانى به جماعتى از مسلمانان، خدمت کند، خداوند به شماره آنان در بهشت برایش خدمتگزار مى گمارد.

شخصى به نام جمیل گوید: از امام جعفر صادق(ع) شنیدم که فرمود: «مومنان خدمتگزار یکدیگرند. عرض کردم: چگونه خدمتگزار یکدیگرند؟ فرمود: به یکدیگر سود مى رسانند.

از این دو دسته روایات به دست مى آید که خدمت، ارزش ذاتى دارد. گرچه اهمیت خدمت به مسلمانان بیشتر و ارزشمندتر از خدمت به دیگران است. خدمت به غیر مسلمانان، علاوه بر حقوق انسانى که آنها به گردن ما دارند، به جهت تألیف قلوب و جذب آنها به اسلام ارائه مى شود. به همین دلیل در متون دینى و فقهى، جایگاه ویژه اى دارد و حتّى در زکات سهمى از آن را بدین منظور قرار مى دهند.

بر همین اساس دولت جمهورى اسلامى به برخى از کشورهاى غیراسلامى در حوادث ناگوار همچون سیل، زلزله، قحطى و... کمکهاى بشردوستانه و بلاعوض اهدا مى کند؛ همچنان که آنها نیز چنین کمکهایى را در مواقع لزوم به ما ارائه مى کنند.

بنابراین، فراخوان اسلام مبنى بر اهتمام به امور مردم از سوى شهروندان مسلمان، با آن قلمرو گسترده اى که این آموزه دینى دارد، اگر به اجرا درآید به طور مسلّم جلوه اى باشکوه از همبستگى ملى و مشارکت عمومى را به نمایش خواهد گذاشت و پیوندهاى اجتماعى را استحکام خواهد بخشید.
3 ـ تعاون و همکارى در کارهاى خیر و نیکى

تعاون و همکارى در کارهاى خیر و گریز از همکارى و مشارکت در کارهاى شر و بد، از دیگر تعالیم قرآن کریم است از جمله مى فرماید: «... وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده: 2) و (همواره) در راه نیکى و پرهیزکارى با یکدیگر همکارى کنید و (هرگز) در راه گناه و تجاوزگرى (تجاوز به حقوق دیگران) با هم همکارى ننمایید.

سفارش همدیگر به حق و صبر و نیز رحمت و مهربانى: («تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»)، نمونه اى از تعاون و همکارى در کارهاى نیک است. قرآن در یکى دیگر از این گونه آیات چنین فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

(آل عمران: 200)

اى کسانى که ایمان آورده اید! شکیبا باشید و همدیگر را به شکیبایى وادارید. از مرزهایتان نگهبانى کنید. از خدا بترسید تا رستگار شوید.

مراد از «اصبروا»، صبر فردى و منظور از «صابروا» صبر اجتماعى است. روشن است که صبر و تحمّل اجتماعى بالاتر از صبر فردى است؛ زیرا در پرتو همکارى اجتماعى، توان و قدرت افراد به یکدیگر پیوند خورده، نیروى عظیمى را به وجود مى آورد.کلمه «رابطو» از نظر معنى وسیع تر از معناى «صابروا» است؛ چرا که هدف این است که مؤمنان، در هر حال (آسایش و سختى) قدرتهاى معنوى خود را هم جهت کرده و تمامى امور زندگانى خویش را در پرتو همکارى سامان دهند و سعادت واقعى خود را در پرتو همکارى اجتماعى در کارهاى خیر و رشد دهنده و دورى از کارهاى بد و انحطاط آور، بجویند.

نیز در آیه دیگرى (نور: 62)، به یکى دیگر از جلوه هاى تعاون و همکارى اجتماعى، یعنى مشارکت در فعالیتهاى جمعى و حضور فعّال در آن اشاره دارد و تأکید مى کند که مؤمنان راستین هرگز از این گونه مشارکتهاى عمومى و فعالیتهاى اجتماعى کناره نمى گیرند.

یارى دادن دیگران در کارهاى خیر، در روایات فروانى نیز مورد ستایش قرار گرفته است. امام على(ع) آن را موجب افزایش روزى مى داند.

و در سخنى دیگر مى فرماید:

«بهترین برادران تو کسى است که با خیر و نیکى اش تو را یارى دهد و بهتر از او کسى است که تو را از دیگران بى نیاز سازد».

نیز در سخنى دیگر همه مردم را نیازمند یکدیگر دانسته و این نیاز را همیشگى و همچون نیاز انسان به اعضا و جوارحش معرفى مى کند و به همین دلیل ها توصیه مى فرماید که از خدا نخواهند که آنان را از مردم بى نیاز گرداند.

بنابراین، اگر در لایه هاى زیرین جامعه، این همکارى و همیارى به همنوعان خویش نهادینه شود، شاهد جامعه اى یکدست، یک رنگ و منسجم خواهیم بود که کمتر افراد جامعه احساس رنج، درد و گرفتارى فردى و اجتماعى مى کنند.
4 ـ ضرورت حفظ روابط اجتماعى و نهى از دورى گزیدن

بى تردید از نشانه هاى آشکار اجتماعى بودن اسلام و از راهکارهاى جدّى ایجاد همبستگى ملّى و مشارکت عمومى در آن، ضرورت حفظ روابط اجتماعى و نهى از دورى گزیدن از اجتماع و گوشه نشینى در این آیین آسمانى است.

تبیین این بخش از بحث نیز در دو قسمت به شرح زیر صورت مى گیرد:
1/4 ـ نهى از دورى گزیدن از اجتماع:

در تعلیمات اسلامى، مسلمانان به حضور در اجتماع دعوت شده اند. دلیل این دعوت نیز روشن است؛ زیرا تحقق بسیارى از اهداف اسلام و عمل به بسیارى از احکام در گرو حضور در اجتماع است و تنها با حضور اجتماعى مى توان به اهداف و احکام اسلام جامه عمل پوشید. برپایى نماز جماعت، نماز جمعه ـ با آن تأکیدها و پاداشهایى که در آن وجود دارد ـ امر به معروف و نهى از منکر، حج، جهاد، عدالت گسترى، ظلم ستیزى، مواسات، اهتمام به امور مسلمانان و بسیارى دیگر از آموزه ها و احکام اسلام، مترتب بر این است که شهروندان مسلمان در اجتماع حضور پرشور داشته باشند. غیبت از اجتماع برابر است با تعطیلى اهداف و احکام اسلام و بر زمین نهادن آنها.

خوب است براى آگاهى بیشتر از مفهوم «حضور اجتماعى»، توضیحات یکى از نویسندگان ژرف نگر معاصر در این زمینه را بیاوریم:

«مقصود از «حضور اجتماعى»، حضور داشتن شخص است در میان مردم خود در همه مراحل لازم و در همه موقعیتهاى تکلیفى. فرض کنید انسان در محلّه اى زندگى مى کند و در این محله، سیل مى آید، همه مردم به کارى دست مى زنند تا جلوى سیل را بگیرند و زیانهاى آن را کاهش دهند. در این رخداد طبیعى، شخصى حضور اجتماعى دارد که او نیز به گونه اى در رفع حادثه شرکت جوید و دستى باشد در میان دستها و کمکى باشد به تلاشها... کسى که در هر امر لازم جمعى شرکت جوید و از وظایف اجتماعى کناره نگیرد و در جایى که باید حضور داشته باشد، حضور داشته باشد، این چنین کسى را مى توان گفت: «حاضر اجتماعى» در برابر، «غایب اجتماعى» همان گونه که در کلاس درس ممکن است عده اى حاضر باشند و برخى غایب، در کلاس اجتماع و تکالیف اجتماعى نیز چنین است. لذا انسان متعهد آن است که «حاضر اجتماعى» باشد، نه «غایب اجتماعى»؛ و به خصوص از نظر اسلام «حضور اجتماعى) اهمیت بسیار دارد.»

پیشوایان معصوم(ع)، به ویژه رسول اکرم(ص)، مسلمانان را به حضور در اجتماع فراخوانده و از گوشه نشینى و رهبانیت نهى کرده اند. رسول اکرم(ص) خطاب به ابوذر غفارى مى فرماید: «اى ابوذر! از دورى گزیدن از برادر [دینى] بپرهیز؛ زیرا عمل با دورى گزیدن [از یکدیگر] پذیرفته نمى شود.»

باز فرمود: «کسى که یک سال از برادرش دورى گزیند بسان آن است که خونش را ریخته است.»

امام على(ع) نیز مى فرماید: «با یکدیگر پیوند و همگرایى داشته باشید و از بریدن و دورى گزیدن از همدیگر بپرهیزید.»

رسول خدا(ص)، در سخنى بس شگرف، رهبانیت امت خود را جهاد در راه خدا مى داند!

مدّتى بود که رسول خدا(ص) یکى از اصحاب خود را ملاقات نمى کرد، روزى حالش را جویا شد، او را به حضور پیامبر(ص) آوردند. حضرت علّت غیبت او را پرسید: مرد ضمن اظهار دلتنگى از معاشرت با مردم گفت: اى رسول خدا(ص)، تصمیم دارم از مردم دورى جسته، بالاى کوهى بروم و در خلوت خود با خداى خود او را عبادت نمایم. پیامبر(ص) او را از این کار بازداشت و فرمود: «همانا یک ساعت پایدارى شما بر امرى ناخوشایند در بعضى از صحنه هاى اجتماعى اسلام، از چهل سال عبادت در خلوت بهتر است!»

از آنچه آورده شد، روشن مى گردد که آن دسته از روایاتى که گوشه نشینى و انزواطلبى (= عزلت، هجران و رهبانیت) را تأیید و تشویق مى کند، نمى تواند به کلیّتش مورد پذیرش و قابل اجرا باشد، بلکه مقصود این دسته روایات، دورى مردم است از افراد شرور و بزهکار و بد؛ همانها که به جاى هدایت، انسان را به ضلالت مى برند:... آن معاشرتى که مذموم است، در خلوت نیز مى باشد؛ و بسیار [مواقع] کسى که معتزل از خلق است، شیطان در آن عزلت جمیع حواس او را متوجه تحصیل جاه و اعتبار دنیا کرده است؛ و هر چند از ایشان [اهل دنیا] دور است ولى به حسب قلب با ایشان معاشرت دارد و اخلاق ایشان را در نفس خود تقویت مى کند؛ و چه بسیار کسى که در میان مجالس اهل دنیا باشد و از اطوار ایشان مکدّر باشد و آن معاشرت باعث زیادى آگاهى و تنبّه او و نفرت او از دنیا مى شود و در ضمنِ آن معاشرت ثوابهاى عظیم حاصل مى کند... کسى که در مقام اصلاح نفس باشد و به خدا توکّل کند، به فضل الهى، در ضمن معاشرت خلق، نفس او به کمالات بیشتر متّصف مى شود.»

در مجموع ایده انزواطلبى و گوشه گیرى از مجامع عمومى و دورى جستن از اجتماع و برنامه هاى اجتماعى و نیز مشارکتهاى عمومى، نوعى عافیت طلبى و شانه خالى کردن از زیربار مسئولیت هاى اجتماعى اسلام و جامعه اسلامى به شمار مى رود و ـ جز در موارد معدودى ـ مورد پسند و پذیرش خداوند متعال و اولیاى بزرگوار اسلام نیست.

پس بر همه فرض و ضرورى است که در صحنه هاى اجتماعى و مشارکتهاى عمومى نظیر انتخاباتها و تظاهراتهاى جمعى و مانند آن که منافع ملى و مصالح همگانى در آن است، حضور فعال داشته باشند و به ویژه در اوقات نماز مساجد را پر کند. و در نمازهاى پرشکوه جمعه نیز شرکت کنند همچنین به هنگام بروز حوادث و بلایاى طبیعى، مانند سیل، زلزله و غیر آن با فداکارى و رشادت به یارى شهروندان و هموطنان بشتابند و از هیچ تلاشى دریغ نورزند، تا نقش خود را آنچنان که باید باشد ایفا کنیم.

حضور حماسى مردم در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهورى اسلامى ایران در خرداد و تیر 1384، نمونه بارز و ارزشمندى از همبستگى اجتماعى و حضور مردم در صحنه، به ویژه در مواقع حساس بود.

به راستى که این مردم پیوسته شگفتى آفرین بوده و هستند و با «همبستگى ملى و مشارکت عمومى» عزّت، سربلندى، پیشرفت و تعالى را در آغوش خواهند کشید و الگویى تمام نما از اسلام ناب محمدى(ص) و «مردم سالارى دینى» را در پرتو نظام جمهورى اسلامى ایران، فرا راه ملتهاى مسلمان خواهند گذاشت و در عمل پوچى و بى اعتبارى دموکراسى غربى و آمریکایى را به مردم تشنه عدالت و آزادى در سراسر دنیا نشان خواهند داد.

تبلیغات