آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

اشاره :
در بخشهای قبلی، حوادثی را که از ماه جمادی الثانی سال پیش از ظهور تا ماه ذیقعده همان سال پیش می آید بررسی کردیم. در این قسمت به بررسی رویدادهایی می پردازیم که در ماه محرم رخ می دهند.
ب ـ فرو رفتن در بیابان (از علایم حتمی)
سفیانی که از ظهور حضرت مهدی(ع) خبردار شده است، سپاهی را به سوی حجاز گسیل می دارد، آنها روز دوازدهم محرم به مدینه می رسند. فرمانده این سپاه از قبیله «کَلَب» است که به او «خزیمه» می گویند. چشم چپش نابیناست و روی مردمک چشمش پرده ضخیمی وجود دارد. در مدینه به خانه «ابی الحسن اموی» ساکن می شود. سپاه اموی در مدینه سه روز می مانند و آن شهر را غارت می کنند و کشتارگاه هایی را برپا می کنند و خون اهالی آنجا را بر زمین می ریزند و مردان را کشته و زنان و دختران را اسیر می کنند، منبر رسول اللّه (ص) را خردکرده و قبر شریفشان را منهدم می کنند. حیوانات و مرکبهای آنها در مسجد مبارک پیامبر(ص) مدفوع می کنند. پس از آن سپاه سفیانی از مدینه به قصد جنگیدن با تازه واردان مکه و [به گمان خود] به هم آوردن سر و ته جریان نوظهور حضرت مهدی(ع) خارج می شود. به خاطر شدت و نحوه تخریب این سپاه احادیث ما آن را به سیل تشبیه کرده اند1. این سپاه در میانه راه به بیابان بیداء که بین مکه و مدینه واقع شده است می رسند2. لشکریان شب پانزدهم محرم به این منطقه می رسند و شب را در آنجا بیتوته می کنند. خداوند متعال به جبرئیل(ع) فرمان داده و او هم فریادی از سر خشم و غضب بر آنها می کشد که: ای بیداء (بیابان)! این جمعیت ستمگر در خود فرو بر. زمین هم آنها را با تمام سلاح هایشان می بلعد که تنها دو نفر که از قبیله جهینه هستند و ملقب به بشیر و نذیر می شوند نجات می یابند که بر صورت آنها چنان سیلی زده می شود که چهره هر دو به عقب برمی گردد.
بشیر به دستور جبرئیل به خدمت حضرت مهدی(ع) رفته و خبر هلاکت لشکر سفیانی را به ایشان می دهد و سپس به دست آن حضرت توبه می کند و حضرت هم مرحمت کرده و او را به حالت اولش برمی گردانند.
نذیر هم برای انذار و برحذر داشتن سفیانی، به شام می رود و او را هم از این جریان خبردار می کند و خود می میرد.
مکه پس از این جریان امنیت خویش را باز می یابد و احدی از پادشاهان و فرمانروایان جرأت نمی کند که به قصد جنگیدن با این جمعیت تازه وارد مکه، بدانجا رو کند و هر کدام هم که راه افتاده بودند برمی گردند که مبادا آنها هم دچار چنین سرنوشتی بشوند.
امام(ع) هم که به مرتب کردن و آموزش سپاه ده هزار نفری خویش در مکه مشغول بوده اند، آنها را حرکت داده و رو به مکه می کنند تا اینکه به محلی که سپاه سفیانی فرو رفته بودند می رسند و حضرت به یاوران خویش آن نقطه را نشان می دهند.
سفیانی که بخشی از سپاهش در بیابان های حجاز فرو رفته اند و بخشی دیگر هم در عراق از سید خراسانی و یمنی شکست جدی خورده اند، سعی می کند که در منطقه شام تا آنجا که می تواند تجدید قوا کند تا این امکان را بیابد که بزرگ ترین صحنه جنگ باحضرت را پس از ظهورشان به تصویر بکشد و جنگ خونباری را از دمشق تا قدس به پا کند.
احادیثی که به سرنوشت سپاه سیل آسای سفیانی پیش از رسیدن به مکه اشاره می کنند از این قرار است:
امام صادق(ع) می فرمایند:
[ظهور] حضرت مهدی(ع) پنج نشانه [حتمی[ دارد: سفیانی، یمانی، صیحه آسمانی، شهادت نفس زکیه و فرو رفتن در بیابان.3
و در جای دیگری آن حضرت این فرو رفتن در بیابان را صراحتا از علایم حتمی ظهور برمی شمرند.4
اصبغ بن نباته حضرت علی(ع) روایت می کند که فرمودند:
... و شورش سفیانی، پرچمی قرمز رنگ، فرمانده اش مردی از قبیله کلب است و 12000 نفر از سپاهیانش رو به مکه و مدینه می کنند که فرمانده آنها مردی از بنی امیه است که به او خزیمه می گویند که چشم چپش نابیناست و سفیدی ضخیمی روی مردمک چشمش را پوشانده است خود را شبیه مردان می کند پرچم خویش را برنمی گرداند تا اینکه در مدینه در خانه شخصی به نام ابوالحسن اموی منزل کند. و گردانی را به دنبال مردی از خاندان پیامبر(ص) که شیعیان به دور او جمع شده اند می فرستد؛ سپاهیان به فرماندهی مردی غطفانی رو به مکه می کنند در میانه راه به بیابان سفیدی که می رسند در کام زمین فرو می روند و جز دو نفر که بناست نشانه [و عبرتی] برای دیگران باشند کسی باقی نمی ماند که آنها را هم خداوند صورتشان به پشت برگردانده است.5
آری به خوبی می توان در آن روز تأویل این آیات را مشاهده کرد که:
وَلَوتَری اِذ فَزِعُوا فَلافَوتٌ وَ اُخِذُوا مِن مَکانٍ قَریبٍ وَ قالُوا آمَنّا بِهِ وَ أَنّی لَهُم التَّناوُشُ مِن مَکانٍ بَعیدٍ * وَ قَد کَفَرُوا بِهِ مِن قَبلُ وَ یَقذِفُونَ بِالغَیبِ مِن مَکانٍ بَعیدِ * وَحیلَ بَینَهُم وَ بَینَ ما یَشتَهُونَ کَما فُعِلَ بِاَشیاعهم مِن قَبلُ اِنَّهُم کانُوا فی شَکٍّ مُریبٍ6.
اگر ببینی، آنگاه که سخت بترسند و رهاییشان نباشد و از مکانی نزدیک گرفتارشان سازند. گویند: اینک به رسول ایمان آوردیم. اما از آن جای دور چسان به دست یابند؟ پیش از این به او کافر شده بودند و به گمان خویش به او تهمت میزدند. میان آنها و آن آرزو که دارند جدایی افتاد. همچنان که با دیگران که چنین می اندیشیدند و سخت در تردید بودند، نیز چنین شد.7
و این آیه:
یا اَیُّها الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُصدِّقاً لِما مَعَکُم مِن قِبلِ اَن نَطمِسَ وُجُوها فَنَرُدّها عَلی اَدبارِها اَونَلعَنَهُم کَما لَعَنّا اَصحابَ السَّبتِ وَ کانَ اَمرُاللّه ِ مَفعُولاً.8
ای کسانی که شماره کتاب داده شده، به کتابی که نازل کرده ایم و کتاب شما را نیز تصدیق می کند ایمان بیاورید؛ پیش از آنکه نقش چهره هایی را محو کنیم و رویها را به قضا برگردانیم. یا همچنان که اصحاب سبت را لعنت کردیم شما را هم لعنت کنیم و فرمان خدا شدنی است.9
امام صادق(ع) در جای دیگر فرمودند:
سفیانی لشکری را به مدینه گسیل می دارد که آنجا را خراب و قبر مطهر [حضرت رسول(ص)] را منهدم می کنند و استران و چهارپایان آنها در مسجدالنبی(ص) مدفوع خود را می ریزند.10
حدیفة بن یمان از وجود مقدس پیامبراکرم(ص) نقل می کنند:
... سپاه دوم وارد مدینه می شود و سه شبانه روز آنجا را تاراج می کنند. سپس به قصد مکه از آن شهر خارج می شوند تا اینکه به بیابان (بیداء) می رسند. خداوند متعال جبرئیل را می فرستد و به او می گوید برو آنها را محو کن. او هم ضربه ای با پایش زده و خداوند متعال آنها را در زمین فرو می برد جز دو نفر از آنها نجات نمی یابد که هر دو از قبیله جهینه هستند و برای همین گفته اند خبر یقینی و مسلم نزد جهینه ای هاست
و سپس حضرت این آیه قرآن کریم: «وَلَوتَری اِذ فَزِعُوا...» را تلاوت کردند11.
جابربن یزید جعفی از امام باقر(ع) روایت کرده است:
... سفیانی سپاهی را به مدینه می فرستد که حضرت مهدی(ع) [به ناچار] از آنجا دور شده و به مکه می روند. به سپاهیان سفیانی خبر می رسد که ایشان به مکه رفته اند. او هم سپاهی به دنبال ایشان می فرستد آنها به آن حضرت نمی رسند تا اینکه ایشان همانند حضرت موسی(ع) ترسناک از تعقیب کنندگانشان وارد مکه می شوند. فرمانده سپاه سفیانی وارد بیداء (بیابان) می شوند. منادی هم از آسمان ندا می دهد که ای بیداء! آنها را در کام گیر و بیابان هم آنها را در خود فرو می برد.12
آن حضرت در حدیث دیگری فرمودند:
سفیانی از نسل ابوسفیان بن حرب است. سپاهی را به سوی ایشان می فرستد که در سرزمین بیداء در شبی مهتابی که قرص ماه کامل است، بیتوته می کنند. چوپانی از آنجا عبور می کند و با خود می گوید: بیچاره مردم مکه که اینها چه بر سرشان خواهند آورد. می رود و برمی گردد و آنها را نمی بیند می گوید: سبحان اللّه ! یعنی در یک لحظه کوچ کردند [و از اینجا رفتند]؟ به منزلگاه آنها که می رسد لباسی را می بیند که بخشی از آن در زمین فرو رفته و بخشی دیگر آن بیرون است؛ سعی می کند که آن را درآورد ولی نمی تواند پس می فهمد که در زمین فرو رفته اند.13
امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه فرمودند:
... و امّا سپاه مدینه، وقتی به میانه راه در بیداء می رسند جبرئیل فریاد عظیمی بر سر آنها می زند. همگی از بین رفته و خداوند آنها را به کام زمین می فرستد. باقیمانده سپاه دو نفرند: یکی بشیر و دیگری نذیر. جبرئیل بر سر آنها هم داد می کشد و خداوند چهره هایشان را به پشت سر برمی گرداند. نذیر به نزد سفیانی می رود و او را از آنچه اتفاق افتاده باخبر می کند.14
مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمودند:
... سپس آنکه چهره اش وارونه شده و به پشت سرش چرخیده رو به سوی حضرت مهدی(ع) کرده و در مقابل ایشان می ایستد و می گوید: سرور من! من بشیرم. یکی از ملایکه خداوند مرا امر کرد که به شما بپیوندم و شما را به از بین رفتن سپاه سفیانی، بشارت دهم. حضرت می گویند: قصه تو و برادرت چیست؟ آن مرد می گوید: هر دو در سپاه سفیانی بودیم، از دمشق تا زوراء (بغداد) به هر جا رسیدیم آنجا را خراب و یکسان با خاک کردیم. کوفه و مدینه را هم خراب کردیم. منبر را شکستیم و چهارپایان در مسجدالنبی(ص) مدفوع خود را ریختند و سپس از آنجا خارج شدیم... می خواستیم کعبه را هم خراب کرده و اهالی مکه را از بین ببریم. وقتی به بیداء رسیدیم، در آنجا منزل کردیم. یک نفر فریاد کشید: ای بیداء! این قوم ستمگر را فرو بر! به دنبال آن زمین شکافته شد و تمام سپاه را بلعید. غیر از من و برادرم، حتی یک افسار شتر هم [از آن سپاه و سپاهیان] روی زمین باقی نماند! سپس آن ملایکه به سراغ ما آمد و بر چهره هایمان زد و این طور شد که می بینید. به برادرم گفت: وای بر تو ای نذیر! به سوی سفیانی ملعون در دمشق برو و او را با (اعلام) ظهور حضرت مهدی آل محمد(ص) انذار کن و به او بفهمان که سپاهش را خداوند در بیداء از بین برد. به من هم گفت: به مهدی(ع) در مکه بپیوند و او را به نابودی ستمگران بشارت ده. به دستش توبه کن که او قبول می کند. حضرت هم دستش را به چهره اش می کشد و آن را به حالت اولیه اش باز می گرداند و (بشیر هم) با ایشان بیعت می کند و همراهشان می شود.15
امام پنجم(ع) هم فرمودند:
ایشان (از مکه) خارج می شوند تا اینکه به بیداء می رسند (حضرت مهدی(ع) رو به سپاهیان خویش کرده و) می گویند: اینجا موقعیتی است که آن جمعیت را زمین بلعید و این همان آیه قرآن است که می فرماید:
أَفَأَمِنَ الَّذینَ مَکرَوُا السَّیِئاتَ اَن یَخسِفَ اللّه ُ بِهِمُ الاَرضَ اَویَأتِیَهُم العَذابُ مِن حَیثُ لایَشعُروُنَ اَویأخُذَهُم فِی تَقَلُّبِهِم فَماهُم بِمُعجِزینَ16.
آیا آنان که مرتکب بدیها می شوند، مگر ایمنند از اینکه زمین به فرمان خدا آنها را فرو برد یا عذاب از جایی که نمی دانند بر سرشان فرود آید؟ یا به هنگام آمد و شد فروگیردشان، چنان که نتوانند بگریزند؟17
حوادثی را که طی این سلسله مطالب برای ماههای رجب تا محرم برشمردیم می توان به شکل زیر مرتب و خلاصه کرد:
جدول زمان بندی حوادث 6 ماهه دوم آخرین سال غیبت
* تذکر: علایم پنج گانه و حتمی ظهور با علامت (*) مشخص شده اند.
پی نوشتها :
1 .بحارالانوار، ج52، ص223.
2 .12 میلی کوه های منطقه ذات الجیش دشت پهنا در سفید رنگی نزدیک منطقه بدر کبری است.
3 .الغیبة نعمانی، ص169؛ اعلام الوری، ص426؛ منتخب الاثر، ص458؛ بشارة الاسلام، ص119.
4 .الغیبة، نعمانی، ص172؛ منتخب الاثر، ص455؛ تاریخ الغیبة الکبری، ص500.
5 .بحار الانوار، ج52، ص273؛ الزام الناصب، ج2، ص119؛ بشارة الاسلام، ص58؛ یوم الخلاص، ص677.
6 .سوره سبأ(34) آیه54-51.
7 .کشف الغمه، ج3، ص325؛ الزام الناصب، ص28و177؛ مثیرالاحزان، ص298؛ بحارالانوار، ج52، ص316و342؛ الحاوی للفتلاوی، ج2، ص144و160؛ الملاحم والفتن، ص60، ینابیع المودة، ج3، ص82و228؛ بشارة الاسلام، ص102.
8 .سوره نساء(4) آیه47.
9 .الغیبة، نعمانی، ص150؛ بحارالانوار، ج52، ص238؛ ینابیع المودة، ج3، ص76؛ بشارة الاسلام، ص102؛ الزام الناصب، ص19و175.
10.الزام الناصب، ج2، ص166؛ یوم الخلاص، ص701.
11.بحارالانوار، ج52، ص187؛ منتخب الاثر، ص456؛ بشارة الاسلام، ص21؛ یوم الخلاص، ص673.
12.الغیبة نعمانی، ص188؛ بشارة الاسلام، ص102؛ تاریخ الغیبة الکبری، ص521.
13.بشارة الاسلام، ص184؛ یوم الخلاص، ص692.
14.الزام الناصب، ج2، ص198؛ یوم الخلاص، ص679.
15.بشارة الاسلام، ص270؛ الزام الناصب، ج2، ص259؛ المهدی(ع) من المهد الی الظهور، ص364؛ یوم الخلاص، ص293.
16.سوره نحل، ص46و45.
17.بحارالانوار، ج52، ص224؛ الزام الناصب، ج2، ص117؛ یوم الخلاص، ص307.

تبلیغات