آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

زندگی توأم با عزت، آرزوی هر انسان آزاده‌ای است. اسلام به مسلمانان در سطوح مختلف توصیه کرده است تا ذلت را نپذیرند و زندگی آبرومندانه و با عزت داشته باشند. مسلمان واقعی هیچ گاه برای امور مادی و دنیوی در برابر دیگران سر خم نمی‌کند. در سطح اجتماعی نیز اسلام، خواهان جامعه‌ای مقتدر و با عزت است و به هیچ وجه نمی‌پسندد که جوامع اسلامی تن به ذلت و خواری بدهند. شیعیان، عزت‌طلبی را از زندگی پیشوایان خود آموخته‌اند و آن بزرگواران عملاً در تمام مراحل زندگی خود، درس عزت طلبی را آموزش داده‌اند؛ درسی برای همه آزادی خواهان و عزت طلبان.
کلید واژگان: عزت، ذلت، سیره اجتماعی، امام حسین(ع)، عزت طلبی.
مفهوم شناسی
عزت
واژه عزت از ریشه«عزّ» گرفته شده است. راغب اصفهانی، عزت را چنین معنا می‌کند: عزت به حالتی گفته می‌شود که انسان مغلوب واقع نشود. عرب وقتی می‌گوید: عزّ اللحم؛ یعنی گوشت کم یاب شده، به گونه‌ای که دسترسی به آن دشوار است.[1]
ذلت
ذلت، در برابر کلمه عزت به کار می‌رود و به این معناست که شخص از خود ضعف و سستی نشان دهد.[2]
سیره
سیره و هر کلمه‌ای که بر این وزن بیاید، در زبان عربی بر نوع دلالت می‌کند. سیره بر نوع خاصی از «سیر» دلالت می‌کند و در کتب لغت نیز همین معنا آمده است. پس سیره همان سبک خاص است که فرد آن را کسب کرده است.
سؤال اساسی این است که: عزت طلبی در سیره امام حسین(ع) چگونه است؟ و چگونه می‌توان از آن درس گرفت؟
در این نوشتار، تلاش می‌شود به این سؤال، پاسخ داده بشود.
امتناع از بیعت
پیشوایان دین هیچ گاه در ادای تکلیف خود ـ که همان جهاد در راه خدا و دین بود ـ از عظمت دشمن نترسیدند و از تنهایی خود در برابر او وحشت نکردند. همین نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن است که به انسان، رهبر و ملت اقتدار می‌بخشد؛ همان طور که امام حسین(ع) فرموده است:
«لا والله لا أعطیک بیدی إعطاء الذلیل، و لا أفرّ فرار العبیدَ. ... یا عبادالله! )إنی عُذتُ بربّی و ربکم أن ترجُموُن([3]. أعوذ )بربّی و ربّکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب[4](؛[5]  نه به خدا سوگند! هرگز دست ذلت در دست آنان نمی‌گذارم و مانند بندگان فراری نمی‌گریزم. (آن حضرت سپس با صدای بلند فرمود: ) ای بندگان خدا! همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم از اینکه آزار به من برسانید، و به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم از هر سرکشی که به روز جزا ایمان ندارد».
از بیان امام(ع) به خوبی استفاده می‌شود که عزت مسلمانان در پذیرش نظام مطلوب و مشروعی است که پیامبر اکرم آن را طراحی کرده؛ یعنی نظام امامت. بنابراین حکومت و سلطه کسانی چون یزید بر خلاف نظام مطلوب الهی و به معنای ذلت مؤمنان است. امام حسین(ع) که خود نماینده نظام امامت است، به طور ذاتی خواهان عزت اسلام است. بنابراین نمی‌تواند با هیچ عمل ذلیلانه‌ای کنار بیاید. امام حسین(ع) سلطه و حکومت یزید را ذلت می‌داند و در برابرش موضع ذلت ناپذیری اتخاذ می‌کند. مبنای اعتقادی امام، این است که باید خداوند و خواست‌های او مقدم باشد. او در عصری می‌زیست که ذلت‌طلبان، بر جامعه تسلط داشتند و در صدد تثبیت قدرتشان بودند و برای تحکیم پایه‌های قدرت خود، از هیچ ظلم و جنایتی فروگذار نمی‌کردند.
حفظ قدرت و حکومت، هدف اصلی آنان بود و از این رو، می‌کوشند تا امام(ع) را که مانع جدی و اصلی به شمار می‌رفت، از سر راه بردارند و شرایط را کاملاً برای تاخت و تاز خویش آماده کنند. بر این اساس، امام حسین(ع) می‌فرماید:
«ألا و إنّ الدّعی و ابن الدّعی قد رکزنا بین اثنتین، بین السلّه و الذلّه. هیهات منّا الذلّه؛[6] یزید مرا بین دو راهی قرار داده است: کشته شدن، و ذلت. هیهات که ما ذلت را بپذیریم».
بدیهی است که هدف امام حسین(ع) تجلی بخشیدن قدرت و اراده خداوند در جامعه است و او هرگز کاری را که منجر به تضعیف دین الهی گردد، انجام نمی‌دهد. تنها راهی که برای حضرت باقی مانده، این است که مرگ را بپذیرد و تن به ذلت ندهد. به همین دلیل است که امام با صراحت تمام می‌فرماید: «ذلت از ما  دور است». آنچه امام در دوران حکومت فاسد یزید بیان کرده، به منظور شناساندن چهره واقعی یزید است. او می‌خواست بدین گونه، بیان کند که حکومت بنی‌امیه، ظالمانه است و هیچ مشروعیت الهی ندارد.
عزت آری، اما ذلت هرگز!
چون خبر مخالفت امام در بیعت با یزید انتشار یافت، برخی تلاش کردند تا او را از رویارویی با حاکم اموی منصرف کنند؛ اما امام به همه آنها جواب منفی داد و از بیعت با یزید شدیداً امتناع ورزید. محمد حنفیه در مدینه نزد امام حسین(ع) آمد و از حضرت خواست تا در برابر دشمنان جنایتکار که به کمتر از ریختن خون مخالفان خود راضی نمی‌شوند، مقاومت نکند و با خلیفه بیعت کند. امام در جواب فرمود:
«من می‌دانم که کشته می‌شوم، اما تن به ذلت هرگز نمی‌دهم. به خدا! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نمی‌کنم».[7]
اوج عزت طلبی
زمانی که امام حسین(ع) در بیابان سوزان کربلا در محاصره نیرو‌های ابن زیاد قرار گرفت، از او خواسته شد تا بدون هیچ گونه قید و شرطی تسلیم شود. آن حضرت وقتی چنین وضعی را مشاهده کرد، در روز عاشورا در سخنرانی‌اش فرمود: «این ناکس پسر ناکس، مرا به پذیرفتن                  یکی از دو چیز مجبور کرده است: یا جنگ کنم یا ذلت را بپذیرم و تسلیم او شوم. هیهات که ذلت را بپذیرم».
امام در آن شرایط که مشکلات گوناگون متوجه آن حضرت بود، با تمام توان این جمله را بیان فرمود و در عمل هم ثابت کرد که مرگ با عزت، بهتر از زندگی ذلت بار است.[8]
گام به گام با عزت طلبی امام(ع)
امام حسین(ع) وقتی به سرزمین «رباط زباله» رسید، از شهادت مسلم با  خبر شد. عده‌ای از همراهان او که به طمع دستیابی به مال و ثروت دنیا و مقام آمده بودند، از امام جدا شدند.[9] اینجا اولین مکانی بود که در کاروان امام حسین(ع) صف عزت‌طلبان و ذلت خواهان از هم جدا شد. بندگان دنیا، امام را رها کردند؛ اما بندگان خدا که عزت را مختص ذات او، پیامبران و مؤمنان[10] می‌دانستند، در کنار امام باقی ماندند.
امام حسین(ع) برای ایفای وظیفه الهی و اسلامی خود و برای اصلاح جامعه، به راه خود ادامه داد تا فرزدق را ملاقات کرد. این شاعر معروف، بر امام سلام کرد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! چگونه به اهل کوفه اعتماد می‌کنی؛ در حالی که آنان پسر عمویت مسلم بن عقیل و پیروان او را کشتند؟» امام به گریه افتاد، آنگاه فرمود:
«رحم الله مسلماً فَلَقَد سافر إلی روح الله و ریحانه و جنّته و رضوانه أما إنه قد قضی ما علیه و بقی ما علینا؛ خداوند رحمت کند مسلم را که به سوی روح و ریحان و بهشت و رضوان الهی سفر کرد. او تکلیف خود را انجام داد، اما وظیفه ما هنوز باقی است که باید آن را انجام بدهیم».
سپس این شعر را خواند:
و ان تکن الابدان للموت انشئت
فقتل أمرء بالسیف فی الله افضل
«اگر بدن‌های ما برای مرگ آفریده شده است، پس چه بهتر که در راه خدا با شمشیر کشته شویم».[11]
امام حسین(ع) حاضر است در راه خدا و برای اصلاح جامعه اسلامی، از جانش بگذرد تا عزت مسلمانان را که حق مسلم جامعه اسلامی است، به آنها برگرداند و چهره منفور یزید را به مردم و آیندگان نشان دهد.
امام هنوز به کربلا نرسیده بود که به اصحاب خود، بعد از ستایش خدا فرمود:
«این دنیا دگرگون شده، به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی‌آید. در چنین شرایطی بدون تردید برای مؤمن سزاوار است که به مرگ خود و لقای پروردگارش رغبت کند. بدون شک من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز هلاکت و ذلت، چیز دیگری نمی‌دانم».[12]
حضرت این سخنان را در شرایطی ایراد کرد که دشمن، ملازم و مراقب او بود. آن حضرت در این خطبه ابتدا برخی از شرایط حاکم بر جامعه اسلامی را بیان می‌دارد و می‌فرماید که: خوبی‌های دنیا از میان جامعه اسلامی رخت بربسته و جز اندکی باقی نمانده است. حق در میان جوامع اسلامی غریب گشته و به آن  عمل نمی‌شود. باطل جولان می‌دهد و کسی مانع آن نیست. بنابراین زندگی در چنین جامعه‌ای، جز ذلت و خواری چیز دیگری نخواهد بود.
امام در پایان، تکلیف و وظیفه دین‌داران حقیقی را چنین بیان می‌کند که: مؤمنان باید جلو باطل را بگیرند و تا جان دارند، از ارزش‌های اسلامی پاسداری کنند و اگر در این راه هم کشته شوند، بدانند که مرگ، مایه سعادت و عزت مؤمن است.
عزت حسینی در گفتگو با حرّ
حضرت وقتی به قادسیه رسید، حر بن یزید ریاحی نیز با هزار نفر در برابرش صف آرایی کرد. امام نماز ظهر را با جماعت خواند و حر با سپاهش به وی اقتدا کردند. امام(ع) در اینجا به ایراد خطبه پرداخت و فرمود:
«ای مردم! اگر از خدا می‌ترسید و حق را برای صاحب حق می‌دانید، کاری کنید که خشنودی خدا را به دست آورید و ما آل محمد(ص) شایسته‌تریم که امر حکومت را بر عهده بگیریم. شما، مرا دعوت کردید تا به کوفه بیایم».
حر گفت: ما از این دعوت خبر نداریم و من مأمورم تا هر جا شما را دیدم، از شما جدا نشوم و شما را به کوفه نزد ابن زیاد ببرم.
حضرت وقتی این سخن را شنید، فرمود:
«الموت ادنی الیک من ذلک؛ مرگ به تو نزدیک‌تر است از اینکه بتوانی به مقصودت برسی».[13]
حضرت به اصحاب خود دستور داد تا آماده حرکت شوند و راه برگشت را انتخاب کنند، اما حر مانع شد. لذا حضرت فرمود: «ثَکَلَتکَ اُمّک مَا تُرِید؟ مادرت به عزایت بنشیند! از ما چه می‌خواهی؟».
بعد از بحث‌های زیاد، هر دو به توافق رسیدند که نه به سمت مدینه بروند و نه به سمت کوفه، بلکه راه سومی را برگزینند. در مسیر راه، حر به امام گفت: ای حسین! از این تصمیم برگرد و آهنگ پیکار مکن، و الا کشته می‌شوی. امام فرمود:
«اَفَبِا المَوت تُخَوِّفُنی؟ آیا مرا از مردن می‌ترسانی؟ و سَأَقوُل کَما قال الاَوس لاِبنِ عَمّه و یُرید نُصرَةَ رسول الله. پسر عموی اوس، او را از رفتن و یاری پیامبر خدا می‌ترسانید و می‌گفت: اگر بروی، کشته خواهی شد. اما اوس در جواب گفت:
سامضی و ما بالموت عار علی الفتی
اذا ما نوی حقاً و جاهد مسلما
و آسی الرجال الصالحین بنفسه
و فارق مثبوراً و خالف مجرما
فان عشتُ لم اندم و ان متُّ لم الم
کفی بک ذُلاً ان تعیش و ترغما[14]
من اگر بمیرم، کسی مرا سرزنش نخواهد کرد؛ چون راهی را که انتخاب کرده‌ام، حق است و اگر زنده بمانم، پشیمان نخواهم شد و کسی به من خرده نمی‌گیرد. اما این شما هستید که با ذلت و خواری زندگی می‌کنید و چاره دیگری هم ندارید».
مقصود امام(ع) این بود که اگر انسان برای احقاق حق بجنگد و کشته شود، جای ملامت و سرزنش نیست، بلکه از او به نیکی یاد خواهد شد؛ اما کسی که از یاری حق دست بر می‌دارد، او خوار و ذلیل است و مردم در طول تاریخ، او را سرزنش خواهند کرد.
با اینکه یاران امام به مراتب کمتر از سپاه هزار نفری حر بود، اما هیچ گاه آن حضرت به او التماس نکرد، بلکه همواره با سخنان عتاب آلود خود در صدد هدایت حر بود. در سخنان امام، صلابت، اطمینان، ایمان و عزت‌طلبی موج می‌زند. حضرت هرگز در برابر دشمن تسلیم نشد، بلکه همواره مسلمانان را به پیروی از دستور‌های الهی فرا می‌خواند.
هشدار به امت اسلامی!
وقتی امام حسین(ع) به محل بیضه رسید، خطبه‌ای ایراد کرد که قبلاً ذکر شد، ولی تحلیل آن طبق آموزه‌های دین در اینجا لازم است. از نظر اسلام «عزت» در جایی معنا دارد که مورد تأیید دین باشد و هر چه را که دین تأیید نکند، در واقع «ذلت» است.
حضرت علی(ع) می‌فرماید: «کُلُّ عِزِّ لایُرِیدُهُ دینُ مَذلّة».[15] کسی که می‌خواهد عزیز باشد، باید طبق آنچه خدا و رسول(ص) دستور می‌دهند، رفتار کند، نه اینکه با آن مخالفت ورزد و در صدد احیای بدعت‌ها باشد. حکومت یزید به شکل ظاهری نیز مقررات اسلام را رعایت نمی‌کرد. او آشکارا شراب می‌خورد و بر خلاف آموزه‌های قرآن و پیامبر رفتار می‌کرد. بدین ترتیب، یزید و درباریان او بر اثر اقدام به فسق و فجور، مایه ننگ برای جامعه اسلامی شده بودند. در این خطبه، امام حسین(ع) دقیقاً ماهیت حکومت شیطانی یزید را به مسلمانان گوشزد کرد تا مسلمانانی که در خواب فرو رفته‌اند، بیدار شوند و عزت از دست رفته خود را با مقاومت و جهاد بازگردانند.
سفارش امام در شب عاشورا
امام حسین(ع) در شب عاشورا تمام اصحاب خود را جمع کرد و بعد از ستایش خدا، فرمود:
«من بهتر از شما اصحابی سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر بدهد. بدانید، من سرانجام فردای خود را از این دشمنان می‌دانم. شما آزادید، می‌توانید با استفاده از تاریکی شب و با هر که می‌خواهید، اینجا را ترک کنید».[16]
شاید اگر کسی دیگر در چنین شرایطی قرار می‌گرفت، از یاران خود می‌خواست که او را تنها نگذارند. اما حضرت حتی از یاران و اصحاب خود نیز خواهش نکرد، بلکه آنها را برای هر تصمیمی آزاد گذاشت. این، خود همت بلند و عزت نفس امام را نشان می‌دهد.
خواری مسلمانان در  برابر مسیحیان
در زمان حکومت معاویه، قرار داد ذلت‌آوری در برابر روم امضا شد. طبق این قرار داد که معاویه آن را امضا کرد، کشور اسلامی باید سالیانه سی هزار سکه طلا و هشتصد رأس اسب عربی به دربار روم (قسطنطنیه) ارسال می‌کرد و در صورت مرگ معاویه، همین مبلغ را جانشینان او بپردازند. معاویه تا زمان مرگش به این پیمان ذلت بار عمل کرد؛ ولی پس از مرگ او، یزید از پدرش معاویه سبقت گرفت و چیزی اضافه‌تر از او می‌پرداخت.[17]
در تاریخ اسلام، این ذلت بزرگی به شمار می‌رفت که خلفای ستمگر، دست رنج مسلمانان را به بیگانگان می‌دادند. امام حسین(ع) در چنین شرایطی نهضت خود را آغاز می‌کند و از جان خود مایه می‌گذارد تا مردم را به کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) متوجه سازد که در زمان معاویه و یزید، هر دو به فراموشی سپرده شده بودند. امام، مردم را به کتابی دعوت می‌کرد که در آن آمده است: عزت برای  خدا و رسول و مؤمنان است و جامعه اسلامی به هیچ وجه نباید زمینه تسلط کفار را بر خود فراهم کند.
معاویه و یزید در تاریخ کشور داری اسلامی زیر بنای ذلت را بنا نهادند و با امضای آن قرارداد ننگین، زمینه نفوذ کفار را به جامعه اسلامی فراهم ساختند. اگر امروز نیز سران کشورهای اسلامی به هویت دینی و اسلامی خود توجه می‌کردند، هرگز با سلطه‌جویان سازش نمی‌کردند و تن به قراردادهای شرم‌آور نمی‌دادند و مصالح مسلمانان را نادیده نمی‌گرفتند!
شهادت؛ بزرگ‌ترین عزت
امام(ع) تا آخرین لحظه از حیات خود کوشید که مردم را هدایت کند، اما آن مردم تیره‌بخت گویا بر دل‌هایشان مهر زده شده، گوش‌هایشان کر و چشم‌هایشان کور گردیده بود، آنها پیمان خود را شکستند. امام در روز عاشورا یک بار دیگر اعلان کرد:
«هیهات که ما، ذلت را بپذیریم. نیاکان ما، پاک بودند و ما هرگز تن به ذلت نخواهیم داد. آگاه باشید، من اتمام حجّت کردم. حال که شما حق را نمی‌پذیرید، با یاران اندک خود با شما پیکار می‌کنیم».
سپس اشعاری را با این مضمون خواند:
«اگر دشمن را شکست دهیم و بر او پیروز شویم، از دیر باز چنین بوده‌ایم و اگر مغلوب شویم، باز شکست نخورده‌ایم».[18]
امام حسین(ع) با نهضت بزرگ خود، روح تازه‌ای به مسلمانان دمید و آنها را از ذلت و خواری که دامن‌گیرشان شده بود، رهانید. در کوفه شیعیان زیادی زندگی می‌کردند که قلب‌های آنها مملو از محبت اهل بیت: بود. اینان بودند که دوازده هزار نامه برای امام نوشتند، اما ابن زیاد چنان سایه ستم  و جنایتش را بر آنان افکنده بود که عزت و شخصیت خود را از دست داده بودند. نهضت عظیم اصلاحی امام حسین(ع) باعث شد تا سه سال پس از شهادت او و یارانش، حدود پنج هزار «توّاب» از کوفه به خون خواهی امام(ع) برخیزند و قاتلان شهدای کربلا را به قتل رسانند.[19]
این بیداری و عزت‌طلبی، به برکت همان خون‌های پاک به جامعه اسلامی تزریق شد. امام حسین(ع) با شهادتش روح عزت طلبی را نه تنها در میان مسلمانان، بلکه در میان همه انسان‌ها برای همیشه زنده کرد.
عصر معاویه و یزید
پس از معاویه، یزید نیز همین سیاست را در پیش گرفت و پستی و فرومایگی خویش را آشکار‌تر کرد. شراب خواری، میمون بازی، فساد، تبهکاری، سرپیچی از فرمان حق و انحرافات گوناگون یزید بر مردم پوشیده نبود، ولی آنان گویی چیزی نمی‌دیدند و هیچ واکنشی در برابر این همه پستی و فرومایگی، نشان نمی‌دادند!
حادثه عاشورا، نمایشگاه پستی و فرومایگی یاران یزید است؛ کسانی که به طمع ثروت یا حکومت، به باور‌های خویش پشت کردند. نمونه آن، عمر بن سعد است که به روشنی می‌گفت: «برای حکومت، از بهشت گذشته است».[20]
دلبستگی مردم عصر معاویه و یزید به معیارهای دروغین عزت، امام حسین(ع) را به خروش واداشت و با قیام عزتمندانه خود، درس چگونه زیستن را به همه آموخت. آن حضرت حتی در زمان معاویه به او عتاب می‌کند و آشکارا می‌گوید:
«ولایت تو، فتنه‌ای بزرگ است و من از اینکه با تو نمی‌جنگم، خود را نمی‌ستایم».[21]
آن حضرت در زمان معاویه، زمینه قیام را آماده نمی‌دید؛ از این رو، می‌فرمود:
«به خدا قسم! با معاویه به صلح و آرامش برخورد کنم و عزیز باشم، بهتر از آن است که مرا بکشد و به اسارت گیرد، یا منت نهد و آزاد کند و تا قیامت امر بنی هاشم مشتبه شود و معاویه و اعقاب وی، بر ما منت نهند».[22]
امام به انتقاد از حکومت معاویه می‌پرداخت و برتری‌های خویش را برای رهبری جامعه اسلامی بر می‌شمرد و حتی گاهی اقداماتی را علیه معاویه انجام می‌داد؛ از جمله کاروان تجاری معاویه را که سوی یمن در حرکت بود، مصادره کرد.[23]
او از هر فرصتی به افشای چهره معاویه و یزید می‌پرداخت؛ حتی در مجلس خواستگاری مروان از دختر عبدالله بن جعفر برای یزید، به افشای چهره واقعی یزید و پستی‌ها و فرومایگی‌های اخلاقی وی پرداخت و در همان مجلس، خواهر‌زاده خود را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر در ‌آورد و در برابر وعده‌های مادر یزید، باغی به ارزش هزار دینار به عروس و داماد بخشید.[24]
قیام عزّت بخش
همین که معاویه مرد، آن حضرت زمان را برای قیام مناسب می‌بیند و به سوی مکه حرکت می‌کند تا قیامی بزرگ را علیه حکومت اموی سامان بخشد. امام حسین(ع) به روشنی و بدون هیچ گونه پرده پوشی، نظر خویش را در مورد بیعت بیان کرد و خطاب به محمد حنفیه فرمود:
«یا اَخِی وَالله لَو لَم یَکُن فِی الدُّنیا مَلجَأ وَ لامَأوَی لَما بَایَعتُ وَ الله یَزِید بن مُعاویه ابداً و قَد قال(ص) اللّهم! لاتبارک فی یزید؛ برادرم! به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاهی نباشد، هرگز با یزید بیعت نمی‌کنم که رسول خدا(ص) فرمود: خدایا! بر یزید مبارک نفرما».[25]
نهضت امام(ع) توده مردم کوفه و شام را از خواب بیدار کرد. از مردم ساکت کوفه و شام، انسان‌های آگاه و انتقادگر پدید آورد. جامعه اسلامی را چنان دگرگون ساخت که حکومت بنی امیه پس از آن، دوام چندانی نیافت و حاکمان دیگری آمدند. لذا هنگامی که ابن زیاد بذر هراس می‌پراکند و بر تیرگی شب هول انگیز می‌افزود، زید بن ارقم ـ صحابی پیامبر ـ برخاست و به او انتقاد کرد و رفتار او را زشت شمرد. همچنین پیرمردی نابینا با شجاعت، ابن زیاد را دروغگو خواند. تأثیر این قیام به گونه‌ای بود که اهل بیت: و مردم در پایتخت بنی‌امیه تا هفت شبانه روز برای شهدای کربلا عزاداری کردند و حتی نزدیکان یزید او را سرزنش می‌کردند؛ چنان که یزید ناگزیر شد ابن زیاد را آفریننده این جنایت بزرگ قلمداد کند و برای آرامش وجدان خود و خرسند کردن نزدیکان، دستور آزادی اسیران را داد.
برخی از رهبران و نیروهای «قیام توابین» بنا به روایتی تاریخی، در زمان نهضت امام حسین(ع)، در کوفه زندانی بودند.[26] آنان به رهبری سلیمان بن صُرَد، رفاعة بن شداد و ... به خون‌خواهی برخاستند و شعار «یا لثارات الحسین» را رمز حرکت مقدس خود قرار دادند و اینان زمینه‌ساز قیام‌های بعدی مختار و ... بودند. در قیام پرشور مختار نیز تمام یزیدیان به سزای خویش رسیدند.
پی‌نوشت‌ها________________________________________
[1] . مفردات راغب اصفهانی، ذیل کلمه «عز».
[2] . التحقیق فی کلمات القرآن، حسن مصطفوی، ذیل کلمه «ذل».
[3] . دخان/20.
[4] .غافر/27.
[5] . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص288.
[6] . تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص241؛ مقتل خوارزمی، ج2، ص7؛ بحار الانوار، ج45، ص9، با اختلاف در عبارت؛ الاحتجاج، طبرسی، ج2، ص24، با اختلاف عبارت؛ تاریخ ابن عساکر، ص217.
[7] . فتوح، ابن اعثم کوفی، ج5، ص30و22؛ ذریعة النجاة، گرمرودی، ص18؛ نفس المهموم، ص33؛ جلاء العیون، شبّر، ص113؛ لواعج الاشجان، عبدالکریم محسن حسینی، ص30.
[8] . لهوف، ابن طاووس، ص156؛ جلاء العیون، ص113؛ بحارالانوار، ج77، ص164؛ معالی السبطین، محمد مهدی حائری، ج1، ص329.
[9] . لهوف، ص156؛ معالی السبطین، محمد مهدی حائری، ج1، ص159.
[10] . منافقون/8.
[11] . فتوح، ج5، ص125؛ معالی السبطین، ج1، ص295؛ ینابیع الموده، ج3، ص81؛ لواعج الاشجان، ص89.
[12] . تحف العقول، ص176؛ لهوف، ص138؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ص76؛ مقتل، ابومخنف، ص86.
[13] . ارشاد، مفید، ص428؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص280؛ ذریعة النجاه، ص60؛ روضة الواعظین، نیشابوری، ص147؛ مع الحسین فی النهضه، اسد حیدر، ص165.
[14] . مقتل، ابومخنف، ص87؛ فتوح، ج5، ص140؛ مناقب، ج4، ص76؛ جلاء العیون، ص156؛ ذریعة النجاه، ص610؛ بحارالانوار، ج87، ص23و45؛ نفس المهموم، ص116؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص281.
[15] . تاریخ طبری، ج4، ص304 و 305.
[16] . مقتل، ابو مخنف، ص109؛ تاریخ طبری، ج4، ص317؛ لهوف، ص169 و170؛ نفس المهموم، ص135؛ ذریعة النجاة، ص79؛ جلاء العیون، ص168؛ اعلام الوری، ص234؛ مقاتل الطالبیین، ص81 و82؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص285؛ ینابیع المودة، ج3، ص65؛ روضة الواعظین، ص154؛ معالی السبطین، ج1، ص327.
[17] . نهج السعاده، محمد باقر محمودی، ص182و183.
[18] . مقتل، مقرم، ص235؛ لهوف، ص134؛ نفس المهموم، ص150؛ لواعج الاشجان، ص135؛ معالی السبطین، ج1، ص353.
[19] . نفس المهموم، ص127.
[20] . الخصائص الحسینیه، ص236.
[21] . تاریخ امام حسین(ع)، علائلی، ج1، ص39؛ زندگانی امام حسین(ع)، عماد الدین اصفهانی، ص20.
[22] . تاریخ امام حسین(ع)، ج2، ص288.
[23] . الامام الحسین فی المدینه، ص217.
[24] . حسین بطلة کربلا، محمد جواد مغنیه، ص54؛  فرهنگ سخنان امام حسین، دشتی، ص377.
[25] . فتوح، ج5، ص32.
[26] . الامام الحسین فی المکة، نجم الدین طبسی، ص172.

تبلیغات