آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

کتاب نقد: استاد، تلقى و درک‏شما از دین چیست؟ دین را چه‏مى‏بینید؟ آیا یک احساس؟ یک‏تجربه شخصى؟! یا بعلاوه، مجموعه‏اى از اعتقادات که‏صبغه فلسفى و معرفتى نیزدارد؟!
دکتر الگار: بسم‏ا... الرحمن‏الرحیم. "دین"، مجموعه‏اى‏است از "احکام" و "عقاید" که‏خداى تعالى بوسیله پیامبران وکتب آسمانى براى هدایت انسان‏و براى وصول به سعادت دنیوى‏و اخروى در پیشگاه آدمى قرارداده است. البته در قرآن کریم به‏حضرت پیغمبر(ص) دستور داده‏شده که خطاب به مشرکین‏بفرمایند: "لکم دینکم ولى دین".معلوم است که آنچه مشرکین‏داشتند، با این تعریفى که بنده‏عرض کردم، منافات دارد ولى‏آنچه در این آیه، "دین" نامیده‏شده، "دین" به معنى " الهى"نیست‏بلکه روش زندگى‏مشرکین، همواره مجموعه خرافات واباطیلى است که در زندگى انسانها، جاى‏دین اصیل را مى‏گیرد و از این نظرمى‏توان گفت همه کس "دین" دارد. حتى‏کسانى که ملحد و منکر دین هستند. ولى‏اینها دین اصیل نیست، حق نیست، ونمى‏تواند به "سعادت" بیانجامد.مجموعه‏اى است از افکار ناقص وخرافاتى که هیچ تکیه‏گاه الهى و عقلى‏ندارند و جا را بر دین اصیل تنگ‏مى‏کنند.
کتاب نقد: بنابراین اولا دین از دنیا جدانیست و ناظر به زندگى ماست و ثانیاباید گفت که بت‏پرستى هم نوعى‏خداپرستى منحرف شده است؟
دکتر الگار: در رابطه با نکته اول شماباید بگویم کاملا همینطور است. دین بادنیا و زندگى، تنیده است و اصلا براى‏اصلاح زندگى و براى هدایت ما در بستردنیا آمده است. بدون وحى و بدون عمل‏به احکام دین، روش درست زندگى رانمى‏شود دانست. اما در مورد نکته دوم،نه منظورم این نیست که همه ادیان، یکى‏است و خداپرستى با بت‏پرستى مشترک‏است. البته بعضى رویکردهاى عرفانى،این را مطرح کرده‏اند که از آنجا که هیچ‏چیز از احاطه قدرت الهى بیرون نیست،پس بت نیز نوعى از خدا و مظهر حق‏است و بنابراین هر کسى یا هر چیزدیگرى هم که بپرستند، در واقع خدا رامى‏پرستند. ولى من این را قبول ندارم.براى اینکه عبادت و پرستش حق، بایداز روى شعور کافى انجام بگیرد.انتخاب، باید آگاهانه باشد و باید مطابق‏همان "شریعتى" که خدا براى انسانهانازل کرده، باشد. یعنى دین، چیزى‏نیست که انسان از خودش دربیاورد وقاعده نداشته باشد.
کتاب نقد: یعنى وحى الهى را نباید با"دین طبیعى" و... مقایسه کرد.
دکترالگار: دین طبیعى، حداکثر مى‏تواندیک انعکاس خام از فطرت الهى باشد.خداجویى، در فطرت و نهاد همه انسانهاهست‏بطورى که اگر نبود، انسانها هم‏انسان نبودند. در کسانى که از هدایت‏الهى و تعالى اسلامى جدا مانده‏اند، این‏فطرت خداجویى ممکن است که‏اشکال غلط گوناگونى بخود بگیرد.
کتاب نقد: به سؤال قبلى برگردم. آیا دین‏علاوه بر جنبه باطنى و شخصى،محتوائى شناختارى و معرفتى دارد؟گرچه در بیان جنابعالى، پاسخ این‏سؤال، مستتر بود ولى در اینجا بعضى‏تئوریها و نظریه‏ها ترجمه مى‏شود که‏تحت تاثیر تفکر رمانتیک "شلایر ماخر"معتقدند که دین، صرفا یک احساس‏شخصى است و این گرایش، در کشور مااخیرا بنحو سازماندهى شده‏اى تقویت‏مى‏شود که دین، فقط نوعى احساس‏است و محتواى معرفتى مشخص وواضحى ندارد.
دکتر الگار: من اصلا قبول ندارم، هرگز.دین، البته تمام این ابعاد را دارد. گرچه‏صرفا مقدارى عقاید که "حقانیت" آن رابا چند استدلال قبول کنیم، نیست وجنبه تجربى و باطنى هم دارد. اما صرفااحساس هم نیست. محتواى معرفتى‏قوى دارد. در قرآن مجید، هم بر تعقل وهم بر تصفیه قلب و کشف باطنى، بر هردو تاکید شده و ما نباید منکر یکى از این‏دو به نفع دیگرى باشیم. (دین، شامل‏معارف عقلى، شهود قلبى و عمل‏شرعى است.)
کتاب نقد: پس دین، محتواى معرفتى‏دارد که قابل دفاع عقلانى است. یعنى‏مى‏شود منطقا و با استدلال و برهان،دین را تبلیغ و تفهیم کرد و دعوت کرد.تفسیر عقلانى دارد. بله؟
دکتر الگار: همینطور است. منتهى ازطرف دیگر هم تصور نشود که فقط باصرف چند استدلال، مى‏توان همه‏حقایق اساسى دین را دریافت. عقل،لازم است ولى کافى نیست. بالاخره‏عقل، تا نقطه‏اى رهنمون انسان است وبعد از آن و بالاتر از آن، مرحله ابعادفراعقلانى در کار است، که انسان بسوى"حق" پیش برود، خودش.
کتاب نقد: جنابعالى در جهان امروز، ازمیان رویکردهاى عمده‏اى که به دین وشناخت دین وجود دارد، کدام را ترجیح‏مى‏دهید؟ یعنى کدام را به حقیقت"دین"، نزدیک مى‏یابید؟! از میان‏روشهاى پوزیتویستى، روشهاى‏هرمنوتیکى، پدیده‏شناسى، روشهاى‏فلسفه نوتومیستى، سیستمهاى الهیاتى ودر خود مسیحیت، پروتستانها، کاتولیکها...، کدام رهیافت را دقیقترمى‏دانید؟!
دکترالگار: فکر مى‏کنم که اشتغال به این‏رهیافت‏ها و این اصطلاحات، براى مامسلمانان چندان مورد نیاز نیست. گویااخیرا عده‏اى در ایران معتقد هستند به‏وجود مقوله‏اى بنام "دین" که شامل نه‏تنها اسلام بلکه مسیحیت، یهودیت وادیان دیگر هم هست و حتى تعبیر"ادیان الهى" بکار برده مى‏شود که شامل‏مسیحیت و یهودیت هم باشد و یا ادیان‏آسمانى و یا ادیان ابراهیمى.
بنده معتقد هستم که این هر سه‏اصطلاح، امروزه فاقد اعتبار است. به‏مسیحیت نگاه کنیم. به وضع فعلى‏مسیحیت و به مراحلى که در تاریخ طى‏کرده است. مى‏بینیم که آن عناصر الهى،عناصرى که از وحى سرچشمه گرفته‏باشد، در آن، فوق‏العاده کم است و بامرور زمان هم کمتر شده و باز هم کمترمى‏شود. یعنى مسیحیت، اکنون، یک‏ترکیبى از عقاید بشرى و تفاسیر غلطبشرى درباره "وحى" است. از آن هسته‏الهى، از آن هسته تنزیلى، چیزى نمانده‏است و بنابراین من بشدت مخالفم بااینکه اسلام را هم‏ردیف با مسیحیت‏بدانیم. در حالى که اسلام (خدا را شکر)دستخوش چنین تحریف‏ها و تغییراتى‏نشده است. یهودیت هم که خب امروز،نوعى نژادپرستى بدوى است که اسم‏دین روى آن گذاشته‏اند، آن هم دین‏الهى!!
به نظر بنده این تعبیرهاى غیردقیق از"دین"، بسیار دشوار مى‏نماید. این است‏که هر اتفاقى در غرب افتاد و یاتذبذب‏هایى که در عالم مسیحیت‏بین‏متکلمان مسیحى پیش آمد، حداکثربمثابه یک پدیده انسانى مى‏تواند براى‏ما جالب باشد نه الاهى و دینى.
ما مى‏توانیم درباره آنها تحقیق کنیم‏ولى خیال نکنیم که آنها در همان عالمى‏سیر مى‏کنند که ما سیر مى‏کنیم، آن هم‏در عالم اسلام. بنده مى‏گویم سر میزگفت و گو نشستن با کشیش‏ها وخاخام‏ها باعث اتلاف وقت است.
کتاب نقد: قائلین به "بشرجدید"، به نظرشما، جاذبه‏هاى "دین" را براى این بشرجدید در چه مى‏بینند؟!
دکترالگار: من سروکارى با "دین" ندارم.من نمى‏دانم "دین" چیست. من‏سروکارم با "اسلام" است و بس. اگرشما از من بپرسید که اسلام براى انسان‏امروز چه جاذبه‏اى دارد؟ من مى‏توانم به‏سؤال شما پاسخ بگویم. مسیحیت، کمتربراى انسانها جاذبه دارد. بودیزم هم.یکى از علل پیشرفت اسلام در سراسردنیا، این است که همه بشریت دارندمى‏فهمند که مسیحیت و بقیه ادیان،دچار افلاس شده‏اند. علل توسعه اسلام‏و اسلامگرایى در کشورهاى غربى‏متفاوت است و از همه مهمتر، همین‏عنصر فطرى اسلام است. آنان که با اسلام آشنا مى‏شوند چه مى‏بینند؟!مى‏بینند دینى است که کتاب الهى آن‏دچار کمترین تحریف نشده است. باوسواس کامل و دقیقى از آن نگهدارى‏شده است. زندگى پیغمبر این دین(صلوات‏الله علیه و سلم) کاملا براى ماروشن است. گفته‏هاى ایشان، کردارایشان، مو به مو براى ما روشن است.جامعه و تمدنى که به برکت این قرآن واین پیغمبر بوجود آمده، از میان نرفته است. زنده است. دلائل جذبه اسلام،بسیار زیاد است و البته در اسلام، مساله عدالت و برادرى، بقدرى مهم است که‏کلیه کسانى که مورد تبعیض قرار گرفته‏اند، راه نجات را در اسلام‏مى‏بینید.
کتاب نقد: به نظر جنابعالى آیا "پلورالیزم‏دینى" از منظر "اپیستمولوژیک" (نه ازنظر سیاسى و اجتماعى) را با " حقانیت‏دین خاتم"، مى‏شود جمع کرد؟
دکترالگار: "حقانیت"، قابل دستکارى وتاویل نیست. تنها هر آنچه با قرآن وسنت نبوى، جور درمى‏آید، حق است.هر آنچه با آن منافات دارد، باطل است،والسلام. باقى آنچه مى‏گویند، فقطحرف است. حضرت پیغمبر(ص)فرمودند "الکفر ملة واحدة". بنابراین،مسیحیت، بت‏پرستى، یهودى‏گرى،زرتشتى‏گرى و بهایى‏گرى، همه اینهاگرچه با هم متفاوت هستند و شریعتهاى‏متفاوت دارند ولى همه، "کفر" است.همه باطل است. حق با همه نیست.روشن است که با انحصار "حقانیت دراسلام"، ما دنبال از بین بردن جوامع‏غیراسلامى نیستیم و در اسلام، البته‏حقوقى براى "اهل کتاب"، براى اقلیت‏هایى که در جامعه اسلامى زندگى‏مى‏کنند، در نظر گرفته شده است و ازنظر اسلام، هیچ مشکلى در مورد تحمل‏حقوق سایرین نیست و اسلام، حقوقى مسلم براى غیرمسلمانها و براى اهل‏کتاب، قائل است ولى این به این معنا نیست که دین آنها را قبول داریم و یاهمه، بر حق هستیم یا اینکه هر یک را به مقدارى، مظهرى از مظاهر حق بدانیم.من فکر نمى‏کنم در اینجا مشکلى باشد.این البته براى غرب، مشکل است. براى‏اینکه در تاریخشان، کمترین نشانه ازتحمل وجود عناصر غیرمسیحى درجوامع غربى نبوده است. آنها تظاهرمى‏کنند که به پلورالیزم اعتقاد دارند.خیر، اعتقاد ندارند. آنان در این مورد هم‏دروغگو و ریاکارند. اگر واقعا غرب به"پلورالیزم" معتقد بود، این قتل‏عام‏ها دربوسنى و در همه دنیا از چیست؟! تنهاکشورى در اروپا که واقعا یک نوع‏پلورالیزم طبیعى در آنجا بود و در آن،همه در کنار هم بودند، مسلمان،یهودى، کاتولیک، ارتدوکس، همه در"بوسنى" در کنار هم بودند ولى غربیهانه تنها اجازه دادند بلکه تشویق کردند که‏صربهاى ملعون، هزارها مسلمان را قتل عام کنند. و در کشورهاى اروپاى غرب; در انگستان، در فرانسه و... هم‏براى مسلمانها، کمترین حقى قایل‏نیستند ولى باز هم از "پلورالیزم"، از"کثرت گرایى" و حقوق بشر، دم مى‏زنند. من فکر مى‏کنم اشتغال ما به این‏مفاهیم، کارى عبث‏باشد. ما در چارچوب اسلام و استفاده از منابع‏اسلام (قرآن مجید، سنت‏حضرت‏پیغمبر(ص)) و براى شما شیعیان،"سنت ائمه" و براى ما سنى‏ها تمام‏میراث خلفاى راشدین، با استفاده از این‏همه منابع اصیل، ما مى‏توانیم تمام‏مشکلاتمان راحل کنیم. واقعا لازم نیست‏به این منافقین و سفاک‏ها رجوع‏کنیم که در تاریخ، کارى جز وحشیگرى نکرده‏اند و امروز، معلم "پلورالیزم"شده‏اند.
کتاب نقد: همینطور است. مساله"تولرانس"، "آزادى" و "تسامح دینى" راهم مى‏شود از همین قبیل دانست.عده‏اى، بعضى از احکام و مقررات‏شرعى در اسلام را، محدود کننده‏آزادى و تسامح مى‏دانند مثل همین که ما معتقد هستیم که ادیان دیگر، کافرهستند. کافردانستن دیگران، باپلورالیزم، جور نیست. حال بگذریم ازاینکه خود غربى‏ها هم به پلورالیزم،ملتزم نیستند. نظر حضرت عالى در این‏باب چیست؟
دکترالگار: منافاتى من نمى‏بینم. این که"آزادى عبادت"، براى غیرمسلمانان درکشورهاى اسلامى قایل هستیم(البته‏باید تابع بعضى شرایط هم باشند)،به‏این معنانیست که‏بگوییم: به به،چقدردین خوبى دارید. نه.
شرع مقدس به اینها اجازه داده تاموقعى که وفادار به شرایط ذمه هستند،آزادى "عبادت" و "تربیت دینى"اولادشان را داشته باشند. اما این، به آن‏معنى نیست که آنها را بر حق مى‏دانیم.کمترین منافاتى در اینجا نمى‏بینم. البته بعضى از شرایط ذمه را اکنون مى‏بینیم‏که در ایران، نادیده گرفته مى‏شود.نمى‏دانم در فقه شیعه هست‏یا نه؟ ولى‏در فقه اهل تسنن، " صلیب" نباید دربیرون از کلیسا دیده شود در صورتى که‏در ایران دیده‏ام.
کتاب نقد: براى دانشگاهیان ما چه‏پیامى دارید؟! حضرتعالى پیشنهادخودتان، در رابطه با "دفاع از دین" درمحافل آکادمیک چیست؟ آیا براى آنکه‏روشنفکران دین را بپسندند، باید آن رابه نحو خاصى تعریف کرد؟
دکترالگار: باز هم تاکید مى‏کنم، کارى به‏کار "دین" کلى ندارم و فقط با "اسلام"کار دارم. و اما به شما بگویم من معتقدنیستم که اصلا لازم است از اسلام دفاع‏کنیم. ما نباید در موضع دفاع قراربگیریم. این اسلام است که در حال‏هجوم به فرهنگ جهانى است. ما بایدنشان دهیم که تنها دین اصیل، محکم ومنطقى و انسانى، اسلام است. کسانى که‏اسلام را دربست‏ببینند، خود بخود به‏طرف اسلام کشیده مى‏شوند. من خودم‏در حدود 38 سال پیش به اسلام مشرف‏شدم و اسلام آوردن بنده، نتیجه تبلیغ ازطرف کسى نبود. خودم از روى تحقیق وعلاقه و تماس با مسلمانان، بتدریج‏بااسلام آشنایى پیدا کردم و نور هدایت‏نصیبم شد، الحمدلله. و فکر مى‏کنم به‏همان ترتیب، بشریت‏بطرف اسلام،دارند کشیده مى‏شوند. وظیفه ما این‏است که به این موج استقبال و به این‏گونه افراد کمک کنیم.
مى‏دانید که مردم، خصوصا درآمریکا، گوششان پر است از سر وصداهاى مختلف. چه بسا دعوت به‏اسلام، به سبک تبشیرى، در میان این‏همه سر و صدا، گم بماند و توجه مردم برانگیخته نشود. آنچه مسلم است، این‏است که "اسلام" خودبخود در کشورهاى غربى، دارد پیشرفت مى‏کندو اینکه بنشینیم و در مقابل "باصطلاح روشنفکران"، حالت دفاع از اسلام رابگیریم، فکر نمى‏کنم امر واجبى باشد.امام خمینى (رض) اسلام را در سراسرجهان احیاء کرده‏اند. این هجوم است نه‏دفاع.
کتاب نقد: استاد، متشکرم ازاینکه‏وقتتان را در اختیار ما قراردادید.

تبلیغات