آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

بنابراین شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه­ی انقلاب­ها جداست، هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه­ی انقلاب و قیام. و تردید نیست که این یک تحفه­ی الهی و هدیه­ی غیبی بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است.
شرح:
آن­چه در تحلیل انقلاب­های بزرگ نقش اساسی دارد، دستیابی به انگیزه و هدف محوری انقلاب و عوامل محرکه­ی آن و کیفیت و روند مبارزه تا حصول پیروزی است و حضرت امام در آغاز وصیت­نامه­ی خود به تبیین این موضوعات پرداخته و بر حقایقی که خود با تمام وجود لمس نموده تأکید می­نماید.
در مورد انگیزه­ی مردم مسلمان ایران برای انقلاب سخن­های بسیار گفته شده و تحلیل­های زیادی از سوی خودی و بیگانه انجام گرفته است، گاهی چنان اصرار بر موضوعاتی تخیلی یا دروغین می­شود که برخی آن را حقیقت می­پندارند و البته تلاش زیادی می­شود تا انگیزه­ی واقعی مردم مسلمان نادیده گرفته شود؛ زیرا تنها در آن صورت می­توان شناسنامه­ی جعلی برای انقلاب نوشت و آن را از هویت واقعی خویش تهی نمود و مردم را از آن جدا کرد. در مورد علل محرکه­ی انقلاب نیز تحلیل گران غربی به دلخواه خود و متناسب با سیاست و منافع خویش عوامل زیادی را نام برده­اند، گاهی آن را متأثر از آموزه­های مارکسیستی دانسته و با فریب­کاری بسیار برخی از مؤمنان ظاهربین را پیش و پس از انقلاب تا مدتی با خود همراه نمودند و بر این اصرار داشتند تا تمامی انقلاب­ها را در کشورهای جهان سوم متأثر از شوروی سوسیالیستی قلمداد کنند و تمایل برخی روشن­فکران مذهبی نسبت به مارکسیسم را به منزله­ی تأثیر ریشه­دار سوسیالیسم در ایران می­دانستند.([1])
برخی دیگر انقلاب اسلامی ایران را معلول شکست مدرنیسم دانسته و نوشتند: نوسازی به عنوان پروژه­ی سیاسی و به عنوان اساس دگرگون سازی جامعه در ایران به گذشته تعلق دارد... اکنون همین نوسازی است که از بنیاد نفی می­شود، آن هم تنها نه به خاطر انحراف­هایش، بلکه به سبب اصل بنیادش ... امروز در ایران، خود نوسازی است که سربار است.([2]) و بعضی دیگر آن را یک نهضت ضد امپریالیستی خوانده و به هنگام مقایسه­ی حرکت­های انقلابی سید جمال و حضرت امام خمینی نوشتند: هر دو حرکت را می­توان بیشتر یک عکس­العمل سیاسی و نه روحانی بر ضد امپریالیسم غرب دانست و تا آن­جا که گمان کردند: احساسات ضد امپریالیستی و ضد غربی آیة­الله گاهی از مواقع به احترام او به قوانین اسلامی می­چربد!([3]) شگفت این­که همین نویسنده در کتاب دیگرش انقلاب اسلامی را از برخی اندیشه­های زردشتی متأثر می­شمرد و می­نویسد: محورهای عمده­ای از زمان­های گذشته در کلیه­ی نهضت­های سیاسی ایران به نحو تکراری ظاهر شده است. یکی از این­ها را شاید بتوان اعتقاد به ثنویت و دوگانگی خیر و شر نامید... آخرین تجلی این امر در ایدئولوژی شیطان بزرگ می­باشد.([4])
البته در همان کتاب پیشین نیز در چرایی دشمن با آمریکا و صهیونیست و علاقه­مندی به امام خمینی(قدس سرّه) می­نویسد: نگرش مانوی بسیاری از ایرانیان به جهان که در آن هرچیز که خوب است به خدا و نمایندگان او و هرچیز که بد است به نیروهای شیطان آمریکا، سلطنت­طلب­ها، صهیونیست­ها، و بعضی گروه­های دیگر نسبت داده می­شود، به حفظ موقعیت و احترام [امام] خمینی(قدس سرّه) کمک می­کند.([5])
و اصراری که امروز دارند این است که انقلاب اسلامی اساس شیعی دارد و ربطی به اسلام ندارد؛ زیرا: سال اول انقلاب سال بیانات تند و یکپارچگی مسلمانان بود، اما یک دهه بعد از آن، نفوذ تهران در میان سنّیان مسأله­ای بزرگ، پیچیده و حل نشدنی باقی ماند([6]) و در خیالی خام و تصوری ناقص، وقیحانه می­نویسد: نخستین الگوی شکست اسلام گرایی، انقلاب ایران است. جنگ با عراق، ایران را به پرچم دار تشیع و ناسیونالیسم ایرانی تبدیل کرد.([7])
برخی نیز این خیال پردازی­ها را باور ننموده و به صراحت نوشتند: انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز به نظر می­رسد. مساوات طلب است، اما در عین حال سنتی نیز به نظر می­رسد، بیگانه گریز است، اما به ندرت انزواگر است و نمایانگر انقلاب­های فرانسه و روسیه و یا تجربه­ی آمریکا نیست. نظریه­های علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه­داری لیبرالی نتوانستند وقوع آن را پیش بینی کنند و هنوز توضیح قانع کننده­ای برای آن نداده­اند.([8])
مشکل بزرگ تحلیل­گران غربی این است که جز منافع و مصالح خود هیچ ملاک و معیاری را نمی­شناسند و نمی­پذیرند و به ناچار تلاش می­کنند تا همه­ی عالم را با همان عینک آلوده و رنگی خود ببینند، در صورتی که اگر ما نتوانستیم خود را با ملاک­های الهی تطبیق دهیم ضرورت ندارد که آن ملاک­ها را به زیر کشیم و زمینی سازیم؛ زیرا انسان می­تواند خود را رشد داده و تعالی بخشد و با ملاک­های آسمانی تطبیق دهد و این، راهی است رفتنی و عملی که بسیار نمونه دارد.
هدف غربی­ها از این تحلیل­های جاهلانه: 1. سرپوش نهادن به نقش اساسی و تحول آفرین دین و معرفت الهی و تحقق بخشیدن به فلسفه­ی غلط و خشک غربی در مورد ناکارآمدی دین و بی­تأثیر بودن آن در زندگی و سعادت انسان.
2. توجیه سیاست­های استعماری و تحلیل­های به ظاهر علمی خود که حرکت و موضع­گیری آنان در برابر کشورهای جهان سوم صحیح بوده و در تحلیل جریان­های سیاسی و اجتماعی جهان همواره موفق بوده­اند.
3. تطهیر و تبرئه سیاست­های استعماری دیکته شده بر دست نشاندگان و یا تطهیر همین دست نشاندگان و توجیه جنایات آنان.
4. به انحراف کشاندن دیدگاه کسانی که با نگرش واقع بینانه انقلاب اسلامی را تحلیل نموده و می­خواهند از الگوی انقلاب اسلامی بهره بگیرند و آن را سرمشق دیگر جوامع تحت سلطه معرفی کنند و ...
البته به این نکته باید توجه نمود که تحلیل­گران غربی و غربزده چون از اسلام جز یک آشنایی سطحی و غیر تحقیقی آگاهی ندارند، در تحلیل انقلاب اسلامی گرفتار خطا می­شوند، از این رو چاره­ای جز مقایسه­ی آن با دیگر حرکت­های بزرگ اجتماعی ندارند و نتیجه تطبیق اسلام با دین عقل ستیز مسیحی و یا دین دنیاگرای یهودی و مکاتب ناقص و یک سویه نگر فلسفی، پیشاپیش روشن است.
و اما آن­چه که یکایک مردم ایران انقلابی، همان­ها که در خیابان­ها و مسجدها و مدرسه­ها و کلاس­های دانشگاه یک پارچه قیام کردند و انقلاب را به پیروزی رساندند، مصمم نمود و به صحنه آورد، همان است که حضرت امام در بند یک آغاز وصیت­نامه­ی خود به آن­ اشاره می­نماید و در تمامی سخنرانی­ها و پیام­های خود تأکید می­فرماید، که محورهای مهم آن عبارت است از:
1. اسلام زدایی نظام استبدادی شاهنشاهی و تصمیم او بر مقابله با دین و فرهنگ دینی، همان گونه که غربیان به او و روشن­فکران زمان دیکته می­نمودند.
2. بازگشت به دوران جاهلیت و استکباری ستم شاهی به بهانه ملیّت و پاسداری از زبان و فرهنگ بومی و به قصد جدا نمودن مردم از دین و فرهنگ پیشرو و خرد پذیر الهی.
3. مسلط شدن عناصر غیر مسلمان و وابسته به غرب و بیگانه با فرهنگ مردم، بر زندگی و فرهنگ و سیاست و اقتصاد جامعه اسلامی.
4. نقض قوانین اسلامی و جایگزین نمودن آن با قوانین و مقررات غیر متناسب با فرهنگ و سنن بومی و بر مبنای تئوری­های مادی غربیان.
5 . تحقیر شخصیت انسانی مردم مسلمان در تبلیغات و رسانه­ها و اصالت دادن به فرهنگ غیر الهی و غیر انسانی بیگانگان.
6 . غارت سرمایه­های انسانی، فرهنگی و اقتصادی کشور توسط استعمارگران بین المللی و همپالگی­های داخلی آنان.
درد و رنجی را که مردم مسلمان ایران در طول تاریخ از ستمگران دید و تحمل نمود، و به ویژه رنج­هایی که در سده­های اخیر و در پی وابستگی جریان­های سیاسی حاکم به بیگانگان بر تن و جان این مردم پر تحمل و مقاوم تحمیل شد و از همه­ی این­ها دردناک­تر این­که می­دیدند غیرت ملی و دینی و ارزش­های فرهنگی و اجتماعی به دست بعضی از عوامل خودباخته­ی خودی یا بیگانه به تاراج می­رود، همه­ی این­ها باعث شد تا مردم صبور و هوشیار آمادگی همگانی برای مشمول الطاف الهی پیدا کنند، خداوند مهربان و حکیم نیز به ازای این آمادگی، انقلاب اسلامی را به عنوان تحفه­ای گران­قدر و پاداشی ارزشمند به این مردم قابل و لایق هدیه نمود؛ زیرا که خود فرموده است: ...إنّهُ مَن یَتِّقِ ویَصبِرْ فإنَّ اللهَ لایُضیعُ أجرَ الْمُحسنین([9])؛ ... هرکه تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی­کند.
پی­نوشت:
[1]. ر.ک؛ الویه روا، تجربه­ی اسلام سیاسی، ص 186.
[2]. پاول میشل فوکو، ایرانی­ها چه در سر دارند، ص 19 و 20.
[3]. نیکی آر.کدی، ریشه­های انقلاب ایران، ص 326 و 386.
[4]. نیکی آر.کدی، چرایی انقلابی شدن ایران، ص 225.
[5] . همان، ریشه­های انقلاب ایران، ص 450.
[6] . همان، تجربه­ی اسلام سیاسی، ص 135.
[7]. همان، 117.
[8] . رابرت. دی.لی پروفسور علوم سیاسی دانشگاه کلادو، مجله مطالعات جنوب آسیا در خاورمیانه، ج 13، ش 3، ص 990.
[9]. یوسف 12 : 90.

تبلیغات