آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

دانش همیشه جوشان اهل بیت(ع) ابعاد گوناگونی دارد. آنان به اذن الهی، هم از غیب آگاه بودند، هم دانش آنان آبشخوری وحیانی داشت، هم تسلط خیره‌کننده‌ای بر دانش‌های گوناگون داشتند و البته در مقام تعلیم، ظرفیت علمی و ادراکی مخاطب را مد نظر قرار می‌دادند. اینها برخی از ابعاد دانش اهل بیت(ع) است که در این مقاله در مقام تبیین آنیم.
الف) آگاهی از غیب
یکی از مباحثی که از دیرباز در بین اندیشمندان شیعی و سنی بحث برانگیز بوده، بحث از آگاهی اهل بیت به «غیب» است که با نهایت تأسف، در بین برخی از مسلمانان با فراز و نشیب تندی مواجه بوده و در مواردی به «غلوّ» نیز مبتلا گردیده است و از همین‌رو، برخی از صاحبان اندیشه به صراحت گفته‌اند: «من مسئله‌ای را همانند مسئله علم غیب سراغ ندارم که قلم‌های برخی از  اندیشمندان در آن به لغزش در آمده باشد!».[1]
* از برخی آیات قرآن، می‌توان انحصار علم غیب را در خدای متعال استنباط کرد؛ به عنوان نمونه:
1. ) عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَدًا([2]؛
«خداوند کسی است که بر غیب آگاهی دارد. پس هیچ کسی را بر غیب خویش آگاه نمی‌سازد».
2. ) قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاّ اللّهُ([3]؛
«بگو هیچ کس از افرادی که در آسمان‌ها و زمین هستند، به غیب آگاهی ندارند، مگر خداوند».
3. ) وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ...([4]؛
«کلیدهای غیب در نزد خداوند است و هیچ کس از آنها آگاهی ندارد».
4. ) فَقُلْ إِنّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ([5]؛
«ای پیامبر! بگو غیب، مختص به خداست».
* اما آیاتی دیگر نیز در دست داریم  که از عدم انحصار علم غیب برای خداوند خبر می‌دهد؛ به عنوان نمونه:
1. )...وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ([6]؛
«...من شما را به آنچه میل می‌کنید و آنچه در  منازل خویش ذخیره می‌سازید، خبر می‌دهم».
2. )وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ([7]؛ «ای پیامبر! بگو هر کار می‌توانید، انجام دهید که خداوند و رسول او و مؤمنان، تمام آنها را زیر نظر خواهند گرفت».
3. )وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنّ اللّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاء([8]؛
«چنان نبود که خداوند، شما را از علم غیب آگاه سازد؛ ولی خداوند از بین فرستادگان خویش هر کسی را که بخواهد، برمی‌گزیند».
قبل از آنکه بین  این دو دسته از آیات، توجیه قابل قبولی را ارائه کنیم، مطلبی که درخور توجّه به نظر می‌رسد، تعیین و تبیین محل اختلاف است که پرداختن به آن می‌تواند اصل مطلب را برای ما روشن گرداند.
واژه «غیب» در یک نگاه، شامل هر چیزی می‌شود که از حواس پنج‌گانه انسان مخفی است و در این دیدگاه تمام امور نامحسوس، اعم از حوادث پیشین و آینده و تمام مراتب و مراحل نهان هستی را در بر می‌گیرد و در نگاه دیگر، آگاهی به غیب؛ یعنی پیش‌گویی حوادث آینده و  اخبار از حوادث گذشته؛ به گونه‌ای که برای غالب انسان‌ها از طریق عادی امکان‌پذیر نیست.
 بدون شک هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که نوع اول از علم غیب در غیر از خداوند نیز قابل تصور است؛ چنان که امام علی(ع) با خبردادن از حوادث آینده و پیش‌بینی حمله مغول‌ها به کشورهای اسلامی، در پاسخ به این که آیا شما علم غیب دارید؟ با تبسمی فرمود:
«این، علم غیب نیست بلکه علمی است که از صاحب علمی (پیامبر) آموخته‌ام. علم غیب، علم ساعت است. خداوند از آنچه در ارحام است، اعم از مذکر و مونث، زشت و زیبا، بخیل یا سخی، شقاوتمند یا سعادتمند و هر کسی که هیزم جهنم خواهد شد یا در بهشت همدوش انبیا قرار خواهد گرفت، آگاه است. این همان علم غیبی است که هیچ کس جز خدا آن را نمی‌داند و غیر از این، همان علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم فرموده و  او نیز به من یاد داد».[9]
تاکنون اندیشمندان راه حل‌هایی را برای حل این اختلاف در بین آیات ارائه کرده‌اند که بهترین آنها، نفی اصالت و استقلال در غیر از خداوند برای علم غیب است؛ بدین معنا که علم غیب به صورت ذاتی و استقلالی، اختصاص به خدای متعال دارد و دیگران هر اندازه از علم غیب را دارا باشند، فقط از ناحیه خداوند و به صورت غیر ذاتی و تبعی است. آیات و احادیث متعددی این دیدگاه را به صراحت یا به اشاره تأیید کرده‌اند. در این مجال، چند نمونه از این شواهد، بیان می‌شود.
1. ) وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنّ اللّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ([10]؛
«خداوند هیچ کسی را از اسرار غیب آگاه نمی‌کند، مگر رسولانی که مورد انتخاب وی باشند».
2. در داستان حضرت سلیمان و پادشاه «سباء»، وقتی آصف بن برخیا خواست که در کمتر از یک چشم به هم زدن، تخت پادشاه را نزد سلیمان بیاورد، قرآن سخن آصف را چنین نقل می‌کند:
)قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی...([11]؛
«کسی که دانشی از کتاب را داشت، گفت: من آن را پیش  از آنکه چشم خود را بر هم زنی، نزد تو حاضر خواهم ساخت. و هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است».
نکته ظریفی در این آیه نهفته است و آن اینکه قرآن کریم در این، آیه، کلمه «علمٌ» را با تنوین آورده و این بدان معناست که فقط بخشی از علم کتاب در نزد آصف بن برخیا بوده و با این حال، توانایی چنین کاری را داشته است؛ این در حالی است که در حدیثی ابو سعید خدری از پیامبر گرامی اسلام درباره مصداق )الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ( پرسش کرد. آن حضرت فرمود: او وصی برادرم، سلیمان بن داود بود. گفتم: ) وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ( چه کسی است؟ پیامبر فرمود: «ذاک أخی علیّ بن أبی‌طالب؛ او برادرم، علی بن أبی‌طالب است».[12] روشن است که علم کتاب به صورت بالذات در نزد امام علی(ع) وجود نداشته است، بلکه خداوند آن را به وی عنایت کرده است؛ چنان که از مضمون خطبه 128 نهج‌البلاغه نیز می‌توان آن را  استفاده کرد.
3. در احادیث متعددی آمده است که امام علی(ع) فرمود: «از من بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید. آیا نمی‌پرسید از کسی که نزد  او  علم خواب، علم حوادث تلخ و علم أنساب هست»؟[13] استدلال به این دسته از احادیث نیز  همانند مورد پیشین  است.
از مباحث فوق می‌توان در یک تقسیم بندی، غیب را به «غیب مطلق» و «غیب نسبی» تقسیم کرد. غیب مطلق؛ یعنی آگاهی بر مسائلی که هیچ کس جز خداوند از آن اطلاعی ندارد، اما غیب نسبی، آگاهی بر مسائلی است که برخی انسان‌ها که به درجاتی از عرفان و عبودیّت رسیده‌اند، به آن دست یافته‌اند و چنین انسان‌هایی فقط به اذن خداوند متعال می‌توانند بر بخشی از امور پنهان هستی، آگاه گردند؛ چنان که امام باقر(ع) می‌فرماید: «گاهی دریچه علم برای ما گشوده می‌شود و ما از آن آگاه می‌گردیم و گاهی نیز بسته می‌شود و ما نیز آگاه نمی‌شویم ... »[14].
ب) اتصال به وحی
این بحث که در جای خود از مبحث پیشین مهم‌تر است، در واقع می‌تواند پیش‌نیاز علم  اهل‌بیت به «غیب» نیز محسوب شود و جایگاه آن را تحکیم بخشد. بنابر احادیث معتبر، اهل بیت پیامبر(ص) با قرآن و علوم قرآن همگام‌اند و تا روز بر پایی قیامت، لحظه‌ای از آن جدا نمی‌گردند.[15] پیامبر گرامی اسلام دراین باره می‌فرماید[16]: «اهل بیت با قرآن هستند و قرآن نیز با آنان است. آنان از قرآن فاصله نمی‌گیرند تا آنکه در سر حوض کوثر بر من وارد گردند....».[17] در این مجال به دلیل اهمیت بحث، برخی از احادیث مربوط به آن را بیان می‌کنیم:
1. امام صادق(ع) خطاب به راوی فرمود: «اگر خواستی علم صحیح را بیابی، در نزد ما اهل بیت است. ما همان اهل ذکریم که خدای متعال فرمود: ) فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(؛ از اهل ذکر پرسش کنید، اگر نمی‌دانید».[18]
2. از امام صادق(ع) درباره ) قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ(؛[19] سؤال شد. امام(ع) بین انگشتان دست خود را فاصله  انداخت و آنها را روی سینه خویش گذارد و فرمود: «به خدا قسم! تمام  علم کتاب در نزد ما اهل بیت است».[20]
3. امام علی(ع) می‌فرماید: «هر آیه‌ای که نازل می‌شد، پیامبر اکرم(ص) شیوه قرائت آن را به من می‌آموخت، بعد آن را املا می‌کرد و من می‌نوشتم. سپس تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه آن را به من یاد می‌داد و برایم دعا می‌کرد که حقایق آن را دریابم و حفظ کنم و من پس از آن هیچ گاه آنچه را دریافتم، به فراموشی نسپردم».[21]
4. ابو عبدالرحمن سلمی می‌گوید: من کسی را آگاه‌تر از علی(ع) به قرآن ندیدم. او پیوسته می‌گفت: «از من بپرسید. به خدا قسم! درباره هر آنچه از قرآن سؤال کنید، پاسخ خواهم داد».[22]
5. پیامبر اکرم(ص) فرمود[23]: «علی با قرآن و قرآن با علی است. این دو از یکدیگر جدا نخواهند گردید تا در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند. بنابراین هنگام اختلاف شدید، از آن دو پرسش کنید».[24]
6. عمر بن خطاب می‌گفت: علی بن ابی‌طالب از تمام ما به معارف قرآن آگاه‌تر بود.[25]
7. ابن  عباس می‌گفت: آنچه را علی(ع) می‌گفت، فراگرفتم؛ سپس در اندوخته‌های خود اندیشیدم و فهمیدم که دانش من به قرآن در قیاس با دانش علی(ع)، همانند برکه‌ای است کوچک در برابر دریایی پر از موج![26]
ج) تسلط فراگیر علمی
بدون شک یکی از مبانی تبیین صحیح و قابل اعتماد در مفاهیم بلند و عمیق دینی، توانمندی و تسلط خارق‌العاده بر مسائل و ظرافت‌های علمی است. هر قدر این توانمندی در یک فرد ناقص باشد، به همان اندازه نظریات علمی و دیدگاه‌های وی خطاپذیر و غیر قابل اعتماد می‌گردد. ما با استناد به پاره‌ای از احادیث متواتر، [27] می‌توانیم ژرف‌نگری و تسلط محیّرالعقول اهل بیت(ع) بر معارف و علوم الهی را به تصور بکشیم، که اینک برخی  از آنها را بیان می‌کنیم:
1. سدیر می‌گوید: به امام صادق(ع) گفتم: فدایت گردم! از حقیقت خودتان برایم بگویید. امام فرمودند: «ما خزانه‌داران علم الهی هستیم، ما ترجمان وحی خداییم».[28]
2. ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که ایشان فرمود: «ما راسخان در علم هستیم و ما به تأویل علم، آگاهی داریم».[29]
3. ابوبصیر می‌گوید: از امام صادق(ع) درباره آیه ) بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ( پرسیدم. امام فرمود: «آنان ائمه(ع) هستند».[30]
4. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «ما اهل بیت، درخت نبوت، موضع رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و منزلگاه رحمت و معدن دانش هستیم».[31]
5. امام صادق(ع) می‌فرماید: «حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برد و حضرت محمد از سلیمان ارث برد و ما نیز از محمد ارث برده‌ایم. به درستی که علم تورات، انجیل، زبور و آنچه در الواح است، در نزد ماست».
راوی می‌گوید: به امام عرض کردم: مگر آنچه در الواح است نیز علم به شمار می‌آید؟ امام فرمود: «علم چیزی جز آن نیست. علم چیزی است که هر روز شکل جدید پیدا کند و هر ساعتی رو به تحول گذارد».[32]
6. امام صادق(ع) فرمود: «برای خداوند دانشی است که هیچ کس جز خودش از آن آگاهی ندارد و دانشی نیز دارد که آن را به فرشتگان و انبیای خود یاد داده است. پس آنچه را خدا به فرشتگان و پیامبران خویش یاد داده، ما نیز از آن آگاه هستیم».[33]
7. از مناظره‌ای که در داستان ذیل اتفاق افتاده است، می‌توان با توجه به توانایی علمی شاگردان اهل بیت، به توانمندی علمی اهل بیت پی برد. هشام بن سالم می‌گوید:
روزی با چند تن از دوستان امام صادق(ع) در محضر ایشان نشسته بودیم. مردی از اهل شام اجازه ورود به جلسه را گرفت و وارد شد. امام فرمود: بنشین، چه می‌خواهی؟ شامی گفت: شنیده‌ام شما به پرسش‌های  علمی و مشکلات مردم پاسخ می‌دهید. آمده‌ام تا با شما وارد مناظره و بحث علمی شوم.
امام: درباره چه موضوعی؟
شامی: درباره کیفیّت قرائت قرآن.
امام رو به حمران کرد و فرمود: حمران! جواب دادن به این شخص را عهده‌دار شوید.
شامی: من می‌خواهم با خود شما بحث کنم، نه با حمران.
امام: اگر حمران را محکوم کردی، در حقیقت مرا محکوم کرده‌ای!
شامی به ناچار با حمران وارد مناظره علمی شد و هر مطلبی را مطرح کرد، در برابر پاسخ‌های قاطع و علمی حمران قرار گرفت تا بدان‌جا که از پی‌گیری مناظره صرف‌نظر کرد و نتوانست  ادامه دهد.
امام: حمران را چگونه دیدی؟
شامی: به درستی که حمران خیلی ماهر و زبردست است. هر چه را از وی پرسیدم، دقیقاً به من پاسخ داد. می‌خواهم درباره «لغت و ادبیات  عرب» با شما بحث کنم.
امام رو به ابان بن تغلب کرد و فرمود: تو با ایشان مناظره کن. ابان نیز چنین کرد و تا اندازه‌ای مناظره علمی را ادامه داد که مرد شامی  عقب‌نشینی کرد.  بار سوم مرد شامی گفت: می‌خواهم درباره مباحث فقهی با شما بحث کنم.  امام رو به زراره کرد و فرمود: با ایشان مناظره کن. زراره با مرد شامی به مباحث فقهی پرداخت و با سرعت تمام، وی را به چالش جدی کشانید.
بار چهارم شامی گفت: می‌خواهم با شما در حوزه مباحث کلام وارد گردم. امام صادق(ع) رو به مؤمن الطاق کرد و به وی دستور دارد تا این کار را به عهده بگیرد. طولی نکشید که مرد شامی در مباحث مستدل طرف خویش فروماند و تسلیم شد.
برای بار پنجم، مرد شامی خواست درباره توانمندی انسان بر انجام یا ترک کارهای خیر یا شر، توحید و بحث امامت، مناظره کند. امام به ترتیب، حمزه طیّار، هشام بن سالم و هشام بن حکم را مأمور به انجام مناظره با طرف شامی کرد و هر سه نفر نیز مانند دانشمندان قبلی، مرد شامی را مجاب کردند. در این هنگام بر روی لبان امام لبخند شیرینی نقش بست و از توانمندی شاگردان مکتب خویش خرسند گردید.[34]
8. ابوحنیفه می‌گوید: منصور (خلیفه عباسی) برای من پیام فرستاد و گفت: چون مردم علاقه زیادی به جعفر بن محمد (امام صادق) پیدا کرده‌اند، دوست دارم مطالبی را برای رویارویی با ایشان آماده کنی که بسیار مشکل و پیچیده باشد. من نیز چهل مطلب مشکل را جمع‌آوری کردم و داخل مسجد شدم. مشاهده کردم که جعفر بن محمد در سمت راست منصور نشسته است. وقتی نگاهم به وی افتاد، هیبت و عظمتش مرا فراگرفت. سلام کردم. منصور مکانی را به من نشان داد و من در همان جا نشستم. بعد رو به جعفر بن محمد کرد و گفت: یا ابا عبدالله! این مرد، ابوحنیفه است. جعفر بن محمد فرمود: بله، او را می‌شناسم. سپس به من گفت: ای ابو حنیفه! آنچه را که در ذهن داری، برای ابوعبدالله مطرح کن. من تک تک آنها را مطرح کردم و ایشان نیز پاسخ مفصّلی برای هر کدام بیان می‌کرد. به عنوان نمونه، می گفت: دیدگاه شما در این مطلب، چنین است، اما دیدگاه اهل مدینه  این چنین است و ما نیز چنین می‌گوییم و... .
بدین سان، من هر چهل مطلب را پیش کشیدم و ایشان نیز تمام آنها را پاسخ داد. بعد من لب به اعتراف گشودم: «مگر نه آن است که هر کسی به اختلافات دیدگاه‌ها آگاه‌تر است، از تمام مردم دانش ‌بیشتری دارد؟»[35]
9. دکتر احمد امین مصری درباره دانش حیرت‌انگیز و گسترده‌ امام صادق(ع) می‌نویسد: «وی از نظر وسعت اطلاعات و دانش، در بین تمام مردم بی‌نظیر بود...».[36]
10. سید محمد صادق، استاد دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره درباره امام صادق(ع) می‌گوید: منزل امام صادق(ع) همانند دانشگاهی بود که پیوسته مملوّ از صاحبان اندیشه و از دانشمندان بزرگ در رشته‌های حدیث، تفسیر، فلسفه و کلام بود و غالباً در مجلس درس ایشان بیشتر از دوهزار نفر و گاهی تا چهار هزار نفر از اندیشمندان مشهور، حضور می‌یافتند.[37]
د. مراعات ظرفیت ادراک مخاطب
با وجود آنکه تمام انسان‌ها در فطرت الهی خود نقاط مشترک فراوانی دارند، امّا نمی‌توان در این نکته تشکیک کرد که مراتب درک و هوشمندی افراد با یکدیگر متمایز است و از همین رو، از دیدگاه عقلانی نمی توان با هر مخاطبی در شرایط یکسان وارد یک بحث علمی گردید، بلکه می‌باید شرایط گوناگون فکری مخاطبان، همواره در نظر یک معلم حقیقی باشد تا نقش تعلیمی او در تبیین و تفسیر یک مطلب علمی ،تأثیرگذار و صحیح باشد. این حقیقت درباره شخص پیامبر(ص) به عنوان معلم واقعی بشر  و  امام علی(ع) به عنوان یک فراگیرنده واقعی، در تاریخ جلوه خاصی دارد. آشنایی با بخشی از این فرهنگ غنی، می‌تواند ما را به عمق مطلب رهنمون سازد. دانشمند بزرگ اهل سنت، ابن ابی‌الحدید معتزلی در این زمینه می‌گوید:
«امیرمؤمنان در محضر رسول خدا(ص) جایگاه ویژه‌ای داشت. او با پیامبر، خلوت‌های مکرری داشت. هیچ شخص سومی از گفت و شنودهای علمی آنان آگاهی نداشت. علی(ع) از معانی قرآن و کلام رسول خدا(ص) بسیار پرسش می‌کرد و زمانی که سؤال نمی‌کرد، پیامبر شروع به تعلیم می‌کرد. هیچ یک از صحابه، این جایگاه را در منظر رسول خدا نداشتند. آنان در فهم کلام الهی و سخن رسول خدا و بهره‌مندی از پیامبر، مراتب گوناگونی داشتند. در برخی، هیبت و عظمت پیامبر، مانع از طرح سؤالات علمی‌شان می‌گشت. آنان همان‌هایی بودند که دوست داشتند رهگذری به محضر رسول  خدا راه یابد و او بپرسد و آنان بشنوند. برخی دیگر هوش اندک، فهم کُند، و همتی کم در فراگیری مفاهیم بلند دینی داشتند. برخی دیگر، پیوسته از فراگیری دانش می‌گریختند و خود را به عبادت یا مظاهر دنیوی مشغول می‌ساختند و دسته چهارم نیز مقلدانی بودند که چیزی جز سکوت  و سؤال نکردن را وظیفه خود نمی‌دانستند! و دسته پنجم کسانی بودند که  با داشتن بغض و کینه به واقعیت، قائل نبودن به جایگاه قابل قبولی برای دین، ارزشی برای پرسش‌گری و حل مشکلات علمی نمی‌دیدند.
امام علی(ع)، با  هوش و زیرکی فزاینده، پاکی طینت، روشنایی باطن، زمینه فراگیری حقایق را دارا بود ... . وی ربّانی امت و برترین چهره آنان بود و از همین رو، فلاسفه وی را به نام امام امت و حکیم عرب، سزاوار دیده‌اند».[38]
در پاره‌ای احادیث، بر آسیب‌پذیر بودن مخاطب در دریافت پاره‌ای از معارف قرآن، به عنوان حقیقتی انکار‌ناپذیر، تأکید شده است. به عنوان نمونه، در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: زنی درخواست ملاقات حضوری با امام را کرد؛ در حالی که همراه خویش کنیزی را آورده بود. او از  امام سؤال کرد: مراد از آیه )مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیّةٍ وَ لا غَرْبِیّة( ٍ[39] چیست؟ ظاهراً امام از کوته‌فکری آن زن در تعجّب فرو رفته و فرمودند: «خداوند این ضرب‌المثل را برای ما آدمیان زده است، نه برای موجودات فاقد شعوری همانند درخت و .... . به راستی اگر فرزند آدم باشی و درست بیندیشی، مقصود خداوند را درخواهی یافت».[40]
در حدیثی دیگر از امام باقر(ع) آمده است: «از جمله علومی که خدای متعال به ما اهل بیت عنایت کرده است، علم تفسیر قرآن و احکام قرآن و .... است». آن گاه پس از درنگی فرمود: «اگر ما انسان‌های دارای ظرفیت و قابل اطمینانی را بیابیم، آن علوم را برایشان تبیین خواهم ساخت!».[41]
پی‌نوشت‌ها


________________________________________
[1] . الشیعه فی المیزان، ص41.
[2] . جن/26
[3] . نمل/65.
[4] . انعام/59.
[5] . یونس/20.
[6] . آل عمران/49.
[7] . توبه / 105.
[8] . آل عمران / 179.
[9] . نهج‌البلاغه، خطبه 128.
[10] . آل عمران /179.
[11] . نمل/40.
[12] . به عنوان نمونه ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج2، ص523؛ احقاق الحق، ج3، ص280و281.
[13]. مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، ابن المغازی، علی بن محمد الشافعی،  ص403؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج3، ص20 ؛ بحارالانوار، ج26، ص146ـ148 و 152ـ154، احادیث21ـ31و 41 ـ43.
[14] . اصول کافی، ج1، ص314، حدیث1.
[15] . تفسیر عیاشی، ج1، ص230؛ وسائل الشیعه، ج5، ص538.
[16] . فرائد السمطین، ج1، ص314، حدیث25؛ اصول کافی، ج1، ص191، حدیث5.
[17] . «هم مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقونه و لایفارقهم حتی یردوا علیّ الحوض...».
[18] . نحل/43؛ مرآة العقول، ج2، ص427.
[19] . نمل/40.
[20] . وسائل الشیعه، ج18، ص138، باب13، حدیث16.
[21] . ترجمه الإمام علی بن أبی‌طالب من تاریخ دمشق، ج2، ص467؛ شواهد التنزیل، ج1، ص48؛ کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص624؛ الخصال، ص257، و بسیاری از منابع دیگر.
[22] . شواهد التنزیل، ج1، ص42.
[23] . الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص122؛ فرائد السمطین، ج1، ص177؛ مستدرک حاکم نیشابوری ،ج3، ص124.
[24] . «علی مع القرآن و القرآن مع علی لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض فاسألوهما ما اختلفتم فیها».
[25] . شواهد التنزیل، ج1، ص35.
[26] . همان، ص34.
[27] .برای آگاهی بیشتر از این احادیث، ر.ک: اصول کافی، ج1، ص270ـ272  و 279ـ287؛ بحارالانوار، ج26، ص105ـ116 و 159ـ179.
[28] . بحارالانوار، ج26، ص105، حدیث4.
[29] . اصول کافی، ج1، ص270، حدیث2.
[30] . همان، ص271، حدیث3؛ عنکبوت/49.
[31] . اصول کافی، ص279، حدیث2.
[32] . همان، ص282، حدیث3.
[33] . بحارالانوار، ج26، ص160، حدیث5.
[34]. اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، تحقیق: حسن مصطفوی، ص275ـ278.
[35] . مناقب أبی حنیفه، ج1، ص173؛ جامع اسانید أبی حنیفه، ج1، ص222.
[36] . ظهر الاسلام، احمد امین مصری، ج4، ص114.
[37] . امامان شیعه از دیدگاه اهل سنت، قربانعلی ارزگانی، ص285.
[38] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج11، ص48.
[39] . نور/35.
[40] . مرآة العقول، ج20، ص401.
[41]. تفسیر نورالثقلین، ج2، ص141، حدیث49.

تبلیغات