چکیده

متن




همانند هر سرزمین دیگری ـ مجموع- پیچیده و درهمی از شرایط و عوامل تأثیرگذار تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی و... پیوند و ارتباط ناگسستتنی دارد. گرچ امروز آثار و تولیدات هنری و فرهنگی را بیشتر همچون ساختارهایی مستقل و خودبیننده درنظر می آورند که ارتباطشان با مؤلفه های بیرونی اعتبار ثانوی دارد، لیک شاخه ای از درک و فهم هنری در میان هست که اثر هنری را محصول شرایط خاص و تعیین کنند- اجنماعی می داند و ارتباط هنر را با تاریخ، جامعه و ایده ها برجسته و پررنگ می سازد. نام این شاخه، «جامعه شناسی هنر» است. «جامعه شناسی هنر»، هنر و آثار هنری را همچون هر پدیدار دیگر موجود بر این سیاره که ساخت- ذهن یا دست آدمی است، امری اجتماعی و محصولی متصل، و برآمده از دل مناسبات حاکم می انگارد.
    از سده های پیش، کیسای ارتدوکس تأثیری به سزا بر حیات فرهنگی ملت روس داشته است، چنان که شاید بتوان گفت مهم ترین محور و بنیان سامان گیری فرهنگ در روسیه از صدها سال پیش تاکنون (یا دست کم تا پایان سد- نوزدهم)، مسحیت ارتدوکس و به طور ویژه نهاد کلیسای ارتدوکس بوده است. ابعاد ناسیونالیستی کلیسای ارتدوکس روسیه بر کسی پوشیده نیست و این امر کلیسا را در آن سرزمین از یک نیروی روحانی صرف خارج می کند. از قرن ها پیش فقر شدید مردمان روس، راه را برای نفوذ هرچه بیشتر مذهب هموارتر می کرد و در همین حال خُرافه و هراس دو رکن دیگر یک همبستگی شکننده را پدید می آورند. مذهب آمیخته با خرافات محلی به مشتریان خـود وعـد- آخـرت می داد؛ اندیشگری
    و شکاکیت منحصر به طبق- بالا بود که می توانست فرانسه بخواند و این درحالی بود که مردمان روستاها و حتی بیشتر شهرنشین در جهانی ماوراء الطبیعی زندگی می کردند که سرشار از تقدس توأم با ترس و خفقان بود. در این میان، کلیسای ارتدوکس با زنگ های عظیم و چهر- لاهوتی خود، با رنگ آمیزی های نورانی و آن جهانی اش و با شمایل ها و تمثال های مقدس همراه با نوحه های مذهبی خوش آهنگ و روح نوازش (و البته کنترل ریز بینانه اش) سعی در نگاه داشتن افراد در حیط- نفوذ و حوز- اعمال قدرت خویش داشت، و چنین بود که مراسم مذهبی به شکوه هرچه بیشتر برگزار می شد و البته که این همه بر سمت و سوی شکل گیری هنر روسی ـ چه در صورت و چه در محتوا ـ تأثیری فراوان نهاد.
    پس از گرویدن روس ها در اواخر سد- دهم میلادی به مسیحیت، روس ها معنویت را در کلیسای ارتدوکس جستجو کردند. از این پس، هنر بومی سرزمین روسیه رنگ و بویی دیگر یافت. تصویر شمایل های مذهبی رنگارنگ که در کلیسای کاتولیک چندان پذیرفته نبود، در کلیسای ارتدوکس (یا به بیان بهتر، کلیسای ملی روسیه) جلوه ای چندین برابر یافت. حکایات و حالات قدیسین در پرتو هنر بومی و محلی روسی معناهایی دیگر یافتند و این هنر شمایل پرداز (Iconographer) کهن سال، بنیان های خوانشی دیگرگونه از مسیحیت را پی ریخت. در کلیسای روسـی، رنـگ ها،
    حجم ها و خطوط پیکره ها، بیانگران معنویتی پنهان بودند؛ روحانیتی پوشیده و در خود که جز با زبان رنگ، آن هم به اشارتی گذرا، سخن نمی گفت. شاید بتوان با یاری جستن از زبان و اندیش- هگل، هنر مسیحی ـ کلیسایی روسیه را هنری رمانتیک خواند (گرچه هگل هرگز مستقیماً نامی از هنر «رمانتیک» روسی نبرده است)، هنری که در آن «جان» فرارونده است و جسم ناتوان. اشکال و رنگ ها در دیالکتیکی بی پایان گرفتار آمده اند: میل فزاینده شان به «بیان» و «نمایش» روح، راه به جایی نمی برد، چه روح بسی فراتر می رود. و از نظر هگل، این مشخص- هنر مسیحی است؛ هنری که تاب بیانگری عظمت و بی کرانگی جان مسیحی را ندارد. پس نگاره ها در واگشتی مأیوس کننده به خود باز می گردند و در خود معنا می یابند، و البته که روحانیتی ملایم را نیز در فضای هر کلیسای ارتدوکس می پراکنند.
    ریش- این تمثال سازی ها و نگاره پردازی ها در فرهنگ هنری روسیه چنان نیرومند و پرصلابت بود که حتی در سده های هشتم و نهم میلادی، آن گاه که فرق- «شمایل شکنان»، تمثال های جسمانی را مظهر و یادآور بت پرستی می شمردند و شمایل قدیسان را از پرستش گاه ها طرد و انواع شمایل سازی (از نقاشی دیواری و پیکرتراشی گرفته تا نقش صورت با کاشی معرق با موزائیک) را تکفیر می کردند، باز هم آسیب جدی ای به روح هنر تصویرگر روسی وارد نیامد. در این میان، تأثیر هنر بیزانسی که در یک کلام هنری غیر دنیوی، غیرجسمانی و غیر واقع نما بود، بر هنر مذهبی روسی چشم گیر است. هنر بیزانسی از بازنمایی شباهت، از انسان خاکی و مضامین عادی هر روزه دوری می جست و در آرزوی دست یافتن به انسان برتر، به حقیقت مطلق و به ذات ربانی تلاش می کرد.
    مفاهیم رمزی و دینی در این هنر نقش تعیین کننده داشتند. آیینی بودن، رمزپردازی و سکون، قداست و آرامش در خطوط چهره ها، پرهیز از طبیعت گرایی و نوآوری و خودمحوری، از جمله ویژگی های گوهری هنر بیزانسی بودند که در هنر کلیسایی روسی نیز ریشه دوانیدند. در هنر مذهبی روسیه قدیسان در نگاره ها و یا تندیس ها، همسان (با اندک تفاوت هایی در سیماها و جامه هاشان) ترسیم می شوند. تفاوت های ظاهری نیز همه قراردادی بودند و بر اساس ضوابط و مرزهایی از پیش مقرر پرداخت می شوند.
    هنر بیزانسی از آغاز (در حدود سد- ششم میلادی) تا پایان (سده های چهارده و پانزده میلادی) سه دور- اوج دارد که به سه عصر طلایی هنر بیزانس مشهورند. اما بیشترین تأثیرگذاری این هنر بر هنر مسیحی روسیه را باید در دومین عصر طلایی اش جستجو کرد. دومین عصر طلایی بیزانسی از میانه های سد- نهم تا میانه های سد- یازدهم میلادی (از 868 تا 1057) در عرص- وجود آمد. در طول این دوقرن فرمانروایی بیزانس به دست امپراتوران مقدونی افتاد و امپراتوری روم شرقی به اوج قدرت خود رسید. دومین عصر طلایی هنر بیزانسی را معمولاً با تمایل عمومی به سوی هنر باستانی یونان و وصف تصویری تشریفات رسمی و کوکب- امپراتوری و به ویژه نفوذ فزایند- نگاره های اسلامی می شناسند. در همین دوران بود که معماری بیزانسی همراه با ایمان ارتدوکسی در سرزمین روسیه رواج یافت. در آن جا (روسیه) به علت آن که چوب مهم ترین ماد- ساختمانی شمرده می شد، نقش- اصلی کیان بیزانسی دستخوش تغییری عمده قرار گرفت. مشهورترین محصول این تمایل معماری محلی، کلیسای «سن بازیل» (1560ـ1554) در کنار کاخ کرملین مسکو است که در زمان فرمانروایی «ایوان مخوف» ساخته و درست به انداز- همان شخصیت، خاصیت روسی» داشت.
    گنبدهای کلیسای «سن بازیل» که به تعداد کثیری افزایش یافته اند به صورت عناصری عجیب منظر و مناره مانند در آمده اند که با کلاهک های پر نقش و نگار و رنگ آمیزی شده شان می توانند به قارچ یا توت فرنگی یا پیاز تشبیه گردند. این مخروط های پیازی شکل، خاصیت خیال پردازی نشاط انگیز داستان های پریان را دارد و در عین حال، مجموع- آن ها به شیوه ای خاص، گیرا و شگفتی آور است. بنای مزبور که از جهتی با دنیای خیال ها و آرمان ها وتصاویر جادویی ذهن دهقانان ساده دل (که یقیناً در هنگام مسافرت هایشان به پایتخت با دهانی بازمانده از حیرت به آن خیره مانده اند) سازگار بود، همچنین حالتی معجزه آسا داشت که از دنیای غرایب معماری بیزانسی سرچشمه می گرفت.
    چنان که پیشتر نیز گفته شد شمایل سازی همگام با ایمان ارتدوکسی در سراسر کشورهای بالکان و روسیه انتشار یافـت و در آن نواحی بود که حتی پس از انقراض امپراتوری بیزانس به رویش و رواج خود ادامه داد. در این میان، ظهور هنرمندی در مقام شامخ «آندری روبلف» (تارکوفسکی، فیلم ساز بزرگ روسی فیلمی به همین نام از زندگی او ساخته است) که به حق، بزرگترین شمایل پرداز روسیه خوانده شده است، خود نمایان گر این واقعیت است که انگیزه های آفرینندگی در سنت هنر بیزانسی از زادگاه اصلیش به سوی مرزهای شمالی دنیای ارتدوکس انتقال یافته بود.
    اثر مشهور «آندری روبلف» با نام «سه فرشت- عهد عتیق» (اشاره به سه فرشته ای که ابراهیم نبی را در شهر ممرا ملاقات کردند)، که در سال های 1420ـ1410 اجرا شده، اوج اعتلای هنر تجسمی روسی را نشان می دهد. زیبایی هماهنگ طراحی و عمق احساس تعزلی این اثر با برگزیده ترین آثار کلاسیک دومین عصر طلایی هر بیزانسی برابری می کند. احتمالاً روبلف و همچنین دیگر هنرمندان تجسمی روسیه در سده های میانه، یا از طریق ارتباط با نقاشان یونانی ساکن روسیه و یا به علت اقامت در قسطنطنیه با نخبه ترین محصولات هنر بیزانسی آشنایی کامل یافته بود. از ممتازترین و شاخص ترین ویژی های هنر روسی که می توان در کارهای مذهبی روبلف سراغ گرفت، می توان به رنگ آمیزی با رنگ هایی روشن تر و متنوع تر که اصولاً مایه ای متفاوت از نگاره های بیزانسی پدید می آورد، اشاره کرد. چنین شیو- رنگ آمیزی درخشان، چندگانه و با گزین- رنگی بالایی را تنها می توان در هنر تجسمی روسی- ارتدوکس سراغ گرفت؛ تندی رنگ مایه ها در کمپوزیسیون های هنرمندان روسی، شاید نشانی بود از میل وافر به فراتر رفتن از قاب تنگ اثر و دست ساییدن بر هستی ناب امر مقدس مکتوم در هر نگاره، هر بینند- دیوارنگاره های کلیساهای روسی خود را در بابر معصومیت و لطافت چهره ها، نگاه ها، جامه ها، رنگ ها و حرکات تصویر شده، گم و تنها می یابد، گویی تصویر خبر از جهانی دیگر می آورند؛ و این رنگ ها و آن خطوط همه بیانی بودند از روح اندیش- مردمان جلگه های پست و پهناور روسیه آن گاه که به الوهیت امر قدسی از دریچ- فرهنگ و تاریخ خود می نگریستند.
    

تبلیغات