آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

آینده­ی بشریت از آن اسلام؛
«مکتب اسلام، یک مکتب مادی نیست، یک مکتب مادی _ معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمده است، ... همه­ی مکتب­های توحیدی برای انسان­سازی آمده­اند. ما مکلفیم انسان بسازیم ... شما خانم­ها ... مکلفید انسان بسازید ... مقصد اسلام و همه­ی انبیا این است که آدم­ها را تربیت کنند، صورت­های آدم را آدم معنوی و واقعی کنند ... اگر انسان تربیت شد، همه­ی مسایل حل است ... انسان آگاه مهذب، همه­ی ابعاد سعادت را برای کشور تأمین می­کند.»(1)
«سرنوشت حتمی، عبارت است از این که تمدن اسلامی یک بار دیگر بر مجموعه­ی عظیمی از دنیا پرتو خود را بگستراند، ... تمدن بر اساس یک فکر جدید، یک حرف جدید، یک نگاه جدید به مسایل بشر و مسایل انسانیت و علاج دردهای انسانیت است.
... با وضعی که امروز من در کشورمان مشاهده می­کنم، با ریشه­های عمیقی که تفکر اسلامی در کشور ما دارد، با حرکت بسیار وسیع و گسترده­ای که از اول انقلاب در راه تعمیق این اندیشه آغاز شده است و امروز به جاهای خوب هم رسیده است، به نظرم می­رسد که این آینده برای نظام اسلامی، یک آینده­ی قطعی و اجتناب ناپذیر است.»(2)
دیباچه
در شماره­های گذشته، به تاریخچه­ی پیدایش جوامع، وجود انبیا به عنوان پدیدآورندگان تمدن حقیقی، نقش روحیه­ی استخدام و منفعت طلبی انسان در سیر تمدن­ها، همچنین نقد و بررسی اهداف مادی و پایه­های اجتماعی غرب و تصویر کنونی این جامعه­ی برخاسته از ویژگی منفعت­جوی بشر اروپایی پرداخته شد، و بیان گشت که اگر چه این نگاه زمینی غربی­ها به عالم، موجبات توسعه و مدرنیته شدن مغرب زمین و دیگر ملل تابع را فراهم آورده است؛ اما فرجام چنین برداشتی صرفاً مادی، همان­ها را به سوی انحطاط و فروپاشی تنزل داده است.
همچنان­که شهید بزرگوار آیةالله مطهری در این زمینه می­نویسد:
«در حدود چهار قرن پیش، یعنی در قرن شانزدهم، تحولی در علم و منطق پیدا شد ... بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: ... آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جنبه­ی آسمانی خودش را به جنبه­ی زمینی و مادی داد. ... برای این­که انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و ... رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند... علم برای قدرت و در خدمت قدرت، دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر ... تدریجاً بشر به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت. الآن چرخ دنیا بر این اساس می­گردد که علم به طور کلی در خدمت قدرت­هاست... راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آن­چه ماکیاول گفته است، منتهی می­شود.»(3)
از همین رو؛ دانشمندان و اندیشمندان متفکر امروز چنین تمدن ماده­پرستی از آینده­ی بشریت و پیشرفت و توسعه­ی علم و صنعت در نگرانی و حیرتند و علی­رغم تسلّط روزافزون خود بر طبیعت هیچ نقطه­ی روشنی را در افق فردای خویش نمی­توانند ترسیم کنند:
«در کتابچه­ای با عنوان « آیا در واپسین روزها زندگی می­کنیم؟» که آمباسا دور کالج کالیفرنیا آن را در سال 1982 منتشر کرده است، این پرسش مطرح شده که چگونه می­توان یقین داشت که این نسل، متعلق به واپسین دوره­ی تاریخ است؟ در پاسخ به این پرسش می­خوانیم که اوضاع جهان هر چه بیشتر به سوی بی­قراری و بی­عدالتی و عدم ثبات و ناهنجاری می­رود، بی­اعتمادی نسبت به پیش­بینی­های بدبینانه درباره­ی پایان جهان، کمتر می­شود... [و] این بار، بسیاری از اندیشمندانِ با اعتبار و سیاستمداران کهنه­کارند که در این باره هشدار می­دهند و وقوع خطری را پیش­بینی می­کنند که بسیار نزدیک است و در صورت بی­تفاوت ماندن انسان­ها در برابر آن و عدم چاره­اندیشی، ... آن را بدیهی و حتمی می­دانند، تنی چند از رهبران جهان کنونی، صریحاً گفته­اند که اگر ما نتوانیم دشواری­ها و مسایل کنونی جهان از قبیل جنگ، افزایش جمعیت و آلایش محیط زیست را چاره کنیم، شمارش معکوس پایان­یابی ­واپسین روزهای زندگی آدمی بر این کره­ی خاکی آغاز خواهد شد.»(4)
سیمون دو بووار نیز از علم و تکنولوژی جدید چنین شکوه می­کند:
«چه سوسیالیست و چه کاپیتالیست؛ انسان در همه­ی کشورها توسط تکنیک، خرد و شکسته شده است، در کارش هویت اصلی را از دست داده است، به زنجیر کشیده شده و خرف و احمق گردیده است، همه­ی گرفتاری و بدبختی و مصیبت، از این ناشی می­شود که نیازهای انسان، پیوسته رو به افزایش نهاده و آدمی باید همواره برای برآوردن این نیازهای روزافزون، تلاش کند و هیچ­گاه هم بی­نیاز نشود ... تا زمانی که برای آدمی نیازهای روزافزون پدید می­آید، گرفتاری و دشواری­های او نیز روزافزون است. این سقوط از کی آغاز شده است؟ از روزی که علم را بر حکمت برتری دادند و سودمندی را بر زیبایی برتر شمردند. این­ها همه با رنسانس، فردگرایی و با کاپیتالیسم و با علم زدگی پدید آمد. اینک که به این­جا رسیده­ایم چه باید کرد؟ باید کوشید که در خویشتن خویش و در پیرامون خویش حکمت و احساس زیبایی را پدید آوریم تنها یک انقلاب اخلاقی و نه اجتماعی و سیاسی و نه تکنولوژیک؛ می­تواند انسان را به حقیقت از دست رفته­اش باز گرداند.»(5)
آیا اسلام، همان انقلاب اخلاقی و دگرگونی مورد نیاز غرب است؟ آیا تمدنی بر اساس تفکر اسلامی، همان گمشده­ی انسان سرگردان و ناامید امروز نمی­باشد تا او را با نوید خود و با گام­هایی محکم و استوار بر ساحل امید و آرامش بنشاند. آیا آینده­ی بشریت از آن اسلام است؟؟!
در این شماره برآنیم که با بررسی پایه­های فکری تمدن اسلامی، از منظر نگاه اندیشمندان مورد نظر این سلسله مباحث، پاسخی دقیق و مستند به این پرسش اساسی جهان معاصر دهیم.
فصل اول: هدف؛ ماده یا معنا، کدام یک؟؟!
در شماره­ی گذشته اشاره شده که چون جهان غرب فراتر از این طبیعت مادی و دنیایی و سوای این جهان را در مخیله­ی خویش راه نمی­دهد، به ناچار هدف از زندگی را نیز در همین محدوده تعیین می­کند؛ یعنی بهره­برداری هر چه بیشتر از این زندگی با در نظر گرفتن مصالح شخصی و لذایذ فردی و این همان نقطه­ی آغاز مصایب بشر در راستای کسب منفعت و لذت فرد در دنیای محدود ماده است.
شهید آیةالله سید محمدباقر صدر1 به تبیین این هدف چنین می­پردازد:
« این بینش [بینش مادی] خلاصه می­شود در تفسیر مادی محدود، برای زندگی که بنای عظیم این سیستم بر آن نهاده شده است. بنابراین بینش، هر کس فقط به زندگی تنگ مادی خود اندیشیده و استثمار دیگران را جایز دانسته و به جز کسب لذت هدفی نمی­شناسد.
البته این سیستم، تمام این­ها را به غریزه­ی حب ذات نسبت می­دهد ... زیرا انسان ذاتش را دوست می­دارد و... و همین حب ذات است که انسان را به سوی زندگی و برآوردن نیازهای غذایی و مادی خویشتن به حرکت وامی­دارد ... که ما از آن به «حب لذت و نفرت از رنج» تعبیر می­کنیم. بر این پایه، وادار نمودن انسان در راه نیکی رساندن به دیگران که سودی را برای او نداشته باشد، غیر ممکن است.
... پس هنگامی که غریزه­ی حب ذات در زندگی انسان، چنین موقعیتی داشته و جهان هستی نیز در نظر وی عبارت باشد از همان قوای محدود مادی و لذت نیز همانی باشد که از ماده ناشی می­شود، طبعاً انسان احساس می­کند که میدان عمل و هدفش محدود است و هدف او یعنی رسیدن به لذت مادی.
[بنابراین] نقطه­ی اساسی سیه­روزی­­ها و فجایعی که انسان از آن فریاد برآورده است، همان بینش مادی است که با یک عبارت کوتاه چنین خلاصه می­کنیم؛ فرض کردن زندگی در این جهان به عنوان همه چیز هستی انسان.»(6)
سپس آیةالله صدر راه حل کمونیست را با عنوان محو مالکیت فردی و تبدیل کردن اهداف شخصی به خواسته­های اجتماعی، چیزی جز پاک کردن مسأله و بازگشت به همان منافع فردی با نام اجتماع و به سود افراد حاکم نمی­شمرند و تأکید می­کنند که غریزه­ی حب ذات در فطرت آدمی و در جهت حفظ و بقای نسل بشر نهاده شده و محو شدنی نیست.(7)
این­جاست که راه­حل اسلام در تغییر هدف، به عنوان راه­گشای معضل زیاده­خواهی­های بشر امروز مطرح می­شود:
« از نظر جهان­بینی اسلامی، سرچشمه­ی وضع فاجعه­انگیزی که دموکراسی سرمایه­داری بدان گرفتار گشته مفاهیم خالص مادی است که هیچ نظام سیاسی و یا اقتصادی نمی­تواند ... با الهام از این اندیشه­ی مادی محض خوشبختی به بار آورد.
[و این در حالی است که] اسلام [انسان] را معتقد می­سازد که زندگی او از مبدأ کمال مطلق سرچشمه می­گیرد و نیز او را مهیای ورود به جهان سعادت می­سازد. اسلام برای انسان، معیارهای اخلاقی تازه­ای وضع کرده است تا انسان در تمام نقش­ها و نقشه­هایش آن­ را به کار بندد. این معیار، «برآوردن خشنودی خدا» نام دارد.
با این معیار، هرگونه منفعت شخصی جایز نبوده و هر سودی که موجب زیان دیگران شود؛ حرام و غیرقانونی است.
اسلام برآوردن رضای الهی را هدف زندگی هر انسانی قرار داده و این همان معیار اخلاقی است که تمام اعمال او با آن سنجیده می­شود و انسان راستین کسی است که این هدف را محقق سازد و شخصیت کامل از نظر اسلام، شخصیتی است که در تمام قصدها و نیاتش، آن هدف موجود باشد.
... بنابراین، این معیار اخلاقی (جلب رضای الهی) همان­گونه که مصلحت شخصی را تضمین می­کند و [غریزه­ی حب ذات را ارضا می­سازد] به اهداف بزرگ جامعه نیز لباس عمل می­پوشاند.»(8)
از همین رو است که تقرب و تعالی انسان و کسب رضای الهی در تمدن اسلامی به عنوان هدف نهایی و غایی بشر شمرده ­شده و هدف­های دیگر همچون تعلیم و تربیت انسان، هم ایجاد جامعه­ای بر محور عدالت و حق به عنوان اهداف متوسط و قریب و در طول هدف اول به شمار می­روند. (9)
بدیهی است آن هنگام که چنین اهداف متعالی در افقی وسیع؛ در برابر دیدگان آدمی گشوده ­شود، دیگر علم، عقل، خرد، صنعت، تکنیک و طبیعت ماده تنها اسیر خواسته­های مادی بشر و افکار پلید ابرقدرت­ها قرار نخواهند گرفت؛ بلکه همه­ی آن­ها و هرچه درجهان هستی آفریده­شده به عنوان ابزار و وسیله در خدمت انسان قرار گرفته تا در راستای رسیدن به کمال مطلق و کسب خشنودی خداوند به کار گرفته شود.
این است که هیچ گاه اسلام با توسعه و پیشرفت علم به کهنگی و تضاد و تصادم با ابزار تکامل جهان ماده مواجه نمی­شود.
شهید مطهری در این باره می­نویسد:
« اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگی که وابستگی تام و تمام به میزان دانش بشر دارد، نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدف­ها پیش بگیرد... علم همواره وسایل بهتر و کامل­تری برای تحصیل هدف­های زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدف­ها را در اختیار قرار می­دهد.
[آری] ... اسلام با قراردادن هدف­ها در قلمرو خود و واگذاشتن شکل­ها و صورت­ها و ابزارها در قلمرو علم و فن از هر گونه تصادمی با توسعه، فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است؛ بلکه با تشویق به عوامل توسعه یعنی علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را برعهده گرفته است.»(10)
نکته­ی مهم دیگر تأثیر تغییر هدف، در توان استفاده از منابع طبیعی و رسیدن به توسعه­ی مطلوب می­باشد. بدین معنا که نه تنها مهره­ی زمان و فاصله­گرفتن از زمان پیدایش تمدن اسلامی قدرت مبارزه با این اهداف متعالی را ندارد؛ بلکه اساساً تنها با اتخاذ چنین اهدافی می­توان از طبیعت موجود نهایت بهره­برداری و استفاده­ی کامل را در رسیدن به تمدن حقیقی و مطلوب برد.
آیةالله سیدمحمدباقر صدر به این نکته­ی دقیق چنین اشاره می­کند:
«گفتیم انسان هم با طبیعت پیوند دارد و هم با انسان... در نحوه­ی ارتباط میان انسان و طبیعت باید گفت هر اندازه قدرت آدمی نیز در طبیعت بیشتر می­شود، از سینه­ی خاک گنج­های بیشتری بیرون می­کشد... و با وسعت یافتن امکانات، خطر بهره­کشی از برادر او بیشتر فزونی می­گیرد و ... مادیون می­گویند ابزارهای فنی و گسترش آن سبب بهره­کشی و پدید آوردن نظام مناسب با آن است ولی ما این تحلیل را نمی­پذیریم و می­گوییم: گسترش صنعت ... فقط این امکان را به آدمیان می­بخشد؛ یعنی وقوع چنین امری را ممکن می­سازد ... ولی انسان که صانع و فاعل واقعی است به سائقه­ی بافت و ساخت «محتوای درونی» و پیوندی که با آرمان والای خود دارد، می­تواند در این قضیه موضع­گیری مثبت یا منفی کند.
هر اندازه پیوند انسان با انسان دیگر بر پایه­ی داد، استوار باشد و انواع بهره­کشی­های ستمگرانه از میان یک جامعه کمتر شود، انسان بیشتر به گنج­های پنهان طبیعت دست می­یابد و آسمان هر چه بیشتر درهای رحمت و برکت خود را به روی او می­گشاید. ... به عبارت دیگر در «مدینه­ی داد» طبیعت بیشتر خود را تسلیم انسان می­کند و در «مدینه­ی ستم» این پیوند به سردی و پژمردگی می­گراید.»(11)
چنان­که در جای دیگری می­فرماید:
«[و این اثر ژرف و عمیق به این دلیل است که] انسان در جهان­بینی اسلامی، پیش از زمین به آسمان می­نگرد، [و] اگر زمین جامه­ی آسمانی بپوشد و کار بر روی طبیعت، عنوان وظیفه­ی دینی و یک مفهوم عبادتی پیدا کند، در آن هنگام نظریه­ی انسان غیب­گرای مسلمان، تبدیل می­شود به نیرویی حرکت­آفرین، که تا آخرین حد امکان، او را برای مشارکت در بالاترین سطح زندگی به جلو می­راند ... و کار بر روی زمین را با برچسب «شرعی» و «وظیفه» مشخص می­نماید و آن را نمونه­ای از نمونه­های خلافت الهی انسان در صحنه­ی هستی می­شمارد و به این گونه، این نگاه و این نظریه را هم نیرویی می­گرداند برای سازندگی و در همان هنگام نیز عامل نگه­داری آن می­شود و تضمینی است برای آن که نیروی سازندگی تبدیل به نیروی بهره­کشی نگردد.»(12)
و این در حالی است که انسان غربی نیرو و استعدادهای وجودی­اش را در مسیر استخدام و بهره­کشی دیگران همچنین مورد استثمار قرارگرفتن انسان­های برتر از خود هدر داده و به تدریج توان استفاده­ی صحیح از امکانات طبیعی موجود را از دست می­دهد.(13)
نکته­ی زیبا و دقیق دیگر در اتخاذ چنین اهداف والا، مطلق و نامحدود، پویایی تمدنی است که بر پایه­ی چنین آمالی پی­ریزی شده است زیرا اهداف محدود و متناهی، انسان جوینده­ی کمال نهایی را ساکن، ناامید و ایستا می­پروراند.
آیةالله سید محمد باقر صدر به این ویژگی چنین اشاره می­فرماید:
« اگر ما هدف حرکت­دهنده­ی جامعه و سازنده­ی تاریخ را [به عنوان مثال] عبارت بدانیم از « آزادکردن ابزار تولید» در این هنگام پس از آزاد شدن آن، حرکت تاریخ پایان می­یابد و همه­ی استعدادهای دگرگون­سازی و آفرینندگی _ که در انسان هست _ خشک می­شود.
به راستی یگانه هدفی که حرارت و روشنایی را در وجود انسان پایدار می­دارد و پویایی تمدن را تضمین می­کند تا بشر بتواند به سیر خود ادامه دهد، همان هدفی است که انسان پیوسته برای نزدیک شدن به آن می­کوشد و هرچه به آن نزدیک می­شود، کرانه­های تازه و دیدگاه کشف نشده­ای در برابر چشمانش آشکار می­گردد که شعله­ی موجود در دل او را نیرومندتر می­سازد و بر توانایی و نشاط او در تکاپو و دگرگون­سازی و آفرینندگی می­افزاید.
این جا است که نقش حکومت اسلامی مطرح می­شود و آن عبارت از این­است که الله را هدف و سرمنزلی برای سیر و مسیر انسانیت قرار می­دهد و صفات خداوند را همچون نشانه­هایی برای این هدف بزرگ می­شمارد. دادگری، دانش، توانایی، نیرومندی، مهربانی و بخشندگی­و ... تشکیل­دهنده­ی هدف مسیری است که اجتماع شایسته­ی انسانی در پیش­گرفته و هریک به عنوان گامی­است که اورا به این هدف نزدیک­تر می­کند و هر اندازه که برایش محقق گردد، دیدگاه­های فراخ­تری در برابرش گشوده می­شود و آتش شوق و اراده­ی او افزایش می­یابد.»(14)
آری ایمان به مبدأ، معاد و عالم غیب، همچنین کسب رضای الهی تنها هدف نهایی و راه حل اساسی معضل مادی­نگری بشر غربی و حتی علت رویکرد روزافزون فرهیختگان آن خطه به دین مبین اسلام است. ماهنامه­ی علمی ساینتیفیک آمریکن در حاشیه­ی کنفرانس بررسی رابطه­ی علم و دین در کالیفرنیا می­نویسد:
«همین ناتوانی علم در پاسخ­گویی به مسایلی که با معنای حیات و امور ارزشی و اخلاقی و غایات سر و کار دارد، شماری از دانشمندان را که در گذشته روحیه­ی انکار و الحاد داشتند، واداشته تا از رویه­ی گذشته دوری جویند و به آموزه­های دینی روی آورند...
[و] این چنین به نظر می­رسد که بسیاری از دانشمندان بر سر دو نکته به وحدت دست یافته­اند؛ نخست آن­که خدا وجود دارد و دیگر این که علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم نابینا.»(15)
با بیانی از علامه طباطبایی این بحث مهم و دقیق را به پایان می­رسانیم.
« از نظر اسلام سعادت در برخورداری از لذایذ مادی خلاصه نمی­شود، بلکه مدار آن وسیع­تر است ... ناحیه­ی دیگرش برخورداری از سعادت اخروی است که از نظر اسلام زندگی واقعی، همان زندگی آخرت است و اسلام سعادت زندگی ... اخروی بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همه­ی رذایل، تأمین شدنی نمی­داند و باز به حد کمال رسیدن این مکارم را وقتی ممکن می­داند که بشر دارای زندگی اجتماعی صالح باشد و دارای حیاتی باشد که به بندگی خدای سبحان و خضوع در برابر مقتضیات ربوبیت خدای تعالی و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعی، متکی باشد.
اسلام بر اساس این نظریه، برای تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر، اصلاحات خود را از دعوت به «توحید» شروع کرد تا تمامی افراد بشر، یک خدا را بپرستند و آن­گاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواست­ها و اعمال اکتفا نکرد، بلکه آن را با قوانین عبادی تکمیل نمود و نیز معارفی حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد.» ( 16)
فصل دوم: انسان و تمدن اسلامی
در شماره­ی پیشین اومانیسم و انسان محوری به عنوان یکی از پایه­های اجتماعی غرب و اساس برنامه­های اجرایی و توسعه­طلبانه­ی آن­ها شمرده شد. بدین معنا که برای انسان، برخورداری از زندگی توأم با خوشی و آسودگی اصالت دارد و چیز دیگری برای او اصالت ندارد. در اسلام نیز از انسان به عنوان برترین موجود نظام آفرینش نام برده شده، اما انسان­شناسی در نظام سیاسی و اجتماعی اسلام با آن­چه در غرب مطرح است، تفاوت ماهوی و اساسی دارد. زیرا از آن­جا ­که در فرهنگ الهی منشأ همه­ی زیبایی­ها سعادت و اصالت­ها، « الله» است، اندیشه­ و محور انسان در چنین مکتبی حول مفهوم خدا و قرب و ارتباط با او دور می­زند.(17)
شهید مطهری در تعریفی مجمل از انسان در قاموس قرآن و اسلام می­نویسد:
« از نظر قرآن، انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خداآشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسؤول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می­شود و به سوی قوت و کمال سیر می­کند و بالا می­رود، اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی­گیرد، ظرفیت علمی و عملی­اش نامحدود است، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزه­هایش هیچ­گونه رنگ­ مادی و طبیعی ندارد، حق بهره­گیری مشروع از نعمت­های خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفه دارد.»(18)
بنابراین و با توجه به چنین تفسیری از انسان مورد نظر اسلام، می­توان به این نتیجه رسید که آدمی تنها در امیال و غرایز خویش محدود نمی­گردد، بلکه سعادت حقیقی او در گرو پاسخ به نیازهای فطری و روحانی او و نیز ارضای معقول و منطقی نیازهای طبیعی و غریز­ی­اش می­باشد.
فصل سوم: آزادی و قانون؛ حق یا اکثریت:
مسأله­ی دیگری که در مباحث انسان­شناسی جامعه و تمدن­ها، همواره مورد بحث و منازعه قرار گرفته، موضوع آزادی انسان و رابطه­ی آن با وضع قوانین است.
همان­گونه که در شماره­ی گذشته اشاره شد در غرب پایه­ی فلسفی مشخصی در منشأ و جایگاه آزادی در وجود آدمی و فطرت بشر قابل طرح نیست. اما از آن­جا که آزادی هر فرد ممکن است، در آزادی فرد دیگر اختلال ایجاد کند؛ نام قانون در عرصه­ی اجتماع به میان می­آید. بنابراین شأن قانون محدود کردن آزادی است، اما محدود­شدن آزادی در غرب آن­جا خود را نشان می­دهد که منافع شخصی و مصالح جامعه­ی اروپایی در جهت استثمار دیگران در معرض خطر قرار می­گیرد.
مقام معظم­ رهبری در این زمینه می­فرماید:
«[به عنوان مثال] تعلیم و تربیت یکی از مقولاتی است که آزادی در آن جزء مسلم­ترین حقوق انسان­ها است، انسان­ها حق دارند یاد بگیرند، اما همین «آزادی» در دانشگا­ه­های بزرگ دنیای غربی محدود می­شود! دانش و تکنولوژی والا _ به قول خودشان HiGH TEC _ قابل انتقال نیست! ... چون [در صورت انتقال] این قدرت مادی و سلطه به حال خود باقی نخواهد ماند.»(19)
امّا آن­جا که ارزش­های اخلاقی و دینی همچنین رواج اعمال خلاف عفت انسانی مطرح است هیچ قانونی به آن حیطه تعلق نخواهد گرفت.
و همان­گونه که بیان شد، چنین دیدگاهی نسبت به قانون علاوه بر رواج فساد بی­حد و مرزی که هم­اکنون سیاستگذاران غرب را نگران کرده است، هیچ ضمانت اجرایی نخواهد داشت. اما اسلام در بررسی منشأ آزادی، حدود آن، ملاک قانون­گذاری و ضمانت اجرایی آن قوانین مانند دیگر عقاید خویش متصل به وحی و عالم غیب است و طرح جامع و کاملی را در این زمینه ارایه می­دهد.
شهید آیةالله بهشتی در باب فلسفه­ی آزادی و ریشه­ی عمیق آن در خلقت انسان به عنوان یکی از برترین حقوق طبیعی او نسبت به دیگر موجودات عالم می­فرماید:
« از دیدگاه اسلام، یکی از بزرگ­ترین امتیازات انسان همین است که آزاد آفریده شده. [به این معنا که] انسان، شدنی است، صیرورتی است ... حرکتی است خودآگاه، محیط آگاه، خودساز، محیط ساز و انتخابگر که بر اساس انتخاب آگاهانه و آزادانه­اش هم خود را می­سازد و هم در تغییر ساخت محیط طبیعی خود دخالت گسترده می­کند و محیط اجتماعی خود را می­سازد. [و علی­رغم آن­که] محیط اجتماعی هم ساخته شده­ی انسان است و هم در ساخت او نقش دارد ولی در این ساختن متقابل؛ اصل، انسان و خودسازی درونی است... بنابراین، انسان [برحسب خلقت خود] نه محکوم جبر طبیعی است، نه محکوم جبر اجتماعی و تاریخی ... بدین ترتیب یکی از بزرگ­ترین ویژگی­های انسان این است که به راستی آزاد است و انتخاب­کننده و این صرفاً یک­حق نیست، بلکه یک واقعیت هم هست که انسان هر چه بیشتربه آن بپردازد، گسترده­تر و پیشرفته­تر می­شود.»(20)
امّا شأن قانون در محدودکردن این آزادی فطری در عرصه­ی اجتماع اسلامی که براساس توحید و اخلاق فاضله نهاده شده، قابل قیاس با آزادی رایج در غرب نیست.
شهید مطهری در قالب بیان دقیقی چنین می­فرماید:
«در غرب، ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهش­های انسانی می­دانند... [و] آن چه آزادی فردی را محدود می­کند، آزادی امیال دیگران است ... آزادی به این معنا که مبنای دموکراسی غرب قرار گرفته است، نوعی حیوانیت رها شده است؛ حال آن­که مسأله در مورد انسان، این است که او در عین این که انسان است، حیوان است و در عین این که حیوان است، انسان است ... [و] بشر به حکم این که در سرشت خود، دو قطبی آفریده شده و به تعبیر قرآن، مرکب از عقل و نفس است، محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود، از بی­نهایت درجه­ی آزادی برخوردار باشد ... اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادی ... بدانیم همان چیزی به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسی غربی شاهد آن هستیم.
... [در حالی­که] دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است؛ اما این آزادی انسان، در آزادی شهوات خلاصه نمی­شود ... اسلام می­خواهد آزادی واقعیِ دربندکردن حیوانیت و رهاساختن انسانیت را به انسان بدهد ... رسول اکرم9 هنگامی که وارد مکه شد بت­ها را خرد کرد و به این وسیله، آزادی واقعی را به آن­ها ارزانی داشت، از دیدگاه اسلام آزادی ... حق انسان بماهو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است نه ناشی از میل افراد و تمایلات آن­ها.»(21)
مقام معظم رهبری نیز در تطبیق حدود این حق طبیعی انسان در عرصه­ و حیطه­ی اجتماع می­فرماید: «در اسلام علاوه بر آن حدود مادی، مرزهای معنوی هم دارد، البته­ کسی علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامی بکند، محدود می­شود _ این منطقی است _ اما مرزهای معنوی هم وجود دارد.
اگر کسی عقیده­ی گمراهی دارد، عیبی ندارد ... حکومت هیچ وظیفه­ای در قبال او ندارد، و جامعه­ی مسلمان، یهودی، مسیحی و بقیه­ی ادیان گوناگون هستند، ... هیچ مانعی هم ندارد، اما اگر قرار باشد کسی که عقیده­ی فاسد دارد، ... بخواهد آن­ها را گمراه کند، ... این­جا آزادی محدود می­شود... یا مثلاً بخواهند اشاعه­ی فساد بکنند، بخواهند فساد سیاسی و ... جنسی ... فکری بوجود آورند ... مقاله بنویسد... [آزادی محدود می­شود] ... آزادی دروغگویی نیست، آزادی شایعه­پراکنی نیست...» (22)
این است که علامه طباطبایی می­فرماید:
« اسلام، آزادی که به بشر داده قابل قیاس با آزادی تمدن عصر حاضر نیست و آن آزادی از هر قید و بند و از هر عبودیتی به جز عبودیت برای خدای سبحان است و این هر چند در گفتن آسان است. ... ولی معنایی بس وسیع دارد.»(23)
نکته­ی قابل تعمق این­جاست که در قرآن تحقق چنین آزادی، اگر چه اصلی و مهم می­باشد، اما تنها قدم اول و نخستین گام شمرده می­شود و آزادی ابعاد و مفاهیم دیگری نیز در اسلام به خود اختصاص می­دهد.
نیز شهید سیدمحمدباقر صدر، در توضیح این مطلب می­فرماید:
«مفهوم آزادی از نظر قرآن، تنها رهایی از قید و بند نفس نیست... بدین صورت که قرآن پس از آزادکردن انسان از نفس اماره­اش، ... به آزادی اجتماعی فرد پرداخته است ... و بت­های اجتماعی دیگر و نیز بردگی انسان برای انسان دیگر را نیز _ در کنار مردود کردن بت­های داخلی _ از بین می­برد.
بنابراین عبادت انسان برای خدا، موجب می­شود، تمامی «ناس» در صفی واحد در کنار هم، بدون هیچ­گونه امتیازی، به عبادت خالق و پروردگار خود پرداخته و بر هیچ گروهی حق استعمار و استثمار گروه دیگر وجود نخواهد داشت.»(24)
امتیاز دیگری که اسلام پس از تعیین دقیق حدود آزادی در وضع قوانین دارد؛ ضمانت اجرایی موجود در جامعه­ی اسلامی است. در این مکتب الهی، علاوه بر وظیفه­ی نظارتی حکومت بر اجرای قوانین، موضوع «تقوا» به عنوان عامل درونی و بازدارنده­ای قوی در میان ملت و حکومت و همچنین « اصل امر به معروف و نهی از منکر» به عنوان عامل بیرونی و فراگیر در راستای تعمیم مسؤولیت نظارت میان همه­ی مردم و نه تنها حکومت، دو ضامن و عامل قوی در اجرای قوانین به بهترین وجه، مطرح می­باشد و این در حالی است که تعدد قوانین و کثرت آن در اروپا و جوامع غربی نتوانسته است خلاء عدم اجرای قوانین حتی توسط واضعین آن را تضمین کند.(25)
نکته­ی آخر در این میان اساس و ملاک قانون در اسلام می­باشد.
بر خلاف دموکراسی غربی، که اکثریت مردم و امیال و آرای آن­ها را با حاکمیتی احساسی ملاک وضع و اجرای قوانین می­شمارد، اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل و حق وضع می­کند.
علامه طباطبایی در باب تعریف حق و عقل و جایگاه آن در قانون­گذاری الهی می­فرماید:
«حق، امری است که خارجیت و واقعیت داشته باشد، امری است که انسان در مرحله­ی اعتقاد خاضعش شود و در مرحله­ی عمل از آن پیروی کند. و اما نظر انسان و ادراکش وسیله­ و عینکی است برای دیدن واقعیت­های خارجی و نسبت به واقعیت، نظیر نسبتی است که آینه با مرئی و منعکس در آن دارد. (26)
[بنابراین با توجه به چنین تعریفی ازحق وهمچنین هدف درجامعه­ی اسلامی]، تنها شعار اجتماع اسلامی پیروی از حق است [زیرا] ... هدف اجتماع اسلامی، سعادت حقیقی انسان است، یعنی آن­چه که عقل سلیم آن را سعادت می­داند و یا به عبارت دیگر هدفش این است که همه­ی ابعاد انسان را تعدیل کند، یعنی هم مشتیهات و خواسته­های جسم او را به مقداری که از معرفت خدایش باز ندارد به او بدهد و هم جنبه­ی معنوی­اش را اشباع کند، بلکه خواسته­های مادی­اش را وسیله و مقدمه­ای برای رسیدن به معرفةالله قرار دهد و این بالاترین سعادت، و بزرگ­ترین آرامش است که تمامی قوای او به سعادت می­رسند به همین جهت اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل وضع نمود چون جبلیّت و فطرت عقل بر پیروی حق است و نیز از هر چیزی که مایه­ی فساد عقل است به شدیدترین وجه جلوگیری نمود.»(27)
بنابراین، بر خلاف مکتب لیبرالیستی غرب که معتقد به اصالت دلخواه است و به عقل جز به چشم ابزاری در جهت تأمین امیال و منافع مادی بشر نمی­نگرد،(28) مکتب توحیدی اسلام، طرفدار اصالت حق است و چنین اصالتی را با تکیه بر مبانی عقل و کنترل و نظارت عقلانی تحقق می­بخشد.
علامه طباطبایی در پایان تفسیر آیه­ی 200 آل عمران نوید­ی امیدبخش را بر گوش عالم زمزمه می­کند:
«سرانجام، دنیا تسلیم دین حق خواهد گشت، چون این وعده­ی خداوند است که )وَ العاقبة للتقوی((29) علاوه بر این­که نوع انسانی به آن فطرتی که در او، به ودیعه سپرده­اند، طالب سعادت حقیقی خویش است و سعادت حقیقی او این است که بر کرسی فرماندهی بر جسم و جان خویش مسلط شود، زمام حیات اجتماعی­اش را به دست خویش بگیرد، خطی که می­تواند از سلوک خود در دنیا و آخرت بگیرد، به دست آورد و این همان­طور که توجه فرمودید همان اسلام و دین توحید است.
... [البته] این انحراف [کنونی جوامع] به خاطر بطلان حکم فطرت نیست ... [بلکه] بشریت در تشخیص سعادت واقعی­اش دچار خطا گردیده و نتوانسته است حکم فطرت را بر مصداق واقعی­اش تطبیق دهد که در نتیجه مصداق موهوم را مصداق واقعی پنداشته و آن سعادت واقعی که صنع و ایجاد برای بشر در نظر گرفته و تعقیبش می­کند، بالاخره دیر یا زود محقق خواهد شد.
... آری تنها عاملی که ظهور و رسوخ سنت­های اجتماعی بدان نیازمند است، عزم قاطع و همت بلند و قلبی است قوی که در راه رسیدن به هدفش دچار سستی و خستگی نگردد و صِرف این­که روزگار گاهی از اوقات با رسیدن به اشخاص به هدفشان مساعدت نمی­کند، او را از تعقیب هدف باز ندارد.» (30)
در شماره­ی آینده، به دلیل اهمیت بحث زمامداری و حکومت در تمدن اسلامی، به این موضوع به گونه­ای جداگانه و تفصیلی خواهیم پرداخت.
پی­نوشت
1. صحیفه­ی نور، ج 7، ص 16.
2. فیض­حضور، متن کامل سخنان مقام معظم رهبری در سفر به قم، 14 و 15 مهرماه 1379، ص 13.
3. مهدی نصیری، اسلام و تجدد، ص 109 و110، به نقل از تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مرتضی مطهری، ص 134– 131.
4. مهدی نصیری، اسلام و تجدد، ص 325 به نقل از جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، ص 402.
5. همان، ص 285 و 286، به نقل از جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، ص 214 و 215.
6. سیدمحمدباقر صدر، مقدمه­ای بر بینش اجتماعی اسلام، ص 67 – 52.
7. ر.ک؛ همان، ص 70 و 71.
8 . همان، مقدمه­ای بر بینش اجتماعی اسلام، ص 73 – 68.
9. ر.ک؛ آیة الله عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 117 – 99.
10. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 127 و 128.
11. سیدمحمدباقر صدر، انسان مسؤول و تاریخ­ساز از دیدگاه قرآن، ترجمه­ی محمدمهدی فولادوند، ص 107 – 105.
12. سیدمحمدباقر صدر، سرچشمه­های قدرت در حکومت اسلامی، ترجمه­ی اکبر ثبوت، ص 46.
13. ر. ک؛ همان، ص 16.
14. همان، ص 6 و 7.
15. میراحمدرضا حاجتی، عصر امام خمینی1، ص 95 – 93، به نقل از روزنامه­ی کیهان، 5 / 6 / 77.
16. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمه­ی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 4، ص 172.
17. ر. ک؛ آیة الله محمد تقی مصباح، نظریه­ی سیاسی اسلام، ج 1، ص 219.
18. مرتضی مطهری، انسان در قرآن، ص 13.
19. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانش­آموختگان ... دانشگاه تربیت مدرس، 12 / 6 / 77، منشور آزادی، ص 29 و 30.
20. سیدمحمد حسینی بهشتی، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، ص 28 ، 77 و 78.
21. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 104 - 100.
22. بیانات مقام معظم رهبری، در جمع دانش­آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، 12 / 6 / 77، منشور آزادی، ص 35 – 33.
23. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 4، ص 183.
24. سیدمحمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه­ی اسلامی و آزادی در قرآن، ترجمه­ی علی اسلامی، ص 28.
25. ر.ک؛ همان، تفسیرالمیزان، ج 4، ص 172 و همچنین، شهید مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 34.
26. همان، تفسیر المیزان، ج 4، ص 163.
27. همان، ص 159.
28. ر.ک؛ احمد واعظی، جامعه­ی دینی، جامعه­ی مدنی، ص 85 و 108.
29. طه (20): 132.
30. همان، تفسیر المیزان، ج 4، ص 210 – 208.

تبلیغات