آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

پیدایش و ظهور تاریخی آن
مقدمه
شاید باور آن قدری مشکل باشد، اما واقعیتی است که وجود دارد. این واقعیت بُعد دینی ـ اعتقادی و متافیزیکی راهبردهای نظامی آمریکا و اسرائیل است. بنیادهای تئولوژیک راهبردهای نظامی آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه بر باورهایی استوار است که ریشه هایی توراتی دارد. این باورها بازگشت دوم مسیح(ع) (از نظر مسیحیان بنیادگرا) و ظهور و آمدن او (از نظر یهودیان صهیونیست) را منوط به وقایعی می داند که از جمله آنها می توان اجتماع و استقرار یهودیان در سرزمینهای مقدس؛ ویرانی دو مسجد اقصی و صخره در قدس و بنای معبد بزرگ یهود به جای آنها و وقوع «نبرد آخر زمان» و یا «آرماگدون» در صحرای آرماگدّو در سرزمینهای اشغالی (اسرائیل) را نام برد.
اینها وجوه اشتراک مسیحیت بنیادگرا و معتقدان به عهد عتیق و یهودیان بنیادگرا است. این دو گروه جریان اعتقادی ـ سیاسی ای را به وجود آوردند که به «مسیحیت صهیونیستی» و یا «صهیونیسم مسیحی» موسوم گشته است. مطالعات تاریخی در ارتباط با این پدیده نشان می دهد که این جریان در بسیاری از تحولات سیاسی، تغییرات ژئوپولیتیکی خصوصا پیدایش کشور نامشروع اسرائیل نقش اساسی و جدی داشته است.
علی رغم وجود راست مسیحی که نقش قابل توجهی را در مبارزه با بحرانهای اخلاقی و اجتماعی داخلی در آمریکا به عهده دارد، مسیحیت صهیونیستی بیشترین توان خود را به کنترل سیاست خارجی آمریکا و هدایت آن در راستای حصول اهداف سیاسی ـ دینی ای که برگرفته از نگرش و جهان بینی توراتی می باشد معطوف داشته است.
هر چند که طی سالهای اخیر و به طور مشخص در دهه پایانی قرن بیستم، راست مسیحی در راستای اهداف خود ـ که عموما تعقیب دکترین «مسیحی سازی» و ترویج ارزشهای اخلاقی مسیحی است ـ تلاش نموده تا به طور جدی بر سیاست خارجی آمریکا تأثیر گذارد، اما نوع توجه و نگرش آنها به اهداف مورد نظر در سیاست خارجی آمریکا با جریان «مسیحیت صهیونیستی» دارای وجوه افتراق بارزی است که پرداختن به آن نیازمند مجال دیگری است. به هر تقدیر در نوشته ای که هم اکنون در پیش روی شماست، پیدایش و تطور تاریخی پدیده «مسیحیت صهیونیستی» یا «صهیونیسم مسیحی»1 و خاستگاه این جریان مورد بررسی قرار می گیرد. از آنجایی که خاستگاه زمانی این پدیده مقارن با سربرداشتن «پروتستانتیسم» در قرون میانه در اروپاست، لذا جریان پروتستانتیسم و به ویژه «پیوریتانیسم» به عنوان بستر جریان مسیحیت صهیونیستی. به طور مشروح مورد بررسی قرار گرفته است. وجود عناصر عبرانی و آموزه های تئولوژیک عهد عتیق در پروتستانتیسم مسیحی که وجه تمایز بارز و شاخص مسیحیت کاتولیک و پروتستان است، این ظن و گمان را موجب گردیده است که پروتستانتیسم نوعی «یهودی گری» در مسیحیت بوده است.
براساس آراء و نظراتی که ملاحظه خواهید نمود، رهبران و بنیانگذاران پروتستانتیسم، خود به یهودی بودن و یا یهودی گری متهم اند. این اتهامات علاوه بر این که از جانب کلیسای کاتولیک به آنها وارد شده، در بسیاری از منابع یهودی نیز مورد تأیید قرار گرفته است. بنابراین، نقش یهود و یهودی گری در پیدایش پروتستانتیسم مسیحی غیر قابل انکار می نماید. نکته قابل ذکر دیگری که در اینجا باید به آن توجه داده شود این که شاید برای بسیاری علت همراهی و هم آوایی دو دولت بریتانیا و آمریکا چندان روشن نباشد و این که چرا انگلیس، علی رغم این که دولتی اروپایی است اینقدر با اروپا مخالفت نموده و خطوط سیاست خارجی آن حداقل در ارتباط با بعضی از مسائل خصوصا حمایت از رژیم نامشروع صهیونیستی، بحث نفت خاورمیانه و خصوصا خلیج فارس، صلح خاورمیانه و حرکتهای نظامی با آمریکا منطبق است. این امر یک وجه تاریخی ـ اعتقادی دارد که در جنبش پیوریتانیسم نهفته است. جنبشی که در انگلیس سربرداشت و به آمریکا رفت و در تکوین و شکل گیری هویت اعتقادی ـ فرهنگی آمریکا نقش بسزایی بازی نمود.
بخش اول
مسیحیت صهیونیستی، فرایند تاریخی ـ دینی پروتستانتیسم
پروتستانتیسم را می توان به نوعی بازگشت و رجعت مسیحیان به «عهد عتیق» یا تورات نامید. نهضت پروتستانتیسم به طور مشخص با «لوتر» و آراء اعتقادی جدید او در خصوص مسیحیت آغاز می گردد. لوتر خود پیش از آغاز نهضت پروتستانتیسم تحت تأثیر عمیق آموزه های فلسفی، تئولوژیک و جهان بینی عبرانی بوده است. «به هنگام تحقیق و پژوهش در خصوص لوتر به عنوان بزرگ ترین پیشوای پروتستانتیسم و این که او چگونه مجذوب چنین رویکردی گردید، با علاقه زائدالوصف او به دین عبرانی و منابع عبرانی روبرو می شویم.»2
تأثیرپذیری لوتر و همفکران او از تئولوژی عهد عتیق در یک فرایند طبیعی موجب پیدایی تغییرات بزرگی در مفاهیم دینی کلیسای کاتولیک گردید، رویکرد «به بهشت دنیایی» به جای «آخرت گرایی» مسیحی نشست. «ربح» و «ربا» که در مسیحیت کاتولیک تحریم شده بود در مسیحیت پروتستان تشریع گردید و پس از آن با سرعت و همراه با توسعه پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان و برترداشتن قوم یهود و متعلق دانستن سرزمینهای فلسطین تحت عنوان به اصطلاح «ارض موعود» و سرزمینهای مقدس وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند، شاخصه دیگر پروتستانتیسم لوتری بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح «قوم برگزیده خداوند» به اندازه ای پیش رفت که شبهه یهودی بودن او در محافل مسیحی کاتولیک به صورت جدی مطرح گردید. خود او نیز با انتشار کتابی که تحت عنوان عیسی مسیح یک یهودی زاده شد3 در سال 1523م. به رشته تحریر درآورد، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در این کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیکهاست. اگر از این که مرا کافر بنامند خسته شده اند بهتر است مرا یهودی بخوانند.4
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطی که کلیسای کاتولیک به عنوان باور حاکم و مقتدر بر اعتقاداتی کاملاً ضد یهودی استوار بود این شبهه را به طور فزاینده مطرح می ساخت که پروتستانتیسم، مسیحیتی است که بنیادها و شالوده های آن یهودی است و شاید این نظر به نحوی بیانگر پیدایی مسیحیت یهودی بود. هر چند که لوتر در سالهای پایانی عمر خود با نوشتن مطالبی علیه یهودیان توانست به نوعی نام خود را به عنوان یک ضد یهودی در تاریخ رسمی ثبت نماید اما این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینی به وجود آمده را برطرف کند.
لوتر بعد از «پاولوس قدیس» پایه گذار دومین انحراف بزرگ در مسیحیت تلقی می گردد. باید یادآور شویم که پاولوس، تعبیه کننده تثلیث در مسیحیت، نیز همچون لوتر تحت نفوذ (دین) عبرانی قرار داشت. او یهودی ای بود که نام حقیقی او «شائول» بود و قبل از مسیحی شدن در قدس مطالعات و تحقیقات مبسوطی بر روی کتاب کابالا منبع «باطنی گرایی عبرانی» انجام داده بود.5
نکته جالب توجه دیگر در این رابطه، حمایت و زمینه سازی توسعه و ترویح پروتستانتیسم توسط یهودیان بود. به نظر می رسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم در صدد تحقق دو هدف راهبردی خود بودند:
اول این که کلیسای کاتولیک؛ یعنی کانون بزرگ خصومت و دشمنی علیه خود را از اریکه قدرت به زیر کشند.
دوم این که جهان بینی، و اعتقادات قومی ـ دینی خود را در شکل و شمایلی جدید عرضه نموده و روند یهودی سازی اساس تمدن سده های میانه و در ادامه آن سده های جدید اروپا را فراهم سازند که به هر دو هدف خود نیز نایل آمدند.
تحول باور مسیحی ـ یهودی و تبدیل آن به مسیحیت صهیونیستی به عنوان ایدئولوژی پروتستانهای قرون میانه توسط پیوریتنها صورت پذیرفت. «این فرقه پروتستان که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماما منطبق با تورات بود و به عنوان یهودیگری انگلیسی شناخته می شد»6 توسط فردی کالوینیست پروتستان، به نام «ویلیام تیندل»7 پایه گذاری شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخه ای از کالوینیسم به حساب می آمد.
با سرنگونی پادشاه انگلیس توسط کرومول پیوریتن و قدرت گرفتن پیوریتنها و بازگشت یهودیان به انگلستان مبانی و شالوده های مسیحیت صهیونیستی به صورت فوق العاده تحکیم می گردد؛ چرا که با قدرت گرفتن پیوریتنیسم در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال آتلانتیک، مطالعات توراتی گسترش یافته و توجه فوق العاده ای به زبان عبری نشان داده شد. وابستگی پیوریتنیسم به یهودیت به حدی بود که از تمامی دیگر مذاهب پروتستان در این رابطه پیشی گرفته بود و در عین حالی که مذهبی یهودی نبود، ولی صفت «جودایزر»8 را کسب کرده بود.9
پیوریتنها خصوصا قانون و قواعد توراتی را با دقت و وسواس به کار می بستند و به پالووس قدیس نیز که واضع آموزه مسیحی «اسرائیل جدید» بود علاقه نشان می دادند.10
پیوریتنها ضمن همانندانگاری خود با یهودیان مذکور در تورات، برای خود هویت یهودی جدیدی کسب کردند و بر فرزندان خود نامهای یهودی مثل ساموئل، آموس11، سارا و یا جودیت12 می گذاشتند.13
پیوریتنها همچنین حمایتهای «استراتژیکی» از یهودیان زمان خود به عمل می آوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودی ای وجود نداشت؛ چرا که پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتهام «رباخواری و استثمار مردم»، کلیه یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود. اما یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند؛ چرا که در کتاب مقدس آنها این اصل وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح(ع) آنها باید در تمامی دنیا پخش می شدند. پیوریتنها که احترام فوق العاده ای برای تورات قائل بودند و در راستای تحقق این پیشگویی تورات از یهودیان، به مثابه «قوم برگزیده» در راستای تحقق پیشگویی مذکور با هیجان و خلوص حمایت به عمل می آوردند.
قدرت گرفتن پیوریتانیسم موجب پدید آمدن دیدگاه جدیدی نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالوینیسم، یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند؛ چرا که آنها بر مبنای تئولوژی پیوریتانیسم، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. لذا براساس اعتقادات پیوریتنها قبل از بازگشت مجدد مسیح باید یهودیان به سرزمینهای مقدس بازمی گشتند.14
«رجینا شریف»15 نویسنده یهودی در کتاب خود با عنوان صهیونیسم غیر یهودی16 در توصیف و بیان حمایت پیوریتنها از تئوری «قوم برگزیده» و همینطور تئوری «بازگشت یهودیان به سرزمینهای موعود» چنین می نویسد:
کارتریس رهبر کلنی پیوریتنهای آمستردام در نامه خود، این موضوع را نیز روشن نموده است که: دولت انگلیس با شهروندان جدیدش که از هلند خواهند آمد، اولین و بهترین کشوری خواهد بود که فرزندان اسرائیل، دختران و پسران اسرائیلی را با کشتی به سرزمینهای موعود، سرزمینهای ابراهیم، اسحاق و یعقوب انتقال خواهد داد.17
«قول حمایت از صهیونیزم» که از سوی پیوریتنها داده شده بود حقیقتا نیز به جای آورده شد. در قرن بیستم رهبران صهیونیسم که برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین در جست وجوی کمک و یاری بودند بزرگ ترین حمایت را از «مسیحی ـ صهیونیستهای» آینده و کلیسای پروتستان که در اصل ادامه پیوریتنها بودند دریافت داشتند. به این ترتیب که تصمیم اتخاذ شده از جانب «لرد بالفور»18 مبنی بر حمایت سیاسی از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین بیش از آنی که یک برآورد سیاسی باشد مبتنی بر باورها و اعتقاداتی بود که بر مبنای آن «سرزمینهای مقدس» از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلق داشت.»19
به زودی جماعت یهودی بازگشته به انگلستان در مدت زمان کوتاهی به قدرت اقتصادی قابل توجهی تبدیل شدند. «خاندان روچیلد» نیز از میان این جماعت سربرداشت.
رسالت هواداری پیوریتنها از یهود، تنها به داخل مرزهای انگلستان محدود نماند بلکه این جریان به طور گسترده در قرنهای 16 و 17 در میان کشورهای انگلیسی زبان رشد و توسعه یافت.
عصر پیوریتنیسم در آمریکا و یا نیواینگلند آن روزگار با تأسیس اولین کلونی پیوریتنی در سال 1620م. در «ماساچوست»20 آغاز گردید. بعدها کلونیهای بزرگ تأسیس شده در «پلی موس»21 ضمن توسعه و گسترش خود تمامی نیواینگلند را دربر گرفتند. پیورتینها چنان دلباخته عهد عتیق شده بودند که می خواستند به جای نیواینگلند نام «نیو اسرائیل» را به آمریکا بدهند.22 و اینچنین پیوریتنیسم در تأسیس آمریکا نقش آفرینی نمود.
همگونگی پروتستانتیسم آمریکایی برآمده از پیوریتنیسم و احساس مشترک آن با یهودیت در منابع دیگری نیز مورد اشاره قرار گرفته است. «ادوارد تیونان»23 در کتاب خود با عنوان لابی: قدرت سیاسی یهودیان و سیاست خارجی آمریکا24 چنین می نویسد:
براندیس25 رهبر حرکت صهیونیستی آمریکا، به هنگامی که مشغول توسعه فعالیتهای سازمان خود بود، به ناگاه صاحب دوستی در کاخ سفید شد این دوست ویلسون، رئیس جمهور (آمریکا) بود. ویلسون نه تنها براندیس را در سال 1916م. به ریاست دادگاه قانون اساسی آمریکا منسوب نمود، بلکه همزمان با آن از تئوری صهیونیسم مطرح شده توسط این دوست جوان خود نیز حمایت به عمل آورد...
این موضع ویلسون بسیار فراتر از تصمیم گیری سیاسی عملگرایانه بود. ویلسون که خود فرزند یک کشیش پرس بیترین بود و به طور مدام کتاب مقدس را مطالعه می کرد، نسبت به یهودیان و سرنوشت آنها احساس علاقه می نمود. در پروتستانتیسم آمریکایی نسبت به آرمان صهیون گرایش بزرگ و قابل توجهی وجود دارد. گروس همچنین این اظهارات ویلسون را که «من خود به عنوان یک فرزند کشیش پروتستان در مقابل سرزمینهای مقدس و بازگردانیدن آن به صاحبان اصلی آن احساس وظیفه می نمایم» نیز نقل می کند.26
جماعت پروتستانها در آمریکا تحت چنین تلقی قرار دارند.
پروتستانهای بنیادگرا در آمریکا (تشکیل کشور) اسرائیل را وعده تحقق یافته تلقی می کنند. کوچک ترین اعتراض به کمکها و حمایتهای آمریکا از اسرائیل از سوی این جماعت با اعتراضات شدیدی روبرو می شود.27 با این همانی تلقی کردن دولت اسرائیل با یهودیانی که در تورات ذکر آنها رفته است، فلسطینیانی که در غزه و شریعه غربی زندگی می کنند نیز به عنوان مردم کنعان قلمداد می گردند28. بدین ترتیب که این جماعت حفظ قدرت و اقتدار آمریکا را نیز منوط به حمایت از اسرائیل می دانند. «جری فالول» یکی از رهبران بیش از 40 میلیون پروتستان اوینجلیک اعلام می دارد:
هر رفتاری که دیگر کشورها با اسرائیل داشته باشند خداوند نیز همان رفتار را با آنها خواهد داشت.29
دشمن مشترک اوینجلیکها و یهودیان که دوستی نزدیک با یکدیگر دارند بنا بر گفته نوام چامسکی مسلمانان هستند.30
نتیجه این که می توانیم بگوییم که جنبش پروتستانتیسم در مقیاس وسیعی بازگشت و رویکرد به عهد عتیق و جهان نگری عبرانی است و این رویکرد دارای آثار اجتماعی ـ اقتصادی (زایش کاپیتالیسم و مشروعیت یافتن بهره و ربا) و اجتماعی و سیاسی (نوعی هواداری غیر عادی از یهودیت و دلدادگی به آن) بوده است.
حال که تا حدودی چگونگی شکل گیری مسیحیت صهیونیستی به مثابه فرایند تاریخی پروتستانتیسم بیان گردید. ضرورتا می بایستی به کارکردهای آن از نظر تاریخی ـ سیاسی نیز پرداخته شود.
بخش دوم
صهیونیزم مسیحی چیست؟
وقتی از گروههای دینی رادیکال در رویارویی اسرائیل و فلسطین سخن به میان می آید، بلافاصله گروههای دینی که تحت نام اسلام و یهودیت قرار دارند به ذهن متبادر می گردد. در صورتی که گروههای رادیکال و افراطی مسیحی ای که نامی از آنها برده نمی شود در این رابطه اهمیت غیر قابل انکاری را دارا هستند. این گروهها از آن جهت که نقش فعالی را در رویارویی اسرائیل و فلسطینیان بر عهده داشته و مخالف هرگونه برقراری صلح بین آنها هستند، به گروههای «افراطی» معروفند.
گروههای مسیحی مذکور عموما بنیادگرا31 (رادیکال) بوده و جانبدار و هوادار اسرائیل هستند. حتی در ارتباط با اهداف وجودی خود از بسیاری از اسرائیلیها هم بنیادگراترند. در حالی که در میان اعضای آنها هیچ اسرائیلی و یا فلسطینی وجود ندارد اما رهبران بعضی از این گروهها اسرائیلی هستند. بعضی از این گروهها با حمایت از سیاستهای صهیونیستی دولت اسرائیل و یا حمایت مستقیم از بعضی از گروههای دیگر یهودی، به توسعه و شدت گرفتن درگیری و رویارویی در خاورمیانه دامن می زنند. گروههای دیگر نیز غیر مستقیم در این رابطه فعال هستند. این گروهها در حال جمع آوری اعانه و کمک برای اسرائیل و گروههای اسرائیلی در دیگر کشورها بوده و در این کشور اطلاعات نادرستی را به جانبداری از اسرائیل در ارتباط با درگیری و رویاروییهای داخلی در اسرائیل پخش می کنند. علاوه بر آن، این گروهها در حکومتهای کشورهای خود گروههای نفوذ (لابی)ی را در حمایت از اسرائیل تشکیل داده یا می دهند.
از جمله این گروههای نفوذ لابی موجود در کنگره آمریکاست که در حد قابل توجهی کارایی دارد. لابی گروههای مذکور که جانبدار اسرائیل بوده و در کنگره صاحب نفوذ است به قدری بزرگ و قدرتمند است که هر ساله به واسطه آن 5/5 میلیارد دلار از جانب دولت آمریکا به اسرائیل پرداخت می شود.32
بنیادهای دین شناختی صهیونیسم مسیحی
شاید فهم و درک حمایت گروههای مسیحی بنیادگرا از یک دولت یهودی و اشتیاق وافر آنها به این دولت در مرحله اول ممکن نباشد. علت حمایت آنها از چنین دولتی، تفاسیری است که از کتاب مقدس به عمل آمده است. آنها به معانی ادبی کتاب مقدس به مثابه کلام خدا باور داشته و بعضی از بخشهای مشخص کتاب مقدس را به عنوان پیشگویی آخرین جنگ بزرگی که در صحرای «مگیدو»33 واقع در اسرائیل رخ خواهد داد تعبیر می نماید. این جنگ به عنوان آخرین جنگ بزرگ در کتاب مقدس به عبرانی «آرماگدون»34 نامیده شده است. نام آرماگدون برگرفته از نام تپه مگیدو واقع در صحرایی به همین نام است. یعنی این جنگ در صحرای مگیدو که امروزه در اسرائیل واقع شده است رخ خواهد داد. جنگ آرماگدون تنها و تنها پس از گردهمایی و استقرار یهودیان به عنوان یک ملت در قلمرو «ارض موعود»35 به وقوع خواهد پیوست. گروههای مسیحی مذکور یهودیان را تنها «بندگان برگزیده خداوند» قلمداد نموده و اعتقاد دارند که خداوند سعادت دنیا را به یهودیان و سعادت اخروی را نیز به آنها (گروههای مسیحی) عطا خواهد نمود؛ چرا که خداوند نیکی و سعادت اخروی را به آنها وعده داده است. به دلیل وعده سعادت اخروی، این گروههای صهیونیست مسیحی خود را «مسیحیان از نو زاده شده»36 نامیده و معتقدند که آرماگدون را نخواهند دید و هیچگونه تألمات ناشی از این دوره را نیز متحمل نخواهند شد؛ چرا که آنها اعتقاد دارند که توسط خداوند به آسمانها برده خواهند شد آنها این رخداد و واقعه را Rapture (به معنی خوشی و شادمانی بی حد و حصر) نامیده و معتقدند که این حالت فقط و فقط شامل حال مسیحیان یادشده خواهد بود.
این دکترین که از سوی دیگر کلیساها نیز پذیرفته شده است، «هزاره گرایی»37 نامیده شده است. چرا که در کتاب مقدس (تورات) به وقوع این جنگ در هزاره سوم اشاره شده و یا این که چنین تفسیری از آن به عمل آمده است. از سوی دیگر (گفته می شود که) عیسی مسیح در این جنگ از آسمان به زمین باز خواهد گشت و دجال را در اینجا خواهد کشت و پس از آن پادشاهی خود را آغاز خواهد نمود و دوران صلح آمیزی که سالیان سال ادامه خواهد یافت آغاز خواهد گردید. بدین ترتیب چرایی علاقه مسیحی صهیونیستهای بنیادگرا به اسرائیل و آغاز سریع جنگی که خود زمینه بازگشت مجدد مسیح را فراهم خواهد ساخت روشن می گردد.
گروههای صهیونیست مسیحی یاد شده از آنجایی که معتقد به وجود هفت مرحله گذار در کتاب مقدس هستند خود را «تدبیرگرایان» یا «dispensationalism»38 می دانند. در عین حال این گروههای مسیحی به دلیل اینکه قبل از جنگ آرماگدون بوده اند و از فلاکت و مشقات و درد و رنج آن جنگ دور نگه داشته شده اند خود را «بخشوده شدگان» می نامند.
این مراحل (هفت گانه) که در کتاب مقدس پیشگویی شده و بخشوده شدگان به آن اعتقاد دارند عبارتند از:
1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2. ایجاد دولت یهود؛
3. موعظه شدن انجیل به بنی اسرائیل و دیگر مردم دنیا و در تمامی دنیا؛
4. (حصول مرحله) وجه (Rapture) به بهشت رفتن کلیه کسانی که به کلیسا ایمان آورده اند؛
5. دوران فلاکت39 این مرحله هفت سال طول خواهد کشید. در این مرحله یهودیان و دیگر (به اصطلاح) مؤمنان ظلم خواهند دید. اما سرانجام صالحان با پیروان دجال به نبرد خواهند پرداخت؛
6. وقوع جنگ آرماگدون، جنگی که در صحرای مگیدو در اسرائیل به وقوع خواهد پیوست؛
7. شکست لشکریان دجال و استقرار پادشاهی مسیح. پایتخت این پادشاهی اورشلیم (قدس) خواهد بود. این پادشاهی به وسیله یهودیان اداره خواهد شد و یهودیان به مسیح خواهند پیوست و یا مسیحی خواهند شد.
مراحل یاد شده بنیانهای اعتقادی «بخشوده شدگان» است. اما در میان گروههای یادشده بعضی تفاوتها وجود دارد. به عنوان مثال، نقطه نظرات متفاوتی که در ارتباط با عاقبت و فرجام یهودیان در میان آنها وجود دارد (مثل بازگشت تمامی آنها به سرزمین اسرائیل و مواردی از این قبیل).
«بخشوده شدگان» از تعیین و بازشناسی مکانهای پیشگویی شده توسط کتاب مقدس بسیار خوششان می آید. مثل بازشناسی (تعیین حدود) صحرای مگیدو در اسرائیل. بخشوده شدگان با داشتن این تلقی که بعضی از کلمات عبرانی به کار رفته در ارتباط با دجال در بخشهایی از کتاب مقدس در انگلیس مترادف روسیه و مسکو است، چنین تعبیر می کنند که دجال از سمت روسیه خواهد آمد. آنها اعتقاد دارند که نبرد آرماگدون نبردی با سلاحهای هسته ای خواهد بود. آمریکا که در این جنگ در کنار اسرائیل قرار خواهد گرفت دچار انحطاط اخلاقی خواهد شد.
کتاب هال لیندزی40 با نام زمین سیاره بزرگ مرده41 که از سوی تعدادی از رهبران بنیادگرای «بخشوده شدگان» بسیار تأثیرگذار عنوان شده است به خوبی تعیین کننده این تئوری و پرفروش ترین کتاب در این رابطه بوده است.42
مسیحیت در پی تلافی کردن سیاستهای آنتی سیمیتیک (یهود ستیزی) در تاریخ گذشته خود است. اما در عین حال این موضوع برای بعضی از گروهها به صورت بک پارادوکس درآمده است؛ چرا که به زعم آنها مسیحیان برتر از یهودیان هستند. به عنوان مثال آنها قبول دارند که یهودیان بندگان برگزیده خداوند هستند و قبول دارند که به عنوان یک واسطه در بازگشت مجدد مسیح عمل می نمایند، اما معتقدند در صورتی که یهودیان پذیرای مسیح نباشند نمی توانند به بهشت بروند. پارادوکس دیگر این که «بخشوده شدگان» معتقدند که دیاسپورا (سرگردانی یهود و متفرق شدن آنها) و حتی قتل عام آنها توسط نازیها مجازاتی الهی و ناشی از ایمان نیاوردن یهودیان به مسیح و کشته شدن مسیح توسط آنها است.
بخش سوم
تاریخچه صهیونیسم مسیحی
تاریخچه پیدایش صهیونیسم مسیحی در واقع به قبل از تشکیل دولت اسرائیل و حتی به قبل از ظهور و پیدایی یهودیان صهیونیسم باز می گردد. ریشه این تئولوژی به عصر پیشین کسانی باز می گردد که هیچ گونه مقام کلیسایی نداشته و با ترجمه کتاب مقدس به زبان مادری خود مطالعه و تفسیر آن برایشان ممکن شده است این نظر که تشکیل دولت ملی یهود در فلسطین نشانه بازگشت مجدد مسیح خواهد بود اولین بار توسط «الیور کرمول»43 و «پاوول فلگن هاوور»44 از رهبران پروتستانهای قرن 17 مطرح گردید.45
در اواخر قرن 19 مسیحیان پروتستان جهت تشکیل چنین دولتی و تحقق پیشگویی یاد شده پیشنهادهایی را مطرح نمودند. یکی از شخصیتهای صهیونیست معروف انگلیس «لرد آنتونی اشلی»46 ناپدری همسر خود را که دبیر روابط خارجی انگلیس بود به گشودن کنسولگری انگلیس در قدس قانع ساخت. این کنسولگری تمامی یهودیان فلسطین را علی رغم اینکه شهروندان دولت عثمانی بودند تحت زعامت خود قرار داد.
مسیحیان پروتستان، به ویژه پروتستانهای انگلیس، آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی در طول قرن 19 ضرورت تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین را مرتبا اعلام داشته و گوشزد می کردند. در سال 1848م. «واردر کرسون»47 کنسول آمریکا در قدس با حمایت و کمک صهیونیست مسیحیهای انگلیسی در «وادی رفائیم» یک اقامتگاه و محله یهودی نشین ایجاد کرد. در سال 1898م. «ادوین شرمن والیس»48 کنسول آمریکا در فلسطین گفت:
مردمی که منتظر سرزمین اند آماده آمدن هستند و به محض تأمین شرایط زندگی و به محض تأمین امنیت آنها خواهند آمد. یا باید این امر را به جا آورند و یا بی ارزش بودن پیشگویی های (کتاب مقدس) را بپذیرند.
اما انگیزنده صهیونیست مسیحیهای اولیه تنها جنبه تئولوژیک نداشت. آنتی سمیتیزم نیز در این رابطه انگیزنده مهمی بود.
تعداد زیاد از مدافعان اروپایی صهیونیسم نیز با این فرض که اروپا از یهودیان پاکسازی خواهد شد، به این امر تشویق شدند. بزرگ شمردن آنتی سمیتیسم از یک سو و تلقی یهودیان به عنوان «بندگان برگزیده خداوند» از سوی دیگر در حرکتهای صهیونیست ـ مسیحی در حال حاضر نیز به صورت تضادآمیزی مطرح است.
انگیزنده هر چه می خواهد باشد، حرکت صهیونیسم مسیحی در نهادینه شدن صهیونیسم در حاکمیتهای انگلیس و آمریکا نقش بزرگی را ایفا نموده است. همان گونه که «بنیامین نتانیاهو»49 در سال 1985م. هنگامی که سفیر اسرائیل در سازمان ملل بود در حین برگزاری مراسم نیایش چاشت اظهار داشت:
نوشته های صهیونیست ـ مسیحیها اعم از آمریکایی و یا انگلیسی، «لوید جرج»50، «آرتور بالفور»51 و «وودرو ویلسون»52 را تحت تأثیر قرار داده بود.
ادامه دارد
پی نوشتها:
1 .به نظر ما عنوان «مسیحیت صهیونیستی» عنوان دقیق تری برای این جریان است.
2 .Harun yahya/protestanlik, Aydin lama ve ibrani Mistisizmi, www. harun yahya. org.
3 .Jesus christ was born a jew.
4 .Leon Poliakov, History & Anti-Semitism, p.221.
5 .James B. Prichard, the concised Atlas of the Bible, Times book, London, 1991, p.124.
6 .Universal jewish Encyclopedia. calvinism, vol.2, p.648.
7 .William Tyndale.
8 .Judaizer.
9 .Karen Armestrong/ Holey war/ macmillian london limited/ 1988. p.344.
10.همان منبع، همان صفحه.
11. Amos.
12. Judith.
13. همان منبع، صفحه 34.
14. Eli Barnavi, A Histocial Atlas of the Jewish people: From the Time of patriarchs to the present Hutchinson press, London, 1992, p.140.
15. Regina shrif.
16. Non - Jewish Zionism.
17. همان منبع، ص24.
18. لورد آرتور بالفور، وزیر امور خارجه انگلیس، یکی از شخصیتهای مسیحی ـ صهیونیست معروف که در سال 1917 با انتشار اعلامیه بالفور صهیونیزم را مورد حمایت وسیع و بزرگ دولت انگلیس قرار داد.
19. Encyclo pedia Judaica, Zionism, vol.16, p.24.
20. Massa chussetts.
21. Plymouth.
22. Nathanc. Belth. A promise to Keep: A varrative of the American Enconter with Anti-Simitism, Times Books, New york, 1979, p.3.
23. Edward Tivnan foreign policy.
24. The lobby: jewsh political pawer and American.
25. Brondeis.
26. Edvard Tivnan, the lobby: jewish political power and American foreign policy, Simon & Schuster, New york, 1987, pp.17-18.
27. Paul findley. They Dare to speak out: people and institations con front israels lobby, lowrence hill Books, illinois, 1989, pp.238-246.
28. همان منبع، صفحه 240.
29. همان منبع، صفحه 242.
30. Kader ocgenti: ABD, Israel ve Filistin, iletism yayin lari, Istanbol, 1993, sf38.
31. fandamentalist.
32. www. yurtdisi. mgv. org. tr.
33. Megiddo.
34. Armagedon.
35. Eretz israel.
36. born-again.
37. Milenyalism.
38. واژه dispensationalism که در لغت به معنی: 1.پخش و توزیع، تقسیم کردن، حاکمیت اقتدار؛ 2. بخشودگی، غمض عین کردن، صرف نظر کردن و استثناست. در مسیحیت نیز این واژه به معنی «دوران سیطره و حاکمیت یک دین» و یا «اجازه ویژه صادر شده از طرف کلیسا» می باشد.
39. Tribulation.
40. Hal Lindsey.
41. The Late Great Planet Earth, Rapids, Mich: Zondervan publishing House, 1970.
42. این کتاب فروش فوق العاده ای در سطح جهان داشته. در آن حوادث زمان حاضر با تشابهات ارائه شده در انجیل درباره پایان کار جهان نشان داده شده است(م). در این کتاب لیندزی پیش گویی می کند که جنگ جهانی سوم هنگامی آغاز خواهد شد که شوروی و یکی از هم پیمانان عربش به اسرائیل حمله کند، وی می گوید: «به محض اینکه نبرد آرماگدون به اوج خود رسید و جهان در آستانه نابودی قرار گرفت، درست در همان لحظه عیسای مسیح رجعت می کند و بشر را از مهلکه خود ساخته اش نجات می بخشد (به نقل از کتاب تکاپوی 2000، جان نسبیت، پاترشیا ابردین، ترجمه صهبا سعیدی).
43. Oliver cromwell.
44. paul Felgenhaver.
45. Halsell, ish.
46. Lord Anthony ashley.
47. Warder cresson.
48. Edwin shermen wallace.
49. Benjamin Netanyahu.
50. Loyd George.
51. Arthur Balfour.
52. Woodrow wilson.

تبلیغات