آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

تاریخ حیات فکرى مسلمانان نشانگر استفاده از رهنمودهاى پیشوایان دینى در همه عرصه هاى دانش است. دانشوران مسلمان همواره کوشیده اند تا رهآورد گشت و گذار خود در بوستان حکمت الهى و گلزار زیباى نبوى و علوى و جعفرى را به شکلى متناسب با عصر و زمان، کارا و کارساز ارائه نمایند. در پس این کوشش سترگ، تلاشى بزرگتر و همزاد آن جهت اطمینان از درستى آنچه عرضه مى کنند، صورت گرفته است. این تلاش دیرینه، در طول تاریخ تحمّل، نقل و عرضه حدیث مشاهده مى شود و تابعى از تغییرات آن بوده است و به جز برهه اى ـ آن هم فقط به دست اخباریان حنبلى و شیعى که به هر چه حدیث نامیده مى شد، اطمینان مى کردند ـ کنار گذارده نشده است. وجود شیوه هاى گوناگون دستیابى به درستى حدیث، گواه گستره پهناور این تلاش است. عرضه احادیث بر قرآن، عقل و سنّت قطعى و یا نسبت سنجى آنها با واقعیتهاى خارجى، عملى و تاریخى، هر یک فصلى از تاریخ تدوین و عرضه حدیث را به خود اختصاص داده اند.
شیوه اى که این نوشته بدان مى پردازد، عرضه حدیث بر امامان و عالمان است که بیشتر در دوره نخستین تدوین حدیث یعنى «دوره حضور»، جلوه کرده است. این شیوه که در روایات آن را «عرض الحدیث» مى نامند چیزى غیر از مقابله و نسخه خوانى است که در میان استاد و شاگرد رایج بوده است.
گرچه مقابله نسخه ها نیز کوششى جهت زدودن تحریفها، افزوده ها و کاستیهاى عمدى و سهوى بوده است.1 روش مورد نظر این مقاله، عرضه حدیث یا مجموعه هاى حدیثى بر امام معصوم و یا اصحاب بزرگ و مورد اعتماد است تا تأئید یا انکار امام را بدست آورند و یا به فهم درست حدیث نائل شوند. همچنین در این نوشته به عرضه گفته هاى مردم بر امامان و پیشوایان پرداخته نمى شود، مگر اینکه احساس شود آن گفته رایج در میان مردم، فهم و یا برداشتى از حدیث است. با این قید بسیارى از نمونه هایى که مى توانند در یک تحقیق گسترده تر، مورد استشهاد قرار گیرند حذف مى شود.2
افزون بر اینها بررسى عرضه اندیشه هاى متفاوت کلامى از توحید تا امامت و معاد که به سبب پیوستگى کلام و حدیث بخصوص در دوره هاى نخستین، پهنه گسترده اى از گفتگوى راویان با امامان را پوشانده است، خود مقاله اى جداگانه مى طلبد.3
زمینه عرضه حدیث
پدیده جعل حدیث و ورود سیل آساى اخبار ساختگى، از همان آغاز و در زمان پیامبر(ص) نشان دهنده نفوذ سود جویان فرصت طلب در صفوف مسلمان است. اینان از علاقه شدید مسلمانان به حدیث آگاه بودند، علاقه اى که پیامبر اکرم نیز از آن خبر داده است.4 و براى پیشگیرى از سوء استفاده سودجویان از آن، در زمان حیات خود هشدارها دادند.5
خداوند براى نگهبانى از میراث گرانبهاى نبوى در مقابل سودجویى فرصت طلبان، پاسدارانى را گمارده بود که محل رجوع مسلمانان حقجو بودند. از نمونه هاى بارز این حقیقت جویان، «سلیم بن قیس الهلالى» است که به سرنخهایى از اختلاط و التقاط و تفاوت نقلها و دروغ بستنها به پیامبر دست یافت و پى برده بود که انتقال حدیث پیامبر تنها از مجراى علم صحیح اهل بیت میسّر است. او به حضور امیرمؤمنان(ع) مى رسد تا حقیقت برایش آشکار گردد. حضرت امیر(ع) با ترسیم دقیق فضاى حدیث و تحدیث، راز درستى گفته هاى خود و نادرستى و نقص دیگران را فاش مى سازد و با تصویرى گویا از گذشته با آن جانى دوباره مى بخشد. این روایت طولانى، زمینه و ضرورت عرضه روایت بر پاسداران راستین دین را نمایان مى سازد. از این رو قسمت عمده ترجمه آن را مى آوریم تا از فایده هایى دیگر نیز بهره مند شویم:
سلیم بن قیس به امیرمؤمنان على(ع) عرض مى کند: من از سلمان و مقداد و ابوذر چیزهایى از تفسیر قرآن و احادیثى از پیامبر(ص) فرا گرفتم که با آنچه در اختیار مردم است تفاوت دارد. آنگاه از تو تصدیق آنچه را که از این سه شنیده بودم، شنیدم، و همچنین چیزهایى فراوان از قرآن و احادیث پیامبر در اختیار مردم دیدم که شما با آنها مخالفت مى کنید و تمام آنها را باطل مى پندارید. آیا مردم عامدانه بر پیامبر خدا دروغ مى بندند و قرآن را با رأى خود تفسیر مى کنند؟
حضرت على(ع) رو به من کرد و فرمود: پرسیدى؛ جواب را دریاب: حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاصّ، محکم و متشابه و حفظ و توهم در میان مردم است. در عهد پیامبر آن قدر بر او دروغ بستند تا آنکه بپاخاست و در خطبه اش فرمود: «مردم! دروغ بستن بر من فراوان شده است: هر کس بر من دروغ بندد جایگاهش آتش است». امّا دروغ بستن بر ایشان ادامه یافت.
حدیث تنها از چهار طریق به شمار مى رسد و پنجمى ندارد: مرد منافقى که اظهار ایمان مى کند و خود را مسلمان نشان مى دهد، هیچ ابایى از دروغ بستن بر پیامبر خدا ندارد و آن را گناه نمى داند. اگر مردم مى دانستند که او منافق و دروغگوست، از او نمى پذیرفتند و تصدیقش نمى کردند. ولى او را از صحابه حضرت رسول مى پندارند و مى گویند: او پیامبر را دیده و از او شنیده است. مردم از او حدیث اخذ مى کنند در حالى که به حال او آگاه نیستند. در حالى که خداوند از منافقان خبر داده و آنها را توصیف کرده: وإذا رأیتهم تعجبک اجسامهم و إن یقولوا تسمع لقولهم .
این منافقان پس از پیامبر(ص) باقى ماندند و با دروغ و تزویر و تهمت، به زمامداران گمراه و دعوت کنندگان به آتش، نزدیک شدند و آنان هم، ولایت کارها را به منافقان سپردند و ایشان را برگرده مردمان سوار ساختند، و با کمک آنان دنیادار شدند. مردم با پادشاهان و دنیا هستند مگر کسى که خداوند حفظ کند. این نخستین نفر.
[دومین نفر] شخصى است که چیزى از پیامبر خدا مى شنود، ولى آن را بدرستى در نمى یابد و گرفتار توهّم مى شود؛ قصد دروغگویى ندارد؛ حدیث در دست اوست و به آن اعتقاد دارد و عمل مى کند و آن را نقل مى کند و مى گوید: آن را از پیامبر خدا شنیده ام. اگر مسلمانان مى دانستند که این سخن توهمى بیش نیست، نمى پذیرفتند و خود او نیز اگر به توهم خود پى مبرد، آن را به دور مى افکند.
سومین نفر [کسى است که] از رسول خدا شنیده که به چیزى امر کرده ولى از نهى بعدى با خبر نشده یا نهى او را شنیده و از امر بى خبر مانده است. پس منسوخ را به یاد سپرده و ناسخ را حفظ نکرده است. اگر مى دانست که آنچه در دست دارد منسوخ است، آن را رها مى کرد و اگر مسلمانان هم مى دانستند شنیده او منسوخ شده، آن را رها مى کردند.
آخرینِ این چهار نفر، بر پیامبر خدا دروغ نبسته است. دروغ را دشمن دارد چون از خداوند مى هراسد و پیامبر خدا را بزرگ مى شمرد. فراموش نکرده، بلکه آنچه شنیده به همان صورت حفظ کرده است و آن را بدون کاستى و فزونى نقل مى کند. ناسخ را از منسوخ مى شناسد، پس به ناسخ عمل مى کند و منسوخ را رها مى سازد.6
طبرسى نیز در احتجاج گزارشى از «سلیم» نقل مى کند که ترسیمى دیگر از وضعیت آن روزگار است.7
سپس حضرت على(ع) سخنانى مى فرماید که قسمت دوّم ادعاى مقاله را مستدل مى کند؛ یعنى لزوم مراجعه به پاسداران راستین دین و عرضه شنیده ها و روایات بر آنان. حضرت مى فرماید:
من همیشه یک بار در روز و یک بار در شب به حضور پیامبر خدا مى رسیدم. حضرت با من خلوت مى کرد و من ملازم او بودم، صحابه حضرت رسول(ص) به یقین مى دانند که پیامبر با هیچ کس جز من این گونه معاشرت نداشت. گاهى ایشان به منزل من مى آمد، هرگاه به منزلش مى رفتم زنانش را دور مى کرد و پیش او جز من کسى نمى ماند، و هرگاه او براى خلوت کردن با من به منزلم مى آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم از نزد من بر نمى خاستند. هرگاه سؤال مى کردم، پاسخ مى داد و هرگاه ساکت مى ماند و پرسشهایم پایان مى گرفت، او آغاز مى کرد. هیچ آیه اى از قرآن بر رسول اللّه نازل نشد مگر اینکه بر من خواند و بر من املا نمود تا آن را با خط خود نوشتم؛ تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به من یاد داد و از خداوند خواست که [نعمت] فهم و حفظ آنها را به من عطا کند. پس از زمان دعاى پیامبر، هیچ آیه اى را از کتاب خدا و هیچ علمى که املا کرده و نوشته بودم را از یاد نبردم. هیچ چیز از حلال و حرام که خداوند به او یاد داده بود و هیچ امر و نهى و هیچ کتاب نازل شده بر احدى قبل از او از طاعت یا معصیت، نبود مگر اینکه آن را به من یاد داد و حفظ کردم و حتى یک حرف را فراموش نکردم….8
ترغیب امامان به عرضه
با شناخت این زمینه و مسائلى دیگر چون وجود تقیه و نسخ، امامان خود بر عرضه حدیث تأکید ورزیدند و اصحابشان را به این نکته متوجه کردند که پیش از دریافت حدیث، مجراى آن را بررسى کنند. امام باقر(ع) این موضوع را مستند به قرآن مى سازد و بررسى نقادانه و نظر عمیق و ژرف نگرانه در علم را از مصادیق آیه شریفه فلینظر الانسان إلى طعامه9 مى داند. امام در جواب «زید شحّام» که از معنى «طعام» پرسیده بود مى فرماید:
عِلمه الّذى یأخذه عمّن یأخذه؛10
علمى که از کسى فرا مى گیرد.
همان گونه که انسان باید مواظب خوراکش باشد تا غذایى آلوده را در درون خود جاى ندهد و جسم خویش را به خباثت نیالاید، باید روح خود را نیز نگهبانى کند، پاکى آن را حفظ نماید و به گفته هاى خبیثان آلوده نسازد.
این پاسدارى همیشگى و نقد همواره کلام و حدیث و علم نه فقط در حوزه گفته هاى دیگران و دیگر اندیشان است، بلکه به همان شدّت در حوزه درونى شیعه نیز سفارش شده است. هرگاه مسئله به دین مربوط شود و مسئله سعادت و شقاوت ابدى به میان آید، تفاوتى بین دوست و دشمن نمى ماند.
امام باقر(ع) مى فرماید:
من دان اللّه بغیر سماع عن صادق الزمه اللّه التیه إلى یوم القیامة؛11
هرکس به دین الهى درآید بدون اینکه آن را از شخص صادقى بشنود، خداوند او را تا قیامت دچار حیرت وگمراهى کند.
این هشدار را در کنار احادیثى قرار دهید که شیعیان و علم دوستان را به سوى اهل بیت(ع) فرا مى خواند و آنان را مصداقهاى بارز هدایت و اهل ذکر و درهاى علم و راسخان در آن مى داند. امام صادق(ع) این هشدار را مى دهد و سپس راه نجات را فرا راه مى نهد.
إنّ العلماء ورثة الأنبیاء وذاک أنّ الأنبیاء لم یوّرثوا درهماً ولادیناراً وإنّها اُورثوا أحادیث من أحادیثهم فمن أخذ بشىءٍ منها فقد أخذ حظّاً وافراً فانظروا علمکم هذا عمّن تأخذون، فإنّ فینا أهل البیت فى کلّ خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛12
عالمان جانشینان پیامبرانند: پیامبران درهم و دینار به ارث نمى گذارند؛ از آنان تنها چند حدیث به ارث مى ماند. هر که از آنها چیزى اندوخت، بهره اى فراوان برده است. به علمتان بنگرید که از چه کسى مى گیرید، در میان ما اهل بیت همیشه عادلانى هستند که تحریف غالیان و بدعتهاى باطل گرایان و تفسیرهاى نادرست جاهلان را طرد مى کند.
روش امامان در نقادى حدیث همان روش اعتدالى برگرفته از کلام الهى فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه13 است؛ یعنى نفى خط افراط: «گوش به هیچ سخنى نسپرید»، و طرد خط تفریط: «هر چه گفتند بپذیرید.» تحذیرها و هشدارهاى امامان(ع) به معنى سردر گریبان عزلت کردن نیست تا حدیث نگاران، هیچ گونه ارتباط علمى با دگراندیشان حوزه آن روز برقرار نسازند و در حصرى خود ساخته، فراموش شوند.14 بلکه آنان را در طلب حدیث روانه مى ساختند و همواره از فتاوا و احکام قضایى و حقوقى معاصران پرسش مى کردند و گفته ها و سنّتهاى رایج را جویا مى شدند. آنگاه مى خواستند که حدیث و علم فراگرفته را بر ایشان عرضه کنند و صحّت و سقم آن را از ایشان بخواهند. کلینى نمونه اى را نقل مى کند که ربط تنگاتنگى با عنوان مقاله دارد. او به طریقه اش از «محمد بن فلان واقفى» نقل مى کند که امام کاظم(ع) از پسر عموى او ـ که فردى زاهد و عابد بوده است ـ مى خواهد در طلب معرفت روان شود و به او مى فرماید:
اذهب فتفقّه واطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل المدینة ثم أعرض علىّ الحدیث.15
برو فقه بیاموز و حدیث بطلب. پرسید: از چه کسى؟ فرمود: از فقیهان مدینه، سپس آن حدیث را بر من عرضه کن.
این برخورد فکرى، نشان دهنده این است که امامان(ع) افزون بر انتقال امانتدارانه سنّت نبوى و فرهنگ دینى، در گرداب جریانهاى گونه گون زمانه، استوار مى ایستادند این ویژگى در معارضه با اندیشه هاى خودى به صورتى دیگر جلوه مى کند: امامان با برخوردها و گفته هاى خود به شیعیان آموختند که در برخورد نقادانه با حدیث، آنچه به دیده عقل مسلماً باطل است به دور ریزند و آنچه احتمال صدق و کذب دارد نپذیرند تا به پیشگاه ایشان عرضه شود. از این رو شاهد اعتراض امام باقر(ع) به «حجّاج بن صباح خیبرى» هستیم که از نپذیرفتن احادیثش از سوى شیعیان به امام شکایت برد و حضرت به او مى فرمود:
أترید أن تکون إماماً یقتدى بک؟ من ردّ القول إلینا فقد سلم؛16
آیا مى خواهى امام باشى تا به تو اقتدا کنند؟ هر کس گفته را به ما عرضه کند سلامت مى ماند.
از بارزترین نمونه هایى که مى توان به عنوان ترغیب به عرضه ارائه داد، دیدگاههاى آن روزگار نسبت به پیامبران پیشین است. امامان از این دیدگاهها که گاه از داستانهاى اسرائیلى سرچشمه گرفته و گاه به دست مفسّران ساخته شده بود، جویا مى گشتند و به ردّ و ابطال اندیشه هاى باطل و گاه کفرآمیز آنها مى پرداختند.
علاّمه مجلسى نمونه هایى از آن را در بحارالانوار (کتاب النبوّة) آورده است.17 از این میان داستان مشهور «داوود(ع) و اوریا» ست که امام رضا(ع) آن را از «على بن محمد الجهم» مى پرسد و پس از نقل آن، کلمه استرجاع بر زبان مى آورد و نسبتهاى ناروا به حضرت داوود را ردّ مى کند.18
واقعه مشهور دیگر، داستان حضرت یوسف است که در چند جا تفسیرهاى نادرستى از آیات قرآن انجام گرفته و امامان(ع) آن را ردّ کرده اند. راویان گاه، این ردّ و انکارها را بر «امامان بعدى» نیز عرضه کرده اند.19
به جهت فراوانى این اخبار که «اسرائیلیات» نام دارد، امامان قاعده اى کلى به دست محدثان تاریخ نگار دادند. جالب توجه است که این قاعده خود در ضمن عرضه حدیث مشهور حَدِّثْ عن بنى اسراییل ولاحرج به دست آمده است. عرضه کننده حدیث «عبدالاعلى بن أعین» است. او به امام صادق(ع) عرض مى کند:
فدایت شوم، حدیثى که مردم از رسول خدا(ص) نقل مى کنند که فرمود: از بنى اسراییل حدیث بگویید؛ اشکالى نیست. امام صادق(ع) فرمود: آرى. گفتم: پس هر چه مربوط به بنى اسراییل شنیدیم نقل کنیم و اشکالى ندارد؟ امام گفت: مگر نشنیده اى که در دروغگویى مرد همین بس که هر چه شنید، نقل کند؟! گفتم: پس اسرائیلیات مى شود؟ فرمود: آنچه در قرآن مربوط به بنى اسرائیل است بگو که در این امت هم واقع مى شود و مشکلى نیست.20
اکنون جهت اثبات این نکته که عرضه حدیث جریانى همیشگى و همزاد با نقل حدیث بوده است، نمونه هایى را از کتابهاى کهن حدیث گزارش مى کنیم؛ نمونه هایى که هر یک نقطه هایى کوچک اند و اتصال آنها، تصویرى نیمه روشن از این جریان بزرگ را نشان مى دهد؛ جریانى که بر اساس نیازها، ضرورتها و محدودیتها، شدّت و ضعف پیدا کرده است و انگیزه هاى مختلف، به آن سمت و سویى متعدّد بخشیده است.

1 ـ عرضه حدیث در زمان امام على(ع)
از نخستین کسانى که عرضه حدیث را آغاز کرده اند، «ابوالطفیل عامر بن واثله» است. او که اصحاب حضرت رسول(ص) و از یاران حضرت على(ع) است، حدیثهایى مربوط به رجعت از صحابه بزرگ حضرت رسول چون سلمان و ابوذر و مقداد و اُبىّ بن کعب مى شنود و از آنجا که معانى آنها سنگین و مشکل بوده است، آنها را بر حضرت امیر(ع) عرضه مى کند. حضرت آنها را تصدیق و براى او تفسیر و تبیین مى کند.21
فرد دیگر، سلیم بن قیس الهلالى است. او در کتابش مى گوید:
احادیثى را از سلمان و ابوذر و مقداد و حضرت على(ع) مى شنیدم و آنها را بر بقیه این بزرگان عرضه مى نمودم.22
نمونه اى از این احادیث را کلینى در کافى گزارش کرده است.23 در این بخش مى توان به همان حدیث که در مقدمه مقاله آمد اشاره نمود، زیرا آن خود نمونه اى از عرضه کلى حدیث است.

2 ـ عرضه در زمان امام حسن(ع)
همانگونه که گفته آمد، عرضه حدیث، تابعى از فراوانى حدیث و درگیرى ذهنى راویان با آن بوده است. هرگاه نقل حدیث کم مى شده و یا جریان مسلّط فکرى و سیاسى، از آزاد اندیشى و نقد و چون و چرا در آنچه به نام حدیث بر جامعه القاء مى شده است، جلوگیرى مى نموده است، عرضه حدیث نیز رو به نقصان مى رفته است. در دوران امامت امام حسن(ع)، خانه علم را دربستند و زبانهاى «وهب بن منبّه» و «ابوالدرداء» و «ابوهریرة» را گشودند و با مسلّط کردن کسى چون «مروان» بدزبان، مدینه را در مقابل شام، ساکت نمودند. از این رو تعداد احادیثى که راویان از امام حسن مجتبى(ع) نقل کرده اند بسیار اندک است و به جز خطبه هایى در زمان خلافت و احادیثى در زمان خلافت پدر بزرگوارش بیشتر احادیث امام حسن تنها از طریق امامان بعدى شیعه نقل شده است. با این همه در میان این احادیث اندک مى توانیم نشانه هایى از جریان عرضه حدیث بیابیم.
یک: «ابن سعد» در طبقات با سندش از«عمروبن الأصم» نقل مى کند که در خانه «عمرو بن حریث» بر امام حسن مجتبى(ع) وارد مى گردد و مى گوید:
إن ناساً یزعمون أن علیّاً یرجع قبل یوم القیامة، فضحک وقال: سبحان اللّه، لو علمنا ذلک مازوّجنا نساءه ولاساهمنا میراثه.24
گرچه این حدیث با احادیث بسیار دیگر که رجعت را براى امامان اثبات مى نماید در تعارض است ـ و به همین جهت آن را ترجمه نمى کنیم ـ، امّا گویاى آن است که راوى به جهت خلجان ذهنى و عدم توانایى تحمل مفهوم سنگین حدیث، راهى جز عرضه بر پیشگاه امام حسن مجتبى(ع) ندارد و این همان انگیزه عرضه احادیث رجعت از سوى «ابوالطفیل» است که در بخش گذشته بدان اشاره شد. گرچه در آنجا به جهت تحمّل راوى، امام آنها را تأیید مى کند.
دو: گاه احادیث صحابه پیامبر بر امام حسن عرضه شده است که تراجم نویسانى چون «ابن عساکر» آن را گزارش کرده اند. او در شرح حال امام مجتبى(ع) به طریقه اش از «محمد بن یزید المبرّد» مى آورد:
به امام حسن(ع) عرض شد: ابوذر مى گوید: فقر را از غنى و ناخوشى را از تندرستى بیشتر دوست دارم. حضرت فرمود: خداوند ابوذر را رحمت کند، امّا من مى گویم: هر کس بر خیر و صلاحى که خداوند برایش مقدّر کرده، توکل کند، آرزوى حالتى دیگر را در دل نمى پرورد؛ و این معناى درست خشنودى به قضاى الهى است.25

3 ـ عرضه حدیث بر امام حسین(ع)
خصوصیتهاى این برهه با دوره امام حسن(ع) شباهتهاى بسیارى دارد. امام حسین(ع) نیز زیر نظر بوده است و امویان، مردم را از تماس با ایشان باز مى داشتند. از این رو به جز یکى دوگزارش از عرضه حدیث بر ایشان، به ما نرسیده است.
یک: حدیث سلیم از حضرت على(ع) که جهت ترسیم فضاى حدیث و تحدیث، آن را آوردیم، بر امام حسن و امام حسین(ع) عرضه شده است. سلیم خود به مدینه مى آید و حدیث را براى آنان باز مى گوید: آن دو مى فرمایند:
صدقت، حدّثک أبونا علىّ بهذا الحدیث ونحن جلوس وقد حفظنا ذلک عن رسول اللّه(ص)؛ 26
راست مى گویى، پدرمان حدیث را این گونه براى تو گفت و ما نیز نشسته بودیم. ما این حدیث را از رسول خدا به یاد داشتیم [همان گونه که پدرمان براى تو گفت، بى هیچ فزونى و کاستى].
دو: واقعه اى که مى توان به عنوان نمونه اى براى حیات جریان عرضه در زمان امامت امام حسین(ع) بدان استشهاد کرد، عرضه گفته مشهور آن زمان در چگونگى پیدایش اذان است. گرچه این عرضه را «حاکم نیشابورى» از زمان امام حسن(ع) گزارش کرده است.27 ولى در کتابهاى روایى شیعه همچون جعفریات و دعائم الاسلام، آن را به امام حسین(ع) منسوب مى دارند. ما در اینجا نقل صاحب دعائم را مى آوریم:
از امام حسین(ع) درباره گفته مردم که اذان چنین پدید آمد که عبداللّه بن زید خوابى دید و آن را براى پیامبر باز گفت و حضرت بدان امر کرد، سوال شد. امام حسین(ع) فرمود: بر پیامبرتان وحى نازل مى شود و شما خیال مى کنید که او اذان را از عبداللّه بن زید مى گیرد؟! در حالى که اذان چهره دین شماست. امام حسین(ع) خشمناک شد و سپس ماجراى معراج پیامبر و آموزش اذان در آن فضاى را ملکوتى توضیح داد.28
این داستان بر امام صادق(ع) نیز عرضه شده است و ایشان نیز به همین صورت پاسخ گفته اند.29

4 ـ عرضه حدیث در زمان امام سجّاد(ع)
در پى فترت نقل حدیث از حسنین(ع)، امام سجّاد(ع) به تشکیل حوزه اى پنهانى از شیعیان مخلص دست زد. «ابوحمزه ثمالى» یکى از بزرگان این حوزه محدود است که علاوه بر نقل بسیار از امام زین العابدین(ع)، به عرضه حدیث نیز پرداخته است. همو مى گوید:
به صحیفه اى برخوردم که در آن گفتارى از امام سجّاد(ع) مربوط به زهد بود. آن را نوشتم، به حضور امام بردم و همه آن را بر او عرضه کردم. امام آن را شناخت و بر درستى آن و هر چه در آن بود مهر تأیید زد.
ابوحمزه سپس متن صحیفه را نقل مى کند.30
مجموعه احادیث نقل شده از سلیم بن قیس نیز توسط «ابان بن ابى عیاش» ـ ناقل مجموعه ـ بر امام زین العابدین(ع) عرضه شده است. ابان بن ابى عیاش درمخفیگاه سلیم بن قیس با او آشنا مى شود و مجموعه احادیثش را اخذ مى کند، پس از آن، به بصره مى رود و آنها را بر «حسن بصرى» عرضه مى کند و سپس به حضور امام سجّاد مى شتابد و در مجلس سه روزه که «ابوالطفیل» و «عمربن ابى سلمة» نیز حضور داشته اند، آن را مى خواند و هر سه نفر آن را تأیید مى کنند. در پایان مجلس، امام سجّاد(ع) مى فرماید:
صدق سلیم، رحمه اللّه، هذا حدیثنا کلّه، نعرفه.31
این عرضه را «کشى» نیز از «عمربن اُذینه» گزارش کرده است، گرچه تفصیلات و اطمینان کمترى دارد.32

5 ـ عرضه حدیث در زمان امام باقر(ع)
در اواخر دوره امامت امام باقر(ع)، حکومت امویان رو به ضعف گذارد و فرصتى براى نحله هاى دینى پدید آمد. شیعیان نیز از این فضاى نیمه آزاد سود جستند و نقل حدیث در خانه امام باقر(ع) رونق گرفت. امّا این رونق، زمینه را براى دنیاپرستان و ریاست طلبانى چون «مغیرة بن سعید» نیز آماده کرد. او که از پایه گذاران خطّ غلوّ است به همراه دیگر غالیان، منافقانه در صف اصحاب امام باقر(ع) نفوذ کردند33 و به جعل حدیث و دروغ بستن دست یازیدند. از این رو راویان اندیشمند شیعه به عرضه هاى متعددى بر امام باقر(ع) رو آوردند؛ گرچه همه آنها تنها حاصل این انگیزه نبوده است و به سبب به صحنه آمدن امام و رفع اختناق و فشار، نقد و بررسى اندیشه هاى دیگر را نیز در این عرضه ها، مى جستند. اینک نمونه ها:

یک: شیخ طوسى در فهرست، «عبد بن محمد بن قیس بجلى» را صاحب کتاب دانسته است. عبید از قول پدرش نقل مى کند که او کتاب را بر امام باقر(ع) فرضه کرده است و امام فرمود:
هذا قول امیرالمؤمنین، إنّه کان یقول إذا صلّى…
و سپس بقیه کتاب را نقل کرده است.34 به احتمال فراوان این کتاب، همان کتاب قضایا و سنن ابورافع است. «ابو رافع» خازن بیت المال کوفه در زمان خلافت حضرت على(ع) بوده است.

دو: عبداللّه بن عطا: قلت لأبی جعفر(ع): إنّ الناس یقولون: إنّ علىّ بن أبیطالب ـ صلوات اللّه علیه ـ قال: إنّ أفضل الإحرام أن تحرم من دویرة أهلک. فانکر ذلک أبو جعفر(ع) فقال: إنّ رسول اللّه(ص) کان من أهل المدینة ووقته من ذى الحلیفه و إنّما کان بینهما ستّة أمیال ولو کان فضلاً لأحرم رسول اللّه(ص) من المدینة ولکنّ علیّاً ـ صلوات اللّه علیه ـ کان یقول: تمتّعوا من ثیابکم إلى وقتکم؛35
عبداللّه بن عطا مى گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: مردم از حضرت على(ع) نقل مى کنند که فرموده است: بهترین احرام آن است که در همان محل سکونت محرم شوى. امام باقر(ع) انکار کرد و استدلال کرد که حضرت رسول اللّه(ص) ساکن مدینه بود و میقات او «ذوالحلیفه» بود، و بین این دو شش میل فاصله است و اگر این، فضیلت بود حضرت مى بایست از مدینه محرم مى گشت. برخلاف این گفته، على(ع) مى فرمود: تا میقات، از لباس خود بهره جویید.
سه: «محمد بن مروان» از راویانى است که شاهد عرضه حدیث بر امام باقر(ع) بوده است و آن را چنین گزارش مى کند:
قال رجل: جعلت فداک، إنّهم یروون أن أمیرالمؤمنین(ع) قال بالکوفة على المنبر: لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم، لطوّل اللّه ذلک الیوم حتى یبعث اللّه رجلاً منّى یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً، قال أبو جعفر(ع): نعم؛ 36
شخصى به امام باقر(ع) عرض کرد: فدایت شوم! از امیرمؤمنان روایت مى کنند که او در کوفه بر منبر فرمود: اگر حتى یک روز از عمر دنیا باقى مانده باشد، خداوند آن را چنان طولانى مى کند تا مردى را از خاندانم برانگیزد که جهان را پر از عدل و داد کند، آن گونه که از ظلم و ستم پرگشته است. حضرت باقر(ع) آن را تصدیق کرد.

چهار: کلینى در کافى37 از عرضه اى گزارش مى دهد که حاکى از بى اعتنایى راویان و شیعیان به اسم و شهرت راوى است: کوفیان به حجّ مى روند و «زراره» دستورى به آنها مى دهد. آنها به مدینه مى روند و دستور زراره را که ظاهراً مستند به حدیث بوده، بر امام باقر(ع) عرضه مى کنند و عظمت و استادى زراره مانع از عرضه نمى شود. راوى این عرضه، برادر زراره است. از آنجا که فهم و حلّ روایت احتیاج به فقه الحجّ دارد توضیح آن را در کتابهاى فقهى بنگرید.

پنج: از عرضه گزارشهاى تاریخى بر امام باقر(ع) نیز نمونه اى در دست است: «بکیر بن عبیداللّه» از «ابو عثمان البجلى» ـ که چهل سال مؤذن بوده است ـ مى شنود که مى گوید:
شنیدم که على(ع) در روز جنگ جمل این آیه را مى خواند: وان نکثوا أیمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دینکم فقاتلوا ائمة الکفر انهم لاایمان لهم لعلّهم ینتهون. سپس به هنگام قرائت، قسم یاد کرد که با گروه مورد اشاره این آیه تا آن روز جنگى رخ نداده است. بکیر مى گوید: این گفته را از امام باقر(ع) پرسیدم: فرمود: شیخ [ابوعثمان البجلى] راست مى گوید؛ على(ع) این گونه گفت، همین گونه بود.38
عرضه حدیث بر امام باقر(ع) نمونه هاى دیگرى هم دارد که در بخش «انگیزه هاى عرضه» بدانها اشاره مى شود.

6 ـ عرضه حدیث بر امام صادق(ع)
عرضه مجموعه هاى متعدد روایى و احادیث متفاوت فراوان بر امام صادق(ع) نشانگر تشدید این جریان در عصر امام جعفر صادق(ع) است. با نگاهى به کشمکشهاى سیاسى و فرقه اى این دوره حسّاس تاریخى مى توان راز تعمیق و تشدید عرضه را در این دوره یافت؛ دوره اى که هویت تشیع، تثبیت شد و شیعه جعفرى از شیعه زیدى، بترى و فرقه هاى مختلف دیگر تمایز یافت. اصحاب و راویان تربیت یافته در این مکتب به عنوان شاخصهایى براى محک زدن درستى هر آنچه به شیعه و امامان او نسبت داده مى شد، مطرح شدند و آنان نیز با عرضه مجموعه هاى حدیثى نوشته و یا نقل شده، خود، امنیت میراث شیعى را تضمین کردند.39
این عرضه موجب گشت، ساده اندیشى از دایره حدیث شیعه رخت بربندد و دست جاعلان کوته اندیش ـ که کم نبودند ـ از دامان حدیث کوتاه گردد. تنها احساس هولناک ردّ امام نسبت به حدیثى کافى بود که بسیارى از منافقان داخل شده در صفوف شیعه را از کرسى نقل حدیث، پائین کشد و آنان را از حریم پاک آن دور سازد، گرچه بکلى کنار نرفتند.
از مهمترین جریانات نادرست این دوره، خط غلوّ است. غالیان که در پى کسب ریاست، جلوتر از دیگران مى دویدند و امامان معصوم را برتر از جایگاه حقیقى خود مى نشاندند و سپس خود را جانشین ایشان مى خواندند، مورد بیشترین هجوم امام صادق(ع) و یاران راست اندیش ایشان قرار گرفتند؛به گونه اى که نمونه هاى متعددى از آن را در کتابهاى اصلى رجال و بخصوص رجال کشى در احوال غالیانى چون «ابوالخطاب» و «یونس بن ظبیان» مى یابیم.40
در این راستا امام صادق(ع) از اصحاب خود، اندیشه ها و گفته هاى سرکردگان خطّ غلوّ را جویا مى شود و به ردّ و انکار شدید آنان مى پردازد. براى نمونه، امام از «عنبسة بن مصعب» مى خواهد که شنیده هایش از «ابوالخطاب» را بازگوید و آنگاه که او گفته ها را به پایان مى برد، امام با قسم جلاله به ردّ آنها مى پردازد.41
در نمونه اى دیگر، «حمادى» حدیثى مرفوعه را نقل مى کند که حکایت از عرضه اى دیگر دارد. راوى، گفته ها و حدیثهاى غالیان را که به امام منتسب ساخته اند، باور نکرده و آنها را به امام عرضه مى کند.
روى عنکم أنّ الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجال؟ فقال: ما کان اللّه عزّوجلّ لیخاطب خلقه بما لایعلمون؛42
از شما روایت شده است که شراب و قمار [و تمام گناهان بزرگ] مثالها و تمثالهایى از افراد هستند. امام فرمود: خداوند به گونه اى که مردم نفهمند، سخن نمى گوید.
اینگونه معنى و تأویل کردن احکام و آیات، بیشتر با اغراضى شیطانى انجام گرفته است و به تعبیر قرآنى مصداق یرید الانسان لیفجر أمامه43 بوده است تا هم خود از شهوت حیوانى بهره ببرند و هم خیل پیروان دنیا پرست را به دور خود انبوه کنند.
عرضه حدیثى دیگرى نشان مى دهد که این تأویل در احادیث امام باقر(ع) هم صورت گرفته است:
فضیل بن عثمان: سئل أبوعبداللّه(ع) فقیل له: إن هؤلاء الأخابث یروون عن أبیک یقولون: إنّ أباک(ع) قال: إذا عرفت فاعمل ماشئت، فهم یستحلّون بعد ذلک کلّ محرّم، قال: مالهم لعنهم اللّه؟! إنّما قال أبى(ع): إذا عرفت الحقّ فاعمل ما شئت من خیر یقبل منک؛44
فضیل بن عثمان مى گوید: از حضرت صادق(ع) سؤال شد که: این خبیثها از پدرت روایت مى کنند که ایشان فرمود: «چون معرفت پیدا کردى هر کار خواهى بکن»، و بر این اساس هر حرامى را حلال مى شمرند. امام صادق(ع) فرمود: چطور؟! خداوند ایشان را لعنت کند! منظور پدرم این بود که پس از شناخت حق، هر کار خیرى خواستى انجام ده که از تو قبول مى شود.
گزارش این واقعه که خود یک عرضه حدیثى است، در بخش «انگیزه هاى عرضه» خواهد آمد.
غلو و افراط غالیان در علم امام نیز، زمینه را براى تردید راویان شیعه در احادیث مربوط به این موضوع، فراهم آورد و آنان را ناگزیر از عرضه هرگونه حدیثى مربوط به علم امام نمود.
«کشى» تعدادى از این احادیث را گزارش کرده است.45 نمونه هایى دیگر نیز در بحارالانوار یافت مى شود که به یک مورد اشاره مى کنیم:
أبو ربیع شامى مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم که حدیثى از «عمرو به حمق» به من رسیده است حضرت فرمود: آن را عرضه کن.
[گفتم:] عمرو مى گوید که بر حضرت امیرمؤمنان وارد شد، حضرت زردى چهره او را دید و علّت آن را جویا شد؛ عمرو بیمارى خود را مى گوید. حضرت على(ع) مى گوید: ما از شادى شما، شاد و از اندوهتان، اندوهناک و از ناخوشیتان، ناخوش مى شویم و برایتان دعا مى کنیم و به دعاى شما آمین مى گوییم. عمرو مى گوید: آنچه گفتید فهمیدم ولى چگونه به دعاى ما [نشنیده و ندیده] آمین مى گویید؟
حضرت على(ع) فرمود: حاضر و غایب بر ما یکسان است.
امام صادق(ع) پس از شنیدن حدیث فرمود: عمرو راست مى گوید.46
عرضه احادیث فقهى بر امام صادق(ع)
با فرصتى که در اثر درگیریها سیاسى امویان و عباسیان پیش آمد، امام باقر و امام صادق(ع) توانستند، افزون بر عقاید، فقه شیعه را نیز رشد داده و آن را دقیقتر و صحیحتر سازند.
پیدایش این مجموعه مرکب از فقه و فقیه و امام، و استاد و شاگردان و کتاب، شاخصى براى نقد و ارزیابى شنیده ها و فتاوى و آراى متفاوت ـ که بیشتر رنگ حدیث داشت ـ به دست داد و حدیث نگاران فقیه و خردورز، چون «زرارة» و «محمد بن مسلم» و «ابان بن تغلب» از آن براى قبول و یا رد حدیث سود مى بردند. آنان افزون بر حفظ تعداد فراوانى از احادیث، توانسته بودند در پرتو تعالیم دو امام، قواعدى براى فهم کتاب و سنت و محک زدن اخبار و روایات بیابند. از این رو راویان بزرگى همچون «عمر بن اذینه» با عرضه نوشته ها و دانسته هاى خود به «زرارة» اکتفا مى کنند و حتى کسى چون «سلمة بن محرز» حدیثى که خود شنیده بر او عرضه مى کند47 که در بحثهاى بعدى مقاله به آنها اشاره مى شود.48 اما بسیارى از راویان به عرضه مستقیم بر امام، علاقه داشتند، علاقه اى که گاه به حدّ و سواس مى رسید و ما نمونه هایى از آن را در بخش «انگیزه هاى عرضه» خواهیم آورد.
اینک احادیث منفرد:

یک: عامر بن عمیره: قلت لأبى عبداللّه(ع): بلغنى عنک أنّک قلت: لو أنّ رجلاً مات ولم یحجّ حجّة الاسلام فحجّ عنه بعض أهله أجزأ ذلک عنه. فقال: نعم…؛49
عامر بن عمیره مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: به من چنین رسیده است که فرموده اید اگر مردى مُرد و حجّ نگزارد و فردى از خانواده اش از جانب او حجّ گزارد، کفایت مى کند. حضرت فرمود: آرى.
امام سپس در ادامه به حدیث حضرت رسول(ص) استشهاد مى کند.

دو: زرارة: قلت لأبى عبداللّه(ع): ما یروى الناس إن الصلاة فی جماعة أفضل من صلاة الرجل و حده بخمس و عشرین صلاة. فقال: صدقوا؛50
زراره مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: حدیثى که مردم درباره برترى نماز جماعت نقل مى کنند و ارزش آن را بیست و پنج برابر نماز فرادا مى دانند، چگونه است؟ فرمود: راست مى گویند.

سه: عرضه حدیث دیگرى که مرتبط با این بخش است، احادیث کامل بودن ماه مبارک رمضان است که مورد انکار بیشتر محدثان و فقیهان شیعى است. از این روى بعضى چون کلینى، تنها به یکى دو حدیث و آن هم در باب نوادر اشاره مى کنند،51 و کسانى چون شیخ در تهذیب، آنها را به همراه معارضها و با بیانى براى حلّ و فهم معنایشان عرضه کرده اند.52 تنها شیخ صدوق روایتها را قبول کرده است. در هر دو کتاب شیخ صدوق و طوسى، گزارشى از عرضه این احادیث بر امام صادق(ع) آمده است.53

چهار: على بن مغیرة مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت گردم! آیا از لاشه حلال گوشت مرده چیزى قابل استفاده است؟ فرمود: نه؛ گفتم: به ما چنین رسیده است که رسول الله(ص) به گوسفندى مرده گذشت و گفت: چه مى شد اگر صاحبان این گوسفند که از گوشت آن سود نبردند، از پوستش بهره مى بردند؟
امام صادق(ع) فرمود: آن گوسفند از آنِ سوده دختر زمعه و همسر حضرت رسول(ص) بود و بسیار لاغر به گونه اى که گوشتى براى استفاده نداشت، از این رو رهایش کردند تا مرد. حضرت رسول(ص) فرمود: حال اگر نمى توانستند از گوشتش استفاده کنند حداقل او را ذبح مى کردند و از پوستش سود مى بردند.54
افزون بر احادیث فقهى، احادیثى با مضمونهاى مختلف بر امام صادق(ع) عرضه شده است که به بعضى در قسمت «ترغیب امامان به عرضه» اشاره کردیم و برخى نیز در بخش «انگیزه هاى عرضه» مى آید. در اینجا نمونه هاى متفاوتى را ذکر مى کنیم.

یک: قال رجل لأبى عبداللّه(ع): حدیث یروى ان رجلا قال لأمیر المؤمنین(ع): إنّى أحبّک. فقال له: أعدّ للفقر جلبابا. فقال: لیس هکذا قال. إنّها قال له: أعددت للفقر جلباباً، یعنى یوم القیامة؛55
مردى به امام صادق(ع) عرض کرد: روایت مى شود که فردى به امیرالمؤمنان گفت: من تو را دوست مى دارم. حضرت فرمود: پوششى در مقابل فقر آماده کن.
امام صادق فرمود: این گونه نگفت؛ حضرت امیر این گونه فرمود: پوششى براى فقر و نیازت آماده ساخته اى؛ یعنى در روز قیامت.

دو: عبدالأعلى مولى آل سام: قلت لأبى عبداللّه: إنّا نروى عندنا عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى یبغض البیت اللحّم. فقال: کذبوا، إنّما قال رسول اللّه: البیت الذى یغتابون فیه الناس ویأکلون لحومهم وقد کان ابى لحماً ولقد مات یوم مات و فى کفّ امّ ولده ثلاثون درهما للّحم؛56
عبدالاعلى مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: روایتى نزد ماست که رسول اللّه فرمود: خداوند تبارک و تعالى از اهل خانه اى که در آن گوشت مى خورند، ناخرسند است.
حضرت فرمود: دروغ مى گویند: رسول خدا فرمود: اهل خانه اى که در آن غیبت مردم را مى کنند و گوشت مردم را مى خورند، [نه خانه اى که گوشت مصرف مى شود]. همانا پدرم به گوشت علاقه داشت و در روز فوتش، سى درهم در دست کنیز امّ ولدش براى خرید گوشت بود.

سه: از عرضه این حدیث گزارش دیگرى در دست است:
مسمع ابو سیار مى گوید: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد: پیشینیان ما روایت مى کنند که خداوند از اهل خانه اى که گوشت در آن مصرف مى شود ناخرسند است. امام فرمود: راست مى گویند، ولى معنایى که از آن دریافته اند، درست نیست. خداوند از اهل خانه اى که گوشت مردم در آن خورده مى شود، ناخرسند است.
گزارش دوم نشان مى دهد که در معناى حدیث تحریف رخ داده و از این رو امام اصل حدیث را تأیید مى کند، ولى معناى فهمیده شده از آن را انکار مى نماید. شبیه این رد و انکار را در عرضه حدیث بر امام رضا(ع) خواهیم آورد.
چهار؛ عبداللّه بن سنان، عن ذریح المحاربى: قلت: لأبى عبدالله(ع): إنّ الله أمرنى فى کتابه بأمر فأحبُّ أن أعمله، قال: وما ذاک؟ قلت: قول الله ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم» قال(ع): «لیقضوا تفثهم»: لقاء الإمام؛ و«لیوفوا نذورهم»: تلک المناسک.
قال عبداللّه بن سنان: فأتیت أبا عبدالله(ع) فقلت: جعلت فداک قول اللّه ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم»، قال: أخذ الشارب وقصُّ الأظفار وما أشبه ذلک. قلت: جعلت فداک إنّ ذریح المحاربىّ حدّثنى عنک بأنّک قلت له: «لیقضوا تفثهم» لقاء الإمام و «لیوفوا نذورهم» تلک المناسک؛ فقال: صدق ذریح وصداقت، إنّ للقرآن ظاهراً وباطناً ومن یحتمل مایحتمل ذریح؟57
عبداللّه بن سنان از ذریح محاربى مى شنود که او به امام صادق(ع) عرض کرد: خداوند در کتابش مرا بدر کارى امر کرده است که دوست دارم آن را انجام دهم.
حضرت درباره آن مى پرسد و ذریح مى گوید: این گفته خداوند: «سپس آلودگیهاى خود را بزدایند و به نذر خود وفا کنند»؛
حضرت فرمود: زدودن آلودگى، «دیدار امام» است و وفاى به نذر، «مراسم حجّ» است.
عبداللّه بن سنان مى گوید: به خدمت امام صادق(ع) رسیدم و از مفهوم آیه پرسیدم. حضرت گفت: گرفتن موى پشت لب، چیدن ناخن و مانند اینها. گفتم: فدایت شوم ذریح محاربى از شما این گونه نقل کرده است که منظور از «زدودن آلودگى»، دیدار امام، و «وفاى به نذر»، مراسم حج است.
حضرت فرمود: ذریح راست مى گوید و تو هم راست مى گویى؛ قرآن ظاهرى دارد و باطنى و چه کس مى تواند آنچه را که ذریح تحمل مى کند، تحمل کند؟
عرضه هاى حدیثى بر امام صادق(ع) بیش از این تعداد است و منحصر در کتابهاى حدیث نیست. کتابهاى رجال نیزگاه از این عرضه ها خبر داده اند.58 ما در بخش «انگیزه هاى عرضه» نمونه هاى دیگر ارائه خواهیم داد.
عرضه حدیث توسط راویان سنّى
همان طور که در آغاز این بخش آمد، امام صادق(ع) براى عالمان بیرون از حوزه شیعى نیز به صورت پیشوایى بزرگ جهت تأیید و ردّ حدیث، جلوه نموده بود و دگراندیشان بر اثر مراوده و گفتگوى علمى با اصحاب ایشان و دیگر شیعیان، شنیده هایشان را براى امام بازگو مى کردند و پاسخ مى گرفتند. از جمله این عالمان که گزارشى از عرضه حدیث آنان به دست رسیده، «ابن جریح» و «صندل» هستند که اوّلى از سنّیان علاقمند به امام جعفر صادق(ع)59 و دوّمى از سنّیان صوفى مسلک همچون سفیان ثورى است.60 این دو، یک حدیث را عرضه کرده اند و آن حدیث مشهور امام صادق(ع) از حضرت رسول(ص) است که به فاطمه(س) مى فرماید:
اِنّ اللّه لیغضب لغضبک ویرضى لرضاک.61
شکل هر دو عرضه نشان مى دهد که معنى حدیث را مشتمل بر غلوّ مى دانسته اند و از این رو انتساب آن را به امام صادق(ع) بر نمى تابیده اند. امام صادق(ع) هم افزون بر اینکه انتساب حدیث را مى پذیرد، وجه آن را بر طبق روایات مورد قبول این دو که خداوند به خاطر خشم و رضاى هر بنده مؤمن به خشم و رضا مى آید، بیان مى کند و حضرت فاطمه(س) را از مصداقهاى آن مى داند.
افزون بر این، مى توان سؤال سفیان ثورى از امام صادق(ع) مربوط به خطبه حضرت رسول(ص) را در منى نیز نوعى عرضه حدیث دانست.62 او با وجود نقلهاى مکرّر این خطبه63، با اصرار فراوان خواستار شنیدن آن از دهان مبارک امام صادق(ع) مى گردد، گویى که به صحت و کامل بودن نقلها و روایتهاى وارد شده اطمینان زیادى ندارد.
عرضه مجموعه هاى روایى بر امام صادق(ع)
یک: با توجه به جایز دانستن کتابت حدیث در نزد شیعه، مجموعه هاى روایى، تدوین و از طریق استنساخ و قرائت، تکثیر و رایج شد. از جمله، اصحاب حضرت على(ع) فتواها و قضاوتهاى متعدد ایشان را جمع آورى کردند و حضرت آن را به مثابه دستورالعمل حکومتى و اجرایى براى امیران و فرمانداران خود فرستاد. این کتاب را «عبداللّه بن سعید بن حیّان بن أبجر» مشهور به «ابوعمرو المتطبّب» به حضور امام صادق(ع) عرضه مى کند و امام آن را تأیید مى کند. این کتاب به جهت اشتمال بر قضاوتهایى که بیشتر به احکام دیات مربوط بوده به کتاب دیات معروف است و چون در طریق نقل آن شخصى به نام «ظریف بن ناصح» وجود دارد که به کتاب ظریف هم نامبردار است.64 گرچه بنا به گفته نجاشى به همان اسم عرضه کننده یعنى عبداللّه بن ابجر مشهورتر است.
دو: کتاب دیگرى که بر امام صادق(ع) عرضه شده، کتاب عبیداللّه بن علىّ بن أبى شعبة مشهور به «حلبى» است. عبیداللّه از راویان بزرگ شیعه و از اصحاب و خواصّ امام صادق(ع) است. او روایتهایى را گرد آورده، سپس بر امام صادق(ع) عرضه مى کند. امام آنها را صحیح مى داند و به هنگام قرائت آن مى فرماید:
أترى لهولاء مثل هذا؛
آیا براى اینان، مانند این هست؟65
استحسان امام نسبت به این مجموعه را شیخ طوسى نیز نقل کرده است.66
________________________________________
1 . از این رو عرضه صحیفه حضرت فاطمه(س) که بین امام باقر(ع) و جابر بن عبداللّه انصارى پذیرفته و کلینى آن را گزارش کرده است مورد بررسى قرار نمى گیرد. بنگرید به: اصول کافى، ج1، ص527، ح3
2 . بنگرید به: الکافى، ج4، ص554، ح5؛ ج6، ص52 و 53، ح3 و 6؛ ج7، ص55، ح11؛ ج8، ص192، ح224 و ص314، ح490
3 . تنها در یک مورد، هشام بن الحکم در شبهاى اقامت منى، پانصد گفته بر امام صادق(ع) عرضه کرده است. بنگرید به: الکافى، ج1، ص262، ح5 و نیز نک: ج1، ص100، ح3 و ص106، ح6 و ص132، ح7 و ص143، ح1 و ص187، ح10 و ج3، ص245، ح6؛ کتاب الغیبة، شیخ طوسى، ص293، ح248؛ معانى الأخبار، ص381، ح10
4 . کنزالعمال، ج1، ص197، ح995 و 996
5 . الکافى، ج1، ص62، ح1؛ الفقیه، ج4، ص364، ح5762؛ کنزالعمال، ج3، ص625، باب، «الکذب علیه».
6 . الکافى، ج1، ص63، ح1
7 . الاحتجاج، ج2، ص18
8 . کتاب سلیم بن قیس الهلالى، ج2، صص626 ـ 628
9 . سوره عبس، آیه 24
10 . الکافى، دارالتعارف، ج1، ص103
11 . بحارالانوار، ج2، ص93، ح24. بنگرید به: مرآة العقول، ج4، ص221
12 . الکافى، ج1، ص32، ح2. بنگرید به: معجم السفر، ص463، ح1585
13 . بنگرید به پرسش و پاسخ محمد بن مسلم و هشام بن سالم در مورد احادیث عامه از امام صادق ـ ع ـ (الاختصاص، ص308).
14 . بنگرید به: الکافى: ج7، ص26، ح1، و ص130، ح1، ص429، ح13؛ ج4، ص146، ح5 و ص267، ح3؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص298، ح38 و ج7، ص415، ح32
15 . الکافى، ج1، ص353، ح8
16 . مختصر بصائر الدرجات، ص92
17 . بحارالانوار، ج12، ص301، ح97؛ ج14، ص26، ح5 و 6
18 . همان، ج14، ص23، ح2
19 . الکافى، ج2، ص341، ص17
20 . بحارالانوار، ج2، ص159، ح5 و ج28، ص9، ح14
21 . در این گزارش خواندنى، امام صادق(ع) مدتى طولانى به محدثى که ایشان را نمى شناسد گوش مى سپارد تا حدیثهاى دروغینى را که بر حضرتش بسته شده بداند. (رجال الکشى، ج2، ص692 ـ 700؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالى، ج2، ص562).
22 . کتاب سلیم بن قیس الهلالى، ج2، ص558
23 . الکافى، ج1، ص592، ح4
24 . طبقات ابن سعد: ج3، ص26، به نقل مسند امام مجتبى(ع)، ص535، ح36
25 . ترجمة الإمام الحسن، ص158، به نقل از مسند امام مجتبى(ع)، ص561، ح18 و بنگرید به: شرح ابن ابى الحدید، ج3، ص156
26 . کتاب سلیم بن قیس الهلالى، ج2، ص628
27 . المستدرک على الصحیحین، ج3، ص187، ح4798.
28 . دعائم الاسلام، ج1، ص142؛ الجعفریات، ص5، ح42
29 . تفسیر عیاشى، ج1، ص157، ح530. شاهد دیگر بر عرضه در زمان امام حسین(ع) ماجرایى است که سلیم بن قیس نقل مى کند (ر.ک: کتاب سلیم بن قیس الهلالى، ج2، ص834 ـ 841). افزون بر این چند گزارش از عرضه حدیث در زمان امام حسین(ع) به عرضه دیگرى دست نیافتیم، امید که در جستجوهاى بعدى، نمونه هاى بیشترى بدست آوریم. تنها گزارشى که مى توان آن را نشانه اى دیگر بر جریان عرضه حدیث در زمان امام حسین(ع) دانست، عرضه حدیث ایشان توسط عکرمه بر ابن عباس است که در بخش پایانى مقاله (شماره آینده) خواهد آمد. شیخ مفید از عرضه حدیث بر امام حسین(ع) در خواب، گزارش داده است. (نک: الامالى، مفید، ص340، ح6).
30 . الکافى، ج8، ص15، ح2
31 . کتاب سلیم بن قیس الهلالى، ج2، ص559
32 . رجال الکشى، ص104، شماره 167
33 . رجال الکشى، شماره 402
34 . الفهرست، شیخ طوسى، ص176، شماره 470
35 . معانى الاخبار، ص382، ح12
36 . کتاب الغیبة، شیخ طوسى، ص46، ح30
37 . الکافى، ج4، ص294، ح18
38 . بحارالانوار، ج32، ص203، ح156. براى موارد دیگر از عرضه حدیث بر امام باقر(ع) بنگرید به: 1 ـ رجال النجاشى،ص4،شماره یک، روایت معروف ابن خرّبوذ، 2 ـ تهذیب الاحکام، ج6، ص363،ح161؛ الفقیه، ج3، ص159، ح3583، روایت سدیر صیرفى، کنزالعمال، ج4، ص43، ح9419، 3 ـ تهذیب الاحکام، ج7، ص438، ح14، روایت معمربن خیثم، 4 ـ اخبار الحسن بن على، طبرانى، ص124 ـ 184
39 . در بخش عرضه حدیث بر علماء از همین مقاله نمونه هایى ارائه خواهیم داد.
40 . رجال الکشى، شماره هاى 673، 674،1033
41 . همان، شماره 515
42 . همان، شماره 513
43 . سوره قیامت، آیه 5
44 . معانى الاخبار، ص181، ح1
45 . نمونه هایى از آن را در پاورقى هاى 40 ـ 42 نشان داده ایم.
46 . بحارالانوار، ج26، ص140، ح12
47 . عرضه بر اصحاب خاص امام نمونه هاى دیگر نیز دارد، از جمله برهشام بن الحکم. (بنگرید به: بحارالانوار، ج10، ص296، ح5).
48 . الکافى، ج4، ص277، ح13
49 . الکافى، ج4، ص275، ح13؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص404، ح53
50 . الکافى، ج3، ص371، ح1
51 . الکافى، ج4، ص78
52 . تهذیب الاحکام، ج4، ص167 ـ 176
53 . الفقیه، ج2، ص170، ح2042؛ تهذیب الاحکام، ج4، ص167، ح49
54 . الکافى، ج3، ص398، ح6
55 . بحارالانوار، ج72، ص40، ح37
56 . الکافى، ج6، ص308، ح5
57 . الکافى، ج4، ص549، ح4. براى نمونه هایى دیگر بنگرید به الکافى، ج5، ص330، ح4 و ج6، ص343 ، ح4؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص486، ح379.
58 . براى نمونه بنگرید به: رجال الکشى، شماره 425
59 . معجم رجال الحدیث، ج11، ج18،شماره 7289
60 . تنقیح المقال، ج2، ص102
61 . بحارالانوار، ج43، ص22، ح5 و ص20، ح8 و ص21، ح12
62 . الکافى، ج1، ص403، ح2
63 . نقلهاى ابن عمر در کنزالعمال، ج16، ص236، ج10، ص220، 226 ـ 228، 258، 288، 291 و نقل ابن عباس در ج16، ص135 آمده است.
64 . الکافى، ج7، ص330، ح2
65 . رجال النجاشى، ص217، شماره 565
66 . همان، ص230، شماره 612

تبلیغات