آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

در مطالعه­ی سیره تبلیغی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله ) مباحثی گسترده قابل طرح است که برخی از آن­ها کلامی و بعضی تفسیری و قسمتی نیز تاریخی است. از مباحث مهمی که اخیراً نیز در برخی محافل و دیدگاه­ها ایجاد چالش نموده است؛ هدف از رسالت پیامبران الهی و به ویژه پیامبر خاتم9 است.
به راستی انگیزه دعوت انبیا چه بوده است؟ تشکیل حکومت و تأسیس نظام سیاسی یا دعوت به خدا و معاد و به تعبیر روشن­تر:‌ دعوت به خدایی در آسمان­ها و دست شسته از کار آفرینش و آخرتی که پس از پایان دنیا آغاز خواهد شد؟ دعوت به خدا و فضایل اخلاقی فردی، و یا دعوت به خدا و معاد به معنای نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد هستی از آغاز تا انجام و از روح انسان تا جسم او و از زندگی فردی تا اجتماعی او؟!
دومین محور بحث ناظر به این است که شیوه دعوت و ابلاغ انبیا چگونه بوده است؟ آیا همه­ی آنان از شیوه واحدی بهره برده­اند و یا شیوه­های گوناگون داشته­اند؟ و آیا شیوه­ی دعوت پیامبر خاتم9 با رحمت و تشویق و هدایت و انتخاب همراه بود یا با خشونت و قهر و اکراه و اجبار؟ آیا آن حضرت در دعوت خود از تدبیر و تدریج و تدبر و تعقل بهره می­گرفته است یا از الزام و تعبد و تهدید؟ در سومین بخش این مباحث باید به بررسی برخی ویژگی­های روحی و خصلتی پرداخت که پیامبران الهی را در تبلیغ و ابلاغ رسالت الهی به گونه­ی ابزاری مؤثر یاری می­رسانده­اند. ویژگی­هایی چون: اخلاص، شکیبایی، شرح صدر، استغنا و ... و در فصل آخر و پایانی نیز باید ویژگی­های رفتاری را برشمرد که آنان را در انجام تکلیف بزرگ رسالت به گونه­ی یک طرح اجرایی کلان و از جایگاه مهندسی بسیار ماهر و هوشمند در اجرای فازهای به هم پیوسته­ی بنای بزرگ دعوت موفقیت را قرین آنان می­ساخته است.
هدف رسالت
این بخش را با نقل سخنی از شهید مطهری(ره) به اختصار مرور نموده و بررسی جامع را به فرصتی مناسب وا می­گذاریم. شهید مطهری با استناد به آیه­ی: (یَا أیُّهَا النَّبِیُّ إنّا أرْسَلْناکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذیر وَدَاعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَسِراجاً مُّنیر)([1]) و نیز آیه­ی: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا بِالْبَیِّناتِ مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...) ([2]) و طرح این سؤال که: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی بوده و عدل و قسط مقدمه است؟! یا هدف عدل و قسط است و شناخت و پرستش خدا وسیله است؟! به تعبیر دیگر: آیا هدف رسالت، توحید نظری و عملی فردی است یا توحید عملی اجتماعی؟ در پاسخ سه نظر را مطرح می­کند:
1. این­که گفته شود پیامبران در هدف خود ثنوی بوده­اند؛ یعنی دو مقصد جداگانه داشته­اند: یک مقصد تأمین سعادت اخروی و دیگری تأمین سعادت دنیوی.
2. و نیز گفته شود که هدف آنان توحید اجتماعی بوده است و توحید فردی مقدمه­ی آن به شمار آمده است.
3. بر عکس نظر دوم را طرح نموده و بگوییم: اقامه­ی عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض و ... ارزش ذاتی ندارند و بذاته، کمالی شمرده نمی­شوند، بلکه این­ها شرایط وصول به کمالند و نه خود کمال. شهید مطهری در پایان کلام می­فرماید: غایت انسان و کمال او و بلکه غایت و کمال تمامی موجودات در حرکت به سوی خدا خلاصه می­شود و بس. و ادعای ثنوی بودن هدف پیامبران شرک است؛ همچنان­که ادعای فلاح دنیوی بودن هدف آنان، ماده گرایی است، اگرچه ارزش­های اجتماعی مقدمه و وسیله است، اما ـ‌ برخلاف نظریه سوم ـ خود آن­ها فاقد ارزش ذاتی نیستند. این اهداف همانند یک سنگ برای عبور از نهر نیست که پس از عبور ارزش نداشته باشد، بلکه همانند کلاس­های پیش نیاز و مقدماتی برای رسیدن به کلاس­های بالاتر است؛ به تعبیر دیگر مقدمه مرتبه­ی ضعیفی از ذی المقدمه است.([3])
شیوه­ی ابلاغ رسالت
در این بخش نیز به سخنی از مفسر کبیر قرآن حضرت علامه طباطبایی1 متبرک شده توضیح جامع را به فرصتی دیگر وا می­گذاریم. علامه طباطبایی1 در ذیل آیات 6 ـ‌ 2 سوره­ی نساء بحث مفصلی آورده که مقدمه­ی آن در مورد شیوه­ی دعوت اسلامی است. ایشان می­نویسد:
جامعه­ی جاهلی در باطل و فساد فرو رفته و دین الهی در پی حاکمیت حق و طهارت ارواح از لوث شرک و تزکیه روح و رفتار و اصلاح مجتمع بود. بنابراین: واقعیتی که در جامعه­ی جاهلی بروز و ظهور داشت و آنچه که دین اسلام در پی آن بود در دو نقطه­ی مقابل و در دو قطب مخالف قرار داشت! آیا پیامبر می­توانست با استمالت از بعضی و همراهی با برخی دیگر راه تسامح در پیش گیرد و به پشتوانه­ی گروهی از اهل کفر گروهی دیگر را جذب نموده و به تدریج پیش رود و به تعبیر صریح­تر برای رسیدن به هدف از هر وسیله­ای بهره گیرد؛ زیرا که گفته­اند: إنّ اهمیة الغایة‌تبیح المقدمة و إن کانت محظورة ؛ همان شیوه­ای که سیاست بازان حرفه­ای در رفتار سیاسی خود به کار می­گیرند که گرچه شیوه­ای بسیار موفق است، اما کاربرد آن برای دستیابی به اهداف الهی و متعالی ناکارآمد است؛ زیر اهداف زاییده­ی مقدمات و ابزارند و مقدمه­ی باطل نمی­تواند نتیجه­ای حق پرورش دهد. از همین رو در بسیاری از موارد خدای بزرگ، پیامبرِ خود را از مداهنه و تسامح با مشرکان بر حذر می­دارد و به جای آن به رعایت تدریج و مدارا در اصل دعوت و در برخورد با مخاطبان و نیز در اجرای احکام رو می­آورد. در مورد اخیر رسول گرامی اسلام نخست از دعوت زبانی و با رعایت همه ابعاد تربیتی و اخلاقی آغاز نمود. و آن­گاه که سخنان هدایت­گرانه و آگاهی بخش او تأثیر نکرد راه مبارزه منفی و مهاجرت و دوری از کفار و مشرکان را در پیش گرفت و سرانجام برای دفاع از حق مؤمنان و مقابله با تجاوز و ستم کافران به جهاد و مبارزه روی آورد.
یکی از امتیازات شکوهمند و سرافرازی­های دین مقدس اسلام رعایت مراتب فوق در طرح دعوت اسلامی است. شیوه­ی نخست برای رسول خدا9 یک اصل، و دو مرحله­ی بعدی یک استثنا بود که تنها در صورت ناکارآمدی شیوه­ی نخست به راه دوم و در نهایت به راه سوم روی می­آورد.
از نارواترین سخنان این است که گفته­اند: اسلام دین شمشیر است و با منطق و تعقل بیگانه است! در صورتی که هم قرآن کریم و هم سیره­ی رسول خدا9 و تاریخ اسلام گواه ناروایی این تهمت است و شگفت این­که برخی از گویندگان این سخن خود از یاران کلیساهایی هستند که قرن­ها محکمه­ی تفتیش عقاید تشکیل داده و به نمایندگی از خدا در روی زمین جهنمی­ از آتش می­افروختند و هر کس را که بر خلاف مذاق تفکر کلیسا سخن می­گفت به آتش می­افکندند. مأمورین کلیسا شهر به شهر و روستا به روستا می­رفتند و هر دانشمندی را که به فرمول تازه­ای در علوم طبیعی و ریاضی دست می­یافت، به محکمه می­کشیدند و زنده زنده می­سوزانیدند و بعضی دیگر از آنان همان مدعیان آزادی و تمدن و حقوق بشر هستند، جنگ افروزان جنگ­های بزرگ جهانی و زیر و روکنندگان دنیا، همان­ها که برای منافع پوشالی و نامشروع خود از آن سوی دنیا طرح تقسیم کشورها را صادر می­کنند... به راستی که انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است!!
اسلام هیچ­گاه از روی رغبت و اختیار روی به شمشیر نیاورده است. این دشمنان اسلام بوده­اند که او را وادار نموده­اند برای دفاع از حق خود دست به شمشیر ببرد. این قرن روشن­گری و تمدن و حقوق بشر است که کشتار زنان و کودکان و سالخوردگان و بیماران و ... بمباران­های شبانه را شیوه­ی خود ساخته و روز به روز صفحه­های تنفرآورتری از آن را به صحنه می­کشد.([4])
ویژگی­های روحی
فرستاده­ی هر شخص نشانه­ای از خصال و کمال خود اوست و خدای بزرگ برای رسالت خود همواره بهترین بندگانش را برگزیده است و بهترین آنان را خاتم پیامبرانش قرار داده است. فهم کامل و شمارش تمام خصلت­های آن یگانه­ی آفرینش نه در دسترس دیگران است و نه در توان آنان. در این قسمت تنها به برخی از ویژگی­ها می­پردازیم که در قرآن کریم یا احادیث معصومین: به آن­ها تصریح شده است.
1. سعه­ی صدر؛ همین که مسؤولیت پیامبری بر دوش حضرت موسی نهاده شد بی­درنگ از خداوند درخواست شرح صدر نمود و عرض کرد: (... ربّ اشْرَحْ لِی صَدْری)([5]) و خداوند به خاطر شرح صدر بر پیامبر خاتم9 منّت نهاد و به او فرمود: (ألم نَشرحْ لَکَ صَدْرَک) تا همواره با روحی خستگی ناپذیر و اندیشه­ای به فراخنای تاریخ و حوصله­ای سرشار به استقبال ناملایمات و دشواری­ها رود. او خود فرمود: بیشترین دعای من و پیامبران پیش از من در عرفه این است: الّلهمّ اجعل فی قلبی نوراً و فی سمعی نوراً و فی بصری نوراً. اللّهمّ اشرح لی صدری و یسّرلی أمری([6]).
2. شکیبایی و بردباری؛ خداوند متعال پس از یاد کرد مقام امامت، ویژگی آنان را بردباری و یقین می­شمرد و در عین حال به رسول خاتم فرمان می­دهد که: (فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل...) ([7]) و سپس به او هشدار می­دهد که: (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحوتِ...) ([8])؛ پس در ‍]امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز، و مانند همدم ماهی (= یونس) مباش؛ [ناشکیبایی مکن]... و حضرت صادق(علیه السلام) می­فرماید: خداوند جز آزمایش شدگان با ایمان را بر دانش خویش آگاه نمی­کند و از این­رو پیامبرش را مأمور نمود تا بر آزار مردمش شکیبا باشد و جز به دستور خدا با آنان نجنگد.([9])
3. اخلاص و بی­نیازی؛ تمامی پیامبران و خاتم آنان همواره این باور را در رفتار و گفتار خود تأکید می­نمودند که: (... قُل لاَّ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إنْ هُوَ إلاَّ ذِکْری لِلْعالَمین)([10]) و این شعار زیبای نبی خاتم بود که: (قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ)([11]) بسیاری از آیات قرآن آن بزرگوار را دعوت به اخلاص و حضور نموده و اولین آیه قرآن او را امر نمود که: به نام پروردگارت بخوان.
4. اراده و استقامت؛ خدای متعال پس از امتنان به شرح صدر و دیگر الطافی که در حق پیامبرش روا داشته در پایان می­فرماید: (فَإذا فَرَغْتَ فَانْصَب) آن­گاه که از کاری فارغ گشتی و به کار دیگر بپرداز خدای متعال نه تنها خود او را بلکه یارانش را نیز به استقامت فراخواند و فرمود: (فاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْا إنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصیرٌ)([12]) و شاهد این استقامت سخن امیرالمؤمنین است که می­فرمود: وَلَقَد کنّا مَعَ رَسُولِ­الله9 نَقْتُلُ آبَاءنَا وَ أبْنَاءَنَا وَ إخوَانَنَا وَ أعمَامَنَا: ما یَزِیدُنَا ذلک إلاّ إیماناً وَ تَسْلِیماً، وَ مُضِیّاً عَلَی اللَّقمَ، ...([13]) و همراه با رسول خدا، پدران و فرزندان و برادران و عموهای کافر خویش را می­کشتیم و این کار ـ برخلاف احساسات خویشی شدید ـ جز بر ایمان و تسلیم ما و حرکت بر راه روشن دین نمی­افزود.
5 . عزت و صلابت؛ خداوند متعال به پیامبرش تسلی داده و می­فرماید: (وَلاَ یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إنَّ الْعِزَّةَ للهِ جَمیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلیم)([14])؛ سخنان آنان تو را غمگین نکند، زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنوای داناست. و با همین اعتماد به راحتی در برابر مشرکان مستکبر می­فرمود: (لاَأَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَ أنتُمْ عَابِدُونَ مَا أعْبُدُ وَلاَ أنَا عَابدٌ مَا عَبَدْتُمْ)([15]) و نیز خداوند او را یاری می­نمود و می­فرمود: (وَإن کَذَّبُوکَ فَقُل لّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أنتُم بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ)([16])؛ و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام می­دهم غیر مسؤولید، و من از آنچه شما انجام می­دهید، غیر مسؤولم. و در مراحل بعدی نیز امیرالمؤمنین(علیه السلام) می­فرماید: رسول خدا9 به ما دستور داد تا با معصیت کاران با چهره­ای خشم آلود بر خورد کنیم.([17])
6 . اعتماد آفرینی و امانت­داری؛ حضرت امام صادق(علیه السلام) می­فرماید: إنّ اللهَ عَزَّوجلّ لم یبعث نبیّاً إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلی البرّ والفاجر([18]) خداوند متعال پیامبری نفرستاده؛ مگر این­که او را به راست­گویی و امانت­داری فرمان داده است. و نیز می­فرماید: رسول خدا حتی یک نخ و سوزن را ـ که به امانت گرفته بود ـ‌ بر می­گردانید. پیامبر خدا آن­چنان به سخن حاضران گوش فرا می­داد که برخی گفتند: او فقط گوش است و خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر هم گوش است، گوشی است که به خیر شماست، به خدا ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور می­کند.([19])
7. رفتن و مدارا و انعطاف، خداوند به او دستور می­دهد که: (... فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ)([20]) پس به خوبی صرف نظر کن، و در آیه­ای دیگر می­فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فاعْفُ عَنْهُمْ...) ([21])؛ پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سخت­دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می­شدند.... نوشته­اند: پیامبر خدا سبک­ترین نماز کامل را می­خواند و کوتاه­ترین خطبه­ها را در نماز ـ جمعه ـ‌ داشت.([22]) و به این صورت رعایت حال همگان را می­نمود.
8 . نصح و ملاطفت و دل­سوزی؛ یکی از زیباترین و دل­چسب­ترین آیه­های قرآن کریم این که: (لَقَدْ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أنفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْه مَا عَنِتّم حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمؤمِنینَ رَءُوفٌ رَّحیمٌ)([23])؛ قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دل­سوز مهربان است. و این دل­سوزی و حرص بر هدایت تا به حدی رسید که خداوند به پیامبرش هشدار داد و فرمود: (لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألاّ یَکُونُوا مُؤمِنینَ)([24])؛ گویاتر از این­که آنان ایمان نمی­آورند، می­خواهی جان خویش را تباه سازی!
9. دردآشنا و حامی محرومان؛ خداوند به او می­فرمود: (وَلاَ تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعِشیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ...) ([25])؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می­خوانند ـ‌ در حالی که خشنودی او را می­خواهند ـ مران.... و او همچون برادرش هود می­فرمود: (...وَمَا أنَا بِطَارِدِ الّذینَ ءَامَنُوا...) ([26])؛ ... و کسانی را که ایمان آورده­اند طرد نمی­کنم.... و نوشته­اند: با فقرا همنشین بود و با زمین­گیران هم سفره می­شد و با دستان خویش لقمه بر دهانشان می­گذاشت و هر کس ـ آزاد یا برده ـ‌که درخواستی از او می­نمود، در پی انجام خواسته­اش به راه می­افتاد، ... پیاده و پابرهنه راه می­رفت و به تشییع جنازه و عیادت بیماران در دوردست­ترین محله مدینه حاضر می­شد.([27])
10. خوش خلقی و خوش­رویی؛ در سخنی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: مِن أخلاق النّبییّن والصّدیقین البشاشة إذا تراؤوا والمصافحة إذا تلاقو([28]) از ویژگی­های اخلاقی پیامبران و صدیقان، نشاط و خوش­رویی در دیدارها و دست دادن به هنگام ملاقات­هاست. و در حدیثی دیگر آمده است: کان أکثر النّاس تبسّماً و ضحکاً من وجوه أصحابه([29]) بیش از همه لبخند بر لب داشت و همواره بر روی اصحابش می­خندید و اساساً سخنانش را با لبخند همراه می­نمود: إذا احدّث بحدیث تبسّم فی حدیثه.([30])
11. آراستگی و نظافت؛ نوشته­اند: وَأنّه کّان9 ینظر من المِرآة و یرجّل جُمَّته و یَمْتَشِطُ و ربّما نظر فی الماء و سوّی جمّته فیه و لقد کان یتجمّل لأصحابه فضلاً علی تجملّه لأهله([31]) آن حضرت در برابر آینه موهای خود را شانه می­زد، گاهی نیز به جای آینه در ظرف آب می­نگریست و موهای خود را مرتب می­نمود و افزون بر آراستن خویش برای خانواده، برای یارانش نیز خود را می­آراست. و حضرت صادق(علیه السلام) می­فرماید: رسول خدا9 بیش از آنچه که برای خوراکی و طعام هزینه کند، در راه عطر هزینه می­کرد.([32])
12. ادب و حیا؛ می­گویند: کان رسول­الله9 أشدّ حیاء من العذراء، فی حذرها؛ آن حضرت از عروسان حجله با حیاتر بود. هیچ­گاه پاهای خود را در برابر حاضران و هم­نشینان دراز نمی­کرد. ([33]) هیچ کسی را با سخن خود نمی­رنجانید.([34]) و سخن کسی را نمی­برید؛ مگر هنگامی که از حدّ می­گذرانید، آن­گاه با تذکر یا برخاستن اعتراض می­نمود.([35]) حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می­فرمود: مجلس پیامبر؛ مجلس بردباری و حیا و راستی و امانت بود. سر و صدا و فریاد از مجلس آن حضرت شنیده نمی­شد، حرمت افراد شکسته نمی­شد و لغزش افراد ثبت نمی­گردید و کسی در پی عیب­جویی نبود. همه اهل تعادل و پیوند و ارتباط براساس تقوا بودند. بزرگان مورد تکریم و با خردسالان به مهربانی و شفقت برخورد می­شد.([36])
--------------------------------------------------------------------------------
پی­نوشت:
[1]. الأحزاب (33) : 44 و 45.
[2]. الحدید (57) : 25.
[3]. ر.ک؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 179 ـ 175.
[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 4، ص 163 ـ 155.
[5]. طه (20) : 25.
[6] . ابن شیبه، المصنف، ج 4، ص 473.
[7]. الأحقاف (46) : 35.
[8] . القلم (68) : 48.
[9]. کافی، ج 1، ص 243.
[10]. الأنعام (6) :‌ 90.
[11]. الأنعام (6) : 162.
[12]. هود (11) : 112.
[13]. نهج البلاغه، خطبه 56 .
[14]. یونس (10) : 65 .
[15]. الکافرون (109) : 2 و 3.
[16]. یونس (10) : 41.
[17]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
[18]. علامه طباطبایی1، سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 64 .
[19]. التّوبه (9) :‌ 61 .
[20]. الحجر (15) :‌ 159.
[21]. آل عمران (3) : 159.
[22]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 45.
[23]. التّوبه (9) : 128.
[24]. الشّعراء(26) : 3.
[25]. الأنعام (6) : 52 .
[26]. هود (11) : 29.
[27]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 74 و 75.
[28]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 62 .
[29]. فیض کاشانی1، محجة البیضا، ج 4، ص 134.
[30]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 48.
[31]. بحارالانوار، ج 16، ص 249.
[32]. همان، ص 248.
[33]. همان، ص 236 ـ‌ 230.
[34]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 46.
[35]. شیخ صدوق1، معانی الاخبار، ص 83 .
[36]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 17.

تبلیغات