آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک
بار دیگر در آستانه­ی محرم الحرام، تجدید خاطره­ی بزرگ­ترین ظلم و جنایت بر فرزند دلبند پیامبر9 و جگرگوشه علی و فاطمه8 قرار داریم، ماهی که گروه خود مسلمان ­پنداشته که در پنج وقت به رسالت پیامبر اکرم9 شهادت می­دادند، نماز می­خواندند، در ماه رمضان روزه می­گرفتند و حج به جای می­آوردند؛ مزد زحمات آن بزرگوار را یک­باره با تار و مار کردن خاندان پیامبر و به اسارت گرفتن زنان و فرزندان خردسال ادا کردند. شگفت­تر آن­که در این کار تقرب بر خداوند متعال را طلب می­کردند. راستی این چه فتنه­ای بود که در آن حق از باطل و نور از ظلمت و هدایت از ضلالت و امامت دینی از سلطنت دنیوی و حیات طیبه از متاع حیات دنیوی تا این حد به هم آمیخته و از هم غیر قابل تشخیص بود؟ مگر مسلمین چه اشتباهی کرده بودند که تاوان سنگین آن­را باید رحمت واسعه­ی الهی حسین­بن علی8 با فدا کردن جان شریف خود و جان­های پاک و فرزندان و برادران و نزدیکان و یاران با وفای خود و اسارت اهل بیت: بپردازد؟ راستی چرا و چگونه این حادثه­ی جانسوز بلکه عالم سوز رقم خورد؟!
ساده اندیشی است اگر این پدیده را خلق السّاعه و بی­ارتباط با حوادث و شرایط سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه بدانیم و آن­را یک امر استثنایی تلقی کنیم، گرچه نفس این واقعه از جهت طهارت و قداست و اخلاص و آزادگی و عزت و شرف و مظلومیت سیدالشهدا7 و یارانش و پستی و رذالت و قساوت و خشونت و دنیاطلبی از سوی مخالفان از حوادث استثنایی و بی­نظیر تاریخ بشریت است.
برای یافتن پاسخ این پرسش­ها به بررسی اوضاع جامعه­ی آن روز می­پردازیم:
آشکار است که رفتارهای سیاسی و اجتماعی هر جامعه را باید براساس تحولات سیاسی و فرهنگی آن مورد بررسی و تحلیل قرار داد. پیامبر عظیم الشأن اسلام در محیط جزیرﺓ العرب که مردم آن از نظر عقیدتی بت پرست بودند و سنگ و چوب و مجسمه­های خود ساخته را عبادت می­کردند و از نظر اقتصاد و معیشت بسیاری اوقات از راه جنگ و غارت زندگی خود را اداره می­کردند و از نظر سیاسی همیشه تحت قیمومیت دولت­های مقتدر خارج جزیره به سر می­بردند، به امر خداوند برانگیخته شد و در طول بیست و سه سال به دعوت مردم و تعلیم آیات الهی و سنت نورانی خویش همت گماشت.
در این مدت علاوه بر آموزش احکام و سنن و اخلاقیات و معارف به تبیین شرایط حاکم بر جامعه اسلامی که بتواند راه آن بزرگوار را ادامه دهد، پرداختند و در اولین روز دعوت و انذار عشیره و در اواخر عمر شریف در روز هجدهم ذی الحجة الحرام در غدیر خم به معرفی شخصیتی که می­توانست جامعه­ی نوپای اسلامی را در شاهراه سعادت نگه­دارد، اقدام فرمود. اما صد افسوس که پس از پیامبر9 تدبیر الهی آن بزرگوار در اداره جامعه اسلامی کنار گذاشته شد و رویه­ی خلافت انتخابی و مصلحت اندیشی و اجتهاد در برابر نصّ را بر خلافت انتصابی و تمسک به قرآن و عترت ترجیح دادند و این حادثه منشأ آثار و نتایج تلخی در جامعه اسلامی شد که حادثه عاشورا یکی از مهم­ترین آن­هاست.
امامت و عهد الهی که بلندترین قله تکامل انسان است و ابراهیم خلیل الرحمن پس از سرافراز بیرون آمدن از سخت­ترین امتحان­ها و عبور از مقامات چهارگانه­ی عبودیت، نبوت، رسالت و خلت، بدان نایل آمد: ﴿إذا ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فاتمهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً قال و من ذریّتی قال لاینال عهدی الظالمین﴾ ؛ در آن حد سقوط کرد که با قلانی در کتاب تمهید صفحه 181 می­نویسد: از صفات امام این نیست که معصوم باشد، عالم به غیب باشد، شجاع­ترین امت باشد و یا فقط از بنی­هاشم باشد. و در صفحه­ی 186 همان کتاب نوشته است: جمعی از اهل اثبات و اصحاب حدیث گفته­اند: امام در صورت فاسق شدن و ستمگری از طریق غصب اموال و کشتن افراد بی­گناه و تضیع حقوق و تعطیل حدود از امامت خلع نمی­شود و بر این مطلب به اخبار زیادی تمسک کرده­اند. [و از جمله آن­هاست] این­که پیامبر فرمود: بعد از من ائمه­ای خواهند بود که به هدایت من مهتدی نیستند و به سنت من عمل نمی­کنند و در میان آن­ها مردانی هستند که قلب آن­ها قلب شیطان است ولی در جسم انسان­اند. گفتم: یا رسول­الله آن­گاه چه کنم؟ فرمود: سخنان آن­ها را گوش می­دهی و اطاعت می­کنی و اگر تازیانه بر پشت تو زدند و مال تو را گرفتند باز هم گوش کن و اطاعت کن. نیز تفتازانی در صفحه 1272 جلد دوم شرح مقاصد می­نویسد: اگر امام بمیرد و کسی که شرایط امامت را دارد ولو بدون بیعت و بدون این­که امام قبلی معین کند با قهر و غلبه خود را بر مردم تحمیل کند خلافت او منعقد می­شود و همین گونه است اگر فاسق باشد یا جاهل باشد علی الاظهر و تنها حاکم در این کاری که کرده است، معصیت کار است و واجب است اطاعت امام تا وقتی که مخالف حکم شرع نباشد، چه عادل باشد و چه ظالم. و بالاخره از اجماع اهل حل و عقد هم دست برداشتند و در انعقاد خلافت خلیفه به اجماع پنج نفر و به نظر عده­ای سه نفر و بالاخره امام الحرمین جوینی به انعقاد خلافت با بیعت یک نفر از اهل حل و عقد هم رضایت می­دهد.([1])
و عبدالله­بن عمر گوید: زکات را به حاکمان بدهید ولو این­که با آن شراب بنوشند. او می­گوید:
زکات را به امرا بدهید ولو این­که با آن گوشت سگ­ها را بر سر سفره­شان تکه تکه کنند.([2])
در چنین رویکرد فرهنگی است که وارث علم نبوی و باب مدینه­ی علم آن بزرگوار که صد و چهل و سه حافظ، قاضی، مورخ و مفسر این روایت را نقل کرده­اند مانند عِدل خود یعنی قرآن کریم مهجور می­شود، همچنان که حضرت رسول9 می­فرماید: یا ربّ ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجور و حال آن که کعب الأحبار و ابوهریره­ها و ... سر سلسله احادیث قرار گرفتند. گذشته از این؛ حدود صد سال ممنوعیت نقل حدیث از پیامبر9 بر جامعه سنگینی می­کرد، و کاش به همین مقدار بسنده می­گردید، و باب مدینة النبی مکرر به ینبع تبعید نمی­شد.([3]) و حتی در نزد اولیای امور ارزشش بیشتر از مروان­بن حکم می­شد. همان مروانی که به زبان رسول اکرم9 لعن شد و او را تبعید کردند و وزغ­بن وزغ نامیده شد؛ خطبه­های نماز عید فطر و قربان را برای رساندن اهانت­هایش به علی7 به گوش نمازگزاران جلو انداخت!([4])
کاش به تبعید و مهجوریت بسنده می­شد و او می­توانست نه مانند یک مسلمان عادی بلکه مانند کسانی که بعد از فتح مکه ـ از ترس شمشیر ـ مسلمان شدند، در جامعه زندگی کند. ولکن صد افسوس!!
کدام مسلمان غیر از حضرت علی7 بر هیجده هزار منبر لعن شد و هیچ­کس لب به اعتراض نگشود. ناسزاگویی به کدام مسلمان غیر از علی7 در نمازهای جمعه به صورت یک عادت و روش درآمد؟ نسبت به کدام مسلمان غیر از علی7 مجالس وعظ و خطابه را با لعن به او پایان می­دادند؟ کدام مسلمان جز علی7 به گفته­ی مروان کارشان جز به دشنام او سامان نمی­گرفت؟ کدام مسلمانی غیر از علی7 است که مدعی خلافتی مانند معاویه شرط بیعت خود را برائت از او اعلام ­کند؟ کدام مسلمانی غیر از علی7 است که حتی اسمش نیز بر قلب اولیای امور سنگینی کند و معاویه یا عبدالملک­بن مروان یا هر دوی آن­ها به ابن عباس دستور ­دهند که اسم و کنیه­ی فرزندش را از علی و ابوالحسن تغییر دهد؟ و علی جهم سلمی پدرش را لعن کند که چرا نام او را علی گذاشته است. لعنت کنندگان و ناسزاگویان و قاتلان و معاندان غیر از علی7 مجتهد نامیده می­شدند، در حالی که هیچ کس حق ملامت آن­ها را نداشت؟ شیعیان، دوستان و نزدیکان کدام مسلمان جز علی7 که مولود کعبه است، در جامعه استحقاق هرگونه سبّ و لعن و کشتار، اسارت و تحقیر، زندان و شکنجه و تبعید را پیدا کردند؟!
از قاتل کدام مسلمانی جز علی7 که توسط ابن حزم اجتهاد به خطا گردید و نه تنها از او دفاع شد بلکه لعن قاتل غیر مجاز اعلام گردید و ...([5])
در نتیجه­ی این رویکرد، اهل بیت پیامبر9 که مرجع وحید حل مسایل و مشکلات علمی، اعتقادی و اخلاقی و احکام شرعی مسلمانان بودند، نه تنها مرجعیت خود را از دست دادند، بلکه در مجالس و مساجد و منابر به بدگویی از آن­ها پرداخته شد و در عمل هرگونه گرایش به آنان نوعی اخلال­گری در کار سیاست به حساب ­آمد. شواهد تاریخی مانند سخن آن پیرمرد اهل شام به امام زین العابدین7 که گفت: الحمدلله الذی اهلککم؛ خدایی را سپاس که شما را از بین برد و امیر ـ یعنی یزید ـ را بر شما مسلط کرد.([6]) و آن دیگری از اهل شام که به امام حسن مجتبی7 جسارت زیادی کرد و بعد از برخورد سراسر حلم و بزرگواری و احسان امام7 گریست و گفت: شهادت می­دهم تویی خلیفةالله بر روی زمین ... و پیش از آن­که تو را ملاقات کنم با تو و پدرت از همه­ی خلق دشمن­تر بودم، ولی الآن تو محبوب­ترین خلق در نزد من هستی.([7])
و آن سوّمی به امام حسین7 که او نیز بعد از برخورد حکیمانه و کریمانه­ی آن حضرت آن­قدر شرمنده شد که زمین بر او تنگ گردید و دوست داشت در زمین فرو رود و به ناچار آهسته از محضر آن جناب خارج شد تا حضرت متوجه رفتن او نشود.([8])
و قلّت روایاتی که در مباحث مختلف از جمله احکام از امام مجتبی و امام حسین8 به دست ما رسیده، به خوبی مهجوریت خاندان پیامبر و جوّ مسموم جامعه علیه آنان را نشان می­دهد.
اما از نظر سیاسی متأسفانه پیش­بینی پیامبر اکرم9 در مورد سرنوشت جامعه­ی اسلامی و سلطه­ی بنی امیه بر سیاست و اقتصاد و فرهنگ امت اسلام پس از گذشت مدت کوتاهی از رحلت آن حضرت تحقق یافت و اسلام به صورت پوستین وارونه درآمد؛ در حالی که دست خاندان پیامبر9 و صحابه­ی رسول خدا و یادگارهای بدر و خیبر و خندق و حنین از امور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کوتاه بود. بنی امیه و طرفداران آن­ها که تا فتح مکه در جبهه­ی مقابل اسلام بودند، و پس از فتح مکه برای حفظ جان خود اظهار اسلام کردند ﴿... و لمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم ...﴾ ([9]) ؛ فرماندهی قشون اسلام و حکومت بلاد و مسؤولیت بیت المال مسلمین را بین خود و طرفداران تقسیم کردند و هشدارهای نبوی به عمد یا به سهو در مورد آن­ها نادیده گرفته شد. مانند آنچه درباره­ی معاویه لعنة الله علیه فرمود: اللهم العن التابع والمتبوع اللهم علیک بالاقیعس یوم رأی ابوسفیان و معه معاویه و فرمود: اللهم العن القائد والسائق والراکب؛ روزی که ابوسفیان را سواره و معاویه و برادرش را قائد و سائق مرکب می­بیند.([10])
و فرمود: إذا رأیتم معاویه علی منبری فاقتلوه([11])
و نیز فرمود: أن معاویه فی تابوت من نار فی اسفل درک فیها... ([12])
و آنچه درباره­ی عمرو عاص فرمود: إذا رأیتم معاویه و عمروبن العاص مجتمعین ففرقوا بینهما فانّهما لن یجتمعا علی خیر و شخصی مانند مروان حکم که عایشه به او گفت: آیه­ی ﴿ولا تطع کلّ حلاّف مّهین همّازمشّا﴾([13]) درباره پدرت نازل شد و به او گفت: از رسول خدا شنیدم که به پدرت و جدت فرمود: شجره­ی ملعونه در قرآن شما هستید.([14])
و باز عایشه به او گفت: خدا پدرت را لعنت کرد در حالی که تو در صلب او بودی پس تو جزیی از لعن شده­ی خدایی و عبدالرحمن­بن عوف گفت: وقتی مروان متولد شد و او را نزد رسول خدا آوردند، فرمود: او چلپاسه پسر چلپاسه و ملعون پسر ملعون است.([15])
و شخصی مانند ولیدبن عقبة­بن ابی معیط که به نص دو آیه­ی شریفه: ﴿... إن جآءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا أن تصیبوا قوماً بجهالة...﴾ ([16]) و ﴿...أفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لاّیستوُن﴾([17]) فاسق است همان کسی که در زمان استانداری­اش در کوفه به خاطر شدت مستی در محراب قی کرد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و صدایش را بلند کرد و گفت: آیا می­خواهید بیشتر نماز بخوانم؟ و نمازگزاران با ریگ­های مسجد به او حمله کردند. و همان کسی که عبدالله­بن جعفر به امر امیرالمؤمنین7 حد شراب خمر را در موردش اجرا کرد و آن­قدر این افتضاح و رسوایی شدید بود که پسر عمویش سعیدبن العاص که پس از او به کوفه آمد تا یک اموی دیگری بر آن سیطره داشته باشد برای تلطیف احساسات مردم منبر و محراب را شستشو داد.([18])
و اشخاص دیگری چون آن­ها مانند: مغیرﺓبن شعبه و ابوموسی اشعری، و بسربن ارطاﺓ، زیدبن امیه، عبیدالله­بن زیاد در سایر نقاط کشور اسلامی از خراسان تا مصر و آفریقا حاکم شدند.
یک نگاه به آنچه گفته آمد، می­تواند خواننده را در فضای مسموم آن روز مسلمین قرار دهد و می­تواند تا حدودی فاصله­ی ژرف بین تعالیم اسلام و آنچه را که در آن روزگار بر افکار اکثریت مسلمانان حکومت می­کرد، مجسم شود.
خطبه­های پرشور امام حسین7 در روز عاشورا که فرمود: لقد استحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکرالله العظیم فتبّاًلکم و لمّا تریدون انّالله و انّا الیه راجعون، هولاء قومٌ کفروا بعد ایمانهم فبعداً للقوم الظالمین؛ همانا شیطان بر شما مسلط شده و یاد خدای بزرگ را از خاطر شما برده است وای بر شما و وای بر آنچه اراده­ی آن­را دارید، ما از خداییم و ما به سوی او برخواهیم گشت. اینان قومی هستند که بعد از ایمان کفر ورزیدند؛ پس رحمت خدا از قوم ستمگر دور باد.([19]) و اینکه فرمود: لا والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل ولا افرّ فرارا لعبید، عبدالله انی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا لوین بیوم الحساب؛ نه به خدا قسم نه مانند افراد ذلیل دست بیعت به آن­ها می­دهم و نه مانند بردگان می­گریزم بندگان خدا من به خدای خود و خدای شما از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد پناه می­برم.
و اینکه فرمود: سحقاً لکم یا عبیدالله و شذاذ الأحزاب و نبذﺓ الکتاب و محرفی الکتاب و عصبة الإثام و نفثة الشیطان و مطفیء السّنن و یحکم أهولاء تعضدون و عنّا تتحاذلون! اجل والله عذر فیکم قدیم و شجت علیه اصولکم و تاززت فروعکم؛ هلاکت باد بر شما ای امت برده­ی بنی امیه و باقیمانده پراکنده­ی احزاب و کنار گذارندگان قرآن و تحریف کنندگان کلمات الهی و گروه گناه و نافرمانی و نفس شیطان و خاموش کنندگان سنن الهی، وای بر شما آیا این­ها را معاضدت می­کنید و ما را وا می­گذارید؟ بله به خداوند مکر و شیطنت با سابقه­ای در شماست که اصل شما بر آن استوار است و شاخه­های شما از آن انشعاب یافته است.([20]) و اینکه در خطابی به فرزدق فرمود: یا فرزدق ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکو طاعة الرحمن واظهرو الفساد فی الأرض وابطلبوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فی اموال الفقراء والمساکین؛ ای فرزدق همانا این­ها جماعتی هستند که ملازم اطاعت و فرمانبری از شیطان­اند و اطاعت خداوند را کنار گذاشته­اند و در زمین فساد را آشکار و حدود را تعطیل کرده­اند شراب می­نوشند و اموال فقرا و مساکین را برای خود برداشته­اند.([21])
و دیگر سخنان امام7 وضعیت فرهنگی امت اسلام را به خوبی روشن می­سازد، در چنین فضایی چه انتظاری جز پدید آمدن مجموعه هولناکی از ظلم­ها و جنایت­ها و قساوت­ها و آتش افروختن و سوختن و غارت کردن را توسط بنی­امیه در مقابل چشمان بی­رمق مردمی که خود و خدا را فراموش کرده­اند و در گرداب حب دنیا غرق گشته­اند، می­توان داشت.
آری! در این مقطع از تاریخ است که بار دیگر لطف الهی به مدد خفتگان می­آید و حسین­بن علی8 پروانه­وار خود و فرزندان و دوستان را در آتش عشق الهی می­افکند و با نثار و ایثار خون مقدس خود قلب اسلام را به جنبش و حرکت در می­آورد و خون تازه در پیکر نحیف اسلام جاری می­سازد و قیامتی به نام عاشورا بر پا می­کند که در آن صحنه، آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی: و محمد9 و علی7 و فاطمه زهرا3 و امام مجتبی7 را یکباره در وجود امام حسین7 که وارث همه­ی اولیا و انبیا و اوصیای الهی قبل از خود است مشاهده می­کنی و حسینی البقاء بودن اسلام را با دل و جان احساس کرده و با تمام وجود می­گویی:
السلام علیک یا وارث آدم صفوﺓ الله، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله ...
پی­نوشت:
[1]. علامه امینی1، الغدیر، ج 6 ، ص 142 ـ 136.
[2]. همان، ج 8 ، ص
[3]. همان ، ج 9، ص 61 .
[4]. همان، ج 8 ، ص 302 و ج 9، ص 61 .
[5] . همان.
[6] . مقتل مقرم، ص 477.
[7]. شیخ عباس قمی1، منتهی الآمال، ص 272.
[8] . همان، ص 350.
[9]. الحجرات ﴿49﴾ : 14.
[10]. منتهی الآمال، ج 3 ، ص 252.
[11]. همان، ج 10، ص 142.
[12]. همان.
[13]. القلم ﴿68﴾ : 10.
[14]. الغدیر، ج 2، ص 127.
[15]. همان، ج 8 ، ص 260 ـ 247.
[16] . الحجرات ﴿49﴾ : 6 .
[17]. السجده ﴿32﴾ : 18.
[18]. الغدیر، ج 8 ، ص 272 ـ 275.
[19]. مقتل مقرم، ص 287 ـ 279.
[20]. همان.
[21]. کلمات الامام الحسین7، ص 236.

تبلیغات