آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

1 . تمدن آینده ایران، تمدنى است‏خاص که در تاریخ بشر بدون سابقه بوده و تمام تجربیات تمدنى بشر را در طول تاریخ تکامل و توسعه آن در بر دارد . این تمدن از آن نظر خاص است که بر اساس نظریه انسان کاملى بنا شده است که در حافظه تاریخى ایران و ایرانى - چه قبل از اسلام در زمان مهرپرستى و چه زرتشت و چه اسلام عرفانى قبل از صفویه و چه تشیع بعد از صفویه - جاى خاص خود را دارد . علاوه بر این خود تمدن بر اساس فعال شدن حافظه تاریخى یک کشور رخ مى‏دهد .

2 . ولایت‏به معناى انسان کامل‏گرایى، اساس و بنیان احساس گرایى است که تقریبا رشد و توسعه فرهنگى نیز بر اساس همین ولایت و عشق گرایى بنا شده است و لو اینکه در ترسیم عرفانى - حماسى ایرانى به صورت رستم ظاهر شود و یا اینکه در عالم تصوف و اسلام عرفانى به صورت قطب و مراد تجلى پیدا کند . این همان حافظه تاریخى ایرانى است که بارها در طول تاریخ فعال شده و همانند دوره‏هاى ساسانیان، سامانیان و یا صفویه به تمدن‏سازى انجامیده است .
3 . تمدنى که بر اساس نظریه انسان کامل بنا مى‏شود، هرگز به تمدن خالص بدون فرهنگ و یا ضد فرهنگ تبدیل نخواهد شد . به عبارت دیگر هرگز معناى آن به پایان نخواهد رسید و فرهنگ، این تمدن را رهبرى خواهد کرد; بر عکس تمدن‏هاى قبلى یا تمدن فعلى غرب که به تمدن خالص تبدیل و بى‏معنایى بر آن حاکم شده است .

4 . زمانى که تمدن به تمدن خالص و تمامى معناهایش به ساختار تبدیل شد و به صورت سازمان و سازواره در آمد، آنگاه است که خشک مى‏شود و تجسد مى‏پذیرد و بر اثر این تجسد پذیرفتن، حالت روانى و تحرک خود را از دست داده و سبب تضاد و سپس جنگ مى‏شود; چرا که تا فرم است (یعنى هنوز فرهنگ در آن از بین نرفته است) قابل گفت‏وگو و تعامل است، ولى به محض این که به تمدن خالص تبدیل مى‏شود، داراى سازواره‏اى خشک مى‏شود که دیگر قابل گفت‏وگو و تعامل نیست; پس غیر خود را یا برخود مى‏بیند یا با خود و از این رو با هر چه غیر خود است، از سر جنگ و نزاع در مى‏آید; مثل تمدن امریکایى امروز .

5 . تمدن ایرانى - اسلامى آینده چون براساس ولایت‏یا احساس بنا مى‏شود، هرگز از فرهنگ خارج نخواهد شد، پس همیشه قابل گفت‏وگو و تعامل است . بنابراین، تمدنى ایرانى - اسلامى آینده تمدن جهانى یا آینده جهان خواهد بود; چرا که تا امکان گفت‏وگو و پذیرفتن در آن وجود داشته باشد، هرگز جنگى بر نخواهد خاست و چون گوش شنوا همیشه وجود خواهد داشت، پس معارضه‏اى هم رخ نخواهد داد . در نتیجه تمدن آینده ایرانى - اسلامى نه جنگ‏طلب، بلکه صلح طلب خواهد بود و مبناى خود را براساس دوستى همه انسان‏ها در سطح جهان خواهد گذاشت .

6 . اگر بخواهیم کمى فنى‏تر و به صورت دقیق سخن بگوییم، بایستى گفت مبناى این تمدن، حیات یا زندگى پاک و طیبه است و هرکس که بنده خداست، حق زندگى و حیات دارد، مگر آنکه حیات دیگرى را به ناحق به خطر اندازد . پس این تمدن، خشونت محدود را صرفا براى حفظ حیات انسان‏ها لازم دانسته و چون زندگى، اصل واقع شده، پس آسایش همه انسان‏ها در کل کره زمین مبنا خواهد بود .

7 . چون زندگى، اساس واقع شده و بر مبناى میان‏ذهنیت‏بنا مى‏شود (چون اگر این میان‏ذهنیت نباشد، هرگز زندگى بنا نمى‏شود) و میان‏ذهنیت‏به میدان مى‏آید، پس اصالت‏با مخاطب است و به جاى گفتار، شنوایى اصل مى‏شود و بر همین اساس تساهل و تسامح اوج مى‏گیرد; زیرا اگر گوش دادن اصل قرار نگیرد، هرگز میان‏ذهنیت‏شکل نمى‏گیرد . گوش دادن و تحمل طرف مخاطب در زندگى، یک اصل ارزش قرار مى‏گیرد تا زندگى بتواند بنا شود و ادامه یابد .

8 . انسان کامل پیش از آنکه سخن بگوید، گوش مى‏دهد و این گوش بودن، براى امت‏خیر و انسان کامل نیز مظهر زندگى کامل است و چون این‏گونه است، انسان کامل، امام و پیشواى رحمت و اخلاق او اخلاق خدایى مى‏شود که بر خودش رحمت و مهربانى را واجب کرده است . پس انسان کامل در فرآیند میان ذهنیت، کامل‏ترین میان ذهنیت را دارا است .

9 . تمدن انسان کامل‏گرا، تمدنى است که به همه انسان‏ها به دیده رحمت مى‏نگرد، پس هر کس که با او نیست، دشمن او محسوب نمى‏شود و انسان‏ها نیز در این تمدن، به متمدن، بى‏تمدن و وحشى تقسیم نمى‏شوند; چرا که در این مکتب، فرهنگ در کنار تمدن و حاکم بر آن است . لذا هر انسانى داراى فرهنگى است که آن فرهنگ براى او محترم است . از این جهت تحقیر فرهنگى و تمدنى معنا ندارد; در حالى‏که اگر تمدن به تمدن خالص تبدیل شود، تحقیر فرهنگى دیگر انسان‏ها و جوامع شروع مى‏شود .

10 . پس ارتباط بین انسان‏ها در تمدن‏هاى متفاوت، ارتباط بین فرهنگى و میان فرهنگى مى‏شود که براساس احترام به فرهنگ مقابل صورت گرفته است . چون اگر احترام به فرهنگ مقابل، صورت نگیرد، ارتباط میان فرهنگى صورت نمى‏گیرد و از سوى دیگر، هر انسان کاملى به زبان قومش مبعوث مى‏شود; چون هر فرهنگى براى خودش معتبر است و این تمدن مرز جغرافیایى نمى‏شناسد، هرچند به مرزهاى جغرافیایى - فرهنگى دیگران احترام مى‏گذارد; زیرا زبان او، احساس و مهربانى و احترام به فرهنگ مقابل است و مرز نمى‏شناسد، و چون زبان هر قوم را سخت مؤثر مى‏داند، پس به آن احترام مى‏گذارد . از همین روست که به جهانى بودن و خاتمیت تمدنى، نزدیک مى‏شود .

11 . تمدن‏هاى قبلى چون اساس خود را بر انسان کامل نگذاشته بودند، از احساس و ولایت‏حاکم بر رفتار میان فردى و کنش متقابل، دور و دچار بى‏معنایى شدند و با جنگ‏هاى نهایى با هر تمدن و فساد درونى ناشى از بى‏معنایى، نابود مى‏شدند . تمدن غرب امروز هم با نفى کاریزما و قهرمانان در مکتب فلسفى فعلى خود، دچار بى‏معنایى شده است و آخر تمدن غرب که در غربى‏ترین نقطه آن واقع شده است (یعنى امریکا) با شروع جنگ‏هاى تمدنى سبب نابودى تمدن غرب خواهد شد .

12 . پس تمدن بشرى به نقطه‏اى ختم مى‏شود که وحدت ذهنى و عینى است; یعنى تمدنى مظهر زندگى است که هم روح دارد و هم جسم و هم معنا و همه سازوکار تمدنى تجسدى مادى و معنوى; یعنى هم فرهنگ است و هم تمدن، هم عرش است و هم فرش، هم به دنیا مى‏پردازد و هم به آخرت و هم به غریزه و هم به روح و ... .

پس همه تضادهاى حوزه‏شناختى به تلاتم تبدیل مى‏شود و همه مشکلات و پارادوکسیکال‏هاى روش و روش‏شناختى، رخت‏بر مى‏بندد .

13 . چون این تمدن احساس است و عقلانى صرف نبوده و به نوعى عقل و احساس را در یک سعه وجودى در خود جمع کرده است، همراه تعدیل و میانه‏روى است و به اسراف و تبذیر دست نمى‏زند . پس طبیعت، سالم مانده و آلودگى طبیعى از بین خواهد رفت; چرا که همراهى با طبیعت و احترام به آن، اصل حاکم بر این تمدن است .

14 . چون این تمدن، عنان احساسى - عقلى است (ولایت) پس تمدن مردانه نیست; بلکه زنان نیز در آن به اندازه مردان سهم دارند . پس بین روانشناسى مرد و زن در جامعه جمع مى‏کند . به همین دلیل تنازع جنسى در جامعه و طبیعت رخ نخواهد داد .

تبلیغات