آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

مقاله، «خشونت» و «مدارا» را دارای‌ ارزشی‌ نسبی‌ و منوط‌ به‌ مبدأ، هدف‌ و روش‌ آنها دانسته‌ و حسن‌ و قبح‌ هر یک‌ از این‌ دو را بسته‌ به‌ عنوانی‌ می‌داند که‌ در هر موقعیت‌ بر آن‌ صدق‌ می‌کند. خشونت‌ورزی‌ و صدمه‌زدن‌ به‌ دیگران، محتاج‌ جواز عقلی‌ و شرعی‌ است‌ و به‌ همین‌ علت، اصل‌ در اسلام، بر «مدارا» و «عدم‌ خشونت» است‌ و مقاله، آیات‌ و روایات‌ بسیاری‌ را که‌ دلالت‌ بر «اصالت‌ مدارا» دارند ذکر نموده‌ و سپس‌ به‌ اسناد شرعی‌ بنفع‌ ضرورت‌ قاطعیت‌ و اعمال‌ خشونت‌ مشروع‌ و عادلانه‌ علیه‌ مواردی‌ که‌ با مدارا قابل‌ حل‌ نیست‌ می‌پردازد و توضیح‌ می‌دهد که‌ حقوق‌ و احکام‌ جزائی‌ را نمی‌توان‌ به‌ تعارف‌ با مکاتب‌ ماد‌ی‌ و تسامح‌ با مجرمان‌ برگزار کرد.

متن

خشونت‌ و مدارا، از جمله‌ واژگانی‌اند که‌ در موضوعات‌ و موقعیتهای‌ مختلف، کاربردهای‌ متفاوت‌ می‌یابند و چنین‌ نیست‌ که‌ در همه‌ جا به‌ یکسان‌ ستایش‌ یا نکوهش‌ گردند. بلکه‌ باید به‌ اقتضای‌ شرایط‌ و موضوع‌ و اهداف‌ به‌ داوری‌ ویژه‌ در هر مورد پرداخت.
نرم‌خویی‌ و انعطاف‌پذیری‌ در شرائط‌ عادی، به‌ عنوان‌ فضیلتی‌ انسانی‌ ستایش‌ می‌شود لیکن‌ اگر با مصالح‌ بزرگ‌ اجتماعی‌ در تعارض‌ قرار گیرد و اگر مصداق‌ رذیلتی‌ اخلاقی‌ گردد، هرگز درخور ستایش‌ نیست. خاستگاه‌ خشونت‌ اگر انتقام‌گیری، ناسازگاری، تکبر، خودخواهی‌ و کینه‌توزی‌ باشد، متفاوت‌ با موارد ناشی‌ از احساس‌ مسئولیت‌ در اجرای‌ قانون، تربیت‌ افراد، اصلاح‌ امور جامعه، جلوگیری‌ از مفاسد، حراست‌ از امنیت‌ اجتماعی‌ و بیت‌المال‌ یا امانت‌داری‌ و... است. چنانکه‌ نرم‌خویی‌ وملایمت‌ نیز به‌ اقتضای‌ مورد، مصداق‌ فضایل‌ یا رذایل‌ اخلاقی‌ و خدمت‌ یا خیانت‌ اجتماعی‌ قرار می‌گیرد. آن‌ نرم‌خویی‌ که‌ مصداق‌ تواضع‌ و احترام‌ به‌ شخصیت‌ انسانهاست‌ با آن‌ مدارا و ملاطفتی‌ که‌ تملق‌ و چاپلوسی‌ و ظلم‌پذیری‌ و تأیید ستم‌ است، متفاوتند.
برخورد تند اما حساب‌شدة‌ یک‌ پدر مهربان‌ نسبت‌ به‌ شیوه‌ ناشایسته‌ فرزند پس‌ از ناکارآیی‌ نصیحت‌ و تشویق‌ و ترغیب، نمی‌تواند قابل‌ نکوهش‌ باشد. اقدام‌ تنبیهی‌ و حساب‌ شدة‌ یک‌ معلم‌ شایسته‌ و دلسوز با احساس‌ دردمندی‌ و مسئولیت‌پذیری‌ نسبت‌ به‌ آینده‌ دانش‌آموز، پس‌ از بی‌ثمری‌ پنددهی‌ و تشویق، نمی‌تواند مورد نکوهش‌ قرار گیرد. چه‌ آنکه‌ فروتنی‌ ناظم‌ مدرسه‌ یا اجتماع‌ در برابر تبعة‌ شرور و حدنشناس، دلیل‌ بر توانایی‌ او بر انجام‌ مسئولیت‌ نیست. تسامح‌ و تساهل‌ مدیران‌ نسبت‌ به‌ کم‌کاری‌ و بی‌تفاوتی‌ و خیانت‌ و دزدی‌ کارپردازان‌ نمی‌تواند ستایش‌ شود.
لیکن‌ در روند روزگار و پیدایش‌ جریانهای‌ فرهنگی‌ و سیاسی، شماری‌ از واژه‌ها محتوائی‌ ویژه‌ می‌یابد که‌ گویی‌ آن‌ را رنگ‌ جدیدی‌ زده‌اند. عنوان‌ خشونت‌ نیز در روزگار ما بار سیاسی‌ یافته‌ و به‌ معنای‌ اعمال‌ قدرت‌ غیراصلاحی، حکومت‌ورزی‌ صرفاً‌ با تکیه‌ بر اسلحه، ایجاد رعب‌ و وحشت، سرکوبی‌ بیرحمانة‌ منتقدان‌ سیاسی، مجازاتهای‌ بی‌ملاک‌ و طاقت‌فرسا تلقی‌ شده‌ و روشن‌ است‌ که‌ خشونت‌ به‌ این‌ معنا، غیرمنطقی‌ و نامشروع‌است.
اما با اثبات‌ نسبیت‌ «خشونت‌ و ملایمت»، دیگر نمی‌توان‌ گفت‌ که‌ در اسلام، «خشونت»، اصل‌ است.
نرم‌خویی‌ و انعطاف‌پذیری‌ در فرهنگ‌ اسلامی، ارزشی‌ بس‌ والا داشته‌ و جایگاه‌ ارزشی‌ آن‌ مورد توافق‌ است. اگر واژگان‌ خشونت‌ در تقابل‌ با این‌ فضیلت‌ اخلاقی‌ قرار گیرد، نه‌ در اسلام‌ و نه‌ نزد هیچ‌ خردمندی‌ قابل‌ پذیرش‌ نیست. در اسلام، نرم‌خویی، مهربانی، بخشش‌ و گذشت‌ و مدارا، اصول‌ اولیة‌ معاشرت‌ اجتماعی‌ با مردم‌ است‌ و خشونت‌ به‌ عنوان‌ قاعده‌ کلی، سفارش‌ نشده‌ مگر مواردی‌ که‌ احقاق‌ حق‌ و نشر عدالت‌ و هدایت، جز با اِ‌عمال‌ خشونت‌ مشروع‌ و در حد‌ ضرورت، ممکن‌ نباشد.
در اندیشه‌ و فرهنگ‌ اسلام، بنیان‌ همه‌ چیز بر «حق‌ خداوند» است. رابطه‌ خداوند با انسان، اصل‌ همة‌ اصول‌ و رابطه‌ انسانها با یکدیگر و کلیه‌ قوانین‌ بر بنیان‌ همان‌ رابطه‌ استوار است. همة‌ آگاهیها و بایستگیهای‌ اخلاقی‌ و دنیوی‌ و معنوی‌ نیز بر بنیان‌ همین‌ رابطه، نهاده‌ شده‌اند و این‌ رابطه‌ براساس‌ پروردگاری، رحمانیت‌ و رحیمیت، مبتنی‌ شده‌ است.
در قرآن‌ نزدیک‌ به‌ نهصد و هفتاد بار واژگان‌ «رب» و ربوبیت‌ بیش‌ از همة‌ صفات‌ خداوند بکار رفته‌ است‌ و اقتضای‌ پروردگاری، محبت‌ است. سیصد و ده‌ مورد واژگان‌ «رحمن» و «رحیم» و «رحمة» و... . در توصیف‌ خداوند به‌ کار رفته‌ است. در شماری‌ آیات‌ فرموده‌ است: «او رحمت‌ بر بندگان‌ را بر خود، ضروری‌ ساخته‌ است» «کتب‌ علی‌ نفسه‌ الرحمةً»1 و «کتب‌ ربکم‌ علی‌ نفسه‌ الرحمة».2 در جای‌ دیگر در توضیح‌ گسترة‌ استثنأناپذیر رحمت‌ خویش‌ فرموده‌ است: «ربنا وسعت‌ کلَّ‌ شیٍ‌ رحمةً‌ و علماً.»3
نیز نود و یک‌ بار واژگانی‌ «غفور» و بیست‌ مورد «عفو» استعمال‌ شده‌ است. وفور این‌ اسمأ و اوصاف، رابطه‌ خداوند با انسان‌ را براساس‌ محبت، مهربانی، گذشت‌ و بخشندگی‌ از سوی‌ او استوار می‌دارد.
متقابلاً‌ سیزده‌ مورد واژگان‌ «انتقام» به‌ کار رفته‌ و در جائی‌ - آیه‌ چهل‌ و هفت‌ سوره‌ روم‌ - تعلیل‌ شده‌ است‌ که‌ یاری‌ بخشیدن‌ ایمان‌ آوردگان‌ در برابر طغیان‌ ستمگران‌ بر ما حتمی‌ است: «فانتقمنا من‌الذین‌ اجرموا و کان‌ حقاً‌ علینا نصُرالمؤ‌منین.»4
همچنین‌ در ادعیه، خدای‌ را با وصف‌ «من‌ سبقت‌ رحمتهُ‌ غضبَه». می‌خوانیم: کسی‌ که‌ رحمتش‌ بر غضبش‌ پیشی‌ گرفته‌ است‌ و حتی‌ غضب‌ او از سر رحمت‌ است. آفرینش‌ انسانها در این‌ ساختار وجودی‌ و وفور نیازمندیهای‌ زندگی‌ و بعثت‌ پیامبران‌ و هدایت‌ و الهامات‌ معنوی‌ فراگیر یا مقطعی‌ و پذیرش‌ عذر به‌ خطارفتگان‌ و... همه‌ و همه‌ از خاستگاه‌ رحمت‌ بر انسان، نازل‌ شده‌ است.
ما ارسلناک‌ الا‌ رحمةً‌ للعالمین5 شما را جز از سر رحمت‌ بر مردم‌ نفرستادیم.
در باب‌ رفتار رسول‌ خدا«ص» با مردم‌ نیز فرمود:
«فبما رحمة‌ من‌الله‌ لنتَ‌ لهم‌ ولو کنت‌ فظاً‌ غلیظ‌ القلب‌ لانفضوا من‌ حولک.»6
از رحمت‌ خدای‌ بود که‌ با مردم، نرم‌خوی‌ بودید. اگر سنگدل‌ و خشن‌ می‌بودید از اطراف‌ شما پراکنده‌ می‌شدند.
و به‌ پیامبر«ص» فرمود:
«فذکر انما انت‌ مذکر، لست‌ علیهم‌ بمسیطر.»7
به‌ یادشان‌ آور. تو به‌ یاد آورنده‌ هستی‌ و بر آنها سیطره‌ ندارید.
این‌ دستور در دو مقوله‌ تشریعی‌ و تکوینی‌ به‌ این‌ معناست‌ که‌ نخواسته‌اند اصل‌ دین‌باوری‌ را با اعمال‌ قدرت، تضمین‌ کنند گرچه‌ قدرت‌ در خدمت‌ این‌ ایمان‌ و حفاظت‌ از آن‌ استعمال‌ می‌شود.
روایات‌ مدارا با مردم‌ و چشم‌پوشی‌ از خطاها را بنیان‌ اسلام‌ دانسته‌اند.
رسول‌ خدا«ص» فرمود:
«امرت‌ بمداراة‌ الناس‌ کما امرت‌ بتبلیغ‌الرسالة.»8
همان‌گونه‌ که‌ به‌ تبلیغ‌ رسالت، دستور یافتم‌ به‌ رفتار نیکو و مدارا با مردم‌ نیز امر شده‌ام.
در موضوع‌ رفتارهای‌ اجتماعی‌ با مسلمانان‌ نیز آمده‌ است:
«فاعف‌ عنهم‌ واستغفرلهم‌ و شاورهم‌ فی‌الامر.»9
از خطاهای‌ آنها در گذر، از خداوند برای‌ آنها آمرزش‌ طلب‌ کن‌ و با آنها در کارها مشورت‌ کن.
اما روی‌ دیگر سکه‌ را نیز باید دید. همین‌ پیامبر رحمت، با معاندانِ‌ «حقیقت» و مخالفان‌ اسلام‌ و عدالت، وارد قهر و مقابله‌ می‌شد. او مشرکان‌ را که‌ به‌ او و مسلمین‌ ستم‌ می‌کردند، نفرین‌ می‌کرد و کسانی‌ را نیز به‌ مجازاتهای‌ سخت، محکوم‌ کرد. لیکن‌ هرگز برای‌ منافع‌ شخصی‌ بر هیچ‌ کس‌ خشم‌ نگرفت‌ و هیچگاه‌ کسی‌ را به‌ دلیل‌ نپذیرفتن‌ آنچه‌ نمی‌فهمند، مجازات‌ نکرد و هرگز از سر حکومت‌خواهی‌ و دنیاطلبی‌ بر مردم‌ سخت‌ نگرفت. جائی‌ فرمود:
«ان‌الله‌ عزوجل‌ لم‌ یبعثنی‌ معنفاً‌ و لکن‌ بعثنی‌ معلماً‌ میسراً.»10
خدای‌ مرا برنیانگخیت‌ که‌ با زور با مردم‌ رفتار کنم، برانگیخت‌ تا آگاهشان‌ سازم‌ و تا بشود، آسان‌ بگیرم.
اصولاً‌ همة‌ کتابهای‌ آسمانی‌ به‌ ویژه‌ قرآن‌ به‌ عنوان‌ مصداق‌ روشن‌ «رحمت» معرفی‌ شده‌اند و تنزیل‌ شریعت، از سر شفقت‌ بر مردم‌ - و نه‌ خشم‌ و غضب‌ - بوده‌ است.
و نزلنا علیک‌ الکتاب‌ تبیاناً‌ لکل‌ شیٍ‌ و هدیً‌ و رحمةً‌ و بشری‌ للمسلمین.11
کتاب‌ را بر شما نازل‌ کردیم‌ که‌ بیان‌ روشن‌ همه‌ چیز و هدایت‌ و رحمت‌ و نوید برای‌ مسلمانان‌ است.
و در جای‌ دیگر:
«و ننزل‌ من‌القرآن‌ ما هوشفأ و رحمةٌ‌ للمؤ‌منین.12
آنچه‌ درمان‌ و رحمت‌ برای‌ مؤ‌منان‌ است‌ از قرآن‌ جاری‌ ساختیم.
همچنین‌ از رسول‌ خدا(ص) به‌ عنوان‌ پیامبر و فرستاده‌ خداوند چنین‌ یاد شده‌ است:
فضلاً‌ من‌الله‌ و نعمةً‌ والله‌ علیم‌ حکیم.13
او بخشش‌ خداوند و نعمت‌ او بود و خداوند، دانای‌ حکیم‌ است.
در مقوله‌ روابط‌ اجتماعی‌ مسلمانان‌ با یکدیگر نیز سخن‌ از مدارا و عفو و گذشت، فراوان‌ آمده‌ است:
رسول‌ خدا(ص) فرمود:
«الااخبرکم‌ بخیر خلائق‌الدنیا و الاَّخرة؟! العفو عمن‌ ظلمک‌ و صلة‌ من‌ قطعک‌ والاحسان‌ الی‌ من‌ أسأالیک‌ واعطأ من‌ حرمک.14
آیا شما را به‌ نیکوترین‌ اخلاق‌ دنیا و آخرت‌ خبر دهم؟ بخشیدن‌ کسی‌ که‌ بر شما ستم‌ کرده‌ و ارتباط‌ با وابستگانی‌ که‌ بریده‌اند و نیکی‌ به‌ کسی‌ که‌ با شما بدی‌ کرد و بخشش‌ به‌ کسی‌ که‌ محروم‌تان‌ ساخته‌ است.
در حدیث‌ دیگر:
مداراة‌ الناس‌ نصف‌الایمان‌
مدارا با مردم، خود نیمی‌ از ایمان‌ است.
نیز امام‌ علی(ع) فرمود:
اذا قدرت‌ علی‌ عدوک‌ فاجعل‌ العفو عنه‌ شکرالقدرة‌ علیه.15
هرگاه‌ بر دشمن‌ شخصی‌ خود چیره‌ گشتید، بخشیدن‌ او را سپاس‌ نعمت‌ قدرت‌ قرار دهید.
و فرمود:
اولی‌الناس‌ بالعفو اقدرهم‌ علی‌ العقوبة.16
شایسته‌ترین‌ مردم‌ به‌ گذشت، توانمندترین‌ آنها به‌ انتقام‌ است.
والعفو زین‌القدرة.17
عفو کردن، زینتِ‌ قدرت‌ است.
رفتار رسول‌ خدا با مشرکان‌ قریش‌ پس‌ از فتح‌ مکه‌ و همچنین‌ با مردم‌ هوازن‌ پس‌ از پیروزی‌ در دیگر جنگها با افرادی‌ که‌ اهانت‌ می‌کردند، همچنین‌ با شماری‌ از افراد مسلمان‌ که‌ دل‌ او را به‌ درد می‌آوردند، دلایل‌ روشن‌ این‌ مدعاست. رفتار امام‌ علی(ع) با مردم‌ نیز به‌ویژه‌ در پنج‌ سال‌ حکومت‌ او مظهر آشکار عفو و عدالت‌پروری‌ و انسانی‌ دوستی‌ است.
رفتار حاکمان‌ و والیان‌ اسلام‌ که‌ از سوی‌ پیامبر و اهلبیت(ع)، به‌ حکومت‌ و قدرت‌ می‌رسند نیز باید همین‌گونه‌ باشد که‌ از لغزشهای‌ مردم‌ درگذرند، خطاهای‌ آنها را نادیده‌ گیرند و برای‌ مردم‌ مظهر مهر و محبت‌ و لطف‌ خداوند باشند.
قال‌ النبی(ص) لمعاذبن‌ جبل‌ لما بعثه‌ الی‌ الیمن: «علیک‌ بالرفق‌ والعفو فی‌غیر ترک‌ الحق».18
رسول‌ خدا معاذ را به‌ سمت‌ استاندار یمن‌ منصوب‌ فرمود و در ضمن‌ سفارشهای‌ لازم‌ چنین‌ دستور داد: «بر شما باد - تا آنجا که‌ حقی‌ از بین‌ نرود - مدارا کنید.»
و فرمود:
یسر ولاتعسر، بشر ولاتنفر.19
با مردم، آسان‌ گیر و از سخت‌گیری‌ پرهیز کن، به‌ مردم‌ نوید دهید و خوشحال‌شان‌ سازید و دلهای‌ آنها را از اسلام‌ دور نسازید.
امام‌ علی(ع) نیز به‌ مالک‌ اشتر دستور داد:
«واشعر قلبک‌ الرحمة‌ للر‌عیة، والمحبة‌ لهم‌ واللطف‌ بهم‌ ولاتکونن‌ علیهم‌ سبعاً‌ ضاریاً‌ تغتنم‌ اکلهم‌ فانهم‌ صنفان‌ اِما اخٌ‌ لک‌ فی‌الدین‌ اونظیرٌ‌ لک‌ فی‌الخلق‌ یفرط‌ منهم‌ الزلل‌ و تعرض‌ لهم‌ العلل‌ و یؤ‌تی‌ علی‌ ایدیهم‌ فی‌العمد و الخطا فاعطهم‌ من‌ عفوک‌ و صفحک‌ مثل‌الذ‌ی‌ تحب‌ و ترضی‌ أن‌ یعطیک‌الله‌ من‌ عفوه‌ و صفحه.»20
قلب‌ را در پوشش‌ مهر و محبت‌ و نیکی‌ و لطف‌ به‌ مردمان‌ قرار دهید. مباد که‌ با مردم، چون‌ درندة‌ خون‌آشام‌ باشید و خوردن‌ آنها را غنیمت‌ شمارید. چرا که‌ آنها یا برادر دینی‌ شما هستند و یا در آفرینش‌ با شما همانند هستند. مردمان‌ از راه‌ می‌لغزند و دچار آفت‌ می‌شوند، خواسته‌ و یا ناخواسته‌ به‌ کارهایی‌ دست‌ می‌یازند. آن‌چنان‌ که‌ انتظار دارید خداوند با شما به‌ گذشت‌ و چشم‌پوشی‌ رفتار کند، با آنها به‌ گذشت‌ و چشم‌پوشی‌ رفتارکن.
همچنین‌ رسول‌ الله‌ (ص) فرمود:
لا تصلح‌ الامامة‌ الا‌ لرجلٍ‌ فیه‌ ثلاث‌ خصال: ورعٌ‌ یحجزه‌ من‌ معاصی‌الله‌ و حلمٌ‌ یملک‌ به‌ غضبه‌ و حُسن‌ الولایة‌ علی‌من‌ یلی‌ حتی‌ یکون‌ لهم‌ کالوالد الرحیم.
پیشوایی‌ مبر‌ا جز با داشتن‌ سه‌ ویژگی‌ شایسته‌ نیست: تقوایی‌ که‌ او را از گنهکاری‌ باز دارد، بردباری‌ که‌ خشم‌ خود را فرونشاند و سرپرستی‌ خوب‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ آن‌چنانکه‌ پدر بسیار مهربان‌ و دلسوز برای‌ آنها باشد. پس‌ حاکمان‌ اسلامی، دغدغة‌ مردم‌ را باید داشته‌ باشند، چنانکه‌ دغدغة‌ فرزند خویش‌ دارند.
اما آنگاه‌ که‌ بحث‌ از خطاهای‌ شخصی‌ گذشته‌ و مسئله‌ حفظ‌ دین‌ و عدالت‌ و حقوق‌ اجتماعی‌ به‌ میان‌ آید دیگر مدارا و تسامح‌ و عفو نمی‌توان‌ کرد و باید قاطعیت‌ نشان‌ داد چنانکه‌ رسول‌ خدا در سفارشی‌ به‌ معاذ چنین‌ فرمود:
ویلین‌ للناس‌ فی‌الحق‌ و یشتد علیهم‌ فی‌الظلم‌ فان‌الله‌ کره‌ الظلم‌ و نهی‌ عنه.21
با مردم‌ در مورد حق‌ به‌ نرمی‌ رفتار کن‌ اما در موضوع‌ بی‌عدالتی، سخت‌گیر باش، چرا که‌ خداوند ستم‌ را ناخوش‌ داشته‌ و از آن‌ منع‌ کرده‌ است.
امام‌ علی(ع) به‌ یکی‌ از استانداران‌ خود دستور فرمود:
فاستعن‌ بالله‌ علی‌ مااهمک‌ و اخلط‌ الشدة‌ بضعثٍ‌ من‌اللین‌ وارفق‌ ماکان‌ الرفق‌ ارفق‌ و اعتزم‌ بالشدة‌ حین‌لا یغنی‌ عنک‌ الا‌الشدة‌ واخفض‌ للرعیة‌ جناحک‌ والن‌ لهم‌ جانبک‌ و آلی‌ بینهم‌ فی‌اللخطة‌ والنظرة‌ والاشاره‌ والتحیة.22
«از خداوند در انجام‌ آنچه‌ که‌ هدف‌ است‌ یاری‌ بخواهید. سخت‌گیری‌ را با آمیزه‌ای‌ نرمش‌ توأم‌ ساز. آنجا که‌ مدارا شایسته‌تر است، مدارا پیشه‌ ساز و زمانی‌ به‌ سخت‌گیری‌ بپرداز که‌ راهی‌ جز آن‌ نباشد. نسبت‌ به‌ مردم، بالهای‌ تواضع‌ را فرود آور و فروتن‌ باش‌ و با مردمان‌ در توجه‌ و نگاه‌ و اشاره‌ و به‌ تساوی‌ رفتار کن.»
اما خشونت، هرگز نفی‌ مطلق‌ نشده‌ و رفتار قاطع‌ و درهم‌ کوبنده‌ در برابر ظالمان‌ بدون‌ رودربایستی‌ پیش‌بینی‌ شده‌ است. سارقی‌ که‌ وارد منزل‌ کسی‌ می‌شود و در ضمن‌ دزدی، به‌ تجاوز و جنایت‌ می‌پردازد، صاحب‌ منزل‌ حق‌ دارد او را بکشد و خون‌ او هدر است. اگر کسی‌ بر بلندی‌ رود یا از بالای‌ دیوار و روزنه‌ به‌ خانه‌ دیگران‌ به‌ ناموس‌ آنها بنگرد و امنیت‌ آنها را مختل‌ کند، شدیداً‌ مجازات‌ می‌شود.23
امام‌ صادق(ع) فرمود:
«هر کسی‌ از سر تعد‌ی، اقدام‌ کند تا دیگری‌ را بزند و او در دفاع‌ از خود، وی‌ را زخمی‌ کند و از پای‌ دراندازد، بر او چیزی‌ نیست‌ و هر کسی‌ که‌ بر خانه‌ دیگران‌ مُشرف‌ شود تا به‌ ناموس‌ آنها نظر افکند و آنها او را مجروح‌ کنند، چیزی‌ «دیه» بر آنها نیست‌ و هر کسی‌ آغازگر جنایت‌ باشد و بر او جنایتی‌ وارد شود، قصاص‌ ندارد».24
آنچه‌ امروز مورد نقد کسانی‌ با دیدگاههای‌ غیردینی‌ قرار گرفته، مجازاتهای‌ اسلامی‌ در ذیل‌ حدود، تعزیرات، قصاص‌ و دیات‌ است‌ که‌ شماری‌ از آنها مجازاتهای‌ سخت‌ بدنی‌اند حال‌ آنکه‌ همة‌ این‌ قوانین‌ در جهت‌ مهار خشونت‌ و تجاوز، جعل‌ شده‌اند و مگر در اداره‌ جامعه‌ انسانی‌ در جهان‌ لیبرال‌ و سایر جهانها از اصل‌ مجازات‌ مجرمان‌ صرف‌نظر می‌کنند؟! کلیه‌ مجازاتها در تمام‌ سیاستهای‌ خردگرا و جامعه‌گرا بر مبنای‌ حقوق‌ اجتماعی‌ قرار دارد و هر مجازاتی‌ برای‌ دفاع‌ از حقوق‌ فرد یا جامعه‌ای‌ در برابر فرد یا جامعة‌ دیگری‌ است. اصل‌ مجازاتها منطقی‌ است‌ و بحث‌ در کیفیت‌ است. فلسفه‌ و خاستگاه‌ مجازاتهای‌ اجتماعی‌ حتی‌ در جامعه‌ مبتنی‌ بر پلورالیسم، حقوق‌ متقابل‌ و تکافوی‌ افراد در برابر یکدیگر و در برابر جامعه‌ بوده‌ است، چه‌ جامعه‌ به‌ مفهوم‌ وحدت‌ جمعی‌ منظور باشد و یا کثرت‌ در ضمن‌ یک‌ مجموعه‌ با هویت‌ تکثری‌ خودش.
اگر فلسفه‌ و خاستگاه‌ مجازاتها را استیفای‌ حقوق‌ ندانیم‌ و صرفاً‌ پیش‌گیری‌ و بازدارندگی‌ بدانیم، باز هم‌ به‌ همان‌ حقوق‌ و تکافوء برمی‌گردد. با این‌ تفاوت‌ که‌ مجرم‌ را این‌ بار نه‌ به‌ دلیل‌ جنایتی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بلکه‌ به‌ منظور بازدارندگی‌ مجازات‌ می‌کنند. سازمان‌ مدیریت‌ اجتماعی، همان‌ احساس‌ مسئولیتی‌ که‌ در برابر شخصیت‌ مجرم‌ می‌کند، همان‌ مسئولیت‌ را در قبال‌ جامعه‌ و افراد آن‌ یعنی‌ قربانیان‌ مجرم‌ نیز دارد. اگر در یک‌ اندیشه‌ سیاسی‌ و حقوقی، مجازاتهای‌ سخت‌ و در مورد مجرم‌ در حقوق‌ اجتماعی، مطلقاً‌ ناروا باشد، حقوق‌ از میان‌ رفته‌ قربانیان‌ چگونه‌ استیفا شده‌ و امنیت‌ آنها چگونه‌ تأمین‌ می‌شود؟!
اگر فرایند اقدام‌ مجرم، تنها به‌ خود وی‌ باز می‌گشت‌ و هیچ‌ اختلال‌ در جامعه‌ ایجاد نمی‌کرد شاید دلیل‌ بر مجازات‌ او وجود نمی‌داشت. قانون‌ شریعت‌ در این‌ موضوع، گاه‌ انعطاف‌پذیر است‌ و نه‌ تنها مجرم‌ را مجازات‌ نمی‌کند، بلکه‌ راهی‌ برای‌ اصلاح‌ و جبران‌ خطا و اشتباه‌ او نیز بازگذاشته‌ است.
میان‌ این‌ قوانین‌ و اندیشه‌های‌ فلسفی‌ و باورهای‌ دینی، رابطه‌ «عامل» و «فراگرد» وجود دارد، جامعه‌ و افراد آن‌ را از فراسوی‌ زمان‌ و مکان‌ می‌نگرد و نیز به‌ مصلحت‌ و تکامل‌ آنها در فراسوی‌ زمان‌ می‌اندیشد.
اجرای‌ این‌ مجازاتها را باید در جامعه‌ آرمان‌گرای‌ دینی‌ با اهداف‌ جاودانگی‌ و باورهای‌ ماورایی‌ مورد بررسی‌ قرار داد. مهم‌ترین‌ هدف‌ در نظام‌ سیاسی‌ اسلام، طهارت‌ و تعالی‌ معنوی‌ جامعه‌ است‌ و آن‌ مجازاتها بر بنیان‌ همین‌ اندیشه، قانونی‌ شده‌اند. در جامعه‌ دینی‌ و اسلامی‌ دوران‌ نخست، حتی‌ شماری‌ از افراد گنهکار خواستار اجرای‌ آن‌ قوانین‌ در مورد خود می‌شدند، تا خداوند را با طهارت‌ معنوی‌ و بدور از سیه‌رویی‌ ملاقات‌ کنند.
روشن‌ است‌ که‌ شماری‌ از این‌ مجازاتها که‌ بر بنیان‌ آن‌ باورها و اهداف‌ آرمانی‌ حکومت‌ قرار دارند، درجامعه‌ غیردینی‌ یا لاییک‌ با فرهنگ‌ اجتماعی‌ مادی‌گرایی‌ نتواند قابل‌ قبول‌ باشد.

اندیشه‌ اسلامی، مد‌عی‌ الگوی‌ ماورایی‌ و معنوی‌ است‌ و از هیچ‌ اندیشه‌ و جامعه‌ و حکومتی‌ نمی‌تواند الگو بگیرد. اسلام، پیشرو است‌ نه‌ در پی‌ رونده. به‌ مفهوم‌ دیگر، تکامل‌ اسلام، ماهوی‌ است‌ نه‌ تجربی. اگر اندیشه‌ و نظامی‌ در هویت‌ خود دچار نقص‌ و کاستی‌ باشد، در تکامل‌ اجتماعی، تجربه‌ دیگران‌ بکارش‌ می‌آید و تکامل‌ خود را در روند تدریجی‌ و تجربه‌ دیگران‌ قرار می‌دهد. چنین‌ نظام‌ و قوانین‌ اجتماعی‌ می‌تواند، جامعه‌ مشابه‌ را به‌ طور کلی‌ و یا جزئی‌ الگو قرار دهد. اما اسلام‌ به‌ دلیل‌ تکیه‌گاه‌ فلسفی‌ و فکری‌ ماورایی، نیازی‌ ندارد که‌ تجربه‌ بشری‌ را الگو قرار دهد مگر در مواردی‌ که‌ این‌ اجازه‌ داده‌ شده‌ است. در تفکر سیاسی، اجتماعی‌ دینی‌ به‌ ویژه‌ در قوانین‌ دینی‌ که‌ یک‌ پایه‌ آن‌ بر نیاز و امنیت‌ اجتماعی‌ و پایه‌ دیگر آن‌ بر تعالی‌ و زندگی‌ اخروی‌ استوار است، نمی‌توان‌ قوانین‌ اجتماعی‌ جامعه‌ غیردینی‌ و لاییک‌ را الگو قرار داد. به‌ همان‌ نسبت‌ که‌ شماری‌ از مجازاتهای‌ اسلامی‌ در منطق‌ آنان، نادرست‌ بنظر می‌آید. اگر شماری‌ از مجازاتها از نظرگاه‌ آنان، آمیزه‌ای‌ از خشونت‌ باشد، شماری‌ از قوانین‌ آنها نیز از نظرگاه‌ اومانیسم‌ اسلامی‌ با انسانیت، تضاد دارد و آنچه‌ را آباد می‌کند صدچندان‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ تخریب‌ کرده‌اند. به‌ همان‌ نسبت‌ که‌ قوانین‌ اسلام‌ در نظرگاه‌ ما منطقی‌ می‌نماید، شماری‌ از قوانین‌ آنها مضحک‌ و خنده‌دار است. پس‌ اختلاف‌ قوانین‌ و مجازاتهای‌ اجماعی‌ میان‌ دیدگاه‌ لاییک‌ غربیان‌ با اندیشه‌ الهی‌ اسلامی، بنیادین‌ و ماهوی‌ است‌ و باید به‌ حل‌ اختلافهای‌ فکری‌ و اصولی‌ پرداخت.
کلیه‌ قوانین‌ اسلام‌ از سررحمت‌ خداوند نسبت‌ به‌ بندگان، تشریع‌ شده‌اند. خاستگاه‌ قوانین‌ و مجازاتهای‌ اجتماعی، حقوق‌ متقابل‌ افراد نسبت‌ به‌ یکدیگر و نسبت‌ به‌ نسل‌ آینده‌ است‌ و تزکیه‌ و تطهیر و تربیت‌ جامعه‌ و تکامل‌ معنوی‌ وزندگی‌ اخروی‌ جامعه‌ نیز مد‌ نظر بوده‌ است.
مجازاتها با توجه‌ به‌ «حقوق‌ از بین‌ رفته» و حقوق‌ جامعه‌ در حال‌ و آینده‌ و تعالی‌ شخص‌ مجرم‌ در آخرت، تشریع‌ شده‌اند. این‌ پندار نیز باطل‌ است‌ که‌ بگوییم‌ آن‌ مجازاتها خاستگاه‌ انتقام‌ و تلافی‌ دارند. در اجرای‌ آنها همیشه‌ استیفای‌ حقوق، ایجاد زمینه‌ مساعدتربیتی، امنیت‌ اجتماعی‌ و حقوقی‌ و تعالی‌ اخروی، همه‌ مورد توجه‌ بوده‌ است.
در راستای‌ همین‌ فلسفه، شماری‌ از مجازاتها ثابت‌ و شماری، متغیر بوده‌ و نیز برخی‌ با قطعیت‌ در اجرا و شماری‌ قابل‌ گذشت‌اند. آنجا که‌ از سر استیفای‌ حقوق‌ از میان‌ رفته، تشریع‌ شده‌اند و اجرای‌ آن‌ برعهده‌ فرد یا جامعه‌ گذاشته‌ شده‌ است، گذشت‌ از آن‌ نیز در اختیار آنها نهاده‌ شده‌ و در همین‌ موارد سفارش‌ شده‌ که‌ گذشت‌ کنند و آن‌ موارد که‌ از حقوق‌ تمام‌ جامعه‌ و یا خداوند به‌ حساب‌ می‌آید، در پاره‌ای‌ موارد، اختیار مجازات‌ یا عفو مجرم، برعهدة‌ حاکم‌ گذاشته‌ شده‌ است. در هر صورت‌ در برخی‌ موارد و شرایط، مجازاتها قابل‌ انعطاف‌ می‌باشند. گذشته‌ از آنچه‌ گفتیم‌ تجربه‌ دمکراسی‌ و فرهنگ‌ و تمدن‌ غرب‌ علیرغم‌ ادعاهایش، در زمینه‌ جلوگیری‌ از جرایم‌ اجتماعی‌ جز در مواردی‌ که‌ با قاطعیت، مجازات‌ کرده‌ ناموفق‌ بوده‌ است. در هر موضوعی‌ که‌ قوانین‌ جدی‌ و قاطع، وضع‌ و اجرا کردند از تخلفات‌ و خطا و تجاوزهای‌ افراد، تا حدود زیادی‌ جلوگیری‌ گردید و نمونه‌ واضح‌ آن‌ رعایت‌ برخی‌ قوانین‌ مدنی‌ چون‌ قواعد رانندگی‌ و... است.
تسامح‌ و تساهل‌ نسبت‌ به‌ مجرم‌ و بزهکار اجتماعی، بر نوعی‌ از فلسفة‌ «فردگرایی» استوار است. اگر امیال‌ فرد را محور وضع‌ قوانین‌ قرار دهیم‌ و برای‌ جامعه، شخصیت‌ حقیقی‌ و یا حقوقی‌ قایل‌ نشویم‌ انعطاف‌پذیری‌ و نرمش‌ در برابر جرمهای‌ اجتماعی، کار قابل‌ فهمی‌ است. اگر جامعه‌ را نیز اصل‌ بدانیم‌ و حقوق‌ آنها نسبت‌ به‌ فرد از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار باشد، در این‌ صورت‌ نرمش‌ و انعطاف‌پذیری‌ مطلقاً‌ مورد ندارد. تا آنجا که‌ او و دیگر افراد بزهکار از تجاوز به‌ حقوق‌ اجتماعی‌ بازداشته‌ شود، باید سخت‌گیر بود.
اما در اسلام، گرچه‌ امنیت‌ و حقوق‌ جامعه‌ از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار است‌ در عین‌ حال‌ ستمگری‌ را از هیچ‌ سوی‌ جایز نمی‌داند و حقوق‌ فرد و جامعه، هر دو را محترم‌ می‌دارد.
در اندیشه‌ «ساختارگرایی»، اجزای‌ یک‌ مجموعه، هویت‌ استقلالی‌ ندارند و هر یک‌ در بازآفرینی‌ کل، عامل‌ اساسی‌ به‌ حساب‌ می‌آیند. جایگاه‌ اجزای‌ یک‌ مجموعه‌ نه‌ براساس‌ هویت‌ فردی‌ و استقلال‌ آنها، بلکه‌ براساس‌ سازنده‌ ساختار کل‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد که‌ نخست‌ باید تناسب‌ اجزا با یکدیگر و سپس‌ تناسب‌ آنها با هویت‌ کل‌ مستقل‌ و پدید آمده‌ بررسی‌ گردد. با شناخت‌ این‌ محورها می‌توان‌ به‌ شناخت‌ جزء مورد نظر دست‌ یافت. هر کدام‌ اجزأ اگر در ضمن‌ مجموعه‌ خودش‌ قرار گیرد، جایگاه‌ ارزشی‌ خود را بازمی‌یابد و مسئولیت‌ و نقش‌ سازندگی‌ خود را ایفأ می‌کند.
براساس‌ این‌ اندیشه، جزئیات‌ و کلیات‌ قوانین‌ اسلام‌ با یکدیگر و همچنین‌ با کل‌ مجموعه، تناسب‌ و ارتباط‌ ویژه‌ دارند. اشتباه‌ است‌ اگر یک‌ جزء را از این‌ ساختار بیرون‌ آوریم‌ و به‌ تنهایی‌ مورد بررسی‌ قرار دهیم‌ که‌ در این‌ صورت، نقش‌ ساختاری‌ آن‌ را در نیافته‌ و جایگاه‌ آن‌ را نشناخته‌ایم.
اکنون‌ پس‌ از این‌ مقدمات، نظری‌ به‌ مجازاتهای‌ اسلامی‌ می‌افکنیم.
الف: مجازاتهای‌ اسلامی‌ به‌ دو دسته‌ از پیش‌ معین‌ و غیرمعین، حقوق‌ خدا و حقوق‌ مردم، قطعیت‌ در اجرا و عدم‌ قطعیت‌ یعنی‌ قابل‌ عفو و بخشش‌ تقسیم‌ می‌شوند.
ب: فلسفه‌ کلی‌ آنها ایجاد زمینه‌ مساعد جهت‌ تربیت‌ و تکامل‌ و تعالی‌ جامعه‌ است، تا محیط‌ سالم‌ برای‌ تربیت‌ عالی‌ افراد پدید آید و صیانت‌ از این‌ محیط‌ را ضرورت‌ می‌داند.
ج: بسیاری‌ از جرایم‌ قبل‌ از مطرح‌ شدن‌ در دادگاه، قابل‌ اغماض‌ و گذشت‌اند و شماری‌ نیز حتی‌ پس‌ از اثبات‌ و داوری، قابل‌ گذشت‌ می‌باشند و شمار دیگر قطعیت‌ می‌یابند.
د: در شماری‌ از جرایم‌ که‌ مربوط‌ به‌ حقوق‌ خداوند می‌شود، تحقیق‌ و تفحص‌ برای‌ افراد جامعه‌ جایز نیست‌ و افشاگری‌ آن‌ در پیشگاه‌ خداوند، گناه‌ به‌ حساب‌ می‌آید.
ه' : در شماری‌ موارد که‌ مجرم، مجازات‌ می‌شود، در آخرت‌ پاکیزه‌ می‌گردد و عقابی‌ بر او نیست.
سئل‌ ابو جعفر(ع) عن‌ رجلٍ‌ اقیم‌ علیه‌ الحد فی‌الدنیا أیعاقب‌ فی‌الاَّخره؟ فقال‌الله‌ اکرم‌ من‌ ذلک.25
از امام‌ باقر(ع) پرسیده‌ شد آیا کسی‌ که‌ در دنیا بر او حد‌ جاری‌ می‌شود، در آخرت‌ نیز مجازات‌ می‌شود؟ فرمود: خداوند بزرگوارتر از آن‌ است‌ که‌ او را دوباره‌ مجازات‌ کند.
و: تمام‌ حدود، در صورت‌ اثبات‌ قطعی، اجرا می‌شوند و اگر تردیدی‌ در اثبات‌ جرم، اجرا نمی‌شوند. این‌ نیز دلیل‌ انعطاف‌ پذیری‌ آن‌ است‌ و در اثبات‌ آنها نیز شرایط‌ سخت‌ و دشواری‌ را تعیین‌ کرده‌ است.
ز: آن‌ دسته‌ از مجازاتها که‌ مربوط‌ به‌ حق‌الناس‌ می‌شود از سوی‌ همان‌ افراد، قابل‌ گذشت‌ است‌ و بخشش‌ در این‌ مورد نیکو نیز شمرده‌ شده‌ است.
ح: اگر کسی‌ مرتکب‌ گناهی‌ شد که‌ باید حد در مورد او جاری‌ شود، لیکن‌ توبه‌ کرد و خود را اصلاح‌ نمود و جامعه‌ نیز امر خلافی‌ از او ندید و مدتی‌ گذشت، حد بر او جاری‌ نمی‌شود.
کندوکاو به‌ منظور اطلاع‌ از لغزشهای‌ مردم‌ نیز گناه‌ به‌ حساب‌ می‌آید:
قال‌ رسول‌ الله‌ (ص): لا تطلبوا عثرات‌ المؤ‌منین‌ فان‌ من‌ تتبع‌ عثرات‌ اخیه‌ یتبع‌الله‌ عثراته‌ و من‌ یتبع‌الله‌ عثراته‌ یفضحه‌ ولو فی‌ جوف‌ بیته.26
در جستجوی‌ لغزشهای‌ مردمان‌ برنخیزید. اگر کسی‌ بکوشد تا از لغزشهای‌ برادرش‌ اطلاع‌ پیدا کند، خداوند نیز چنین‌ می‌خواهد، اگر کسی‌ که‌ خداوند لغزشهای‌ او را بخواهد، او را هر چند در داخل‌ منزلش‌ رسوا می‌سازد.
باید بر گناهان‌ مردم‌ سرپوش‌ نهاد، افشاگری‌ آن‌ نیز چون‌ خودش‌ گناه‌ به‌ حساب‌ می‌آید:
قال‌ رسول‌الله‌ (ص): من‌ اذاع‌ فاحشة‌ کان‌ کمبتدئها و من‌ عیرمؤ‌منا بشیٍ‌ لم‌ یمت‌ حتی‌ یرتکبه.27
«کسی‌ که‌ گناه‌ زشتی‌ را افشا کند چنان‌ است‌ که‌ خود آن‌ را انجام‌ داده‌ است‌ کسی‌ که‌ بخواهد فردی‌ را با افشای‌ لغزشی‌ او رسوا کند. پیش‌ از مردن‌ خود آن‌ را مرتکب‌ می‌شود».
همچنین‌ اگر کسی‌ گناهی‌ را مرتکب‌ شده‌ است‌ بهتر است‌ آن‌ را پوشیده‌ دارد.
قال‌ رسول‌الله‌ (ص): المستتر بالحسنة‌ یعدل‌ سبعین‌ حسنةً‌ والمذیع‌ بالسیئة‌ مخذول‌ والمستتربها مغفورله.28
کسی‌ که‌ در پنهانی‌ کار خوبی‌ را انجام‌ می‌دهد ثواب‌ آن‌ هفتاد برابر می‌شود. کسی‌ که‌ خلافی‌ را علنی‌ مرتکب‌ می‌شود، ذلیل‌ خواهد شد، کسی‌ که‌ آن‌ را پنهان‌ می‌دارد بخشیده‌ خواهد شد. (اعتراف‌ به‌ گناهان‌ اخلاقی‌ شخصی، درست‌ نیست).
امام‌ علی(ع) درباره‌ کسی‌ که‌ به‌ بزهکاری‌ خود اعتراف‌ کرد تا حد، جاری‌ شود، فرمود:
افلا تاب‌ فی‌بیته؟ فو‌الله‌ لتوبته‌ فیما بینه‌ و بین‌الله‌ فضلٌ‌ من‌ اقامتی‌ علیه‌الحد.29
چرا در منزل‌ خود توبه‌ نکرد؟ به‌ خداوند سوگند، توبه‌ او میان‌ خودش‌ و خداوند بهتر از آن‌ بود که‌ حد‌ را بر او جاری‌ سازم.
حاکم‌ اسلامی‌ نیز شماری‌ از مجازاتها را در صورت‌ اثبات‌ با اقرار می‌تواند ببخشد:
جأ رجلُ‌ الی‌ امیرالمؤ‌منین(ع) فاقر بالسرقة‌ فقال‌ له‌ أتقرأ شیئاً‌ من‌ القرآن؟ قال‌ نعم، سورة‌ البقره. قال‌ قدوهبت‌ یدک‌ لسورة‌ البقرة.30
شخصی‌ نزد امام‌ علی(ع) آمد و عرض‌ کرد من‌ دزدیده‌ام. حضرت‌ فرمود آیا قرآن‌ می‌دانید؟ گفت‌ بله‌ سوره‌ بقره‌ را بلد هستم. حضرت‌ فرمود دست‌ شما را به‌ سوره‌ بقره‌ بخشیدم.
در قرآن‌ همان‌ آیاتی‌ که‌ قانون‌ قصاص‌ را بیان‌ داشته، چنین‌ فرموده‌ است:
... فمن‌ عفی‌له‌ من‌ اخیه‌ شی‌ فاتباعُ‌ بالمعروف‌ وادأٌ‌ الیه‌ باحسانٍ.
کسی‌ که‌ برادرش‌ چیزی‌ به‌ او بخشیده‌ باید از معروف‌ پیروی‌ و به‌ خوبی‌ پرداخت‌ کند. یعنی‌ در ورای‌ قانون‌ قصاص‌ عفو و بخشش‌ را نهاده‌ است.
در تفسیر این‌ آیه، محمد بن‌ مسلم‌ می‌گوید از امام‌ باقر(ع) پرسیدم: شخصی‌ آسیبی‌ به‌ من‌ رسانده‌ است. آیا او را ببخشم‌ یا به‌ محکمه‌ ببرم. حضرت‌ فرمود: اختیار با شماست. اگر ببخشی‌ بهتر است‌ و اگر نزد قاضی‌ و پیشوا ببری‌ نیز حق‌ خودت‌ را خواسته‌اید.31
ابوبصیر می‌گوید:
سألت‌ اباعبدالله‌ عن‌ قول‌الله‌ عزوجل: «فمن‌ عفی‌له‌ من‌ اخیه‌ شی‌ فاتباع‌ بامعروف‌ و أدأ الیه‌ باحسان،» قال: هوالرجل‌ یقبل‌ الدیة‌ فینبغی‌ للطالب‌ أن‌ یرفق‌ به‌ ولایعسر، و ینبغی‌ للمطلوب‌ ان‌ یؤ‌د‌ی‌ الیه‌ باحسانٍ‌ و لا یمطله‌ اذا قدر.32
از امام‌ صادق(ع) تفسیر این‌ آیه‌ را پرسیدم‌ «کسی‌ که‌ از جانب‌ برادرش‌ چیزی‌ به‌ او بخشیده‌ شد، باید از معروف‌ پیروی‌ کند و به‌ نیکی‌ پرداخت‌ نماید» فرمود: منظور، شخصی‌ است‌ که‌ دیه‌ را پذیرفته‌ است، برای‌ طلبکار شایسته‌ است‌ که‌ مدارا نماید و سخت‌گیری‌ نکند و برای‌ بدهکار سزاوار است‌ که‌ دیه‌ را به‌ خوبی‌ پرداخت‌ کند و اگر توان‌ دارد به‌ تأخیر نیندازد.
امام‌ صادق(ع):
من‌ اخذ سارقاً‌ فعفی‌ عنه‌ فذلک‌ له‌ فاذا رفع‌ الامام‌ قطعه.33
کسی‌ که‌ دزدی‌ را دستگیر کند و او را ببخشد حقی‌ بود که‌ داشت‌ است‌ و اگر او را نزد پیشوا ببرد دست‌ او را قطع‌ می‌کند.
پس‌ بنیان‌ اسلام‌ بر مهربانی‌ نهاده‌ شده‌ است‌ لیکن‌ در اجرای‌ قوانین، قاطعیت‌ بدون‌ محافظه‌کاری‌ وجود دارد و انعطاف‌پذیری‌ در آن‌ راه‌ ندارد. این‌ موضوع‌ را در زندگی‌ رسول‌ خدا و امیرالمؤ‌منین(ع) فراوان‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌ و به‌ مردم‌ نیز دستور داده‌ شده‌ در اجرای‌ قوانین‌ و مجازاتها، نرمش‌ نداشته‌ و انعطاف‌پذیر نباشند. چنانکه‌ در آیه‌ دوم‌ سوره‌ نور در موضوع‌ اجرای‌ مجازات‌ زن‌ و مرد بزهکار فرمود:
ولا تأخذکم‌ بهما رأفةٌ‌ فی‌دین‌ الله.
در اجرای‌ قانون‌ خداوند نسبت‌ به‌ آنها ترحم‌ نکنید.
این‌ آیه‌ شریفه، بیشتر پاسخ‌ کسانی‌ است‌ که‌ در روزگار ما به‌ انعطاف‌پذیری‌ بیش‌ از ضرورت‌ می‌اندیشند و ناراحتند که‌ اجرای‌ شماری‌ از حدود، به‌ ویژه‌ اعدام‌ در مورد بعضی‌ بزهکاران‌ جنسی‌ و یا قاتل، با فرهنگ‌ جهانی‌ و حقوق‌ بشر غربی‌ سازگار نیست.
باید گفت‌ اگر اصل‌ دین، ماورایی‌ می‌باشد، باید تمام‌ مجموعه‌ و اجزای‌ دین، ماورایی‌ باشد و یا به‌ تأیید آن‌ رسیده‌ باشد. وقتی‌ اصل‌ دین‌ علیرغم‌ کفار پذیرفته‌ شد، تمام‌ قوانین‌ آن‌ از جمله‌ مجازاتها نیز باید پذیرفته‌ شود. همان‌ خداوندی‌ که‌ فرمود رحمت‌ به‌ بندگان‌ را بر خودم‌ ضروری‌ ساختم، اجرای‌ مجازاتها را نیز دستور داده‌ و فرموده‌ است‌ که‌ در اجرای‌ آن، دچار رحم‌ دلی‌ نشوید چرا که‌ او بهتر می‌داند این‌ ترحم‌ بیجا، عین‌ خشونت‌ و دامن‌ زدن‌ به‌ خشونت‌ است.
اینک‌ می‌توان‌ گفت‌ خشونت‌ به‌ مفهوم‌قاطعیت‌ در اجرای‌ قوانین‌ مورد تسالم‌ جامعه‌ و یا دین‌ در واقع، خشونت‌ نیست. می‌توان‌ شماری‌ از مفاهیمی‌ که‌ مصداق‌ خشونت‌ قرار داده‌اند از آن‌ مصداق، خارج‌ و در مقوله‌ «قاطعیت» قرار داد و در غیر اینصورت‌ باید خشونت‌ را به‌ دو قسم‌ منطقی‌ و غیرمنطقی‌ و مشروع‌ و نامشروع، تقسیم‌ کرد.


‌    ‌پی‌نوشتها :

.1 انعام‌ / 12 و 54
.2 انعام‌ / 12 و 54
.3 غافر / 7
.4 روم‌ / 47
.5 انبیأ / 107
.6 آل‌ عمران‌ / 159
.7 غاشیه‌ / 21 و 22
.8 تحف‌العقول‌ کلمات‌ قصار پیامبر
.9 آل‌ عمران‌ / 159
.10 مسند احمد ج‌ 5 / 79 ش‌ 14522
.11 نحل‌ / 89
.12 اسرأ / 82
.13 حجرات‌ / 8
.14 اصول‌ کافی‌ ح‌ 2/107 باب‌ العفو.
.15 نهج‌البلاغه‌ کلمات‌ قصار / 11
.16 همان‌ / 52
.17 غررودر
.18 تحف‌العقول‌ / 25
.19سیره‌ ابن‌ هشام‌ ح‌ 4/237
.20 نهج‌البلاغه‌ / نامه‌ 53
.21 سیره‌ ابن‌ هشام‌ ح‌ 4/237
.22 نهج‌البلاغه‌ / نامه‌ 46
.23 در کتاب‌ وسایل‌ الشیعه، یک‌ باب‌ در کتاب‌ قصاص‌ به‌ همین‌ موضوع‌ اختصاص‌ یافته‌ است.
.24 کافی‌ ج‌ 7/290، تهذیب‌ ج‌ 10/206 ح‌ 813 استبصار ج‌ 4/278 ح‌ 1055 من‌ لایحضره‌ الفیقه‌ ج‌ 4/75 ح‌ 233، وسایل‌الشیعه‌ کتاب‌ القصاص‌ باب‌ ان‌ من‌ دفع‌ لصا
.25 وسایل‌الشیعه‌ ابواب‌ مقدمات‌ الحدود
.26 اصول‌ کافی‌ باب‌ من‌ طلب‌ عثرات‌ المؤ‌منین‌
.27 اصول‌ کافی‌ باب‌ التعییر
.28 اصول‌ کافی‌ باب‌ سترالذنوب‌
.29 وسال‌الشیعه‌ ابواب‌ مقدمات‌ الحدود
.30 وسایل‌الشیعه‌ کتاب‌ الحدود باب‌ انه‌لایعفو عن‌الحدود التی‌ لله‌ الا الامام‌
.31 وسایل‌الشیعه‌ کتاب‌ الحدود باب‌ جواز العفو
.32 وسایل‌الشیعه‌ کتاب‌ القصاص‌ باب‌ انه‌ یستحب‌ للولی‌ العفو عن‌ القصاص.
.33 وسایل‌الشیعه‌ کتاب‌ المحدود باب‌ جواز العفو

تبلیغات