آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

انسان در مسیر زندگى خویش از بدو خلقت تاکنون، خود را با پدیده هاى شگفت آورى روبه رو مى دیده است. شگفتى و جذابیت چنین پدیده هایى براى انسان بیشتر از آن رو بوده است که صبغه اى خارج از شکل معمول موجودات داشته اند، و به تعبیرى، خارج عادت محسوب مى شدند. در اینکه امور خارق العاده، هدف مند و غایت محور بوده و با اثباب امر غیرمعتاد و یا نفى امر معتاد، هدف خاصى را دنبال مى کنند، تردیدى نیست، اما امورى از قبیل نوع غایت، و بهره مندى از مقبولیت الهى، آنها را از هم متمایز مى کند. همین تنوع موجود در خوارق عادتى که با پیشینه اى طولانى به وقوع پیوسته است، موضوع مطالعه اندیشمندان بخصوص متکلمان گردیده و نظر آنان را نسبت به حقیقت و کیفیت تحقق آنها، به خود جلب کرده است. معجزه به عنوان مهم ترین و اصیل ترین امر خارق العاده است که روایات تاریخى متقن وقوع آن را به اثبات رسانده است. از آن رو که در گذر زمان شاهد خوارق عادت دیگرى از قبیل کرامت، سحر، جادو و امورى از قبیل تله پاتى، هیپنوتیزم بوده ایم، در این نوشتار به تألیف امور یادشده پرداخته و تفاوت آنها با معجزه را از نظر مى گذرانیم.

متن

یکى از واقعیات هستى که هیچ شک و تردیدى در آن نیست، «خوارق عادت» است. به دلیل آنکه تحقق امور خارق العاده با تحقّق امور عادى فرق دارد، با پیش فرض هاى عرفى و عادى، قابل تصور و تحقق نیستند. از این رو، دیگران از آوردن مثل آن ناتوانند. از دیرباز توجه به چنین امورى و نیز کیفیت تحقق آنها، توجه متکلّمان اسلامى و اهل اندیشه را به خود جلب کرده است. اهل عرف نیز به دلیل برجستگى این امور نسبت به سایر افعال عادى و خارق العاده بودن آنها در مرحله تحقق و عینیت یافتن، از التفات خاص به آنها غافل نبوده اند. تنوع موجود در خوارق عادت، امر دیگرى است که انگیزه اندیشمندان اسلامى و غیراسلامى را در کنکاش، تحقیق و تفحص در کیفیت و نحوه تحقق این امور برانگیخته است.
خوارق عادت مشتمل بر غایتى هستند، ولى از آن روى که در نوع غایت و مشروعیت (به معناى الهى بودن) و عدم مشروعیت با هم مختلفند، شناخت این امور، امرى لازم و ضرورى به نظر مى رسد. آنچه در پى مى آید، تبیین بعضى از این امور، همچون معجزه، کرامت، سحر، جادو و برخى از امور فراروان شناختى مانند تله پاتى و هیپنوتیزم و نیز تفاوت آنها با معجزه است:
مفهوم شناسى معجزه
اهل لغت در معناى «معجزه» آورده اند:
معجزه امر خارق العاده اى است که بشر از آوردن مثل آن ناتوان باشد.1 و گفته اند: معجزه به اصطلاح اهل ادب، اسم فاعل از «اعجاز» است و معناى اعجاز به فارسى، ناتوان کردن است; یعنى کسى سخنى بگوید، یا عملى انجام دهد، که هر کس نتواند چنان سخنى بگوید یا مثل
آن عمل را انجام دهد. از این رو، بنا بر معناى لغوى، مى توان امور بسیارى را یافت که از بعضى اشخاص ظاهر مى شود و دیگران مانند آن را نمى توانند بیاورند; مانند سحر، کهانت و تسخیر (مثل اینکه از جنّ کمک مى گیرد و خبر مى دهد)... البته تمام اینها متحقق به اسباب و علل خفیّه اى است که افرادى که از این امور خفیّه و صنایع بى بهره اند، نمى توانند مثل آن را بیاورند و چه بسا خیال مى کنند که اینها معجزه حقیقى است.2
آنچه بیش از هر چیز در تحقیق و بررسى یک مفهوم داراى اهمیت مى باشد، معناى اصطلاحى آن است.
علّامه حلّى در تعریف اصطلاحى معجزه آورده است:
معجزه این است که پیغمبرى به اجازه و امر خداوند کار خارق العاده اى را که ممکن و مطابق با عقل است و بر اساس علتى نامرئى صورت مى گیرد و افراد دیگر، هرچند دانشمند و متفکر و نابغه باشند، نمى توانند انجام دهند; براى اثبات نبوّت خویش از خود نشان مى دهد.3
به تعبیر محقق طوسى:
معجزه ثبوت امر غیر معتاد یا نفى امر معتاد است و علاوه بر خارق العاده بودن، باید مطابق با دعواى کسى که معجزه مى آورد نیز باشد.4
ایشان در توضیح تعریف مزبور مى نویسد:
ثبوت امر غیر معتاد (فعلى که طبق عادت نیست) مثل امر منقلب کردن عصا به مار است (چنان که حضرت موسى(علیه السلام)انجام داد) و نفى چیزى که معتاد است; مثل منع کردن شخص قادر و توانا، از برداشتن حتى کوچک ترین اشیا. قید خارق العاده به جهت آن است که فعل معتاد (فعلى که طبق عادت است) یا نفى فعل غیر معتاد، دلالت بر صدق پیغمبرى نمى کند; چراکه فعل معتاد یا نفى فعل غیر معتاد را به هر کس مى توان نسبت داد و قید مطابق با دعوى بودن بدین منظور که مدعى نبوّت، اگر براى اثبات نبوّت خویش، بر بینا کردن شخص نابینا معجزه جارى کند، ولى آن معجزه مطابق با مدّعاى او نباشد; مثلا نه تنها شخص نابینا، بینا نشود، بلکه ناشنوا هم گردد، معلوم مى شود که در ادعایش صادق نبوده است.5
چنان که در قضیه مسیلمه کذّاب آمده است که براى اثبات مدعاى خویش، آب دهان در چاه انداخت تا آب آن زیاد شود، ولى آب چاه به جاى فزونى، خشکید.
بنابراین، معجزه حقیقى باید از شرایط زیر برخوردار باشد:
1. خارق عادت بوده و مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند.
2. تحقق آن یا به طور مستقیم از جانب خداوند تعالى و یا به امر او باشد. در صورتى که تحقق خارق العاده از جانب خدا باشد، از مدّعى نبوّت عمل محسوسى صادر نمى شود; بلکه پیامبر، تنها وقوع آن را از خدا طلب مى کند، یعنى عمل مستقیماً و بالمباشره به خدا مستند است; مانند شقّ القمر، تسبیح سنگ ریزه و مانند آن. و در صورتى که صدور معجزه به امر خداوند باشد، از شخص مدّعى نبوّت و پیغمبرى عمل محسوسى صادر مى شود; یعنى خود پیامبر فعل خارق العاده را انجام مى دهد، اما به اذن الهى; مانند خبر دادن از غیب، تبدیل کردن عصا به مار و مانند آن.
3. مقارن دعواى نبوت و مطابق با ادّعاى او باشد.
بنابراین، هر فعلى که واجد شرایط مذکور باشد، معجزه بوده و دلیل بر صدق دعواى مدّعى نبوّت است.
کرامت
کرامت، عبارت است از امر خارق العاده اى که به عنوان دلیل بر ادعاى امامت (یا بدون ادعاى امامت) انجام یابد.6 از این رو، «اصطلاح کرامت اختصاص مى یابد به سایر خارق العاده هاى الهى که از اولیاى خدا صادر مى شود.»7
بنابراین، به خوارق عادتى که از اولیاء اللّه (ائمّه اطهار(علیهم السلام)) صادر مى شود «کرامت» و به خوارق عادتى که از سوى پیامبران صادر مى شود «معجزه» مى گویند. هرچند در صورت تعمیم معناى معجزه به امر خارق العاده اى که از جانب خداى تعالى یا به امر او باشد، اطلاق معجزه بر کرامت نیز مى تواند صحیح باشد.
تفاوت معجزه با کرامت
نکته قابل توجه در باب تفاوت بین معجزه و کرامت این است که معجزات نبویّه همراه با ادّعاى نبوّت از جانب نبى هستند، ولى کرامات اولیا، مشروط به ادّعاى امامت از جانب کسى نیست، بلکه گاهى با دعواى امامت مقارن است و گاهى بدون دعواى امامت انجام مى گیرد.8
نکته دیگر آنکه کرامات اولیاء اللّه با تحدّى صورت نمى پذیرد، اما معجزات با تحدّى9 مقارن و همراه است. به تعبیر دیگر، معجزه و کرامات از این حیث که هر دو بر اساس ولایت تکوینى نبى و یا امام انجام مى شوند، همانند یکدیگرند، اما چون معجزه همراه با تحدّى نبوّت است; یعنى نبى دعوى نبوّت نموده و با انجام معجزه، مبارز مى طلبد ولى کرامت همراه با ادّعا و تحدّى نمى باشد، با یکدیگر تفاوت دارند.10
مناقشات در کرامات اولیا و پاسخ آنها
هرچند صدور کرامات از اولیاءاللّه و ائمّه اطهار(علیهم السلام)به دلالت روایات و شهادت تاریخ امرى ثابت است، اما با وجود این، مناقشاتى در اصل امکان تحقق آنها صورت گرفته است. در ذیل، پس از بیان مهم ترین آنها، به نقد و بررسى هر یک مى پردازیم.
مناقشه اول
اعتقاد به امکان وقوع چیزى مانند معجزه11 از سوى غیر نبىّ مستلزم الغاء خصوصیت معجزه از معنا و ماهیت آن است. و با الغاء خصوصیت معجزه، که همان انحصارى بودن آن در انبیاست، تفاوت نبى از غیر نبى از بین رفته و در نتیجه، شناخت نبى و اثبات نبوّت او، که غایت معجزه است، منتفى مى گردد و این نقض غرض صدور معجزه از پیامبران است.
نقد و بررسى: یکى از تفاوت هاى مهم بین معجزه و کرامت ـ چنان که گذشت ـ تحدّى است و امام تحدّى ندارد. بنابراین، صدور کرامات از اولیاءاللّه هیچ محذورى در تشخیص نبى و اثبات نبوتش ایجاد نمى کند. استاد جوادى آملى در تبیین این مسئله مى نویسد:
فرق بین این دو به تحدّى و دعواى نبوّت است و این فرق ثابت است; زیرا آن کسى که به ولایت نرسد، فاقد کرامت است. ولى نیز جز از طریق عمل به دستورات نبى نمى تواند به ولایت برسد. پس آن کسى که صاحب کرامت است، مطیع پیامبر و مقرّ به او بوده و هرگز دعوى و تحدّى ندارد. در نتیجه، ظهور کرامت از غیر نبى ممکن است و بهترین دلیل بر امکان آن، وقوعش است; زیرا جریان تاریخ، چنان که مستفاد از روایات و احادیث است، شاهد زنده اى است بر ظهور کرامات فراوانى که توسط اولیاى الهى که پیامبر نبوده اند، انجام شده است.12
مناقشه دوم
لازمه جواز صدور معجزه از اولیا، تجویز صدور آن از همه افراد است و لازمه صدور آن از همه افراد، کثرت صدور خوارق عادت است و لازمه چنین امرى آن است که خرق عادت، خود عین عادت شود و در این صورت، نه دلیل است بر نبوّت نبى و نه بر کرامت ولى.13
نقد و بررسى:
1. اگر بنا باشد صدور خارق عادت از اولیا موجب کثرت آن و در نتیجه، عادى شدن آن باشد، همین اشکال درباره معجزه نیز صادق خواهد بود; زیرا در فرضى که خداى تعالى پیامبران زیادى را با معجرات مخصوص به خود فرستاده، لازم مى آید خرق عادت موافق عادت شود. اگر مستشکل بگوید: هرچند تکثیر معجزات در پیامبران لازم آید، اما موجب عادى شدن نمى شود; یعنى شرط ظهور معجزات کثیره به دست پیامبران، عادى نشدن معجزات است، پاسخ آن است که همین ملاک، یعنى عادى نشدن خارق عادت به واسطه کثرت صدور، درباره کرامت اولیا نیز محقق است; یعنى کرامت در اولیا(علیهم السلام) نیست هرچند موجب کثرت شود، اما شرط آن این است که به حدى نرسد که از خارق عادت بیرون رود.14 به بیان دیگر، ظهور خوارق عادت از سوى اولیا امکان داشته و تکثیر آن هم رواست. البته به گونه اى نیست که به حدّ عادت برسد و عادى شود.
2. مدار در معجزه بر نادرالوقوع بودن آن نیست تا کثرت وقوعش موجب خروج آن از اعجاز شود، بلکه ملاک معجزه دو امر است: اول. خارق العاده بودن (مستند نبودن به اسباب و علل عادیه); دوم. از عنایت خاصّه الهیّه بودن. بنابراین، قلّت وقوع یا کثرت وقوع فعلى، تأثیرى در معجزه بودن و نبودن آن ندارد.15
مناقشه سوم
وجود معجزه در غیر انبیا، موجب کم شدن رغبت مردم به انبیا و متفرّق شدن از آنهاست; چراکه علّت وجوب اطاعت مردم از انبیا، ظهور معجزه از جانب آنهاست. از این رو، هرگاه غیر انبیا، که اطاعت از آنها واجب نیست، در اعجاز شریک انبیا باشند، موقعیت انبیا از بین رفته و موجب قلّت رغبت مردم به آنها مى شود.
نقد و بررسى: وجود اعجاز در غیر انبیا موجب تحقیر و زوال موقعیت والاى انبیا و قلّت رغبت مردم به آنها نیست; چراکه انبیا غیر از اعجاز داراى صفات و ملکاتى خاصّ خود هستند که موجب عظمت آنها در نزد مردم مى شود و مشارکت اولیا با انبیا در اعجاز، دلیل بر این نمى شود که در همه چیز با انبیا مشترک هستند. پس انبیا به خاطر فزونى ملکاتى که دارند، مورد بى رغبتى مردم واقع نمى شوند،16 بلکه مى توان گفت: این امر موجب جلالت قدر آنان مى گردد; زیرا کرامت انبیا به برکت اقتداى مردم به آنان مى باشد.
مناقشه چهارم
اگر ظهور معجزه از انسان صادقى که نبى نیست، جایز باشد، هر آینه اظهار معجزه بر هر کسى که صادق است، جایز خواهد بود.
نقد و بررسى: ملاک اعجازْ تنها صادق بودن صاحب معجزه نیست; ملاک دیگرى نیز دارد و آن اینکه انسانْ صالح، متعبّد و صاحب منزلت زیادى نزد خداوند باشد و این براى هر مخبر صادقى صحیح نمى آید، بلکه در حقّ پیامبران و اولیاى الهى صادق خواهد بود.17 علاوه بر آنکه در پیامبر، این معجزه همراه با دعوى نبوّت است.
اعمال مرتاضان
در تعریف افعالى که مرتاضان انجام مى دهند، آورده اند: «امورى هستند که اسباب و علل عادى نداشته، اما اسباب غیر عادى آنها کمابیش در اختیار بشر قرار مى گیرد و مى توان با آموزش ها و تمرین هاى ویژه اى به آنها دست یافت.»18
سحر
یکى از نویسندگان در تعریف «سحر» مى نویسد:
در فارسى، به معناى جادویى و افسون است. به عبارت دیگر، نمایش دادن باطل است به صورت حق.19
سحر از نظر مفهوم عام که شامل «کهانت» نیز مى باشد، عبارت است از:
الفاظ و اوراد خاص یا اعمال مخصوصه اى که با تکرار و تمرین آنها، انجام دهنده آن بر بعضى از قواى طبیعى و غیرطبیعى تسلّط مى یابد و به نفع خود، آنها را قبضه مى کند; با توجه به اینکه تأثیر آن عبارات و کلمات یا ریاضت و اعمال، کاملا محدود است و در تحت شرایط خاصّ از زمان و مکان معیّن، داراى تأثیر است.20
برخى هم آورده اند:
سحر، کارى است که آدمى مى تواند با دمیدن و تکرار بعضى کلمات یا انجام بعضى اعمال، قواى فوق العاده عظیم جهان رابه نفع خودقبضه کند.21
در کتاب تاریخ جامع ادیان در بیان امورى که وسیله تسخیر یا غلبه بر قواى غیبى هستند، آمده است:
سه موضوع که بدویان آن را وسیله غلبه بر قوّه و نیروى غیبى مى دانند، عبارتند از:
1. عقیده به فتیش (fetishism); یعنى استفاده و استمداد از قوّه مخفى و مستور در اشیاى بى جان.
2. دومین طریقه سحرى، شمینیزم است و مقصود از آن، تصرف در قواى روحى و غیبى جهان است. در این طریق، یک نفر «شمن» که داراى اینچنین قوّه غیبى است، در بدن انسان دیگر تأثیر مى کند; یعنى روحى معین را از بدن او خارج یا به جسم او داخل مى کند.
3. سومین طریقه، سحر عوامانه است که منحصراً به دست کاهن یا ساحر نیست، بلکه در نزد تمام افراد قبیله یا گروه معمول است که به کمک صاحبان ارواح غیبى و فتیش ها یا شمن ها، یا بدون آنها، ولى همواره با ترکیباتى معین، با وسایلى ساده و بسیار ابتدایى به خیال خود سعى مى کنند از مضرّات و شرور ارواح موذى جلوگیرى کنند یا ارواح مفید را به نفع خود به کار وادارند.22
کهانت
صاحب کتاب تقویم المعارج در بیان «کهانت» آورده است:
عملى بود که سابقاً در میان مردم بود و خلق در زمان فترت که پیامبرى نبود، رجوع به کاهن مى کردند و ایشان بعضى اخبار مى دادند یا راست یا دروغ. وجه اطلاعشان بر غیوب، چند وجه بود: یکى فراست; یعنى به واسطه شعورى که داشتند، حدس مى زدند که چنین و چنان مى شود. یا از جهت ذکاى قلب، خبر مى دادند; زیرا که از طبع بشر است که هرگاه فى الجمله ریاضتى بکشد، قلب او صاف مى شود و از بعضى چیزها اطلاع به هم مى رساند و بعضى هم از وسوسه شیاطین بود; چراکه اگر انسان مرتاض شد و از اهل حق نباشد و خداوند او را حفظ نفرماید، شیاطین به او تعلّق مى گیرند و بعضى اخبار هم براى او مى آورند و اخبار شیاطین به چند وجه بود که بعضى از زمین بود که مى دیدند، اتفاقات عالم را خبر مى آوردند. بعضى هم از اخبار آسمان بود و قبل از بعثت خاتم(صلى الله علیه وآله) شیاطین مى رفتند بالا و استراق سمع مى کردند و بعد از آن خبر مى آوردند براى اولیاى خود و اما الان از بالا رفتن ممنوعند و خداوند ایشان را منع مى فرماید به واسطه شهب. چنان که در کتاب مجید خود مى فرماید:(وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَّصَداً)(جن: 9); یعنى و بعد از آنکه شیاطین کلمه اى مى شنیدند، بعضى اخبار هم از خود داخل مى کردند و مى گفتند.23
با توجه به مطالب یاد شده، مى توان گفت: کهانت نزدیک سحر یا اخصّ از آن است.
شعبده
در تعریف «شعبده» آورده اند:
تردستى و نیرنگ هایى است که حقّه بازها انجام مى دهند و این نیست مگر یک نحوه بازى که با سرعت انجام مى گیرد، به گونه اى که ناظرین ملتفت نمى شوند.24
تفاوت معجزه با امور مذکور
آیة اللّه مصباح در این زمینه مى نویسد:
به طور مقدّماتى باید دانست که امور خارق العاده، امورى هستند که نمى توان کلیه اسباب و علل آنها را به وسیله آزمایش هاى حسّى شناخت، بلکه شواهدى یافت مى شود که در پیدایش این گونه پدیده ها نوع دیگرى از عوامل مؤثر است و متخصصان علوم مختلف گواهى مى دهند که این کارها بر اساس قوانین علوم مادى و تجربى انجام نمى یابد.25
امور خارق العاده به دو بخش کلى تقسیم مى شوند: 1. امورى که هر چند اسباب و علل مادى ندارند، اما اسباب غیرعادى آنها کمابیش در اختیار بشر قرار مى گیرد و مى توان با آموزش ها و تمرین هاى ویژه اى به آنها دست یافت; مانند اعمال مرتاضان، سحر و مانند آنها. 2. کارهاى خارق العاده اى که تحقق آنها منوط به اذن خاص الهى است. این گونه خوارق عادت مخصوص بندگان برگزیده خداست و اختصاص به پیامبران ندارد، بلکه گاهى سایر اولیاى خدا هم از آنها برخوردار مى شوند که به اصطلاح کلامى، در حقّ غیر انبیا، کرامت خوانده مى شود و در حقّ انبیا، معجزه.26
بنابراین، مى توان تفاوت معجزه را با امورى همچون سحر، کهانت، شعبده و اعمال مرتاضان، چنین دانست:
الف. کارهاى ساحران و مرتاضان با وسایل مادى و یک سلسله تمرینات عادى انجام مى شود، ولى معجزه بدون وسیله مادى و مقدمه و تمرین صورت مى گیرد.
ب. کارهاى جادوگران و مرتاضان از دیگران آموخته شده و به دیگران نیزآموزش داده مى شود، ولى معجزه نه از کسى آموخته شده و نه قابل آموزش دادن به افراددیگر است.
ج. کارهایى که ساحران، مرتاضان، شعبده بازان، کاهنان و افرادى نظیر آنان انجام مى دهند، از هر کس صادر مى شود، هر چند، شخص کافر یا فاسد باشد. ولى معجزه فقط از پیامبرانى که پاک و صالح و شایسته ترین بندگان خدا هستند، ظاهر مى شود; چراکه آنان معجزه را فقط در ارتباط با خدا و به عنوان رهبر دینى انجام مى دهند و ناگفته پیداست که خداوند افراد ناشایست را رهبر جامعه نمى کند.
د. ساحران و مرتاضان آنچه را انجام مى دهند، از خود و هنر خویش مى دانند، ولى کارهاى خارق العاده اى را که پیامبران انجام مى دهند، صرفاً از طرف خدا دانسته و به اذن و اراده خدا انجام مى دهند.
هـ. کارهاى ساحران و مرتاضان اغلب براى مطامع دنیوى و سودجویى و هوس هاى پست انجام مى گیرد، ولى معجزه فقط براى اثبات رسالت و ابلاغ دین الهى و هدف هاى مقدّس تربیتى است و هیچ هدف مادى از آن ندارند.
و. کارهاى ساحران و مرتاضان محدود به بعضى مکان ها و شرایط معین و قیود خاصى انجام مى شود، ولى معجزات پیامبران چنین محدودیت هایى ندارندودرشرایطى که لازم باشد و فقط با توجه به اذن خدا انجام مى گیرد.
ز. کارهاى مرتاضان و ساحران منحصر به افراد معین نیست، بلکه برخى افراد دیگر هم مى توانند انجام دهند، ولى معجزات انبیا مقابله به مثل نمى شود. پس شخص دیگرى که پیامبر نیست، هرگز نمى تواند انجام دهد.27
علّامه مجلسى به نقل از شارح المقاصد در این خصوص مى نویسد:
سحر اظهار امر خارق العاده از نفس شریر خبیث است که آن را به وسیله اعمال مخصوصى که قابل آموزش هستند انجام مى دهند. و از این دو جهت، یعنى صدور آنها از نفوس شریره و خبیثه و قابل تعلّم و یادگیرى بودن، با معجزه و کرامت فرق دارند; زیرا این دو فقط از انسان هاى شایسته و مورد تأیید خداوند مانند پیامبران و امامان ظاهر مى شود و قابل تعلیم و تعلّم هم نیستند. از دیگر وجوه افتراق سحر با معجزه و کرامت اختصاص سحر و جادو و...، به زمان ها و مکان ها و شرایط خاص است و دیگرى نیز مى تواند در مقام معارضه، مانند آن را بیاورد و شخص متصف به قدرت سحر متصف به رجس و فسق است، در حالى که معجزه و کرامت از این امور برى هستند.28
تله پاتى
یکى از امور فراروان شناختى ـ که مورد سخن ماست ـ «تله پاتى» است. در تعریف آن، تعابیر گوناگونى ارائه شده است. برخى گفته اند:
تله پاتى از دو کلمه «تله» به معناى «دور» و «پاتوس» به معناى «احساس» گرفته شده است; یعنى احساس از دور و آن ارتباط روان انسان با دیگرى از راهى بجز حواس معمولى است.29
بعضى هم گفته اند:
تله پاتى عبارت از این است که شخصى از فاصله اى، رابطه اى فکرى با شخص دیگرى برقرار سازد; آنچه را او فکر مى کند، بفهمد و چیزى را که خود مى اندیشد، او درک کند، یا واقعه اى را که در محلى دوردست اتفاق مى افتد، بدون آنکه رابطه هاى مادى بین او و آن محل برقرار باشد، آن واقعه را ببیند و از آن با خبر گردد.30
در تعریفى دیگر از تله پاتى آمده است:
تله پاتى به معناى انتقال فکر و رابطه معنوى و ارتباط فکرى میان دو نفر از راه دور و همچنین به معناى القاى مطلبى از راه دور از طرف کسى براى کس دیگر از طریق انتقال فکر است.31
در اینکه آیا قدرت و نیروى تله پاتى در همه افراد انسان وجود دارد یا خیر، نظرات مختلفى وجود دارد. نویسنده کتاب حقیقت روح در این باره مى نویسد:
قدرت خواندن افکار دیگران براى همه کس امکان ندارد، به طورى که عده بسیارى از انسان ها داراى این قدرت نیستند. لکن وجود آن یک حقیقتى است که علم روان شناسى جدید در صحت آن تردید ندارد... در نتیجه آزمایشات مکرّر، ثابت شده که «مدیوم»هاى32 تله پاتى بعضى از اوقات موفق مى شوند و گاهى هم موفق نمى شوند. حتى با نزدیک بودن مسافت، مدیوم نمى تواند افکار طرف مقابل را بخواند، ولى گاهى از مسافت دور هم مى تواند بخواند.33
در عین حال، بعضى معتقدند که همه افراد انسانى از نیروى تله پاتى بهره مندند. در کتاب نیروى ناشناخته در انسان چنین آمده است:
همه، قدرت و نیروى تله پاتى را دارند، منتها بسیارى از افراد از وجود چنین نیرویى در خود بى خبرند و از این رو، کمتر از آن بهره گرفته مى شود. همان طور که شخص مى تواند با ورزشْ اندام را قوى کند، به همان طریق مى توان به تدریج با تمرینات مداوم نیروى تله پاتى را در خود پرورش داد... براى تقویت و شکوفایى نیروى تله پاتى، روش هاى مختلفى وجود دارد که یکى از آنها «هیپنوتیزم» است. دراویش و مرتاضان، اکثراً از طریق خودهیپنوتیزم به خلسه رفته، حقایقى را کشف مى کنند.34
به نظر مى رسد از آن رو که انسان داراى قوا و استعدادهایى است که از سوى خداوند تعالى در نهاد او قرار داده شده است و نوع انسانى از این موهبت الهى بهره مند است، تعریف اخیر درست تر باشد. در همه افراد انسان این قوّه و نیروى تله پاتى وجود دارد; برخى درصدد شکوفایى آن برمى آیند و بعضى از آن بى خبرند.
هیپنوتیزم
هیپنوتیزم، از لفظ یونانى گرفته شده و به معناى «خواب» است. در چیستى و کیفیت آن تعابیر گوناگونى وجود دارد. در کتاب راز درون آمده است که اولین بار، این نام را جیمز برید به کار برده است و آن خوابى است که در اثر تلقین اشخاص مخصوصى به نام «عامل» یا «هیپنوتیزور» به معمول دست مى دهد. به عبارت دیگر، هیپنوتیزم حاصل القائات ممتدّ عامل در معمول است.35
بعضى دیگر، در تعریف هیپنوتیزم آورده اند:
هیپنوتیزم عبارت است از خواب مصنوعى که در اثر تمرکز نگاه طولانى به یک نقطه روشن و نورانى و یا در اثر توجه خاص نسبت به یک موضع براى انسان حاصل مى شود.36
پس مى توان گفت: هیپنوتیزم، یک حالت القایى ارادى است که در آن هوشیارى و آگاهى سوژه، فوق العاده افزایش مى یابد. این آگاهى عمدتاً بر روى مطالبى تمرکز مى کند که توسط هیپنوتیزور به او ارائه مى شود. معمولا سوژه پس از بیدار شدن کوچک ترین خاطره اى از وقایع و حوادث زمان هیپنوتیزم ندارد.37
در باب پیدایش هیپنوتیزم باید گفت:
گرچه موضوع خواب مصنوعى در میان اقوام گذشته مانند کلدانى ها، آشورى ها، مصرى ها، هندى ها، ایرانى ها و نظایر اینها کم و بیش شهرت داشته و برخى از کاهنان در گوشه و کنار مشغول تداوى بیماران از راه خواب مصنوعى بوده اند، ولى تا اواسط قرن هجدهم اثرى از این علم در اروپا دیده نمى شد و براى نخستین بار، پزشک مشهور اتریشى فرانسوا آنتوان مسمر در حدود سال 1775 اظهار کرد که در آدمى نیروى سیّال مغناطیسى وجود دارد که مى شود از راه اراده، آن را بر دیگران نفوذ داد.38
آیا هیپنوتیزم یک خواب است؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت: با توجه به تعریف و کیفیت آن معلوم مى گردد که هیپنوتیزم نمى تواند خواب باشد. هر چند ظاهر فرد هیپنوتیزم شده به فردى که در حال خواب است، شباهت هایى دارد، ولى در هیپنوتیزم، علاوه بر قدرت تفکر، امکان صحبت، قضاوت، راه رفتن و مانند آن وجود دارد، به گونه اى که فکر سوژه بر روى موضوع خاصّ (صحبت هاى هیپنوتیزور) تمرکز فوق العاده اى پیدا مى کند و بین او و فرد هیپنوتیزور، ارتباط عاطفى خاصى برقرار مى شود که در حالت خواب نمى توان نظیر آن را مشاهده کرد و شاید به همین دلیل آن را «خواب مصنوعى» نامیده اند.39
تفاوت معجزه با تله پاتى و هیپنوتیزم
با توجه به آنچه در تعریف معجزه، تله پاتى و هیپنوتیزم و کیفیت و شرایط تحقق آنها بیان شد، مى توان تفاوت آنها را در امور ذیل برشمرد:
1. هم تله پاتى و هم هیپنوتیزم در اثر یک سلسله تمرینات براى شخص حاصل مى شوند، ولى معجزه بدون هیچ مقدمه و تمرینى صورت مى پذیرد.
2. تله پاتى و هیپنوتیزم قابل تعلیم و تعلّم هستند; یعنى آموخته مى شوند و به دیگران نیز آموزش داده مى شوند; ولى تعلیم و تعلّم در معجزه راه ندارد.
3. این دو از هر کس، چه کافر، چه فاسق و چه مؤمن، مى تواند حاصل آید، ولى معجزه فقط از پیامبران و اولیاء اللّه که پاک و صالح و شایسته ترین بندگان خدا هستند، ظاهر مى شود; چراکه معجزه براى اثبات رهبرى امت است و معلوم است که خداوند افراد غیر صالح را رهبر جامعه نمى کند.
4. این دو ممکن است به اغراض مختلف شیطانى انجام گیرد، ولى معجزه فقط براى اثبات رسالت و ابلاغ دین و مقدّسات الهى به وقوع مى پیوندد و هیچ غرض شخصى و شیطانى در آن راه ندارد.
5. تحقق این دو، مقیّد به بعضى مکان ها و زمان ها و شرایط خاص و محدود است، ولى معجزات پیامبران چنین محدودیت هایى ندارد و در هر شرایطى که پیغمبر صلاح دانست، به اذن الهى از او صادر مى شود.
6. گاهى مدیوم و هیپنوتیزور در کار خود موفق نیستند، ولى در معجزه چنان نیست که هرگاه پیغمبر آن را به اذن خدا اراده کند، انجام نگیرد.
در خاتمه بجاست به حکم امور مزبور از نظر شرع مقدس اسلام اشاره نماییم. این امور فى حدّ نفسه و به عنوان حکم اوّلى، در شرع مقدّس منهى عنه نیستند، اما با توجه به لحاظ هاى دیگر، مثل تعلق مفاسد و ضرر و اضرار به سبب آنها و القا در حرام و گناه به واسطه آنها، به عنوان ثانوى متعلق نهى شرع مقدس قرار مى گیرند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ خلیل جر، فرهنگ لاروس، تهران، امیرکبیر، 1363، ج 1، ص 1130.
2ـ ر. ک. على اکبر مروج الاسلام، کرامات رضویّه، چ چهارم، مشهد، نشر مشهد، ج 1، ص 7ـ9.
3ـ غلامحسین رحیمى اصفهانى، درس هایى از اصول عقاید اسلامى، قم، حکمت، 1362، ص 264ـ268.
4ـ حسن بن یوسف حلّى، کشف المراد، تعلیقه حسن حسن زاده آملى، چ هفتم، قم، موسسه نشر اسلامى، 1417، ص 474.
5ـ همان، ص 474ـ475.
6ـ ر.ک. عضدالدین عبدالرحمن ایجى، شرح المواقف، بیروت، دارالجیل، 1417، ج 3، ص 464ـ 465.
7ـ محمّدتقى مصباح، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1367، ص 90.
8ـ میثم بحرانى، قواعدالمرام فى علم الکلام، تحقیق سیّداحمد حسین، به اهتمام سیّدمحمود مرعشى، چ دوم، قم، کتابخانه آیة اللّه مرعشى نجفى، 1406، ص 182.
9ـ تحدّى، مبارزه طلبیدن براى اثبات دعوى است; به این معنا که مدعى نبوّت هنگام معجزه آوردن از کسانى که موافق با دعواى او نیستند و او را تصدیق نمى کنند، مى خواهد تا آنها هم مثل آنچه را که او آورده است، بیاورند و چون نتوانند، محکوم گردند.
10ـ عبداللّه جوادى آملى، ولایت در قرآن، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجا، 1367، ص 312.
11ـ در این قسمت از بحث هر جا که در حق اولیا تعبیر معجزه آورده شده، مرادْ کرامت است.
12ـ عبداللّه جوادى آملى، پیشین، ص 313.
13ـ محمّدبن عمر فخر رازى، البراهین فى علم الکلام، تهران، دانشگاه تهران، 1342، ج 2، ص 110، با دخل و تصرّف.
14ـ همان، ص 143.
15ـ سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، قم، منشورات الشریف الرضى، 1409، ج 5، ص 76.
16ـ حسن بن یوسف حلّى، کشف المراد، تعلیقه جعفر سبحانى، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، 1375، ص 160ـ161.
17ـ همان، ص 162ـ163.
18ـ محمّدتقى مصباح، پیشین، ص 88ـ89.
19ـ على اکبر مروج الاسلام، پیشین، ص 7ـ9.
20ـ سیدابوالقاسم حسینى، در جستوجوى دین طبیعى و جاودانى، ص 206.
21ـ جان بى ناس، تاریخ جامع ادیان، یا ادیان بشر، ترجمه على اصغر حکمت، چ چهارم، 1370، ص 15.
22ـ ر. ک. همان، ص 7ـ15.
23ـ محمّد کریم خان کرمانى، تقویم المعارج، ص 82ـ88.
24ـ همان.
25ـ محمّدتقى مصباح، پیشین، ص 88.
26ـ ر. ک. همان، ص 89، با تلخیص.
27ـ ر.ک. غلامحسین رحیمى اصفهانى، پیشین، ص 264ـ265.
28ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا،
1403، ج 60، ص 37.
29ـ ر.ک. احمد زمردیان، حقیقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368، ص 131ـ132.
30ـ زین العابدین قربانى، به سوى جهان ابدى، قم، شفق، 1363، ج 1و2، ص 152.
31ـ احمد زمردیان، پیشین، ص 231ـ232.
32ـ مدیوم: واسطه، کسى که واسطه احراز ارواح مى شود. (محمّد معین، فرهنگ فارسى، ج 3، ص 397.)
33ـ احمد زمردیان، پیشین، ص 34.
34ـ محمّدمهدى علیخواه، نیروى ناشناخته در انسان، تهران، جمال الحق، 1371، ص 73ـ74.
35ـ ر.ک. احمد زمردیان، پیشین، ص 224.
36ـ زین العابدین قربانى، پیشین، ص 138.
37ـ اورماند مک گیل، دائرة المعارف هیپنوتیزم، تهران، جمال الحق، 1372، ص 150.
38ـ زین العابدین قربانى، پیشین، ص 138.
39ـ اورماند مک گیل، پیشین، ص 149ـ150.

تبلیغات