آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

اشاره: «عقل» در تفکر اسلامى و فرهنگ مغرب‏زمین در مجموعه همیشه از جایگاه رفیع و شایسته‏اى برخوردار بوده است، اما تلقى و تحلیلى که از این حقیقت ممدوح در دو فرهنگ اسلامى و مغرب‏زمین ـ خصوصاً غرب پس از رنسانس ـ به چشم مى‏خورد، با یکدیگر تفاوت و در مواردى تعارض جدّى دارد. عقل به همراه دیگر شقوق لغوى آن (در فارسى و عربى و معادلهاى آن در زبانهاى لاتین) همچون، عقلى، عقلانى، عقلانیت، عقلگرایى و معقول با اینکه در نگاه اول مفاهیم نسبتاً روشن و مشخّصى را افاده مى‏کنند، اما معوم نیست که اگر در ماهیت آنها کاوش بیشتر شود، وضوح و روشنى آن همچنان محفوظ بماند، در باب ماهیت عقل و عقلانیت در تفکر اسلامى و مغرب زمین از دو دیدگاه معرفت شناختى و هستى‏شناختى مى‏توان تأمّل نمود.

به بیان دیگر، هم مى‏توان در تحلیلهاى تئوریک علوم انسانى از عقل و عقلانیت تفحّص نمود و نقش معرفتى آن را ارزیابى کرد و هم مى‏توان به سیر تاریخى و عوراض و لوازم و نتایج تحقق خارجى عقلانیت، عطف نظر کرد.

به هر حال از هر یک از این دو زاویه بر موضوع عقلانیت نظر کنیم، ـ از آنجا که این موضوع با موضوعات جدّى دیگرى همچون دین، سیاست و اخلاق ارتباط جدّى دارد ـ بنظر مى‏رسد که تحقیق و بررسى در آن مى‏تواند در جامعه فکرى ما آثار مطلوب و مفیدى دربرداشته باشد. از این‏رو ر آن شدیم که قسمت معتنابهى از شماره نخست قبسات را به بحث از «عقلانیت» و لوازم و ثمرات و شئون آن اختصاص دهیم. مصاحبه‏اى که از این پس مى‏آید، حاصل گفتگوى قبسات با متفکران اتریشى است که در اسفند 74 براى شرکت در سمینار دوره‏اى دیالوگ بین ادیان با عنوان «عدالت در روابط بین‏الملل» به ایران آمدند، حضور این اندیشمندان را مغتنم شمردیم و با وجود کمبود وقت، بحث فشرده‏اى در باب «عقلانیت» را ایشان ترتیب دادیم. ثمره بحث، مطلبى است که ملاحظه مى‏کنید.

«پرفسور اشنایدر» استاد دانشگاه وین و عضو هیئت علمى مؤسسه الهى مذهبى سنت گابریل

قبسات: لطفا بفرمایید مفهوم عقلانیت و عقل‏گرایى چیست؟

عقل و تعقل در جامعه ما در معانى بسیار متفاوتى بکار مى‏رود. عده‏اى با بکاربردن این لفظ مى‏خواهند چنین القا کنند که در زمانه ما همه کاره انسان مغز اوست؛ دل و دیگر قابلیتهاى فکرى و روحى او در مقایسه با قدرت استنتاج عقلى، قدرت تجزیه و تحلیل عقل و قابلیت تألیف و تدوین آنچه تجزیه و تحلیل شده، بى‏اهمیت‏اند.

اما این برداشت یک‏جانبه است. در سنت ما یک برداشت کاملاً متفاوتى از تعقل نیز وجود دارد. در میان متفکرین روم جمله معروفى از «سیسرو» (Cicero)به

پروفسور شنایدر: عده‏اى با بکاربردن این لفظ مى‏خواهند چنین القا کنند که در زمانه ما همه کاره انسان مغز اوست؛ دل و دیگر قابلیتهاى فکرى و روحى او در مقایسه با قدرت استنتاج عقلى، قدرت تجزیه و تحلیل عقل و قابلیت تألیف و تدوین آنچه تجزیه و تحلیل شده، بى‏اهمیت‏اند.

جاى مانده که مى‏گوید: آن قانون حاکم بر زندگى که ناگزیر باید از آن پیروى کرد همان «عقل سلیم» است (richtige Ratio). و آن عقل هدایتگرى است که نه‏تنها بر اعمال انسان بلکه بر افکار او هم ناظر است. عقل در این معنا چیزى بیش از صرفاً توان کار کردن با فرمولهاى ریاضى و یا قواعد صرف و نحو، یعنى توان استنتاج صحیح و منطقى است اگرچه آنها را نیز شامل مى‏شود. اما عقل سطوح مختلفى دارد.

در زبان آلمانى دو لفظ متفاوت بکار مى‏بریم یکى «عقل» (Verstand) و دیگرى «درایت» (Vernunft).

«عقل» (Verstand) عبارت است از توان تجزیه و تحلیل و استناج که همان عقل استنتاجى و استدلالى‏مان است. دیگرى «درایت» (Vernunft) است که معناى آن فقط با توجه به صفت خداگونه انسان در تفکر مسیحیت قابل تبیین است. در سنّت مسیحیت انسان بعنوان نحوى تجلّى الهى، سهمى از عقل و حکمت و درایت پروردگار را به ارث برده است و حداقل اینکه باید سعى کند بدان راه یابد زیرا قابلیت آن را دارد.

اما درباره این پرسش که «عقل‏گرایى» (Rationalismus) چیست؟ شاید بتوان چنین گفت: گاهى در تاریخ اوضاع و احوال خاصى پیش مى‏آید که انسانها در انتخاب شخصیتى در برابر شخصیت دیگر، سنتى در مقابل سنت دیگر، دچار تردید مى‏شوند. در چنین شرایطى انسان در مقابل این سئوال قرار مى‏گیرد که چه کسى ارجح است. حق با کدام است و بناگاه مسئله انتخاب اصلح و مشى زندگى بر قوه درایت انسان عرضه مى‏شود و اینجاست که عملکرد صحیح لازم مى‏آید و بدین منظور باید به وسیله تفکر، براهین موجه را یافت. اما بدیهى است که دل انسان نیز مى‏تواند در این امر نقش ایفا کند.

* * *

«پرفسور فانوتى» استاد الهیات مؤسسه الهى سنت گابریل

قبسات: به اعتقاد شما ریشه و یا ریشه‏هاى عقلگرایى چیست؟

پرسشى که مطرح شده این است که ریشه عقل‏گرایى چیست؟ تا آنجا که اطلاع دارم عقل‏گرایى دو ریشه دارد:

ریشه اول او را در سنّت انجیلى مى‏یابیم. در انجیل عبرى لفظ (yaba) آمده که به معنى بازشناختن است. اما این معنى همواره متضمن عمل نیز هست و به عبارت دیگر به معنى پذیرفتن است و به اقتضاى آن عمل‏کردن. یعنى پس از اینکه معرفت حاصل کردى، به اقتضاى آن عمل کن. لذا مى‏بینم که این یک مفهوم دینى است.

پیامبر «هوشع» (Hosea) فرموده: چون معرفت به خداوند از زمین رخت بربست کشتار و ظلم و جنایت فراگیر شد. یعنى از آنجا که مردم درباره مبدأ حق تعقل نمى‏کنند و با قوه عقلى که خالق در آنها نهاده به تأمل نمى‏نشینند، بى‏عدالتى و ظلم حکمفرماست. به این معنى معرفت حاصل‏کردن و پذیراشدن «حق» و به اقتضاى آن عمل‏کردن، از ابتدا در سنّت مسیحیت وارد شده و همواره نقش بسزایى ایفا کرده است.

ریشه دوم عقل‏گرایى بدون تردید فلسفه ارسطوست. ارسطو را به این معنى مى‏توان به عنوان پیرو عقل تلقى کرد که معتقد است که قبل از هر چیز باید مقولات را تعریف کرد. بعنوان مثال هنگامى که سیاستمداران درباره مسئله‏اى بحث و گفتگو مى‏کنند ابتدا باید مقولات تعریف گردد یعنى باید دید موضوع بحث اصلاً چیست در غیر اینصورت از گفتگوها نتیجه‏اى حاصل نخواهد شد. و یا هنگامى که رعد و برق و یا زلزله‏اى رخ مى‏دهد، در آن هنگام فقط عقل است که مى‏تواند ما را یارى دهد. باید تعقل نمود و تدبیرى اندیشید و سپس به آن عمل کرد. آراء فلسفى ارسطو را «توماس فون‏آکوین» (Thomas van Aquin) یکى از بزرگترین متألّهین مسیحیت وارد سنت و الهیات مسیحیت کرد. اما جالب اینکه او خود از طریق فیلسوفان عرب با ارسطو آشنا شده بود.

نباید تصور کرد که علوم جدید، علوم طبیعى و علوم عقلى جدید منحصراً ریشه در فلسفه ارسطو دارد. فلسفه افلاطون و مُثُل افلاطون مکتب و مشرب مقابل آن است. محققین علوم ما مى‏گویند اگر علماى ما صرفاً به روش «استقرایى» و «إنّى» اکتفا کرده بودند، هیچ پیشرفتى در علوم عقلى حاصل نمى‏شد. زیرا کار تحقیق بدون الهام عقلى یا استناد حضورى میسر نیست.

بنابراین نمى‏توان گفت تفکرى که در غرب طى قرون متمادى شکل گرفته است منحصراً ریشه در فلسفه «عقلایى» (ratonalistische Philosophie)دار بلکه سهم فلسفه ایده‏آلیستى را نیز باید به حساب آورد.

* * *

پروفسور اشتفان: نظریات رایج درباره ماهیت علوم جدید بر این باور است که مضمون عقل‏گرایى منحصر است به معرفت دنیاى خارج و اینکه انسان چگونه باید بااین دنیاى خارج که او را احاطه کرده برخورد کند تا اهداف خود را محقق سازد. لذا تعبیرى که از عقل در اینجا مشاهده مى‏کنیم، نحوى «درایت» ابزارگونه است

«پروفسور اشتفان هامر» استاد حقوق دانشگاه وین

قبسات: شما لطفا بفرمایید نسبت میان عقل‏گرایى با علوم جدید چگونه است؟

همانطور که آقاى پروفسور «شنایدر» (Schneider) اشاره فرمودند. تأکید بر این مسئله بسیار حائز اهمیت است که نظریات رایج درباره ماهیت علوم جدید بر این باور است که مضمون عقل‏گرایى منحصر است به معرفت دنیاى خارج و اینکه انسان چگونه باید بااین دنیاى خارج که او را احاطه کرده برخورد کند تا اهداف خود را محقق سازد. لذا تعبیرى که از عقل در اینجا مشاهده مى‏کنیم، نحوى «درایت» ابزارگونه است که آقاى پروفسور «شنایدر» با استفاده از واژه «ایمانوئل کانت» (Immanvel Kont) از آن بعنوان «عقل‏گرایى» (Verstand) نام بردند.

باید تأکید کرد که اینگونه تلقى از «راسیونالیته» به‏هیچ‏وجه عمق معانى‏اى را که بر این لفظ مترتب است، دربرنمى‏گیرد. بر اساس چنین زاویه دید محدودى از مفهوم عقل و عقل‏گرایى است که اغلب چنین مى‏پنداریم که اساساً طرح این مسئله که افعال صحیح انسان کدامند، نمى‏تواند موضوع یک مباحثه عقلى باشد و به عبارت دیگر در چارچوب مبحث «عقل»» نمى‏گنجد. این دیدگاه را على‏الخصوص «پوزیتیویسم» (Positivismus) و مشربهاى گوناگون آن تبلیغ مى‏کنند. به عقیده مدافعان این مکتب، قائل‏شدن اهداف و اغراضى براى اعمال انسان به معنى گشودن باب اعمال نظر شخصى و هواهاى نفسانى است. موضوع مباحث عقلى فقط به این دسته از مسائل مربوط مى‏شوند که قوانین حاکم بر دنیا کدامند، چگونه مى‏توان از آنها بهره‏گیرى کرد و در این رابطه بهره‏گیرى صحیح از آنها با توجه به تحقق اهداف انسان تعریف مى‏شود. اما اینکه انسان باید در تمام طول زندگیش و در تمامى افعال و اعمال خود در دنیا کدام اهداف را محَقَق سازد، از دیدگاه پوزیتیویسم از چارچوب مبحث عقل خارج است و نمى‏توان درباره آنها به بحث عقلى پرداخت.

و به عقیده من باید قبل از هر چیز خاطرنشان کرد که فلسفه معاصر غرب به هیچ وجه به مفهوم فراگیر عقل پشت نکرده است. زیرا «ایمانوئل کانت» به خوبى نشان داد که هرگاه انسان درصدد تعقل و تفکر درباره عقل خود برمى‏آید، متوجه یک امر مطلق و نامحدودى مى‏شود که عقل از درک آن قاصر است به همین جهت عقل انسان که ذاتاً رو به نامتناهى و مطلق دارد او را از ساحت خود فراتر مى‏برد. به عبارت دیگر او را متوجه خدا مى‏سازد یعنى متوجه چیزى مى‏سازد که از عقل محدود او بمثابه عقل موجودى که به این دنیا تعلق دارد، اصولاً فراتر مى‏رود. از سوى دیگر مى‏توان طرح موضوع «عقل عملى» (Proktische Vernunpt) کانت را نیز به منزله طرح مجدد موضوع بر اساس مفهوم قدیم و گسترده آن تعبیر کرد. زیرا در این طرح، کانت سعى مى‏کند پاسخ عقلى این پرسش را بیابد که تکلیف انسان اصولاً چیست؟ البته پاسخى که کانت بدان مى‏رسد پاسخى است بسیار صورى و اجمالى ولى به هر حال اثبات مى‏کند که زندگى انسان مبتنى است بر رفتن زیر بار سنگین تکلیف که کانت آن را «آزادى» مى‏نامد. طرز تلقى رایج از مفاهیمى چون «آزادى»» و «راسیونالیته» که عبارت از نوعى ابزار و وسیله محقق ساختن اهداف دلخواه مى‏باشد، با تعبیر فوق در تناقض آشکار قرار دارد.

در یک بازنگرى کلى مى‏توان گفت از آنجا که آزادى توجه به پذیرفتن بى‏قید و شرط تکلیف (مسئولیت) دارد نهایتاً روبه اعتقاد دینى دارد.

و در پایان مى‏خواهم تأکید کنم که: وقتى انسان براى تصمیم‏گیرى آزادانه خود به عقل خود متوسل مى‏شود، این بدان معنا نیست که مى‏خواهد به جاى خدا به عقل متوسل شود یا به جاى دین به عقل متوسل شود. بلکه بر عکس او آماده اداى تکلیف خود مى‏شود تکلیفى که از دیدگاه دینى در برابر خدا برعهده اوست.

* * *

«پروفسور اندراس بشته» رئیس مؤسسه الهى مذهبى سنت‏گابریل و استاد الهیات مسیحى

من بنا ندارم خیلى فلسفى صحبت کنم و مایلم به دو نکته اشاره کنم که به عقیده من براى زمانه ما اهمیت بسیار دارد و همه را بر آن مى‏دارد که فردفرد و مشترکاً درباره آینده بشر بیندیشیم.

نکته اول را پیشتر آقاى پروفسور «شنایدر» مطرح کردند، آنجا که اشاره کردند: همواره عقل آنگاه اهمیت خاصى پیدا مى‏کند که فرهنگ‏هاى مختلفى تلاقى پیدا کنند و بدینگونه فرصت‏هاى نوینى براى ایجاد ارتباط فراهم مى‏شوند. زیرا در چنین شرایطى است که باید مشترکاً فکر کرد و دید کدام راههاى نوین را باید برگزید و کدام جهت‏گیریها را باید انتخاب کرد. و ما بدون تردید در چنین زمانه‏اى بسر مى‏بریم و به همین جهت این پرسش مطرح است که مفاهیم حوزه‏هاى فرهنگى متفاوت را چگونه مى‏توان با یکدیگر مقایسه کرد؟ به عبارت دیگر اینجا باید کار عقلى سترگى انجام پذیرد.

نکته دوم اینکه ما در دنیایى زندگى مى‏کنیم که یک تعبیر کاملاً خاصى از «راسیونالیته»» در آن حاکم است. عقل موردنظر علوم‏تجربى طى 3000سال گذشته، زندگى انسانرا در تمامى ابعاد خود متحول ساخته است. پرسشى که امروزه مطرح است این است که آیا نباید همسنگ و همطراز این عقلِ علوم تجربى یک عقلِ اخلاقى و نیز دینى قرار داده شود. زیرا در غیر اینصورت

پرسشى که امروزه مطرح است این است که آیا نباید همسنگ و همطراز این عقلِ علوم تجربى یک عقلِ اخلاقى و نیز دینى قرار داده شود. زیرا در غیر اینصورت ممکن است این عقلِ حاصل از علوم طبیعى و تجربى که فى‏نفسه در برابر ارزشها خنثى است، پیامدهایى منفى براى زندگى بشر داشته باشد که ناگزیر باید به صورت دیگرى از عقل نیز متوسل شد.

ممکن است این عقلِ حاصل از علوم طبیعى و تجربى که فى‏نفسه در برابر ارزشها خنثى است، پیامدهایى منفى براى زندگى بشر داشته باشد که ناگزیر باید به صورت دیگرى از عقل نیز متوسل شد. و از همینجاست که به عقیده من، ما بعنوان انسانهاى زمان خود نباید در برابر «راسیونالیته» هراسى داشته باشیم زیرا خالق عقل و راسیو همانا پروردگار عالم است. همانطور که او پروردگار تاریخ نیز مى‏باشد و با توکل به این معنى ما مى‏توانیم عقل‏مان را به طور خلاق به کار ببریم و این دو وظیفه را که بدان اشاره کردیم مشترکاً و به نحو شایسته‏اى به انجام برسانیم.

* * *

«خانم اینگبورک» گابریل استاد دانشگاه وین و رئیس پارلمان اخلاق دانشکده الهیات وین

قبسات: خانم گابریل لطفا بفرمایید پیامدهاى عقل‏باورى در زندگى بشر چیست؟

پرسشى که مطرح است اینست که پیامدهاى راسسیونالیته یا عقل‏باورى بر زندگى بشر کدامند؟ من مى‏خواهم به این مسئله از نظر دین و موازین اخلاقى بپردازم.

در عرصه اخلاقیات باید هر تصمیمى که انسان اتخاذ مى‏کند در برابر سنجش عقل نیز قابل توجیه باشد. مثلاً انسان در گذشته، سنگ و درخت را مى‏پرستید زیرا چنین مى‏پنداشت که در درون آنها خدایان وجود دارند. اما چنین پندارى در برابر عقل قابل دفاع نیست و به همین جهت پرستش چنین اشیایى را مردود مى‏شماریم.

از سوى دیگر معرفت فرد انسان نسبت به رسالت

خانم‏اینگبورک‏حقایق‏دینى‏بایددربرابر عقل توجیه‏پذیر باشند. اما بایدخاطرنشان ساخت که عقل راه به‏سوى کلیه واقعیت‏ها نمى‏برد.

اخلاقى خویش از طریق عقل و تجزیه و تحلیلهاى عقلى حاصل نشده است بلکه این معرفت به او «الهام» (Intuition)مى‏شود. فى‏المثل این که خداوند رسالت شغل یک روحانى در این مکتب و طریقت را برعهده من نهاده است در این یا آن کتاب نخوانده‏ام و یا از طریق قیاس منطقى به آن نرسیده‏ام بلکه به من الهام شده است.

البته الهام نیز باید در برابر داورى عقل قابل توجیه باشد. اگر پدر یک خانواده با 5 سر عائله بگوید خدا از من خواسته است که دار و ندارم را به فقرا انفاق کنم بطوریکه سرانجام چیزى برایم باقى نماند که بتوانم زندگى خانواده‏ام را تأمین کنم. در این صورت باید گفت که چنین الهامى در برابر عقل قابل دفاع نیست بنابراین نمى‏توان پذیرفت که از جانب خداوند بوده است.

نکته‏اى دیگر در رابطه با دیانت. مى‏گوئیم حقایق دینى باید در برابر عقل توجیه‏پذیر باشند. اما باید خاطرنشان ساخت که عقل راه به سوى کلیه واقعیت‏ها نمى‏برد. وقتى شخصى را از نظر فیزیکى و شیمیایى بررسى کنیم، چیز زیادى درباره او نمى‏دانیم. براى اینکه انسانى را شخصاً بشناسیم باید او را کشف کنیم و به درون او راه یابیم و این راه از طریق «عقل (و منطق) نظرى» (rational. Diskvrs) بدست نمى‏آید، بلکه از طریق ایجاد تفاهم و جلب اعتماد، از طریق اعتقاد و باور به دست مى‏آید. و این سخن جلب اعتماد و اعتقاد، مرا به سوى خدا نیز هدایت مى‏کند.

* * *

«دکتر پیشکه» استاد الهیات مؤسسه الهى مذهبى سنت‏گابریل‏و متخصص‏در اخلاق‏الهى.

قبسات: آیا عقلگرایى با تعبیرى که در اینجا از آن شد؛ در دوره پست مدرن ادامه مى‏یابد؟

من مى‏خواهم برگردم به موضوع راه و روش عقلى در دوره‏هاى بحرانى جوامع و در این رابطه به بحران دین‏باورى مى‏پردازم.

هنگامى که دوره «پست مدرن» (Postmoderne)

مطرح مى‏شود باید دید شرایط پیدایش دوره «مدرن» (Moderne)چه بوده است. در این رابطه مى‏خواهم به رشته سابقم یعنى حقوق اشاره‏اى کنم و این مسئله را بررسى کنم که چه شد که در مسیر تطور علم حقوق، عنصر عقل ناگهان آن چنان اهمیت پیدا کرد.

توجه داشته باشیم که رشته حقوق مبتنى بر احکام عقل یک پدیده خاص عصر جدید است یکى از علل پیدایش آن در دنیاى غرب عدم توانایى کلیسا و پاپ در حل بحران مذهبى بود که متأسفانه بوجود آمده بود. شرایط اجتماعى از دست کلیسا و پاپ خارج شده بود و آنها دیگر قادر به تأمین صلح و امنیت جامعه نبودند به عبارت دیگر قادر به تأمین عدالت موردنیاز نظام اجتماعى نبودند. در چنین شرایطى بود که مردم به این فکر افتادند که از راه و روش عقلى مدد بگیرند و با توسل به احکام عقل مبناى مشترکى بیابند.

یکى کاتولیک بود، دیگرى پروتستان و در توجیه مذهبى یکدیگر نمى‏توانستند به نتیجه برسند. لذا بر آن شدند به وجوه مشترک خود توجه کنند و آن را در مبانى عقلى یافتند. و این آغاز حقوق بر مبناى احکام عقل بود که جاى مبانى مذهبى حقوق را گرفت. درس و عبرت‏هایى که از این تحولات باید براى زمان ما و دوره پست مدرن گرفت قابل تأمل و بررسى است.

* * *

«دکتر ریچاردپوتس» استاددانشگاه‏وین و عضو هیئت‏علمى مؤسسه مذهبى‏الهى سنت‏گابریل

من مى‏خواهم راجع به نقش عقل از دیدگاه پژوهشگر دینى صحبت کنم، راجع به نقش عقل بعنوان یاور و راهنماى انسان در سیر او بسوى خدا.

بواسطه عقل، انسان مى‏تواند به فقر ذاتى خود، به محدودیت‏هاى خود و نیز به محدودیت‏هاى دنیا پى ببرد و از این طریق انسان توجه پیدا مى‏کند، به خدا و به مبدأ و منشأ هستى بطور کلى. بنابراین عقل مى‏تواند به انسان شمه‏اى از نامتناهى و متعالى‏بودن خدا را ببخشد.

وقتى مى‏گوئیم خداوند متعالى است و در قالب مفاهیم ما نمى‏گنجد و لذا نمى‏توانیم با توجه به وضعى که داریم او را با زبان خود چنانکه شاید و باید توصیف کنیم، این بدان معنى نیست که باید نسبت به وجود او تردید کنیم بلکه انسان راهش را ادامه مى‏دهد و خدا را با توسل به عقل خود، و دل خود و با توجه به تجربه زندگى جوامع و حوادث تاریخ جستجو مى‏کند.

راه دست یافتن به معرفت خدا در متن زندگى انسانها و حوادث تاریخ بى‏پایان است. جمله زیبایى دارند عرفاى ایرانى که مى‏گویند سیر الى الله بى‏پایان است وبى‏پایان‏تر از او سیر در ذات او است. به عبارت دیگر انسان مى‏تواند تمام عمر خود را تا بى‏نهایت، صرف رشد خود در راه حصول معرفت به خدا کند. به گمانم این همان معنى کلام پولس است خطاب به مسیحیان که خواسته بود پیروان مسیح در معرفت خود نسبت به خدا رشد کنند.

* * *

«پروفسور عادل خورى» استاد دانشگاه مونستر آلمان و متخصص در الهیات اسلامى و مسیحى و عضو هیئت علمى مؤسسه سنت گابریل اصالتا لبنانى

در انتها قابل تذکر مى‏دانم که همگى ما بعنوان مسیحى و مسلمان اتفاق‏نظر داریم که باید دنیا را آنگونه که خداوند خود، خواسته است و حکمت خود را در آن نموده است تلقى کنیم و او این رسالت را به انسان واگذار کرده که بعنوان خلیفه و صورتى از وجه او، نوامیسى را که او بعنوان مظهر اعجاز روش خود در متن خلقت نهاده کشف کنیم و آنها را براى خالق خود به خدمت گیریم.

خداوند بنا ندارد هر روز و هر لحظه مداخله کند زیرا فطرتى به ما داده است تا بتوانیم از روزى خود انفاق کنیم. بنابراین چنین نیست که او هر روز بیاید و براى همنوعان من نان از آسمان نازل کند. خالق من از من انتظار دارد که نانم را با همکیشم تقسیم کنم و تدبیرى بیندیشم براى اینکه این کار را به مطلوب‏ترین وجهى انجام دهم.

به عقیده من، براى انسانهاى دین باور در محضر پروردگار غیرقابل قبول است که انسان عقل خود را در خدمت عالم خلقت او قرار ندهد و نور وحى و حکمت بالنده او را و راههایى را که براى هدایت بندگانش قرار داده است در عالم خلقت او جستجو نکند.

 

تبلیغات