آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

تفسیر موضوعی روشی است با پیشینه ای کهن که از عصر نزول آیات کریمه و به دست رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)1 پایه گذاری گردید و اهل بیت(علیهم السلام)،2 پاسداران مکتب نبوی، با پی روی از نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) بر اساس این روش، آیات قرآن را بیان کرده و بدینوسیله، عملا روش صحیح تبیین نظرگاه های قرآن کریم را ارائه نموده اند. برای نمونه به حدیث ذیل توجه کنید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «کفر» در کتاب خداوند متعال، پنج نوع است: کفر جحود (که خود دو نوع است)، کفر تنها، کفر ترک اوامر خداوند متعال (کفر معصیت)، کفر برائت و کفر نعمت.
اما ]نوع اول[ «کفر جحود»، نوع اولش انکار وحدانیت است. این ها گروهی از زنادقه و مادیگراها هستند که می گویند: پروردگار، بهشت، دوزخ، بعث و رستاخیزی نیست; کسانی که می گویند: (وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ)(جاثیه: 24); جز روزگار ما را نمی میراند.
این اعتقادی است که برگزیده اند و آن را بدون هیچ حجتی نیکو می شمارند و خداوند متعال درباره آنان می فرماید: (إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ)(بقره: 78); تنها پای بند پندار بیهوده خویشند. و در آیه ای دیگر می فرماید: اینان به وحدانیت خداوند ایمان نمی آورند: (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ) (بقره: 6); کافران یکسانند، بترسانی از عذاب خدا یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد.
نوع دوم «انکار همراه با معرفت» است. خداوند تعالی می فرماید: (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً)(نمل: 14); و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند، باز از سر کبر و ستمگری، آن را انکار کردند. و در آیه ای دیگر می فرماید: (وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکَافِرِینَ)(بقره: 89); و با آنکه خود آن ها پیش از بعثت، انتظار فتح و غلبه به واسطه ظهور پیامبر خاتم بر کافران داشتند، آن گاه که آمد شناختند، باز کافر شدند; یعنی پس از علم و معرفت، آن را انکار کردند.
و اما نوع سوم از کفر، کفر ترک اوامر خداوند است و آن «کفر معصیت» است که خداوند سبحان می فرماید: (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِن دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ) الی قوله (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ) (بقره: 84 و 85); و به یاد آرید هنگامی که از شما عهد گرفتیم که خون یکدیگر نریزید و یکدیگر را از خانه و دیار خود نرانید. پس بر آن عهد اقرار کردید و گردن نهادید و شما خود بر آن گواه می باشید... چرا به بعضی از احکام کتاب ایمان آورده و به بعض دیگر کافر می شوید؟
پس آنان به خاطر اینکه اوامر خداوند تعالی را ترک کردند کافر شدند و نسبت آنان به ایمان، به اقرار زبانی و ظاهری است، بدون ایمان باطنی (قلبی). و این نفعی به آنان نبخشید; چنان که خداوند تعالی می فرماید: (فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا...)(بقره: 85); پس چیست کیفر آنکه از شما این کار را بکند، جز خواری در زندگی دنیا...؟
نوع چهارم از کفر، آن چیزی است که خداوند تعالی از حضرت ابراهیم(علیه السلام)حکایت می کند، آنجا که می فرماید: (کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ) (ممتحنه: 4); ما از شما بیزاریم و میان ما و شما همیشه کینه و دشمنی خواهد بود تا وقتی که تنها به خدای یگانه ایمان آورید. پس (کفرنا بکم) یعنی از شما بیزاریم.
و خداوند سبحان در قصه ابلیس و برائت او از پیروانش (انسان ها) تا روز قیامت، می فرماید: (إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ) (ابراهیم: 22); یعنی من از شما بیزارم.
و در آیه ای دیگر می فرماید: (إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْض وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً)(عنکبوت: 25); ای مردم! آنچه را جز خدای یگانه به خدایی برگرفته اید، بت هایی هستند که تنها برای حفظ دوستی بین خود، در حیات دنیا برگرفته اید، و چون روز قیامت شود، از یکدیگر بیزاری جویید و یکدیگر را لعن و نفرین کنید.
نوع پنجم از کفر، «کفر نعمت» است. خداوند تعالی از قول حضرت سلیمان(علیه السلام)نقل می کند: (هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ) (نمل: 40); این (توانایی) از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که آیا شکر می گزارم یا کفران می کنم.
و در آیه ای دیگر می فرماید: (لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ) (ابراهیم: 7); اگر شکر نعمت به جای آرید نعمت را می افزایم و اگر کفر ورزید قطعاً عذاب من سخت است.
و جایی دیگر می فرماید: (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ)(بقره: 152); پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر نعمت من به جای آرید و کفران نعمت مکنید.3
این روایت و دیگر روایات مانند آن به زیبایی، شیوه بررسی موضوعی آیات و نحوه دست یابی به دیدگاه قرآن کریم را ارائه نموده اند. اما متأسفانه امّت اسلام به پیام هدایتگر این دسته از روایات عنایت لازم را مبذول نداشته و عملا این روش تفسیری را مهجور ساخته اند و تنها افراد نادری را می توان یافت که بر اساس این روش، به تبیین دیدگاه های قرآن کریم پرداخته باشند.
علّامه شیخ آقابزرگ طهرانی در کتاب الذریعه، تفاسیری از مفسّران شیعه فهرست می کند که با توجه به عناوین آن ها و توضیح مختصر ایشان، شاید بتوان آن ها را از مصادیق تفسیر موضوعی به حساب آورد; زیرا مؤلّفان این کتب به منظور روشن ساختن دیدگاه قرآن کریم، نسبت به موضوعات خاص، به گزینش آیات کریمه پرداخته و با محوریت موضوع موردنظر، آیات را تفسیر نموده اند. هرچند به خاطر عدم دست رسی به آن ها، نمی توان به روشنی در مورد آن ها داوری نمود و درجه انطباق آن ها را با موازین تفسیر موضوعی مصطلح ارزیابی کرد، اما دست کم این کتب بر وجود گرایش به این روش و اقدام به نگارش تفسیر قرآن بر اساس این مبنا دلالت می کنند. برخی از این کتاب ها عبارتند از:
1. مانزل من القرآن فی اعداء آل محمد(صلی الله علیه وآله); ابن شهرآشوب آن را از کتبی شمرده که مؤلّف آن مجهول است.
2. کتاب مانزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابوموسی هارون بن عمربن عبدالعزیز; او از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بود و کشی از او نام برده است.
3. مانزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابواسحاق ابراهیم بن محمّدبن سعید ثقفی (ت 283 هـ.); کشی از او نام برده است.
4. کتاب ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابوبکر محمّدبن احمد بن محمد ابن ابی الثلج عبداللّه بن اسماعیل کاتب (ت 325 هـ .);
5. ما نزل من القرآن فی اهل البیت(علیهم السلام)، تألیف ابوحامد بن العبّاس بن علی ابن مروان، معروف به «ابن الجحام»; وی معاصر با مرحوم کلینی بوده است.
6. کتاب ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابواحمد عبدالعزیز جلودی (م 332 هـ.); نجاشی از او نام برده است.
7. کتاب ما نزل من القرآن فی الخمسه(علیهم السلام)، تألیف ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی ابن احمد جلودی (م 332 هـ.);
8. کتاب ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابوالفرج علی ابن الحسین اصفهانی زیدی، صاحب الاغانی (ت 356 هـ.);
9. کتاب ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابوعبداللّه مرزبانی محمّدبن عمران بن موسی خراسانی بغدادی... (ت 378 هـ.);
10. ما نزل من القرآن فی صاحب الزمان(علیه السلام)، تألیف عبداللّه جوهری احمدبن محمّدبن عبداللّه بن الحسن بن عیّاش (ت 401 هـ.);
11. ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابونعیم احمدبن عبداللّه بن اسحاق بن موسی بن مهران (ت 430 هـ.);
12. کتاب ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تألیف ابوجعفر محمّدبن اورمه قمی; نجاشی از او نام برده است.4
13. آیات الحجة و الرجعة، تألیف علّامه شیخ محمدعلی بن المولی حسن علی همدانی، (متولد 1293); این کتاب تفسیر آیات متعلّق به دو موضوع «حجت» و «رجعت» است. مؤلّف با بیانی وافی و نکات دقیق به ضمیمه روایات مروی از معصومان(علیهم السلام)، به تفسیر و تأویل آیات کریمه پرداخته و در آن 330 آیه (به تعداد اصحاب و انصار حضرت حجت(علیه السلام)) از آیات قرآن کریم را بررسی نموده است.
14. الآیات النازله فی ذم الجور و الظلم، تألیف سید عبدالحسین بن عبداللّه بن رحیم دزفولی; این کتاب به زبان فارسی است و در آن چهارصد آیه در ارتباط با «ظلم» به ضمیمه بعضی روایات و ادلّه تفسیر گردیده اند. این کتاب سال 1314 به چاپ رسیده است.5
15. تنزیه الانبیاء از جمله کتاب هایی است که به وضوح، بر قدمت و پیشینه کهن تفسیر موضوعی دلالت دارد و به لحاظ شأن بلند مؤلّف آن، مؤیّد اعتبار این روش تفسیری نیز می باشد. این کتاب تألیف مرحوم سید مرتضی (م 436 هـ.) می باشد. مقدّمه این کتاب گویای آن است که شخصی از مرحوم سید مرتضی تقاضا کرده بود در زمینه «تنزیه الانبیاء و ائمّه(علیهم السلام)» کتابی تألیف کند.
سید مرتضی در این کتاب، پس از بیان دلیل عقلی بر تنزیه پیامبران از گناهان کبیره و صغیره، به ترتیب زمان حیات انبیا، به بررسی و تبیین آیاتی که ظاهراً با عصمت انبیا مغایرت دارند، پرداخته است.
اصول عمومی تفسیر
روشمندی در تفسیر شرط دست یابی به مفاهیم و معارف قرآن کریم است. مراد از «روشمندی» توجه به اصول تفسیر و رعایت آن ها در تبیین آیات قرآن کریم است. بعضی از این اصول به طور عام، در همه شیوه های تفسیری جاری اند و بعضی جنبه اختصاصی دارند. به خاطر تفاوت در نوع و مراحل بررسی، در اقسام سه گانه تفسیر موضوعی، پس از توضیح مختصر درباره هر قسم، روش بررسی هر کدام مستقلا بیان می گردد.
پیش از پرداختن به روش و مراحل بررسی اقسام سه گانه تفسیر موضوعی، اشاره به دو اصل عمومی در تفسیر ضروری می نماید:
1. محور بودن آیات
رسالت مفسّر کشف معانی قرآن کریم و بیان مراد خداوند سبحان است. ورود به بحث های حاشیه ای و طرح مباحثی که تکیه اصلی بحث آیات قرآن کریم نباشد از وزانت تفسیر می کاهد. طرح مباحث فلسفی، کلامی و ادبی در صورتی که در روشن ساختن مفاهیم آیات قرآن کریم مؤثر باشد، پذیرفته است; در غیر این صورت، به بیراهه رفتن است; چنان که استفاده از روایات صحیح به منظور توضیح و بیان آیات قرآن کریم لازم است، اما طرح آن ها به عنوان بحثی مستقل و بی تأثیر در روشن ساختن مفاهیم آیات، خروج از نطاق بحث قرآنی می باشد.
2. تبعیت از قرآن
مفسّر باید دقیق و پرسشگرانه با قرآن کریم به گفتوگو بپردازد، اما باید توجه داشته باشد که در این گفتوگو، افکار خود را بر قرآن کریم تحمیل نکند و قرآن را تابع هواها و تمایلات خود نسازد که این کار فتنه ها به وجود می آورد و بسیاری را به ضلالت خواهد کشاند.
در روایات معصومان(علیهم السلام) از این عمل به «تفسیر به رأی» تعبیر شده و به شدت مورد نهی قرار گرفته است و مرتکب آن را
گرفتار عذاب دردناک و دوزخ معرفی کرده اند. پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «قال اللّه (جلّ جلاله): ما آمَنَ بی من فَسَّر برأیهِ کلامی»;6 خداوند ـ جل جلاله ـ می فرماید: ایمان به من ندارد کسی که کلام مرا به رأی خود تفسیر کند.
گاهی سوء نیّت منشأ تفسیر به رأی و تحریف حقایق نورانی قرآن است و زمانی جهالت باعث برداشت های ناروا و اسناد نسبت های خلاف واقع به قرآن کریم است; چنان که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «مَن قالَ فی القرآن بغیرِ علم فلیتبوّأ مقعدَهُ فی النار»;7 کسی که به جهالت درباره قرآن سخن گوید جایگاهش آتش است.
در نتیجه، آنان که از علوم لازم بی بهره اند باید از سخن گفتن درباره قرآن و تفسیر آیات آن پروا کنند.
اقسام تفسیر موضوعی
الف. تفسیر موضوعی اصطلاحات قرآن
در این روش، مفسّر با برگزیدن کلمه ای از کلمات قرآن کریم و جمع آوری آیاتی که این کلمه و مشتقّات آن در آن ها به کار رفته است، به بررسی معانی استعمال قرآن کریم پرداخته، رابطه بین آن ها را محاسبه می کند.8
اگرچه بررسی مفردات قرآن کریم و تبیین مفاهیم الفاظ آن پیشینه کهنی دارد، اما کتبی که به این امر پرداخته اند در این ضعف عمده مشترکند و رابطه الفاظ در استعمالات گوناگون قرآنی آن ها مطالعه و مورد مداقه قرار نگرفته است. برخی صاحب نظران برای جبران این ضعف، بررسی موضوعی الفاظ قرآن کریم را به عنوان یک ضرورت ارائه نموده، آن را «تفسیر ادبی» یا «تفسیر بیانی» نامیده اند. از جمله، استاد امین خولی بررسی موضوعی آیات کریمه قرآن را شرط دست یابی به مقاصد و معانی قرآن می داند و در این خصوص می گوید: خلاصه سخن: ترتیب قرآن در مصحف، وحدت موضوع را رها کرده و مطلقاً التزامی به آن ندارد و ترتیب زمانی را نیز ترک نموده و ابداً حفظ نکرده است و سخن از شیء واحد و موضوع واحد را در سیاقات متعدد و مقامات مختلف متفرّق ساخته است و این نکته به وضوح حکم می کند که قرآن موضوع به موضوع تفسیر گردد و آیات مخصوص به موضوع واحد کاملا جمع و احصا گشته، ترتیب زمانی، مناسبات و خصوصیات آن ها شناخته شده، سپس به بررسی آیات پرداخته شود. این تفسیر به معنا هدایتگر و در تحدّد آن وثیق تر است.9
وی در بررسی موضوعی آیات، تفسیر موضوعی الفاظ قرآن را بر بررسی های دیگر مقدّم می شمارد و در این باره می گوید: بررسی قرآن از آن جهت که کتاب عربی اکبر و اثر ادبی اعظم است، که لغت عربی را جاودانه ساخت و از کیان آن پاس داری نمود، بر تحقیق هر مقصد دیگری در قرآن، خواه علمی یا عملی، دینی یا دنیوی، مقدّم است. پس بر هر صاحب غرضی لازم است پس از وفا به این بررسی ادبی، با تکیه به قرآن، آنچه را اراده کرده است از آن اقتباس کند و در تشریع اعتقاد، اخلاق و اصلاح اجتماعی به آن رجوع نماید. هیچ یک از این اغراض دسته دوم تحقق نمی یابد، مگر با اعتماد به بررسی ادبی قرآن کریم; بررسی صحیح و کامل که موجب فهم قرآن گردد.10
شاگردان امین خولی با تأسّی به استاد، از منهج تفسیری وی پی روی نمودند. در میان آنان، خانم عائشه عبدالرحمن بنت الشاطی از شهرت بیشتری برخوردار است. او می گوید: اصل در این روش تفسیری ـ چنان که از استادم تلقّی نمودم ـ بررسی موضوعی است... این روش مغایر با طریقه معروف تفسیر قرآن است که سوره به سوره، لفظ یا آیه ای منقطع از سیاق عام آن در قرآن ملاحظه می شود. در نتیجه، راهی را برای هدایت به دلالت قرآنی الفاظ یا درک پدیده های اسلوبی و خصایص بیانی آن ها نیست... روش استقرائی ما نص قرآن را در جوّ اعجازی اش بررسی می کند و حرمت کلمات قرآن را با دقیق ترین ضوابط تعیین شده پاس می دارد و دایم به این سخن سلف صالح که «القرآن یُفسِّرُ بعضُه بعضاً» التزام داشته، مفهوم آن را مبتنی بر اصالت بیانی قرآن از عناصر دخیل و شائبه های مشکل آفرین، خالص و واضح می سازد.11
بنابراین، تفسیر موضوعی اصطلاحات قرآن ممکن و محقَّق است و از مصادیق آن ـ علاوه بر آنچه گذشت ـ می توان از کتاب الامّة فی دلالتها العربیّة و القرآنیة نوشته احمد حسن فرحات و کتاب العهد و المیثاق فی القرآن، تألیف دکتر ناصر العمر و کتاب التفسیر و التأویل فی القرآن، تألیف دکتر صلاح عبدالفتاح الخالدی نام برد; همچنان که تألیفات تفسیری بنت الشاطی را نیز می توان در زمره همین قسم به حساب آورد.
مراحل این قسم تفسیر موضوعی عبارتند از:
1. جمع آوری آیات: اصل در این روش، بررسی موضوعی اصطلاحات قرآنی است. ابتدا با تتبّع در قرآن کریم، آیاتی که واژه مورد نظر و مشتقّات آن در آن ها استعمال شده اند، جمع آوری می گردند.12
2. ترتیب آیات: پس از جمع آوری آیات، با استعانت از روایات اسباب نزول، آیات به حسب ترتیب نزول، مرتّب می گردند و آنچه معتبر می باشد عموم لفظ است، نه خصوص سبب; زیرا سبب علت نزول آیه نیست که اگر نبود آیه نازل نمی شد.13البته اعتماد به این روایات، منوط به صحّت سند و اتقان متن آن هاست که غالباً از هر دو جهت ضعیف هستند. از این رو، تناقض در این روایات بسیار است. مرحوم علّامه طباطبائی می نویسد: «در خلال این روایات، تناقض بسیار به چشم می خورد; به این معنا که در بسیاری از آیات قرآنی، در ذیل آیه، چندین سبب نزول متناقض همدیگر نقل شده که هرگز با هم جمع نمی شود، حتی گاهی از یک شخص مانند ابن عبّاس یا غیر او در یک آیه معیّن، چندین سبب نزول وارد شده. ورود این اسباب نزول متناقض و متهافت یکی از دو محمل بیشتر ندارد: یا باید گفت: این اسباب نزول نظری هستند، نه نقلی محض... و یا باید گفت: همه روایات یا بعضی از آن ها جعل یا دسّ شده است. با تحقق چنین احتمالاتی، روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد... بنابراین، سبب نزولی که در ذیل آیه ای وارد شده در صورتی که متواتر یا خبر قطعی الصدور نباشد، باید به آیه مورد بحث عرضه و تنها در صورتی که مضمون آیه و قرائنی که در اطراف آیه موجود است با آن سازگار بود به سبب نزول نام برده اعتماد شود.»14
در صورت عدم امکان ترتیب آیات، بر حسب ترتیب نزول، طریق دیگر ترتیب منطقی است. مفسّر با لحاظ رابطه منطقی مدلول الفاظ، آن ها را مرتّب می سازد، معنای حقیقی را بر مجازی، محسوس را بر معقول و عام را بر خاص مقدّم می کند.
3. بررسی معانی لغوی: مفسّر با بررسی معانی لغوی مفردات، معانی الفاظ را به دست می آورد و معانی حقیقی از مجازی را روشن می سازد. او باید روند تدریجی دلالت الفاظ و تأثیر آن ها را از این روند تدریجی در نظر بگیرد. این تأثّر، که در طول نسل ها و بر اثر پدیده های روانی، اجتماعی و عوامل دیگر بر الفاظ عربی عارض شده، متفاوت است.15 در نتیجه، با توجه به تطوّر معانی الفاظ در گذر زمان، در بهره گیری از کتاب های لغت، باید به کتبی که از قدمت و دقت بیشتری برخوردارند، عنایت بیشتری مبذول داشت.
4. بررسی معانی استعمالی: مفسّر باید پس از روشن ساختن معانی لغوی الفاظ، به معانی استعمالی آن ها در قرآن توجه یافته، موارد کاربرد آن ها را در کل قرآن تتبّع نماید تا مشخص شود آیا وحدتی برای الفاظ در استعمالات قرآنی آن، در مواضع گوناگون وجود دارد؟ و اگر چنین نیست، معانی متعددی که الفاظ قرآن در آن ها استعمال شده، چه می باشند؟ آن گاه با مقایسه معانی استعمالی الفاظ در قرآن با معانی لغوی آن ها، رابطه و نسبت بین آن ها مشخص گردد.
5. بررسی جنبه ادبی: پس از مفردات باید به ترکیبات نظر شود، از علوم ادبی مانند نحو و بلاغت باید به عنوان اینکه وسیله ای برای بیان و تحدید معنا هستند یاری جست. نظر ادبی به آیات قرآن کریم، جمال گفتاری در شیوه قرآنی رابه تصویر کشیده، معارف این زیبایی را تبیین می کند. در این بررسی، قرآن ملاک و محور است. قرآن نصّ مؤثّق و کلام معجز است که ملاک صحّت همه چیز از جمله قواعد ادبی می باشد. پس در صورت تعارض، نباید به تأویل آیات پرداخت، بلکه باید به تصحیح قواعد اقدام نمود.
چنان که گذشت، تفسیر موضوعی اصطلاحات قرآن، بررسی ادبی مفردات قرآن کریم است که بر هر بررسی قرآنی دیگری مقدّم می باشد. پس طی مراحل مزبور در دو قسم دیگر تفسیر موضوعی نیز ضرورت دارد.
شاید در میان متقدّمان، فخرالدین محمدبن عمر الرازی (ت 604 هـ.) اولین کسی باشد که به صراحت، از وحدت موضوعی در سوره های قرآن کریم سخن گفته باشد. وی در تفسیر سوره فصّلت می نویسد: «از کلام ما در تفسیر این سوره، ظاهر می شود که مقصود از این سوره بیان جواب از سخن کفّار است که آیه کریمه نقل می کند: (وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّة مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ)(فصلت: 5); و گفتند دل های ما از آنچه ما را بدان می خوانید در پوشش هایی است و در گوش های ما سنگینی است و میان ما و تو پرده ای است. پس عمل کن که ما عمل کنندگانیم.
گاهی بر فساد این راه تنبّه می دهد و گاهی وعد و وعید الهی را برای کسی که به این قرآن ایمان نمی آورد ذکر می کند و کلام از اول سوره بر ترتیب نیکو و نظم کامل تا این موضع امتداد می یابد... و هر منصفی که بخواهد به حق حکم کند، می داند وقتی ما این آیه را به این وجه تفسیر کردیم، این سوره از اول تا آخر، کلام واحد و نظام یافته ای است که به منظور غرضی واحد بیان شده.»16
فخر رازی در تفسیرش به مناسبات بین آیات توجه زیادی نموده است، تا جایی که سیوطی می گوید: «علم المناسبه» علم شریفی است که به خاطر دقت آن، اعتنای مفسّران به آن کم بوده است; از همه بیشتر، امام فخر رازی به آن توجه نموده است. وی در تفسیرش می گوید: «بیشتر لطایف قرآن در ترتیبات و روابط آن ودیعه نهاده شده است.»17
با این وصف، فخر رازی نظریه «وحدت موضوعی سور» را در تفسیرش بر همه سور قرآن، منطبق نساخته است و وجوه دیگری را شامل می گردند که با همدیگر تفاوت و تباینی ندارند، در حالی که کلام بلیغ کامل و شاعر حاذق و خطیب فصیح بر حسب اختلاف این امور، متفاوت است.18
باقلانی در این باره می گوید: به دیده عقل خود نظر کن و آن گاه که می اندیشی به کلمه کلمه آنچه برایت نقل کردم و بر تو عرضه داشتم، بصیرت روشن خود را متوجه ساز، سپس در آنچه از کلمات انتظام گرفته و به فصل و قصه تکامل یافته و به حدیث و سوره تمام گشته است، بلکه در جمیع قرآن بر اساس این ترتیب بیندیش و بر نحو تنزیل تدبّر کن. ما آنچه ادعا کردیم نسبت به بعض قرآن نیست، بلکه کل قرآن را به آن وصف کردیم، اگرچه این دلالت در بعضی واضح تر و ظاهرتر است.19
پس از باقلانی، جاراللّه محمودبن عمر زمخشری (ت 528 هـ.) نه تنها از «وحدت فنّی سور قرآن» سخن گفته، بلکه کلام ایشان به «وحدت موضوعی سوره ها» نیز اشاره دارد. وی در پاسخ به این سؤال که «فایده تفصیل قرآن و تقطیع آن به سوره ها چیست؟» می گوید: فواید متعدد دارد; از جمله موارد آن، الحاق اشکال و نظایر به یکدیگر و ایجاد ملائمت بین اجزای آن است که وقتی به واسطه آن، معانی قرآن به یکدیگر نظر افکنند، نظم آن وحدت می یابد.20
از جمله کسانی که نظریه «وحدت موضوعی سور» را در بعضی از سوره ها تطبیق نمود، ابن القیّم (ت 751 هـ.) است. برای نمونه، وی درباره دو سوره «الکافرون» و «التوحید» می گوید: این دو سوره، سور اخلاص اند و شامل دو نوع توحید که نجات و رستگاری منوط به آن هاست:
1. «توحید علم و اعتقاد»، که متضمّن تنزیه خداوند متعال از شرک، کفر، فرزند و پدر است. او خدایی است که احد، صمد و لم یلد است و فرعی نیست (و لم یولد)تا برایش اصلی باشد و نظیری ندارد (و لم یکن له کفواً احد.) بنابراین، او بی نیازی است که همه صفات کمال را داراست. پس این سوره آنچه را از صفات کمال سزاوار خداوند متعال است، برای او ثابت می کند و آنچه را سزاوار او نیست از شریک، اصل یا فرع یا نظیر از او نفی می کند و این «توحید علم و اعتقاد» است.
2. «توحید قصد و اراده»; به این معنا که جز خداوند متعال عبادت نشوند و در عبادت او، غیر او شریک نگردد، بلکه تنها او معبود است و سوره «قل یا ایها الکافرون» مشتمل بر این توحید می باشد و مقصود سوره بیزاری پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دین و معبود کافران است و این لبّ و مغز سوره است.21
برهان الدین بقاعی (ت 885 هـ.) صاحب تفسیر نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور از جمله کسانی است که به صراحت، اعتقاد خود را به وحدت موضوعی سور قرآن بیان کرده و از قول استاد خویش، این اعتقاد را به همان صراحت نقل می کند. وی می گوید: «علم مناسبات قرآن» علمی است که در پرتو آن، علل ترتیب اجزای قرآن دانسته می شود و آن سرّ بلاغت قرآن است; زیرا این ترتیب مطابقت معانی قرآن با مقتضای حال را محقق می سازد و نیکو ساختن این ترتیب بر شناخت مقصود مطلوب سور متوقف است و شناخت مقصود جمله های سوره آن را افاده می بخشد. از این رو، «علم المناسبه» از بالاترین ارزش برخوردار است و نسبت آن با علم تفسیر، نسبت علم بیان به نحو است.
سپس به نقل از استادش می گوید: «شیخ ما امام محقق ابوالفضل محمّدبن علّامه... می گوید: ضابطه کلی و مفید برای شناخت مناسبات آیات در سراسر قرآن آن است که به غرضی که سوره برای آن نازل گشته و به مقدّماتی که غرض بدان محتاج است و به مراتب قرب و بعد مقدّمات و... نظر کند.»22
از مطالب گذشته، روشن گشت که نظریه «وحدت موضوعی سور قرآن» از قدمت زمانی برخوردار بوده و علمای دقیق النظری بدان معتقد بوده اند، اگرچه تطبیق این نظریه در تفسیر سوره ها، کمتر صورت گرفته است.
همان گونه که در ابتدای بحث، نظر مرحوم علّامه طباطبائی در خصوص وحدت سور، بیان گردید، ایشان در ادامه می گویند: از اینجا (وحدت در سوره های قرآن) درمی یابیم که اغراض و مقاصد سوره های قرآن مختلف و هر یک از آن ها برای بیان معنای خاص و غرض ویژه ای نازل گشته است و سوره تمام نمی شود، مگر به تمام شدن غرض. بنابراین، «بسم اللّه» در ابتدای هر سوره به غرض خاص سوره رجوع می کند.23
ب. تفسیر موضوعی سور قرآن
علاوه بر لزوم برخورداری از سرمایه علمی نوع نخست از تفسیر موضوعی (تفسیر موضوعی اصطلاحات قرآن) برای شناخت الفاظ و معانی ترکیبات سوره، بررسی جهات ذیل نیز ضرورت دارد که مراحل تفسیر موضوعی سور قرآن به شمار می آیند:
1. تحدید موضوع سوره: بحث در «وحدت موضوعی سوره های قرآن» و «تحدید موضوع سوره»، بحثی اجتهادی است که مقتضی نظر و تأمّل بسیار می باشد و به یمن بررسی آگاهانه و تأنّی در آیات سوره از ابتدا تا انتها حاصل می گردد. مفسّر با آگاهی دقیق از شیوه های قرآن، با دقت در محتوای سوره و مضمون آیات، به کشف موضوع سوره می پردازد. قرائت گذرا و نظر سطحی به آیات، او را به موضوع سوره نایل نمی سازد.
برهان الدین بقاعی در مقدّمه تفسیرش می گوید: ای ناظر! نسبت به کتاب من گمان مبر مناسبات مذکور در آن قبل از کشف حجاب ها و رفع ستور چنین بوده است; چه بسا ماه ها درباره آیه ای تأمّل کرده ام.24
2. نظر عام و شامل: موضوع سوره عمودی است که تأمین کننده وحدت سوره می باشد و بیواسطه یا باواسطه بین آیات سابق و لاحق مناسبت ایجاد می کند. مفسّر برای تحصیل آن، باید نظری عام و شامل به مجموعه سوره افکند، از جزئی نگری اجتناب ورزد; نباید مضمون آیه ای تعیین کننده موضوع سوره باشد، مگر اینکه با نگاهی جامع بر مجموع سوره سخن گفته باشد.
برای گریز از تبعیّت مقلّدانه و سلب نعمت بحث و نظر در آیات کریمه قرآن، نباید پیش از وصول به موضوع سوره، از کتبی که درباره موضوعات سوره های قرآن بحث کرده اند، استعانت جست. البته در نهایت، به منظور ارزیابی حاصل کار و جبران کاستی های آن، مراجعه به این کتب مطلوب است.
3. ذکر مناسبات: باید مناسبات بین جمله ها و آیات کریمه سوره مبارکه ذکر شده، ارتباط آیات کریمه در مراحل گوناگون بیان گردد تا هم جهتی آیات نسبت به موضوع سوره روشن گردد. مراد از «ارتباط اجزای سوره»، اتحاد یا تمایل یا تداخل آن ها نیست، بلکه آیات به ظاهر مختلف و نامتجانس را با ملاحظه نوع ارتباط آن ها با موضوع سوره می توان تألیف و تبیین نمود.
برهان الدین بقاعی در تفسیر نظم الدرر بسیاری از این مناسبات را ذکر کرده، حتی «بسمله» هر سوره را به ملاحظه تناسب آن با مقصد سوره تفسیر نموده است. البته وی مناسبات را با موضوع سوره نظام نبخشیده است.
ج. روش تفسیر موضوعی موضوعات قرآن
مراد از «تفسیر موضوعی موضوعات قرآن کریم» آن است که مفسّر موضوعی از موضوعات مورد عنایت قرآن کریم را در نظر گرفته، آیاتی را که به نحوی با آن موضوع در ارتباطند، استخراج کرده و بررسی کند تا نظر قرآن کریم درباره آن موضوع به دست آید. مراحل این قسم تفسیر موضوعی عبارتند از:
1. التفات به عالم واقع: قرآن ظرف 23 سال به تدریج نازل شد. از ابتدای نزول تا انتها، آیات با عنایت به عالم تکوین و واقع حیات به منظور پاسخ به حاجات مسلمانان و علاج مشکلات آنان نازل شده اند. معارف قرآن نسبت به عالم هستی و قوانین حاکم بر آن از جمله سنن حاکم بر حیات فردی و اجتماعی انسان، در ضمن این ارتباط نازل شده اند. بی گمان، یکی از علل ارتباط وثیق مسلمانان صدر اسلام با قرآن، درک مشکل گشایی قرآن به صورت ملموس و عینی بود. آن ها تأثیر عمیق قرآن را در متن زندگی خود بالعیان می یافتند. از این رو، برای حفظ آن، به راحتی جان می باختند.
مفسّر موضوعی باید با این بینش به تفسیر قرآن بپردازد. همان سان که قرآن هادی انسان در شناخت خود و هستی است، ارتباط آگاهانه با عالم واقع و واقعیت های جامعه انسانی در استنطاق قرآن و کشف معارف آن مؤثر است، و جالب آنکه این، خود از درس های قرآن است. قرآن کریم همچنان که خود را چراغ هدایت می نامد (قَدْ جَاءکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ) (مائده: 15 و 16)، عالم تکوین را کتاب راهنما معرفی می کند: (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ... لآیَات لِّقَوْم یَعْقِلُونَ.) (بقره: 164)
2. بهره مندی از علوم بشری: مفسّر موضوعی همان گونه که از سرمایه علمی فرهنگ و اندیشه اسلامی برخوردار است و به مباحث کلامی، فقهی، تاریخی و ادبی علم دارد، باید از اطلاعات وسیعی در حوزه فرهنگ و اندیشه انسانی نیز بهره مند باشد; زیرا طبیعی است که قرآن به لحاظ جامعیتش، به علوم گوناگون انسانی پرداخته باشد. قرآن در زمینه مسائل اجتماعی، روانی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی و حکومتی سخن گفته و روشن است که هرقدر آشنایی مفسّر در این حوزه ها وسیع تر و نگاه وی تخصصی تر باشد، او در استنطاق قرآن و کشف و بیان مفاهیم آیات آن تواناتر خواهد بود.
پس بر مفسّر لازم است که آشنایی خود را در شعاع اندیشه انسانی و تجربه های فکری بشر توسعه دهد. وی باید در علوم گوناگون انسانی دستی داشته باشد تا به یمن آن بتواند اشارات و لطایف معارف قرآن را در فضای آن مباحث به دست آورد.25
3. تبیین و تحدید موضوع: موضوع منتخب باید از حیث معنا و وصف، تعیین و تحدید شود. مفسّر باید با ملاحظه رسالت و شأن قرآن کریم، موضوعی را برگزیند که در قرآن مطرح شده است. نباید با تمسّک به ویژگی جامعیت قرآن مدعی شد هر بحثی که در علوم دیگر مطرح شده قرآن بدان پرداخته است; زیرا قرآن جامع، کتاب هدایت است و تعریض به جزئیات علوم بشری در زمره مقاصد قرآن نیست، اگرچه قرآن کریم به بخشی از اصول آن علوم تعرّض نموده که این خود بعدی از ابعاد اعجاز قرآن کریم است.
نکته دیگر روشن ساختن معنای موضوع منتخب و اوصاف آن از حیث اطلاق و تقیید است تا تداخلی در مباحث صورت نگیرد; مثلا، محدوده بحث در هر یک از عناوین «عدالت در قرآن»، «عدالت الهی در قرآن»، «عدالت اجتماعی در قرآن» متفاوت است. پس مفسّر باید با لحاظ محتوای موضوع موردنظر، عنوانی گویا و محدّد انتخاب نماید.
4. استقراء آیات قرآن: بررسی موضوعی آیات قرآن محتاج استقراء کامل و احصای آیات متعلّق به موضوع منتخب است; زیرا مفسّر در صدد کشف موضع قرآن نسبت به موضوع مذکور است و اعتماد به معاجمی که آیات قرآن را بر اساس مفردات تبویب نموده اند ـ مثل مفردات راغب یا معجم المفهرس ـ به تنهایی شایسته نیست; زیرا گاهی آیات در عین ارتباط مفهومی، لفظ مشترکی ندارند. گذشته از آن، بعضاً مفاهیم مقابل در روشن شدن بعضی از ابعاد موضوع منتخب مؤثر است. در نتیجه، بر مفسّر موضوعی فرض است با عنایت به موضوع موردنظر به دفعات، قرآن را از ابتدا تا انتها بخواند و با نظر به مجموع قرآن از دریچه موضوع منتخب، به گزینش آیات بپردازد.
باید توجه داشت که مراد از گزینش آیات، منقطع کردن آن ها از جایگاه و جغرافیای قرآنی شان نیست، بلکه به معنای مشخص کردن آیاتی است که باید در حوزه موضوع بررسی شوند. اما تفسیر آیات باید در موضع خودشان، با لحاظ ارتباط آن ها با آیات قبل و بعد، انجام شود. پس از آن جمع آوری و دسته بندی ـ نه نسبت به آیات بلکه ـ نسبت به مفاهیم به دست آمده از آیات صورت می گیرد.
با این بیان، ضرورت وجود تفسیر ترتیبی رخ می نماید و مشخص می شود که تفسیر موضوعی نیازمند به تفسیر ترتیبی است. در واقع، این ها دو گام تکاملی برای کشف مفاهیم آیات و خدمت به قرآن می باشند.
5. استنباط دیدگاه قرآن: پس از معرفت به مفاهیم آیات برگزیده، مفسّر بخش های متناسب را کنار یکدیگر قرار می دهد، سپس به بررسی نسبت بین آن ها پرداخته، مطلق را با مقیّد، عام را با خاص، مجمل را با مبیّن، و متشابه را با محکم مقایسه می کند. آن گاه به استنباط عناصر موضوع پرداخته، عناصر اصلی را بر عناوین فرعی مقدّم می دارد. این تقدّم به ملاحظه رابطه منطقی بین عناصر صورت می گیرد. در نهایت، با بررسی رابطه بین عناصر نظام یافته، دیدگاه قرآن کریم را در ارتباط با موضوع منتخب استنباط می نماید.
پی‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) حدیثى طولانى درباره دنیا از دیدگاه قرآن نقل شده که در همین شماره مجله در مقاله «دلایل موافقان و مخالفان تفسیر موضوعى» آمده است.
2ـ از امام صادق(علیه السلام) روایت مفصلى در مشیّت الهى در قرآن وارد شده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 485.)
3ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 69، ص 100.
4ـ شیخ آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج 19، ص 28ـ30، مأخذ 12.
5ـ همان، ج 1، ص 47ـ48: مأخذ (2) کتاب مذکور.
6ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج2، ص297،روایت17،باب 34.
7ـ همان، ج 3، ص 223، روایت 24، باب 6.
8ـ محمّدحسین ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 148.
9ـ امین خولى، التفسیر نشأته، تدرّجه، تطوّره، ص 80.
10ـ همان، ص 79.
11ـ عائشه عبدالرحمن بنت الشاطى، التفسیر البیانى، ج 1، ص 17 و 18.
12و13ـ همان، ص 10 و 11.
14ـ سید محمّدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 173ـ176.
15ـ امین خولى، پیشین، ص 92ـ98، با تلخیص.
16ـ فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب، ج 27، ص 115.
17ـ جلال الدین سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 976.
18و19ـ محمدبن طیب ابى بکر باقلانى، اعجازالقرآن، ص 213.
20ـ جاراللّه زمخشرى، الکشاف، ج 1، ص 98.
21ـ ابن قیّم، التفسیر القیّم، ص 531ـ533.
22ـ برهان الدین البقاعى، نظم الدرر، ج 1، ص 11 و 12.
23ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 1، ص 19.
24ـ برهان الدین بقاعى، پیشین، ج 1، ص 14.
25ـ سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص 22.

تبلیغات