آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

مفهوم آزادى
واژه آزادى از زیباترین واژگانى است که ذهن انسان از روز نخست با آن آشنایى دارد. آزادى امیدبخش ترین مفهوم را شکل مى دهد.
این واژه تنها براى انسان دلپذیر نیست بلکه دلپذیر هر موجود زنده است.
زندگى با آزادى همراه است که زندگى بدون آزادى زیبایى و جاذبه و امید آفرینى ندارد.
مفهوم آزادى همان رهایى از بندها قیدها اسارتها محدودیتهاى نارواست با کاربردهاى گوناگون.
کاربرد آزادى
این واژه در اصل مفهوم هماهنگ است; لیکن کاربردهاى گوناگون دارد: آزادى عقیده آزادى رفتار آزادى در برابر بردگى و آزادى اجتماعى.
آزادى عقیده: انسان از نگر تکوین در پذیرش هر باورى آزاد است. باور عقیده با جبر پدید نمى آید گرچه باطل باشد.
آزادى رفتار: انسان در رفتار خویش گزینش کار آزاد است و هیچ قدرتى وى را به انجام کارى وا نمى دارد.
آزادى در برابر بردگى: انسان در شؤون زندگى خود تصمیم مى گیرد و نیروى برتر او را به تصمیم در این باب وادار نمى کند.
آزادى اجتماعى: بین انسانها و گروهها در فرایند فرهنگى اجتماعى و سیاسى شکل مى گیرد و روشن است که این گونه آزادى پیوند تنگاتنگى با نهاد سیاسى جامعه دارد.
این نوع آزادى بسته به گونه نگاه و مشى و رفتار حکومتهاست که پاره اى از آنها در راه نهادینه کردن و پا بر جایى آن تلاش مى ورزند و پاره اى از آنها آن را نادیده مى انگارند.
آزادى اجتماعى
ازویژگیهاى نظام مردمى پرتو افشانى و وجود آزادى اجتماعى است.
با پاگیرى و استوارى آزادى در جامعه زمینه حضور مردم و همکارى و همراهى آنان در عرصه هاى گوناگون فراهم مى شود. نظام بسته به مردم و تنیده با اندیشه ها و آراى مردم از حضور مردم در عرصه ها نیرو مى گیرد و بنیانهاى خود را توانا مى سازد؟ از این روى از حضور آن ان در هر کجا و در هر عرصه استقبال مى کند و با پدید آوردن رقابت سالم در راستاى جهت دهى جامعه به سوى تکامل و استوارى ارزشها بهره مى برد.
نظام سیاسى که به فرهنگ و بالندگى جامعه دلبستگى دارد و به آن گرایش نشان مى دهد یک نظام ارزشى است و آزادى اجتماعى در راستاى هدفهاى ارزشى آن شکل مى گیرد. از این روى آزادى اجتماعى از مهم ترین و درخشان ترین شاخصه هاى یک نهاد سیاسى مردمى است.
در برابر نظامها و رژیمهاى غیر مردمى از پا گرفتن آزادى اجتماعى سخت در هراسند و تلاش مى ورزند آن را محدود سازند; زیرا در چنین رژیمها و نظامهایى جامعه زمینه مساعد براى چالشگرى دارد و آزادى اجتماعى سبب مى شود که قدرتهاى سیاسى به گردش درآیند و دست به دست شوند. از این روى محدود نمودن آزادى دلیل بر بى پایگى نهاد سیاسى و گسترش آن گواه است بر استوارى و ژرفاى مردمى بودن حکومت.
امام على(ع) و ارزشهاى اجتماعى
نظامى که امام على(ع) در رأس هرم آن قرار داشت چون یک نظام مردمى و ارزشى بود در زوایاى گوناگون ارزشهاى اجتماعى را استقرار بخشید.
نظام سیاسى علوى به گونه مردمى پاگرفت و ادامه یافت; به گونه اى که با شکل گرفتن ساختار حکومت و پاگرفتن نهادهاى سیاسى قضایى اقتصادى و فرهنگى ارزشهاى اجتماعى مانند: آزادى اجتماعى عدالت اجتماعى امنیت ملى وحدت ملى شکوفا شدند و پایه و پیکر نظام علوى را پوشش دادند.
در این نوشتار برآنیم یکى از این ارزشهاى والاى نظام علوى که همانا آزادى اجتماعى باشد به بوته بررسى نهیم.
آزادى اجتماعى همان گونه که در رفتار على(ع) جلوه گراست در اندیشه آن امام همام به زیباترین شکل نقش بسته بوده که کتاب بزرگ و جاودانه نهج البلاغه گواه آن است.
بدین خاطر بحث را در دو گزاره اندیشه و رفتار امام پى مى گیریم:
الف. اندیشه: اندیشه تابناک امام(ع) فراسوى اندیشه هاى بشرى است; اندیشه زلال وحى است و الهام گرفته از آن. از این روى مرور زمان در آن راه ندارد بلکه گذر زمان مفهوم آن را پویا و شکوفا مى سازد.
امام در باب کرامت نفس و ارزش والاى آن مى فرماید: نفس کریم خویش را به هیچ ذلت و آلاینده آلوده مساز. از هر رفتارى که پستى نفس را در پى دارد; بپرهیز. خواهشهاى نفسانى تو را به ذلت نکشاند. هوشیار باش اگر کرامت خویش را از کف نهى چیزى که همپاى آن باشد و وجود ندارد که به کف آرى! خویشتن را اسیر دیگران مساز که خداى سبحان تو را آزاد آفریده است:
(اکرم نفسک من کل دَنیَّةٍ وان ساقَتک الى الرَّغائب فانّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک اللّه حرّا.)1
این اندیشه والا عامل اسارت انسان را در دو چیز مى جوید: درونى و بیرونى.
خواهشهاى نفسانى از درون انسان را به زبونى وا مى دارند و قدرتهاى بیگانه از بیرون کرامت و آزادى انسان را تهدید مى کنند.
امام همام به هر دو آسیب هشدار مى دهد که انسان هوشمند نباید اسیر هیچ یک گردد.
نیز مى فرماید:
(یا ایها الناس انّ آدم لم یلد عبداً ولا امة وانّ الناس کلهم احراراً.)2
هان اى مردمان پدر شما آدم مرد یا زن برده متولد نساخت. همه انسانها آزادند.
ب. رفتار: امام این اندیشه والا و ناب را در رفتار خود مو به مو پیاده کرد. همان گونه که در اصل حکومت تحمیل را بر مردم روا نداشت در مدیریت و ارائه آن نیز ارزشهاى اجتماعى را پیاده و جلوه گر ساخت. امام آزادى را گستراند و هیچ گونه تنگنایى که ارزشها را تهد ید کند پدید نیاورد. در رفتار سیاسى خویش این حقیقت را شکوفان ساخت تا براى همگان الگو باشد و سرمشق حرکت و رفتار سیاسى.
شاخصه هاى آزادى اجتماعى را در محورهاى زیر مى توان جست:
1. مشارکت و بیعت: از شاخصه هاى حکومت امام آزادى دادن به مردم در نقش آفرینى در عرصه سیاست و مشارکت اجتماعى در تعیین سرنوشت و پذیرش نهاد سیاسى.
امام با این که خود را از سوى خداوند سبحان گمارده شده بر سریر رهبرى مى دانست و حق خود و خود را شایسته ترین فرد براى آن پُست خرسندى مردم را در شکل گیرى حکومت معیار بنیادین به شمار مى آورد. پس از کشته شدن عثمان در پاسخ مردم که به او روى آورده بودند و ا ز او مى خواستند که رهبرى امت اسلامى را بپذیرد فرمود: (دعونى والتمسوا غیرى)3 مرا رها کنید و به سراغ دیگرى بروید.
این بازپس زدن و نپذیرفتن بدان خاطر نبود که رهبرى را حق خود نمى دانست بلکه بدین جهت بود که در ضمن شفاف نمودن موضع گیریهاى احزاب و گروهها مردم فرصت اندیشه داشته باشند و با هوشمندى کامل و با توجه به پیچیدگیهاى موجود به حضرت دست بیعت بدهند. از این روى ا مام پس از مدتى مراسم بیعت مردم با خویش را آشکارا و در حضور همگان و خرسندى و خشنودى مردم برگذار کرد و خود در این باره مى فرماید:
(ولا تکون بیعتى الاّ عن رضا المسلمین.)4
بیعت من جز با رضا و خشنودى مسلمانان نبود.
در گزینش کارگزاران و استانداران حضرت تلاش مى ورزید افراد برخاسته از متن توده ها را برگزیند و بر این پُستها برگمارد و به شدت از گزینش وابستگان به طایفه ها و اشراف و آنان که با مردم پیوندى نداشتند و یا نشان داده بودند که اهل برترى دادنهاى ناروایند پرهیز مى کرد.
به مالک اشتر فرمود: بدترین همکاران تو آنان خواهند بود که با ستم پیشگان و اشرار همراه و همکار بوده اند. این همراهان ستمکاران و گسستگان از ملت و آنان که زمانى در جبهه مقابل مردم قرار داشته اند نباید محرم اسرار تو باشند.
مالکا! باید کسانى را بر گزینى که شایسته باشند و از چاپلوسى به دور. آنانى که نه تنها چاپلوسى نمى کنند که تلخ ترین انتقاد را علیه تو روا مى دارند:
(ثم لیکن آثَرُهُم عندک أقولهم بمُرِّ ا لحقّ لک.)5
و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخِ حق را به تو بیش تر بگویند.
2. مشاوره: اصل مشاوره یکى از شاخصه هاى آزادى اجتماعى است. امام این اصل را پاس مى داشت و در رفتار سیاسى و اجراى امور بر رایزنى با صاحب نظران نخبگان باتجربگان و خبرگان تکیه داشت.
زیرا این اصل معیار دیگرى است براى سهیم شدن مردم در امور و سبب مى شود اندیشه ها رشد کنند و بالنده گردند و کارها استوارى یابند.
از آن جا که این اصل مهم است و کارگشا و سبب استوارى کارها مى شود خداوند مى فرماید: (وامرهم شورى بینهم.)6
امام به این اصل اساسى و کارامد هم در اندیشه و هم در رفتار توجه دقیق فرمود:
الف. اندیشه:
* (لامظاهرة اوثق من المشاوره.)7
هیچ پشتیبانى استوارتر از رأى زدن نیست.
* (من شاور الرجال شارکها فى عقولها.)8
هرکس با مردمان رأى زد خود را در خرَد آنان شریک ساخت.
* (من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء.)9
آن که پیشاپیش رأیها تاخت درست از خطا بازشناخت.
* (والاستشاره عین الهدایة.)10
و رأى زدن دیده راه یافتن است.
* (لاتکفّوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل.)11
پس از گفتن حق یا رأى زدن در عدالت باز مایستید.
ب. رفتار: امام در انجام کارها با اهل نظر خبرگان و یاران به رایزنى مى پرداخت که در تاریخ نمونه بسیار دارد. از جمله با عبداللّه بن عباس با یاران درگاهِ جنگ صفین و شنیدن رأى و نظر موافقان و مخالفان جنگ.12
3. آزادى گفتار: آزادى گفتار از شاخصه هاى مهم آزادى اجتماعى است. گفتار به عنوان ابزار اِبراز عقیده اگر از آزادى بایسته و شایسته برخوردار باشد و در گره گشاییهاى اجتماع به کارآید و در بیان کاستیها نقش آفرین باشد و روشنگر جامعه نمونه و سالم و متعالى شکل م ى گیرد و تمدن اسلامى درخشش خویش را مى آغازد.
اگر مردم بویژه صاحب نظران خبرگان کارشناسان اهل دانش و بینش در میان کاستیها و آسیبها آزاد باشند و بتوانند ضعفها را در فرآیندهاى گوناگون پژوهشى مدیریتى و فرهنگى بیان کنند جامعه همه سویه رشد مى کند و مى شکوفد و به سوى تعالى و کمال پیش خواهد رفت.
فضاى آزادى که در زمان حضرت امیر(ع) پدید آمده بود سبب گردید جریانهاى فکرى بسیارى پدید آیند. همان گونه که گروه و تشکل همسو با امام ابراز عقیده مى کرد و در جامعه دیدگاههاى خود را مطرح مى ساخت گروههاى دیگر نیز دیدگاههاى خود را آشکارا مطرح مى ساختند که عب ارت بودند از: قومیت حمراء حزب عثمانیه اشراف بى تفاوتها ناکثین مارقین و قاسطین.
1. گروه همسو: مهم ترین و نقش آفرین ترین گروه در زمان امام على(ع) یاران صمیمى و همراه امام بودند که خاستگاه جریان زمان رسول خدا است و این جریان در دوران رسول خدا پدید آمد و اندیشه و آرمانش از زلال وحى سرچشمه گرفت و پیش رفت تا پس از قتل عثمان مجال ظهور در عرصه را یافت و قدرت مندانه حضور یافت. و در دوران حکمروایى حضرت به عنوان نیرویى قدرت مند بر هرم قدرت جاى گرفت و بازوى على(ع) شدند در عدل گسترى و ستم ستیزى و آبادگرى.
این جریان همان جریان بزرگ و باشوکتى است که پس از قتل عثمان از هر سوى به سوى على(ع) بسان سیل سرازیر شد.
امام على(ع) در این باره مى فرماید:
(ینثالون عَلَیَّ من کلِّ جانبٍ.)13
مردم از هر سوى روى به من نهادند.
این جریان بزرگ در دو محور اساسى بازوى امام قرار گرفت.
* در استقرار بخشیدن به نهادهاى سیاسى مدیریتى و قضایى نظام سیاسى.
* مقابله و رویارویى با فتنه انگیزان.
برجستگان و پیشقراولان و پیشاهنگان این جریان ناب اندیش ارزش گرا افزون بر فرزندان امام: (حسن و حسین (ع) محمد بن حنفیه) عبارت بودند از:
مالک اشتر محمد بن ابوبکر اویس قرنى عبداللّه بن عباس عمار یاسر قیس بن سعد سهل بن حنیف عثمان بن حنیف زید بن صوحان عدى بن حاتم حجر بن عدى عمرو بن حمق عبداللّه بن جعفر مخنف بن سلیم ابو ایوب انصارى خزیمة بن ثابت مالک بن حمزه و….14
2. بى تفاوتها: جریانى که در زمان امام به گونه روشن و با موضع گیرى آشکار
خود را نمایاند گروه بى تفاوت نسبت به مسائل مهم سیاسى و عمومى جامعه بود. این ویژگى و گونه رفتار بیش تر ریشه در طبیعت رفاه طلبى انسان دارد; لکن فرصت بروز تشکل گونه در لواى حکومتهای ى مى یابند که به مردم آزادى اجتماعى مى دهند. امام چون به همه آزادى عمل داد هر کسى برابر خصلتى که داشت به سویى گرایش یافت یکى حق را برگزید و یکى باطل را و گروهى این پسندیدند و گروهى آن را. امام بارها از این گروه گلایه کردند و زبان به شکوه گشوده است.
سرشناسان و چهره هاى مشهور این جریان اینانند: عبداللّه بن عمر سعد بن ابى وقاص اسامة بن زید محمد بن سلم حسان بن ثابت قدامة بن مظعون عبداللّه بن سلام مغیرة بن شعبه سلمة بن وقش15 و….
3. قومیت حمراء: این گروه مهاجر غیر عرب پیش از حکومت امام على(ع) در کوفه و پیرامون آن روزگار مى گذراندند; امّا در دوران فرمانروایى امام فرصت تشکل یافتند.
این گروه همواره ابزار دست بنى امیه بودند و در زمان امام حسن مجتبى(ع) نقش ویران گرى علیه اهل بیت(ع) داشتند.
زیاد بن ابیه از اینان به عنوان نیروى سرکوب گر اهل بیت(ع) بهره مى برد.
اینان با پستى رذلى خشونت طلبى و جیره خوارى خوگرفته بودند. چنان قدرت گرفتند و چتر سیاه سرکوب گرى و ستم خویش گستراندند که کوفه را به نام آنان یاد مى کردند: (کوفه الحمراء)
این قوم غداره بند گرچه در زمان حضرت امیر(ع) آشکارا حرکتى علیه امام انجام ندادند و به طور طبیعى هم امام با آنان کارى نداشت ولى از آزادى دوران امام و فرصتى که پیش آمده بود استفاده کردند و حزب مخوف خویش را تشکل دادند16 و خود را براى مجالى دیگر آماده ساختند.
4. حزب عثمانیه: جریانى که در زمان عثمان در حجاز پدید آمد و با کمکهاى بى دریغ عثمان گسترش یافت. حز ب عثمانیه در تمام شهرها ریشه دواند و مدیریتهاى کلان را عهده دار شد و با دستبرد به بیت المال ثروتها اندوخت و زمینه را از هر جهت براى تشکیل حکومت اموى فراهم ساخت.
در دوران حکومت امام على(ع) سران این حزب در حجاز و عراق به سر مى بردند و تنها مهره اصلى آنان; یعنى معاویه در شام به سر مى برد.
این گروه در جریانهاى اجتماعى و سیاسى دوران امام على(ع) نقش مهم و کلیدى داشت و توطئه ها و فتنه هاى علیه امام را رهبرى مى کرد. در فتنه ناکثین و قاسطین در مرکز توطئه قرار داشت.
در زمان امام مجتبى(ع) که تشکل همسوى با امام ضعیف شد این گروه فرصتِ جولان و مانور یافت و حکومت اموى را بنیان گذارد.
سران این گروه عبارتند از:
حکم بن عاص مروان بن حکم ولید بن عقبه عبداللّه بن ابى سرح عبداللّه بن عامر سعید بن عاص یعلى بن منیه عبداللّه بن عمرو حضرمى عبداللّه بن قاسم ربیعه عمرو بن حریث عمارة بن ولید حجر بن عمر عمر بن سعد ابوبرده پسر ابوموسى اسماعیل و اسحاق دو پسر طلحه.17
4. خوارج: این جریان با کژاندیشیهایى که داشت در حکومت امام على(ع) به گونه سازمان یافته پا به عرصه اجتماع گذاشت و علیه امام و آرمانهاى بلند آن عزیز دست به کار شد و در صفین خدمت شایانى به معاویه کرد و رخنه در جبهه علوى افکند و سپاه حق را در اوج پیروزى زمین گیر ساخت!
این گروه کژ اندیش پس از صفین به سازماندهى خود پرداخت. امام باکژاندیشیها غوغاسالاریها گستاخیها و بدزبانیهاى وابستگان به این گروه مدارا کرد تا این که جامعه اسلامى را ناامن کردند و دست به فتنه گرى یازیدند و گروهى از مردم را با خود
همراه ساختند و در نهر وان گردآمدند. على(ع) با آنان برخورد نظامى کرد و به تعبیر زیباى خودش چشم فتنه را از حدقه بیرون افکند: (فانا فقأت عین الفتنة.)18
جریانها و گروههاى فتنه انگیز دیگر هم بودند که حضرت به آنها میدان عمل داده بود و عرصه را بر آنها تنگ نگرفته بود تا این که دست به توطئه و ترفند زدند و امام در برابرشان ایستاد و با تدبیر آتشى که بر مى افروختند خاموش مى کرد.
امام انتقاد از خود را و از مدیریت سیاسى اقتصادى و اجتماعى نظامى که خود در رأس هرم آن قرار دارد بر مى تابد و حتى مردم را به این کار بر مى انگیزد و تشویق مى کند و مى فرماید: از گفتن سخن حق درباره من دریغ نکنید: (ولاتکفّوا عن مقالةٍ بحق.)19
و به کارگزاران خویش سفارش مى کند: از چاپلوسان بپرهیزند و آنان را به کارى برنگمارند و افراد جسور منتقد را برگزینند که سخن تلخ حق را بیش تر بگویند: (ثمّ لیکن آثَرُ هم عندک اقولهم بمرّ الحق لک.)20
امام در اوج فرمانروایى و اقتدار چنان فروتن بود که مردم در زیر لواى آن مرد خدا احساس آرامش مى کردند و با وى به گفت وگو مى پرداختند و رأى و نظر و گاه انتقاد خویش را به آن حضرت اعلام مى داشتند و حضرت با روى گشاده به پرسشهاى آنان پاسخ و ابهامها را توضیح مى داد.
در گیرودار جنگ جمل حارث بن حوت در محضر امام اظهار داشت: آیا طلحه و زبیر با آن پیشینه درخشان قدم در راه باطل مى نهند؟
پرسش بسیار عمیق در هنگامه بسیار حساس ابراز شده بود; زیرا از یک سوى حق بودن امام را زیر سؤال مى برد و از دیگر سوى در گاه نبرد و در برهه اى سخت ابراز شده بود.
امام از طرح این پرسش و با انتقاد برنیاشفت بلکه پاسخى دقیق تحلیلى و شفاف به وى داد که تو واژگون مى اندیشى افراد را معیار حق قرار داده اى و مى خواهى از راه کسان به حق دست یابى. باید نخست حق را شناخت آن گاه پیروان آن را و
باطل را باید شناخت آن گاه پ یروان آن را.
(یا حارث انک نظرت تحتک ولم تنظر فوقک فِحْرتَ انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه ولم تعرف الباطل فتعرف من اتاه.)21
ییا پس از لیلة الهریر جنگ صفین مردى از اصحاب او برخاست و گفت:
(نهیتنا عن الحکومة ثم امرتنا بها فما ندرى ایُّ الامرین أرشَدْ.)
ما را از داورى بازداشتى سپس خود داور گماشتى. ما نمى دانیم کدام یک از دو کار راست و استوار است.
امام از انتقاد وى با استدلال و برهان پاسخ مى دهد22 و در ضمن چهره او را مى شناساند که در خطبه 19 نهج البلاغه بازتاب یافته است.
نهادینه شدن آزادى
درگستراندن پیاده کردن رواج و استقرار آزادى در جامعه نباید از آسیبهایى که چه بسا با بد استفاده کردن از این نعمت بزرگ گریبانگیر مردم جامعه و دین و آیین مردم مى شود چشم پوشید و آن را نادیده انگاشت. آزادى از دو سوى ممکن است آسیب ببیند:
1. خود کامگیها.
2. ولنگارى.
خودکامگى و استبداد آزادى این حق فطرى طبیعى و انسانى انسان را محدود مى سازد و ولنگارى و بد استفاده کردن از آزادى به خطر افکندن و دست اندازى به آزادى دیگران است.
هر جامعه انسانى معیارها ارزشها و ترازهایى براى خود دارد و به آنها پاى بند است. مردم باورهایى دارند مورد احترام و با تمام وجود به آنها علاقه مند از این روى نباید ولنگارى هرج ومرج طلبى دامن زدن به ناهنجاریها تقدس زداییها در پرتو نام آزادى به این م عیارها ترازها و ارزشهایى که قوام جامعه به آنهاست آسیب بزنند.
در جامعه هاى دینى دین حد ومرزها را روشن مى کند و نباید هیچ گونه حرکتى در لواى آزادى با ارزشها و مرزهایى که دین ترسیم مى کند و کارشناسان خبره ترسیم گرى دین را به آگاهى مردم مى رسانند ناساز گارى داشته باشد و به آن آسیبى برساند.
این که شمارى مى پندارند محدود کردن خودکامگیها و قلدرمآبیها و جلوگیرى از غوغاسالارى ها تهمتها افتراها بدگوییها شبهه پراکنیها دروغ گوییها مخالف آزادى است نگرشى یک سویه از آزادى اجتماعى دارند و خود این اندیشه و این گونه نگرش از جمله بزرگ ترین بازدار نده هاى استقرار آزادى است و اینان در صف مخالفان آزادى قرار مى گیرند و این پندار آنان آفت بزرگى است براى آزادى اجتماعى و باید با این آفت مقابله شود.
امام على(ع) با تلاش بنیادین و برنامه ریزى شده خود آزادى اجتماعى را نهادینه و به روشنى مرز آن را از توطئه و فتنه انگیزى جدا کرد و بر این باور بود که با قانون مند شدن آزادى زمینه استقرار آن فراهم مى شود.
اکنون به چند مورد در این باره اشاره مى شود:
الف. درجریان بیعت مردم با امام امام هشیارانه این نکته را براى مردم به گونه
شفاف بیان کرد: بیعت اختیارى است همگان باید با رضامندى و خرسندى کامل در میثاق ملّى شرکت بجویند. هیچ نیرویى حق ندارد کسى را وادار به بیعت کند; امّا پیمان شکنى پس از بیعت ممنو ع است; زیرا پیمان شکنى گونه اى توطئه علیه مدیریت سیاسى است باعث تشتت و ضعف جامعه مى گردد. امام پیشاپیش زمینه این توطئه را از بین مى برد:
(ان الخیار للناس قبل ان یبایعوا فاذا بایعوا فلاخیار لهم.)23
اختیار پیش از بیعت و پیمان است پس از بیعت اختیارى در پیمان شکنى وجود ندارد.
ب. در مورد گروه خوارج امام همام تا زمانى که آنان در حد یک جریان انحرافى و کژاندیش اندیشه خرافى خود را نشر مى دادند و این جا و آن جا از آن سخن مى گفتند آنان را تحمل کرد و کژاندیشى آنان را با برهان و تحلیلهاى نورانى شفاف و روشن ساخت. لیکن از برهه اى ک ه پا از این فراتر نهادند و به فتنه گرى و فتنه انگیزى و ناامن کردن جامعه اسلامى روى آوردند امام با این جریان انحرافى برخورد قاطع کرد و چشم فتنه را در آورد.
ج. در جریان رویکرد مردم پرشور مدینه به حضرت و شرکت سران احزاب و تشکلهاى سیاسى براى بیعت با حضرت شمارى از سران احزاب مانند ناکثین اصرار بر بیعت با حضرت داشتند لیکن به گونه سرى و پنهانى.
امام از این اصرار بر بیعت و آن هم به گونه پنهانى و نه در انظار مردم احساس توطئه و ترفند کرد. به خوبى مى دانست که طلحه و زبیر مى خواهند با بیعت پنهانى از یک سوى با حضرت بیعت کرده باشند و از سوى دیگر در فرصت مناسب بیعت خود را انکار کنند. امام چنین بی عتى را نپذیرفت و از آنان خواست اگر مى خواهند پیمان ببندند و دست بیعت به وى بدهند در انظار مردم و به گونه آشکار باشد:
(انّ بیعتى لاتکون سراً فاخرجوا الى المسجد فمن شاء بایعنى فخرج الى المسجد.)24
مراسم بیعت با من سرّى و به دور از چشم مردم برگزار نمى شود. به سوى مسجد بشتابید. هر کسى مى خواهد با من بیعت کند به مسجد برود.
امام با این برخورد خردمندانه موضع احزاب را شفاف مى سازد که اگر برآنند تا همراه و همگام با نهاد سیاسى باشند باید آشکارا اعلام کنند و اگر نمى خواهند همراه باشند باز هم آشکارا و به گونه شفاف و روشن اعلام کنند. زیرا با روشنگرى و موضع روشن گرفتن زمینه فر یبکارى از بین مى رود و مردم گرفتار نیرنگ و ترفند آنها نمى شوند.
امام با دوراندیشى و حرکت مدبّرانه راه را بر بهره برداریهاى نادرست و ترفندها بست. از این روى ناکثین همیشه در برابر این پرسش مهم که چرا پیمان شکستید؟ شرمسار بودند و پاسخ نداشتند. یکى از علتهایى که این حزب شکست خورد و در برنامه خود ناکام ماند همین موض وع بود که سران آن آشکارا بیعت کردند و پیمان شکستند.
د. حنظلة بن ربیع در جلسه رایزنى درباره جنگ صفین آزادانه در مخالفت با جنگ سخن گفت. على(ع) نه تنها با او هیچ برخورد تندى نکرد که اجازه داد هرکجا مى خواهد برود. ولى او از این مجال بهره نادرست برد و شبانه به معاویه پیوست. امام وقتى دریافت که حنظلة بن ربیع توطئه کرد دستور داد خانه اش را خراب کنند.25
امام مخالفت حنظله را در هنگامه جنگ بر مى تابد و به او اجازه مى دهد به هر کجا که مى خواهد برود; امّا توطئه او را بر نمى تابد و خیلى زود و بى درنگ در برابر توطئه موضع مى گیرد.
هـ. امام بر منبر کوفه خطبه مى خواند در سخن او جمله اى آمد: (هذا جزاء من ترک العقد. این سزاى کسى است که جانب دوراندیشى را نپاید) اشعث بن قیس بر او خرده گرفت و گفت: این سخن به زیان توست نه به سود تو. امام نگاه خود را بر او دوخت و فرمود:
(تو را که آگاهانید که سود من کدام است و زیان من کدام؟ لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد. اى متکبرِ متکبرزاده منافق کافرزاده یک بار در عهد کفر اسیر گشتى بار دیگر در حکومت اسلام به اسیرى درآمدى و هر دوبار نه مال تو تو را سودى بخشید و نه تبارَت به فری ادت رسید.)26
این فراز حکایت از برخورد امام با انتقاد توطئه آمیز دارد. امام که به نیت اشعث پى برد با سخنان برنده خویش رسواى عام و خاصش ساخت و نقشه و ترفند او را براى یاران برملا کرد و با این حرکت زیبا و بجا بین آزادى اجتماعى و توطئه جدایى افکند و به مسلمانان فهما ند مرز این دو کجاست.
این روش امام همان نهادینه سازى آزادى اجتماعى است. در این مرام آزادى نباید زمینه ساز توطئه گردد. آزادى براى شکوفایى و بالندگى جامعه است نه براى فسردگى و از هم گسستگى آن.
برآیند سخن
امام از طرح اندیشه ها تجربه ها گوناگون نظرها راه حلّها پیشنهادها انتقادها و… هیچ دل نگرانى و دغدغه اى نداشت و از آن بیدها نبود که به این بادها بلرزد در یادش همه موجها را هر چند سهمگین و خشماگین بر مى تافت; امّا همه این بردباریها و تحملها و برتابید نها و گوش فرادادنها در گاه توطئه و ترفند هوشیارانه بر مى خاست و توطئه را از هر کس و هر گروه در نطفه خفه مى کرد.
امام با این روش زیبا و خردمندانه آزادى را نهادینه مى ساخت و توطئه را مى شناساند و بر مى انداخت.
پى نوشتها:
1. (نهج البلاغه) صبحى صالح نامه401/31 بیروت.
2. (روضه کافى) محمد کلینى ج69/8 آخوندى.
3. (نهج البلاغه) خطبه 136/92.
4. (تاریخ الرسل والملوک) جریر طبرى ج152/4 ـ 153 مؤسسه علمى بیروت.
5. (نهج البلاغه) نامه 53.
6. سوره (شورى) آیه 38.
7. (نهج البلاغه) حکمت488/113.
8. همان حکمت 500/116.
9. همان حکمت 501/173.
10. همان حکمت 211 506.
11. همان خطبه 335/216.
12. (وقعه صفین) نصر بن مزاحم مِنْقَرى92/ ـ 99.
13. (نهج البلاغه) خطبه49/3.
14. (تاریخ الرسل والملوک) جریر طبرى 248/4; (فتوح البلدان) ح559/1; (وقعه صفین)205/ 241.
15. (تاریخ الرسل والملوک) ج154/4 ـ 156.
16. (صلح الحسن) شیخ راضى آل یاسین72/ منشورات الشریف الرضى.
17. (مروج الذهب) مسعودى ج334/2 دار الهجرت; (تاریخ یعقوبى) ج74/2 اعلمى; (صلح الحسن)68/; (فتوح البلدان) ج461/2.
18. (نهج البلاغه) خطبه 137/93.
19. همان خطبه335/216.
20. همان نامه مالک اشتر.
21. (شرح نهج البلاغه) ابن میثم بحرانى ج586/2 حکمت 244 دارالاحیاء التراث العربى.
22. (نهج البلاغه) خطبه177/121.
23. (ارشاد) شیخ مفید ج243/1 مؤسسه آل البیت.
24. (انساب الاشراف) احمد بن یحى بلاذرى ج11/3 دارالفکر بیروت; (تاریخ الرسل والملوک) ج152/4.
25.(وقعة صفین) 97/
26.(شرح نهج البلاغه) ابن میثم ج1 خطبه 212/18; (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 19.

تبلیغات