آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

در شماره‌ی پیشین گفتیم که حدیث‌های 3، 4 و 8 باب پنجم از ابواب جهاد النفس وسایل الشیعه مشتمل بر لزوم اندیشیدن درباره‌ی خداوند متعال است و گفته شد که مراد از تفکر درباره‌ی خدا، تفکر در اصل وجود پروردگار متعال و یگانگی و ربوبیت و صفات جمال و جلال او است و نه تفکر در چگونگی وجود او؛ که چنین تفکری هرگز به نتیجه‌ای نمی رسد و پیشوایان معصوم: از آن منع کرده‌اند.
در آن شماره، به بیان چند دلیل که بر وجود خدا دلالت می کند هر چند گذرا پرداختیم و اکنون نگاهی خواهیم داشت به دلایل توحید، یعنی یکی بودن و یگانه بودن خداوند متعال؛ اما پیش از آن ببینیم مفهوم هر یک از این دو واژهتوحید و شرک چیست؟
توحید در برابر شرکت است و کسی که موحد نباشد مشرک است.
شرک این است که کسی در وجوب وجود یا در آفرینش جهان یا در تدبیر و اداره‌ی آن یا در تشریع دین یا در استحقاق عبادت و طاعت، شریک یا همتایی برای خداوند متعال قایل باشد.
توحید این است که آدمی به خدای بی همتا که بی نیاز مطلق و آفریننده و مدبر عالَم است و فرمان‌روایی جهان هستی و شایستگی پرستش شدن مخصوص او است، عقیده داشته باشد.
یگانه و بی همتا دانستن خدای متعال را توحید ذاتى، تنها مؤثر مستقل و زمامدار کل عالم دانستن او را توحید ربوبی و بی شریک دانستن او در شایستگی پرستش شدن را توحید الوهی نامیده‌اند.
در آیین مقدس اسلام و از دیدگاه قرآن مجید عقیده به توحید آنگاه تحقق می یابد که توحید ذاتى، توحید ربوبی و توحید الوهی همگی پذیرفته شوند و تنها پذیرفتن توحید ذاتی و نه دوتای دیگر یا پذیرش توحید ذاتی و ربوبی و نه توحید الوهی کافی نیست. یعنی چنانچه کسی تنها خداوند متعال را واجب الوجود بداند اما دیگری جز او را نیز در آفرینش و تدبیر امور عالم، مؤثر مستقل بداند، یا چنانچه کسی تنها خدا را واجب الوجود و آفریننده و مدبر جهان بداند اما غیر او را نیز شایسته‌ی عبادت و پرستش بداند موحد نیست.
گفتنی است که اعتقاد به توحید ذاتی مستلزم عقیده‌مندی به دو مرحله‌ی دیگرتوحید ربوبی و توحید الوهی نیست، چنانکه اعتقاد به توحید ربوبی نیز ملازمه‌ای با عقیده داشتن به توحید الوهی ندارد، بر خلاف اعتقاد به توحید الوهی که لازمه عقیده‌مندی به توحید ذاتی و توحید ربوبی است و کسی که تنها خدای متعال را شایسته‌ی پرستش بداند لابد خدا را تنها واجب الوجود و تنها خالق و مدبر عالم می داند.
از این‌رو، نشانه‌ی موحد بودن هر کس این است که تنها خداوند متعال را شایسته‌ی عبادت و پرستش بداند. از این بیان، رمز و راز این که چرا در آیین مقدس اسلام کلمه طیبه لا إله إلا الله که به معنای نفی استحقاق پرستیده شدن والوهیت جز برای الله است شعار دانسته شده است، روشن می گردد.
ناگفته نماند که عقیده به توحید همانند بسیاری دیگر از حقایق یک درجه‌ای نیست و همه موحدان در یک رتبه نمی باشند. علمای دین، اعتقاد به توحید را به لحاظ قوت و ضعف دارای چهار مرتبه و چهار درجه دانسته‌اند و این مراتب را از قوی به ضعیف چنین نامگذاری کرده‌اند: لُبّ اللّب ، لُب، قشر و قشر القشر.
توحید قشر القشری که ضعیفترین درجه توحید است و در واقع صاحب آن را نمی توان موحد نامید این است که کسی شعار توحید یعنی لا إله إلا الله را تنها بر زبان آورد و دل او از آن آگاه و پذیرای آن نباشد. منافقان چنینند و چنین عقیده‌ای جز آثار ظاهری اثر دیگری ندارد.
توحید قشری آن است که آدمی به معنای لا إله إلا الله اعتقاد قلبی داشته باشد و آن را به راستی پذیرفته باشد.
توحید لبی این است که انسان هر چند عوامل و اسباب بسیاری را در اداره و تدبیر عالم مؤثر می بیند اما همه را مسخر پروردگار عالمیان و تنها او را مستقل و مختار بی قید و شرط بداند. این نوع توحید را توحید مقربین می نامند.
توحید لب اللبی این است که موحد، مشیت، اراده و فعل خداوند سبحان را در همه فعل و انفعال‌ها و همه چیز و همه جا ببیند و حقیقت لا مؤثر فی الوجود إلا الله و لا إله إلا الله را شهود کند و بیابد و نه اینکه فقط بداند. این مرتبه از توحید را توحید صدّیقین نامیده‌اند.
امیر المؤمنین(ع) فرموده است: ما رأیت شیئاً إلا و رأیت الله قبله و معه و بعده: چیزی را ندیدم جز اینکه خدا را پیش از آن و با آن و پس از آن دیدم[1]. سعدی هم می گوید:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
دیگری گفته است:
از صفای می و لطافت جام در هم آمیخت رنگ جام و مُدام
همه جام است نیست گویی می یا همه می بود نباشد جام
شرک نیز همانند توحید پذیرای شدت و ضعف است.
کسی که همتا یا شریکی برای خدا قایل باشد مشرک است و شرک او را شرک جلی می نامند. موحد نیز چنانچه احوال و رفتارش با اعتقاد به توحید سازگار نباشد هرچند مؤمن به شمار می آید اما گرفتار شرک است و شرک او را شرک خفی می نامند.
قرآن مجید با نگاه به این معنا فرموده است: )وَ ما یُؤْمِنُ أکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ(([2])
اکنون در استدلال بر یگانگی خدا می گوییم: گرچه چندین دلیل بر یکی بودن خدای جهان و بی شریک و همتا بودن او اقامه شده است اما بهترین آ‌ن‌ها، وحدت نظام عالم است.
در توضیح کوتاهی از وحدت نظام حاکم بر جهان می گوییم: برای روشن شدن این وحدت، خوب است نظام‌های سیاسی حاکم بر کشورها را در نظر بگیریم. مثلاً هر یک از ما چنان‌چه در کشورمان ایران که امروز و انشاءالله برای همیشه نظام اسلامی حکفرماست، از نقطه‌ای در یک شهر یا استان به نقطه‌ای در شهر یا استان دیگر سفر کند، در بین راه به هر نقطه‌ای که می رسد و به هر نهاد و ارگان و دستگاهی که می رسد هر چند ممکن است هر بخش و شهر و روستا را در گویش و آداب و رسوم و مقررات داخلی دارای وضعیت مختص به خود بیابد اما بی شک همه را از سویی به هم مربوط و از دگرسو تابع قوانین سراسری جمهوری اسلامی می‌بیند. حال چنان‌چه سفر خود را ادامه دهد تا به مرز ایران با یکی از کشورهای همسایه برسد، همین‌که بخواهد یک گام در قلمرو کشور مجاور بگذارد خود را با مرزبانان آن کشور روبه رو می بیند که با او برخورد می کنند و مقررات کشورشان را به رخ او می کشند و چنان‌چه با گذرنامه‌ی معتبر و ویزای ورود وارد آن کشور شود، همه جا همه‌ی دستگاه‌ها را دوباره به هم مربوط و همه را تابع قوانین آن کشور می‌بیند.
گردشگر مفروض چنانچه به همه کشورها سفر کند و به گشت و گذار از این کشور به آن کشور و از این قاره به آن قاره بپردازد، هر چند همه کشورها را تابع مقررات سیاسی و اجتماعی متفاوت می بیند اما از دیدگاه قوانین طبیعی و تکوینی از یکسو یک قانون و نظام را بر کره‌ی زمین حکمفرما خواهد دید مثلاً آبها همه جا مرکب از دو گاز هیدروژن و اکسیژن است، هوا مرکب از گازهای اکسیژن و ازت و کربنیک و بخار آب است، گیاه برای رویش از زمین به هوا و آب و نور آفتاب نیاز دارد، آتش می سوزاند و آب در دمای 100 درجه به جوش می آید و در درجه‌ی صفر یخ می بندد؛ و از سوی دیگر همه اجزای این کره را به هم مربوط و دارای تأثیر و تأثر در یکدیگر می یابد و می بیند که به گفته سعدی ابرو باد و مه و خورشید و فلک به کار می افتند تا لقمه‌ی نانی فراهم گردد.
گردشگری که در نظر گرفته‌ایم چنان‌چه پا را از محدوده کره زمین بیرون نهد و در میان دیگر کرات آسمانی به سیر و سیاحت بپردازد، آنجا هم مشاهده خواهد کرد که اولاً قوانین مشترکی از قبیل قانون جاذبه و گریز از مرکز و تابش نور و ... بر فضای نامتناهی و موجودات شناور در آن حاکم است و ثانیاً همه آن واحدهای وجودی به گونه‌ای با هم مرتبطند و به گونه‌ای در هم تأثیر و تأثر دارند.
گردشگر ما در پایان این سیاحت نفس‌گیر به این نتیجه می رسد که جهان هستی سراسر یک کشور است، و همه اجزا و نهادها و ارگانهای آن به یکدیگر مرتبطند و یک حاکم بر سراسر آن حکم می راند.
طرفه اینکه ارتباط و اتصالی که از آن یاد کردیم تنها در میان اجزای این عالم نیست؛ بلکه میان دنیا و آخرت نیز هست و این دو عالم همانند دو سوی یک پل در هم تأثیر و تأثر دارند، و حاکم بر دنیا و آخرت یکی است.
قرآن مجید با زیباترین و رساترین بیان به آنچه در پی رهیافت به آن هستیم اشاره کرده و فرموده است: )وَ هُوَ الّذی فِی السّماءِ إِلهٌ وَ فِی اْلأرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْعَلیمُ ? وَ تَبارَکَ الّذی لَهُ مُلْکُ السّماواتِ وَ اْلأرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.(([3])
سؤال: چه اشکالی دارد که خدا بیش از یکی باشد و خدایان چندگانه با هم توافق کنند که عالم را با نظام واحد اداره نمایند؟
پاسخ: آن‌چه در این فرضیه خدا نامیده شده است خدا نیست. خدا کسی است که همه نیازمندیهای مخلوق خود را خود هر چند از راه علل و اسباب تأمین کند و مخلوق او جز به او و آنچه که از او مایه می گیرد نیاز نداشته باشد.
ما وقتی همه عالم را یکپارچه و به هم پیوسته و وابسته می بینیم و بین همه اجزای عالم بده بستان و تأثیر و تأثر وجود دارد و در نتیجه هر جزء و واحد و هر بخش از عالم به جزء و اجزاء دیگر نیاز دارد، چگونه می توانیم برای عالم هستی بیش از یک خدا فرض کنیم تا نوبت به تفاهم آنان با یکدیگر برای اداره‌ی عالم برسد؟!
فرض چند خدایی مستلزم فرو پاشی جهان است. زیرا معنای چند خدایی این است که هر یک از خدایان مفروض خدای بخشی از جهان مثلاً یکی خدای آسمان و دیگری خدای زمین باشد، و چون دانستیم که لازمه خدا بودن هر یک از خدایان فرضی بی نیازی مخلوقات آن خدا از خارج از قلمرو آن خداست، چنین فرضی مساوی با فروپاشی و تباه شدن جهان است؛ زیرا می بینیم که همه بخشها به هم پیوسته و وابسته و نیازمندند و جدا شدن یک بخش از بخش‌های دیگر موجب تباهی آن بخش و یا هم تباهی آن بخش و هم تباهی دیگر بخشها خواهد شد.
از آنچه گذشت معنای لطیف و دقیق و برهانی )لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاّ اللّهُ لَفَسَدَتا ... (([4]): چنانچه در آسمان و زمین خدایانی جز خداوند متعال وجود داشتند عالم تباه می شد. روشن می گردد[5]، و آیه‌ی دیگری که می فرماید: )... وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلّ إِلهٍ بِما خَلَقَ َ...(([6]) نیز ناظر به بخشی از همین مطلب است.
راستی چه زیباست پاسخ امام صادق(ع) به هشام بن حکم آنگاه که می پرسد: ما الدلیل علی أنّ الله واحد؟: دلیل بر یگانگی خداوند چیست؟ و امام پاسخ می دهد: اتّصال التدبیر و تمام الصنع ...: به هم پیوستگی تدبیر عالم و جامع و کامل بودن جهان آفرینش[7]. معنای تمام الصنع ظاهراً این است که مجموعه عالم که مخلوق خداست کامل و خود کفاست و نقص و کمبودی ندارد تا تصور شود خدا نعوذ بالله ناتوان از تکمیل آن بوده است و دیگری باید آن را کامل کند.
از آنچه گفتیم روشن شد که خد در سؤال چه اشکالی دارد خدا بیش از یکی باشد و خدایان چندگانه با هم در اداره‌ی عالم تفاهم و توافق کنند؟ نظیر مدیر یک کارخانه و یا حداکثر بسان حاکم یک کشور فرض شده است؛ و روشن است که چنین کسی خدا نیست. خدا کسی است که هم خالق عالم است و هم ربّ و مدبّر آن. )اللّهُ الّذی خَلَقَ السّماواتِ وَ اْلأرْضَ وَ أنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الثّمَراتِ رِزْقًا لَکُمْ وَ سَخّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأمْرِهِ وَ سَخّرَ لَکُمُ اْلأنْهارَ ? وَ سَخّرَ لَکُمُ الشّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخّرَ لَکُمُ اللّیْلَ وَ النّهارَ ? وَ آتاکُمْ مِنْ کُلّ ِ ما سَألْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها إِنّ اْلإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ(.([8])
چنین خدایی که یکی و یگانه است از آنجا که هر چه هست از او است و به دست او است، تنها او سزاوار عبادت است و احدی جز او صلاحیت الوهیت و پرستیده شدن ندارد.
به دیگر سخن نه تنها عالم هستی خدایی دارد، بلکه خدای عالم یکی است و او، هم خالق عالم است و هم اداره کننده عالم؛ و او تنها کسی است که شایستگی عبادت شدن دارد.
این معانی به ترتیب عبارتند از: وحدت واجب الوجود، وحدت خالق، وحدت رب و وحدت إله و معبود. از معانی بالا چنین نیز می توان تعبیر کرد: توحید در ذات، توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در عبادت.
)ذلِکُمُ اللّهُ رَبّکُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ کُلّ ِ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کُلّ ِ شَیْ ءٍ وَکیلٌ(.([9])
یکی دیگر از دلایلی که بر یگانگی خداوند متعال در مرحله‌ی توحید ذاتی‌ اقامه شده است که کوتاه اما دقیق و عمیق است این است که: خود مفهوم خدا، وجود شریک برای او را نفی می کند؛ زیرا کسی که ذات او وجود و او واجب الوجود است، از هر حیث و به هر لحاظ که به او نگریسته شود واجب الوجود می باشد. چنین موجودی هیچگونه حدّی ندارد و همه هستی را یکسره فرا گرفته است و جایی برای تحقق مثل و مانند برای او یا شریک و ضد برای او باقی نمی گذارد و هر چه جز او باشد آفریده او است و به قولی ظهور و تجلی و شأن و اسم او است.
)هُوَ اْلأوّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلّ ِ شَیْ ءٍ عَلیمٌ(.([10]) و[11] أنْتَ الَّذی لا إلهَ غَیْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّشَیءٍ فَما جَهِلَکَ شَیْیءٌ وَ أنْتَ الَّذی تَعَرَّفْتَ إلَیَّ فی کُلِّ شیءٍ فَرَأیْتُکَ ظاهِراً فی کُلِّ شیءٍ وَ أنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَیْیءٍ یا مَنِ اسْتَوی بِرَحْمانِیَّتِه فَصارَ الْعَرْشُ غَیْباً فی ذاتِهِ مَحَقْتَ الآثارَ بالْآثارِ وَ مَحَوْتَ الأغْیارَ بِمُحیطاتِ أفْلاکِ الأنوارِ.[12]
سخن در این زمینه را هر چند می توان ادامه داد اما اینجا مجال تفصیل نیست و ناچار باید به آنچه گفتیم بسنده کنیم.
مسک الختام این بحث را حدیثی از امام رضا و دعایی از امام سجاد(ع) قرار می دهیم.
امام رضا(ع) فرموده است: لیس العبادة کثرة الصیام و الصلاةٍ، انّما العبادة کثرة التفکر فی أمر الله: عبادت به پر نماز خواندن و بسیار روزه گرفتن نیست، عبادت ] برتر[ بسیار اندیشیدن درباره خداست.[13]
امام سجاد(ع) در مناجات با پروردگار عرض می کند:
إِلهِی فَاجْعَلْنا مِنَ الّذینَ تَرَسَّخَتْ أشْجارُ الشَّوْقِ إِلَیْکَ فِی حَدائِقِ صُدُورِهِمْ وَ أخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِکَ بِمَجامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ إِلی أوْکارِ الأفْکارِ یَأْوُونَ وَ فِی رِیاضِ الْقُرْبِ وَ الْمُکاشَفَةِ یَرْتَعُونَ وَ مِنْ حِیاضِ الْمَحَبَّةِ بِکَاْسِ الْمُلاطَفَةِ یَکْرَعُونَ وَ شَرایِعَ الْمُصافاتِ یَرِدُونَ قَدْ کُشِفَ الْغِطاءُ عَنْ أبْصارِهِمْ وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّیْبِ عَنْ عَقائِدِهِمْ وَ ضَمائِرِهِمْ وَانْتَفَتْ مُخالَجَةُ الشَّکِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ سَرائِرِهِمْ وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ وَ عَلَتْ لِسَبْقِ السَّعادَةِ فِی الزَّهادَةِ هِمَمُهُمْ وَ عَذُبَ فِی مَعِینِ الْمُعامَلَةِ شِرْبُهُمْ وَ طابَ فی مَجْلِسِ الأُنْسِ سِرُّهُمْ وَ أمِنَ فِی مَوْطِنِ الْمَخافَةِ سِرْبُهُمْ وَاطْمَأنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلی رَبِّ الأَربابِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَیَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَ الْفَلاحِ أرْواحُهُمْ وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلی مَحْبُوبِهِمْ أعْیُنُهُمْ وَ اسْتَقَرَّ بإِدْراکِ السُّؤْلِ وَ نَیْلِ الْمَأْمُولِ قَرارُهُمْ وَ رَبِحَتْ فِی بَیْعِ الدُّنْیا بِالآخِرَةِ تِجارَتُهُمْ....[14]
ادامه دارد...
پی­نوشت:
[1]. مفتاح السعاده فی شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 67 ، بخشی از این حدیث در تفسیر شریف المیزان نیز آورده شده است.
[2]. یوسف12 : 106.
[3]. الزّخرف43 : 84 و 85 .
[4]. الأنبی21 : 22.
[5] . آیت الله مصباح یزدى، معارف قرآن ،‌ص 75، با اشاره به آموزه علامه طباطبایی(ره).
[6] . المؤمنون23 : 91.
[7]. شیخ صدوق، کتاب التوحید، باب الردّ علی الثنویه و الزنادقه، ح 2.
[8] . ابراهیم14 : 34 32.
[9] . الأنعام6 : 102.
[10] . الأنعام6 : 102.
[11]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، چاپ 1350، ص 113 با تصرف در عبارات.
[12]. مفاتیح الجنان، دعا امام حسین(ع)، در روز عرفه.
[13]. بحار الانوار، ج 75، ص 335.
[14]. مفاتیح الجنان، مناجاة العارفین

تبلیغات