آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

هنگام سخن گفتن از عوامل قومیتى و دینى در علم جامعه‏شناسى، سؤالى که به ذهن متبادر مى‏شود این است که آیا ما به سوى نوعى چالش یا نوعى از مصالحه در راستاى تعامل در حرکت هستیم؟ علیرغم آنکه اندیشمندانى چون «مایکل فرانز» عقیده دارند که عنصر دین در جهان امروز به عنوان یک مشکل مطرح مى‏شود، اما دیگر اندیشمندان، همچون «جون فول» معتقدند که دین به شایستگى مى‏تواند راهى براى مصالحه و وفاق به شمار آید؛ چنان که مى‏تواند ابزارى براى چالش و نزاع نیز باشد.
این استاد تاریخ اسلام و جهان در دانشگاه جورج تاون واشنگتن، دیدگاه خود درباره دین را به عنوان یک راه حل و نه مشکل و معضل مطرح مى‏کند، و چارچوب دیدگاه خود را براساس نظرات «رودنى استارک» (یکى از شاخص‏ترین علماى جامعه‏شناسى دین) ارائه مى‏کند که مى‏گوید: «نزدیک به سه قرن، روش و اسلوب علماى اجتماع و اندیشمندان سرشناس غربى، تأکید بر افول دین بوده؛ این اعتقاد رایج بوده است که مدرنیسم و تجدد خواهى محرکى است که به صورت حتمى به دور کردن دین از زندگى و کاستن نقش آن مى‏انجامد».
رودنى استارک در جاى دیگر مى‏گوید: «ناچاریم که پایان یافتن دوره ایمان جامعه‏شناسى به نظریه سکولاریسم را اعلام کرده، اقرار کنیم که این نظریه، فقط براى دوست‏داران آن کارآمدى داشته و پس از سه قرن که از پنهان داشتن آثار آن مى‏گذرد، اکنون مى‏تواند به زباله دانى نظریات ناکارآمد و شکست خورده سپرده شود».
«جون فول» مى‏گوید: ما اکنون شاهد جهانى هستیم که این ایده را که تجدد و مدرنیسم ضرورتاً به دور نگه داشتن دین از عرصه زندگى منتهى مى‏شود، قبول ندارد و با توجه به نقش ایالات متحده در امور جهان، باید بپذیریم که تفکر پایان سکولاریسم، یکى از ابعاد روند تجدد به شمار مى‏آید و به عنوان یک ایدئولوژى رقابت یا جایگزین مطرح نیست؛ بر این اساس، چه مؤمنان، چه امریکایى‏ها، پروتستان‏ها، کاتولیک‏هاى اصلاح‏گرا یا متدیست‏ها (Methodist)، همه باید نقش دین را به رسمیت بشناسیم.
سه عنصر چارچوب دیدگاه «جون فول» را تشکیل مى‏دهد که عبارت است از:
1. نخبگان جوامع مختلف در جهان، طى نیم قرن گذشته گفته‏اند که تجدد به معناى پایان یافتن نقش دین به عنوان یک نیروى اثر گذار اصلى در زندگى عمومى نیست و این در نقش خود به معناى آن است که رویکرد سکولاریستى جامعه جزء اصیل روند تجدد و مدرنیته نیست.
2. روشن است که سیاست‏هاى جدایى کلیسا از دولت، یا جدایى دین از سیاست، یک بى‏تعهدى دینى نبوده است. یعنى حتى دعوت به سکولاریسم هم در نوع خود، موضع ایدئولوژیکى و دینى داشته است که یک ویژگى موضوعى جدا از ارزش‏هاى پدید آمده در روند تجدد و مدرنیته نبوده است.
3. در به کارگیرى اصطلاحات سیاسى، سکولاریسم چیزى نیست که به عنوان یک جزء طبیعى از روند تاریخى تجدد و مدرنیسم اتفاق بیفتد، بلکه ممکن است ناظر به مدرنیسم باشد؛ چنان‏که به نظر مى‏رسد پیوسته یکى از ایده‏هاى متعدد و رقابتى پیرامون آن چیزى است که شایسته است، جامعه بر اساس آن در شرایط معاصر برپاگردد.

یعنى ما شاهد پایان ایده‏اى هستیم که سکولاریسم در آن از الزامات تحول جوامع نو به شمار مى‏آید؛ به عبارت دیگر، در واقع ما شاهد پایان سکولاریسم هستیم.

این وضعیت، بعد مهمى از آن چیزى را نمایان مى‏کند که بعضى اوقات به نام خیزش یا احیاى دین یا ادیان، در پایان قرن بیستم و آغاز قرن 21 مطرح مى‏شود؛ از این رو تفکر سکولاریستى جامعه، در واقع خود جزئى از ایده‏ها و تفکرات متعدد و در حال رقابت موجود است و به سادگى توصیف جامعه‏شناسى علمى آنچه به عنوان حقیقت واقعى نامیده مى‏شود نیست.

بنابراین، در طول دو قرن، عوامل مؤثر و نتایج اصلى روند اصلاح در جهان اسلام، بر ایجاد ملت‏ها و دولت‏هاى جدید متمرکز بود و به زودى این تفکر رایج شد که تجدد خواهى محدوده‏اى از جدایى دین از زندگى عمومى تا پایبندى طرفداران اصلاح و تجدد، که سکولاریسم را در بر مى‏گیرد.

مهم‏ترین عنصر برنامه‏هاى اصلاح و تجدد در دو قرن هفدهم و بیستم، ایجاد انفکاک و جدایى جدى از گذشته (سنت) بود که به عنوان (گذشته) سنتى به شمار مى‏آمد و شناخته مى‏شد.

این عنصر بر آنچه به عنوان تحقیقات اصلى علوم اجتماعى درباره تعریف تجدد و مدرنیسم، در دهه 50 و 60 قرن گذشته مطرح شده، تأکید کرده است.

یکى از مهم‏ترین تحقیقات پیرامون تجدد که نقش عمده‏اى در تشکیل فهم روندهاى آن داشته، کتابى است که به عنوان «سراشیبى جامعه سنتى» توسط «دانیل لرنر»، در دهه 50 به رشته تحریر در آمده است؛ این کتاب دیدگاه روشنى از آنچه به مسائل تجدد مربوط مى‏شود، ارائه داده است.

«لرنر» در ضمن بررسى‏هاى خود در این کتاب، از آنچه خود «انتقالى‏ها» مى‏نامد، سخن مى‏گوید. در این سیاق، سنتى‏هایى وجود دارند که در زمره کسانى قرار مى‏گیرند که دین را یک امر بسیار مهم مى‏دانند. دسته‏اى دیگر نتیجه روند تجدد هستند که تجدد طلبان یا مدرن‏ها نامیده مى‏شوند و یکى از اعتقادات آنها این است که دین در زمینه عمومى نقشى ندارد و یک امر شخصى است که به زندگى خاص فردى مربوط مى‏شود.

وى در توصیف انتقالى‏ها در ترکیه مى‏گوید: آنها در پى محرک عقلى (در آگاهى) هستند؛ یعنى داراى یک قدرت شخصى نسبت به شناخت و گشودگى (به سوى دیگران) و ارتباط مستمر و مؤثر هستند؛ در نظر آنها، تعاطى با مشکلات به وسیله سیاستگذارى ممکن است و نه با نماز و دعا.

این تصویرى از آن چیزى است که لازم بود یک فرد متجدد به آن معتقد باشد. اما با پایان یافتن این تفکر و رواج تفکرى که معتقد است، سکولاریسم جزء اصیلى در روند تجدد است، ما مى‏بینیم که بسیارى از تجددخواهان و متجددان در اغلب جوامع نو و تجدد طلب، معتقد هستند که سیاست‏ها، اندیشه‏ها و ترفندها، ضرورتا نمى‏توانند جایگیزینى براى نماز باشند.

در ترکیه معاصر، پس از گذشت نیم قرن از تحقیق «لرنر»، تعداد بسیارى از کارگران، علما و روشنفکران که همگى از متجددان به شمار مى‏آیند، احساس نمى‏کنند که باید بین سیاست و نماز دست به انتخاب بزنند؛ بلکه در مقابل، آنها در وضعیتى زندگى مى‏کنند که هر دو را در بر مى‏گیرد.

در غرب، معمولاً به رهبران تجدد در جهان اسلام، از خلال آفاق نظریه سکولاریستى سنتى قدیمى نگریسته مى‏شد و هنگامى که امریکایى‏ها به جهان اسلام مى‏نگریستند، شخصیت‏هاى قهرمانى را در بین تجددطلبان لیبرال مى‏یافتند. «جون فول» مى‏گوید: این مهم است که ما بدانیم، در چارچوب نقش دین در امور جهانى و روند ایجاد جوامع نو، مصطفى کمال پاشا یک نظام سیاسى مبتنى بر این ادعا را بنا کرد که اگر بخواهیم جامعه جدیدى برپا کنیم، چاره‏اى جز دور کردن دین از عرصه زندگى عمومى وجود ندارد.

رضا پهلوى (پدر) در دهه 20 و 30، و محمد رضا پهلوى (پسر) در دهه 50 و 60، مطابق همین چارچوب و سیاست‏هاى مشابه آن در ایران حکومت کردند؛ البته نمونه‏هاى دیگرى هم در سطح جهان اسلام وجود داشت که به سکولاریسم به عنوان جزئى ضرورى از تجدد مى‏نگریستند که این خود بیانگر روندهاى نوگراى اجتماعى و نیز عمل سیاسى است که در غالب الگوهاى آن، کشف حجاب عنصر مهمى از برنامه‏هاى نوگرایى و تجدد به شمار مى‏آمد.

براى مثال، آغاز حرکت جدید زنان در مصر را مى‏توان به خاطر آورد که «هدى شعراوى» و «نبویه موسى» در بازگشت از کنفرانس بین‏المللى سال 1923، به صورت ناگهانى، علنى و دراماتیک، پس از پیاده شدن از قطار در ایستگاه راه آهن، در میدان رمسیس قاهره اقدام به کشف حجاب کردند.

آنچه اکنون لازم است به آن اعتراف کنیم این است که تفکرى که قائل به جدایى دین از زندگى عمومى براى تحقق تجدد و نوگرایى است، از طریق زندگى و آزمون‏ها و تجارب مردمان بسیارى در کشورهاى مختلف جهان، به‏ویژه در جهان اسلام به بن بست رسیده است.

استاد تاریخ دانشگاه جورج تاون مى‏گوید: هنگامى که به جهان اسلام در چارچوب انتخاب‏هاى سیاست امریکایى مى‏نگریم، مهم است که این چارچوب فکرى وسیع، پیرامون پایان نظریه سکولاریسم را از نظر دور نداریم و این در نوع خود، داراى اهمیت است، زیرا ما مردمانى هستیم که مى‏توانیم به طور موثر با آنها در گفت‏وگو و تعامل باشیم؛ چنان‏که «جان لینچوفسکى» بر اهمیت تمرکز آزادى بر اصول اخلاق تأکید کرده، ما نیز نیازمند آن هستیم که این تأکید مهم امتداد و استمرار داشته باشد، تا بتوانیم شاهد آن باشیم که آزادى جهان در پى مبانى و اصول اخلاقى است.

به گفته این استاد تاریخ، اگر سعى داشتیم که ارکان اخلاقى آزادى را در ایالات متحده پایه گذارى و تقویت کنیم، ضرورتا به دنبال هم‏پیمانانى از بین متحدین یا دهریون نبودیم؛ پس اگر در ایالات متحده چنین نمى‏کردیم، چگونه در تعامل با جهان اسلام چنین کنیم؟ و چگونه به جاى گفت‏وگو با آنانى که به ارزش‏هاى اخلاقى و دینى ایمان دارند و به آن پایبند هستند و معتقدند که دین جایگاهى در سیاست‏ها و زندگى عمومى دارد، سلمان رشدى را به عنوان هم‏پیمانى مسلمان و معتدل بیابیم؟

وى به مجموعه‏اى از روشنفکران اشاره مى‏کند که به عنوان حلقه‏اى مبتنى بر آگاهى مشترک و ایمان به جامعه اخلاقى مطرح هستند. او در این حلقه، از «آنتونى سولیوان»، تاریخ‏نگار امریکایى و «فهمى هویدى و راشد غنوشى» در مصر و تونس نام مى‏برد.

وى همچنین تأکید مى‏کند که بسیارى دیگر در جهان اسلام وجود دارند که به عنوان الگوهایى براى اهمیت دین در حوزه عمومى و عقبه‏هاى تجدد مطرح هستند؛ کسانى چون «انور ابراهیم» در مالزى که میان التزام دینى و نقش رهبرى در سیاست عمومى جمع کرد. این استاد دانشگاه جورج تاون، چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند که زمانى که باید سکولاریسم را به عنوان یکى از ایدئولوژى‏هاى رقیب براساس ساخت و تعریف دیدگاهى که مى‏خواهیم جامعه براساس آن بنا شود، بپذیریم، آن گاه مى‏توانیم، بلکه باید هم‏پیمانان مؤثرى براى خود انتخاب کنیم؛ پس هنگامى که به سوى جهان اسلام روى مى‏آوریم، ناچار نیستیم که فقط با لیبرال‏ها و سکولارهاى غیرمؤمن (لاادرى‏ها) تعامل داشته باشیم.

در جهان معاصر ما، برخوردها و چالش‏هایى وجود دارد، اما این نزاع‏ها و برخوردها، الزاما همان برخوردى نیستند که «ساموئل هانتینگتون» از آن به عنوان برخورد بین تمدن‏ها یاد کرد؛ به ویژه این برخورد، برخورد بین اسلام و غرب و جنگ بین موجودیت مسلمانان و غیرمسلمانان نیست.

برخورد مهم، در واقع بین آنهایى است که معتقدند، دین داراى هیچ نقشى در جامعه نیست و آنها که به نقش دین اعتقاد دارند؛ بنابراین مسلم است که در این برخورد، براى آنها که عقیده دارند، آزادى حتما باید داراى قواعد اخلاقى مبتنى براصول دین باشد تا قابل دفاع باشد، هم‏پیمانان طبیعى زیادى در سطح جهان اسلام وجود دارد.

تبلیغات