آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

به‏رغم گذشت بیش از یک دهه از زایش و رویش جهانى شدن(Globaliztion)یا در واقع، پروژة جهانىسازى (Globalism)، هنوز این پدیده در هاله‏اى از ابهام و تردید قرار دارد. این ابهام‏ها و تردیدها، پرسش‌هایی را برمى انگیزد؛ از جمله، جهانى شدن یا جهانى سازى به چه معنا است؟ و تاریخ پیدایى اصطلاح جهانى شدن یا جهانى سازى و سابقة رویکرد به آن کدام است؟ آیا در اسلام میل به جهانى شدن وجود دارد؟در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا جهانی شدن اسلامى قابل اثبات است؟ مبانى، ویژگى‏ها، ساختار و ابزارهاى جهانى شدن اسلامى چیست؟ البتّه به بخشى از این پرسش‌ها، پاسخ‏هایى کم و بیش داده شده است؛ امّا به علّت تنوّع و تعدّد این پاسخ‏ها، ابهام‌ها و اشکالات جدیدی مطرح شده‏اند؛ بنابراین، هر تلاشى در این باره، براى ارائة یک نتیجه فاصله‌گیری روشن مى‏تواند به رفع ابهام‏هاى پیشین مدد رساند؛ هدفى که این مقاله در پى آن است. براى دستیابى به پاسخ اقناع کننده در بارة هر یک از پرسش‌ها و ابهام‌های پیش‌گفته، فرضیات و حدسیات ذیل قابل طرح است: 1. خاستگاه و زادگاه واژة جهانى شدن در غرب است؛ ولى مهم‏ترین زادگاه پدیده و نه واژة جهانى شدن، در اسلام است؛ 2. فقط اسلام، توانایى، ویژگى،ساختار و ابزارهاى لازم براى جهانى شدن را دارد. براى تعیین درستى یا نادرستى فرضیات و حدسیات مذکور، مطالب و مباحث ذیل در این مقاله بررسى مى‏شود: أ. تعریف جهانى شدن و تبیین تاریخ و سابقة آن؛ ب. اسلام و دیدگاه و نظریة آن در بارة جهانى شدن و تشریح قابلیت‏ها، ساختارها و ویژگى‏هاى جهانى شدن اسلامى.

متن

مقدّمه

جهانی‌سازى، معنا و تاریخچه دارد. درک معنا بدون درک تاریخچه به درستى صورت نمى‏گیرد به این معنا که اگر تاریخچة جهانى‏سازى را به گذشته‏هاى دور ببریم، آن گاه جهانى سازى با مفهوم امروزین فاصله مى‏گیرد.

تعریف جهانى شدن: به رغم متداول بودن اصطلاح جهانى‏شدن یا جهانى سازى، هنوز تعریف جامع و مانعى از آن ارائه نشده است؛ زیرا:

1. دقیقاً زوایا و ابعاد جهانى شدن، محسوس و روشن نیست؛ حتّى براى آنانى که در فرآیند جهانى‏شدن قرار دارند.

2. اصطلاح جهانى‏شدن مفهوم جدیدى است و عمرى کم‌تر از دو دهه دارد؛ بنابراین، هنوز تحقّق نیافته و همچنان دستخوش تحوّل است (پیشگاهى‏فرد،1380: ص 15).

با این وصف، کوشش‌هایى براى ارائة تعاریفى از جهانى‏شدن، هر چند ناقص، ناقض، مبهم و مشکوک؛ صورت گرفته است؛ از جمله:

ـ جهانى شدن یعنى یکسان شدن یا مشابه کردن دنیا. این حادثه از راه‌های گوناگونى چون توسعة ماهواره‏ها، گسترش رایانه‏ها، افزایش رسانه‏ها، و به ویژه ازدیاد کانال‏هاى تلویزیونى صورت مى‏گیرد (پهلوان ،1375: ص 53).

ـ جهانى شدن، پدیده‏اى چند بعدى است؛ از این رو، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... را در برمى‏گیرد، و با تحقّق آن، مرزهاى ملّى از بین رفته یا کمرنگ مى‏شود. کشورها نقش گذشتة خود را از دست مى‏دهند، و به جاى قوانین داخلى، قوانین بین‏المللى بر کشورها حاکم مى‌شود (سلیمان،1380: ص20).

ـ جهانى شدن فرایندى اجتماعى است که در آن، قید و بندهاى جغرافیایى، فرهنگى، مذهبى و... که بر روابط انسانى سایه افکنده، از بین مى‏رود؛ البتّه، اگر چه جهانى‏شدن، روند سیاسى، فرهنگى و اجتماعى و... است، بیش از همه، روندى اقتصادى به شمار می‌رود (سیورانت و فریدمن،1380: ص8)؛ امّا اگر به ماهیت نه به صورتِ جهانى شدن توجّه کنیم؛ مى‏توانیم جهانى شدن را به صورت‌های ذیل   تعریف کنیم:

ـ گسترش فرهنگ اروپایى از طریق مهاجرت، استعمار و تقلید فرهنگى به سراسر کره زمین (سلیمان‏زاده،1380: ص24).

ـ تداوم حرکت سرمایه‏دارى که پس از پایان جنگ سرد رؤیاى تسلّط بر عالم را در سر مى‏پروراند (اسکلد،1380: ص8).

ـ تلاش براى گسترش جهانى الگوهاى امریکا. همین نکته، نگرانى و ترس برخى از کشورهاى اروپایى را برانگیخته است (اثناعشرى،1380: ص16).

ـ تصویرى ترسناک از بازار عنان‏گسیخته و پایان نوسازى به سبک ملّى و دینى که نزدیک است تمام شالوده‏هاى سیاسى و اجتماعى ملّت‏ها و دولت‏ها را از هم بگسلد (پولادى،1380: ص6).

ـ دخالت در امور داخلى دولت‏هاى جهان سوم و کنار گذاشتن هر گونه قانونى که مانع از تجارت آزاد از سوى شرکت‏هاى چند ملیتى است، ‏ بدون آن که ثبات اجتماعى و حاکمیت این دولت‏ها را در نظر بگیرد (حسینى،1380: ص52).

نگارنده اعتقاد دارد که جهانى سازى، گویاى طرح پیچیده براى استعمار است. حسین بشیریه در این باره، از عبارت فرایندهاى جهانى‏شدن استفاده مى‏کند که قرین دهکدة الکترونیک جهانى، پیدایی قبیله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و مکان و گسترش جهانى، و آگاهى است. پیروز مجتهد زاده، واژة جهانى‏شدن‏ها را به کار مى‏برد که بار عظیمى از امریکایى شدن را در بر دارد، و همان جهانى‏سازى به دست صاحبان صنعت و سرمایه است و امریکا سکوى اصلى پرتاب موشک جهانى‏شدن فرض مى‏شود و در پرتو جهانى شدن‏ها، جهانیان به فرهنگ، مفاهیم، زبان و اخلاق یا بى‏اخلاقى امریکایى تن مى‏دهند (نصیرى،1380: ص285).

فرایند جهانى‏شدن را به طور معمول در چهار حوزه فنّى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مطالعه مى‏کنند. در حوزة فنى و تکنولوژیک از وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مى‏رود. انقلاب صنعتى اوّل در قرن هجدهم میلادى تحوّلى در تکنولوژى تولید بود. انقلاب صنعتى دوم در نیمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحوّلى در تکنولوژى توزیع و ارتباط پدید آورد. انقلاب صنعتى سوم در پایان قرن بیستم،‌ دگرگونی‌هایی اساسى در حوزة ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است. در حوزة اقتصاد، به پیروی از تحولات فنّى مذکور، تغییرات بى‏سابقه‏اى رخ نموده است.

در جهانى‏شدن اقتصاد، کنترل دولت ملّى بر اقتصاد ملّى به نحو فزاینده‏اى از دست مى‏رود و عناصر اصلى سیاست‏هاى اقتصادى و مالى ملّى، جهانى مى‏شوند. از لحاظ سیاسى با ظهور و گسترش اختیارات نهادهاى سیاسى جهانى چون بانک جهانى، دگرگونی‌های چشمگیرى در حوزة محدود شدن قدرت و حاکمیت دولت‏هاى ملّى رخ مى‏نماید. به طور کلّى در فرایند جهانى شدن، ویژگى‏هاى اصلى دولت ملّى همانند اهمّیت و نقش مرزها در حال زوال قرار مى‏گیرد. در سطح فرهنگ باید از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت. جنبش‏هاى فرهنگى و اجتماعى بین‏المللى جزئى از این جامعه هستند و به مسائل و موضوعاتى چون رعایت حقوق بشر و آزادى‏هاى مدنى از جانب دولت‏هاى ملّى نظر دارند که از حدود توانایى و دید دولت‏هاى ملّى بسى فراتر مى‏روند (نش،1380: ص 11).

سابقة جهانى شدن: در بحث مربوط به تاریخچه جهانى‏سازى، با دو پرسش عمده روبه‌رو هستیم: 1. تاریخچة اصطلاح جهانى شدن، و 2. تاریخچة گرایش و رویکرد به جهانى شدن، به چه زمانى برمى‏گردد.

1. سابقة اصطلاح جهانى شدن: زمان چندانى از کاربُرد واژة جهانى‏شدن نمى‏گذرد؛ چون قدمت این واژه، به سال‏هاى آخر دهة 50 و سال‏هاى نخست دهة 60 میلادى مى‏رسد. در 1328 / 1959 مجله آکونومیست از کلمة سهمیة جهانى (globalized queta) استفاده کرد. در 1340 / 1961 فرهنگ «وِبْستِر» نخستین فرهنگ معتبرى بود که تعاریفى دربارة دو اصطلاح globalism،globalization ارائه داد. یک سال بعد، نشریة «spectator» مفهوم جهانى را گیج‏کننده وصف کرد. در 1344 / 1965 مارشال مک‏لوهان، نام دهکدة جهانى را بر کتابِ جنگ و صلح در دهکدة جهانىِ  خود نهاد (واترز،1379: ص10).

برخى اصطلاحِ دهکده جهانى را سرآغازى بر شکل‏گیرى اصطلاحِ جهانى‏شدن مى‏دانند. با این وصف، کاربرد واژة جهانى‏شدن یا مشتقّات آن، تا دهه آخر قرن بیستم محدود باقى ماند؛ از این رو، جاى شگفتی نیست که تا سال 1373 / 1994 فهرست کتاب‏هاى موجود در کنگره امریکا که از واژة جهانى یا جهانى شدن استفاده کرده باشد، به 34 عنوان محدود شود؛ در حالى که این عناوین در 1377ش/1998م به بیش از 200 عنوان و در 1378 / 1999به بیش از 400 عنوان رسید. این رشد، گویاى پذیرش یا مورد توجّه قرار گرفتن پدیده و اصطلاحِ جهانى‏شدن به وسیلة نویسندگان و محقّقان در سال‏هاى پایانى قرن بیستم است؛ بنابراین مى‏توان گفت: از ویژگى‏هاى سال‏هاى پایانى قرن بیستم، کاربرد فراگیر واژة جهانى‏شدن است (پیشگاهى‏فرد، همان: ص20).

نتیجه این که به عقیدة نگارنده، جهانى شدن، تداوم حرکتِ نظام سرمایه‏دارى و کاپیتالیستى غرب است که پس از پایان جنگ سرد، از لاک دفاعى بیرون آمده، و رؤیاى تسلط بر عالم را در سر مى‏پروراند؛ به همین دلیل، با پایان جنگ سرد که با فروپاشى بلوک شرق همراه بود، سیاست و راهبرد جدیدى به نام نظم نو جهانى از سوى امریکا مطرح شد. این پدیده که با دگرگونی‌های بزرگ در فن‌آوری جدید اینترنت همراه است، به مقدمه‏اى براى جهانى‏سازى تبدیل شد (قره‏باغیان،1380: ص9).

2. تاریخ گرایش به جهانى شدن: بر خلاف تازگى اصطلاحِ جهانى‏شدن، میل به آن، چه در نظر، و چه در عمل، سابقه‏اى به قدمت بشر دارد. گرایش به جهانى شدن، نخست در ادیان الاهى بروز کرد؛ به گونه‏اى که ادیان بزرگ الاهى چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، سوداى جهانى‏سازى داشته‏اند، و اکنون نیز هر یک از آن‏ها، در صددند امّتى یگانه و حکومتى واحده و جهانى پدید آورند، و البتّه در این راه، جهانى سازى اسلامى، برترین و کامل‏ترین شکل جهانى‏سازى دینى را مطرح کرده است (ان الارض یرثها عبادى الصالحون). مخاطبان در جهانى‏سازى اسلامى، نه عرب، نه عجم، نه مکّى، نه مدنى و نه حتّى مسلمانان، بلکه کافة ناس و تمام مردمانند، و معنویت (خدا) و عقلانیت (انسان) دو عنصر اساسى آن به شمار می‌روند. در کنار ادیان الاهى، تمدّن‏ها، کشورها، و انسان‏هایى نیز بوده‏اند که بر اساس اندیشه‏هاى جاه‏طلبانه، سودجویانه و توسعه‌خواهانه، میل به جهان‏گرایى داشته‏، و حتّى کوشیده‏اند به آن، در قالبِ جهانى‏گشایى جامة عمل بپوشانند. بابلیان، ایرانیان، رومیان و... از همین تمدّن‏ها، کشورها و آدم‏ها هستند که در پى نیل به حکومت بر جهان و واداشتن همگان به پیروى از ارزش‏هاى خود بوده‏اند

 (عبدالحمید،1380؛ ص19).

پس از اسلام و...، اغلب از دو مکتب مارکسیسم و کاپیتالیسم در جایگاه مدّعیان حکومت جهانى نام مى‏برند:

مارکسیست‏ها با تقسیم تاریخ به کمون اوّلیه، برده‏دارى، فئودالیسم کاپیتالیسم، مدّعى‏اند که بشر با گذر از این مراحل چهارگانه، به مرحلة نهایى، یعنى کمونیسم وارد مى‏شود که آن، حکومت جهانى با ویژگى‏هایى چون مرام اشتراکى، فقدان دولت و نبود مالکیت است؛ البتّه آن‏ها پیش از ورود به مرحلة آخر تاریخ،‌ مرحله‌ای انتقالى به نام سوسیالیسم را نیز پشت‏سر مى‏گذارند.

 سوسیالیسم کمى با کاپیتالیسم ونیز اندکى با کمونیسم شبیه است؛ برای مثال در سوسیالیسم، همانند کاپیتالیسم، دولت و حکومت وجود دارد؛ ولى بر خلاف کاپیتالیسم حکومت در اختیار همه نیست؛ بلکه در حاکمیت کارگران است. اگرچه شکست کمونیسم در دنیاى امروز، به معناى غیر قابل وصول یا خیالى بودن حکومت جهانى کمونیستى است، سوسیالیست‏ها معتقدند: به علّت ریشه‏دار بودن شعارهاى عدالت و مساوات سوسیالیستى در نهاد و فطرت انسان، بشر دوباره به سراغ سوسیالیسم و سپس کمونیسم خواهد آمد! (تاملیسون،1381: ص28).

کاپیتالیسم یا سرمایه‏دارى غرب، یکى دیگر از مدّعیان جهانى‏شدن‏نیز در پى جهان‏گرایى و ایجاد حکومت جهانى است. از زمانى که سرمایه‏دارى غرب شکل گرفت (از چهار یا پنج سدة پیشین) یا به عقیدة والرشتاین، از قرن شانزدهم میلادى، تسلّط نظام سرمایه‏دارى بر جهان آغاز شد. از اواخر قرن نوزده، و به ویژه از اوایل قرن بیست، سرمایه در کشورهاى شمال به مرحلة اشباع رسید و انباشت سرمایه، به رکود اقتصادى دامن زد؛ بنابراین، غرب به صدور سرمایه دست زد تا از این طریق، به بازارهاى جدید و جویاى سرمایه دست یابد، و هم بحران‏هاى نهفته در درون خود را به کشورهاى توسعه نیافته منتقل کند. این فرآیند، سبب رشد دوباره نظام سرمایه‏دارى شد. نتیجه این که جهانى‏شدن:

اوّلاً ادامة تحولات کلان تاریخ بشر غربى، یعنى تحوّل انقلاب کشاورزى، صنعتى و اطلاعاتى است؛

ثانیاً تداوم حرکت سرمایه‏دارى غرب است؛ ولى پس از پایان جنگ سرد، تهاجمى‏تر شده و رؤیاى تسلّط بر گیتى را در سر مى‏پروراند.

به این علل، جهانى‏شدن بیش از هر تعریف دیگر، به آن معنا است که سیاست اقتصادى، امنیت غذایى و... باید در حوزة اختیارات تاجران و سرمایه‌گذاران دولت‏هاى ثروتمند قرار گیرد، و در این روند، حکومت‏ها، نهادهاى بین‏المللى و حتّى سازمان‏هاى بین‏المللى نیز اجازه ندارند فعالیت و قدرت آن‏ها را به پرسش گیرند (آکسفورد،1378:ص34). با چنین نگرش و عقیده‏اى است که جهانى شدن را کروگمن، ادغام بیش‌تر بازارهاى جهانى، مک ایوان، آن را گسترش بین‏المللى مناسبات تولید و مبادلة سرمایه سالارانه، بازانسون نیز جهانى‏شدن را یکپارچگى تجارت با حذف مرزهاى تجارى، سرعت در مبادلة تکنولوژى و افزایش عمومى در مصرف جهانى مى‏داند. طبیعى خواهد بود که در رأس چنین نظامى، امریکا قرار گیرد؛ از این رو، مالکوم واترز مى‏گوید:

جهانى شدن نتیجه مستقیمِ گسترش فرهنگ اروپایى از طریق مهاجرت، استعمار، و تقلید فرهنگى به سراسر کره زمین است. این پدیده، به طور ذاتى از طریق فعّالیت‏هاى سیاسى و فرهنگى با الگوى توسعة سرمایه‏دارى همراه است (آقایى،1381: ص10).

روژه گارودى هم در این باره مى‏گوید:

جهانى‏سازى، نظامى است که قدرتمندان را با ادّعاى روابط آزاد و آزادى بازار، قادر مى‏سازد تا اصنافى از دیکتاتورى‏هاى ضدّ انسانى را به مستضعفان تحمیل نمایند (همدانى،1379: ص6).

در یک نتیجه‌گیری کلّى، رابرتسون، فرایند جهان‏خواهى کاپیتالیسم و ویژگی‌هاى آن را به این شکل مطرح مى‏کند:

1. مرحله بدوى: این مرحله در اروپا و بین سال‏هاى 1400 تا 1750 رخ داد. تجزیه کلیسا، ظهور جوامع دولتِ ملت و استعمار کشورهاى ضعیف مشخّصة این مرحله است.

2. مرحلة آغازین: مرحلة آغازین از سال 1750 تا 1850 ادامه داشت که بروز مسائل شهروندى، و انعقاد نخستین قراردادهاى بین‏المللى از نشانه‏هاى آن است.

3. مرحلة پرش: در مرحلة جهش که به سال 1875 تا 1925 برمى‏گردد، بشر شاهد مهاجرت‏ها در سطح گسترده و جنگ‏هاى بزرگ چون جنگ جهانى اوّل است.

4. مرحلة سلطه‏جویى: طىّ سال‏هاى 1925 تا 1969، با بروز جنگ جهانى دوم، تأسیس جامعة ملل و سازمان ملل متحد، آغاز جنگ سرد و افزایش کشورهاى جهان، جهانى شدن، روند سریع‏ترى به خود گرفته است.

5. مرحلة فقدان قطعیت: از سال 1969 به بعد، فعّالیت گستردة رسانه‏هاى گروهى، تشدید جنگ سرد، تلاش براى دستیابى به سلاح‏هاى مرگ بارتر سبب شد تا ساکنان کرة زمین، اعتماد کم‌ترى به سیر و روندى که در جهان طىّ مى‏شد، داشته باشند.

6. مرحلة جهانى‏سازى: مرحلة جدید با پایان جنگ سرد، فروپاشى شوروى سابق، حملة امریکا به عراق، و طرح نظم نو جهانى (طرح نظام تک‏قطبى) به رهبرى امریکا آغاز شد. این پدیده، با تحولات گستردة تکنولوژى در زمینة اینترنت، تأسیس سازمان تجارت جهانى و نیز وحدت پولى یازده کشور اروپایى همراه است (بقریان،1380: ص15).

 

جهانى‏شدن و حکومت جهانى اسلام

حاصل و نتیجة مباحث پیشین آن است که جهانى‏سازى در غرب ریشه دارد، و در غرب متولد و بارور شده است. اصول و مبانى فکرى و فلسفى آن دقیقاً همان اصول و مبانى غرب است. اندیشه‌وران متعدّدى نیز بر ارتباط مستقیم بین جهانى‏سازى و غرب و بر پروژه بودن آن تأکید دارند. در رأس پروژه جهانى‏سازى، امریکاست؛ امّا به علل گوناگونی صلاحیت رهبرى جهانى‏سازى را ندارد. در این صورت، این پرسش پیش مى‏آید که اگر امریکا یا مسیحیت دولتى قادر به رهبرى عادلانه جهان نیست، چه چیزى این توانایى  را دارد؟ پاسخ این سؤال، اسلام است؛ امّا آیا جهانى‏سازى اسلام بر اساس آموزه‌های دینى قابل اثبات است؟! این جهانى‏سازى بر چه اصولى استوار، و ویژگى‏ها و ابزارهاى آن کدام است؟! در پاسخ به سؤالات مذکور، مباحث ذیل را مرور مى‏کنیم:

جهانى شدن در آیات و احادیث: اسلام جهانى تولد یافت؛ مسلمانان براى جهانى‏کردن اسلام، بسیار کوشیدند؛ شیعیان هم دل به حکومت جهانى حجّت بن الحسن سپرده‏اند. آیات و روایات اسلامى نیز پروسة جهانى‏شدن اسلام را مورد تأیید و تأکید قرار داده‏اند.  از آیات و روایات فراوانى که در جهان مدارى اسلام به کار مى‏رود، آیات و روایات ذیل، تنوّع و کاربرد بیش‌ترى دارد.

أ. قرآن: آیاتى از سوره قصص، حجر، توبه، انبیاء و نور به مسأله جهانى شدن اسلام اشاره دارند:

وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الْاَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُدَهُما مِنهُم مَّا کَانُواْ یَحْذَرُونَ (قصص (28): 5 و 6).

ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم، و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آن‌چه را از آن‏ها [= بنى‏اسرائیل] بیم داشتند، نشان دهیم.

 این دو آیه، گرچه به قصه حضرت موسى‏، فرعون و بنى اسرائیل مربوط است، محتوا و مفهوم آیات، فقط به آن برنمى‏گردد. آن‌چه در آن دوره اتفاق افتاد، گوشه و جلوه‏اى از ارادة خداوند براى حاکمیت بخشیدن مستضعفان بر مستکبران بود؛ در حالى که ارادة خدا در این باره، به طور کامل تحقّق نیافته است؛ پس روزى مى‏رسد که خداوند، حاکمیت خویش بر زمین را از طریق سپردن آن به دست عابدان صالح تحقّق بخشد (جمعى،1381: ص32).

قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِى إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر (15): 36 ـ 38). گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده [و زنده نگهدار]» فرمود: «تو از مهلت یافتگانى! [امّا نه تا روز رستاخیز، بلکه] تا روز و وقت معیّنى».

بر پایة این آیه، روزى در عمرِ باقى‏ماندة این دنیا مى‏رسد که شیطان دیگر بر انسان حاکمیت ندارد. خداوند سبحان با مهلت درخواستى ابلیس تا روز قیامت، موافقت نکرد و تا زمان معیّنى (تا قبل از بر پایى قیامت) به او مهلت داد. با پایان یافتن حاکمیت شیطان بر انسان، جهانى شدن اسلام از سوى بندة صالح خداوند تبارک و تعالى یعنى حجّت بن الحسن‏ آغاز مى‌شود (جمعى، همان: ص72).

هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْکَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه (9): 33). او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همة آیین‏ها غالب کند؛ هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.

امام صادق در تفسیر این آیه فرمود: «سوگند به خدا، هنوز تفسیر این آیه تحقّق نیافته است». راوى پرسید: «فدایت شوم، پس چه زمانى تحقّق مى‏یابد؟» امام فرمود: «وقتى با ارادة خدا، قائم قیام کند» (الحویزى، بى‏تا: ج3، ص307)؛ بنابراین، جهانى‏شدن اسلام و تشکیل حکومت واحد جهانىِ امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ با به کارگیرى علوم و فنون نو به انجام مى‏رسد و تداوم آن با تدبیر، تدبّر، دانش و بینش میسّر مى‏شود.

وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحوُنَ (انبیا (21): 105). در«زبور» بعد از ذکر [= تورات]: «بندگان شایسته‏ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد».

«یرثها» جنبة جهانشمولى دارد؛ یعنى همة حاکمان زمین، بندگان صالح خواهند شد. این مطلب در مزامیر داوود، مزمور 37 (فصل 37) به این صورت آمده است:

حلیمان وارث زمین خواهند شد.

زبور در این جا، نه زبور داوود، بلکه به اعتقاد مرحوم طبرسى، مراد مطلق کتاب آسمانى است؛ از این رو، برخى مفسّران، آیة پیشین را این گونه ترجمه مى‏کنند:

علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم، بندگان شایسته‏ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد (جمعى، همان: ص 104).

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنوُا مِنْکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْاَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ و لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُنَنِى لَایُشْرِکُونَ بِى شیْئاً وَ مَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأوُلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (نور (24): 55).

خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده مى‏دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد؛ همان‏گونه که به پیشینیان آن‏ها خلافت روى زمین را بخشید، و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پا بر جا و ریشه‏دار خواهد ساخت، و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى‏کند؛ چنان که فقط مرا مى‏پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت، و کسانى که پس از آن کافر شوند، آن‏ها فاسقند.

آیه، بر این مسأله دلالت دارد که خداوند، جهان را با خاندان رسالت و امامت آغاز کرد، و با آن‏ها نیز به پایان مى‏رساند؛ یعنى جهان در آغاز در اختیار شایسته‏ترین بندگان خدا بود، و در انتها هم در ید قدرت صالحان روى زمین است (جمعى،همان: ص38). احادیث بسیاری نیز تصریح دارند که حکومت الاهى آیندة روى زمین، از سوى فردى از خاندان رسول خدا بنا مى‏شود. او از فرزندان على و فاطمه‏ است، و این خاندان و ولىّ عصر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ کلیدهاى حکمت و معدن‏هاى رحمت الاهى‏اند.

ب.  احادیث: برخى از روایات اسلامى به تفسیر آیات مربوط به جهانى شدن اسلام پرداخته‏اند؛ از جمله:

روایت نخست

قال رسول الله‏: «إِن خُلَفائِى و أَوصیائى و حُجَجَ اللّهِ علَى الْخَلْقِ بعدی اثنا عَشَر أَوَّلُهُمْ أَخِى و آخِرُهمْ وَلَدِى، قیل یا رسولَ اللّهِ مَنْ أَخوُکَ؟ قَالَ علىُّ بنُ أَبِىطالبٍ قِیلَ: فَمَنْ وَلَدُکَ؟ قَالَ‏ الْمَهْدىُّ (عج) یَمْلَأُ الْأرْضَ قِسْطاً و عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلماً و الَّذِى بَعَثَنِى بالحقِ بَشیراً و نَذیراً لَوْ لمْ یَبْقَ منَ الدُّنیا إِلَّا یومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلکَ الْیومَ حَتَّى یَخرُجَ فیهِ وَلَدی الْمهدىُّ فَینْزِلُ روحُ اللّهِ عیسى بنُ مریمَ فیُصَلِّى خَلْفَهُ (مجلسى،1304: ج47، ص71).

رسول خدا فرمود: جانشینان من و حجّت‏هاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند: اوّل آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اى رسول خدا، برادرت کیست؟ فرمود: على بن ابی‌طالب‏ سؤال شد: فرزندت کیست؟ فرمود: مهدى که زمین را از قسط و عدل پر سازد، همان‏سان که از ظلم و جور پر شده. قسم به آن که مرا به حق در جایگاه بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت، اگر از عمر دنیا یک روز باقى مانده باشد، خدا آن را چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج کند. [پس از خروج] عیسى پسر مریم پشت سرش به نماز ایستد (جمعى، همان: ص78).

روایت دوم

قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: یَخْرُجُ مِنْ آخِرِ الْزَّمَانِ رجلٌ مِنْ وَلْدی اسْمُهُ هَاشمى و کُنْیَتُهُ کَکُنْیَتى یَمْلأُ الْاَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً، فذلکَ الْمهدىُّ (عج) جوزى،1406: ص377).

رسول خدا فرمود: در آخرالزمان مردى از فرزندان من قیام کند که اسم او همانند اسم من و کنیه‏اش مثل کنیه من است، زمین را از عدل پرسازد، چنان که از ظلم پر شده است و او مهدى(عج) است (جمعى، همان: ص89).

روایت سوم

قال النبى: المهدى منّى و هو أجلى الجبهه، أقنى الانف، یملأ الارض قسطاً و عَدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً، یملک سبع سنین (الحلى، 1412: ص433).

پیامبر فرمود: مهدى از من است. چهره‏اى نورانى و بینى خمیده‌ای دارد. زمین را از قسط و عدل پرسازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است (جمعى، همان: ص90).

 

روایت چهارم

قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: لَوْ لمْ یبق منَ الدُّنیا إِلّا یومٌ واحدٌ لَطَوَّل اللّهُ ذلک الْیومَ حَتَّى یُبْعَثَ رجلٌ مِنّى و منْ أَهلِ بیتى، یُواطِئُ إسْمُهُ إسمى (الحلى، همان، ص434).

رسول خدا فرمود: اگر عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى کند تا در آن روز مردى از من یا اهل‌بیتم قیام کند که اسم او اسم من است (جمعى، همان: ص91).

 

روایت پنجم

اِنّ علیّاً ‏سَأَلَ النبىّ‏: أَمِنّا آلَ محمدٍ الْمهدىُّ (عج) أمْ من غیْرِنا؟ قَالَ رسول اللّهِ‏صلى الله علیه وآله: بلْ مِنّا یَخْتِمُ اللّهُ بِهِ کَمَا فَتَحَ. على از پیامبر پرسید: آیا مهدى (عج) از ما آل محمد است یا غیر ما است؟ رسول خدا فرمود: بلکه از ما است. خداوند به سبب او ختم کند [=کمال بخشد] چنان که به ما آغاز کرد (جمعى، همان: ص92).

این احادیث پنجگانه بر پنج نکتة مهم تأکید دارند:

اوّلاً اسلام در صدد گسترش خود در گسترة جهان است؛

ثانیاً گسترش جهانى اسلام از سوى امام زمان‏علیه السلام تحقّق مى‏یابد؛

ثالثاً حکومت امام زمان‏ حکومت جهانى است؛

رابعاً جهانى‏شدن اسلامى بر پایة عدل و قسط قرار دارد؛

خامساً حکومت جهانى امام زمان‏علیه السلام عمرى طولانی دارد.

مبانى فکرى حکومت جهانى اسلام: مبانى فکرى و فلسفى تمدّن و فرهنگ اسلامى، رهاورد وحى الاهى، بعثت انبیا و امامت اولیا است که عقل و فطرت اصیل انسانى بر آن مهر تأیید مى‏زند. این مبانى ارکان تمدّن اسلامى در چهارده قرن گذشته را ساخته و تداوم آن، نوید دهندة جهانى شدن تمدّن اسلامى است. برخى از مهم‏ترین این مبانى عبارتند از:

فطرت‏جویى: توحید نخستین شرط تشرّف انسان به اسلام و لازمة ورود به جامعة جهانى اسلام است؛ از این رو، قرآن با تعابیرى چون لَآ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (صافات (37): 34)،     لَآ إِلَهَ إِلَّا هُو (بقره(2): 163)، لاَ إِلَـهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ (نحل(16): 2)... اهتمام ویژه خود را بر این اصل ابراز کرده است. یکتاپرستى، نقطه اشتراک همة انسان‏هایى است که در جامعة جهانى اسلام مشارکت مى‏ورزند، و آن، فراگیرترین عامل همگرایى اجتماعى انسان‏ها است؛ به همین دلیل، خداوند مى‏فرماید:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ (روم(30):30).

پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان‏ها را بر آن آفریده. دگرگونى در آفرینش الاهى نیست. این آیین استوار است؛ ولى بیش‌تر مردم نمى‏دانند.

سرانجام‏گرایى: عاقبت‏جویى یعنى فرجام‏خواهى و آخرت‏گرایى است که در اندیشة دینى و اسلامى به صورت اعتقاد به معاد یاد مى‏شود. تأکید اسلام بر معاد، به منظور تأسیس نظام جهانى است که تا در کنار اعتقاد به مبدأ، بر سرنوشت‏ساز بودن نقش این باور (اعتقاد به معاد) در جهت‏گیرى زندگى فردى، جمعى و جهانى آشکار شود؛ زیرا چنین اعتقادى، رفتار اجتماعى را متأثّر مى‏سازد و آن را تحت کنترل در مى‏آورد. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید:

اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَ اَنّکُمْ اِلَیْنَا لَا تُرْجَعوُنَ (مؤمنون(23): 115). آیا چنین پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و هرگز به سوى ما باز نمى‏گردید.

عزّت انسانى: خداوند انسان را گرامى داشته است:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ (اسراء(17): 71). ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم.

 از نظر دین، انسان موجودى هم مادّى و هم رحمانى است؛ از این رو، برنامة جهانى شدن تمدّن اسلامى با برنامة جهانى شدن غربى که در پى سلطه بر انسان است، از بنیان تفاوت دارد؛ زیرا اسلام در پى ارج نهادن به انسان‏ها است، و فقط به استقلال آگاهانه و درک آزادانه او از پیام دین مى‏اندیشد، و هرگز در صدد تحمیل عقیده بر او نیست.

 با توجّه به این سه اصل، برنامه‏هاى جهانى اسلام عبارتند از:

1. طبقه‏بندى انسان‏ها بر مدار عقیده و ایمان، نه نژاد و خون و...؛

2. نفى سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى بر اساس قاعدة نفى‏سبیل؛

3. طرح و اجراى اصول و حقوق مشترک براى همة انسان‏ها، اعمّ از کافر و مسلمان.

ارکان نظام جهانى اسلام: تحقّق اندیشة جهانى شدن اسلام و قوام آن بر پایة مبانى فکرى و فلسفى، منوط به ارکان و ساختارى مناسب است که برخى از آن‏ها عبارتند از:

حاکمیت الله: حاکمیت بر جهان هستى، فقط از آن خدا است. در واقع، اراده الاهى بر سراسر گیتى حاکم، و ادامة هستى به مدد و فیض او وابسته است. به بیان دیگر، جهان و تمام ارکان و عناصرش در قدرت همیشگی خداوند قرار دارد، و هم او است که انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کرده، و ادارة جامعة بشرى را به وى سپرده است؛ یعنى خداوند سبحان، حاکمیت خویش در تدبیر جامعه را به انسان واگذاشته که آن نیز تجلّى ارادة خدا است. حاکمیت خدا بر روى زمین به دست رهبر برگزیدة الاهى صورت مى‏گیرد که خود او نیز از سوى امّت به جایگاه و منصب رهبرى دست یافته است. در چنین نظامى، عقلانیت، معنویت و عدالت، جامعه را به جهانى در مسیر کمال تبدیل مى‏کند.

خلیفة الله: مهم‏ترین ویژگى امامت و رهبرى در ساختار نظام جهانى اسلام، برگزیدة الاهى بودن است. مولاى متقیان، على بن ابى‏طالب‏علیه السلام در این باره فرمود:

وَ خَلَّفَ فیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْاَنْبِیاءُ فى اُمَمِها، اِذْلَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلاً، بِغَیْرِ طَریقٍ وَاضِحٍ، وَ لاعَلَمٍ قائِمٍ (نهج‏البلاغه، خ1).

او نیز چون پیامبران امت‏هاى دیرین براى شما میراثى گذاشت؛ زیرا ایشان امّت خود را وانگذاشتند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانه‏اى معیّن.

افزون بر این، امامت و رهبرى ویژگى‏هاى دیگرى نیز دارد؛ از جمله، مرکز وحدت و یکپارچگى، زعامت معنوى و سیاسى، اساس و پایة فعّالیت بشر، هستة مرکزى نظم اجتماعى، مشروعیت بیعت مردمى، اسوة فردى و گروهی.

همچنین، رهبرى و امامت در نظام جهانى اسلام، محور و قطب عقیدتی به شمار مى‏رود، همان‏گونه که على فرمود:

اَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطبِ مِنَ الرَّحى، یَنْحَدِرُ عَنِّى السَّیْلُ، و لایَرْقى اِلَىَّ الطَّیْرُ (نهج‏البلاغه، خ3).

آگاه باشید. به خدا سوگند که فلان [=ابابکر] خلافت را چون جامه‏اى بر تن کرد، و به قطع مى‏دانست که جایگاه من در حکومت اسلامى آنان چونان محور برای آسیاب است.

ملت واحد: انسان‏ها در نظام جهانى اسلام، در دوران بلوغ و شکوفایى عقلى و معنوى قرار دارند، و به مرحلة والاى تعالى رسیده، و بالفعل دارای ارزش‏هاى واقعى انسانى‌اند. جامعة جهانى اسلامى، جامعه‏اى همگون و متکامل است، و در آن، استعدادها و ارزش‏هاى انسانى شکوفا مى‏شود؛ نیازهاى اساسى فطرى برآورده مى‏شود؛ از همة ابزارها براى تحقّق صلح و عدالت بهره مى‏گیرند و به این علل است که خداوند در قرآن مى‏فرماید:

وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَْا رَبُّکُمْ فَاتَّقوُن (مؤمنون (23): 52).

و این امّت شما، امّت واحدى است، و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید.

قانون واحد: حدیث ثقلین، گویاى آن است که راز دستیابى به سعادت دنیایى و آخرتی، پیروى و اقتدا به قانون خوب ( کتاب الله) و مجرى خوب (اهل بیتى) است. اگر چه، جامعة بشرى به نقصان قانون دچار بوده، رنجِ فقدان مجریان صالح، همواره، عمیق‏تر بوده است. در تهیة قانونى که در جامعة جهانى اسلام حاکمیت مى‏یابد، عقل که قادر به ترسیم حدود و تعیین همه جانبة مسائل انسان نیست، دخالتى ندارد. این قانون، قانون شرع است که خداوند آگاه به همة نیازهاى انسانى آن را فرو فرستاده است؛ از این رو، همه جانبه است و به طور کامل با فطرت انسان‏ها سازگاری دارد. در دورة تحقّق حکومت جهانى اسلام، قانون تمام و کمال (کامل) اسلام یا درحقیقت، نظام حقوقى اسلام اجرا می‌شود که همه در برابر آن یکسانند، و براى هر شخصى به اندازه توان و استعداد، حقوقى و وظایفى تعیین شده است.

ویژگى‏هاى حکومت جهانى اسلام: ویژگى‏هاى نظام جهانى اسلام یا مختصات جهانى‏شدن اسلامى، با هیچ نظام دیگر قابل مقایسه نیست. در این نظام، جهانى بر پایة معنویت، عقلانیت، انسانیت، عدالت، امنیت، و... شکل مى‏گیرد؛ از این رو، جامعه‏اى کامل و متعالى است. اکنون برخى از این ویژگى‏ها را مرور مى‏کنیم:

عدل و عدالت: عدالت در نظام جهانى اسلام، فراگیر، گسترده و عمیق است و به این جهت، جهانى‏شدن اسلامى، به تاریخ سراسر ظلم و جورِ جهان پایان مى‏دهد؛ به ریشه‏کنى ستم‏ها و تبعیض‏ها از جامعة بشرى مى‏پردازد، و نظام اجتماعى، بر پایه مساوات و برابری مستقر مى‏کند. احادیث بسیاری به این موضوع (عدالت در جامعة جهانى اسلام) پرداخته‏اند. مانند: ابوسعید خدرى  (از محدّثان اهل سنّت) از پیامبر نقل مى‏کند:

اُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِىِّ یَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلماً یَرْضى عَنْهُ سُکَّانُ السَّماءِ و الْاَرْضِ یَقْسِمُ الْمالَ صِحاحاً. فَقالَ رَجُلٌ ما مَعْنى صِحاحاً؟ قالَ: بالسَّویَّهِ بَیْنَ النَّاسِ و یَمْلَاءُ قُلُوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ غِنىً وَ یَسَعَهُمْ عَدْلُهُ.

... شما را به ظهور مهدى بشارت مى‏دهم که زمین را پُر از عدالت مى‏کند؛ همان‌گونه که از جور و ستم پر شده است. ساکنان آسمان‏ها و زمین از او راضى مى‏شوند و اموال و ثروت‏ها را به طور صحیح تقسیم مى‏کند. کسى پرسید: معناى تقسیم صحیح ثروت چیست؟ فرمود: به طور مساوى میان مردم؛ [سپس فرمود:] و دل‏هاى پیروان محمد را از بى‏نیازى پر مى‏کند و عدالتش همه را فرا مى‏گیرد (الشیانجى،1405: ص200).

على عقبه از پدرش چنین نقل مى‏کند:

اِذا قامَ القائِمُ، حَکَمَ بالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فِى اَیَّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ بَرَکاتِها، وَ رُدَّ کُلُّ حَقّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لایَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضَعاً لِصَدَقَته وَ لا لِبِرِّهِ لِشُموُلِ الْغِنى جَمیعَ الْمؤمِنِینَ.

هنگامى که قائم قیام کند، بر اساس عدالت حکم مى‏کند، و ظلم و جور در دوران او برچیده، و راه‏ها در پرتو وجودش امن و امان مى‏شود، و زمین برکاتش را خارج مى‏سازد، و هر حقّى به صاحبش مى‏رسد... و کسى موردى را براى انفاق و صدقه و کمک مالى نمى‏یابد؛ زیرا همة مؤمنان بى‏نیاز خواهند شد (الگلپایگانی،1372: ص170).

در روایتى دیگر آمده است:

یَمْلَاءُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلاً و قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

 خداوند به وسیله او [= حضرت مهدى] زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، پس از آن که از جور و ستم پر شده باشد (طبرسى،بى‏تا: ص98).

رشد و پیشرفت: اطلاعات و صنعت در دورة حکومت جهانى امام عصر به درجة آخر تکامل خود مى‏رسد. به بیان دیگر، در این دوران، هم توسعة علمى و هم توسعة اقتصادى به صورت همه‌جانبه اتفاق مى‏افتد؛ از این رو، تمام علوم براى دستیابى به حدّاکثر پیشرفت و تولیدات به کار مى‏افتد. احادیثى بر این موضوع اشاره دارند. از جمله:

امام صادق فرمود:

اَلْعِلْمُ سَبْعَةُ و عِشْروُنَ حَرْفاً فَجَمعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمْ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَج الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفاً فَبَثَّها فِى الناسِ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّها سَبْعةَ و عِشْرونَ حَرْفاً.

دانش 27 حرف [= 27 شعبه و شاخه] است. تمام آن چه پیامبران الاهى براى مردم آورده‏اند، دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته‏اند؛ امّا هنگامى که قائم ما قیام کند، 25حرف [= شعبه و شاخة علم] دیگر را آشکار، در میان مردم منتشر مى‏سازد، و این دو حرف موجود را هم به آن ضمیمه مى‏کند تا 27 حرف، کامل و منتشر شود

 (مجلسى، همان: ج52، ص336).

در حدیثى دیگر آمده است:

اِنَّهُ یَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوُزُ وَ لا یَبْقى فِى الْاَرْضِ خَرابٌ اِلّا یَعْمُرُهُ.

حکومت او، مشرق و مغرب جهان را فراخواهد گرفت و گنجینه‏هاى زمین براى او ظاهر مى‏شود و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند، مگر آن را آباد خواهد ساخت (الصبان، 1398: ص140).

امام باقر نیز فرمود:

اِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلى رُؤُسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقوُلَهُمْ و کَمُلَتْ بِها اَحْلامُهُمْ.

هنگامى که قائم ما قیام کند، دستش را بر سربندگان گذارد و خِردهاى آنان را گرد آورد و رشدشان را تکمیل کند (مجلسى، همان: ج 52، ص 328).

عشق و معنویت: معنویت در حکومت جهانى آخرالزمان در حدّ اعلا است. در روایتى آمده است:

رجالٌ لایَنامونَ اللَّیلَ لَهمْ دَوِىٌّ فِی صلاتِهِمْ کدَوِىِّ النَّحْلِ یَبیتونَ قِیاماً عَلى أطْرافِهِمْ.

 مردانى که شب‏ها نمى‏خوابند، در نمازشان چنان اهتمام و تضرّعى دارند که انگار زنبوران عسل در کندو وزوز مى‏کنند. شب را با نگهبانى دادن پیرامون خود به صبح مى‏رسانند (مجلسى، همان: ج52، ص307).

صلح و امنیت: در حکومت آرمانی، امنیت شرط توسعه و لازمة پرداختن به معنویت است. در حدیث مى‏خوانیم:

حَتّى تَمْشى المَرْأةُ بَیْنَ العِراقِ اِلىَ الشَّامِ لاتَضَعُ قدمَیْها اِلّا عَلَى النَّباتَ و عَلى رأسِها زینَتُها لا یُهیجُها سَبُعٌ و لاتَخافُهُ. راه‏ها [امن مى‏شود چندان که] زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گیاه نگذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد؛ هیچ درنده‏اى او را به هیجان و ترس نیفکند و او نیز از هیچ درنده‏اى نترسد (الگلپایگانى، همان، ص474).

رضا و رضایت: حکومت جهانى اسلام، «یرضى بخلافته السماوات و الارض» است؛ یعنى آسمان و زمین، توأماً اظهار رضایت و خشنودى مى‏کنند، و حکومتى است که «یحبه اهل السموات و الارض: سماواتیان از آن خوششان مى‏آید و آن را دوست دارند؛ حکومتى که نتیجه و برکات آن براى همه، حتّى مردگان، گشایش است (رى‏شهرى، 1416: ج1، ص178).

نعمت و برکت: خدا به واسطة صالحانى که حکومت جهانى را در دست دارند، برکت را بر آنان ارزانى مى‏کند. در حدیث مى‏خوانیم:

یَتَمَسَّحونَ بسَرْجِ الإمامِ تَطلُبونَ بذلک الْبَرَکَةَ یُحِفُّونَ بِه.

به زین اسب امام دست مى‏سایند تا برکت یابند (رى شهرى، همان، ص188).

فرمانبرى و اطاعت: اطاعت از امام زمان در حکومت جهانى‏اش، خالص و کامل است. در حدیث آمده است:

وَ یقونَهُ بأنفسِهِمْ فِى الْحُروبِ وَ یَکْونَهُ مَا یُریدُ مِنْهُمْ.

با جانشان امام را در جنگ‏ها یارى مى‏کنند و هر دستورى بدیشان بدهد، انجامش مى‏دهند (رى‏شهرى، همان: ص178).

ابزارهاى تأسیس حکومت جهانى اسلام: نظام جهانى اسلام، براى تحقّق خود، نخست به اصل دعوت و هدایت عمومى و سپس در مواجهه با انسان‏هاى لجوج به جهاد فى سبیل الله متّکى است؛ زیرا:

1. اصل دعوت و هدایت اسلامى: قرآن در این باره مى‏فرماید:

 ما اَرْسَلْناکَ اِلّا کافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً و نَذِیراً (سبأ (34): 28). ما تو را جز براى بشارت و بیم دادن همه مردم نفرستادیم. قُلْ یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّىِ رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ جَمیعاً (اعراف (7): 158). بگو: اى مردم! من فرستادة خدا به سوى همة شما هستم.

 همچنین، پیامبر گرامى اسلام رسالت خود را دعوت و هدایت تمام مردم دانست و فرمود:

...فَاِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلىَ النَّاسِ کَافَّةً لِاُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَولُ عَلَى الْکافِرینَ (میانجى، بى‏تا: ص90).

من پیامبر خدا براى تمام بشر هستم. وظیفه دارم زنده‏ها را انذار و هشدار دهم و فرمان عذاب بر کافران مسلّم شود.

دعوت و هدایت اسلامى بر پایة صلح و دوستى قرار دارد؛ زیرا همان‏گونه که راغب اصفهانى در مفردات مى‏نویسد:

الصُّلْحُ تَخْتَصُّ بِاِزالَةِ النِّفارِ بَیْنَ النَّاسِ.

صلح به زدودن کدورت از میان مردم اختصاص دارد و به زدودن آن کمک مى‏کند.

خداوند سبحان هم به پیامبر دستور مى‏دهد که چنان‌چه دشمن تو از در مسالمت وارد شد، تو نیز با آن موافقت کن:

وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها (انفال (8): 61).

اگر به صلح گرایش نشان دهند، تو نیز از در صلح درآى.

2. اصل جهاد و دفاع اسلامى: اگر دعوت اسلامى مؤثّر نیفتاد، و انسان‏هاى لجوج به مقابله با اسلام برخاستند یا افرادی که دعوت را پذیرفتند، با خطر مواجه شدند، اسلام بر جهاد یا دفاع تأکید مى‏ورزد. به آیاتى در این باره توجه کنید:

اول، یآ أَیُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْویهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیِرُ (توبه (9): 73).

اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آن‏ها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و چه بد سرنوشتى دارند!

دوم، وَ قتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقتِلوُنَکُمْ وَ لَاتَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره (2): 19).

 و در راه خدا، با کسانى که با شما مى‏جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدّى‏کنندگان را دوست نمى‏دارد!

سوم، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاتُقتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزَآءُ الْکَافِرِینَ (بقره (2): 191).

 و آن‏ها را [= بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند] هر کجا یافتید، به قتل برسانید! و از آن جا که شما را بیرون کردند [= مکه]، بیرونشان کنید! و فتنه [و بت پرستى] از کشتار هم بدتر است! و با آن‏ها، نزد مسجدالحرام [در منطقه حرم] بجنگید! مگر این که آن جا با شما نجنگند؛ پس اگر (آن‌جا) با شما پیکار کردند، آن‏ها را به قتل برسانید چنین است جزاى کافران!

 

 منابع و مآخذ

1.  قرآن.

2. نهج‏البلاغه.

3. آکسفورد،بارى، نظام جهانى:سیاست و فرهنگ، حمیرا مشیرزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بین‏المللى، 1378ش.

4. ابن‏جوزى، سبط، تذکرة‏الخواص الامة، بیروت، مؤسسه اهل‏بیت، 1306ق.

5.  احمدى‏میانجى، على، مکاتیب‏الرسول، بیروت، دارالمهاجر، بى‏تا.

6. الاسدى الربعى الحلى، یحیى بن حسن، العمده، قم، مؤسسة امام‏الصادق،1412ق.

7.  الشیخ الشیانجى، نورالابصار فى مناقب آل بیت‏النبى المختار، بیروت، الدار العالیة،1405ق.

8.  العروسى‏الحویزى، على بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، علمیه، بى‏تا، ج3.

9. الصبان، محمد بن على، اسهاف الراغبین، بیروت، مؤسسه بیروت، 1398ق.

10. الصافى الگلپایگانى ،لطف الله، منتخب الاثر، تهران، مکتبه الصدر، بى‏تا.

11. ایران‏زاده، سلیمان، جهانى شدن و تحولات استراتژیک در مدیریت و سازمان، تهران، مرکز آموزشى دولتى،1380ش.

12. پیشگاهى‏فرد، زهرا، نگرش‏ ژئوپلتیکى‏ بر پدیدة جهانى‏ شدن، تهران، دافوس،1381ش.

13. تاملیسون، جان، جهانى شدن و فرهنگ،‏ محسن حکیمى، تهران، دفتر پژوهش‏هاى فرهنگى، 1381ش.

14. جمعى از سخنرانان ،گفتمان مهدویت (گفتمان اوّل و دوم)، قم، بوستان کتاب،1380ش.

15. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه وفا، 1304ق، ج45 و52.

16. محمدى رى‏شهرى، محمد، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1416ق، ج1.

17. نش، کیت، جامعه‏شناسى‏سیاسى ‏معاصر، جهانى ‏شدن، سیاست، قدرت، محمدتقى دل‏فروز، تهران، کویر ،1380ش.

18. واترز، مالکوم، جهانى شدن، اسماعیل مردانى، تهران، سازمان مدیریت صنعتى ،1379ش.

19. آقایى، مهدى، «ضرورت همکارى‏هاى منطقه‏اى در فرآیند جهانى شدن»، پگاه حوزه، 17 اردیبهشت 1381، شماره 46.

20.  اسکلد، لسلى، «تعریف واحدى از جهانى شدن وجود ندارد»، داوود کیانى، جام جم،3 مهر1380.

21. اثناعشرى، حسین، «چگونه به جهانى مى‏اندیشیم»، رسالت، 6 اردیبهشت 1380.

22. بقریان، آلبرت، «پیامدهاى جهانى شدن، یک رویکرد آمارى»، توسعه مدیریت، آبان 1380، شماره 31.

23. پولادى، کمال، «جهانى شدن یا آمریکایى شدن»، ایران، 29 بهمن 1380.

24. پهلوان، چنگیز، «جهانى شدن به چه معنا است؟» کلک، تیر 1375، شماره 53.

25. حسینى، عباس، «چگونه جهانى شویم»، تدبیر، تیر 1380، شماره 113.

26. سلیمان، نبیل، «تکوین جهانى»، یوسف بنى طرف، همشهرى، 8 آبان 1380.

27. سیورامونت، ایگنا و فریدمن، توماس، «درباره جهانى شدن»، على ایوان‏درى، جام جم، 7 مرداد 1380.

28. عبدالحمید، محسن، «جهانى شدن از منظر اسلامى»، شاکرلوئى، پگاه حوزه، 15 دى 1380، شماره 34.

29. قره‏باغیان ،مرتضى، «گفت و گو در باره جهانى شدن»، اقتصاد اسلامى، زمستان 1380، شماره 4.

30. نصیرى، قدیر، «در چیستى جهانى شدن»، مطالعات راهبردى، پاییز 1380،شماره 3.

31. همدانى، احمد، «جهانى شدن پدیده‏اى تاریخى است»، ابرار،27 مرداد 1379.

32. راسل، برتراند، جهانى که من مى‏شناسم، روح‏اللّه عباسى، تهران، امیرکبیر، 1345ش.

33. سوئیزى، پل و دیگران، جهانى شدن با کدام هدف، ناصر زرافشان، تهران، آگاه، 1380ش.

34. فوکویاما، فرانسیس، پایان نظم، غلام‏عباس توسلى، تهران، جهان امروز، 1379ش.

35. فونتن، آندره، یکى بدون دیگرى؟ عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تهران، فاخته، 1369ش.

36. کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، على قلیان و افشین خاکباز،تهران، طرح نو، 1380ش، ج1.

37. کیسینجر، هنرى، دیپلماسى، فاطمه سلطانى یکتا و علیرضا امینى، تهران، انتشارات اطلاعات، 1379ش، ج2.

38. کیل، ژیل، ارادة خدا، یهودیان، مسیحیان در راه تسخیر دوباره جهان، عباس آگاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370ش.

39. گیدنز، آنتونى، جهان رها شده، على‏اصغر سعیدى و یوسف حاجى عبدالوهاب، تهران، علم و ادب، 1379ش.

40. لاتوش، سرژ، غربى‏سازى جهان، امیررضایى، تهران، قصیده، 1379ش.

41. لوین، اندرو، طرح و نقد نظریه لیبرال دموکراسى، سعید زیباکلام، تهران، سمت، 1380ش.

42.  والرشتاین، امانوئل، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانى، پیروز ایزدى، تهران، نشر نى، 1377ش.

43. وود، اندروهى، درآمدى بر ایدئولوژى‏هاى سیاسى، محمد رفیعى مهرآبادى، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بین‏المللى، 1379ش.

43. هاروى، دیوید، جهانى شدن جدید سرمایه‏دارى وجهان سوم، وحید کیوان، تهران، نشر توسعه، 1376ش.

44. هانتینگتون، ساموئل پى، برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، محمدعلى رفیعى، تهران، دفتر پژوهش‏هاى فرهنگى، 1378ش.

45. المیلاد، زکى، «اندیشه اسلامى و مقوله جهانى شدن»، مجتبى عطازاده، آفتاب یزد،14 آذر 1379ش.

46. بهداروند، محمدمهدى، «جهانى شدن، عوامل و پیامدها با رویکردى به اندیشة امام خمینى»،  جمهورى اسلامى ،15تیر 1381.

47. تقوى‏پور، حمید، «جهانى شدن»، نامه فرهنگ، شماره 2.

48. دهشیار، حسین، «جهانى شدن: تکامل فرایند بُرن بَرى ارزش‏هاى نهادهاى غربى»، اطلاعات سیاسى ـ  اقتصادى،مهر و آبان 1379،شماره 158 و 157.

49. سخنرانى سیدمحمدکاظم سجادى در مرکز مطالعات عالى بین‏المللى، تحت عنوان مخاطرات و فرصت‏هاى جهانى شدن، مندرج در روزنامه ایران ،20 و  19 و 18 خرداد 1381.

50. فالک، ریچارد، «ادیان توحیدى در عصر جهانى شدن»، عبدالرحیم مرودشتى، گوناگون، شماره 5 و 4.

51. فراهانى، محسن، «جهانى شدن به اختیار یا به اجبار»، جام‏جم، 1 مرداد 1381.

52. فوکویاما، فرانسیس، «اسلام و جهانى مدرن»، سعید کوشا، آفتاب، فروردین 1381، شماره 21.

53. کرث، جمیز، «مذهب و جهانى شدن»، حمید بشیریه، دانشگاه در آئینه مطبوعات،12 اسفند 1380، شماره 5.

54. گفت وگو با پروفسور مولانا و دکتر عاملى، «بررسى ابعاد فرهنگى سیاسى جهانى شدن و پیامدهاى آن»، تیر 1381، شماره55.

55. گفت وگو با عماد افروغ، «برخى ادیان خواستار جهانى شدن هستند»، آفتاب یزد، 18 دى 1379.

56. محمد، ماهاتیر، «دنیاى اسلام و جهانى سازى و سده بیست و یکم»، همشهرى، 2 آبان 1381.

57. «میزگرد بررسى آثار جهانى شدن بر گزینه‏هاى استراتژیک ایران»، راهبرد، زمستان 1379.

58. وایت، بریان و لتیل، ریچارد، اسمیت، میشل، «دین و جهانى شدن»، منیژه جلالى، همشهرى،20 فروردین 1381.

59. یزدان‏پناه، کیومرث، «جهانى شدن، عوامل و پیامدها»، همشهرى، 17 اردیبهشت 1381.

60. File: // D : New 20% Folder \ persoian 20% Article 2. htm.

61. Mcgrew AnthonycedI, the travsfo: Natin of Democracy: Globalization and Territorial Democracy, Combridge: polity press 1992.

62. http: // WWW. etehade fedqian. org / kar 96/526 htm

63. واعظ، حسام‏الدین، (استاد دانشگاه لیدز انگلستان)، «جهانى‏شدن جهان اسلام و سیاست‏هاى جهانى»، منبع اینترنت.

تبلیغات