آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

3. انواع آزادى‏هاى عمومى از دیدگاه على(ع)
در دو بحث گذشته درباره آزادى و نیز مبانى نظرى آن از دیدگاه حضرت على (ع) مباحثى را بیان نمودیم در این مبحث در پى آنیم که مهمترین مصادیق آزادى‏هاى عمومى را از دیدگاه آن حضرت مورد بررسى قرار دهیم چنانکه پیشتر اشاره شد آزادى‏هاى عمومى را به چند صورت تقسیم بندى کرده‏اند ما در این مقاله با توجه به تقسیم بندى سه گانه آزادى‏هاى عمومى، برخى از مهمترین مصادیق آزادى‏هاى فکر و آزادى‏هاى شخصى را مورد اشاره قرار مى‏دهیم.
الف. آزادى‏هاى فکر
منظور از آزادى فکر به معناى اعم، کلیه آزادى‏هاى عمومى که با فکر و اندیشه آدمى مرتبط مى‏باشد مانند آزادى اندیشه، آزادى عقیده، آزادى بیان و...
1. آزادى اندیشه
1-1. مفهوم آزادى اندیشه
در تعریف اندیشه و تفکر اختلاف زیادى وجود ندارد. اغلب تعریف کنندگان در یک جامع مشترک اتفاق نظر دارند که عبارت است از فعالیت هدفدار ذهنى از مقدمات روشن روبه قضایایى که درک و دریافت آنها هدف تلقى شده است.(1) چنانکه از این تعریف روشن مى‏شود اندیشیدن، یک عملیات، کاملاً ذهنى و درونى است که به دور از حواس ظاهرى انسان انجام مى‏گیرد.
آزادى اندیشه به معناى نبودن همه موانع و عواملى است که فرد را از اندیشیدن آزادانه باز مى‏دارد و فکر انسان را در مسیرى خلاف آنچه عقل و اندیشه انسان اقتضا مى‏کند سوق مى‏دهد.
2ـ1. اهمیت آزادى اندیشه در دیدگاه على(ع)
عقل و تفکر به عنوان فصل ممیز انسان و حیوان به شمار مى‏رود و لذا مى‏توان گفت هر کس بیشتر از این نعمت الهى برخوردار و بهتر از آن بهره‏مند گردد به جوهره انسانیت نزدیک‏تر است. اسلام به عنوان یک دین جامع و کامل به آزادى و اهمیت فکر و اندیشه اهتمام خاصى داشته است لذا اگر کسى ادعا کند که آزادى اندیشه از ویژگى‏هاى اساسى دین اسلام است، این ادعا، مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این ادعا صدها آیات قرآن است که به تفکر و تعقل و به جریان انداختن فهم و شعور فرمان مى‏دهد.(2) «اگر اندیشه در واقعیت عالم هستى اعم از واقعیت جهان برون ذاتى و درون‏ذاتى و دیگر واقعیات عالم هستى آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوى و تعیین چارچوب صادر نمى‏کرد».(3)
امیرمؤمنان حضرت على(ع) نیز همواره برآزادى اندیشه تاکید داشتند «در واقع امام على(ع) اجازه مى‏داد که مخالفان وى آزادانه فکر کنند و سپس راهى را انتخاب نمایند که آزادى اندیشه در پیش پاى آنها گذاشته و بینش مستقل و دور از هر گونه فشار و اجبارى به آن رهنمون گشته است و سپس على ابن‏ابیطالب بسیار کوشید که مردم را به طلب علم به مفهوم عام آن که همان معرفت و فرهنگ باشد ترغیب نماید و طلب علم از نقطه نظر اساسى و طبیعت، مربوط به آزادى دانشجو در اندیشه و تفکر مى‏باشد براى آنکه بررسى معارف و علوم، نیازمند آزادى در مقیاس وسیعى است بنابراین انکسى که تفکر و اندیشه ندارد علم ندارد و آنکس که آزاد نباشد علم ندارد و بدین ترتیب نتیجه مى‏گیریم که طلب علم و آزادى اندیشه دو امر متلازم هستند».(4)
زدودن غبار از گوهر ارزشمند عقل و آشکار ساختن گنج‏هاى پنهان اندیشه از مهم‏ترین اهداف بعثت انبیاست و پرواضح است که این مهم جز در سایه آزادى اندیشه امکانپذیر نیست «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستأ دوهم میثاق فطرته و... یثیروا لهم دفائن العقول»(5) تشویق و ترغیب مردم به سؤال کردن از شیوه‏هاى عملى حضرت در فعال کردن فکر و اندیشه بود آن حضرت بارها فرمودند: «ایها الناس! سلونى قبل ان تفقدونى»(6) یعنى اى مردم قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من سؤال کنید. ایشان همه مردم را به یک جهاد عمومى براى تلاش و تکاپوى ذهنى و پیدا کردن سؤالات مفید و درخواست پاسخ‏هاى مناسب فرا مى‏خواند و در اثر همین امر همواره سؤال‏هاى فلسفى، کلامى و علمى در حضور ایشان مطرح مى‏گردید و ایشان بدان پاسخ مى‏گفتند.
تلاش آن حضرت در توسعه خردورزى محدود به تشویق و ترغیب نمى‏شد بلکه ایشان در این راه علاوه بر اقدامات علمى و عملى، همچون باغبانى دلسوز آفتهاى بوستان اندیشه را نیز به مردم بازگو مى‏کردند که در این جا به مهم‏ترین موارد آن اشاره مى‏شود.
3ـ1. آفت‏هاى اندیشه در نگاه على(ع)
همچنان که رشد تفکر و اندیشه صحیح، برکات بى‏شمار و عظیمى را به دنبال داشته و دارد شاید به همان اندازه، آفات آن نیز مشکل آفرین‏بوده و هست. برهمین اساس حضرت على(ع) همواره ضمن تاکید و ترغیب به تفکر و اندیشیدن، راه چگونه اندیشیدن را به یاران خود مى‏آموختند و آفت‏هاى اندیشه را یادآور مى‏شدند. در اینجا جهت تکمیل بحث آزادى اندیشه به برخى از آفت‏هاى مهم اندیشه اشاره مى‏شود:
1ـ3ـ1. شخصیت‏گرایى:
یکى از موجبات لغزش اندیشه، گرایش به شخصیت‏هاست. شخصیت‏هاى بزرگ از نظر عظمتى که در نفوذ دارند بر روى فکر و اندیشه دیگران اثر مى‏گذارند. در حقیقت، فکر و اراده دیگران را تسخیر مى‏کنند و دیگران در مقابل آن‏ها استقلال فکرى و اراده خود را از دست مى‏دهند.(7) حضرت على(ع) همواره مى‏کوشیدند این مسئله مهم را بیاموزند که آنچه ملاک پذیرش سخن افراد است درستى و حقانیت سخن آنان است نه شخصیت آنان.
حارت بن حوط نزد امام آمد و در مورد سرگردانى و حیرت خود در مورد حقانیت طرفین جنگ جمل با امام به صحبت پرداخت امام(ع) فرمود:
یا حارث انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه...»!
اى حارث تو به پایین نظر کردى و بالایت را ندیدى پس حیران و سرگردان ماندى تو حق را نشناختى تا اهلش را بشناسى و باطل را نشناختى تا پیروانش را بشناسى».
آن چه حارث را حیران نموده بود همان شخصیت‏زدگى و سابقه سران اصحاب جمل بود که یکى لقب «سیف الاسلام» را به گردن آویخته و دیگرى عنوان «ام المؤمنین» را با خود داشت.
امیرمؤمنان همواره در تلاش بود تا اندیشه را از حصار شخصیت‏ها خارج کند و به استقلال برساند. لذا به مالک اشتر مى‏فرماید:
لایدعونک شرف امرء الى ان تعظم من بلابه ما کان صفیرا...؛ و باید بزرگى شخصیت کسى ترا بر آن ندارد که رنج و کار کوچک او را بزرگ بشمارى.(8)
2ـ3ـ1. وابستگى گروهى
نحوه تفکرى که در یک گروه حاکم است، خواه ناخواه در نحوه اندیشیدن اعضاى آن گروه تاثیر دارد زیرا همواره نوعى میل و علاقه به تایید در گروه و فشار جمع، توان آزادى اندیشه را از شخص سلب مى‏کند.
حضرت على(ع) در جنگ جمل چون به نزدیک بصره رسید، گروهى از اهل آن دیار، مردعربى را نزد آن بزرگوار فرستادند تا حقیقت حال او را با همراهان عایشه برایشان معلوم گرداند تا شبهه از آنان برطرف شود پس حضرت، رفتار خویش با اصحاب جمل را توضیح داد به طورى که آن مرد دانست که آن حضرت بر حق است حضرت پس از اثبات حقانیت خود به او فرمود: بیعت کن گفت من فرستاده گروهى هستم و از پیش خودکارى نمى‏کنم تا به نزد ایشان بازگردم و موشت نمایم. حضرت على(ع) فرمود:
«ارایت لو ان الذین وراءک بعثوک رائدا تبتغى لهم مساقط الغیث فرجعت الیهم و اخبرتهم عن الکلاء و الماء فخالفوا الى المعاطش و المجادب ماکنت صانعا؟ قال کنت تارکهم و مخالفهم الى الکلأ و الماء فقال(ع) فامدد اذا یدک فقال الرجلم فوالله ما استطعت ان امتنع عند قیام الحجه على فبایعته»(9)؛ آیا اگر کسانى که از طرف آنها نزد من آمده‏اى تو را پیشرو نفرستند تا زمینى را که در آنجا باران آمده (و داراى آب و گیاه است) براى ایشان بیابى و به سویشان بازگشته آنان را از گیاه و آب خبر دهى و آنها از تو پیروى نکرده و در زمین‏هاى بى‏آب و گیاه فرد آیند تو چه خواهى کرد؟ آن مرد گفت من آنان را رها مى‏کنم و به جایى که داراى گیاه و آب است مى‏روم امام فرمود: اکنون بیعت کن آن مرد گفت: به خدا سوگند چون حجت تمام گردید نتوانستم از بیعت روى گردانم پس بیعت کردم».
امیرمؤمنان در زمان زمامدارى خویش در جهت اصلاح این بیمارى اندیشه پیوسته در تلاش بوده و ناخشنودى خود را از شیوع چنین بیمارى خطرناک در بین گروه‏ها و جناح‏هاى موجود این گونه ابراز مى‏کند:
... فیا عجبا و مالى لا اعجب من خطأ هذه الفرق... .
یعملون فى الشبهات و یسیرون فى الشهوات، المعروف فیهم عرفوا، و المنکر عندهم ما انکروا...؛ پس شگفتا و چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباه کارى این فرقه‏هاى گوناگون... در شبهات رفتار نموده و از خواهش‏هاى نفسانى پیروى مى‏کنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزى است که خودشان نیکو شناخته‏اند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزى است که خودشان بد دانسته‏اند.(10)
3ـ3ـ1. هوا و هوس:
انسان داراى مجموعه‏اى مرکب از گرایش‏ها، امیال، بینش‏ها و شناخت‏هاست اگر انسان اهتمام خود را فقط متوجه گرایش‏ها و امیال کند، بینش‏هاى او شدیدا آسیب خواهد دید. حضرت على(ع) هوا و هوس را آفت عقل و اندیشه مى‏داند. «الهوى عدو العقل»(11) «الهوى آفه الالباب»(12) و در روایت دیگرى، تبعیت از هوا و امیال نفسانى را باعث اختلال در درک و فهم انسان مى‏داند: «انکم ان امرتم علیکم الهوى اصمکم و اعماکم و ارداکم»؛(13) اگر شما خواهش را برخورد امیر گردانید شما را کر و کور گرداند و به هلاکت اندازد».
2. آزادى عقیده
2ـ1. تعریف آزادى عقیده
عقیده از ماده عقد به معناى گره‏خوردگى است.(14) «گاهى گرایش به موضوعى خاص چنان در دل ریشه مى‏دواند که تمام فکر و ذکر او را اشغال خواهد کرد»(15) به این ادراک تصدیقى و وابستگى روانى به یک موضوع عقیده گفته مى‏شود. با توجه به این تعریف مى‏توان به تفاوت اندیشه و عقیده پى‏برد زیرا اندیشه در ذات خود بر حرکت و پویایى و جریان دلالت مى‏کند بخلاف عقیده که فى نفسه حالتى ایستا و ثابت دارد به علاوه «اندیشه، صرفا شناخت و علم است اما عقیده، تعلق خاطر و وابستگى به موضوعى خاص است در این صورت گرچه اعتقاد از مسیر اندیشه عبور مى‏کند اما دو عنوان مستقل تلقى مى‏گردند.»(16)
آزادى عقیده عبارت است از اینکه هر شخص، هر فکرى اعم از اجتماعى، فلسفى، سیاسى و مذهبى را که مى‏پسندد یا آن را عین حقیقت مى‏پندارد آزادانه انتخاب کند بى‏آنکه مواجه با نگرانى یا بیم یا تجاوزى بشود.(17) «بدیهى است هنوز وسایل و امکاناتى در اختیار بشر قرار نگرفته است تا بتوان اندیشه کسى را که هنوز از ذهن او به بیرون تراوش نکرده است کشف کرد لذا اینگونه آزادى‏ها از طریق گفتار یا رفتار یا نوشتار آشکار مى‏شوند.»(18)
2ـ2. آزادى عقیده در دوران حضرت على(ع)
مطالعه تاریخ زندگانى حضرت على(ع) بویژه دوران امامت آن حضرت نشان مى‏دهد که آن حضرت همواره بر اعتقاد و ایمان قلبى افراد که برخاسته از اختیار، اندیشه و انتخاب آزادانه آنان است تاکید داشته و از اکراه و اجبار در محدوده اعتقادات افراد پرهیز مى‏نموده است. و بر این مطلب پاى مى‏فشرد که «فان القلب اذا اکره عمى...»(19) همانا قبول عقیده کار قلب است و پذیرش عقیده با اجبار و اکراه نمى‏سازد. زندگى آزادانه پیروان سایر ادیان آسمانى در کنار مسلمانان مى‏تواند بهترین دلیل بر این مدعى باشد.
على(ع) به معقل بن قیس که از فرماندهان سپاه امام و عازم جنگ با مرتدان بنى ناجیه بود فرمود: «یا معقل بن قیس اتق الله ما استطعت فانها وصیه الله للمؤمنین لاتبغ على اهل القبله و لا تظلم اهل الذمه؛(20) یعنى این معقل تا مى‏توانى تقواى الهى پیشه کن که این، وصیع خداوند به مؤمنین است. به اهل تجاوز نکن و به اهل ذمه ستم روا مدار».
در سخن دیگرى امیرمؤمنان از ظلم و ستمى که به زنى از اهل ذمه روا شده با حزن و اندوه یاد مى‏کند و مى‏فرماید: «فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندى جدیرا؛(21) یعنى اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه از حزن و اندوه بمیرد بر او ملامت نیست بلکه در نزد من هم به مردان سزاوار است».
3. آزادى بیان
1-3. مفهوم آزادى بیان
«آزادى بیان؛ یعنى حق اظهار فکر، عقیده و سلیقه که از طریق سخنرانى یا مطبوعات و کتاب و مانند آن انجام مى‏گیرد. به موجب این حق، انسان مى‏تواند عقاید و اندیشه‏هاى خود را بى هیچ ترس و نگرانى از تعقیب و توقیف و مجازات ابراز دارد.»(22) بنابراین محدود کردن افراد در اظهار نظر و عقیده خود بر خلاف حق آزادى بیان آنهاست. نکته قابل توجه این است که آزادى بیان در هر جامعه، در مورد مخالفین نظام حاکم یا منتقدان برنامه‏هاى جارى بیش از موافقین مطرح است؛ زیرا آزاد گذاشتن موافقین توسط دولت، رایج است ولى آنچه معمولاً باعث اعتراض مردم در مقابل دولت‏هاست، آزاد نبودن بیان نقاط ضعف و کاستى‏هاى دولت و به طور کلى مخالفت با دولت حاکم است.
2-3. اهمیت آزادى بیان در اندیشه حضرت على(ع)
حضور فعال و شادات مؤمنین در صحنه نقد و انتقاد اولاً زمامداران را نسبت به مسئولیت خود متعهدتر مى‏سازد و ثانیا جلو سوء استفاده و کجروى افراد ناصالح را مى‏گیرد حضرت على(ع) نه تنها از نقد وانتقاد مردم از حکومت و کارگزاران حکومت جلوگیرى نمى‏کرد بلکه همواره خود بهترین مشوق مردم بود. آن حضرت هنگام حرکت از مدینه به بصره به قصد برخورد با اصحاب جمل، خطاب به مردم کوفه چنین پیام مى‏دهد: «اما بعد فانى خرجت من حیّى هذا اما ظالما و اما مظلوما و اما باغیا و اما مبغیا علیه و انى اذکر الله من بلغه کتابى هذا لمّا نفر الىّ فان کنت محسنا اعاننى و ان کنت مسیئا استعتبنى»(23) «من از میان قبیله خودم بیرون آمدم در حالى که این حرکت من از دو صورت بیرون نیست یا ستمگرم یا ستمدیده یا سرکشم یا رنجدیده، در هر حال من هر کس را ک این نوشته به او مى‏رسد به یاد خدا مى‏اندازم تا هرچه زودتر به جانب من حرکت کند اگر من نیکوکار بودم یارى‏ام کند و اگر تبهکار بودم مرا در کارم مورد سرزنش و انتقاد قرار دهد و از روشم باز دارد.»
و در یکى از خطبه‏هاى خود خطاب به مردم مى‏فرماید: «با من آنگونه که با ستمگران سخن مى‏گویید سخن مگویید و آنچه را از مردم خشمگین خوددارى کرده پنهان مى‏نمایید از من پنهان ننمایید و به مدارات و چاپلوسى و رشوه دادن با من برخورد نکنید و درباره من گمان مبرید که اگر حقى گفته شود بر من دشوار آید؛ زیرا کسى که سخن حق را که به او گفته شود یا دادگرى و درستى را که به او پیشنهاد گردد دشوار شمرد عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است.»(24) علاوه بر این بیانات، حضرت على(ع) همواره کارگزاران حکومت خویش را به شنیدن انتقادات مردم فرمان مى‏دهد، چنانکه خطاب به مالک اشتر مى‏فرماید: «ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم لمرّ الحق؛ مقدم‏ترین و نزدیک‏ترین مردم در نزد تو باید کسى باشد که حق را اگر چه تلخ باشد بیش از دیگران و گویاتر از دیگران به تو بگوید.» نکته جالب توجه این است که حضرت به مالک فرمان مى‏دهد که چنین افراد حقیقت‏گو و انتقادگر را نزدیک‏ترین افراد به خود قرار دهد تا هر لحظه خود را در میدان نقد و ارزیابى ببیند. بدیهى است در چنین نظامى، اشتباهات و نقایص به حداقل خواهد رسید.
ارتباط مستقیم کارگزاران با مردم، اختصاص بخشى از وقت خود براى شنیدن سخن‏ها و انتقادات مردم و تواضع در برابر آنان، از دیگر نکات قابل توجه در فرامین آن حضرت به کارگزاران است: «واجعل لذوى الحاجات منک قسما تفرّغ لهم فیه شخصک و تجلس مجلسا عاما فتتواضع فیه للّه الذى خلقک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و سرطک حتّى یکلمک متکلمهم غیر متعتع...» و براى نیازمندان، قسمتى از اوقات خود را اختصاص بده که خود تو شخصا با آنان رویاروى شوى و براى آنان اذن عمومى بدهى که با تو همنشین شوند. در این مجلس براى خدایى که تو را آفریده تواضع کن، سربازان و نگهبانان و پاسبان‏هایت را از تعرض به مردم بازدار تا گوینده بدون بیم و لکنت زبان و نقص سخن خود را با تو در میان گذارد... .(25)
از نکات برجسته در کلمات امام على(ع) آن است که ایشان انتقاد مردم از برنامه‏هاى حکومت و کارگزاران را نه تنها حق مردم بلکه وظیفه آنان مى‏داند. بنابراین بازگویى نقاط ضعف حاکمان و انتقاد از کاستى‏هاى برنامه‏ها و اقدامات آنان در قالب امر به معروف و نهى از منکر وظیفه‏اى است که هر مسلمانى در جامعه اسلامى عهده‏دار آن مى‏باشد. امر به معروف و نهى از منکر براى اصلاح جامعه امرى مفید و ضرورى است، چنانکه حضرت على(ع) در فلسفه تشریع این دو فریضه الهى مى‏فرماید: «و الامر بالمعروف مصلحة للعوام و النهى عن المنکر ردعا للسفهاء؛(26) (خداوند واجب گردانید) امر به معروف را براى اصلاح عوام و مصلحت جامعه و نهى از منکر را براى جلوگیرى از کم خردان.» و در سخن دیگرى مى‏فرماید: «لا تترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فیولى علیکم اشرارکم ثم تدعون و لا یستحاب لکم.»(27) امر به معروف و نهى از منکر را رها نکنید، که بدکارانتان بر شما مسلط مى‏شوند پس دعا مى‏کنید ولى به اجابت نمى‏رسد.»
مسأله دیگرى که در سیره و کلمات حضرت على(ع) جلب توجه مى‏کند دعوت مردم به ارائه نظرهاى مشورتى به حاکمان است: «فلا تکفّوا عن مقاله بحق او مشورة بعدل فانّى لست فى نفسى بفوق ان اخطى و لا آمن ذلک من فعلى الا ان یکفى اللّه من نفسى ما هو املک به منّى؛(28) از گفتن حق یا مشورت به عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر آنکه خداوند مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»
3-3. نمونه‏هایى از سیره عملى حضرت على(ع) در زمینه آزادى بیان
در دوران حکومت چند ساله حضرت، بارها مخالفین حضرت زبان به انتقاد و شکوه مى‏گشودند و حضرت با سعه صدر و خویشتندارى، آنان را در بیان نقطه نظرات خود آزاد مى‏گذاشت نگاهى به مواضع خوارج بهترین شاهد بر این مدعاست روزى امیرمؤمنان مشغول سخنرانى بود که شخصى بلند شد و فریاد زد «لا حکم الا اللّه» و دیگر از سوى دیگر فریاد زد «لا حکم الا اللّه» و از گوشه دیگر نیز همین شعار شنیده شد سپس گروهى برخاستند و این شعار را دادند امام على(ع) با بزرگوارى خاصى سکوت فرمودند آنگاه خطاب به مردم فرمودند: این، کلمه حقى است که از آن معناى نادرستى را ارائه کرده‏اند سپس خطاب به خوارج فرمود: تا وقتى که دست به شمشیر نبرده‏اید و با ما هستید از سه اصل اساسى برخوردار هستید، اول آنکه از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگیرى نمى‏کنیم دوم اینکه حقوقتان را از بیت‏المال قطع نمى‏کنیم و سوم اینکه با شم نمى‏جنگیم تا شما جنگ را آغاز کنید.(29)
بارها اتفاق مى‏افتاد که خوارج در برابر حضرت مى‏ایستادند و مخالفت خود را با آن حضرت اعلام مى‏کردند یا ایشان را مورد اهانت قرار مى‏دادند ولى حضرت با نصیحت و تذکر به آنان یا سکوت در برابر جسارت‏هاى آنان پاسخ آنها را مى‏دادند و تا زمانى که خوارج، به طغیان و ایجاد ناامنى و مخالفت مسلحانه دست نزده و امنیت جامعه را در معرض خطر قرار نداده بودند، با قهر و زور با آنان برخورد نکردند.
برخورد امام با پیمان شکنان (ناکثین) نیز قابل توجه است. طلحه و زبیر که در صف اول بیعت‏کنندگان با حضرت على(ع) بودند اما هنگامى که خود را در رسیدن به مقاصد شخصى و مطامع دنیایى ناکام دیدند دست به توطئه زدند. روزى که شنیدند عایشه در مکه مردم را بر ضد على(ع) تحریک مى‏کند خدمت حضرت على(ع) رسیدند و به نفاق و دورویى گفتند: اجازه بدهید تا براى سفر عمره به مکه برویم و سوگندهاى فراوان خوردند که در بیعت با على(ع) وفادارند حضرت اجازه داد و رفتند. ابن عباس فورا بر امام وارد شد و گفت این دو تن قصد توطئه دارند چرا آنها را زندانى نکردى حضرت فرمودند: من بر اساس عدالت حکومت مى‏کنم. چگونه افرادى را که هنوز عمل خلافى مرتکب نشده‏اند زندانى کنم یا مورد آزار قرار دهم. من با اینکه از اهداف شوم آنها آگاهى داشتم به آنها اجازه دادم بروند.(30)
4-3. مرزهاى آزادى بیان از دیدگاه حضرت على(ع)
1-4-3. مصلحت جامعه
آزادى بیان در چارچوب معقول مى‏تواند به رشد و پیشرفت کشور کمک شایانى نماید اما اگر کسى با سوء استفاده از آزادى قصد ایجاد فتنه و آشوب داشته باشد باید جلو این سوء استفاده گرفته شود و این محدودیت در حقیقت براى پاسداشت آزادى بیان است. موضع‏گیرى حضرت على(ع) در برابر خوارج ـ چنانکه پیشتر گذشت همواره با خویشتندارى و ارشاد بود و خوارج در فعالیت‏هاى خود آزاد بودند ولى این آزادى تا زمانى ادامه یافت که فعالیت‏هاى آنان با نظم و امنیت جامعه منافات نداشت. همین که به فتنه و آشوب پرداختند و دست به ایجاد ناامنى و اغتشاش زده و حضرت با آنان برخورد کرد و آنان را قلع و قمع نمود.
همه افراد از دیدگاه حضرت على(ع) در بیان دیدگاه‏هاى خود آزادند مگر آنکه بر خلاف مصالح جامعه اسلامى باشد، که در این صورت، آزادى آنان محدود خواهد شد. بنابراین اگر افشاى اسرار نظامى یا امنیتى بر خلاف مصالح نظام باشد مى‏توان از آن جلوگیرى کرد و کسانى که به این اسرار واقفند موظف به پنهان داشتن آن هستند على(ع) مى‏فرماید: «الا و انّ لکم عندى ان لا احتجز دونکم سرا الا فى حرب؛(31) آگاه باشید حق شما بر من آن است که رازى را از شما پوشیده ندارم مگر در جنگ.»
2-4-3. اصول و مبانى اسلامى
حکومت در اندیشه امیرالمؤمنین، ابزار مناسبى است براى پیاده کردن احکام اسلامى و استقرار مبانى این دین آسمانى بنابراین همه برنامه‏ها و اصول سیاسى حاکم بر جامعه اسلامى در چارچوب مبانى اسلام و در جهت حمایت و حفظ و ترویج آن است. آزادى بیان نى از این قاعده مستثنى نیست. على(ع) درباره فلسفه حکومت و فعالیت‏هاى خود مى‏فرماید: «خدایا تو آگاهى که آنچه از ما صادر شده (جنگ‏ها و زد و خوردها) نه براى میل و رغبت در سلطنت و خلافت بوده و براى به دست آوردن چیزى از متاع دنیا بلکه براى این بود که آثار دین تو را که تغییر یافته بود بازگردانیم و در شهرهاى تو اصلاح و آسایش برقرار نماییم.»(32) براساس این دیدگاه، اگر ابراز عقیده یا بیان نظرى، اصول و مبانى دین را در جامعه متزلزل سازد و یا افرادى با توسل به ابزار قلم و بیان اقدام به زدودن رنگ دین از جامعه و خدشه در اصول و مبانى مسلم دین نمایند، این آزادى در جامعه اسلامى، غیر مشروع شمرده مى‏شود و باید از آن جلوگیرى کرد.
حضرت على(ع) در مورد بدعت‏هایى که خوارج در دین ایجاد کردند و اصول و مبانى دین اسلام را مورد هجوم قرار دادند مى‏فرماید: «الا و من دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لو کان تحت عمامتى هذه؛(33) آگاه باشید هر که کسى را به این رویه دعوت کند (بدعتى در دین قرار دهد) او را بکشید اگرچه زیر عمامه من باشد.»
3-4-3. حقوق سایر افراد
از دیگر مرزهاى آزادى بیان از دیدگاه حضرت على(ع) حقوق مسلم و قانونى دیگر افراد است؛ یعنى هیچ کس حق ندارد به بهانه آزادى بیان به حریم خصوصى زندگى افراد پاى گذارد، آنان را مورد تهمت و افترا قرار دهد و حقوق آنان را تضییع کند. از نظر حضرت على(ع) بازستاندن حق مظلوم از ظالم و جلوگیرى از تعدى به حقوق افراد از مهم‏ترین وظایف حکومت است چنانکه در سخنان خود پس از قبول حکومت مى‏فرماید: «سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را خلق نمود، اگر حاضر نمى‏شدند آن جمعیت بسیار و یارى نمى‏دادند که حجت تمام شود و اگر نبود عهدى که خدا از دانایان گرفته که راضى نشوند بر سیرى ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن مى‏انداختم.»(34)
ب. آزادى‏هاى شخصى
1. آزادى تن و مصونیت فردى
1-1. تعریف آزادى تن و مصونیت فردى
منظور از آزادى تن و مصونیت فردى این است که «فرد از هرگونه تعرض و تجاوز مانند قتل، جرح، ضرب، توقیف، حبس، تبعید، شکنجه و سایر مجازات‏هاى غیرقانونى و خودسرانه و یا اعمالى که منافى شؤون حیثیت انسانى اوست مانند اسارت، تملک، بهره‏کشى، بردگى و فحشا، و غیره مصون و در امان باشد.»(35)
2-1. مصادیق آزادى تن در اندیشه على(ع)
حق زندگى و مصونیت جان انسان‏ها از تعرض، از اصول اساسى دین اسلام به شمار مى‏رود. خداوند متعال در آیه 33 سوره مائده، تعرض ظالمانه به جان دیگران را همانند تعرض به همه انسان‏ها دانسته است: «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا» در اندیشه حضرت على(ع) نیز این مسأله به صورتى روشن به چشم مى‏خورد. در عهدنامه مالک اشتر با تأکید بر احترام جان انسان‏ها مى‏فرماید: «ایاک و الدماء و سفکها بغیر حلّها... و لا عذر لک عندالله و لا عندى فى قتل العمد لانّ فیه قود البدن و ان ابتلیت بخطا افرط علیک سوطک او سیفک او یدک بالعقوبة فانّ فى الوکزة فما فوقها مقتلة فلا تطمحنّ بک نخوة سلطانک عن ان تودى الى اولیاء المقتول حقهم؛ بترس از خون‏ها (آدم‏کشى) و به ناحق ریختن آن... و ترا نزد خدا و نزد من در کشتن از روى عمد عذرى نیست؛ زیرا در آن قصاص تن لازم آید و اگر از روى خطا و اشتباه دیگرى را کشتى و تازیانه یا شمشیر یا دستت زیاده‏روى کرده (و بدون قصد به قتل انجامید) مبادا غرور حکومت و قدرت تو را از اداى خون‏بهاى آن کشته شده به اولیاء او باز دارد.»
همچنین در فتنه جمل که اصحاب جمل خزانه‏داران حضرت را به حیله و نیرنگ در شهر بصره به شهادت رسانده بودند حضرت فرمود: «فو اللّه لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلاً و احدا معتمدین لقتله بلا جرم و جرّه لحلّ لى قتل ذلک الجیش کلّه...»(36) سوگند به خدا اگر دست نمى‏یافتند به مسلمانان به یک مرد که او را عمدا بدون آنکه مرتکب جرم و گناهى شده باشد، بکشند هر آینه کشتن همه آن لشکر به من حلال بوده از این کلمات به خوبى مى‏توان به تأکید و توجه حضرت على(ع) به مصونیت جان افراد پى برد تا آنجا که به بزرگ‏ترین کارگزاران خود هشدار مى‏دهد که در صورت قتل عمد، هیچ عذرى از آنان پذیرفته نخواهد بود و همچون دیگر افراد، به سزاى عمل خود خواهند رسید.
از دیگر مصادیق آزادى چنانکه در تعریف پیش‏بینى گفته گذشت مصونیت افراد از بردگى و رقیّت دیگران است. هر چند براساس احکام اساسى، در شرایط خاصى بخشى از اسراى جنگى به صورت برده در جامعه اسلامى خرید و فروش مى‏شوند و خرید و فروش و بهره‏گیرى از نیروى بدنى آنان مجاز داشته شده اما بى‏تردید این حکم به دلیل مصالح خاصى بوده که در اینجا مجالى به ذکر آنها نیست. امانکته جالب توجه این است که در بسیارى از احکام فقهى به مسلمانان مکلف به آزادى بردگان شده‏اند و در تعالیم اخلاقى و سخنان بزرگان دین نیز تأکید زیادى بر این امر به چشم مى‏خورد. علاوه بر این بردگى کشیدن انسان‏هاى آزاد، شدیدا در اسلام تحریم شده و با افرادى که آزادى افراد را نقض و آنان را به صورت برده مى‏فروشند به شدت برخورد شده است که به یک نمونه اشاره مى‏شود: عن ابى عبدالله(ع): آن امیرالمؤمنین اتى بر جل قد باع حرا فقطع یده؛(37) امام صادق مى‏فرماید: مردى که شخص آزادى را به جاى برده فروخته بود به حضور حضرت على(ع) آوردند آن حضرت دستور داد دست آن مرد را قطع کنند.»
از دیگر مصادیق آزادى تن یا مصونیت فردى افراد، مصونیت از حبس یا توقیف است.
در سیره حضرت على(ع) به مواردى مى‏توان دست یافت که توقیف یا حبس برخى از افراد بنا به دلایل امنیتى یا مصلحت سنجى‏هاى سیاسى به نظر برخى اطرافیان حضرت على(ع) ضرورى مى‏نمود اما آن حضرت، به دلیل آنکه مجوزى براى توقیف یا حبس آنان احساس نمى‏کرد از توقیف یا حبس آنان خوددارى مى‏کرد. آتش‏افروزان جنگ جمل، هنگامى که براى اجراى نقشه خود قصد عزیمت به مکه را داشتند از حضرت على(ع) اجازه خواستند حضرت با اینکه مى‏دانستند هدف اصلى آنان چیست به آنان اجازه دادند و در جواب اعتراض ابن عباس فرمودند: آنان هنوز عمل خلافى مرتکب نشده‏اند تا آنان را زندانى یا توقیف کنم.(38)
خریت بن راشد که از اصحاب امام على(ع) بود پس از ماجراى حکمیت در مقابل امام(ع) ایستاد و به امام(ع) گفت: به خدا سوگند از این پس دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد، پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد. حضرت از او خواست که با هم بنشینند و درباره حکمیت بحث کنند و خریت با تعهد به اینکه فردا خدمت حضرت شرفیاب شود از او جدا شد.» عبدالله بن قیص مى‏گوید پس از این گفت‏وگو من به منزل خریت رفتم او از تصمیم خود درباره جدایى از حضرت على با یارانش سخن گفت: فرداى آن روز خدمت حضرت رسیدم و آنچه را دیده و شنیده بودم به امام گفتم امام فرمود: او را رها کن اگر حق را پذیرفت و بازگشت از او مى‏پذیرم و اگر خوددارى کرد او را تعقیب مى‏کنم. عبدالله گفت: چرا اکنون او را نمى‏گیرى و در بند نمى‏کنى؟ من براى خود جایز نمى‏دانم که به مردم یورش ببرم و آنان را زندانى و یا مجازات کنم تا اینکه به مخالفت با من اقدام کنند.»(39)
3-1. مرزهاى آزادى تن و مصونیت فردى
چنانکه در مباحث گذشته اشاره شد از دیدگاه على(ع) همه انسان‏ها از تعرض و تجاوز مصون هستند و قتل، ضرب و جرح و حبس آنان ممنوع است مگر آنکه به حکم قانون این آزادى محدود شود در این جا به برخى از مرزهاى آزادى تن از دیدگاه حضرت على(ع) اشاره مى‏کنیم:
1-3-1. حدود و قصاص
به تصریح قرآن مجید، کشتن عمدى افراد، موجب قصاص قاتل است و کسى که از روى عمد و بدون مجوز دیگرى را بکشد آزادى تن و مصونیت خویش را به دست خود زیر پا گذاشته است. على(ع) درباره فلسفه جعل قصاص مى‏فرماید: «فرض الله... القصاص حقنا لله ماء؛(40) خداوند قصاص را براى پاسدارى از خون‏ها قرار داد.»
2-2-1. توقیف احتیاطى
توقیف احتیاطى نوعى تأمین کیفرى است که در مورد بعضى از جرایم پیش‏بینى مى‏شود. هدف از توقیف احتیاطى این است که متهم نتواند در مرحله کشف و تعقیب جرم و در طول تحقیقات مقدماتى جمع‏آورى دلایل جرم و یا در مراحل بعدى با فرار کردن یا مخفى شدن و یا احیانا با تبانى با شهود با شهود و شرکاء و معاونان جرم، رسیدگى کیفرى و یا اجراى حکم را به تأخیر اندازد از آنجا که این توقیف با اصل برائت و بى‏گناهى متهم مغایر است؛ زیرا متهم پیش از اثبات جرم و صدور حکم محکومیت، زندانى مى‏شود. لذا قانونگذاران تنها در موارد خاص و آن هم براى مدت محدودى بازداشت موقت را اجازه مى‏دهند.(41)
على(ع) در مورد حبس متهمان مى‏فرماید: «لا حبس فى تهمة الا فى دم و الحبس بعد معرفته الحق ظلم؛(42) هیچ فردى را به صرف اتهام نمى‏شود بازداشت کرد مگر کسى که متهم به قتل است و بازداشت شخصى بعد از مشخص شدن حقیقت، ظلم است.»
البته باید توجه داشت که بازداشت موقت باید محدود باشد و در کمترین مدت باید وضعیت متهم روشن شود در روایتى از امام صادق(ع) آمده است: «رسول اکرم(ص) در مورد تهمت قتل، شش روز شخص متهم را زندانى مى‏کرد اگر قتل اثبات مى‏شد براساس آن حکم صادر مى‏شد و گرنه متهم آزاد مى‏گردید.»(43)
2. آزادى رفت و آمد و انتخاب مسکن
اصل اولى آن است که انسان در رفتار و عملکرد شخص خود آزاد باشد و آنگونه که خود انتخاب مى‏کند رفتار کند مگر آنکه از ناحیه شرع و قانون محدودیتى مقرر شده باشد. براى اثبات این سخن مى‏توان به اصل اباحه در شریعت اسلامى و نیز اصل عدم ولایت افراد بر یکدیگر استناد کرد. از نظر امام على(ع) نیز افراد در انتخاب مسکن و رفت و آمد آزادند مگر آنکه از نظر شرع و قانون آزادى افراد ممنوع تلقى شود. على(ع) در روایتى مى‏فرماید: «لیس بلد باحق بک من بلد، خیر البلاد ما حملک؛ شهرى از سهر دیگر به تو سزاوارتر و شایسته‏تر نیست، بهترین شهرها شهرى است که تو را به دوش گیرد.»(44) (زندگى در آن با رفاه و آسایش باشد و بتوانى در آن زندگى کنى)
از دیدگاه حضرت على(ع) آنچه حائز اهمیت و درخور توجه است عمل مسلمانان به وظایف فردى و اجتماعى است و انتخاب محل سکونت تا آنجا که به انجام این وظایف لطمه‏اى نمى‏زند آزاد و بلامانع است.
در آیات قرآنى نیز به این حقیقت اشاره شده است. در آیات 97 تا 100 سوره نساء چنین آمده است:
«کسانى که فرشتگان روح آنان را گرفتند در حالى که به خویش ستم کرده بودند، فرشتگان به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید، گفتند: ما در سرزمین خود تحت فشار و مستضعف بودیم فرشتگان به آنان گفتند: مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید... کسى که در راه خدا هجرت کند جاهاى امن فراوان و گسترده‏اى در زمین مى‏یابد.»
از این آیات و روایات مى‏توان چنین استفاده کرد که در فرهنگ اسلامى و اندیشه علوى، افراد در انتخاب مسکن و محل زندگى آزادند اما اگر این آزادى به انجام وظایف شرعى آنان لطمه وارد کند، آنان موظف به تغییر مسکن مى‏باشند.
آزادى رفت و آمد و انتخاب مسکن در برخى موارد باید محدود شود که از آن جمله مى‏توان به تبعید و حبس اشاره کرد. روایت شده که عمران بن حصین توسط على(ع) به مدائن تبعید شد(45) و از شواهد و قرائن تاریخى مى‏توان چنین استنباط کرد که تبعید وى به خاطر توهین و تضعیف امام مسلمین و اقدام علیه مصالح جامعه بوده است. در جریان دیگرى که در تاریخ ضبط شده، حضرت على(ع) حکم زندانى نمودن یکى از خوارج نمود و به استناد قرائن مى‏توان علت زندانى کردن این شخص را اقدام به تضعیف رهبرى جامعه اسلامى و توطئه علیه حکومت اسلامى دانست. گزارش این واقعه به نقل از تاریخ طبرى به شرح زیر است: «مردى از قبیله بنى‏سدوس به نام عیزار بن اخنس که معتقد به عقاید خوارج بود در بیرون مدائن با عدى بن حاتم روبه‏رو شد. عیزار خطاب به عدى گفت: سالمِ بهره‏برى یا ستمگر گنهکار؟ عدى گفت: سالم بهره‏بر. آسود بن قیس و اسود بن یزید که همراه عدى بودند، گفتند: این سخن را نگفتى مگر به جهت شرى که در باطن دارى. به درستى که ما مى‏دانیم که تو عقیده خوارج را دارى. از ما جداى نمى‏شوى تا تو را نزد امیرمؤمنان ببریم. زمانى نگذشت که على(ع) آمد و آن دو، جریان را به سمع حضرت رساندند. حضرت فرمودند: خونش بر ما حلال نیست اما او را زندانى مى‏کنیم.»(46)
3. آزادى و مصونیت مسکن
1-3. تعریف آزادى و مصونیت مسکن
از جمله آزادى‏هاى شخصى، آزادى و مصونیت مسکن از تعرض و تجاوز دیگران است. هر انسانى در زندگى خود داراى حریم خصوصى‏اى است که باید از تعرض مصون باشد. از نظر تفکر آزادمنش، حریم خصوصى لازمه تجدید قوا و احساس آرامش و تحقق بخشیدن به شخصیت انسان است که بدون آن، فرد به جسمى بدون روح مبدل مى‏شود. امنیت شخصى نه تنها جان و مال فرد، بلکه شامل مسکن او نیز مى‏باشد. خانه شخص مصون از تعرض است و بدون اجازه صاحبخانه نمى‏توان وارد منزل او شد و یا آن را مورد بازرسى قرار داد و حتى مأموران دولتى نیز حق ندارند داخل خانه کسى شوند مگر با اجازه مقامات قضایى و با رعایت تشریفات قانونى.(47)
2-3. آزادى و مصونیت مسکن در اندیشه امام على(ع)
در اندیشه على(ع)، امنیت و آسایش مهم‏ترین ضرورت براى محل سکونت انسان‏هاست:
«شر الاوطان مالم یأمن فیه القطان؛(48) بدترین وطن‏ها آن است که اقامت‏کنندگان در آن ایمن نباشند.» و نیز مى‏فرماید: «شر البلاد بلد لا امن فیه و لا خصب؛(49) بدترین شهرها شهرى است که امنیت و ارزانى در آن نباشد.»
سخنان فوق هر چند بازگوکننده اندیشه حضرت در مورد ویژگى‏هاى مسکن مطلوب است و از نظر حقوقى نمى‏تواند مورد استناد قرار گیرد ولى با کاوش در کلمات حضرت و نامه‏هاى ایشان مى‏توان به مواردى برخورد که آن حضرت صریحا مأموران خود را از ورود به حریم خصوصى مردم باز داشته‏اند. مثلاً در نامه 25 نهج‏البلاغه، خطاب به مأموران مالیات مى‏فرماید:
«انطلق على تقوى الله وحده لا شریک له و لا تروعن مسلما و لا تجتازن علیه کارها و لا تأخذن منه اکثر من حق الله فى ماله فاذا قدمت على الحى فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ثم امض الیهم بالسکینه و الوقار حتى تقوم بینهم فتسلم علیهم و لا تخگج بالتحیه لهم ثم تقول: عباد الله ارسلنى الیکم ولى الله و خلیفته لاخذ منکم حق الله فى الموالکم فهل لله فى اموالکم من حق فتودوه الى ولیه؟ فان قال قائل: لا فلا تراجعه و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاک من ذهب او فضه فان کان له ما شیة او ابل فلا تدخلها الا باذنه فان اکثرها له فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه و لا عنیف به.»
در این نامه پر مضمون، على(ع) ابتدا مأمور مالیات را به تقواى الهى سفارش مى‏کند تا در پناه این نگهبان باطنى از تعرض و تجاوز به حقوق مردم پرهیز نماید سپس تأکید مى‏کند که هیچ مسلمانى را مترسان و با اکراه صاحب مال، از آنجا عبور مکن. یکى از شارحین نهج‏البلاغه در تفسیر این بخش از کلام حضرت با توجه به آیات 27 تا 29 سوره نور مى‏نویسد: «منظور حضرت این است که بر زمین، مال، خانه و... هیچ شخصى پانگذار و وارد نشود در حالى که صاحبش کراهت دارد.»(50)
نکته دیگرى که در این نامه جلب توجه مى‏کند اهتمام حضرت به حفظ احترام، آرامش و امنیت افراد است زیرا وى فرمان مى‏دهد که هنگامى که به قبیله‏اى وارد شدى، ابتدا وارد خانه‏هایشان مشو بلکه بر سر آب آنان فرود آى سپس با سلام و تحیت بر آنها اجازه بگیر و وارد منزل آنها شو.
3-3. مرزهاى آزادى و مصونیت مسکن
هر چند آزادى و مصونیت مسکن از ضروریات زندگى انسان‏هاست اما مصالح اجتماعى گاه اقتضاء مى‏کند که این مصونیت نادیده گرفته شده منزل مسکن و حریم شخصى افراد مورد بازرسى قرار گیرد. در زمان على(ع) نیز نمونه‏هایى از این مطلب را مى‏توان یافت در اینجا به نقل دو جریان تاریخى بحث خود را پى مى‏گیریم:
«روز اول ماه مبارک رمضان، فردى به نام «نجاشى» از خانه خارج شد و با شخصى به نام «ابى سمال» برخورد کرد. ابى سمال گفت: آیا دوست دارى با هم غذا بخوریم؟ نجاشى گفت: واى بر تو امروز اول ماه رمضان است. ابى سمال گفت: رها کن این حرف‏ها را، بیا شرابى که به جان روح مى‏بخشد با کباب‏هاى بریان شده بخوریم و لذت ببریم. نجاشى که مرد ضعیف‏النفس و سست ایمان بود پذیرفت و در خانه ابى سمال غذا خورده و به نوشیدن شراب پرداختند. در اواخر روز، شراب در آنها اثر بخشید و صدایشان بلند شد. همسایه ابى سمال که از اصحاب على(ع) بود به محضر امام آمد و قصه آنها را بازگو کرد. حضرت، جمعى را فرستاد و خانه آنها را محاصره کردند. ابى سمال که راه‏هاى فرار را مى‏دانست متوارى شد و نجاشى دستگیر شد و به حکم حضرت حد الهى بر وى جارى گردید.»(51)
پس از کشته شدن عثمان نیز حضرت على(ع) فرمان داد که خانه عثمان مورد بازرسى قرار گیرد. امام على(ع) در روز دوم بیعت خطبه‏اى ایراد کرده فرمود: آگاه باشید هر قطیعه‏اى که عثمان داده و هر مالى که از بیت‏المال به افراد بخشیده به خزانه بیت‏المال برگردانده خواهد شد و اگر بیت‏المال را بیابم در حالى که کابین زنان قرار داده شده یا در شهرها پراکنده باشد آنها را به جایگاهش باز مى‏گردانم. سپس دستور داد هر سلاحى که در خانه عثمان یافتید که به وسیله آن بر علیه مسلمین قدرت پیدا مى‏کنند و نیز شترهاى صدقه به بیت‏المال برگردانده شود و نیز دستور داد سلاحى که علیه مسلمین استفاده نشده و نیز اموال خصوصى عثمان چه در خانه‏اش و چه در بیرون خانه مورد تعرض قرار نگیرد.(52)
نمونه‏هاى ذکر شده و نمونه‏هاى مشابهى که در زمان حضرت اتفاق افتاده نشان مى‏دهد که حریم خصوصى افراد در صورتى از تعرض مصون است که پناهگاه مجرمان یا محل توطئه بر علیه اسلام و مصالح مسلمین قرار نگیرد و در مواردى که تعقیب مجرم یا احقاق حقوق مردم و پاسدارى از احکام الهى اقتضا مى‏کند مى‏توان به حریم خصوصى افراد پاى نهاد و با اجازه حاکم اسلامى آن را مورد بازرسى قرار داد.
4. مصونیت اسرار شخصى
1-4. تعریف مصونیت اسرار شخصى
هر کس در زندگى شخصى خود اسرارى دارد که نسبت به فاش شدن آنها حساس است و نیز ممکن است عیوبى داشته باشد که آنها را همواره مخفى مى‏دارد. براساس اصل مصونیت اسرار شخصى، فاش کردن و تجسس از اسرار عیوب پنهان ممنوع بوده و نیز مکاتبات خصوصى افراد و مکالمات آنها مصون از تعرض است و کسى حق ندارد آنها را مورد بازرسى یا شنود قرار دهد. اطلاع افراد به اسرار و مکاتبات یا مکالمات دیگران ممنوع است مگر آنکه مصلحت خاصى اطلاع برخى افراد بر این امور را اقتضا کند.
2-4. مصونیت اسرار شخصى در اندیشه على(ع)
على(ع) در سخنان زیادى تجسس عیوب دیگران و افشاى آن را خیانت(53) و بى‏وفایى(54) شمرده و شدیدا از آن منع کرده است: در دستور جاودان على(ع) به مالک اشتر نیز به این امر مهم توجه شده است: و لیکن ابعد رعیتک منک و شنوهم عندک اطلبهم لمعایب الناس فان فى الناس عیوبا الوالى احق من سترها فلا تکشفن عمّا غاب عنک منها فانما علیک تطیر ما ظهر لک و الله یحکم على ما غاب عنک. فاستر العورة ما استطعت یستر الله منک ما تحب ستره من رعیتک؛ دورترین و مبغوض‏ترین مردم در نزد تو کسى باشد که بیشتر در صدد پیدا کردن و ابراز عیوب مردم است؛ زیرا در مردم عیوبى است که شایسته‏ترین انسان‏ها براى پوشاندن آنها زمامدار است. پس آنچه را که از تو پوشیده است کشف مکن؛ زیرا تکلیف تو پاک کردن چیزى است که بر تو ظاهر گشته است و خداوند متعال خود درباره آنچه از تو مخفى است حکم کرد. تا مى‏توانى پرده بر روى آنچه پوشیده شود بینداز تا خداوند سبحان آنچه را که مى‏خواهى از تو براى رعیت پوشیده بماند، مخفى دارد.
بدیهى است وقتى کارگزار حکومت اسلامى از تعرض و تجسس و فاش کردن اسرار مردم ممنوع باشد دیگر افراد جامعه نیز اجازه ندارند اسرار مردم را فاش سازند یا به مکاتبات و مکالمات خصوصى افراد راه یابند. هر چند على(ع) در این نامه بر اسرار، عیوب و به تعبیر دیگر «عورات» اشاره نموده اما همانگونه که از معناى گسترده واژه عورت (هر چیزى که سعى و کوشش شخصى در پوشیده ماندن آن است) بر مى‏آید ممنوعیت تجسس از اسرار مردم منحصر به عیوب و اسرار نیست بلکه هر امرى که اشخاص، بر ملا شدن آن را نمى‏پسندند در این موضوع مى‏گنجد لذا مواردى همچون مکاتبات، مکالمات تلفنى، فاکس و یا گفت‏وگوى خصوصى نیز باید مصون از تعرض باشد.
پى نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد.

تبلیغات