آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

 الف) ایرادات قرطبی
قرطبی در تفسیر خود، سه دلیل اقامه کرده که منظور از «مولا» در حدیث غدیر، ولایت و امامت نبوده است. این سه دلیل را برای شما نقل می‌کنیم تا خود به داوری بنشینید. وی می‌گوید:
«السادسة: فی ردّ الأحادیث التی احتج بها االإمامیة فی النص علی علی(رضی الله عنه)... منها قوله: من کنت مولاه فعلیّ مولاه. قالوا: والمولی فی اللغة بمعنی أولی. فلما قال: فعلیّ مولاه بفاءالتعقیب علم ان المراد بقوله مولی انّه أحق و أولی.
و الجواب: انه لیس بمتواتر و قد اختلف فی صحته و قد طعن فیه ابو داود سجستانی و ابو حاتم رازی.
جواب ثان: و هو أن الخبر و إن کان صحیحاً رواه ثقة عن ثقة فلیس فیه مایدل علی إمامته و إنما یدلٌّ علی فضیلته و ذلک ان المولی بمعنی الولی فیکون معنی الخبر: من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه. و کان المقصود من الخبر أن یعلم النّاس أن ظاهر علیّ کباطنه و ذلک فضیلة عظیمة لعلی.
جواب ثالث: و هو ان هذا الخبر وَرَدَ عَلَی سببٍ و ذلک ان أسامة و علیاً اختصما. فقال علی لأسامه: أنت مولای. فقال: لست مولاک بل أنا مولی رسول الله. فذکر النبی(ص) فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه[1]؛
شیعه قائل است به اینکه معنی مولی، اولی بودن به امر امامت و خلافت است؛ در حالی که این سخن به سه دلیل مردود است:
دلیل اوّل اینکه، این حدیث متواتر نیست و در صحّت آن اختلاف است و ابو داود سجستانی و ابوحاتم رازی در آن تردید کرده‌اند.
دلیل دوم اینکه، این خبر بر فرض مثال اگر صحیح هم باشد و راویان ثقه از ثقه نقل کرده باشند، دلیل بر امامت علی(ع) نخواهد بود، بلکه دلالت بر فضیلت وی خواهد داشت؛ برای اینکه مولی به معنی ولی است و معنای خبر این می‌‌شود «هر که من ولیّ اویم، علی ولیّ اوست» و مقصود آن است که مردم بدانند ظاهر و باطن علی، یکی است و البته این فضیلت بزرگی برای علی است.
دلیل سوم اینکه، این خبر به سبب علّتی از پیامبر صادر شده است و علّتش این است که وقتی بین علی و اسامه درگیری روی داد، علی به اسامه گفت: تو دوست منی. اسامه گفت: من دوست تو نیستم، بلکه من دوست رسول خدایم. این خبر به گوش پیغمبر رسید و فرمود: هر که من دوست اویم، علی دوست اوست».
پاسخ به قرطبی
در جواب به اشکالات این گونه افراد، باید گفت در حقیقت روز روشن را انکار کرده‌اند. حدیث و حادثه غدیر از احادیث و حوادث مسلّم تاریخ صدر اسلام است. در میان احادیث اسلامی، کمتر حدیثی از نظر سند و اعتبار به پایه آن می‌رسد. در میان مورّخان محمّد بن جریرطبری (م 310ق.) درباره این حادثه کتابی نوشت و نام آن را «حدیث الولایه» نهاد. از گزارش‌های محمّد بن احمد ذهبی (م 748ق.) و ابوالفداء ابن کثیر (م 774ق.) دانسته می‌شود که این کتاب تا قرن هشتم به جای بوده است. ذهبی می‌نویسد:
«او اسناد حدیث غدیر خم را در چهار جزء فراهم آورد و من بخشی از آن را دیدم. فراوانی و گستردگی روایات غدیر، مرا مبهوت ساخت و به واقعیت آن جزم پیدا کردم»[2].
از این عبارت، درجه اعتبار حدیث غدیر یا حدیث الولایه، روشن می‌شود. به جرئت می‌توان گفت این حدیث هزاران بار در منابع روایی اهل سنّت تکرار شده و مورد تأیید بزرگان ایشان قرار گرفته است. با این حال، معلوم نیست قرطبی بر اساس چه مدرک و سندی به صرف ایراد دو نفر، در صحّت این حدیث اشکال می‌کند و آن را غیر متواتر می‌داند؛ امّا چنان که در قسمت قبلی مقاله گفتیم، علمای اهل سنّت به متواتر بودن این حدیث اذعان داشته‌اند.
دلیل دیگر قرطبی، در مورد علّت صدور این حدیث از پیامبر است. همه کسانی که این حدیث را پذیرفته‌اند، تأیید کرده‌اند که این حدیث در روز هجدهم ذی الحجّه در غدیر خم روی داده است؛ همان‌طور که حدیث به حدّ تواتر رسیده، کیفیت صدور آن نیز در حد متواتر است. علمای بزرگی همچون: احمد بن حنبل، ابن ابی شیبه کوفی، عبدالرّزاق صنعانی، نسائی، طبرانی، طحاوی، ابن اثیر، ابن کثیر، ذهبی، سیوطی و غیر آنان، تاریخ این حدیث را روز 18 ذی الحجّه در غدیر خم یاد کرده‌اند. پس برای بعضی مثل قرطبی، جای هیچ شکّی نباید باقی بماند که حدیث «من کنت مولاه» در این روز و در غدیر خم اتفاق افتاده است.
دلیل دیگر قرطبی، آن گونه که از کلامش معلوم می‌شود، این است که مولی در حدیث، عبارت از ولیّ و به معنای کسی است که ظاهر و باطنش یکی است و بنابراین، این حدیث فضیلتی بزرگ برای علی(ع) خواهد بود. با این تفسیر بی‌مورد و نادرست، معلوم نیست جمله «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» چگونه نزد ایشان معنی شده است؟! به عبارت دیگر، با این معنا جمله پیامبر در حقیقت جمله‌ای بی معنا خواهد بود. آنچه روشن است، این است که بعضی از این به اصطلاح عالمان برای فرار از زیر بار حقیقت، متوسّل به هر حربه‌ای حتّی دروغ و نادرست هم می‌شوند:
)بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الّذینَ کَذّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ([3]؛
«چه بد است مَثَل گروهی که آیات خدا را تکذیب کردند و خدا، قوم ستمگر را هدایت نمی‌کند».
ب) ایرادات آلوسی
آلوسی در تفسیر خود می‌گوید:
«و وجه استدلال الشیعة بخبر من کنت مولاه فعلیّ مولاه ان المولی بمعنی الأولی بالتصرف و أولویة التصرف عین الإمامه و قد أنکر ذلک أهل العربیة قاطبة و الثانی انا لو سلمنا أن المولی بمعنی الأولی لا یلزم أن یکون صلته بالتصرف بل یحتمل أن یکون المراد أولی بالمحبة و أولی بالتعظیم و نحو ذلک: و أیضاً ربمایستدل علی أن المراد بالولایة المحبة بانهم یقع التقیید بلفظ بعدی و تمسک الشیعه فی اثبات ان المراد بالمولی الاولی بالتصرف باللفظ الواقع فی صدر الخبر علی احدی الروایات و هو قوله(ص) الست اولی بالمؤمنین من انفسهم، و نحن نقول: المراد من هذا ایضاً الاولی بالمحبة؛ یعنی الست اولی بالمؤمنین من انفسهم بالمحبه و یکون حاصل المعنی هکذا: یا معشر المؤمنین انکم تحبونی اکثر من انفسکم فمن یحبنی یحب علیاً، اللهم أحب من احبّه و عاد من عاداه؛[4]
وجه استدلال شیعه به حدیث غدیر، آن است که می‌گویند: مولی به معنی اولی به تصرّف و اولویت در تصرّف عین امامت است. این معنی را قاطبه اعراب رد کرده‌اند. و به فرض اینکه قبول کنیم معنی مولی اولویت باشد، باز هم از این لازم نمی‌آید که حتماً بپذیریم مراد، اولویت در تصرّف است. بلکه احتمال دارد مراد، اولویت در محبّت یا تعظیم و یا امثال آن باشد. و چه بسا محتمل است که مراد از ولایت، محبّت باشد به دلیل آنکه لفظ بعدی، به عنوان تقیید وارد نشده است. غیر از این، شیعه متمسّک شده است به لفظ واقع در صدر خبر به اینکه پیغمبر فرمود: الست اولی بالمؤمنین من انفسهم. ما می‌گوییم: مراد از این هم می‌تواند محبت باشد؛ یعنی ای گروه مؤمنان! آیا مرا بیشتر از خودتان دوست نمی‌دارید؟ پس هر که مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد».
پاسخ به آلوسی
پاسخ اوّل: پیامبر پیش از گفتن جمله من کنت مولاه فعلی مولاه، فرمود: الست اولی بکم من انفسکم؛ آیا من نسبت به شما از خودتان اولی‌تر نیستم؟ هدف از تقارن این دو عبارت چیزی جز اثبات مقام ولایت و اولویت خود برای علی بن ابی‌طالب نیست و اگر مقصود پیامبر غیر از این بود، معنا نداشت که برای اولویت خود از مردم اقرار بگیرد. شیخ مفید می‌فرماید:
«ان النبی واجه جماعتهم بالخطاب فقال: الست اولی بکم منکم؟ فلما اذعنوا له بالاقرار قال لهم علی النسق من غیر فصل فی الکلام: فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. فقررهم علی فرض طاعته علیهم بصریح الکلام ثم عطف علی اللفظ الخاص بماینطوی علی معناه و جاء فیه بحرف العطف من الفاء التی لا یبتدأ بها الکلام فدل علی انه الاولی دون ماسواه لما ثبت من حکمته(ص) و اراد به البیان اذ لو لم یرد ذلک و اراد ما عداه لکان مستأنفاً لمقال قال لا تعلق له بالمتقدم جاعلاً لحرف العطف حرف الاستیناف و هذا ما لا یقع الاّمن احد نفسین: احدهما جاهل باللغة و الکلام؛ و الاخر قاصد الی التعمیه و الالغاز. و رسول الله یجل عن الوصفین».[5]
آیا واقعاً دلیل عقلی وجود دارد که پیغمبر در گرمای هوای بیابان، این جمعیت زیاد را از عقب و جلو یک جا جمع کند و بعد بگوید: هر که مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد؟ آیا در جای دیگر مثل مسجد نمی‌توانست این حرف را بگوید؟
پاسخ دوم اینکه، پیامبر در آغاز سخنرانی خود، از نزدیک شدن مرگ خویش سخن گفته است؛ تقارن این خبر با عبارت من کنت مولاه فعلی مولاه نشان می‌دهد که پیامبر برای پس از مرگ خود می‌خواهد خللی را که از رحلت او پدید می‌آید، پر کند. آنچه می‌تواند این خلل را پر کند، امامت و زعامت است نه محبّت و دوستی و یا نصرت علی.
بر فرض که مولا به معنی محبّت و نصرت باشد، دانسته می‌شود که علی بن ابی‌طالب از نظر پیامبر چنان جایگاهی در میان امّت اسلامی دارد که محبّت و نصرت و یاری او تا این اندازه اثر گذار و مهم است. بنابراین، مولا به معنی محبّت و نصرت نیز به دلالت التزامی بر زعامت علی دلالت دارد. برای هر زبان شناس منصفی روشن است که تأکید بر دوست داشتن و یاری کردن یک نفر در میان جمعیت انبوه مهاجر و انصار، مفهومی جز ضرورت پیروی از آن فرد را ندارد. در قرآن کریم نیز میان محبّت و تبعیت، پیوند معناداری برقرار است:
)قل ان کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله([6].
پاسخ سوم اینکه، قول عمر (اصبحت و امسیت...) در ادبیات عرب به معنای تحقّق و پیدایش یک فعل یا حالت در فاعل این فرد است. بنابراین باید تأمّل کرد که علی بن ابی‌طالب دارای چه فعل یا حالتی شده بود که او را شایسته چنین تهنیتی بکند؟
بر فرض که مولا به معنی دوست و یاور باشد، بی‌تردید تقاضای پیامبر خدا از همراهان و همه آنان که بعداً این سخنان به گوششان می‌رسد، این بوده است که علی را چون پیامبر دوست بدارند و او را یاری کنند. پرسش این است که: در لحظه اتمام سخنان پیامبر، چه محبّت و نصرتی از همه حاضران بلکه از همه زن و مرد مؤمن نسبت به علی تحقق یافته بود که وی را به جهت این مزیت شایسته تبریک کند؟ بر آگاهان روشن است که محبت و یاری علی(ع) نه تنها در آن لحظه، بلکه در هیچ لحظه‌ای از لحظات حسّاس صدر اسلام تحقّق نیافت.[7] منظور آن است که اگر مولا را به معنای دوستی و یاوری بگیریم، باز هم هیچ کس بعد از وفات پیامبر به فرمایش ایشان توجّهی نکرده و علی را هیچ نصرتی نداده و به او محبّتی نکردند!
پاسخ چهارم این است که، در روایات اهل سنّت تعابیری وارد شده است با این مضمون که علی(ع) به هنگام غصب خلافتش، با مردم با حدیث غدیر احتجاج می‌نمود. این مطلب، دلیل آن است که امیرمؤمنان از حدیث «من کنت مولاه» معنای ولایت و اولویت را می‌طلبیده است. اقرار بزرگان اهل سنّت نیز حاکی از همین مسأله است. برای مثال دو نمونه زیر عنوان می‌شود:
اوّل) عن زید بن ارقم، قال: ناشد علی النّاس فی الرحبه من سمع رسول الله یقول الّذی قال له؟ فقام ستّه عشر رجلاً فشهدوا انهم سمعوا رسول الله(ص) یقول: اللّهمّ من کنت مولاه فعلی مولاه. قال زید بن ارقم: فکنت فیمن کتم فذهب بصری و کان علیّ دعا علی من کتم.[8]
دوم) عن سعید بن انس و عن زید بن یثیع قالا: نشد علیّ النّاس فی الرحبة من سمع رسول الله یقول یوم غدیر خم الا قام. قال: فقام من قبل سعید ستة و من قبل زید ستة فشهدوا انهم سمعوا رسول الله یقول لعلی رضی الله عنه یوم غدیر خم الستُ الاولی بالمؤمنین؟ قالوا: بلی. قال: اللّهمّ من کنت مولاه فعلی مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه.[9]
مسلّماً اقرار گرفتن از مردم و قسم دادن ایشان توسّط امیرمؤمنان(ع) نمونه بارزی از مسأله ولایت و اولویت در مسأله خلافت است. وگرنه غیر از این مسأله هر چه باشد، کاری بیهوده و عبث خواهد بود.
این دو نمونه حدیثی که از منابع اهل سنّت ذکر شد، در زمانی اتّفاق افتاده است که علی(ع) در مسأله خلافت حق خود را بر باد رفته می‌دید پس بر آن شده بود تا با یادآوری حدیث غدیر، اولویت خود را بر دیگران ثابت کند و چون این احتجاج به عنوان اتمام حجّت تلقّی می‌شد، آنانی که بودند و حدیث را از زبان پیغمبر شنیدند و انکار ورزیدند، مبتلا به کوری و پیسی و دردهای دیگر شدند.
پاسخ پنجم اینکه، آلوسی می‌گوید: در حدیث غدیر، لفظ بعدی به عنوان تقیید ذکر نشده است. و این علّتی است بر اینکه معنی مولی، اولویت در تصرّف و خلافت نیست. همچنین در کتاب تفحة الاحوذی می‌گوید: زیادت لفظ بعدی، جزو حدیث نبوده و به کلّی مردود است پس همانا استدلال شیعه به اینکه علی خلیفه بعد رسول است، جدّاً باطل است.[10]
درست است که در حدیث «من کنت مولاه» لفظ بعدی نیامده است اما احادیث بسیار دیگری از پیغمبر وارد شده و در کتب اهل سنّت وجود دارد که کلمه بعدی بعینه در آن به کار رفته است که از نظر مضمون با حدیث غدیر هیچ تفاوتی ندارد. ما در این مورد پس از تفحّص و تحقیق بسیار در کتب اهل سنّت، به چندین مورد از مواردی که اشاره به این لفظ دارد، برخوردیم که شایسته دیدیم در اینجا آنها را با مدرک و متن عربی بیان نماییم. این کار را برای این می‌کنیم که از طرفی قول آلوسی و حرف بی‌اساس او را از پایه ویران کنیم و هم اینکه دلیل محکم دیگری در حقّانیت علی(ع) و غصب خلافت او توسّط غاصبین بیاوریم.
1. قال رسول الله(ص): ان علیاً منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن من بعدی.[11]
2. و قال له رسول الله(ص): انت ولی کل مؤمن بعدی[12].
3. قال رسول الله(ص) لعلی(ع): انت خلیفتی؛ یعنی فی کلّ مؤمن من بعدی[13].
4. عن ابی لیلی الغفّاری، قال: سمعت رسول الله(ص) یقول: ستکون من بعدی فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علی بن ابیطالب فانّه اوّل من یرانی و اوّل من یصافحنی یوم القیامه و هو معی فی السماء الاعلی و هو الفاروق بین الحق و الباطل[14].
5. قال: وضع رسول الله(ص) یده علی صدره و قال: انا المنذر و لکلّ قوم هاد. و او‌مأ بیده الی منکب علی فقال: انت الهادی یا علی، بک یهتدی المهتدون من بعدی[15].
6. روی ابن ابی شیبه و هو صحیح، عن عمر قال رسول الله: علی منّی و انا منه و علی ولی کلّ مؤمن من بعدی.[16]
7. روی الامام احمد عن عبدالله بن بریدة عن ابیه ان رسول الله(ص) قال: لا تقع فی علی فانه منی و انا منه و هو ولیکم من بعدی[17].
8. قال لعلی(ع): انت ولی کل مؤمن من بعدی[18].
9. و منها و هو اقواها سنداً و متناً حدیث عمران بن حصین: ان علیًاً منی و انا منه و هو ولی کلّ مؤمن من بعدی. خرجه احمد و الترمذی[19].
10. قال(ص): ان علیاً منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن من بعدی[20].
11.  عن حذیفه قال: قال رسول الله(ص): من سره ان یحیی حیاتی و یموت میتنی و یتمسک بالقضیب الیاقوت فلیتول علی بن ابیطالب من بعدی[21].
12.  عن ابن عبّاس: ستکون فتنة فمن ادرکها منکم فعلیه بخصلتین کتاب الله و علی بن ابی‌طالب، فانی سمعت رسول الله یقول و هو آخذ بید علیّ: هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی و هو فاروق هذه الامة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظلمة و هو صدّیق الاکبر و هو بابی الّذی أوتی منه و هو خلیفتی من بعدی[22].
13.  عن بریدة قال: قال رسول الله(ص): علی بن ابیطالب مولی کل مؤمن و مؤمنة و هو ولیکم بعدی[23].
14.  قوله(ص): علی ولیکم من بعدی. و قال: ان علیاً منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن من بعدی[24].
با توجّه به این احادیث و احادیث بسیار دیگر ـ که به اقرار خود بزرگان اهل سنّت متوجّه علی(ع) و در شأن او از زبان پیغمبر صادر شده است ـ معلوم می‌شود که ولایت، خلافت و اولویت در تصرّف در امور برای امیرمؤمنان(ع) ثابت بوده است. با این همه، انکار بعضی همچون آلوسی با بهانه‌های واهی، دلیلی جز تعصّبات بیجا ندارد.
ج) ایرادات عصامی
یکی دیگر از کسانی که در حدیث غدیر تردید کرده و آن را قبول ندارد، عصامی (م1111ق.) نویسنده کتاب «سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی» بوده است. وی در این کتاب علاوه بر توهین و تحقیرهای زننده‌ای که نسبت به شیعیان روا می‌دارد (که البته انسان از گفتن آن شرم دارد)، با صراحت  و قاطعیت هر چه تمام‌تر، اعلام می‌کند حدیث غدیر جزو اخبار آحاد بوده و قابل اطمینان نیست. وی می‌گوید:
«و اذا ارادوا ان یستدلوا علی ما زعموه من النص علی خلافة علی(ع) اتوا باخبار لا تدل علی زعمهم کخبر من کنت مولاه و خبر انت منی بمنزلة هارون من موسی مع انها احاد و امّا باخبار باطلة کاذبة متیقنة البطلان لاتصل الی درجة الاحادیث الضعیفة التی هی ادنی مراتب الاحاد کخبر انت الخلیفة من بعدی».[25]
پاسخ به عصامی
اوّل اینکه، پیش از این ثابت شد متواتر بودن خبر غدیر.
ثانیاً، خبر انت الخلیفة من بعدی و یا خبر و هو ولی کل مؤمن من بعدی که دلالت صریح بر خلافت امیرمؤمنان دارد و به گمان عصامی جزو اخبار باطل دروغی است که حتّی به درجه احادیث ضعیف هم نمی‌رسد، در حقیقت از جمله احادیثی است که به دفعات در کتب خود سنّیان نقل شده (و ما مواردی از آن را بیان کردیم) و بزرگانی چون: نسائی و ذهبی آن را پذیرفته‌اند. با این همه، دیگر جای چه شک و شبهه‌ای باقی می‌ماند که بخواهیم مستندترین و متواترترین اخبار را انکار کنیم و همچون خفّاش که از دیدن روز و روشنایی محروم است، از دیدن نور حقیقت محروم باشیم!؟
)فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنّما یَصّعّدُ فِی السّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الّذینَ لا یُؤْمِنُونَ(.[26]
پی‌نوشت‌ها
_______________________________________
[1] . الجامع لاحکام القرآن، محمّد بن احمد الانصاری القرطبی، ج1، ص266و 267، داراحیاء التراث العربی، 1405.
[2] . سیر اعلام النبلا، ج14، ص277.
[3] . جمعه/5.
[4] . روح المعانی، شهاب الدّین محمود بن عبدالله الالوسی، ج5، ص67 ـ 70.
[5] . اقسام المولی، شیخ مفید، ص32.
[6] . آل عمران/ 31.
[7] . اندیشه اسلامی، علی غفّارزاده و حسین عزیزی، ص155، دفتر نشر معارف، 1386ش.
[8] . المعجم الکبیر، طبرانی، ج5، ص95.
[9] . مسند، احمد بن حنبل، ج2، ص412.
[10] . تحفة الاحوذی، ج9، ص125.
[11] . السنن الکبری، ابی عبدالرّحمن احمد بن شعیب نسائی، ج5، ص132، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1411ق.
[12] . الشریعه، ابوبکر محمّد بن الحسین الآجری (360ق.)، ج4، ص141، مؤسّسه قرطبه، 1369ق.
[13] . السنن الکبری، ج5، ص113.
[14] . معرفة الصحابه، احمد بن عبدالله الاصبهانی (336- 430ق.)، ج20، ص493، دار الوطن، ریاض، 1419ق.
[15] . تفسیر ابن کثیر، ج4، ص434.
[16] . سبل الهدی و الرشاد، محمد بن یوسف شامی، ج11، ص296، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1414ق.
[17] . همان، ص297.
[18] . الاصابة فی معرفة الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص270.
[19] . الریاض النضره فی مناقب العشره، المحب الطبری، ج1، ص104.
[20] . سیر اعلام النبلاء، ج8، ص199.
[21] . میزان الاعتدال، ابی عبدالله محمّد بن احمد ذهبی، ج1، ص325، دارالمعرفة للطباعه و النشر، بیروت.
[22] . تاریخ دمشق، ج42، ص42؛ الکامل، ابن عدی، ج4، ص229.
[23] . مختصر تاریخ دمشق، ج7، ص392، دارالفکر، بیروت.
[24] . خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ابی عبدالرّحمن احمد بن شعیب نسائی، ج1، ص98، مکتبة نینوی الحدیثه.
[25] . سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل و التوالی، عصامی، ج1، ص400.
[26] . انعام/125.

تبلیغات