آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

از جایگاه عقل در اندیشه کلامى مفید و نقش آن دراستنباط احکام سخن گفتیم. در این مقال بر آنیم که نقش کاربردى عقل را در اندیشه فقهى وى بحث کنیم.
مفید متکلمى زبردست بود و در این زمینه شاگردان برجسته اى تربیت کرد و آثار فراوانى برجاى گذاشت. در فقه نیز چنین بود. او فقیهى توانمند و متبحر به شمار مى آمد. و بخش مهمى از آثارش به مسائل فقهى اختصاص دارد. فقهاى بسیارى از شیوه و آراى اوتأثیر پذیرفته اند که بدان خواهیم پرداخت.
پیش از آن که به اصل موضوع بپردازیم لازم است به مفهوم عقل حجیّت عقل دیدگاههایى که درباره عقل از این زاویه مطرح است اشاره اى داشته باشیم.
مفهوم عقل
واژه عقل در لغت عرف عامّ فلسفه عرفان اخلاق معانى اقسام و اصطلاحات گوناگونى دارد که بررسى همه آنها از حوصله این مقال خارج است. دراین جا به مفهومى که از عقل در فقه مورد نظر است اشاره مى کنیم.
مقصود ازعقل معنایى است که در عرف عامّ مطرح است; یعنى نیروى دورنى ادراک گر نیروى شناخت خوب از بد داور نتیجه گیر
و بالاخره مایه امتیاز انسان ازحیوان است و باعث تکلیف مى گردد.
درباره وجود چنین نیروى در انسان در مکتبهاى گوناگون فلسفى بحثهایى مطرح شده است ولى ما وجود آن را به عنوان اصل موضوعى مى پذیریم و بحث تفصیلى از آن را به جاى مناسب خود وا مى گذاریم.
اعتبار و حجیت عقل
حجیّت کتاب و سنّت و یا منبع بودن آن بدین معنى است که به وسیله آن دو احکام شرعى را مى شناسیم و یا اثبات مى کنیم. اعتبار و حجیّت عقل به چه معناست؟
کسانى که عقل راحجّت و از منابع احکام شرعى مى دانند بر این باورند که عقل نیز همانند کتاب و سنّت قادر است برخى از احکام شرعى را به ما بشناساند و کسانى که حجیت و منبع بودن عقل را قبول ندارند معتقدند که چنین کارى از عقل ساخته نیست.
میرزاى قمى (ره) در کتاب: قوانین الاصول در تعریف دلیل عقلى مى نویسد:
(دلیل عقلى عبارت است از حکم عقل که به وسیله آن به حکم شرعى مى رسیم و از علم به حکم عقلى علم به حکم شرعى پیدا مى کنیم.)1
وى دلیل عقل را به دو قسم مستقلات عقلیه و غیر مستقلات تقسیم مى کند. در حقیقت قلمرو عقل را در شناخت احکام مشخص مى نماید.
آنچه را عقل به تنهایى و بدون وساطت خطاب شرعى مى شناسد مستقلات عقلى مى نامد مانند: حسن عدل و قبح ظلم وجوب مقدّمه واجب و... وى معتقد است که: احکام عقل در این محدوده داراى اعتبار قطعى است.
و آنچه را عقل به تنهایى قادر به شناخت آنها نیست و باکمک وحى آنها را مى شناسد مستقلات غیر عقلیه مى نامد.
لازم به یاد آورى است که پیش از ایشان محقق حلّى شهید اوّل و دیگران همین تقسیم را به اختصار آورده اند.2 و ایشان همان را تفصیل داده است.
دیدگاهها و قلمرو عقل در استنباط احکام شرعى
دراعتبار و حجیّت عقل دیدگاههاى گوناگونى در میان فقها و دانشمندان مذاهب اسلامى وجود دارد:
1. اهل حدیث و حنابله و ظاهریین از اهل سنّت حجیّت عقل را به طور کلّى انکار کرده اند. اهل حدیث و اخباریین شیعه نیز
اعتبار و حجیت عقل را در کشف احکام شرعى نپذیرفته اند.
این عده تنها کتاب و سنّت را به عنوان منابع احکام شرعى مى شناسند.
مالک بن انس که از ائمه اربعه اهل تسنن و از روٌساى اهل حدیث به شمار مى آید تقسیم مقررات مذهبى را به دو قسم معقول و منقول درست نمى داند و بر این باور است که: پرسشهاى شرعى را باید از کتاب خدا و سنّتِ سلفِ صالح پاسخ داد و اگر نصّى نبود بگوییم نمى دانیم.3
احمد حنبل آخرین ائمه اربعه اهل سنّت حدیث ضعیف و مرسل را بر رجوع به قیاس ترجیح مى دهد و معتقد است: مفتى تامى تواند باید به لفظ نصوص فتوا دهد و از آن تجاوز نکند.4
از شیوه صدوق رئیس محدثین شیعه در پاسخ به مسائل شرعى و کتابهاى فقهى اش به دست مى آید که وى نیز معتقد بوده که نصوص شرعى پاسخ گوى همه نیازمندیهاست و نیازى به دلیل عقل نیست. با این تفاوت که وى روایات مأثوره از ائمه معصومین (ع) را نیز حجّت مى داند.5
ملا امین استر آبادى رئیس اخباریین شیعه فهم مسائل دین را در انحصار معصومین(ع) مى داند و بر این باور است که منبع اصول و فروع دین تنها سماع از معصومین(ع) است و بس. براى این ادّعا ادله اى نیز آورده است. 6
لازم به یادآورى است: تفاوتهاى مهمّى بین اهل حدیث شیعى و سنّى وجود دارد که برخى ازآنها را در مقاله قبلى آوردیم.
2. طرفداران قیاس استحسان و مصالح مرسله و... در برابر دیدگاه نخستین اعتبار و حجیّت عقل را مطلقاً پذیرفته اند.
اجتهاد به رأى و قیاس که ابراهیم بن یزید نخعى آن را در اواخر قرن اوّل هجرى (96) به کار گرفت به دست ابوحنیفه گسترش یافت تاجایى که ابوحنیفه و طرفدارانش به همین نام شهرت یافتند.
شهرستانى در کتاب ملل و نحل مى نویسد:
(اصحاب رأى اهل عراق بودند و آنان اصحاب ابى حنیفه اند. بدین جهت به اصحاب رأى شهرت یافتند که بیشترین تلاشها را در به کارگیرى قیاس به عمل آوردند. استنباط احکام و حوادث را بر آن نهادند. چه بسیار قیاس واضح و جلّى را بر خبر واحد پیشى داشتند.)7
ابوصالح الفراء به نقل از یوسف بن اسباط مى گوید:
(ابو حنیفه چهار صد حدیث یا بیشتر از
احادیث پیامبر(ص) را ردّ کرد.)8
و پس از آن مواردى را یاد آورى مى کند از جمله: در تقسیم غنائم پیامبر اسلام(ص) فرموده است.
(للفرس سهمان وللرّجل سهم واحد.)
اسب را دو سهم وجنگاور را یک سهم.
ولى ابوحنیفه مى گفت:
من سهم حیوانى را بیشتر از مومن قرار نخواهم داد.9
در سبب پیدایش و رشد وگسترش این گرایش بسیار گفته و نوشته اند. ولى نکته این جاست که اهل سنّت وقتى بامشکلات و مسائل نو پیدا رو به رو شدند پناهگاهى نداشتند. از اهل بیت فاصله گرفته بودند و علاوه نصوص را محدود و قادر به پاسخ به مشکلات و نیازها نمى دانستند10; از این روى براى کشف احکام شرعى به قیاس روى آوردند.
امّا شیعه سخن ائمه را مانند سخن پیامبر(ص) حجّت مى دانستند نیازهاى علمى و شرعى خود را با مراجعه و سؤال از آنان حلّ مى کردند. این اتصال مدام ومستمر آنان باکانون وحى و چشمه هاى همیشه جوشان ابهامها را مى زد و دو بنیه را تقویت مى کرد واز کثریها باز مى داشت.
ائمه معصومین(ع) با به کارگیرى قیاس در استنباط احکام شرعى به شدت مخالفت کردند11و گاه مناظراتى با طرفداران قیاس نیز داشته اند.12
3. اصولیین و فقهاى شیعه کار برد و عقل را دراستنباط احکام شرعى پذیرفته اند. البته نه افراط اهل قیاس و نه تفریط اهل حدیث بلکه راه میانه. اینان نیز در به کارگیرى عقل طریق واحدى را برنگزیده اند:
* برخى عقل را ابزار دانسته اند در استنباط احکام شرعى.13 یعنى درتطبیق فروع بر اصول در فهم کتاب و سنّت اثبات حجیّت کتاب و سنّت در تخصیص و تقیید حکم و... از عقل استفاده مى کنند.
*گروهى توانایى و قدرت عقل را در کشف احکام شرعى پذیرفته اند ولى بر این باورند که: تمامى احکامى که براساس احکام قطعى عقل قابل کشف است در قرآن و سنّت معصومین (ع) آمده است14 و در اصطلاح آن را منبع بالقوه مى دانند.
عده اى عقل را در طول دیگر منابع مى دانند 15 بدین معنى که اگر در موردى از کتاب و سنّت حکمى به دست نیامد و عقل در آن مورد حکم قطعى داشت آن حکم چون قطعى و یقینى است حجّت است.
مفید و عقل
یاد آور شدیم که در زمان ائمه معصومین(ع) بویژه در قرن دوّم هجرى دو گرایش کلامى و فقهى در جامعه شیعى وجود داشت:
1. شنیدن و نقل احادیث بدون تحلیل و اظهار رأى.16
2. اجتهاد و تحلیل.
ائمه (ع) گرایش تعقلى اجتهادى را تأیید و شیعیان را بدان تشویق مى کردند17 و گاه شیوه استنباط احکام را از کتاب و سنّت به شیعیان خود مى آموختند.18
در غیبت صغرى و پس از آن تا اواخر قرن چهارم تفکر محدثان حاکمیت داشت و از تجزیه و تحلیل عقلى و استنباطات اجتهادى و دلیل عقل خبرى نبود.
در نیمه دوّم قرن سوّم و قسمت عمده قرن چهارم دو عالم بزرگ که از آنان به قدیمین یاد مى شود ابن ابى عقیل و ابن جنید اسکافى گرایش تعقلى اجتهادى داشتند.19 ولى از آنان درباره دلیل عقلى چیزى نقل نشده است.
شیخ مفید از عالمانى است که به کاربرد عقل در فقه معتقد است. اهل نظر بر این اتفاق دارند.
حتى برخى از اینان از جمله مرحوم مظفر او را نخستین فقیهى مى داند که از نقش عقل در فقه سخن گفته است.20
مهم این است که شیخ مفید تاچه اندازه به کار برد عقل در فقه معتقد است. به عبارت دیگر قلمرو عقل در استنباط احکام شرعى را تا چه حدّ مى داند؟ آیا عقل را تنها به عنوان ابزار استنباط مى شناسد؟ یا آن را منبعى بالقوّه براى شناخت احکام مى داند؟ و یا آن را منبعى بالفعل در کنار دیگر منابع مى شناسد؟
براى دستیابى به پاسخ این پرسش لازم است آثار شیخ از این زاویه بررسى شود. آنچه از آثار شیخ در این زمینه استفاده مى شود مختلف است:
1. عقل ابزار استنباط.
2. عقل منبعى بالقوّة.
3. عقل منبعى بالفعل در طول دیگر منابع
عقل معیار حجیّت کتاب و سنّت
شیخ مفید در حجیّت کتاب و سنّت فهم کتاب و سنّت تخصیص و تقیید حکم ترجیح روایتى بر روایت دیگرو... نظارت و دخالت عقل را ضرورى مى داند.
وى در رساله اصولیه خود: (التذکره باصول الفقه) که کراجکى خلاصه اى از آن را در کتاب (کنز الفوائد) آورده است مى نویسد:
(والطرق الموصله الى علم المشروع فى
هذه الاصول ثلاثة: احدها العقل وهو سبیل الى معرفة حجیّة القرآن و دلائل الاخبار. والثانى اللسان وهوالسبیل الى المعرفه بمعانى الکلام وثالثها الاخبار وهى السبیل الى اثبات اعیان الاصول من الکتاب والسنّة واقوال الائمه(ع).)21
راههایى که ما را به شناخت این اصول راهنمایى مى کند سه طریق است:
1. عقل و آن راه فهم و شناخت حجیّت قرآن و دلائل احادیث است.
2. زبان (سماع بدون واسطه) و آن وسیله و راه دریافت معانى سخن است.
3. احادیث و اخبار (نقل با واسطه) است و آن راه اثبات اصول یعنى کتاب و سنّت و گفتار ائمه معصومین(ع) است.
از جمله: (العقل وهو سبیل الى معرفة حجیة القرآن ودلائل الاخبار) استفاده مى شود که عقل تنها در اثبات حجیت کتاب و سنّت اعتبار و کار برد دارد. ولى از این که شیخ عقل را در ردیف راههاى کشف محتواى کتاب و سنّت به شمار آورد شاید بتوان استفاده کرد که عقل را نیز در کشف مفاد کتاب و سنّت پذیرفته است.
عقل میزان تشخیص احادیث
شیخ مفید بر این باور است که در استفاده از دلائل نقلى براى استنباط احکام شرعى به دو محور اساسى باید توجّه شود:
1. سند دلیل نقلى.
2. محتوا و دلالت آن.
در چندین مورد از این که استادش مرحوم صدوق در شناخت احادیث درست از نادرست از عقل کمک نمى گیرد انتقاد مى کند از جمله:
(عمل به آن چه که ابوجعفر روایت کرده است تا زمانى که با روشهاى مورد اعتماد صحّت گفتار منسوب به امامان ثابت نشود واجب نیست; چه اینها اخبار آحاد است که نه موجب علم مى شود و نه موجب عمل روایت کنندگان کسانى هستند که ممکن است غفلت یا اشتباه کرده باشند. ابوجعفر آنچه را شنیده روایت کرده آنچه را حفظ داشته نقل کرده است بدون آن که صحت آن را تضمین نماید.
اصحاب حدیث درست ونادرست را نقل کرده اند. آنان مردمان صاحب نظر و اهل بازرسى واندیشیدن و تمیز میان درست و نادرست در آنچه روایت مى کنند نیستند. به همین جهت اخبار ایشان مختلط و مخلوط است. و باز شناختن درست آن از نادرست جز از طریق نظر در اصول و اتکاى به نظر و استدلالى که سبب علم به درستى منقول است میسّر نمى شود.)22
انتقاد اساسى مفید در عبارت فوق به اهل حدیث و از جمله استادش مرحوم صدوق این است که:آنان نظر و استدلال عقلى را در شناخت احادیث به کارنمى گیرند و به هر حدیثى اعتماد مى کنند.
شیخ مفید افزون بر دقّت در نقل براى فهم درست روایات نیز ارزش بسیارى قائل است. وى با توجّه به روایات مأثوره23 درایت را که نگرشى تحقیقى همراه باتفکّر و تعقّل در روایات است بر نقل روایات ترجیح مى دهد. به اهل حدیث به جهت عمل به ظواهر احادیث و عدم دقّت در محتواى آن به شدّت حمله مى کند:
(آنچه را ابوجعفر در این باب ذکر کرده چیزى به دست نمى دهدو معانى آن مختلف و متناقض است. زیرا وى به ظواهر احادیث گوناگون عمل مى کند و از کسانى نیست که به دقّت در آنها بنگرد و بین حقّ و باطل آنها را تمیز دهد و به چیزى عمل کند که حجّت و برهان است. آرى کسى که در مذهبش بر گفتار مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم.)24
خبر واحد و عقل
در اعتبار و حجیّت خبر واحد اختلاف است. شیخ مفید آن را حجّت نمى داند و معتقد است: چنین اخبارى نمى تواند مبناى استنباط احکام شرعى قرار گیرد25 مگر با قرائن اطمینان آور. وى عقل را از جمله آن قرائن مى داند و مى نویسد:
(خبر واحد را اگر دلیل عقلى یا عرف و یا اجماع بدون مخالف تأیید کند حجّت است.)26
حدیث مخالف عقل
شیخ مفید در باب تعادل و تراجیح قواعد و اصولى را به عنوان ترجیح روایتى برروایت دیگر بیان مى کند از جمله مى نویسد:
(... هنگامى که با حدیثى مواجه شدیم که متناقض با کتاب بود. و ایجاد توافق میان آنها ممکن نشد آن حدیث را طرد مى کنیم زیرا کتاب خدا و اجماع امامان(ع) چنین حکم کرده اند. و اگر حدیثى را مخالف عقل یافتیم آن را نیز طرد مى کنیم; زیرا عقل به فساد آن حکم کرده است. حکم کردن درباره این که آن حدیث درست است و یا به سبب تقیّه بیان شده و یا به غلط به ائمه(ع) نسبت
داده شده کار پس از آن است.)27
عقل مخصص عام
عمومات کتاب و سنّت در صورتى که تخصیص نخورده باشند حجّت و قابل استناد است. درباره این که چه چیز مى تواند این عمومات را تخصیص بزند اختلاف است. شیخ مفید پس از آن که تخصیص عامّ را به وسیله قیاس و رأى جایز نمى داند دلیل عقل را در ردیف کتاب و سنّت از مخصهاى عامّ به شمار آورده و مى نویسد:
(ولیس یخصّ العموم اِلاّ دلیل العقل والقرآن والسنة الثابته.)28
عموم تنها به وسیله دلیل عقلى و قرآن و سنّت ثابت تخصیص مى خورد.)
عقل منبع استنباط
از برخى سخنان شیخ استفاده مى شود که وى عقل را به عنوان منبعى بالقوّه مى شناسد و معتقد است که: عقل مى تواند برخى از احکام شرعى را بشناسد. ولى هرآنچه را عقل از خوب و بد تشخیص مى دهد شرع در آن جا دستور دارد; بنابراین شرع جایگزین تشخیص عقلى شده است. وى درباب حسن و قبح عقلى مى نویسد:
(اشیاء در برابر حکم عقل بر دو گونه اند:
1. ممنوع بودن آنها به حکم عقل روشن است. چیزى که عقل آن را ناپسند و دورى از آن را لازم شمرده است. همچون: ستمگرى هرزگى و سبکسرى.
2. مواردى که عقل درباره روا یا ناروا بودن آنها (حرام و حلال) حکم نکرده است. این حکم به سمع وابسته است. چیزى که به جا آوردن آن ممکن است گاه براى مردمان سودمند باشد و گاه مایه فساد شود. درباره این گروه با دستورهاى تشریعى داورى مى شود. وامکان راه یافتن نسخ وتبدیل در آنها وجود دارد. پس از استقرار شرایع قاعده آن است که هرچه نصّ در خصوص حرمت آن وجود نداشته باشد انجام آن مانعى ندارد; چه شریعتها حدود را مقرر مى دارند و آنچه را که حرام است با بیان حرمت آن متمایز مى سازند.)29
از سخنان فوق استفاده مى شود که عقل در برخى از موارد توانایى کشف حکم شرعى را دارد ولى با آمدن شرع قاعده آن است که حد و مرز را تعیین مى کند و به حرمت و یاحلیت چیزى حکم مى دهد.
مرحوم مفید در جاى دیگر در ردّ قیاس
کلیاتى را که از جانب شارع رسیده با اجتهاد درست کارشناسان براى پاسخ به پرسشها و مشکلات فقهى کافى مى داند:
(من مى گویم کوششهاى شخصى قیاس و اجتهاد رأى در حالتهاى جدید براى قیاس کننده مجاز نیست. در خصوص هر حالت جدیدى که پیش بیاید نصّى از معصومین (ع) موجود است که باید به آن حکم کرد و حکم آن را به غیر سرایت ندهیم)30
در پاسخ به این پرسش که آیا حدیث نبوى:
(من مات و هو لا یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة) درست است یا نادرست؟
پاسخ مى دهد: صحیح است. مضمون آن را آیات قرآنى تایید مى کند.
در این جا حضرت ایشان سؤالى را مطرح مى کند بدین شرح:
اگر براى شیعه در زمان غیبت مساله و یا نزاعى پیش آید که در قرآن و حدیث دستور صریحى براى آن نیامده تکلیف چیست؟
در پاسخ مى نویسد:
(آن کس که با موردى روبه رو شد و مى خواهد حکم شرعى را درباره آن بداند باید به علماى شیعه امامیه مراجعه کند تا آنان تحقیق کنند که براساس راهنماییهاى ائمه پیشین چگونه باید فتوا دهند و اگر خداى ناخواسته چنین راهنمایى به دست نیامد و هیچ حکم وحى شده اى که قابل انطباق بر حالت پیش آمده باشد در آن یافت نشود آن وقت معلوم مى شود که عقل باید در این باره داورى کند. اگر خدا مى خواست از طریق سمع حکمى در این خصوص بوده باشد البتّه آن را بیان مى کرد. اگر چنین کرده بود راه رسیدن به آن دشوارى نداشت).31
شیخ مفید در قضاوت نیز معتقد است که اگر قاضى با موردى مواجه شد که در قرآن و حدیث دستور صریحى براى آن نیامده بود باید به عقل مراجعه کند و حکم آن مورد را ازعقل بگیرد:
(در مورد اصحاب دعوى نیز چنین مى گویم: آنان اختلاف خود را برکتاب خدا و سنّت پیامبرش که توسّط اهل بیت و ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است عرضه کنند. براى این کار باید به فقهاى شیعه مراجعه کنند تا آنان این کار را انجام دهند. و اگر خداى ناخواسته از وحى چیزى به دست نیامد که قابل انطباق بر آنچه مورد اختلاف است باشد آنان خواهند دانست که این مورد از مواردى است که حکم آن به عقل واگذار شده است.)32
پس از این یاد آور مى شود که این عمل تنها در زمان غیبت امام (ع) مجاز است. امّا در زمان حضور تنها باید به آن حضرت مراجعه کرد و از حکمى که صادر مى کند متابعت نمود.
پس بنابر نظر ایشان در حلّ مسائل و مشکلات جدید نخست باید به کارشناسان رجوع کرد تا آنان با قواعد و کلیاتى که از قرآن وحدیث در اختیار دارند حکم آن واقعه را استنباط کنند و اگر چنین قاعده اى وجود نداشت آن گاه مسأله به عقل ارتباط پیدا مى کند. از این روى عقل در طول دیگر منابع قرار مى گیرد و حجیت دارد.
جمع بندى
شیخ مفید حجیت و اعتبار کتاب و سنّت و روایات را نیازمند به عقل مى داند. به وسیله عقل اثبات آنها را ممکن مى شمارد. همچنین فهم محتواى کتاب و سنّت را متوقف بر عقل مى داند.
افزون بر این در شناخت روایات درست از نادرست ترجیح روایتى بر روایت دیگر تخصیص عام و... از عقل استفاده مى کند.
شیخ عقل را منبعى بالقوّه براى کشف احکام شرعى مى شناسد. از برخى سخنان وى استفاده مى شود که عقل را منبعى بالفعل نیز مى داند.
اگر جمله: (العیاذ بالله) را که ما آن را به (خداى ناکرده) ترجمه کردیم و سخنان دیگرش را که به برخى از آنها اشاره کردیم قرینه بگیریم که شیخ مفید مسأله اى را سراغ نداشته که حکم آن در کتاب و سنّت نیامده باشد ولى این که اصل توانایى عقل را در کشف احکام شرعى پذیرفته است مطلب بسیار اساسى است. امّا بحث از این که آیا موردى هست که حکم آن در کتاب و سنت نیامده باشد و یا نیست نزاع صغروى است.
بر فرض شیخ موردى را سراغ نداشته است ولى فقهاء پس از وى مصادیقى براى آن یافته اند و براساس آن به صراحت عقل را منبعى در طول دیگر منابع دانسته اند:
ابن ادریس (متوفى (م598) در کتاب (سرائر) مى نویسد:
(فاذا فقدت الثلاثه فالمعتمد فى المساله الشرعیة عند المحققین الباحثین عن ماخذ الشریعه التمسک بدلیل العقل فیها فانها مبقاة علیه وموکول الیه فمن هذه الطریق توصل الى العلم بجمیع الاحکام الشرعیه ... فیجب الاعتماد علیها والتمسک بها.)33
هنگامى که حکمى از کتاب و سنّت و اجماع به دست نیامد محققین در بررسى مسائل شرعى به دلیل عقل تمسّک مى کنند. وظیفه نیز همین است. ازاین طریق شناخت همه احکام شرعى امکان پذیر مى گردد...
بنابراین اعتماد و تمسّک به آن واجب است.
پس از وى محقّق حلّى (م. 676) در کتاب (المعتبر فى شرح المختصر) مى نویسد:
(الفصل الثالث فى مستند الاحکام و هى عندنا خمسه: الکتاب والسنّه والاجماع ودلیل العقل والاستصحاب.)34
فصل سوّم در مستند احکام است. مستند احکام پنج تاست: کتاب سنّت اجماع عقل و استصحاب.
پس از وى شهید اوّل (م. 786) در کتاب: (القواعد والفوائد فى الفقه والاصول والعربیه) مى نویسد:
(مدارک الاحکام عندنا اربعة: الکتاب والسنّة والاجماع ودلیل العقل.)35
البته مقصود شهید اوّل از دلیل عقل چنانچه از کتاب (ذکرى) بر مى آید افزون براستقلال عقل به حسن و قبح برخى از اشیاء و کشف احکام شرعى استصحاب و برائت را نیز شامل مى شود.36
دفع یک اشتباه
در برخى از کتابهاى اصولى و نیز بعضى از رساله هایى که اخیراً تدوین شده اند آمده است که شیخ مفید در اعتبار و حجیت عقل و یا به عبارت دیگر دلیل عقل اظهارنظر نکرده است.
مرحوم مظفر مى نویسد:
(و اقدم نصّ وجدته ماذکره الشیخ المفید المتوفى/ 413 فى رسالته الاصولیه لخصّها الشیخ الکراجکى فانّه لم یذکر الدلیل العقلى من جملة ادلة الاحکام وانما ذکر: ان اصول الاحکام ثلاثة: الکتاب والسنّة واقوال الاٌئمة(ع)...اوّلها العقل وهوسبیل الى معرفة حجیةالقران ودلائل الاخبار.)37
قدیمى ترین نصى که من به آن دست یافته ام همانى است که شیخ مفید (م.413)در رساله اصولیه خود که کراجکى خلاصه اى از آن را آورده متذکر شده است. شیخ مفید دلیل عقلى را از جمله ادّله احکام نمى شناخته است.
مرحوم مظفر پس از آن که سخنان شیخ مفید را از کتاب (التذکره باصول الفقه) مى آورد نتیجه مى گیرد که این سخنان ارتباطى با دلیل عقل ندارد: (و هذا التصریحَ کما ترى اجنبى عمّا نحن بصدده).
ما نیز معتقدیم که این سخنان ارتباطى با دلیل عقل ندارد. ولى فرازى که مرحوم مظفّر نقل کرد تنها سخن شیخ درکاربرد عقل نیست! شیخ مفید در کاربُرد عقل در جاهاى دیگر سخنانى دارد که به برخى از آنها اشاره کردیم. گویا ایشان به مدارکى که ما آن نمونه ها را ازآن جا نقل کردیم دسترسى نداشته است.
برخى از محققان با نقل عبارت شیخ مفید: (العقل وهو سبیل الى معرفة حجیة القرآن و...) نتیجه گرفته اند که وى عقل را از منابع شناخت احکام مى دانسته است.38 ما در گذشته یاد آور شدیم حداکثر چیزى که مى توان از آن عبارت فهمید این است که: عقل در حجیّت کتاب و سنّت و شناخت مفاد آن اعتبار دارد.
برخى دیگر با نقل همان عبارت پیشین همانند مرحوم مظفر (البته بااندکى تفاوت) نتیجه گرفته اند که شیخ مفید درباره دلیل عقلى سخنى نگفته است:
(از سخن اخیر: (عقل راهى است براى شناخت حجیت قرآن) بیش از این استفاده نمى شود که عقل تنها در اثبات حجیّت قرآن و روایات منقول از پیشوایان معصوم نقش دارد. ولى از سخن پیشین این فقیه که عقل را در ردیف راههاى کشف محتواى کتاب و سنّت به شمار آورده مى توان دریافت که علاوه براین در کشف مفاد آنها نیز موثر است.)39
و دیگرى پس از نقل همان عبارت نتیجه مى گیرد:
(بنابراین شیخ مفید معتقد است که: عقل وظیفه اى بیشتر از فهم نصوص شرعى ندارد و خود قادر به درک حکمى نیست. پس وى عقل را به عنوان یک دلیل مستقل براى فقه نمى شناخته و به آن حق نمى داده که در کنار کتاب و سنّت قرارگیرد.)40
ما در گذشته بااستناد به نوشته هاى شیخ مفید ثابت کردیم که وى دلیل عقل را پذیرفته است.
مبارزه با افراط وتفریط
تا بدین جا دیدگاه مفید را نسبت به حجیّت و اعتبار عقل بحث کردیم. براى روشن تر شدن موضع گیرى دقیق و بینش واقعى مفید دو اندیشه افراط و تفریط را
در برخورد با عقل به اختصار بیان مى کنیم:
قیاس
درباره قیاس منشأ پیدایش آن انواع و.... بسیار گفته اند و نوشته اند ما دراین جا تنها به اعتبار و یا عدم اعتبار آن نگاهى داریم.
ابوحنیفه نماینده مکتب عراق و پیروان وى منبع بودن قیاس را در کشف احکام پذیرفته اند.41
حتّى نقل شده که او قیاس را بر اخبار پیامبر(ص) ترجیح مى داده است.42 خطیب بغدادى مواردى را آورده که ابوحنیه رأى خود را بر حدیث پیامبر(ص) مقدم دشته است.43
ابوحنیفه پس از آن که به آراء فقهى... خود مى بالد مى گوید
(دین جز رأى نیکو چیز دیگرى نیست.)44
این افراط ابى حنیفه در استفاده از عقل با مخالفت گسترده: مالک احمد حنبل و بسیارى از فقهاى مدینه مواجه شد تا جایى که عبداللّه مبارک مى گوید:
(من نظر فى کتاب (الحیل) لابى حنیفه احلّ ما حرّم اللّه وحرّم ما احلّ اللّه).45
هرکس در کتاب (حیل) ابى حنیفه بنگرد [خواهد دید که] حلال خدا را حرام و حلالش راحرام کرده است.)
فقهاى شیعه به پیروى از ائمه (ع) پرچمدار مبارزه با اعمال قیاس دراستنباط احکام الهى بودند و روایات و مناظرات بسیارى را در نکوهش از قیاس نقل کرده اند.46
شیخ مفید به پیروى از ائمه(ع) با قیاس و رأى به شدت مخالفت کرده و استناد به آن را ضلالت و گمراهى آشکار خوانده است:
(عقیده ما این است که قیاس هیچ حکم شرعى را نمى تواند استخراج کند. با قیاس هیچ مطلب حقّى شناخته نمى شود. هرکس به قیاس در احکام شرعى اعتماد کند گمراه است.)47
شیخ مفید با طرفداران قیاس گفتگو و مناظره هاى بسیارى دارد. به خاطر این که بحث به درازا نکشد از نقل آن صرف نظر مى کنیم.48
لازم به تذکّر است که قیاس مردود همان قیاسهاى غیر یقینى است که طرفداران قیاس به آن استنادمى کنند. قیاس منصوص العلّه و قیاس اولویت را عالمان شیعه قبول دارند49; چرا که در واقع ازمواردى است که از عقل براى فهم مفاد نصّ استفاده مى شود و تعمیم حکم شرعى از اصل به فرع به استناد و همان دلیل شرعى انجام مى گیرد.
اهل حدیث
بروز تفکّر رأى و قیاس سبب عکس العمل
شدید اهل حدیث شد. مالک و ابن حنبل از ابى حنیفه به بدى یاد کرده و به ردّ آراء او پرداختند.50 ظاهریین و اخباریین نیز با قیاس مخالفت کردند.51
این گروه بر این باورند که در معارف اسلامى (کلام و فقه) بنابر تسلیم و تعبّد است و عدول از ظواهر کتاب و سنّت جایز نیست.52
(واجبات همه از راه سمع ثابت مى شود. عقل چیزى را ایجاب نمى نماید. نه حسن چیزى را درک مى کند و نه قبح آن را...)53
عده اى از عالمان شیعه در قرون اوّلیه از ترس گرفتار آمدن به قیاس با هرگونه استدلال عقلى در فقه مخالف بودند بر همین اساس گروهى از بزرگان و صحابه ائمه(ع) به پیروى از قیاس متهم شده اند. یونس بن عبدالرحمن زراره بن اعین کوفى جمیل بن دراج عبداللّه بکیر و... از این گروه هستند.54
گروهى ازعالمان شیعه در عین این که اهل حدیث بودند هر روایتى را نمى پذیرفتند بلکه روایات را براساس علم رجال و علم حدیث نقّادى مى کردند. به روایات مأثوره در مسائل فقهى احاطه کامل داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط اصول فقه را درمورد حالات مختلف ادّله به صورت ساده آن مى دانستند و بخشى از این ضوابط را که در روایات راهنمایى شده بود به کار مى بستند.55 در عین حال هرگز به فکر جدا کردن فقه از حدیث نبودند. از نوشتن مسائل فقهى جز با نصّ عبارت روایات هراس و وحشت داشتند.56 نوشته هاى فقهى این گروه از محدثان مجموعه اى از متون روایات بود که به ترتیب موضوعى دسته بندى شده و گاه اسانید روایات نیز حذف گردیده بود57 محدثانى چون: کلینى محمد بن حسن بن احمد بن ولید شیخ صدوق از این گروه بودند.58
گروهى دیگر پیرو بى قید و شرط احادیث بوده و با مبانى اصول فقه و قواعد جرح و تعدیل احادیث بیگانه بودند.59
اینان همانند ظاهریین اهل سنّت و اخباریین شیعه در قرن یازدهم به جمود فکرى خاصّى دچار شده بودند.60
موضع مفید در برابر این گروه روشن است. وقتى که مفید شیوه استادش شیخ صدوق را نمى پسندد و آن را به نقدمى کشد.61 موضع وى در برابر اهل حدیث و ظاهریین از اهل سنّت و اخباریین شیعه واضح است.
تاثیر اندیشه مفید در فقهاى پس از خود
اشاره کردیم: شیخ مفید براى گشودن راه استدلال و رواج آن در فقه با تفکّر اهل حدیث
به مبارزه اى همه جانبه دست زد. در ردّ اهل حدیث رساله هایى نگاشت و در رساله (جواب اهل الحائر) چنان به صدوق که سرآمد محدثان آن روزگار بود حمله کرده که برخى از محققان در انتساب آن رساله به مفید تردید کرده اند.62
سید مرتضى شاگرد برجسته مفید به سان استادش در سنگر دفاع از تفکر عقلانى به نقد و ردّ آراى اهل حدیث پرداخت و آثار بسیارى را در ردّ آنان از جمله (جوابات الموصلیات الثالثة)63 (رسالة فى ابطال العمل باخبار الاحاد)64 (رساله فی الردّ على اصحاب العدد.)65 و... عرضه کرد.
تلاش مفید و شاگردانش بویژه سید مرتضى سقوط وافول اهل حدیث را حتمى ساخت. ولى چون تفکر اهل حدیث مدتها برجوامع علمى حاکمیت داشت با سقوط آنان آثار زیانبارى که بر شیوه تفکّر شیعیان برجاى مانده بود از میان نرفت. ترس از ابتکار تحقیق جامع در فقه ترس از اظهار تحقیقات و... از جمله آثار آن است.
شیخ طوسى به هنگام نگاشتن مبسوط از موضع گیرى این عدّه در هراس است. وى در آغاز مبسوط پس از آن که از سخنان فقهاى اهل سنّت درباره کتب فقهى شیعه سخن مى گوید مى نویسد:
(من در گذشته و الان اشتیاق فراوان داشته و دارم که کتابى را مشتمل بر همه مسائل فقهى و احکام دین تنظیم کنم ولى هر بار با موانع و مشکلات برخورد مى کنم و گرفتاریهاى فراوان مانع کارم مى شوند. از سوى دیگر کمى رغبت این گروه (اهل حدیث) و بى توجهى آنان عامل دیگر در تضعیف اراده وعزم من بوده است. چون این گروه تنها به روایات صریح و نص آن هم با الفاظ مخصوصى اکتفا نمودند تاحدّى که اگرمساله اى عبارتش عوض مى شد اگر چه از نظر معنى تفاوتى نداشت شگفت زده مى شدند و از فهم آن اظهار عجز مى کردند; زیرا این عدّه تنها با الفاظ مأنوس بودند.)66
اختلافى که در دوره هاى متاخر بویژه در اوائل قرن یازدهم بین اصولیان و اخباریان شیعه دیده مى شود از همین جا سرچشمه مى گیرد.
امین استرآبادى اجتهاد و تفکر عقلى را در کلام و فقه به شدّت ردّ کرد و با تفاوتى چند از همان راهى رفت که اهل حدیث شیعى در قرون اوّلیه رفته بودند.67
مبارزه شیخ مفید و شاگردانش با اندیشه هاى جمود گرایانه اهل حدیث و طرح عقل در مقام استنباط و پرورش شاگردان بنامى همچون: سیّد مرتضى شیخ طوسى کراجکى و... توسط شیخ مفید زمینه را براى رشد تفکر عقلانى در فقه فراهم ساخت. پس از شیخ مفید عالمان و فقهاى شیعه شیوه فقهى و آثار او را سرلوحه کار خویش قراردادند.
شیخ طوسى درباره شیخ مفید مى نویسد:
(او رییس مذهب شیعه شد. در علم کلام و مباحث اعتقادى استاد همه بود. در فقه نیز این چنین بود. خوش فهم و حاضر جواب بود. نزدیک به دویست تالیف کوچک و بزرگ داشت.)68
علامّه حلّى(ره) نیز بر این باور است که شیخ مفید گرایش عقلانى را در کلام و فقه در دوره غیبت سنّت کرد. از او به عنوان استاد همه متکلمان وفقهاء یاد مى کند.69
امین استر آبادى رییس اخباریان در اعتراض به شیوه مفید در فقه مى نویسد:
نخستین کسانى که از شیوه اصحاب (اهل حدیث) غفلت کردند و بر علم کلام و اصول فقه مبتنى بر افکار عقلى که در میان عامّه رواج داشت اعتماد کردند ابن جنید طرفدار قیاس و ابن ابى عقیل عمانى متکلم بود. و چون شیخ مفید در بین شاگردانش حسن ظنّ خود را به تالیفات آنان اظهار کرد شیوه آن دو در میان متاخران رائج شد. این شیوه همچنان تازمان علاّمه حلّى ادامه یافت. وى بیشتر از دیگران قواعد اصولى معمول در میان عامّه را پذیرفت و پس از آن شهید اوّل و دوم و... نیز از او پیروى کردند.)70
امین استرآبادى از آن جهت مفید و پیروانش را نکوهش مى کند که شیوه مفید و اندیشه هایش در فقه سبب افول مکتب محدثان شد و بر همگان روشن است که همین شیوه استنباط که مفید آن را رواج داد در زمان محقق بهبهانى بنیاد تفکّر اخبارى گرى را ویران ساخت. آرى شاگردان شیخ: سید مرتضى شیخ طوسى کراجکى و... که شیخ مفید در تکوین شخصیت کلامى و فقهى آنان سهم بسزایى داشت پس از وى کاربرد عقل را در کلام و فقه رواج دادند.71 پس از آنان شیوه مفید در فقه و کلام به طور کامل تثبیت شد تاجایى که ابن ادریس به صراحت دلیل عقل واعتبار آن را تایید کرد و گفت:
(هرگاه آن سه دلیل نبودند محققان باید در مقام بررسى به دلیل عقل استناد و تمسّک کنند.)72
پس از وى محقّق حلى در (المعتبر فى شرح المختصر)73 و شهید اوّل در (القواعد و الفوائد فى الفقه والاصول والعربیه)74 و... عقل را منبعى در کشف احکام دانسته اند. میرزاى قمى(م. 1231)
در کتاب (قوانین الاصول) پس از وى محقق کاظمى وشیخ محمّد تقى معروف به محقّق اصفهانى برادر صاحب فصول در (المحصول) و(هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین) و پس از آنان مرحوم مظفر در (اصول الفقه) به تفصیل از عقل سخن گفته و به اشکالات و شبهات پاسخ گفته اند و در کشف احکام شرعى منبع بودن عقل را پذیرفته اند.
آنچه آوردیم نمونه اى بود از سخنان فقهاى بزرگ شیعه پس از شیخ مفید در کار برد عقل در فقه. با دقّت در نمونه هایى که آوردیم مى توان آنها را شرح و بسط سخنان شیخ مفید درباره عقل دانست.
در پایان این نوشتار به جمع بندى سخنان شیخ در کاربرد عقل در فقه مى پردازیم از آنچه تاکنون آوردیم روشن شد که:
1. اثبات حجیّت کتاب و سنّت فهم کتاب و سنّت و اصولاً استنباط احکام شرعى را بدون استفاده از عقل امکان پذیر نمى داند.
2. احکام قطعى و یقینى عقل را در طول دیگر منابع حجّت مى داند. بر این باور است که اگر از منابع سه گانه نتوانستیم حکم شرعى را به دست آوریم مى توانیم در این مرحله به عقل استناد کنیم. همین دیدگاه مورد پذیرش فقهاى پس از مفید قرار گرفته و آنان درتوضیح و تقسیم و گسترش این بحث تلاش نموده و شبهات را پاسخ گفته اند.
3. شیخ مفید شیوه تفریطى اهل حدیث و ظاهریان از اهل سنّت و اهل حدیث و اخباریان شیعه را نسبت به حجیت عقل نمى پذیرد و در آثار خود به نقد و ردّ این دیدگاه مى پردازد.
4. گرایش افرطى طرفداران قیاس استحسان و مصالح مرسله و... را نمى پذیرد و احکام به دست آمده از آنها را ظنى مى داند نه عقلى. در بسیارى از آثار و مناظراتى که با طرفداران این شیوه داشته به نقد و ردّ آن پرداخته است.
والسّلام
1. (قوانین الاصول) ج 2/2. (المقصد الرّابع فى الادّلة العقلیه والمراد بالدلیل العقلى هو حکم عقلى تیوصّل به الى الحکم الشرعى وینتقل من العلم بالحکم العقلى الى العلم بالحکم الشرعى.)
2. (المعتبر فى شرح المختصر) / 6; (ذکرى) / 5.
3. (اعلام الموقعین) ابن قیّم ج59/1.
4. (همان مدرک) ج 1 / 31; ج170/4.
5. از باب نمونه: (مقنع) صدوق مجموعه اى از روایات و نصوص است که به ترتیب موضوعى دسته بندى شده است.
6. (فوائد المدنیه) استر آبادى 128/.
7. (ملل و نحل) شهرستانى ج207/1.
8. (تاریخ بغداد) ج 407/13.
9. (همان مدرک) 407/ به بعد.
10. (ملل و نحل) ج199/1; (المبسوط) سرخسى ج63/16.
11. (وسائل الشیعه) ج20/18 باب 6 من ابواب صفات القاضى (اصول کافى) ج54/1. باب البدع والرأى والمقائیس.
12. (همان مدرک) 29/ ـ 30 ـ 33; (اصول کافى) ج58/1; (بحار الانوار) ج384/2 باب 34.
13. تمام فقها واصولیین شیعه کاربرد عقل را تا این مقدار پذیرفته اند.
14. (الفتاوى الواضحه) شهید صدر ج98/1 بیروت دارالتعارف.
15. بسیارى از فقهاء از جمله: شیخ مفید سید مرتضى ابن ادریس و... عقل را یکى از منابع در طول دیگر منابع دانسته اند که در همین مقاله بدان خواهیم پرداخت.
16. به عنوان نمونه کتب فقهى صدوق و پیش از وى احمد بن ولید و... این گونه است.
17. (بحارالانوار) ج245/2 حدیث 53. عن الرّضا(ع): (علینا القاء الاصول وعلیکم التفرع) حدیث 54 از امام صادق(ع) نیز برهمین مضمون دلالت دارد.
18. (بحارالانوار) ج277/2; (فروع کافى) ج 30/3; (وسائل الشیعه) ج327/1.
از باب نمونه: عبدالاعلى از امام صادق(ع) سؤال مى کند:
ناخن انگشت پاى من جدا شده و بر روى آن پارچه اى بسته ام اکنون چگونه باید مسح کنم؟
حضرت در پاسخ فرمود: حکم این مساله و نظایر آن را از کتاب خدا مى توان به دست آورد. خداوند فرموده است: (ما جعل علیکم فى الدین من حرج). بنابراین بر روى همان پارچه مسح کن.
19. ابن ابى عقیل بر ابن جُنید تقدم زمانى دارد. اثر فقهى وى (المتمسک بحبل آل الرسول) به گفته نجاشى در قرنهاى چهارم و پنجم از مراجع فقهى بوده است. وى از متکلمان و فقیهان بنام نیمه اوّل قرن چهارم هجرى است. ابن جُنَید نیز از متکلمان و فقیهان قرن چهارم است. (تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه والاحمدى فى الفقه المحمّدى) از آثار فقهى اوست. آثار و نوشته هاى کلامى وى بسیار است که شیخ در فهرست و نجاشى در رجال خود اسامى آن را آورده اند. (الفهرست) شیخ طوسى 54 و 194; (رجال نجاشى) ج306/2.
20. (اصول مظفّر) ج2 109/ ـ 110.
21. (کنز الفوائد) کراجکى ج15/2.
22. (المسائل السّرویه) 56.
23. (بحار الانوار) ج184/2. (حدیث تدریه خیرٌ من الف حدیث ترویه) و نیز على(ع) مى فرماید: (علیکم بالدرایه لابالرّوایه...). (همان مدرک) 160/ روایت 12. روایت 13 و 14 نیز نگاه شود.
24. (تصحیح الاعتقاد) 190 ـ 191. این رساله به ضمیمه (اوائل المقالات) با مقدمه علاّمه زنجانى
چاپ شده است.
25. (اوائل المقالات) 193/.
26. (کنز الفوائد) کراجکى ج29/2.
27. (تصحیح الاعتقاد) 46/ ـ 245.
28. (کنز الفوائد) ج22/2 ـ 23; (اوائل المقالات) 100/.
29. (تصحیح الاعتقاد) 244/.
30. (اوائل المقالات) 154/ ـ 155.
31. (رسالة فى الغیبه) 3/ ـ 4 موجود در کتابخانه آیة اللّه مرعشى قسمت کتب خطى شماره مسلسل 78. این رساله با 19 رساله دیگر از مرحوم مفید در یک مجموعه گردآورى شده است.
32. (همان مدرک) 4 ـ 5.
33. (سرائر) ابن ادریس ج46/1 مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
34. (المعتبر فى شرح المختصر) 5/ چاپ سنگى.
35. (القواعد والفوائد فى الفقه والاصول والعربیه) ج74/1 مکتبة المفید تحقیق عبدالهادى حکیم.
36. (ذکرى) شهید اوّل 5/.
37. (اصول مظفّر) ج109/2 ـ 110.
38. (کیهان اندیشه) 4/21 مقاله آقاى جناتى. ایشان عبارت (التذکره باصول الفقه) را که ما آن را نقل کردیم آورده اند و به (اوائل المقالات) آدرس داده اند در حالى که چنین عبارتى در آن کتاب نیست.
39. (در آمدى بر حقوق اسلامى) ج352/1 دفتر همکارى حوزه و دانشگاه انتشارات جامعه مدرسین.
40. (مبادى علم اصول و فقه) دکتر فیاض 43 ـ 44.
41. (تاریخ بغداد) ج 323/13 به بعد نگاه شود دارالکتب العلمیه بیروت; (ملل ونحل) شهرستانى 188/; (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) ج2 ـ 157/1.
42. (تاریخ بغداد) ج 401/13.
43. (همان مدرک) 401/ ـ 407.
44. (همان مدرک) 407/. قال ابوحنیفه: (لوادر کنى النبى(ص) وادرکته لاخذ بکثیر من قولى هل الدّین اِلاّ الرأى الحسن).
45. (همان مدرک 426/.
46. (وسائل الشیعه) ج 29/18 ـ 33; (اصول کافى) ج54/1 ـ 58; (بحارالانوار) ج384/2 باب34.
47. (کنز الفوائد) ج28/2; (اوائل المقالات) 155.
48. (الفصول المختاره) 50/ ـ 55.
49. (اصول مظفر) ج176/2.
50. (تاریخ بغداد) ج413/13 ـ 450; (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) ج2 ـ 1 300/ (الانتقاء) 148/.
51. ر. ک: (الاحکام) ابن حزم; (فوائد المدنیه) استرآبادى.
52. مجلّه (حوزه) شماره 26 و 27 سلسله مقالات آزادى تفکّر.
53. (ملل و نحل) شهرستانى ج101/1 ـ 102.
54. (رسائل الشریف المرتضى دارالقرآن الکریم ج311/3 رساله (مسالةٌ فى ابطال العمل باخبار الاحاد); (مقدمه اى بر فقه شیعه) حسین مدرسى طباطبائى ترجمه محمد آصف فکرت بنیاد پژوهشهاى اسلامى 36/.
55. (عدة الاصول) ج380/1 (مقدمه اى بر فقه شیعه) 38/. به نقل از: (کشف القناع 207 ـ 214.
56. (المبسوط) شیخ طوسى مقدمه ج3/1.
57. ر. ک: نوشته هاى فقهى شیخ صدوق ازجمله: (مقنع).
58. (الفهرست) شیخ طوسى 156/ ـ 157.
59. (همان مدرک) (على بن عبداللّه بن وصیف... کان یتکلم على مذهب اهل الظاهر فی الفقه... ولدسنه 271 وثوفى ببغداد سنه 366.)
شیوه این دسته جز نقل مفاد حدیث چیز دیگرى نبود در کتابهاى فقهى آراء آنان نیز نقل شده است. ر. ک: (رسائل) الشریف المرتضى ج 17/1 رساله (فی الردّ على اصحاب الحدیث).
60. (فوائد المدنیه) 5/ ـ 10ـ 136 ـ138; (الاحکام) ابن حزم ج28/1 ـ 42 ـ 51; ج 672/2 ـ 690.
61. (تصحیح الاعتقاد); (رساله سرویه); (جواب اهل الحائر).
62. (بحارالانوار) ج17 122 همه آن رساله را آورده است علامه مجلسى مى نویسد: این رساله یا از مفید است یا از سید مرتضى. (روضات الجنات) ج158/6. این رساله را به سید مرتضى نسبت داده است. این رساله از مفید است چنانچه علامه مجلسى نیز این احتمال را تقویت کرده است. بسیارى از مطالب آن در (تصحیح الاعتقاد) وى آمده است. به عنوان نمونه: در باب (نفوس وارواح) اهل حدیث را همرأى اهل تناسخ و ملحدین مى داند و عقیده آنان را ضد قرآن مى خواند.
63. (رسائل) الشریف المرتضى دارالقرآن الکریم قم این رساله در ج 201/1 آمده است/ ر. ک: 210 ـ 212.
64. (همان مدرک) ج 308/3.
65. (همان مدرک) ج17/2.
66. (المبسوط) شیخ طوسى 3/ مقدمه.
67. (فوائد المدنیه) 128/.
68. (الفهرست) شیخ طوسى 157/ ـ 158.
69. (اعیان الشیعه) ج 46 و 21/45; (تهذیب الاحکام) ج33/1 مقدمه.
70. (فوائد المدنیه) 30/.
71. ر. ک: (رسائل) الشریف المرتضى ج127/1 و 210; ج 117/2; ج313/3; (کنز الفوائد) کراجکى بویژه ج30/2 به بعد; (عدّة الاصول); (مبسوط); (الرسائل العشر) بویژه رساله (المقدمّه فى المدخل الى صناعة علم الکلام) 83/ و (رسالة الاعتقادات) 103/.
72. (سرائر) ابن ادریس 46/ موسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
73. (المعتبر فى شرح المختصر) 5/ چاپ سنگى.
74. (القواعد والفوائد فى الفقه والاصول والعربیه) ج74/1.

تبلیغات