آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در رسانه‌های صوتی و تصویری، مطبوعات و نشست‌های خاص، گاهی مباحثی به مناظره و بحث آزاد گذاشته مى شود.
آنچه از رسانه‌ها و مطبوعات پخش یا منتشر مى شود، تأثیری مثبت  یا منفی بر افکار عمومی مى گذارد.
گاهی رعایت نکردن «اصول» در این گونه بحث‌ها، موجب افزایش تنش در جامعه و ابهام در افکار مى شود.
گاهی هم برخی با استفاده از رسانه‌های همگانی و زیر نامِ بحث آزاد و گفتمان به القائات سوء و شبهه پراکنی و تخریب و جوسازی مى پردازند و افکار عمومی را مشوّش و مشوب مى سازند.
از این رو بجاست که در بحث از «اخلاق رسانه‌ای و مطبوعاتی»، به موضوع جدل و مناظره و اصول و آداب آن، همچنین به عوارض و آفات آن اشاره شود.
وقتی چنین گفتگوها و بحث‌هایی در یک جلسه کوچک و با حضور افراد معدود صورت مى گیرد، تأثیر مثبت و منفی آن بر همان جمع است. اما وقتی چنین بحث‌هایی به تریبون‌های عمومی و نشریات کشوری و رسانه‌های ملی کشیده مى شود، بازتاب آن هم ـ چه مثبت و چه منفی ـ عمومیت مى یابد و از حساسیّت بیشتری برخوردار مى گردد.
اینک نگاهی به موضوع مناظره و جدل، از منظر منابع اسلامی.
جدال و مراء
آن گونه که نطق، برای بیان و تبیین است، نه برای دروغ و تحریف،
و همچنان که آموزش «سلاح»، برای دفاع و جهاد است، نه برای ترساندن مردم و بستن گردنه‌ها و غارت خلایق و سرقت منازل،
علم و منطق هم، وسیله بحث برای رسیدن به حق است، نه برای تظاهر و خودنمایی و فضل فروشی !
این، کاربرد بى جای علم و سوءاستفاده از ابزار است.
اساساً جدال، نوعی بیراهه و کژی در راهیابی به حق است.
خللی به نام جدل
میان افراد، در راستای فهمیدن و ادراک، رابطه‌ای طرفینی است. در این ارتباط دو جانبه،
یکی مى فهماند، یکی مى فهمد (افهام و فهم).
یکی مى آموزد، یکی فرا مى گیرد (تعلیم و تعلّم).
یکی مى باوراند، دیگری باور مى کند و مى پذیرد (اقناع و اقتناع).
این رابطه میان دو فرد یا دو گروه، گاهی حالت روانی طبیعی دارد و گاهی غیر طبیعی است.
یا آلوده است، یا آمیخته به لجاجت،
یا قصور در بیان یکی است و یا در فهم آن دیگر.
گاهی تفهیم و تبیین، نتیجه نمى دهد و عقیم مى ماند و طرف مقابل، در حالت ریب، شک، ابهام، انکار و تردید باقی مى ماند.
و یا نمى خواهد بپذیرد و زیر بار رود.
و یا بحث کننده به زور و تحمیل، مى خواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و طرف را وادار به پذیرش کلامش سازد.
«جدل»، یکی از این عارضه‌های سوء و شیوه‌های غلط و نوعی «خلل» در رابطه تفهیم و تفاهم است.
اگر این رابطه، به صورت صحیح و با وجود همه شرایطش و با استفاده از روش‌های مناسب در بحث، تحقق پذیرد، حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذیرش خواهد کشاند که گفته‌اند:
«الحقیقة بنت البَحث؛ حقیقت، زاده بحث است».
البته بحثی درست و روی اصول و معیار.
اگر فهماندن یا فهمیدن، از حالت غیرطبیعی و غیر سالم و غیر عادی برخوردار باشد، این نوع بحث، نازا و عقیم است و به بار نمى نشیند.
اگر دو طرف، به نیت انگیزه روشن شدن«حق» در یک مسأله و موضوع، «مباحثه» کنند، فرزند سالم و کامل و زیبایی به نام «حقیقت» به«دنیای باور» پا مى نهد .اما اگر شیوه غلط باشد و این عمل زایندگی، به صورت کورتاژ، یا اعمال فشار باشد، مولود «ناقص الخلقه» خواهد بود، یا بیمار و ناسالم، یا مرده به دنیا خواهد آمد، یا بحث کننده را سرِ «زا» خواهد کشت.
می گویید نه؟ مجادله‌ای شدید را بنگرید! کدامش به ثمر نشسته است؟
بیراهه جدل
دلایلْ قوی باید و معنوی
              نه رگهای گردن به حجت قوی[1]
برخی دوست دارند همیشه یک تنه به قاضی بروند و همواره، نتیجه بحث، طبق رأی آنان باشد.
عده‌ای علاقه‌مندند همیشه «احسنت» بشنوند و تحمل نقد و نظر مخالفی را ندارند.
این، خصلتی جبّارانه در مسیر دانش است. جایگاه چنین افرادی که غرور علمی و لجاجت و یک ‌دندگی، اجازه نمى دهد حرف مخالفی را بشنوند یا بپذیرند، دوزخ است.
جدل، صفت و عمل زشتی است، هر چند با آیات قرآنی باشد. کشمکش‌های بیهوده در بحث، نابخردانه است، هر چند در مسائل اعتقادی باشد.
امام صادق (ع) در حدیثی، ضمن بر شمردن اقسام طالبان علم، یک دسته را هم کسانی مى داند که علم را برای جهل و جدال فرا مى گیرند. و مى فرماید:
«صاحبان نادانی و جدل، آزار دهنده‌اند و جدالگر، در مجامع مردان، گفتگو از علم  و اوصاف حلم مى کنند، لباس خشوع به بر مى کنند، ولی از پرهیزکاری خالى اند، خداوند دماغشان را خرد کند و کمر بندشان را پاره سازد».[2]
سعدی گوید:
« هر که با داناتر از خود، مجادله کند تا بدانند که« دانا»ست، بدانند که« نادان» است».[3]
بى جهت نیست که اولیای دین، این همه از این بیراهه در بحث و تفهیم، انتقاد و نکوهش کرده‌اند. به بعضی از این احادیث اشاره مى کنیم:
امام صادق (ع):
«مَنْ طَلبَ العِلمَ لِیباهِیَ بِه العلماءَ اَو یمارِیَ بِه السفهاءَ او یصرِفَ بِه وُجوهَ الناسِ الیه فلیتَبَوَّء مقعدَهُ مِنَ النَّارِ، اِنَّ الرِّیاسةَ لا تصلحُ اِلاّ لاَهلِها؛[4] هرکس علم بجوید تا به وسیله آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند، یا با سفیهان، ممارات و جرّ و بحث نماید، یا چهره ها را به سوی خود برگرداند، جای خود را در دوزخ آماده سازد. همانا ریاست، جز برای اهلش شایسته نیست».
با همین مضمون و مشابه آن، احادیث فراوانی است.
در کتاب‌های حدیثی، فصول متعدد و عناوین مستقلی در باب همین نحوه برخوردها به چشم می خورد.[5]
شیوه مراء، ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن، به تعبیر مرحوم نراقی: عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکار ساختن خلل آن و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، مى خواهد برتری و هوش را بنمایاند. جدال، نوعی از مراء است که به مسائل اعتقادی و تثبیت آنها بستگی دارد. مراء و جدال، غیر از موارد استثناء شده، از کارهای ناپسند، و ریشه بسیاری از بدى ها و فتنه‌هاست.[6]
و درختی است که در زمینه کبر و غرور انسان رشد مى کند و منشأ جدال، به تعبیر قرآن، «کبر درونی» است و آنان که بى دلیل، در آیات الهی مجادله مى کنند، در سینه‌هایشان کبر است.[7]
«جدال احسن» چیست ؟
در آیه )جَادِلْهم بالّتی هِیَ اَحسَنُ(،[8] سه شیوه و ابزار دعوت به «راه خدا» بیان شده است:
1. حکمت.
2. موعظه نیکو.
3. جدال احسن (نیکوتر).
در مجادله نیکو، کاوشی طرفینی برای یافتن و کشف حق است، نه تلاش برای مچ گیری از طرف مقابل و گیرانداختن او در مخمصه ها! و نه تحمیل عقیده، و نه تحقیر و توهین. در بحث باید طرف، اطمینان یابد بر صداقت تو، تا در دلش آمادگی پذیرش پدید آید.
حبّ ذات در افراد وجود دارد. اگر این تصور در طرف بحث تو باشد که برگشتن از رأی یا پذیرش نظر تو، نوعی عقب نشینی و شکست است، هرگز نخواهد پذیرفت.
در«جدال احسن»، به این علاقه به ذات که در طرف است، باید توجه کنی تا شخصیت خود را خرد شده احساس نکند و هویت خویش را سالم بیابد.
در«جدال احسن» هدف، آشکار شدن«حق» است، نه به کرسی نشستن حرفِ ما و شکست حریف، به هر وسیله که باشد!
تحمیل، حالت عکس العملی پدید مى آورد و به موضع‌گیری وا مى دارد.
در جدال احسن، بحث کننده باید از هر چه که حساسیت طرف را بر مى انگیزد و او را خشمگین و عصبی مى سازد  و او را در رأی باطلش تثبیت مى کند، پرهیز کند و از حرف‌های زشت و تعبیرات زننده، بپرهیزد و گرنه «جدال بهتر» نخواهد بود.
از امام صادق (ع) فرق جدال به احسن و غیراحسن را پرسیدند. پاسخ فرمود: «جدال ناپسند، آن است که با پیرو باطلی بحث کنی و او  باطلی را باز گوید و تو نتوانی با حجت الهی پاسخ آن را بگویی، آن گاه سخن او را انکار کنی، یا حقی را که آن باطل پرست، به کمک آن مى خواهد باطل خویش را به کرسی بنشاند، انکار کنی، تا مبادا او بر تو غلبه یابد؛ چون نمى دانی چگونه باید پاسخش را بگویی.
این گونه بحث، بر پیروان ما حرام است که وسیله ای برای امتحان و فتنه برادران ضعیف خود و پیروان باطل گردند. پیروان باطل، ضعف شما را در جدل و بحث، دلیل درستی مدعای خودشان قرار مى دهند و ضعیف ایمانان هم سست مى شوند.
اما جدال نیکو و احسن، آن است که خدا به پیامبرش فرمان داده، تا با منکران قیامت و زندگی دوباره پس از مرگ، بحث کند».
حضرت، پس از ذکر آیاتی که در این مورد و در رفع شبهات و اشکالات مشرکان است، مى فرماید:
«پس این است جدال به روش بهتر، چون راه را بر بهانه‌گیرى های کافران مى بندد و شبهه‌های آنان را مى زداید. ولی در جدال به«غیراحسن»، چون نمى توانی میان حق و باطل جدایی بیفکنی و باطل را پاسخگو باشی، حق را منکر مى شوی. این حرام است، چون تو هم مانند او حق را انکار کرده‌ای...».[9]
 مى بینیم که هم« شیوه»، عامل تعیین کننده است، هم انگیزه، ارزشگذار است و هم هدف، معیار خوبی و بدی جدال می شود. و اگر هدف شایسته در کار نباشد، رها کردن، شایسته‌تراست و به تقوا نزدیکتر.
«جدال احسن»، روش مطلوبی است که خداوند، خود، در آیات قرآن به گستردگی، آن را به کار گرفته است و در کنار آن، از مجادله بدون دانش و آگاهی هم نهی نموده است.[10]
 اولیای دین نیز، از شیوه جدال احسن با مخالفان و پیروان عقاید باطله استفاده مى کردند.[11] و علمای بسیاری این «سنّت حسنه» را داشته‌اند و در گفتگوهای شفاهی یا مکاتبات و یا تألیفات، بر مبنای منطق و برهان، متین و محترمانه، به نشر حق و ردّ باطل مى پرداختند.
«الرحلة المدرسیة» محمد جواد بلاغی، یک نمونه است.
«المراجعات» سید شرف الدین، شاهد دیگر.
و ...«الغدیر» علامه امینی، سندی دیگر بر این گونه جدال‌های احسن.
این روش را، عالمان دینی ما و یاران امامان شیعه، از« پیامبر و آل» فرا گرفته‌اند و خود آن حضرت، به فرمان الهی، همراه با حکمت و موعظه حسنه، از جدال و بحث نیکو هم  بهره مى گرفت.
سیره ائمه دین، اسوه ما، در این گونه کارهاست و حالت‌ها و رفتارها و شیوه های آنان را باید از این دید، مورد دقت نظر قرار داد.
چه وقت، با دشمن بحث مى کردند؟ چه موقع، اعراض از بحث مى کردند؟ در چه شرایطی، سکوت مى کردند و چه هنگام، یاران را امر به سکوت مى نمودند و هنگام بحث، چه شیوه‌ای داشتند؟
اگر بحث، برای افزایش «معرفت» و «ارشاد» گمراهان باشد، اگر پرسیدن، به نیت کشف حقیقت باشد و پاسخ گفتن، به قصد کمک به این هدف، دیگر چه جای خصومتی و کشمکشی؟
«بحث طلبگی» در محیط‌های علمی و حوزه‌ها، از«رنگ جدال احسن» برخوردار است.
امام امت(قدس سره) می فرماید:
«... دو تا طلبه، وقتی که با هم مى نشینند و ... صحبت مى کنند، گاهی مى رسد به فریاد، این فریاد مى زند سر او، او فریاد مى زند سر او برای مطلب؛ اما همه به دنبال اینند که حق را پیدا کنند، بعد هم که مباحثه تمام شد، دو تا رفیق هستند مى روند با هم مى نشینند و چای مى خورند. این جور اشکال، اشکال سازنده است. اشکال مدرسه‌ای، اشکال طلبگی، اشکال سازنده است».[12]
مناظره، معرکه‌جنگ نیست! رینگ«بوکس» نیست! بحث کننده، «گلادیاتور» نیست که در«سیرک جدل» به جان حریف افتد!
مناظره، خلع سلاح یک محارب فکری و مفسد عقیدتی است، یا برخورد سازنده و تفاهم لطیف، برای رسیدن به دیدگاه حق است، و نباید به عملیات سمپاشی و شک پراکنی و لجن مالی تبدیل گردد. و نباید به« خصومت» بیانجامد.
ناسالم بودن جریان بحث و جدال، در تاریخ اسلام، چه فتنه‌ها بر پا کرده و چه مسلک‌های جدید و فرقه بازى های گونه گون پدید آورده است و به مخاصمات، کتک‌کارى ها، اخراج‌ها، تکفیرها، تهمت‌ها و تفرقه‌ها کشیده شده، به‌خصوص میان فرقه‌های چهارگانه اهل سنت و علمایشان و هوادارانشان. و گاهی به آتش کشیدن بازارها و مدرسه‌ها و کشتارها را در پى داشته است و هر دسته‌ای، مال و جان طرف مقابل را هدر دانسته است.[13]
سنّت بحث آزاد
گر چه شنیدن حرف مخالف، دشوار است، اما تحمل کردن و صبور بودن و از کوره در نرفتن، «شجاعت» است.
«تحمل ناپذیری» نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظره سالم مى بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید، هیچ وقت جلوی فکری را نمى گیرد و اندیشه‌ای را از رسوخ و نفوذ، باز نمى دارد.
لیکن، باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان، پیش رفت.
اگر استعداد پذیرش نباشد، قوى ترین بحّاث هم کاری از پیش نمى بَرد و تیغش در میدان جدل نمى بُرد و اگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر!
توصیه امام صادق (ع) چنین است:
«با مردم «مخاصمه» نکنید، مردم اگر«توانایی» داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست مى دارند. خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق، هرگز کم و زیاد نمى تواند بکند».[14]
 بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم، نباید با دیگران که فاقد زمینه لازم‌اند، جر و بحث و دعوا کرد.
مردی خدمت امام صادق (ع) رسید و گفت: من فردی مخاصمه‌گر هستم و با هر کس که علاقه دارم وارد این امر شود (خط ولایت ائمه و تشیع)، بحث و جدال مى کنم. حضرت فرمود:
«با کسی دعوا و مخاصمه نکن! هرگاه خدا برای بنده‌ای خیری اراده کند، در دلش خطی مى اندازد که یکی از شما، احساس مى کنید دوست دارید او را ببینید!».[15]
کشش قلبی به سوی هم، زمینه ساز قبول و پذیرش و حق‌گرایی است.
آداب مناظره
فیض کاشانی برای«مناظره»، شروط و آدابی مى شمارد، از این قرار:
1. هدف، باید رسیدن به حق و آشکار شدن آن باشد، نه آشکار شدن درستی نظر من و وفور علم ...! که این مراء است و از آن نهی شده است. قصد« حق»، از آن جا دانسته مى شود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد. و اگر بداند که بى تأثیر است و طرف از رأی خود بر‌نمى گردد، این مناظره جایز نیست، چون آفاتی بر آن مترتب مى شود.
2. مناظره کننده، مجتهد و صاحب‌نظر در مسأله باشد و اگر «حق» بر زبان طرف جاری شد، از موضع فکری خود، به رأی طرف عدول کند.
3. اهم و مهم مسأله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند.
4. مناظره، کمتر در ملأ عام باشد؛ زیرا در حضور مردم، انگیزه‌های «ریا» و«حرص» و«برتری جویی» بیشتر آشکار مى شود و عمل مى کند.
5. در پی جویی حق، مثل آن باشد که دنبال گمشده‌ای است که اگر یافت، خوشحال شود، هر چند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند، نه دشمن.
6. هرگاه رقیب مى خواهد از سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود؛ بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکته مورد نظر، یاری کند.
7. با کسانی مناظره کند که استقلال علمی دارند، تا اگر جویای حق است، از آنان بهره ببرد. بسیاری، از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز مى کنند، تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود، بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث با افراد پایین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند.[16]
ورود در این میدان، تسلط کافی را مى طلبد.
بحث کننده، باید سخندان و قوی باشد، نه بافنده و پشت سرهم انداز و هوچی! ظرفیت لازم را داشته باشد، نه کم عمق و بى جنبه! نقد آراء را با نقد شخصیت‌ها، خلط نکند. به جای بحث آزاد و منطقی، انتقام‌جویی ننماید. در قضاوت و نظر، تحت تأثیر شخصیت مثبت یا منفی طرف قرار نگیرد. انصاف را از کف ندهد.
ضعف در محاجّه، باعث انکار حق و زیربار حرف‌های روشن‌تر نرفتن مى شود و اگر انسان از عهده برنیاید، در دل خود، احساس شکست و نسبت به طرف، احساس کینه و حسد مى کند.
کسانی که به خاطر نداشتن وضع علمی مطلوب، با گروهک‌ها بحث سیاسی مى کنند، یا با پیروان و ایدئولوگ‌های مکاتب، به بحث ایدئولوژیک مى پردازند، خود مى بُرند و جذب آنان مى شوند و سندی برای ضعف مکتب به حساب مى آیند.
بى جهت نیست که خواندن کتب ضلال برای افراد، حرام است، جز عده‌ای محدود، با شرایط لازم. و بى جهت نیست که ائمه، یاران خود را از چنین بحث‌هایی منع مى کردند، مگر افرادی خاص را (که اشاره خواهد شد).
اگر انسان، شایستگى های اخلاقی لازم را در نیت، روش و عمل مناظره نداشته باشد، خود در چاه ویلی مى افتد که رها شدن از آن،  بسی دشوار است.
آفات مناظره
مرحوم فیض، باز در این زمینه، بحث گسترده‌ای تحت عنوان«آفات مناظره» دارد که چکیده آن تقدیم مى شود:
«مناظره، که برای چیره شدن بر خصم و مغلوب ساختن او و اظهار برتری نزد مردم است، سرچشمه همه اخلاق زشت نزد خدای متعال است، صفاتی که نزد شیطان پسندیده است ! آن که عشق به برتری و جاه‌طلبی در بحث و مباهات به دیگران دارد، این کشش، تمام ناپسندى های درونی را تحریک می کند و رذایلی از مناظره پدید مى آید که عبارت‌اند از:
1. حسد: چون نمى تواند برتر از خود را در بحث و مجادله ببیند، حسد در دلش شعله مى کشد.
2. تکّبر: خود را برتر از مردم مى پندارد و گرفتار برتری طلبی و خود بزرگ بینی مى شود.
3. کینه: بحث کننده، نسبت به هواداران طرف مقابلش، در دل احساس کینه مى کند.
4. غیبت: معمولاً بحث کننده، در غیاب رقیبش، حرف‌های او را نقل مى کند و به بدگویی از او مى پردازد، یا بدگویی دیگران را تصدیق مى کند.
5. خودستایی: (تزکیه نفس ) این گر چه راست باشد، ولی زشت است که انسان خود را ستایش کند و خویش را به برتری و فضل ... منسوب نماید. چیزی که در بحث، فراوان پیش مى آید.
6. تجسّس: دنبال عیوب دیگران بودن، تا نقاط ضعف و لغزش‌های حریفان را کشف کند و به رخ بکشد و بى آبرو سازد.
7. خوشحالی از ناراحتی مردم و غمگین از خوشی آنان: این حالت در ارتباط با رقیب بحث پیش مى آید و از اوضاع نابسامان طرف مقابل خرسند مى شود.
8. زیربار حق نرفتن و حرص به کشمکش بى جا: برای بحث کننده، گاهی مبغوض‌ترین چیز آن است که حق، بر زبان حریفش آشکار شود.
9. ریا: تلاش در جهت جلب نظر و توجه و تمایل مردم به خود»[17].
10. حسد، دشمنی، صف بندی و ... از طبیعى ترین عوارض این گونه مباحثات است، به خصوص آنجا که با منطق نتوانند حرف تو را پاسخ گویند، به برهان قاطعی همچون چماق و«هو» متوسّل مى شوند.
توان و ظرفیت لازم
جدال احسن و بحث آزاد، کار هر کس نیست.
هم سعه صدر و وسعت نظر مى خواهد، هم تسلط بر مطلب، هم قدرت بر استدلال لازم دارد، هم حوصله نتیجه‌گیری.
گاهی هجوم باید کرد، گاهی دفاع نمود، گاهی حمله را ردّ کرد، گاهی باید حلقه محاصره کلامی را شکست، گاهی باید بال زد و پر کشید، و از دام بیرون جست و... چنین هم نیست که هر کس وارد این میدان شود، بتواند توفیق یابد.
در عصر ائمه، برخی از اصحاب، به مجادلات کلامی و فلسفی با مخالفان و مادّیون و دهریون مى پرداختند.
برخی قوی بودند و پیروز.
برخی ناتوان بودند و درمانده.
امام صادق (ع)، برخی را اجازه بحث مى داد، برخی را تشویق به مباحثه و مناظره مى کرد، برخی را هم نهی می نمود. این، نشان دهنده تفاوت شیوه آنان و اختلاف قدرت بحث و توانایی لازم بر این امر مهم است و آن حضرت هم، طبق ظرفیت و توانشان، ارزش‌گذاری مى کرد و تشویق مى نمود یا منع مى کرد.
«هشام بن حکم»، یکی از این چهره‌های برجسته در بحث و مجادلات است.
و «مؤمن الطّاق»، قهرمان دیگری در میدان مناظره!
هشام، زبانی صریح و حقگو و بیانی نافذ و گیرا داشت. مناظرات خیره کننده‌اش، خطری عظیم برای حکومت به حساب مى آمد. تا آنجا که خلیفه مقتدری همچون هارون الرشید، درباره‌اش گفت: زبان هشام، بیش از هزار شمشیر، در دلها نافذ و برّاست.
این سخن را وقتی بر زبان آورد که مخفیانه در یک جلسه طولانی بحث هشام، پشت پرده به گوش ایستاده بود و قدرت و تسلط او را در بحث دید و اظهار کرد: «با زنده بودن او، یک ساعت هم حکومت من دوام نمى آورد! به خدا سوگند، نفوذ بیانش در دل‌ها، بیش از صد هزار شمشیر است».[18]
این دلیل چیرگی او در مناظره‌هاست، و امام صادق (ع) درباره‌اش فرمود:
«ناصِرُنا بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ یَدِهِ؛ هشام، با دل و زبان و دست، یاور ماست».[19]
مؤمن الطّاق (محمد بن علی بن نعمان کوفی ) نیز از این چهره‌ها بود و مورد عنایت خاص امام صادق (ع). ابو خالد کابلی مى گوید:
مؤمن الطاق را در حرم پیامبر دیدم که نشسته و جمعی دور او حلقه زده‌اند و او  بحث مى کند و به سؤالاتشان پاسخ مى دهد. نزدیک او رفتم و گفتم:
ـ امام صادق (ع) ما را از بحث، نهی کرده است.
ـ آیا به تو دستور داده است که به من بگویی؟
ـ نه به خدا، ولی مرا دستور داده تا با کسی بحث نکنم.
ـ تو برو و از فرمانش اطاعت کن.
ابوخالد کابلی مى گوید:
حضور حضرت صادق (ع) رسیدم و ماجرای مؤمن الطاق را به وی گفتم. حضرت لبخندی زد و فرمود:
«ای ابو خالد! مؤمن الطاق با مردم سخن مى گوید و (پیش از آن که گرفتار آید) پرواز مى کند، اما تو اگر بحث کنی، همین که بالهایت را قیچی کنند، نمى توانی پرواز کنی».[20]
استعداد لازم در بحث، در این گونه موارد آشکار مى شود.
برخی مى افتند، برخاستن نمى توانند. بعضی محاصره مى شوند، راه گریز نمى یابند. بعضی خوب بحث مى کنند، اما قدرت نتیجه‌گیری ندارند. عده‌ای نقاط ضعف طرف را پیدا نمى کنند. جمعی در بحث، از این شاخه به آن شاخه مى پرند.
اسلوب و تسلط و مهارت، بسیار مهم است. و امام صادق (ع) دقیقا به شیوه مباحثات اصحاب خود آشنا بود و بر همان مبنا، برخی را اجازه مى داد و بعضی را منع مى کرد.
آموختن شیوه صحیح مناظره، هم از جهت برخورد اخلاقی با طرف و هم از لحاظ استواری سخن و گیرایی بیان و صلابت منطق، از مهم‌ترین عوامل توفیق در این کار است.
عوارض جدل
هر چند جدل، خود عارضه و آفتی در پیکر علم است
و هر چند که مراء و جدال، یک بیماری اخلاقی و انحرافی رفتاری است، اما... باز هم به عواقب و آثار سوء این عارضه باید نگریست.
جدل، قدر و ابهّت انسان را مى کاهد، باعث گستاخی بى ادبان و بهانه جویان مى شود، دشمنی و بد دلی بر مى انگیزد، تفرقه و نفاق مى آفریند، و گاهی هم، تزلزل فکری و انحراف عقیدتی پیش مى آورد.
امام علی (ع) مى فرماید:
«مَنْ طَلَبَ الدّینَ بالجَدَلِ تَزَنْدَقَ؛[21] هر که از راه جدل، در پی دین‌یابی باشد، سر از کفر و زندقه در مى آورد».
و نیز مى فرماید:
«ایّاکم و المراءَ و الخصومةَ، فانّهما یُمرِضانِ القُلوبَ عَلَی الأخوانِ ویَنْبُتُ علیهما النِّفاقَ؛[22] از مراء و دشمنی بپرهیزید، که این دو (جدل و مخاصمه) دل‌ها را نسبت به برادران، بیمار مى سازد و بر اساس آنها، نفاق مى روید».
اثر« نفاق آوری» به طور مکرر در روایات بیان شده است؛ همچنین عارضه کینه و کدورت و خصومت، پیامد طبیعی جدال‌هایی است که بر اساس حق استوار نباشد و انگیزه، تنها غلبه بر حریف باشد.
آفت دیگر آن، «دلمردگی» است و دیگر، کوردلی و «بیماردلی». بازگشت این آثار سوء، همه به«دل» است.
در یک حدیث، چهار چیز به عنوان« آنچه دل را مى میراند»، بیان شده، که یکی هم مجادله و جرّ و بحث با «احمق» است.
و در حدیث است که: نه با «حلیم» جدل کنید، نه با «سفیه». حلیم، دور و طرد مى کند و نادان، پست و خوار مى سازد.[23]
امام صادق (ع) مى فرماید:
«لاتُمارِینَ حلیماً ولا سفیهاً، فإنّ الحلیمَ یَقلیِکَ والسَّفیهَ یُؤذیک؛[24] نه با بردبارِ دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان؛ زیرا که انسان بردبار، کینه تو را مخفیانه در دل مى گیرد و سفیه، آشکارا به آزارت بر مى خیزد».
 و در سخن دیگر مى فرماید:
«جدال با علما، عداوت آنان را در پی دارد و جرّ و بحث با سفیهان، دشنام و بدگویى شان را».[25]
 جدال‌های دشمن ساخته
جدلِ دشمن ساز و نفاق آور و رشته گسل، گاهی دام دشمن است. یکی از تورهای «تفرقه بینداز و حکومت کن» است.
«جدل دشمن ساخته»، آن بحثی است که دشمن، به دهان دوستان مى ا‌فکند تا «مشغول» سازد. دشمن، «مسأله» مى سازد تا «سرگرم» سازد.
و در این سرگرم شدن به مسائلِ ساخته و پرداخته دشمن، چه سوء استفاده‌هاست که نمى شود، چه جیب‌هاست که زده نمى شود، چه غارت‌هاست که انجام نمى گیرد!
«جنگ زرگری» را شنیده‌اید!
مناقشات شدید لفظی، برای هدفی دیگر، البته پنهان!
آنان که در این گونه مناقشات، وارد گود و میدان مى شوند، غافل‌اند که گاهی سر نخ، دست دیگران است و «معرکه گردانان» پشت صحنه مخفی شده‌اند و دو نفر، یا دو گروه یا دو فرقه و مذهب را به جان هم انداخته‌اند تا از آب «جدل آلود»، ماهی سیاست بگیرند.
امام امت، این بیدارگر اعصار و قرون، همیشه در چنین موقعیت‌هایی فریاد هشیاری و ندای آگاهی سرمى داد؛ برخی شنیده و مى پذیرفتند، ولی بعضی، ناشنیده از آن مى گذشتند.
امام راحل(ره) پیش از انقلاب، در ارتباط  با جنجال‌ها و مناقشات شدید و معرکه گیرى های رنگارنگ و جدل‌های تند و مشغول کننده بر سر مسأله «کتاب شهید جاوید»، «کشتن آقای شمس آبادی» و «آثار دکتر شریعتی» بارها و بارها هشدار داد که: اینها، دام دشمن است تا فرصت‌هایتان به اینها بگذرد و از مسائل اصلى تر غافل بمانید.
مگر نه این است که برای اغفال از جبهه و دشمن اصلی، همیشه جبهه فرعی مى گشایند و مسأله کوچک را بزرگ مى کنند و «مسأله» مى سازند تا نیروها در این جدال‌ها و تحلیل‌ها به تحلیل رود؟!
و ما چه غافلیم اگر:
«زندانی لفظ و اصطلاحیم و خوشیم!».
***
سخن را همین جا به پایان بریم و از گرفتار شدن در دام‌های شیطانی «جدل، مراء و مخاصمات»، به خداوند پناه مى بریم.
پى نوشت‌ها________________________________________
[1] . سعدی (امثال و حکم، دهخدا، ج2، ص818).
[2] . کافی، ج1، ص49؛ محجة البیضاء، ج1، ص128.
[3] . گلستان سعدی، باب هشتم.
[4] . کافی، ج1، ص47؛ محجة البیضاء، ج1، ص127.
[5] . ر.ک: بحارالانوار، ج70، ص396، ج2، ص124 و 138 و ج 9 و10 (احتجاجات)؛ اصول الکافى ج2، ص300؛ کنزالعمال، ج10، ص185؛ سفینة البحار،  ج2، ص531 و 596 و ج1، ص221؛ الحیاة، ج2، ص 321و322 و منابع حدیثی دیگر.
[6] . جامع السعادات، نراقی، ج2، ص282.
[7] . مؤمن/56.
[8] . نحل/124.
[9] . بحارالانوار، ج2، ص125و ج9، ص255.
[10] . از جمله، ر.ک: حج/2 و 7؛ آل عمران/65؛ مؤمن/35 و 55.
[11] . ر.ک: احتجاج طبرسی و بحارالانوار، ج9و10.
[12] . صحیفه نور، ج17، ص97.
[13] . برای آشنایی با این گونه مناقشات و جدال‌‌های انحرافی، ر.ک: الامام الصادق و المذاهب الأربعه، ج1، ص186 ـ 200، تحت عنوان: حرکة التنازع بین المذاهب.
[14] . بحارالانوار، ج2، ص132، ح21 و ص134، ح28.
[15] . همان، ص133، ح27.
[16] . محجة البیضاء، ج1، ص99.
[17] . همان، ص102 (تلخیص).
[18] . بحارالانوار، ج48، ص404 و 402.
[19] . همان، ص204.
[20] . الامام الصادق، اسد حیدر، ج2، ص70؛ حیاة الامام موسی بن جعفر، باقر شریف القرشی، ج2، ص313.
[21] . محجة البیضاء، ج1، ص107، به نقل از اعتقادات صدوق.
[22] . کافی، ج2، ص300.
[23] . الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج1، ص386.
[24] . اصول کافی، ج2، ص301، ح3.
[25] . لاتجادل العلماء و لا تمار السفهاء، فیغضبک العلماء و یشتمکَ السفهاءِ. (وسائل الشیعه، ج12، ص37، ح3).

تبلیغات