آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

امام صادق(ع) می‌فرماید: «قال أبی أجلَسَنی جدی الحسین بن علی فی حجره و قالی لی رسول الله یقرئک السلام».[1]
معنای این روایت آن است که امام حسین(ع) حامل سلام پیامبر به امام باقر بوده و یا اینکه در همان لحظه، امام حسین(ع) با چشم دل پیامبر(ص) را دیده و سلام ایشان را به امام باقر(ع) رسانده است.
ابو زبیر می‌گوید: نزد جابر بن عبدالله انصاری نشسته بودم و امام سجاد(ع) در حالی که همراه فرزندش بود، وارد شد. جابر از امام پرسید: یابن رسول الله! این پسر کیست؟ امام فرمود: نامش محمد است. در این هنگام جابر امام باقر را در آغوش گرفت و گریست، سپس گفت: مرگم نزدیک است، ای محمد! رسول الله به تو سلام رساند. از جابر پرسیده شد: منظورت چیست؟ وی گفت: شنیدم رسول الله رو به حسین بن علی چنین می‌فرمود: « أنه یولد لابنی هذا ابن یقال له علی بن الحسین، و هو سید العابدین، إذا کان یوم القیامة ینادی منادٍ: لیقیم سید العابدین فیقوم علی بن الحسین، و یولد لعلی بن الحسین ابن یقال له: محمد، إذا رأیته یا جابر فاقرئه منی السلام،  یا جابر، اعلم أن المهدی من ولده، و اعلم یا جابر أن بقاءک بعده قلیل».[2]
فرقه باقریه
باقریه، گروهی از شیعیان‌اند که معتقد به رجعت امام محمد باقر بودند و ایشان را مهدی منتظر می‌دانستند و می‌گویند که از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که رسول خدا، او را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«انک تلقاه فاقرئه منی السلام
؛ همانا تو او را خواهی دید و چون او را دیدی، سلام مرا به وی برسان».
جابر، آخرین فرد از صحابه پیغمبر بود که در سن پیری و در حالت نابینایی درگذشت. وی به دنبال امام باقر(ع) که در آن وقت کودک بود، در کوچه‌های مدینه می‌گشت و می‌گفت:
«یا باقر متی القاک؛ ای باقر! کی تو را خواهم دید».
روزی در یکی از کوچه‌های مدینه ایشان را دید و او را به سینه خود چسبانید و سر و دستش را بوسید و گفت: «یا بنی جدک رسول الله یقرئک السلام».
گویند: در همان شب پس از دیدار آن حضرت، جابر درگذشت.
باقریه می‌گویند: چون جابر مأمور رساندن سلام از طرف پیامبر به امام باقر بود، پس آن حضرت مهدی منتظر است!![3]
به یاد پدر
قیس بن نعمان می‌گوید: روزی به سمت قبرستان مدینه (بقیع) رهسپار شدم، ناگاه پسر کم سن و سالی را دیدم که کنار قبری نشسته و بسیار می‌گرید. صورتش به گونه‌ای بود که نور از آن متشعشع می‌شد، به سمت او  رفته و به وی گفتم: ای پسر! چرا گریه و ناراحتی می‌کنی؟ چه چیزی باعث شده که پسر کم سن و سالی مثل تو را با مردگان همراه کند و بر اهل بلا بگرید؟ تو هنوز اول راه هستی و ناراحتی و مشغولیات ذهنی نداری؟!
قیس می‌گوید: سرش را بلند کرد و دوباره سرش را به پایین انداخت و مدتی سکوت کرد و سپس چنین گفت: این چه سخنانی است که می‌گویی؟ گویا تو دوراندیش و اهل فکر نیستی و قلبت محزون نگشته. آن قدر آرزو و آمال در ذهن خود می‌پرورانی که گویا از آمدن مرگ و اجل، خود را در امان می‌بینی. آنچه مرا به خلوت کردن با قبور و اهل بلا کشانده، سخن خداوند است: فاذا هم من الاجداث الی ربهم ینسلون
.[4]
قیس با تعجب و شگفتی بسیار پرسید: قسم به پدر و مادرم! تو کیستی؟ من سخن‌های زیبایی از تو می‌شنوم؟! در جواب چنین شنید: از بدبختی اهل بلا، این است که اولاد انبیا را بسیار کم می‌شناسند. من، محمد بن علی بن حسین بن علی هستم و این، قبر پدرم است. چه انسی بهتر از اینکه نزد او باشم و در جوار او هیچ وحشتی وجود ندارد. سپس شعری در تکریم پدر سرود...
قیس می‌گوید: پس از این واقعه، زیارت قبور را ترک نکردم.[5]
گفتگوی امام و هشام
روزی هشام بن عبدالملک وارد مسجد الحرام شد. مشاهده کرد امام باقر(ع) در آنجاست و مردم گرد او حلقه زده‌اند. هشام پرسید: این شخص کیست؟ به او گفته شد: محمد بن علی بن حسین (امام باقر(ع)) است. پیکی را به سوی او فرستاد که از او راجع به قیامت بپرسد و اینکه در آن روز مردم چه می‌خورند و چه می‌آشامند؟ امام به پیک فرمود: به او بگویید که مردم در سرزمینی محشور می‌شوند که گویا یک قرص نان است و در آن رودخانه‌هایی جریان دارد. پیک پیام را به هشام رساند. چون هشام خود را مغلوب یافت، بار دیگر پیک را به سمت امام روانه کرد تا از حضرت بپرسد که آن روز و شرایط آن به گونه‌ای است که از خوردن و آشامیدن بدورند و گویی در فکر آن نیستند. حضرت به پیک  فرمود: به او بگویید البته شرایط جهنم و آتش از عرصه قیامت سخت‌تر است و در عین حال می‌گویند:
افیضوا علینا من الماء او مما رزقکم الله؛[6] 
«به ما آب یا هر چه که خدا به شما داده است، بخشش کنید».[7]
این رخداد در طریق دیگر چنین آمده است: «هشام وقتی جمعیت مردم را پیرامون امام باقر(ع) دید، با تعجب گفت: او همانی است که اهل عراق شیفته وی شده‌اند».[8]
از این دو نقل، فهمیده می‌شود موقعیت امام در آن زمان بسیار بالا بوده؛ چرا که در نقل اول راوی می‌گوید: جمعیت به گونه‌ای دور امام حلقه زده بودند که دایره مطاف کعبه خالی شده بود! و در نقل دیگر، هشام در مقام تعجب و شگفتی درباره امام می‌گوید: او همانی است که اهل عراق شیفته وی شده‌اند!
عبادت امام
عبدالله بن یحیی می‌گوید: «ابوجعفر محمد بن علی، لباس زرد رنگ می‌پوشید و شبانه روز علاوه بر نمازهای واجب، پنجاه رکعت نماز می‌خواند».[9]
افلح، غلام امام باقر(ع) می‌گوید: «روزی با محمد بن علی برای حج روانه مکه شدم. هنگامی که وارد مسجد الحرام شدیم و نگاه امام به کعبه افتاد، با صدای بلند گریست؛ به گونه‌ای که مردم از گریه امام به گریه افتادند. به امام گفته شد: به خودت رحم کن و این قدر بی‌تابی نکن. امام در پاسخ فرمود: گریه می‌کنم به امید آنکه خداوند به من بنگرد و رحمت خود را ارزانی دارد تا فردای قیامت رستگار باشم. سپس به طواف کعبه رفت تا اینکه به مقام ابراهیم رسید. در آنجا جلوس کرد و سپس سر به سجده گذاشت. وقتی که سر از سجده برداشت، مکان سجده امام از اشک ایشان پوشیده شده بود».[10]
تفسیر امام
امام محمد باقر(ع) نزد اهل تسنّن، علاوه بر فقاهت و عبادت، به عنوان یک مفسر نیز مطرح بود.[11] و نظریات تفسیری ایشان همواره مورد عنایت و توجه مفسران اهل سنت بوده است. همچنین ابن ندیم(385ق.) در کتاب خود امام را صاحب تفسیر دانسته  و آن را تحت عنوان «کتاب الباقر فی تفسیر القرآن» مطرح کرده که این تفسیر به روایت ابو جارود زیاد بن منذر، رئیس فرقه جارودیه زیدیه، است.[12] اکثر تفسیر امام باقر(ع) در کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی منعکس شده است.
ابن کثیر در تفسیر خود می‌نویسد: عمار دُهنی (133ق.) از امام باقر(ع) درباره تفسیر اهل ذکر در آیه فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون
[13]  پرسید، امام در پاسخ فرمود: «نحن اهل الذکر».[14]
همچنین از ابوزرعه دمشقی رازی، محدث و رجالی بنام اهل تسنن، درباره اهل ذکر سؤال شد. وی در پاسخ گفت: محمد بن علی بن حسین می‌گوید: «نحن اهل البیت».[15]
ابن کثیر دمشقی در تفسیر اهل ذکر می‌گوید: «مراد ابو جعفر باقر، این است که امت پیامبر اهل ذکر هستند؛ چرا که این امت از تمامی امت‌های گذشته، عالم‌تر و آگاه‌تر هستند و علما و دانشمندان اهل بیت رسول الله از برترین و برگزیده‌ترین علما هستند، به شرط اینکه سنت و روش پایدار و استواری همانند: علی بن ابی‌طالب، عبدالله بن عباس، حسن و حسین، محمد حنفیه، علی بن حسین زین العابدین، علی بن عبدالله بن عباس، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین و پسرش جعفر صادق و امثال آنها که تمسک به ریسمان محکم الهی جسته و صراط مستقیم را طی کرده‌اند، داشته باشند».[16]
قرطبی (671ق.) در تفسیر«اصحاب الیمین» در آیه )کل نفس بما کسبت رهینة الا اصحاب الیمین(؛[17]  به نقل از امام باقر می‌گوید: « نحن و شیعتنا أصحاب الیمین، و کل من أبغضنا أهل البیت فهم المرتهنون».[18]
پیشگویی امام(ع)
ابو بصیر می‌گوید: روزی در مسجد النبی خدمت امام باقر(ع) بودم که ناگاه منصور دوانیقی و داود بن سلیمان (قبل از حکومت بنی عباس) وارد شدند. داود خدمت امام رسید و منصور نیامد. امام به داود فرمود: چرا منصور نزد ما نیامد؟ داود  گفت:
فیه جِفاءُ؛
کم لطفی کرده. امام فرمود: مدتی دیگر این شخص زمام حکومت را به دست می‌گیرد و مردم را به زیر سلطه در می‌آورد و شرق و غرب را مالک و عمر او طولانی می‌شود. به گونه‌ای گنج و ثروت جمع می‌کند که تا آن روز شخصی چنین نکرده.
داود، منصور را از سخن امام آگاه کرد. منصور نزد امام آمد و عرض کرد: تنها علت نیامدن من نزد شما، احترام و بزرگداشت شما بود! سپس اصل قضیه را از امام جویا شد. امام فرمود: آری. چنین اتفاقی خواهد افتاد. منصور پرسید: آیا حکومت ما قبل از حکومت شماست؟ امام فرمود: آری. بار دیگر پرسید: آیا بعد از من فرزندان من نیز به حکومت می‌رسند؟ امام فرمود: آری، منصور بار دیگر پرسید: حکومت بنی امیه طولانی‌تر است یا حکومت ما؟ امام پاسخ داد: حکومت شما طولانی‌تر است و قطعاً کودکان امروز شما، حاکمان کوته فکر فردا خواهند بود که همانند اسباب بازی با حکومت بازی می‌کنند. امام در ادامه فرمود: این مطالب را پدرم (امام سجاد(ع)) به من فرمود.
ابوبصیر می‌گوید: چون که حکومت به منصور رسید، یاد پیشگویی امام افتادم و درشگفت ماندم.[19]
نقش نگین انگشتر امام
روی نگین انگشتر امام باقر(ع) «القوة لله جمیعاً » نقش بسته شده بود.[20]
در برخی روایات عبارت‌هایی دیگری نقل شده است؛ مانند: )رب لا تذرنی فرداً(
و یا اینکه
ظنی بالله حسن
                  و بالنبی المؤتمن
 و بالوصی ذی المنن
              و بالحسین و الحسن[21]
در این شعر به توحید افعالی و ایمان به پیامبر و ائمه: اشاره شده است.
سفارش‌های امام
در پایان، چند سفارش نورانی امام محمد باقر(ع) را می‌آوریم.
امام باقر(ع) به امام صادق(ع) می‌فرماید:
«اگر خداوند به تو نعمتی عنایت کرد، در قبال این نعمت، بگو: «الحمدلله» و اگر سختی بر تو غالب آمد، بگو: «لا حول و لا قوة الاّ بالله»، و اگر رزق و روزی تو دیر آمد، بگو: «استغفرالله».[22]
جریر بن یزید می‌گوید: «به محمد بن علی (امام باقر(ع)) گفتم: مرا موعظه کن. امام در پاسخ فرمود: ای جریر! نگاه تو به دنیا چون ثروتی باشد که در خواب به تو داده می‌شود که وقتی از خواب بیدار می‌شوی، آن را نمی‌یابی».[23]
امام صادق(ع) از پدر بزرگوارشان نقل می‌کند که: روزی شخصی نزد پدرم آمد و درخواست نصیحت کرد. امام در پاسخ فرمود:
«هیّیء جهازک و قدّم زادک و کن وصیّ نفسک؛ آماده سفر شو، توشه خود را بردار و وصیّ خویش باش».[24]
گفتنی است در کتب اهل تسنن در فصل خلفا و شیخین، احادیثی را از زبان امام باقر(ع) نقل کرده‌اند[25] که برخی از این روایات از نظر سند، ضعیف و جعلی و برخی دیگر، حمل بر تقیه شده است.
پی‌نوشت‌ها________________________________________
[1] . تاریخ دمشق، ج57، ص214؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص404.
[2] . مجمع الزوائد، ج10، ص22؛ معجم الاوسط، ج6، ص304؛ تاریخ دمشق، ج57، ص215؛ الوافی بالوفیات، ج4، ص103.
[3] . ملل و نحل، ص147؛ الوافی بالوفیات، ج4، ص102و103؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص96و97.
[4] . شوری/11.
[5] . تاریخ دمشق، ج57، ص219و220. البته اگر منظور نویسنده، امام سجاد(ع) باشد، مطلب «جوان کم سن و سال» درست نیست.
[6] . اعراف /50.
[7] .  تاریخ دمشق، ج57، ص219؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص405.
[8] . همان.
[9] . حلیة الاولیاء، ج3، ص182؛ تاریخ دمشق، ج57، ص218؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص405.
[10] . تاریخ دمشق، ج57،ص219.
[11] . طبقات المفسرین، ج2، ص199.
[12] . الفهرست، ابن ندیم، ص50.
[13] . نحل/43.
[14] . تفسیر ابن کثیر،ج2، ص571؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص195؛ اکمال تهذیب الکمال، مغلطای حنفی، ج10، ص282.
[15] . اکمال تهذیب الکمال، ج1، ص282.
[16] . تفسیر ابن کثیر، ج2،ص571.
[17] . مدثر/39.
[18] . تفسیر قرطبی، ج19، ص87.
[19] . جامع کرامات الاولیاء، یوسف بن اسماعیل نبهانی، ج1، ص164.
[20] . تاریخ دمشق، ج57، ص216.
[21] . سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب، محمد بن امین بغدادی ص329؛ احسن القصص، علی فکری، ج4، ص274.
[22] . «إذا  أنعم الله علیک نعمة فقل الحمدلله و إذا حذرک أمر فقل لا حول و لا قوة إلا بالله و إذا أبطا علیک الرزق فقل استغفر الله». مجمع الادب فی معجم الالقاب، ابن فوطی شیبانی، ج4، ص514.
[23] . «یا جریر اجعل الدنیا مالاً أصبته فی منامک ثم انتبهته و لیس معک منه شیء». تاریخ دمشق، ج57، ص227.
[24] . همان.
[25] . همان، ص225؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص406.

تبلیغات