آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

● تا آن­جا که مطالعات لازم درباره­ی زن اجازه می­دهد، ما با دو مسأله­ی بسیار با اهمیت رو به رو هستیم. یکی این­که تحولی را که شناسایی و ارزیابی شخصیت زن در امتداد تاریخ به خود دیده است در صنف مرد نمی­بینیم. مگر همان تحولی را که درباره­ی شناخت و ارزیابی شخصیت انسان به طور کلی صورت گرفته است. تحول مزبور چه علت داشته است؟ دوم این­که آیا می­توان درباره­ی شناسایی و ارزیابی زن به یک نظریه قاطعانه و جمله­ی نهایی رسید یا نه؟
اما درباره­ی مسأله­ی اول، تحولات حاکمه درباره­ی موجودیت زن، یک جریان تاریخی بوده که ناشی از خصوصیت­های عارضی مانند برتری قدرت و اختصاصات جغرافیایی و روابط و مسایل اقتصادی و چگونگی ارزیابی سیستم خانوادگی و پدیده­های اخلاقی و عقیدتی به طور عموم بوده است. جدا ساختن شخصیت انسانی زن از مرد، و سپس آن­را به عنوان یک حقیقت دیگر در مقابل مرد بر نهادن، به هیچ اصل اساسی تکیه نمی­کند.
m اگر به نظر حضرتعالی آن­همه دگرگونی­ها در تلقی موجودیت زن اصل اساسی نداشته است، پس چه علت داشته است که خصوصیات تلقی شده زن آن­همه پایدار و منشأ اساسی موقعیت­های متنوع برای زن بوده است؟ آیا به نظر شما مشاهده­ی این پدیده­های ریشه­دار درباره­ی زن نمی­تواند اساسی بودن اصل جدایی دو صنف مرد و زن، از یکدیگر بوده باشد؟
● البته نه، زیرا تاریخ بشر حداقل از آن زمان که ناروایی جنگ و ستیزه­ها را درک کرده و به اصول و ایده­های عالی انسانی دست یافته است، مرتباً مشغول آدمکشی و خون­خواری بوده است. همچنین موضوع بردگی را هم فراموش نکنید، ما با داشتن مدارک تاریخی کافی با این­که از دوران­های باستانی، تساوی انسان­ها از موقع تولد در اندیشه مردم کم و بیش وجود داشته است، در دست داریم، حداقل این است که مبارزه­هایی را که بردگان در تاریخ برای آزادی خود به راه انداخته بودند؛ مانند بعضی از جنگ­های داخلی روم که به جنگ گارتاژ شبیه بود، می­تواند غیر طبیعی و غیر ضروری بودن بردگی را اثبات کند.([1])؛ زیرا تاکنون دیده نشده است که کرهای مادرزاد، اجتماعی تشکیل بدهند و مبارزه­ای برای به دست آوردن گوش شنوا، از جامعه، راه بیندازند. با این­حال بردگی دوران زیادی از تاریخ را به خود مشغول داشته است، اگر مقداری مفهوم بردگی را تعمیم بدهیم تا امروز که ما در آن به سر می­بریم، انواعی از بردگی را می­توانیم ببینیم.
پس می­توانیم این قضیه را بپذیریم که سقوط و اعتلاهای شخصیت زن در مقابل مرد در تاریخ مستند به یک اصل ضروری نبوده است.
مسأله دوم؛ آیا می­توان درباره­ی شناسایی و ارزیابی زن، به یک نظریه قاطعانه و جمله­ی نهایی رسید؟ باز در پاسخ این مسأله، به آن تحولات عارضی که درباره­ی صنف زن گفت و گو کردیم، اشاره می­کنیم، زیرا همان تحولات است که موجب تفکیک و استقلال این مسأله، درباره­ی زن شده است. اما از نظر واقع بینی، سؤال را باید این­طور مطرح کنیم که:
آیا می­توان درباره­ی شناسایی انسان به طور کلی و ارزیابی آن به یک نظر قاطعانه و جمله­ی نهایی رسید یا نه؟ بنابراین مسأله دوم یک مسأله­ی جداگانه­ای نیست که در مسایل علوم انسانی جای مخصوصی برای آن باز کنیم.
m آیا منظور استاد معظم این است که دو صنف مرد و زن هیچ تفاوتی ندارند، و تفاوت­های مشهود تا کنون ساختگی بوده است.
● هرگز من چنین نظریه­ی خلاف محسوس نمی­توانم داشته باشم. بلکه مقصودم از تساوی زن و مرد، تساوی در شخصیت انسانی آن دو صنف است. اگر ما بخواهیم در شخصیت انسانی مرد گفت و گو کنیم، همان مطالب را مطرح خواهیم کرد که درباره­ی شخصیت انسانی زن.
این اصل تساوی را عظمت­ها و سقوط­هایی که در هر دو صنف دیده می­شود، اثبات می­کند. به توضیح این­که شخصیت واقعی انسانی، چنان­که بارها متذکر شده­ام، با بیرون آمدن از شکم مادر و غلطیدن در نوسانات و امواج ماده، شروع نمی­شود؛ بلکه شخصیت واقعی انسانی، از موقعی منعقد می­شود که هدف عالی حیات برای او مطرح شود. و آن­گاه عمل به بایستگی­ها و شایستگی­های لازم، در وصول به آن هدف عالی، نیروی حرکت به او ببخشد.
در به دست آوردن این شخصیت واقعی هیچ تفاوتی میان مرد و زن وجود ندارد و ملاک ارزش آدمی هم فقط و فقط وابسته این شخصیت است.
قرآن مجید هم در ارزیابی انسان از هر صنف که باشد، به همین اصل تکیه کرده و می­فرماید:
﴿یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عندالله اتقاکم﴾([2])؛ ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریده و شما را شعبه­ها و قبایل گوناگون قرار دادیم. به تحقیق با عظمت­ترین شما در نزد خداوند با تقواترین شماها است.
همچنین آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که مسیر این دو صنف را رو به منزلگه لقاءالله متحد، گوشزد می­کند، وقتی که می­خواهد اوصاف عالی انسانی را از عبودیت واقعی و کردارهای شایسته و مقتضیات ایمان، بیان کند، گاهی به طور عموم و گاهی صراحتاً الفاظ مذکر و مؤنث را با هم به کار می­برد، مانند: ﴿والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات...﴾
بنابراین ما در بررسی مقایسه­ی مرد و زن اختلافات طبیعی و فیزیولوژیکی و زوالی را اگرچه به عنوان سرمایه­ی معظم تلقی کنیم و بگوییم: آن سرمایه در صنف مرد بیشتر است، دلیل ترجیح مرد بر زن از نظر ملاکات ارزشی نخواهد بود.
مگر در خود صنف مرد همین اختلافات وجود ندارد؟ گاهی اختلاف سرمایه سه­گانه فوق در مردها به قدری شدید است که فاصله­ی میان آن­ها را از صفر تا بی­نهایت باز می­کند، ولی با این­حال آن اختلافات به کلی از دایره­ی ارزش انسانی به دور است. حضرت ابراهیم خلیل7 ارزش خود را از موهبت­های ضروری آلی در نیافته است، بلکه شخصیت ابراهیم7 در آن کلمه­ی فاتمهن است که خداوند خبر می­دهد:
﴿و إذا ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماما...﴾([3]) و همچنین عظمت سایر پیشوایان ماورای طبیعی و اولیاءالله و قهرمانان پیشتاز بشری.
بنابراین وقتی که می­گوییم: موجودیت زن دارای احساس نیرومند و موجودیت مرد دارای قدرت انتزاع کلیات و تطبیق آن­ها به مورد و توانایی بیشتر برای تجرید رویدادها می­باشد، مانند این است که می­گوییم: پروتون فلان خاصیت را دارد، و الکترون فلان خاصیت را. هیچ یک از دو خاصیت طبیعی برای صاحبش ارزشی را جلب نخواهد کرد، مگر از آن موقع که به عنوان وسیله­ای در هدف­گیری­ها به کار بیفتد. پس در حقیقت نیروها و مزایای متفاوت زن و مرد مادامی که خود آن پدیده­ها مطرح است، چیزهای بی­طرفی هستند و بیرون از منطقه­ی ارزشمند. و اختلافات محدودی که زن و مرد از نظر حقوق اسلامی دارند، ناشی از عوامل فوق است که به موجب کوچک­ترین ارزش انسانی برای هیچ یک از طرفین نمی­باشد.
m بنابراین به نظر استاد معظم، اختلاف حقوقی زن و مرد در فقه اسلامی نمی­تواند تعیین کننده ارزش برای هیچ یک از طرفین بوده باشد.
● البته، یقیناً چنین است، و این اختلافات چنان­که گفتم مقداری مربوط به اختلاف طبیعی دو صنف، و مقدار دیگر مربوط به موضوع تشکیل سیستم خانوادگی است، که بدون آن بشر از خود و دیگران بیگانه به بار می­آید، چنان­که در بعضی از کشورهای به اصطلاح پیشرفته می­بینیم.
پی­نوشت:
[1]. به همین جهت بود که دین اسلام بردگی را یک روش بی­پایه معرفی نموده، عامل مهم آن­را که مسخر شدن انسان در جنگ بود در فتح مکه از بین برد و احکام فراوانی آورد که تدریجاً می­توانست بردگی را از بین ببرد.
[2]. حجرات ﴿49﴾ : 13.
[3]. بقره ﴿2﴾ : 124.

تبلیغات