آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

در نزد منطق دانان، فکر یا اندیشه، حاصل دو حرکت تعریف شده است :حرکت از مجهول مطلوب به سوی معلومات و از معلومات به سوی مجهول مطلوب، برای روشن ساختن مجهول.(1) مرحوم مظفر با دقتی بیشتر، فکر را چنین تعریف کرده است :
    (اجراء عملیه عقلیه فی المعلومات الحاضره لاجل الوصول الی المطلوب)؛(2) انجام عملیات عقلی در معلومات حاضر در ذهن، برای دستیابی به مطلوب.
    وی در این عملیات عقلی، پنج مرحله را از هم تفکیک کرده است :
    1. روبرو شدن با مشکل که همان مجهول است.
    2. شناخت نوع مشکل، چرا که گاهی با مشکلی روبرو هستیم که از نوع آن آگاهی نداریم.
    3. حرکت عقل مرحله اول، از مشکل به معلوماتی که نزدش آموخته است.
    4. حرکت عقل مرحله دوم میان معلومات، برای بررسی آنها تا آنچه رابرای مشکل مناسب است، گرد آوری کرده، در جهت حل آن مشکل به سامان آورد.(3)
    5. حرکت عقل مرحله سوم از معلومات گردآوری شده، از آنچه نزد اواست، به سوی مطلوب.
    این تعریف از فکر، تنها ویژه تحصیل نظریات به اصطلاح منطق دانان است و شامل همه اقسام اندیشه نمی شود. در حقیقت، سه قسم اندیشه وجود دارد:
    1. اندیشه برای کسب بدیهیات.
    2. اندیشه برای کسب نظریات.
    3. اندیشه برای جعل اعتباریات.
    اندیشه برای کسب بدیهیات، به جهت تقدم معرفت شناختی اش، براندیشه برای کسب نظریات، آشکارا مهم تر است. بدیهیات، به خودی خود در ذهن حاضر نیستند و کسب آنها به تامل و تعمق عقلی نیاز دارد؛اما در این عمل عقلی، عقل نه به معلومات قبلی خود، بلکه به خودواقعیت توجه می کند و بی واسطه درباره خود واقعیت می اندیشد و از آن تصور یا تصدیق را انتزاع می کند.(4)
    قسم سوم اندیشه، اندیشه برای جعل اعتباریات، در حیات بشری، به ویژه حیات اجتماعی بشری اهمیت عملی بسیار زیادی دارد و بر خلاف دو قسم پیشین اندیشه، اندیشمند در پی کشف واقعیت نیست، بلکه به جعل اعتباریات لازم برای حیات اجتماعی اش می پردازد.
    اعتبار دو قسم است : ادبی و قانونی. اعتبار ادبی برای تاثیر دراحساسات فرد یا جامعه است و با ذوق و امور نفسانی انسان پیوند دارد؛ولی اعتبار قانونی، برای مصلحت فردی یا اجتماعی ساخته می شود و باجنبه رفتاری فرد یا جامعه پیوند دارد، پس هدف اعتبار قانونی، هدایت فرد یا جامعه به سوی تحقق مصلحت یا دور کردن از مفسده است.همچنین اعتبار ادبی در خارج تحقق نمی یابد، بلکه اثر روانی یافرهنگی آن محقق می شود و در آن مراد استعمالی با مراد جدی مطابقت ندارد، در حالی که خود اعتبار قانونی در خارج محقق می شود و در آن مراداستعمالی با مراد جدی یکسان است. از آنجا که اعتبارات سیاسی از قسم اعتبارات قانونی اند؛ ما توجه خود را به اندیشه برای جعل این قسم ازاعتبار معطوف می کنیم. در این قسم اندیشه، برای اعتبارات پایه،مراحل زیر قابل تشخیص است :
    1. مواجهه با مشکل که همان نیاز است.
    2. شناخت نوع نیاز (منشا اعتبار)؛ در غیر این صورت نمی توان دریافت، چه چیزی برآورنده نیاز است.
    3. انتخاب هدف حل مشکل (5)؛ در غیر این صورت نیز نمی توان دریافت، چه چیزی برآورنده نیاز است.
    4. حرکت عقلی در میان حقایق برای انتخاب مبدا اعتبار؛ مبدا اعتبارامری واقعی است و ویژگی ها و آثاری دارد که ابداع امری با آثار شبیه به آن، اما دارای ماهیتی متناسب با نوع نیاز، نیاز را در جهت هدف موردنظر برمی آورد.
    5. تخیل یک فرد مجازی برای مبدا اعتبار هم هویت با نوع نیاز.
    6. انتزاع مفهوم از اسناد یاد شده.
    اندیشه برای اعتبارات فرعی، شیوه های مختلفی دارد:
    1. توجه به آثار واقعی اعتبار و لغویت و سودمندی اعتبار.
    2. استنتاج منطقی، زیرا استنتاج منطقی به قضایای حقیقی منحصرنیست ؛ هر چند این استنتاج منطقی در اصطلاح منطقیان، برهان نباشد.
    3. انتقال استدلال از خود اعتباریات به منشا آنها.(6)
    هر یک از این شیوه های اندیشه در اعتباریات نیز مراحل ویژه خود رادارد؛ اما در همه این اقسام دو مرحله اصلی وجود دارد:
    1. توجه به حیات انسانی و اجتماعی و کشف نیازهای چنین حیاتی که مطلوب اندیشمند به شمار می آیند.
    2. یافتن اعتبارات لازم برای برآوردن این نیازها و جعل این اعتبارها.
   
    موضوع اندیشه سیاسی
    اندیشه سیاسی هر چه باشد، اندیشه ای درباره پدیده های سیاسی است. پدیده سیاسی نیز هر چه باشد، در جامعه سیاسی تحقق می یابد.بنابراین، نقطه آغاز بررسی چیستی اندیشه سیاسی، نظر به جامعه سیاسی و شناخت چیستی آن است.
    انسان ها در کنار یکدیگر زندگی می کنند. در کنار یکدیگر زندگی کردن جانداران به دو صورت تحقق یافته است : گله ای و اجتماعی. در زندگی گله ای، افراد گروه در کنار یکدیگر زندگی می کنند؛ اما هر یک برای خودمی زیند و پایگاه و نقش برای افراد گله در حیات گله ای تعریف شده نیست ؛ اما در زندگی اجتماعی، روابطی میان افراد تعریف می شود و افراددر اجتماع، دارای پایگاه و نقش های تعریف شده اند؛ به گونه ای که اگر دراجرای این نقش ها، خلل یا سستی صورت بگیرد، جامعه دچار تنش می شود و اگر خلل یا سستی از حد بگذرد، جامعه از هم می پاشد. درحیات اجتماعی حیواناتی مانند زنبور یا مورچه، این نقش ها به گونه غریزی تعریف شده اند؛ اما برای انسان چنین نقش هایی به صورت غریزی تعریف نشده است و برای مثال، هیچ کس به نحو غریزی وتکوین طبیعی پادشاه یا وزیر یا خیاط یا آشپز نیست. با اینکه انسان بالطبع اجتماعی است ؛ در همان حال دارای شعور و اراده فردی است واین ویژگی موجب می شود که جامعه انسانی حاصل نظمی غریزی وبدون انگیزه عقلانی نباشد و روابط اجتماعی در یک تعامل عقلانی شکل بگیرند. این نکته سرچشمه پیدایش جامعه سیاسی است.
    محمد جواد لاریجانی در تعریف جامعه سیاسی می نویسد:
    در کنار یکدیگر بودن ما (تجمع)، دارای ویژگی های خاصی است :دارای به هم وابستگی سازمان یافته است. برای مثال گروهی نظامی وپلیس هستند و وظیفه مراقبت و حفظ نظم را بر عهده دارند تا جان ومال دیگران مورد تعرض واقع نشود. در عوض این تلاش شبانه روزی،افراد پلیس حقوق دریافت می کنند و این حقوق، مثلا از جمع آوری مالیات تهیه می شود. یعنی، من و تو و دیگری این حقوق را می پردازیم.به همین ترتیب، در امر تهیه غذا، مسکن، دارو و نیازهای حیاتی دیگر،همه به هم وابستگی داریم ؛ از سوی دیگر، تجمعات در اندازه و در نوع وابستگی و شدت و ضعف تفاوت دارند: مردم ده به شهرها و شهرها به گونه ای به پایتخت متصل هستند. (تجمع کشور) تا حد زیادی خود کفااست. حداقل در مدیریت چنین است. کشورها هم به هم وابستگی، اما ازنوع ویژه خود دارند.
    موضوع اصلی فلسفه سیاسی، این تجمع است (که آن را تجمع سیاسی یا مدنی می نامیم)، یعنی زندگی در کنار یکدیگر، با به هم وابستگی سازمان یافته.(7)
    به نظر می آید که این تعریف ناقص بوده و به قید اساسی سیاسی توجه کافی نشده است. (زندگی در کنار یکدیگر، با به هم وابستگی سازمان یافته) زندگی اجتماعی است و قید سیاسی، برای اشاره به ویژگی بیشتری است. دکتر صدرا تعریفی از جامعه سیاسی می آورد که دچار این نقص نیست :
    به جامعه انسانی که بنا به اعتباراتی موصوف به سیاسی شده، جامعه سیاسی اطلاق می گردد.(8)
    این تعریف، اگرچه نقص پیشین را ندارد، اما مشخص نکرده است که چه اعتباراتی جامعه انسانی را موصوف به سیاسی می کند. با توجه به تعریف های مختلف از سیاست، دو مفهوم کلیدی را در تعریف سیاست می توان تشخیص داد: قدرت و تدبیر؛ البته تحلیلی دقیق تر نشان می دهد که این مفهوم کلیدی مفهوم عزت است.(9) از آنجا که جامعه انسانی با یک تعامل عقلانی حاصل می شود، بدون عطف نظر به چنین مقولاتی نه به وجود می آید و نه باقی می ماند. بنابراین، هر جامعه انسانی با اراده و آگاهی افراد، معطوف به چنین اموری است و به همین اعتبار،جامعه انسانی به سیاسی متصف می شود. پس جامعه سیاسی همان جامعه انسانی است ؛ اما به این اعتبار که با اراده و آگاهی افراد، معطوف به عزت (یا قدرت یا تدبیر یا هر امری که مفهوم کلیدی سیاست به شمارآید) است.
    به این ترتیب، می توان درک کرد که پدیده سیاسی چیست. پدیده سیاسی هر امری است که در جامعه سیاسی از جهت سیاسی بودنش پدید آید و چنین پدیدهای موضوع اندیشه سیاسی است.
   
    مراحل اندیشه سیاسی
    با توجه به تعریفی که از اندیشه شد، اندیشه سیاسی مجموعه آرای سیاسی نیست، بلکه حرکت ذهنی یا علمی برای کسب این آرا است.زمانی که از اندیشه سیاسی یک مکتب یا یک شخص سخن به میان می آید، هر سه قسم اندیشه مد نظر است. بنابر این، اندیشه سیاسی شامل سه مرحله اساسی زیر است :
    مرحله اول :
    نحوه مواجهه با پدیده سیاسی.
    مواجهه با پدیده سیاسی مستلزم اخذ دیدگاه است. دیدگاه اندیشمند ازپاسخ او به چنین پرسش هایی حاصل می شود:
    اندیشمند چه پدیده ای را سیاسی می داند؟
    اندیشمند چه ارزشی برای سیاست، به نحو کلی، قائل است ؟
    چه ارزشی برای پدیده سیاسی موضوع اندیشه اش قایل است ؟
    هدف او از پرسش سیاسی و اندیشه در پدیده های سیاسی چیست ؟
   
    مرحله دوم : تعیین نوع مطلوب ها در مواجهه با پدیده سیاسی
    تعیین نوع مطلوب ها، مستلزم داشتن یک مدل مفهومی از پدیده های سیاسی است ؛ اعم از اینکه مطلوب مجهولی باشد که باید کشف شود یانیازی باشد که باید برآورده شود. پدیده های مرکب با مجموعه ای ازمفاهیم مرتبط با هم درک می شوند. مجموعه مفاهیم مرتبط با هم که ازیک پدیده مرکب، تصویری در ذهن درست می کند، مدل مفهومی است.مدل مفهومی زمینه اندیشه است، زیرا موضوعات مربوط به حیات انسانی به وسیله چنین مدلی قابل تعریف است و با تعریف این موضوعات، موضوع برای نظریه تعریف می شود؛ برای مثال در نظام سیاست اسلامی مفاهیمی چون حکم الله، حکم جاهلیت، ولایت الله،ولایت طاغوت، عدالت، ظلم، مومن، کافر، منافق، جهاد، اصلاح، فساد،عزت و ذلت در مدل های مفهومی به کار می روند.
    مدل های مفهومی به اعتبار حقیقی یا اعتباری بودن موضوع، دوقسم اند. مدل های حقیقی مدل هایی اند که موضوع آنها امور حقیقی است. مدلهای حقیقی از مفاهیم وجودی و ماهوی تشکیل می شود؛مانند مدل مفهومی جغرافیای سیاسی. مدل های اعتباری مدل هایی اندکه موضوع آنها امور اعتباری است. مدل های اعتباری را می توان ازماهیات مخترعه و احکام (احکام به اصطلاح فقهی و حقوقی ومحمولات اخلاقی اعتباری) می توان تشکیل داد؛ مانند مدل مفهومی فقیهان برای مومن که از چنین مفاهیمی شکل گرفته است : حر (آزاد)،عبد، اسیر، مقروض، زن، مرد، ساکن دار الاسلام، ساکن دار الکفر،محارب، عادل، و مانند این موارد. کافر نیز با مدلی مفهومی شناخته می شود که از کتب فقه می توان مفاهیم آن را استقصا کرد. مدل مفهومی فقیهان از چنین مفاهیمی بهره می گیرد: دار الاسلام، دار الکفر، دارالحرب، دار الذمه، دار العهد، دار الامان، دار الهدنه و دار الهجره.
    این مدل مفهومی آشکارا با مدل مفهومی یک لیبرال غربی برای انسان سیاسی یا جغرافیای سیاسی متفاوت است و این نشانگرتفاوت اندیشه سیاسی این دو است. یک فقیه، مطلوب خود را ذیل یکی از این مفاهیم تعیین نوع می کند و یک لیبرال در ذیل مفاهیمی دیگر ویک مارکسیست در ذیل مفاهیمی دیگر.
   
    مرحله سوم :
    نحوهی یافتن پاسخها به مطلوبهای سیاسی
    اگر مشکل اندیشمند سیاسی پرسشی برای کشف یک واقعیت سیاسی باشد، دو نکته در نحوه یافتن پاسخ اهمیت اساسی دارند:
    - منابع معرفتی اندیشمند.
    - روش اندیشمند در بهره گیری از منابع معرفتی.
    اگر مشکل اندیشمند سیاسی، نیازی در حیات سیاسی اجتماعی باشد،باید برآورده شود؛ در این صورت اموری که در نحوه یافتن پاسخ موثرند،عبارت است بود از:
    - جهان بینی اندیشمند (برای تعیین مبدا اعتبار).
    - منابع معرفتی اندیشمند.
    - روش اندیشمند برای بهره گیری از منابع معرفتی.
    - هدف اندیشمند از برآوردن نیاز.
   
    پی نوشت ها:
    1. اللیالی المنتظمه فی علم المنطق (شرح منطق منظومه)، ملا هادی سبزواری، ص 8، چاپ سنگی (کتابت 1318).
    2. المنطق، محمد رضا مظفر، ص 18، اسماعیلیان، 1377، چاپ اول.
    3. از حیث روان شناختی اندیشه می تواند شامل حرکت های ذهنی باشد. اما اگر به جامعه شناسی علم توجه داشته باشیم، خواهیم دید که درعمل، حرکت اول و دوم تنها حیث ذهنی ندارند. یک پرسش گر تنها به محتویات ذهنی خود مراجعه نمی کند و تنها به دسته بندی آنها برای یافتن معلومات مناسب با مجهول نمی پردازد، بلکه به آنچه در جامعه علمی یافت شده، مراجعه می کند و با دسته بندی آنها معلومات مناسب با مجهول خود را ردیابی می کند تا بدان دست یابد و سپس حرکت سوم را که فقط حیث ذهنی دارد، انجام می دهد. بنابر این، بهتر است با توسعه در این تعریف، دو حرکت اول را به حرکت علمی در جامعه علمی نیزتعمیم دهیم. این نکته، به نحو اولی، شامل اندیشه برای جعل اعتباریات نیز می شود.
    4. به نظر می رسد که آقای عبدالکریمی آنجا که از تفکر غیر مفهومی سخن می گوید، منظورش همین نکته باشد و البته در غیر این صورت،سخن ایشان مبهم بوده و به روشنگری نیاز دارد. ر. ک : تفکر و سیاست،بیژن عبدالکریمی، ص 8 و ص 18-20، انتشارات علمی و فرهنگی،1376، چاپ اول.
    5. هدف حل مشکل غیر از رفع نیاز است و معناداری رفع نیاز را تامین می کند. برای نمونه امنیت یک نیاز اجتماعی سیاسی است که بایدبرآورده شود. اما ایجاد امنیت باید به حصول چه وضعیتی بینجامد؟منظور از هدف حل مشکل چنین امری است.
    6. لاریجانی، صادق، معرفت دینی، ص 230، مرکز ترجمه و نشر کتاب،1370، چاپ اول.
    7. رساله ای در موضوع و روش فلسفه سیاسی، محمد جواد لاریجانی،ص 43، سروش، 1380، چاپ اول.
    8. فلسفه سیاست، علیرضا صدرا، قسمت دوم، ص 357، پایان نامه،دانشگاه تربیت مدرس.
    9. به نظر نگارنده، مفهوم اساسی سیاست مفهوم عزت است، نه قدرت و نه تدبیر. قرار دادن این دو مفهوم در محور سیاست از آنجا نشات می گیرد که سیاست عمل حاکمان دانسته می شود؛ نه عمل جمعی جامعه سیاسی. در حالی که همه جامعه سیاسی نیاز به سیاست را احساس می کنند و همه با هم بدان اقدام می کنند. قدرت و تدبیر نیز از لوازم عملی عزت اند و از این جهت، هر جامعه سیاسی ناچار است به آن توجه کند. براین اساس سیاست عبارت است از تلاش و مبارزه برای کسب، حفظ وتوسعه سطحی و عمقی عزت در جامعه.

تبلیغات