آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

نویسنده در صدد است تا با ملاک قرار دادن تیپ‏شناسى اقتدار کاریزمایى وبر، تیپ‏شناسى معادلى را در بافت اسلامى تدوین کند تا بتواند به طور خاص اقتدار کاریزمایى حضرت محمدصلى الله علیه وآله را توصیف کند. وى ضمن ارائه چندین معیار، معتقد است تنها مفهوم اسلامى معادل براى توصیف اقتدار کاریزمایى آن حضرت، مفهوم «رسالت» است نه «کرامت» یا «ولایت»، آن‏گونه که برخى پنداشته‏اند

متن

«من شهادت مى‏دهم که هیچ خدایى جز الله نیست و شهادت مى‏دهم که محمد پیامبر اوست» - (شهادت یک مسلمان به ایمان و اسلام). تیپ‏شناسى اقتدار کاریزمایى وبر جهت کاربرد در مورد [حضرت‏] محمد نیازمند توجهى دقیق بر این سبک از سلطه مشروع در بافت اسلامى (قرآنى) است. این فصل [از کتاب اقتدار در اسلام‏] به تدوین یک تیپ‏شناسى معادل اسلامى مى‏پردازد که به طور خاص اقتدار کاریزمایى پیامبر اسلام را توصیف کند.
گر چه «کاریزما» اساساً پدیده‏اى مسیحى است و مسیحى باقى خواهد ماند، اما طبقه بندى مفهومى وبر از «اقتدار کاریزمایى» به مثابه یک عنوان جامعه‏شناختى «خنثى» از سبک اقتدار، توجه انسان را به سایر نوعیت‏هاى «مشابه» فرمان و اطاعت معطوف مى‏سازد. این عطف توجه و استلزامات نظرى آن، تنها توجیه براى مشخص کردن بافت اسلامى است که در آن، اقتدار [حضرت‏]محمد را، هم بر مریدان بلافصل خود و هم بر جامعه اسلامى بعدى مى‏توان کاریزمایى تلقى کرد. قصد این نام‏گذارى هرمنوتیک این نیست که به سادگى اظهار کند که اقتدار محمد کاریزمایى بوده است، بلکه هدف آن است که بررسى کنیم از چه طریق خاصى، آن اقتدار، کاریزمایى بوده و چه میزان آن طریق خاص براى جریان تحولات فرهنگ سیاسى اسلام پس از محمدصلى الله علیه وآله، حائز اهمیت بوده است. منحصر به فرد بودن اقتدار محورى محمدصلى الله علیه وآله و سبک خاص مشروعیت آن اقتدار، عاملى ضرورى براى خودِ ماهیت و سازمان اقتدار در شکل‏گیرى آینده فرهنگ سیاسى اسلام مى‏باشد.
در بافت جامعه شناختى، کاریزما «به کیفیت خاصى از شخصیت یک فرد اطلاق مى‏شود که به سبب آن، فرد مورد نظر، فوق العاده تلقى مى‏گردد و تصور مى‏شود که نیروها یا صفات فوق طبیعى، فوق انسانى یا دست کم به طور خاص استثنایى به او ارزانى شده است».1
ایمان به این صفات از جانب پیروان، شبکه ارتباطى اقتدار - اطاعت را ایجاد مى‏کند که درون آن، فرمان‏هاى رهبر کاریزمایى چنان پیروى مى‏شوند که گویى خواست‏هاى پیروان است. براى این که این رابطه، عملى گردد، وبر آن را به دو شرط خاص «توجیه درونى»2 و «ابزار بیرونى»3 منوط کرده است.4
«توجیه درونى» عبارت است از فرآیند ارتباطى میان رهبر و مریدان که از سبک سلطه‏اى که اقتدار از طریق آن، مشروع تلقى مى‏شود جداشدنى نیست. «ابزار بیرونى» عبارت است از ابزار سیاسى سلطه که شخصیت‏هاى اقتدار از آنِ خود مى‏سازند.
یک عامل اصلى مشخص کننده این سبک اقتدار از دو سبک دیگر (سنتى و عقلانى - قانونى) ایمان پیروان به «قدرت‏هاى فوق طبیعى، فوق انسانى... یا استثنایى» است که تصور مى‏شود به رهبر کاریزمایى ارزانى شده است. هنگامى که اقتدار کاریزمایى به وجود مى‏آید، روابط اجتماعى موجود، اعم از سنتى و عقلانى - قانونى، به طور بنیادى از سوى سبک «غیر عقلانى» روابط اجتماعى به مبارزه طلبیده مى‏شود و از دور خارج مى‏گردد. در نتیجه، رهبران کاریزمایى معمولاً جنبشى انقلابى برپا مى‏کنند و مى‏کوشند تا وضع موجود را تغییر داده و نظام جدیدى را تأسیس کنند.
انقلاب کاریزمایى، گسستى اساسى اما نه کامل، با اقتدار گذشته از طریق عامل شخصیت کاریزمایى که همواره به طور همزمان در عین تخریب نظم قدیم، نظم جدیدى را احداث مى‏کند، ایجاد مى‏نماید. ساختمان نظم جدید معمولاً آکنده از عناصر مشخص کننده نیرومندى از نظم گذشته است. جوامع از این شخصیت‏هاى کاریزمایى پیروى مى‏کنند، چرا که احساس مى‏کنند این صفات آنها «براى یک شخص عادى دست‏یافتنى نیست بلکه داراى منشأ الهى یا به عنوان اسوه تلقى مى‏شوند»5.
«منشأ الهى» سلطه کاریزمایى درون مایه مشترکى است که این شکل از اقتدار را مشروعیت مى‏بخشد. به علاوه، هر معنایى که از این مفهوم در محیطهاى گوناگون اجتماعى - دینى ممکن است درک شود، ظاهراً منبع کاریزما را «خارج» از دسترس انسان القا مى‏کند.
در نتیجه رهبر کاریزمایى اقتدار خود را از جامعه‏اى که بر آن حکم مى‏راند یا از منصبى که اشغال مى‏کند، کسب نمى‏نماید، اقتدار او صرفاً اقتدارى «شخصى» است؛ پیروان از او اطاعت مى‏کنند به دلیل آنچه او «شخصاً، داراست؛ لکن این «شخصیت»، مقدر شده الهى محسوب مى‏شود. با اطاعت از رهبر کاریزمایى، «رستگارى»، به هر معنایى که این واژه ممکن است به یک جامعه دینى خاص بفهماند، تأمین مى‏گردد.
اگر یک شخصیت کاریزمایى، به طور خاص اقتدار سیاسى را اعمال کند، مانند محمدصلى الله علیه وآله و بر خلاف بودا و موسى، آن گاه پذیرش مشروعیت او سؤال اطاعت از حاکم را موجب مى‏گردد، این مطلب بخش مهم دیگر شبکه ارتباطى فرمان - اطاعت است. وبر خاطر نشان ساخته که «تصدیق از جانب کسانى که تحت سلطه اقتدار مى‏باشند، براى اعتبار کاریزما تعیین کننده است».6
همان گونه که وبر روشن ساخته است، رهبر کاریزمایى اقتدار خود را از پیروانش کسب نمى‏کند. تنها منبع این اقتدار، منبع «متافیزیکى» است که فوق و وراى منبع اجتماعى - فیزیکى است. در واقع، ایمان پیروان به این منبع متافیزیکى است که اقتدار شخصیت کاریزمایى را مشروعیت مى‏بخشد.
پیامبران در زمره شخصیت‏هاى مهمى هستند که وبر آنها را در تیپ‏شناسى اقتدار کاریزمایى خود جاى مى‏دهد. وى همچنین «در عرصه سیاست... نظامیان منتخب، حاکمان بر اساس همه‏پرسى، عوام فریب بزرگ، یا رهبر حزب سیاسى»7 را در تیپ‏شناسى خود مى‏گنجاند. وبر مى‏گوید:
از دیدگاه جامعه شناختى، پیامبر کیست؟... بنا به درک ما «پیامبر» به معناى صرفاً یک فرد حامل کاریزما مى‏باشد که به وسیله مأموریت خود یک مکتب دینى یا حکم الهى را اعلام مى‏نماید.8
او بار دیگر اضافه مى‏کند که «ادعاى پیامبر مبتنى بر وحى شخصى و کاریزما مى‏باشد».9 به طور خاص‏تر، وبر زرتشت، عیسى و محمدصلى الله علیه وآله را پیامبرانى مى‏داند که پیروان، به دلیل شخصیت آنها یعنى اقتدار کاریزمایى آنها، جذب آنها شده‏اند. او این سه پیامبر را که اقتدارشان شخصى بوده است، با بودا و پیامبران اسرائیل که پیروانشان به مکاتبى که عرضه کردند پیوستند، مقایسه کرده است.10
ماهیت خاص اقتدار کاریزمایى پیامبر اسلام یعنى شیوه کاریزمایى بودن اقتدار وى، براى تیپ‏شناسى وبر مورد خاصى را به منظور مشاهده عناصر سازنده یک جنبش کاریزمایى در حال ظهور، فراهم مى‏سازد.
در بافت اسلامى، «کاریزماى» محمدصلى الله علیه وآله یا «اقتدار کاریزمایى» به وسیله دو اصطلاح شناخته مى‏شود: کرامت و ولایت. اما هر دو مشکلاتى را به عنوان معادل‏هاى «اقتدار کاریزمایى» پیامبر اسلام به وجود مى‏آورند. توضیح این مشکلات همچنین باید محتواى اصلى مفهومى اسلامى را که به بهترین نحو به «اقتدار کاریزمایى محمد» مربوط مى‏شود روشن سازد. مک دونالد11 در دائرة المعارف مختصر اسلام، نظر گاردت‏12 را درباره این که کرامت معادل مناسبى براى «کاریزما» مى‏باشد تأیید کرده است. گاردت مى‏گوید: «در اصطلاحات فنى علوم دینى، کرامت... معناى کاریزما را به خود مى‏گیرد، لطفى که توسط خداوند به طور کامل و آزادانه و به وفور ارزانى شده است». وى همچنین بیان کرده است:
این کلمه به معناى «اعجازهاى» ایجاد شده توسط «دوستان خدا»، «اولیا» مى‏باشد... که خدا انجام آنها را به ایشان واگذار مى‏کند. این اعجازها معمولاً شامل اتفاقات اعجاب آور در جهان مادى یا پیش‏بینى‏هاى آینده یا تفسیر اسرار قلوب و غیره مى‏باشد.13
با در نظر گرفتن معناى فنى این اصطلاح اسلامى - عربى، به نظر مى‏رسد که از نظر ریشه شناختى، ریشه این کلمه یکى بودن «کاریزما» و «کرامت» را اثبات مى‏کند.

گاردت معتقد است:
«کرامت» به احتمال زیاد از طریق همگون سازى آواشناختى با کلمه یونانى «X×قغ‏غxtx» که از نظر ریشه شناختى ریشه کلمه مسیحى «کاریزما» مى‏باشد، پدید آمده است. مک دونالد این شباهت ظاهرى را بیشتر بسط داده است: این هماهنگى در صورت، در ریشه و در معنا میان این کرامت و کلمه «X×قغ‏غxtx» در کلیساى مسیحى اولیه )ICor.XII( بسیار درخور توجه است و به هیچ وجه نمى‏تواند تصادفى بوده باشد. پدیده‏هاى دینى پشت سر هر دوى آنها یک چیز مى‏باشد، اما ارتباط زبانى آنها روشن نیست؛ کلیساى سریانى کلمه «X×قغ‏غxtx» را که صرفاً به معناى «هدایا» مى‏باشد Mauhebhatha نامید که به عربى مواهب گفته مى‏شود و در واقع به همین معناست؛ ممکن است کلمه یونانى که به سریانى راه یافته است براى استعمال کنندگان عربى، کلمه کرامت خودشان را القا کرده باشد.14
کرامت هر قدر هم به عنوان معادل براى «کاریزما» مزیت‏هایى داشته باشد، در حفظ مقتضیات نظرى مفهوم «اقتدار کاریزمایى» وبر داراى مشکلات جوهرى است.
در بافت اسلامى هر اصطلاحى که اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله را شناسایى مى‏کند باید مختص به او باشد نه کس دیگرى، باید به خصوصیتى در خود - درکى محمدصلى الله علیه وآله اشاره کند که هیچ کس دیگر در محدوده‏هاى اجتماعى و کلامى اسلام در آن خصوصیت با وى شریک نباشد.
این اصل از تصریح وبر مبنى بر این که اقتدار کاریزمایى یک ویژگى «شخصى» است درک مى‏شود. وبر خاطر نشان ساخته است که «رهبران طبیعى در لحظات اندوه و گرفتارى... حاملان موهبت‏هاى جسمى و فکرى هستند که فوق طبیعى تلقى مى‏شوند (بدین معنا که هر فردى نمى‏تواند به آنها دست بیابد)».15 افزون بر این، وى در تعریف اقتدار کاریزمایى گفته است:
اقتدارى خارق العاده و هدیه شخصى فیض الهى (کاریزما) وجود دارد، سرسپردگى کاملاً شخصى و اطمینان شخصى به وحى، قهرمانى‏گرى یا سایر ویژگى‏هاى رهبرى فردى.16
ضرورى است که اصطلاح اسلامى، چیزى را مختص محمدصلى الله علیه وآله و نه کس دیگر تعیین کند. اگر اصطلاح انتخاب شده به طور مساوى بر سایر شخصیت‏هاى دینى و معنوى در اسلام از قبیل علما و متصوفه اطلاق شود، آن گاه ماهیت بى‏نظیر و شخصى اقتدار محمدصلى الله علیه وآله شناخته و مشخص نمى‏شود. بر اساس همین استدلال، اگر بنا باشد اقتدار کاریزمایى على شناسایى شود، باید صرفاً درباره على و تصور جامعه شیعیان على از او کار برد داشته باشد. نمى‏توان به محمدصلى الله علیه وآله، براى مثال، شیخ (رئیس) یا سید (آقا) را نسبت داد، چرا که اینها جایگاهى هستند که بسیارى از رهبران عرب پیش از اسلام در آن شریک بودند؛ در نتیجه هیچ عامل تمیزدهنده‏اى که اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله را ایجاد کند وجود نمى‏داشت؛ اما از شروط وبر برمى‏آید که اصطلاح اسلامى باید در مورد محمدصلى الله علیه وآله و صرفاً در مورد او در بافت اسلامى قابل اعمال باشد.
«کرامت» این ویژگى را ارضا نمى‏کند، چرا که ممکن است به لحاظ نظرى تقریباً به همه مسلمانان تا آن جا که از جانب خدا برکت دریافت مى‏کنند گسترش یابد. «کرامت» به عنوان «موهبتى الهى» حق انحصارى پیامبر اسلام نیست. هر مسلمان درستکار و صالحى ممکن است به درجه‏اى از تقوا برسد و این مقام را کسب کند.
هنوز مشکل دیگرى درباره کرامت به عنوان مفهومى که اقتدار کاریزمایى پیامبر اسلام را شناسایى مى‏کند وجود دارد. در نظریه وبر در باب اقتدار، مسأله «سلطه» و «جامعه سیاسى» چه در شکل ابتدایى (خویش و قوم)17 و چه در شکل مدرن (دولت)18 با یکدیگر ارتباط دارند. در حقیقت وبر «دولت» را بر حسب «سلطه» تعریف کرده است:
دولت مانند نهادهاى سیاسى که به لحاظ تاریخى بر آن مقدم بودند، عبارت است از رابطه انسان‏هایى که بر انسان‏ها سلطه دارند، رابطه‏اى که به وسیله خشونت مشروع (یعنى خشونتى که مشروع تلقى مى‏شود) حمایت مى‏گردد. اگر دولت مى‏خواهد وجود داشته باشد افراد تحت سلطه باید از اقتدار مورد ادعاى قدرت‏هاى موجود پیروى کنند.19
مسأله «اقتدار» یا «سلطه» از «دولت» و کاربرد «خشونت مشروع» تفکیک‏ناپذیر است. هر دو اصطلاح، ترجمه Herrschaft هستند. جمله اصلى وبر که با شدت بیشترى با «اقتدار» و کاربرد «خشونت مشروع» ارتباط دارد چنین است:
Der. Staat ist. ebenso wiedie ihm geschichtlich vorausgehenden politischen
Verbnde, ein auf das Mittel der legitimen )das heisst: als legitim angesehenen(
Gewaltsamkeit gestدtztes Herrschaftsverhltnis von Menschen دber Menschen.
Damit er bestehe. mدssen sich also die beherrschten Menschen der beans pruchten Autoritat der jeweils herrschenden fدgen.20
مى‏توان Gewalt را به «قدرت»، «اقتدار»، «سلطه» و مانند آن، Gewaltsa را به «قوى»، «زورى و اجبارى»، «خشن» و غیره و Gewaltsamkeit را به «خشونت» یا «زور» ترجمه کرد.
تأسیس اسلام توسط محمدصلى الله علیه وآله به عنوان یک دین «عمومى» یا فراتاریخى از طریق نیروى فیزیکى انجام گرفت و همزمان با بنیاد نهادن دولت اسلامى بود. با توجه به ارتباط ذاتى اقتدار با خشونت، اصطلاحى که اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله را شناسایى کند باید اشارات خاصى به توانایى او جهت استفاده «موجه» از نیروى فیزیکى داشته باشد، «کرامت» این نیاز را ارضا نمى‏کند. کرامت به عنوان برکتى (هدیه‏اى) که از جانب خداوند دریافت مى‏شود، استفاده از نیروى فیزیکى توسط دریافت‏کننده را مشروع نمى‏سازد. در نتیجه ممکن است برخى دریافت کنندگان کرامت باشند که هیچ سلطه «سیاسى» بر توده‏اى از مردم اعمال نکنند؛ براى مثال، مهم‏ترین شخصیت‏هایى که به لحاظ تاریخى تصور شده است که از کرامت یعنى الطاف خاص از جانب الله برخوردارند، اولیاءالله (دوستان خدا) هستند. نمایندگان اصلى این نوع، اوتاد صوفیه مى‏باشند که هم به لحاظ تاریخى و هم به طور ایده‏آل با تصویر «انسان کامل» (الانسان الکامل) شناسایى شده‏اند.
در زمره نظریه پردازان عمده صوفیه که این مفهوم را به وجود آورده‏اند، عزیزالدین نسفى‏21 (متوفاى 1290م.) قرار دارد که در کتاب الانسان الکامل به طور مفصل ویژگى‏هاى این نوع ایده‏آل را شرح داده است. نسفى استدلال مى‏کند که على‏رغم همه فضیلت‏هاى مقدس از قبیل گفتار خوب، اعمال خوب و رفتار خوب و معرفت به خدا این انسان کامل هیچ قدرتى ندارد و با آرزوهاى تحقق نیافته‏اش زندگى مى‏کند... او از نظر معرفت و اخلاق، کامل است، اما بر حسب قدرت و [تحقق یافتن ]آرزوهایش غیر کامل مى‏باشد.22 از آن جا که کرامت حق کاربرد نیروى فیزیکى را به پیامبر اسلام اعطا نمى‏کند تا در ایجاد سلطه بر توده‏اى از پیروانش از آن استفاده نماید، بنابراین نمى‏تواند دقیقاً ماهیت اقتدار کاریزمایى وى باشد.
مشکل بعدى «کرامت» این است که دربردارنده هیچ اشاره‏اى به مفهوم اساسى اقتدار نیست. اگر پیامبر اسلام داراى کرامت تلقى مى‏شد، این به تنهایى او را محق نمى‏ساخت که بر پیروانش اعمال اقتدار نماید و از آنان اطاعت طلب کند. «اقتدار کاریزمایى» در چارچوب تئورى سلطه و بر، اولین و مهم‏ترین ویژگى‏اش آن است که یک سبک اقتدار مى‏باشد. اقتدار کاریزمایى اشاره مى‏کند به یک «وضعیتى که در آن مقصود از اراده تجلى یافته (فرمان) حاکم یا حاکمان، تحت تأثیر قرار دادن رفتار یک یا چند فرد دیگر (فرمانبرداران) است و در واقع به شیوه‏اى در آن تأثیر مى‏گذارد که رفتار آنان با چنان درجه‏اى از ربط اجتماعى رخ مى‏دهد که گویى فرمانبرداران محتواى فرمان را به خاطر خود آن فرمان ضرب المثل رفتار خود ساخته‏اند؛ با نگاه از سوى دیگر این وضعیت اطاعت نامیده مى‏شود».23
اگر یک «هدیه لطف»24 خاص، دریافت کننده خود را شایسته مقام اقتدار نسازد، کاریزما اساساً یک صفت «خصوصى» باقى مى‏ماند که شمار محدودى از مریدان آن را تصدیق مى‏کنند؛ براى مثال ممکن است تصور شود که یک هنرمند، «هدیه» نقاشى را دریافت کرده است و یک خواننده، هدیه آواز خواندن را و یک صوفى هدیه وحدت الهى را، با این حال این هدایا، اطاعت توده‏اى از مردم را تا آن جا که به سیاست مربوط است، طلب نمى‏کند. همچنین آن هدایا، شخصیت کاریزمایى را جهت اعمال اقتدار محق نمى‏سازند؛ باید امرى ذاتى در ماهیت «هدیه»اى که دریافت مى‏شود وجود داشته باشد که اقتدار ارزانى کند و اطاعت طلب نماید. بنابراین اصطلاحى که اقتدار پیامبر اسلام را شناسایى مى‏کند باید با خود حامل اقتدار باشد؛ بدین معنا که باید در تأسیس جامعه سیاسى، خشونت را مشروع سازد.
همچنین گفته شده که «ولایت» معادل مناسبى براى «اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» است.25 ریشه این کلمه در عربى «ولى»26 به معناى «متصدى بودن»، «اداره کردن»، «گرداندن»، «اجرا کردن»، «حکومت کردن» و «فرمانروایى کردن» مى‏باشد. استدلال براى این معادل به قرار زیر بیان مى‏شود: «در میان مفاهیم اسلامى ما ناچاریم به دنبال اصطلاحى بگردیم که حامل ایده سلطه باشد».27 آیه قرآن که به عنوان توجیه ارائه شده آیه 44 سوره 18 است که در آن همه اقتدارها متعلق به خدا ذکر شده است. ترجمه این آیه توسط پیکتال‏28 مى‏گوید: در این مورد محافظت (ولایت) فقط از جانب الله است که حق است.
نورى علاء «ولایتِ» در این آیه را به معناى «اقتدار» تفسیر مى‏کند، در حالى که پیکتال آن را به «محافظت» ترجمه کرده است. هر دو معنا در زمره معانى واژه نامه‏اى این اصطلاح مى‏باشد. هم آربرى‏29 (1979) و هم داود30 (1956) ولایت در این آیه را «محافظت» ترجمه کرده‏اند. همه اقتدارها در اسلام باید بر حسب این منبع نهایى، مشروعیت یابد. این استدلال ادامه مى‏دهد که اقتدار پیامبر از طریق همین منبع، مشروعیت یافته است. براى این نکته، نورى علاء به آیه 55 سوره 5 اشاره مى‏کند: «دوست شما (ولیّکم) فقط الله مى‏تواند باشد و پیامبر او و آنهایى که ایمان دارند؛ کسانى که نماز برپا مى‏کنند و در حالى که رکوع مى‏روند زکات مى‏دهند». همچنین آیه 6 سوره 36: «پیامبر به مؤمنان نزدیک‏تر (اَوْلى‏) از خودشان است...».
علاوه بر این، معناى ریشه «ولى»31 همه معانى «دوست»، «نزدیک‏تر»، «آقا» و «رهبر» را ممکن مى‏سازد. ریشه ثلاثى در معناى کلى خود همه این ترجمه‏ها را موجه مى‏سازد؛ از این رو «ولایة النبوى» بر طبق نظر نورى علاء، معادل اسلامى براى «اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» است.32
این بیان، مستقیم‏تر به تیپ‏شناسى وبر پرداخته است و مفهوم بهبود یافته‏ترى به لحاظ جامعه‏شناختى مى‏باشد. با این حال این نیز به عنوان معادل دقیق براى «اقتدار کاریزمایى پیامبر اسلام» به دو دلیل بحث‏انگیز است: یکى این که بسیار کلى است و دیگر این که بسیار مبهم است.
این مطلب درست است که مفهومى که به طور مناسب حامل اقتدار پیامبر اسلام است باید مستلزم ایده سلطه باشد و در حقیقت، یکى از ملاک‏هایى بود که با آن «کرامت» مورد ارزیابى قرار گرفت، اما «ولایت» به اندازه کافى مشخص یا معیّن نیست تا به عنوان معادل «اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» به کار رود. بر اساس این طبقه‏بندى، سه مشکل اساسى در مورد این اصطلاح وجود دارد: 1. هیچ اشاره خاصى به «کاریزما» به عنوان «هدیه لطف» ندارد؛ 2. هیچ اشاره‏اى به کاربرد مشروع نیروى فیزیکى در تأسیس اقتدار کاریزمایى ندارد؛ 3. اختصاص به پیامبر اسلام ندارد.
ولایت هیچ اشاره ذاتى به رابطه «کاریزمایى» میان خدا و «وَلىّ»33 از یک طرف و میان «ولى» و پیروان احتمالى‏اش از طرف دیگر ندارد. معادل مناسب «اقتدار کاریزمایى» براى محمدصلى الله علیه وآله باید رابطه «منحصر به فرد» و «مشخصى» میان الله و محمد را نشان دهد و در همان زمان، خواهان اطاعت مردم از اقتدار او به سبب این رابطه باشد.
شکل‏هاى مختلف «ولایت» در قرآن همگى دلالت مى‏کنند: [1.] بر الله به عنوان «دوست محافظت کننده» (براى مثال آیه 120 سوره 2 مى‏گوید: «و اگر از امیال آنها پیروى کنى بعد از این که علم پیدا کردى، آن گاه از جانب خدا هیچ دوست محافظت کننده‏اى [ولى‏] و نه یاورى براى تو نخواهد بود»)؛
[2.] بر «دوست» به طور کلى، بر «شیاطین به عنوان دوستان محافظت کننده غیر مؤمنان» (براى مثال، آیه 27 سوره 7: «همانا ما شیاطین را دوستان محافظت کننده کسانى قرار دادیم که ایمان نیاورده‏اند»)؛
[3.] یا بر «دوستان الله» (براى مثال آیه 62 سوره 10: «آگاه باشید که همانا دوستان الله کسانى هستند که براى آنها ترس نیست و آنها محزون نمى‏شوند»).
حتى در معناى آخر که به سبکى از رابطه میان الله و انسان اشاره مى‏کند، این اصطلاح تقریباً همه مسلمانان را شامل مى‏شود و در عین حال هیچ انسان یا گروهى را به طور خاص در بر نمى‏گیرد.
تا آن جا که مسلمانان، الله را عبادت مى‏کنند و سایر واجبات دینى خود را انجام مى‏دهند، «دوستان خدا» هستند (براى مثال آیه 55 سوره 5: «دوست شما فقط الله مى‏تواند باشد و پیامبر او و آنهایى که ایمان آورده‏اند، کسانى که عبادت برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند در حالى که رکوع مى‏کنند»). اما «اقتدار کاریزمایى» یک ویژگى شخصى متعالى و استثنایى است و با این باور که به شخص خاصى ارزانى شده است مشروعیت مى‏یابد. اگر ویژگى‏اى که در بافت اسلامى، اقتدار کاریزمایى پیامبر اسلام را شناسایى مى‏کند بتواند توسط دیگران مورد مشارکت قرار گیرد، چیزى مختص پیامبر اسلام باقى نمى‏ماند و در این صورت وى منبع مشروعیت خود را از دست خواهد داد.
در تعریف «پیامبر» و متمایز ساختن وى از «کشیش»، وبر خاطر نشان ساخته است:
«نداى شخصى، عنصر تعیین کننده‏اى است که پیامبر را از کشیش متمایز مى‏سازد. کشیش به واسطه خدمت خود در سنت مقدس ادعاى اقتدار مى‏کند، در حالى که ادعاى پیامبر مبتنى بر وحى شخصى و کاریزما مى‏باشد.34
حتى اگر به ماهیت مبهم «ولایت» و چندگانگى معناى آن توجه نکنیم، این اصطلاح مستلزم هیچ عنصر خاصى از «هدیه لطف» که از جانب الله به سوى بنده «مطلوب»اش داده شده باشد نیست.
درباره مشکل دوم در این طبقه‏بندى [باید گفت‏] «ولایت» حاوى هیچ اشاره‏اى به کاربرد مشروع نیروى فیزیکى براى تأسیس اقتدار کاریزمایى نیست. هیچ اقتدارى، به معناى جامعه‏شناختى آن، نمى‏تواند بدون استفاده مشروع از نیروى فیزیکى ایجاد شود؛ استفاده مشروع یعنى استفاده‏اى که مشروع تلقى شود. در هیچ یک از شکل‏هاى قرآنى «ولایت»، این مفهوم حامل خود را جهت استفاده از خشونت در اعمال اقتدار خود محق نمى‏سازد. حتى با این فرض که ولایت «هدیه لطف»اى از جانب خدا براى مخلوق مطلوبش ایجاد مى‏کند، فرضى که مناسب نبودنش از طریق آخرین استدلال ارائه شد، باز «ولى» را محق نمى‏سازد که جهت ایجاد اقتدار خویش از نیروى فیزیکى استفاده کند. اشارات قرآنى در قرآن براى کاربرد نیروى فیزیکى وجود دارد که معمولاً در ارتباط با دو واژه کلیدى قَتَلَ‏35 (کشتن) و جَهَد36 (جنگیدن) است. به هیچ طریقى مفهوم ولایت با این کاربرد «مشروع» نیروى فیزیکى ارتباط ندارد. در قرآن آیاتى وجود دارد که در آنها هم قتل (کشتن) و هم اولیا (دوستان) دقیقاً در ضد مفهوم «ولى»اى که مستحق استفاده از نیروى فیزیکى است، ظهور دارند؛ مانند آیه 76 سوره 4:
آنهایى که ایمان آورده‏اند، در راه خدا جنگ مى‏کنند و آنها که کفر ورزیده‏اند در راه طاغوت‏ها جنگ مى‏کنند. پس با نوکران چاپلوس شیطان جنگ کنید. هان! ترفند شیطان همیشه ضعیف است.
«نوکران چاپلوس» ترجمه پیکتال براى واژه «اولیا» است؛ «جنگ مى‏کنند» ترجمه کاملاً دقیقى براى «یُقاتِلون»37 از ریشه قَتَلَ «کشتن»، «به قتل رساندن» نیست. «یُقاتِلُوا»38 صورت استمرارى شکل سوم (قَتَلَ) مى‏باشد و در این شکل فعل دلالت مى‏کند بر «نبرد کردن» و «جنگ کردن»؛ اما معناى اساسى فرمان «کشتن» همواره در همه شکل‏هاى فعلى مختلف که از شکل اول مشتق مى‏شوند، حضور دارد.
صرفاً تحت شرایط خاص و در اشاره به ویژگى خاصى از پیامبر، فرمان «کشتن» یا «جنگ کردن» صادر مى‏شود و «ولایت» به این شرایط ارتباطى ندارد.
درباره مشکل سوم در این طبقه‏بندى [باید گفت‏] «ولایت» معیار «اشاره خاص به محمدصلى الله علیه وآله» را تأمین نمى‏کند. هیچ ویژگى در این اصطلاح وجود ندارد که به صورت انحصارى مربوط به «پیامبر» باشد. آیه‏اى از قرآن که با عنوان توجیه این اصطلاح ارائه شده است بیان مى‏کند:
دوست شما (ولیّکم) فقط الله مى‏تواند باشد و پیامبر او و کسانى که ایمان آورده‏اند؛ کسانى که عبادت برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند در حالى که رکوع مى‏کنند - (آیه 55 سوره 5).
حتى اگر «ولى» - وجه وصفى معلوم از ولى‏39 - در این آیه به «آقا» و «رهبر» و نه «دوست» ترجمه شود - ترجمه‏اى موجّه از این کلمه - فوراً روشن است که نه تنها محمدصلى الله علیه وآله بلکه همه کسانى «که ایمان آورده‏اند، کسانى که عبادت برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند» در این مقام با او شریک هستند؛ از این رو «ولایت» امتیاز انحصارى پیامبر اسلام نیست. در حقیقت همه کسانى که ممکن است داراى ولایت‏40 به عنوان نشانه «لطف الهى» باشند، ممکن است به عنوان «اولیاء (جمع وَلى) الله» مورد خطاب قرار گیرند و این گونه شده است، به معناى دوستان خدا، کسانى که خداوند بر آنها لطف مى‏کند. «اولیا» 34 بار در قرآن ذکر شده است و هر بار اشاره مى‏کند به «مسلمانان متقى»، «دوستان» یا «دوستان محافظت کننده» که انسان‏ها مى‏توانند آنها را به جاى خدا براى پرستش‏41 انتخاب کنند؛ براى مثال، آیه 26 سوره 3 مى‏گوید: «نگذارید مؤمنان، کافران را به عنوان دوستان خود بگیرند...».
آیه 76 سوره 4 مى‏گوید: «کسانى که ایمان آورده‏اند، در راه خدا جنگ مى‏کنند، و کسانى که کفر ورزیده‏اند، در راه طاغوت‏ها جنگ مى‏کنند. پس با نوکران چاپلوس شیطان جنگ کنید».
آیه 46 سوره 42 مى‏گوید: «و آنها هیچ دوستان محافظت کننده‏اى که به آنها کمک کنند به جاى الله نخواهند داشت». (تأکیدات از جانب ما اضافه شده‏اند و دلالت مى‏کنند بر ترجمه‏هاى «اولیا». همچنین بنگرید به آیه 18 سوره 25، آیه 41 سوره 24، آیه 3 سوره 39، آیه 10 سوره 45 و جاهاى دیگر).
کارادووا به دنبال یک بررسى وسیع در معناى ریشه شناختى و کلامى «وَلى» در مقاله‏اى در دایرة المعارف مختصر اسلام تحت همین مدخل، معتقد است «هنگامى که وَلى در امور دینى به کار مى‏رود، ارتباط بسیار زیادى با عنوان قدیسین‏42 ما پیدا مى‏کند».43 علاوه بر این، با ارجاع آن به منابع سنتى اسلامى، ولى معادل با «عارف بالله» مى‏باشد، یعنى، «کسى که از معرفت عرفانى برخوردار است»، «کسى که خدا را مى‏شناسد».44
مجدداً هیچ اشاره اختصاصى به محمدصلى الله علیه وآله و ویژگى‏هاى شخصى منحصر به فرد او در این اصطلاح وجود ندارد. حالت معنوى «عارف بالله» به لحاظ نظرى براى همه مسلمانان متقى دست یافتنى است. معادل «اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» در اصطلاحات اسلامى باید مختص محمدصلى الله علیه وآله باشد و نه مسلمان دیگرى.
به دومین مشکل اصلى درباره این اصطلاح برمى‏گردیم. «ولایت» حامل معانى متعددى است، همچنان که اکنون روشن شده است، و به همین دلیل فاقد توان مستقیم و مؤکد که براى بیان ویژگى کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله ضرورى است، مى‏باشد. این ابهام از شش معناى صریح و ضمنى متمایز ناشى مى‏شود که در قرآن ذکر شده است و کاربردهاى مختلف این اصطلاح ممکن است به آن شش مورد تقسیم شود:
معناى نخست، در شکل «ولیّکم» (ولى شما) دلالت مى‏کند بر دوستى، دوستى محافظت کننده، یا اقتدار الله (آیه 55 سوره 5: «دوست شما [ولیّکم‏] فقط الله مى‏تواند باشد...»)؛
معناى دوم، اقتدار پیامبر است (آیه 55 سوره 5: «دوست شما [ولیّکم‏] فقط الله مى‏تواند باشد و پیامبر او و کسانى که ایمان آورده‏اند...»)؛
معناى سوم، اقتدار همه مؤمنان (همان منبع)؛
معناى چهارم، در شکل «اولیا» (جمع ولى)، دوستان خدا (آیه 62 سوره 10: «هان! هر آینه دوستان [اولیا] الله [کسانى‏] هستند که بر آنها ترس نیست [وارد نمى‏شود]، و محزون نمى‏شوند»)؛
معناى پنجم، اولیاى شیاطین (آیه 76 سوره 4: «آنها که ایمان آورده‏اند در راه خدا جنگ مى‏کنند و آنها که کفر ورزیده‏اند در راه طاغوت‏ها جنگ مى‏کنند. پس با نوکران چاپلوس [اولیاى‏] شیطان جنگ کنید...»)؛
و معناى ششم در شکل وَلیّاً (یک ولى)، به طور کلى دوستان و دوستى (آیه 89 سوره 4: «پس دوستانى (اولیا)45 از آنها برنگزینید تا زمانى که آنها خانه‏هاى خود را در راه خدا ترک نمایند... [و از میان آنان هیچ دوستى (ولیاً) و یاورى نگیرید].
اصطلاحى که این همه معانى ضمنى هر چند مرتبط با هم داشته باشد نمى‏تواند جهت شناسایى ویژگى خاص محمدصلى الله علیه وآله که نهایتاً اقتدار کاریزمایى وى را مى‏سازد، به کار رود.
بر اساس ارزیابى این دو اصطلاح، مفهوم اسلامى معادل براى «اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» باید بر پایه پنج معیار زیر که اعتبار آنها اکنون تثبیت شده است، پى‏ریزى شود: 1 - باید مستقیماً حامل ایده «اقتدار» باشد؛ 2 - باید ماهیت این اقتدار را به عنوان «کاریزمایى» شناسایى کند، یعنى به عنوان یک «هدیه شخصى» که از منبع مشروعیت دریافت شده است؛ 3 - باید دریافت کننده کاریزما، یعنى محمدصلى الله علیه وآله را محق سازد که از نیروى فیزیکى به منظور تثبیت اقتدار خویش استفاده نماید؛ 4-باید به محمدصلى الله علیه وآله اختصاص داشته باشد به طورى که هیچ کس دیگر در بافت اسلامى نتواند ادعاى «اقتدار کاریزمایى» نماید؛ 5 - باید یک اصطلاح واضح و مشخص، مصون از تفسیرها و قرائت‏هاى نوسانى باشد.
وبر مى‏پرسد:46 «از دید جامعه‏شناختى پیامبر کیست؟» وى به این پرسش پاسخ مى‏دهد: «بنا به درک ما پیامبر به معناى یک فرد تنهاى حامل کاریزماست که به واسطه مأموریت خود یک مکتب دینى یا حکم الهى را اعلام مى‏کند».47
دقیقاً «به واسطه مأموریت او» است که 1 - مشروعیت اقتدار کاریزمایى ایجاد مى‏شود؛ 2-شخصیت کاریزمایى از سایرین متمایز مى‏گردد. به علاوه در تمایز گزاردن میان پیامبران «اسوه» و «اخلاقى»، وبر خاطر نشان ساخته است که پیروان یک پیامبر ممکن است «جذب شخص او شوند چنان که در مورد زرتشت، عیسى و محمدصلى الله علیه وآله چنین بود، یا جذب مکتب وى گردند آن گونه که در مورد بودا و پیامبران بنى‏اسرائیل رخ داد».48 اشارت وبر به کاریزماى شخصى فراوان است:
«براى اهداف ما در این جا، نداى شخصى عنصر تعیین کننده‏اى است که پیامبر را از کشیش متمایز مى‏سازد»، «پیامبر قدرت خود را صرفاً به واسطه هدایاى شخصى خود، اعمال مى‏کند» و غیره.49 در این جا نیز، اقتدار محمدصلى الله علیه وآله با ویژگى‏ها و صفات شخصى وى در ارتباط است.
اساسى‏ترین وجه تمایزى که محمدصلى الله علیه وآله و صرفاً محمدصلى الله علیه وآله را مى‏توان در بافت اسلامى با آن شناسایى کرد، «رسالت» (پیامبرى) اوست؛ یک ویژگى متمایز کننده‏اى که اقتدار شخصى او را مشروعیت بخشید و این کار را با اشاره‏اى واضح به «مأموریت الهى» او انجام داد.
«اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» با این اصطلاح به بهترین نحو شناسایى مى‏شود.
«رسالت» از ریشه «رسل»50 است که در شکل‏هاى مختلف به معانى زیر مى‏باشد: «از خود صادر کردن»، «توزیع کردن»، «فرستادن» (شکل چهارم، اَرسَلَ)، «نگه‏داشتن یک نامه»، «به یکدیگر فرستادن» (شکل ششم، تراسَلَ).
در شکلى که در این جا مورد نظر است، «رسالت» به معناى «مأموریت»51، «وظیفه»52 یا «احساس وظیفه»53 مى‏باشد. چندین اشاره قرآنى به این کلمه در شکل‏هاى مختلف با پیشوندها و پسوندهاى فراوان وجود دارد: در شکل «رُسُلٌ»54 (پیامبران)، 34 بار از جمله: آیه 87 سوره 2، آیه 253 سوره 2، آیه 144 سوره 3، آیه 10 سوره 6 و آیه 71 سوره 39؛ در شکل «رُسُلُنا» (پیامبران ما)، هفده مرتبه از جمله: آیه 32 سوره 5، آیه 61 سوره 6، آیه 69 سوره 11 و آیه 31 سوره 39؛ در شکل «رَسولٌ» (یک پیامبر)، 116 مرتبه از جمله: آیه 87 سوره 2، آیه 32 سوره 3، آیه 42 سوره 4، آیه 61 سوره 7، آیه 21 سوره 33 و آیه 12 سوره 48. شکل‏هاى فراوان دیگرى نیز وجود دارد. یکى از مهم‏ترین اشارات قرآنى آیه 158 سوره 7 است.
بگو (اى محمد): اى انسان‏ها، هان! من پیامبر خدا هستم (رسول الله) به سوى همه شما. (پیامبر او) که حاکمیت آسمان‏ها و زمین به او تعلق دارد. هیچ خدایى جز او نیست؛ او زنده مى‏کند و مى‏میراند. پس به الله و پیامبر (رسول) او ایمان آورید پیامبرى که تعلیم ندیده‏55 و از او پیروى کنید شاید که هدایت شوید.
همه عناصر اساسى اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله در این آیه وجود دارد - همراه اصطلاح قرآنى که به بهترین نحو آن را شناسایى مى‏کند. طبق این آیه، همه اقتدارها به الله تعلق دارد. «او حاکم آسمان و زمین است». هیچ خدایى جز او وجود ندارد، و همه اقتدارها باید از این منبع سرچشمه بگیرد. او با اراده خود محمدصلى الله علیه وآله را به عنوان پیامبر خود (رسول) جهت راهنمایى انسان‏ها ارسال مى‏کند (أرسَلَ). تنها منبع «رستگارى» انسان‏ها، پیروى از خدا از طریق پیامبرش است.
بنابراین اقتدار محمدصلى الله علیه وآله مشروعیت مى‏یابد به دلیل این که خدا به او اقتدار مى‏دهد، خدایى که «حاکمیت آسمان‏ها و زمین به او تعلق دارد» و محمد کاریزمایى مى‏شود به واسطه ویژگى شخصى او، «رسالت» (پیامبرى).
اولین اصلى که بر اساس آن سایر نظرها مورد ارزیابى قرار گرفت این است که اصطلاح اسلامى «باید مستقیماً حامل ایده اقتدار باشد». «رسالت» تنها منبع اقتدار محمدصلى الله علیه وآله است. آیه‏اى که اخیراً ذکر شد، به روشنى دلالت مى‏کند بر این که انسان‏ها باید از محمدصلى الله علیه وآله اطاعت کنند، زیرا او پیامبر (رسول) الله است. اطاعتِ از محمدصلى الله علیه وآله به دلیل پیامبرى (رسالت) او، همواره طلب مى‏شود:
بنابراین من مقدر مى‏کنم آن را براى کسانى که دور مى‏کنند56 (شیطان را) و زکات مى‏دهند و کسانى که به آیات ما ایمان دارند؛ آنهایى که از پیامبر (الرسول) پیروى مى‏کنند. (سوره 7، آیه 156 - 157).
یا در آیه دیگر به طور خاص‏تر بر آن دلالت شده است: «بگو: از خدا و پیامبر (الرسول) اطاعت کنید؛ اما اگر روى گردانید57، هان! الله کافران را دوست ندارد» - (سوره 3، آیه 32).
آیات زیادى در قرآن وجود دارد که به اقتدار محمدصلى الله علیه وآله که از پیامبرى (رسالت) او ناشى مى‏شود اشاره مى‏کنند؛ براى مثال، سوره 2، آیه 143: «و ما قبله‏اى را که سابقاً پیروى مى‏کردى تعیین کردیم صرفاً براى این که بشناسیم کسى را که از پیامبر (الرسول) پیروى مى‏کند از کسى که عقب گرد مى‏نماید».
سوره 3، آیه 53: «اى پروردگار ما، ما ایمان داریم به آنچه تو وحى کرده‏اى و ما پیروى مى‏کنیم از کسى که فرستاده‏اى (الرسول)».
سوره 3، آیه 132: «و اطاعت کنید از الله و پیامبر (الرسول)، که ممکن است مورد رحمت قرار گیرید» و غیره.
در همه این اشارات، اطاعت از محمدصلى الله علیه وآله نتیجه مستقیم «رسالت» او، پیامبرى الله است که حلقه اتصال میان الله و محمدصلى الله علیه وآله مى‏باشد. از طریق محمدصلى الله علیه وآله تلاش مى‏شود که اقتدار الله بر زمین تثبیت شود و از طریق الله، اقتدار محمدصلى الله علیه وآله مشروعیت مى‏یابد.
«الرسالة المحمدیة» (پیامبرى محمد) دلالت مى‏کند بر اقتدار کاریزمایى که محمدصلى الله علیه وآله به عنوان پیامبر الله داراست.
اصل دوم اظهار مى‏کند که اصطلاح اسلامى «باید ماهیت این اقتدار را به عنوان کاریزمایى شناسایى کند؛ بدین معنا که یک هدیه شخصى از منبع مشروعیت دریافت مى‏شود». بر اساس اصول اسلامى، محمد خاتم همه پیامبرانى بود (خاتم النبیون) که الله براى راهنمایى انسان فرستاده است. هیچ پیامبر دیگرى پس از او نخواهد بود: «محمد پیامبر الله و خاتم پیامبران است» - (سوره 33، آیه 40).
بسیارى از پیامبران پیش از محمدصلى الله علیه وآله فرستاده شده‏اند، از قبیل آدم، نوح، ابراهیم، موسى و عیسى، اما تصور این بود که براى عرب قرن هفتم فقط یک پیامبر فرستاده شده و آن محمدصلى الله علیه وآله است. طبق قرآن، الله «هرگز پیامبرى نفرستاد مگر با زبان مردم خودش تا این که پیام را براى آنها روشن گرداند» - (سوره 14، آیه 4). این مطلب اشاره‏اى مستقیم است به محمدصلى الله علیه وآله به عنوان یک پیامبر عرب و به قرآن به عنوان کتابى عربى. در چارچوب تاریخى، تصور بر این بود که محمدصلى الله علیه وآله تنها پیامبرى است که «هدیه» رابط میان الله و انسان را دریافت کرد.
این «رسالت» ماهیت کاریزمایى - شخصى اقتدار محمدصلى الله علیه وآله را شکل داد. محمدصلى الله علیه وآله پیامبر (رسول) الله است» - (سوره 48، آیه 29). او تنها دریافت کننده این عنوان بود، تنها مسلمان در چنین مجاورتى با الله، و این اقتدار کاریزمایى او را ایجاد کرد.
سومین اصل اظهار مى‏کند که متن اسلامى باید دریافت کننده کاریزما را جهت استفاده از نیروى فیزیکى براى ایجاد اقتدار خود «محق سازد». در سراسر قرآن فرمان الهى «جنگ کردن» و «کشتن» به محمد به عنوان «پیامبر» خطاب شده است. در آغاز جنگ احد (سال 625)، الله محمدصلى الله علیه وآله را در قرآن مورد خطاب قرار داده است: «و هنگامى که در سپیده دم از خانه رهسپار شدى تا موقعیت مؤمنان را براى جنگ (قتال) تعیین نمایى، الله شنونده و دانا بود» - (سوره 3، آیه 121). الله به پیامبر و پیروانش فرمان مى‏دهد که بجنگند و به آنان وعده پیروزى مى‏دهد:
اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ کردن ترغیب کن. اگر در میان شما بیست نفر افراد صابر باشند آنها بر دویست نفر غلبه خواهند کرد و اگر در میان شما صد نفر (افراد صابر) باشند آنها بر هزار نفر از کسانى که کفر ورزیده‏اند، غلبه خواهند کرد، چرا که آنان (کافران) مردمى بدون عقل هستند. (سوره 8، آیه 65).
استفاده از نیروى فیزیکى به محمدصلى الله علیه وآله اعطا شد تا اقتدار خود را تثبیت نماید و از طریق او اقتدار الله تثبیت شود. «جنگ براى شما مقرر شده است» - (سوره 2، آیه 216)؛
(بیایید، در راه خدا جنگ کنید» - (سوره 3، آیه 167)؛
«جنگ کنید در راه خدا با آنان که با شما مى‏جنگند» - (سوره 2، آیه 190).
از آن جا که الله به مؤمنان دستور مى‏دهد، چنین استفاده‏اى از نیروى فیزیکى مشروعیت مى‏یابد، چرا که نهایتاً اقتدار الله را تثبیت مى‏کند. از آن جا که محمد پیامبر او بود، به کار بردن خشونت مشروع مجاز بود.
اصل چهارم این است که اصطلاح اسلامى «باید مختص به محمدصلى الله علیه وآله باشد و هیچ کس دیگر در بافت اسلامى نتواند ادعاى اقتدار کاریزمایى مشابهى نماید». استدلالى که براى ماهیت «کاریزمایى» و «شخصى» اقتدار محمدصلى الله علیه وآله عرضه شد، اصل دوم، در این جا نیز قابل اعمال است. در حالى که هم «کرامت» و هم «ولایت» ممکن است براى هر مسلمان متقى قابل اطلاق باشد؛ «رسالت» فقط امتیاز انحصارى محمدصلى الله علیه وآله است. هیچ کس از میان مسلمانان نمى‏تواند مدعى این مقام باشد. صرفاً محمدصلى الله علیه وآله توسط الله انتخاب شد تا پیامبر او باشد و این منحصر به فرد بودن، منبع اقتدار کاریزمایى «پیامبر» است.
سرانجام، اصل پنجم القا مى‏کند که مفهوم اسلامى «باید اصطلاح روشن و معین و مصون از تفسیرها و قرائت‏هاى نوسانى باشد». بر خلاف «ولایت» که معانى ضمنى بسیارى دارد، اشکال مختلف «رسالت» مستمراً در سراسر قرآن به کار رفته است و دلالت مى‏کند بر «پیامبر» الله، چه آنهایى که قبل از محمدصلى الله علیه وآله بودند از قبیل موسى و عیسى و چه خود محمدصلى الله علیه وآله.
«الرسالة المحمدیة» اقتدار کاریزمایى را که محمدصلى الله علیه وآله داراست و به عنوان آخرین پیامبر الله اعمال مى‏کند به وجود مى‏آورد و او را جهت استفاده از نیروى فیزیکى مشروع براى تثبیت این اقتدار محق مى‏سازد.
تدوین این مفهوم اسلامى، جامعه‏شناسى سلطه وبر را - در مربوطترین سطح نظرى آن - به دوره مؤثر اسلام ارائه نمود. اما این تیپ‏شناسى کاریزما و انتقال مفهومى دقیق آن به اصطلاحات اسلامى، نقطه شروع جهت به کار گرفتن جامعه‏شناسى اقتدار وبر در اسلام است؛ اما این نمى‏تواند اولین قدم در یک فرآیند طولانى تلقى شود. یک تبیین هرمنوتیک از مفهوم کاریزما، تنها سرآغازى براى درک دقیق ساختار فرهنگى این سبک از اقتدار مى‏باشد. به دنبال مطالعات موفقیت‏آمیز خود وبر درباره محیطهاى کاریزمایى مختلف، آنچه باید بازسازى شود، بافت کلى روابط اجتماعى است که رهبر کاریزمایى اولیه را با یک جامعه پهناور در حال تحول و بى‏نظیر «امت» متحد مى‏سازد. اما براى دست‏یابى به هدف این مطالعه، مفهوم سازى خاص اقتدار کاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله در بافت اسلامى، جامعه‏شناسى سلطه وبر را براى دوره اولیه فرهنگ سیاسى اسلامى مستقیماً قابل دسترسى خواهد ساخت.
پى‏نوشت‏ها
*) دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل کارشناسى ارشد علوم سیاسى دانشگاه باقرالعلوم(ع).
1. Weber, 8791a, Economy and society: An Outline of Interpretive Sociology. Edited by Guenther Roth and Claus Wittich. 2vols. Berkeley: University of California Press. P.142.
2. inneren Rechtfer tigungs grunde.
3. ausseren Mittel.
4. Weber, M.6491. From Max Weber: Essays in Sociology. Translated, edited and with an introduction by H.H. Gerth and C.Wright Mills. New York: Oxford University Press. P.87.
5. Weber, 8791 a, 142.
6. 8791 a, 242.
7. 6491 a, 97.
8. 8791 a, 934.
9. Ibit.
10. Ibit.
11. Macdonald, 3591.
12. Gardet.
13. 9791.
14. 3591.
15. 8791 a, 1111 - 2111.
16. 6491, 97.
17. Sib.
18. State.
19. 6491, 97.
20. 0891 a, 705.
21. Aziz al-din al-Nasafi.
22. 2691, 7.
23. Weber. 8791 a, 649.
24. gift of grace.
25. اسماعیل نورى علاء، جامعه‏شناسى سیاسى تشیع اثنى عشریه (تهران: انتشارات ققنوس، 1375) ص‏21.
26. WLY.
27. اسماعیل نورى علاء، پیشین، ص 21.
28. Pickthall.
29. Arberry.
30. Dawood.
31. WLY.
32. اسماعیل نورى علاء، پیشین، ص 22 - 23.
33. wali.
34. 8791 a, 044.
35. qatala.
36. jahada.
37. yuqataluna، در آیه قرآن یُقاتِلون (به کسر تاء) آمده است [مترجم‏].
38. yuqatalu.
39. WLY.
40. در متن انگلیسى، کرامت ذکر شده است اما ولایت مورد نظر مى‏باشدکه در ترجمه آورده شد.
41. to deify.
42. saints.
43. Carra de vaux, B. 3591 "Wali. In shorter Encyclopaedia of Islam, edited by H.A.R.Gibb etal. Ithaca: Cornell University Press.
44. Ibit.
45. در این قسمت آیه «اولیاء» ذکر شده است در حالى که در متن انگلیسى «ولیّاً» آمده است. کلمه «ولیّاً» در آخر آیه آمده است که توسط مترجم به متن اصلى اضافه شد.
46. 8791 a, 934.
47. Ibit.
48. 8791 a,044.
49. Ibit.
50. RSL.
51. mission.
52. Calling.
53. vocation.
54. نویسنده دچار اشتباه شده و رسل را مفرد معنا کرده است که در ترجمه اصلاح شد. [مترجم.]
55. «الذى یؤمن بالله و کلماته» در متن انگلیسى ترجمه نشده است. [مترجم‏].
56. یتّقون.
57. در آیه «تَوَلّوا» آمده است که صیغه مخاطب است، در حالى که در متن انگلیسى صیغه مغایب ذکر شده است. [مترجم.]

تبلیغات