آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۸

چکیده

متن

مدیریت در ادبیات فارسی
ویژگی های اخلاقی مدیران
رفق و مدارا با زیردستان
چو پرخاش بینی تحمل بیار
که سهلی ببندد در کارزار
به شیرین زبانی و لطف و خوشی
توانی که پیلی به مویی کشی
لطافت کن آنجا که بینی ستیز
نبرد قز نرم را تیغ تیز
"بدان که رفق ستوده است وضد آن عنف و حدّت است و عنف نتیجه خشم و درشتی است و رفق و نرمی نتیجه خوشخویی وسلامت. پس رفق در کارها ثمره ای است که جز خوشخویی آن را به بار نیارد و خوشی خوش نشود مگر به ضبط قوت خشم و قوت شهوت ونگاهداشت آنها بر حدّ اعتدال وبرای این پیغامبر- صلی الله علیه وسلم – رفق را ستوده است ودر آن مبالغت نموده و گفت: هرکه از رفق نصیب خود یافت از خیردنیا وآخرت نصیب خود یافت و هرکه نصیب خود از رفق نیافت از خیر دنیا وآخرت محروم ماند وگفت – علیه السلام – چون حق تعالی اهل بیتی را دوست دارد، رفق بر ایشان درآرد."
وقتی به لطف گوی ومدارا ومردمی
باشد که در کمند قبول آوری دلی
وقتی به قهر گوی که صدکوزه نبات
گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی
بنرمی چو کاری توان برد پیش
درشتی مجوئید زاندازه بیش
سر خصم گر بشکند مشت تو
شود نیز آزرده انگشت تو
بنرمی ظفر جوی بر خصم جاهل
که کُه را به نرمی کند پست باران
از ویژگی های مهم مدیر، نرم خویی و گشاده رویی است. مدیر باید طوری برخورد کند که زیردستانش به جای ترس ،محبتش را در دل گیرند
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت
که فردا نگیرد خدا با تو سخت
به آزار فرمان مده بر رهی
که باشد که افتد به فرماندهی
چو تمکین وجاهت بود بر دوام
مکن زور بر ضعف درویش عام
نصیحت شنو مردم دوربین
نپاشند در هیچ دل تخم کین
"در آنجا که مدارا کردن بهتر است، مدارا کن و درجایی که جز بادرشتی کار انجام نگیرد ، درشتی کن ، پر وبالت را در برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده رو وفروتن باش..."
(علی (ع)، قسمتی از نامه ٤٧)
دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت
گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن وجود
کاهن سخت که بر سنگ صلابت داند
نتواند که لطافت نکند با داود
نشاید خرمن بیچارگان سوخت 
نمی باید دل درماندگان خست
چنان زی کزان زیستن سالیان
ترا سود و کس را نباشد زیان
فطرت مسلم سراپا شفقت است
در جهان دلست وزبانش رحمت است
طینت پاک مسلمان رحمت است
آب و تابش از یم پیغمبر است
آب نیسانی به آغوشش درآ
وزمیان قلزمش گوهر برآ
در جهان روشنتر از خورشید شو
صاحب تابانی جاوید شو
می توان از چرب نرمی نور چشم خلق شد
سرمه از نرمی به چشم مردمان ماوا کند
نرمی بسیار باید در گداز امتحان
موم شو گرزان که شهد عاطفت داری هوس
به نرمی می توان خاموش کردن خصم سرکش را
چراغ از روغن ار روشن شودهم زان توان کشتن
مدارا خرد را برادر بود
خرد بر سر دانش افسر بود
زقدر وشوکت سلطان نگشت چیزی کم
از التفات به مهمان سرای سلطانی
کلاه گوشه دهقان به آفتاب رسید
که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطانی
"و گفت پیغامبر – صلی الله علیه و سلم – هر والیی که ولایت گیرد، پس نرمی و رفق برزد، روز قیامت با او نرمی کرده شود و گفت – علیه السلام – دانید که برآتش که حرام شود بر هر آسانگیر نرم خوشخویی نزدیک و گفت – علیه السلام - :نرمی و آهستگی سبب خجستگی است ( سبب نفع و برکت) و درشتی و تندی موجب شومی و بدنشانی _خرد برکت را محو گرداند) است.
حکایت
به خشم از ملک بنده ای سربتافت
بفرمود جستن کسش در نیافت
چو باز آمد از راه خشم و ستیز
به شمشیرزن گفت خونش بریز
به خون تشنه جلاد نامهربان
برون کرد دشنه چو تشنه زبان
شنیدم که گفت از دل تنگ ریش
خدایا بحل کردمش خون خویش
که پیوسته در نعمت وناز ونام
در اقبال او بوده ام دوستکام
مبادا که فردا به خون منش
بگیرند وخرم شود دشمنش
ملک را چو گفت وی آمد به گوش
دگر دیگ خشمش نیاورد جوش
بسی بر سرش داد و بر دیده بوس
خداوند رایت شد و طبل و کوس
به رفق از چنان سهمگین جایگاه
رسانید دهرش بدان پایگاه
غرض زین حدیث آنکه گفتار نرم
چو آب است برآتش مرد گرم
تواضع کن ای دوست با خصم تند
که نرمی کند تیغ برنده کند
نبینی که در معرض تیغ و تیر
بپوشند خفتان صد تو حریر

تبلیغات