آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

توجّه به سیره معصومان علیهم السلام، به ویژه حضرت علی علیه السلام که بیش از چهار سال حکومت ظاهری را در دست داشت؛ برای همه شیعیان - به خصوص مسئولین - لازم و واجب می باشد. اعتقاد به ولایت که از اصول دین می باشد، در صورتی مورد قبول است که خود را از بُعد عملی به روش ائمّه علیهم السلام نزدیک کنیم و مایه زینت و افتخار برای آنان باشیم «کونوا لنا زینا و لاتکونوا لنا شینا»
آشنا نمودن جامعه با این سیره و سپس عمل به آن، موجب رشد و تعالی خواهد شد و امید است جامعه اسلامی با داشتن برترین الگوها، بهترین حکومت، اجتماع، اقتصاد و... را داشته باشد و سیره ائمّه اطهارعلیهم السلام را نه در کاغذها و کتاب ها نوشته، بلکه در جامعه پیاده کنیم.
موضوع مقاله، برخورد امام با افراد و گروه های مختلف است که در پنج عنوان نوشته شده است.
اوّل) برخورد با اقوام و دوستان
برخورد امام به عنوان حاکم اسلامی با اقوام و دوستان مانند دیگر مردم بود. گرچه امام از حقّ خود به اقوام و دوستان انفاق می نمود ولی هرگز از بیت المال به دوستان و اقوام غیر از حقّشان کمکی نمی نمود. به چند نمونه اشاره می شود:
1. برخورد امام با برادر عیال وار، فقیر و نابینایش عقیل، در تاریخ مشهور است.
2. عبدالله بن زمعه، از شیعیان و علاقه مندان امام، وقتی درخواستی مشابه عقیل از بیت المال می کند، امام در پاسخ می فرماید:
«این اموال، بیت المال مسلمانان است و نتیجه جهاد و شمشیر آنان می باشد؛ اگر تو هم در جنگ شرکت داشته ای، همانند آنان سهم خواهی داشت و الاّ، دسترنج آنان نصیب کام دیگران نمی شود.»(1)
3. امّ کلثوم، وقتی گردنبندی را از خزانه دار (ابورافع) به عاریه گرفت، امام گردنبند را پس گرفته و به بیت المال داد و فرمود:
«ای دختر علی بن ابی طالب! از حق کناره مگیر، آیا همه زنان مهاجران در این عید با چنین گردنبندی خود را می آرایند؟!»(2)
4. وقتی امام بعد از جنگ جمل به کوفه آمد و وارد بیت المال شد، دختر امام حسن یا امام حسین علیهما السلام آمد و چیزی را از آنجا برداشت؛ امام به دنبالش رفت و آن را از او گرفت. به امام گفتند: او را در بیت المال حقّی است. فرمود:
«وقتی پدرش سهمش را گرفت، هرچه قدرخواست، به او ببخشد.»(3)
5. امّ هانی، خواهر امام، وقتی دید امام بین برده آزاد شده او و خواهرش فرقی نمی گذارد و به هریک بیست درهم می بخشد، به امام اعتراض نمود؛ ولی امام جواب داد:
«خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا، برتری برای فرزندان اسماعیل نسبت به فرزندان اسحاق نیافتیم.»(4)
6. دفاع امام از یاران خود در مقابل ظلم و ستم خلفا؛ دفاع از ابوذر و عمار یاسر در برابر عثمان، نمونه هایی از این امر است.(5)
دوم) برخورد با مدیران
امام، مدیران را با توجّه به اصل خدامحوری، تقوا، نداشتن غرور، مردم گرائی، رعایت عدل و انصاف و تخصّص و مدیریت انتخاب می نمود.(6) و در رعایت اصلِ نظارت بر عملکرد مدیران، شدیداً حسّاس و دقیق بود. امام عده ای را برای نظارت به کار مدیران بر می گزید و به گزارش های مردمی توجه می نمود و از مردم می خواست بر کار مدیران نظارت داشته باشند و اگر خطائی از آنها می دید، ابتدا گوشزد و در صورت تکرار، عزل می نمود و از مدیرانِ معزول دلجوئی می نمود و حتّی در برخی موارد به تشویق مدیران می پرداخت و از مدیران لایق چون: محمد بن ابی بکر و مالک اشتر به خوبی و نیکی یاد و تعریف می نمود.
اگر مدیر یا قاضی را لایق قضاوت یا مدیریت نمی دید، در عزل او تردید نمی کرد؛ گرچه از نصب او چند ساعت هم گذشته باشد. امام، ابوالأسود دُئلی را قاضی کرد؛ ولی در پایان همان روز، او را به خاطر اخلاق خشن و تندخویی، عزل کرد و به همین علّت، او به قاضی یک روزه مشهور شد.(7)
سوم) بر خورد با مردم
مهم ترین سیاست های امام علی علیه السلام در زمینه مردم گرائی، به طور اختصار عبارتند از:
1. ایجاد زمینه های مشارکت مردم
آن حضرت، مردم را در عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشارکت می داد.
2. تأمین خواسته های مشروع مردم
امام از حقوق اساسی، عمومی و مشروع آنان دفاع می کرد.
3. احترام به آراء عمومی
وقتی مردم پس از قتل عثمان به خانه علی علیه السلام هجوم آوردند و خواستار بیعت شدند، امام فرمود: «بیعت باید در مسجد و در میان عموم مردم باشد» و فرمود: «پس از مشورت با یکدیگر، آزادانه با من بیعت کنید» و امام سه روز برای اتمام حجّت صبر نمود و سپس پاسخ مثبت داد. امام، بیعت مردم را چنین وصف می کند:
«دست مرا برای بیعت می گشودید و من می بستم... سپس چونان شتران تشنه که به طرف آبشخور هجوم می آورند، بر من هجوم آوردید تا آنکه بند کفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد...».(8)
4. باورداشتن به نقش محوری مردم
امام، مردم را محور حکومت دانسته و تأمین خواسته های مشروع مردم را از وظایف اصلی حکومت خود می دانست؛ و حتّی در استقرار این ارزش والا به مردم، تحمّل روانداشت و به رضایت مردم و مشارکت آنها پافشاری می نمود و خشنود کردن مردم را از دوست داشتنی ترین چیزها می دانست.(9)
5. احترام به آزادی مردم
همه مردم - چه طرفدار و چه مخالف - در حکومت علی علیه السلام آزاد بودند و حقوقشان رعایت می شد و کسی را به سکونت یا کار اجباری وادار نمی نمود و حتی گروهی از مردم مدینه به نزد معاویه فرار نمودند، امام آنها را آزاد گذاشت و به فرماندار مدینه نامه نوشت... آنها از حقّ و هدایت گریختند و به سوی کوردلی و جهالت شتافتند.(10)
6. اجتناب از خشونت
امام هیچ گاه از حربه فشار و خشونت در برابر مردم استفاده ننمود، و ارزش های دینی را با حربه خشونت تثبیت نکرد.
7. ساده زیستی امام
زندگی امام پائین تر از سطح زندگی مردم بود و خود را معیار عمل خویش با مردم قرار داد. لذا امام به فرزندش می فرماید:
«آنچه را برای خودت دوست داری، برای دیگران نیز دوست بدار.»(11)
8. آزاد گذاشتن مردم در بیعت
وقتی مردم مدینه با امام بیعت نمودند، در اجرای احکام و قوانین رشوه نگرفت و از بیت المال مسلمانان به اندازه زانوبند شتری استفاده نکرد و از مال خود جز به مقدار نیاز نخورد.
سعد بن ابی وقّاص، عبدالله بن عمر، اسامة بن زید، ولید بن عقبه و مروان با امام بیعت ننمودند و امام آنها را آزاد گذاشت. حتی بعد از شورش طلحه و زبیر در «ذی قار» عراق، فردی به نام «کلیب» خدمت امام رسید. همراهان او با امام بیعت کردند و آنها از کلیب خواستند بیعت کند، امام فرمود: «رهایش کنید تا خود تصمیم بگیرد.»(12)
9. تحمّل جسارت و توهین
روزی امام علی علیه السلام، کنیزی را در کوچه های کوفه در حال گریه دید؛ وقتی علّت را پرسید، کنیز گفت: اربابم پولی داده تا گوشتی بخرم؛ وقتی خریدم، گفت: گوشت مرغوب نیست. حالا نه قصّاب گوشت را می پذیرد و نه ارباب! امام همراه کنیز نزد قصّاب رفت، از او خواست گوشت را عوض و یا پولش را بدهد. قصّاب امام را نشناخت. عصبانی شد و مشتی بر سینه امام زد و گفت: از مغازه ام خارج شو. همسایگان قصّاب وقتی به او گفتند: می دانی بر سینه چه کسی کوبیدی؟ او، امیرمؤمنان علیه السلام بود. مرد قصّاب نزد امام آمد و از او عذرخواهی کرد.(13)
10. شخصیّت دادن به مردم
امام وقتی در کوفه سوار بر اسب بود، جمعی از بزرگان در پی او آهسته می آمدند. امام به رئیس آنها فرمود: «بازگرد که پیاده رفتن رئیس قبیله ای چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مؤمن است.»(14)
11. توجّه به آگاهی سیاسی و وضع رفاهی آنها
امام در هر شرایطی به آگاهی مردم می پرداخت. در جریان جنگ جمل وقتی یکی از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم که در رکاب علی علیه السلام بود، در مورد حقّ بودن امام یا اصحاب جمل تردید می کند، امام به او می فرماید: «اوّل، حقّ را بشناس و سپس اهل او را و بعد، باطل را بشناس و سپس اهلش را.»
امام به امور رفاهی مردم نیز اهمیّت می داد و همیشه در فکر آسایش مردم بود. یکی از صفات متّقین را در «خطبه همام» توجه به رفاه و آسایش مردم می داند و می فرماید: «مؤمن کسی است که برای قیامت، خود را به زحمت می افکند؛ ولی مردم را به رفاه و آسایش می رساند.»(15)
یک روز پیش از شهادت، حضرت، عدّه ای از مردم نزد امام آمدند و گواهی دادند که: آن حضرت، ثروتهای عمومی را فراوان ساخته و خود از دنیای آنان پاک بود و در اجرای احکام و قوانین رشوه نگرفت و از بیت المال مسلمانان به اندازه زانوبند شتری استفاده نکرد و از مال خود جز به مقدار نیاز نخورد.(16)
12. تمجید و ستایش از مردم
در جریان جنگ جمل، وقتی هفت هزار نفر از مردم کوفه به سپاه امام علی علیه السلام پیوست، امام آنان را مورد ستایش قرار داد و فرمود:
«یا اهل کوفة! انّکم مِن اکرم المسلمین و اعدلهم سنّة...؛ مردم کوفه! شما گرامی ترین مسلمانان هستید و شما معتدل ترین روش را در پیش گرفته اید... من چون به شما اطمینان داشتم، شما را بر دیگران برگزیدم...»(17)
چهارم) برخورد با دشمنان و مخالفان
امام علی علیه السلام در برخورد با دشمنان و مخالفان سیاسی، هرگز در قدم اوّل با خشونت رفتار نمی کرد و «مدارا» از اصول خدشه ناپذیر سیاست علوی بوده؛ ولی حدّ و مرز مدارا تا زمان توطئه آفرینی مخالفان بود و هرگاه مخالفتی را علنی می دید، با نصیحت و نامه نگاری، دشمن یا مخالف را آگاه می نمود و در صورت اصرار بر دشمنی، دست به شمشیر می برد.
علی علیه السلام بر این باور بود که مدارا با مخالفان، از تندی آنان می کاهد و زمینه جوسازی را از آنان سلب می کند. آن حضرت حتی زمینه انتقاد را فراهم می نمود تا انتقادها به قیام مسلّحانه تبدیل نشود و جواب منتقدان را با دلیل و مدرک می داد. روزی امام بر بالای منبر رفت و به مخالفان گفت تا اعتراضات و اشکالات را بیان کنند و سپس به تک تک تهمت ها و شایعات پاسخ داد و حتی ابوبردة بن عوف ازدی - از دوستان خلیفه سوم - پاسخ اشکالات و شایعات خود را شنید و گفت: «ای امیرمؤمنان! تاکنون دچار شک بودم، اما اکنون هدایت گردیدم.»(18)
و در صورتی که مخالفان، امنیت جامعه را به خطر نمی انداختند، با آنان برخورد نمی کرد و حتی دشنام های آنان را تحمّل کرده و حقوقشان را از بیت المال قطع نمی نمود.
امام در برخورد با مخالفان، از حربه رعب آفرینی بهره نبرد و سعی در جذب مخالفان داشت و با حرکتی سنجیده، دشمن را به دوست تبدیل می کرد و سیاست «تشنّج زدائی» را پیشه می نمود و برای استقرار امنیت داخلی بر سیاست تشنّج زدائی، با حفظ معیارها و موازین، تأکید می کرد. وقتی دشمن را غیر قابل انعطاف و هدایت می دید ابتدا ماهیّت دشمن را افشاء می نمود و سپس با دشمن به نبرد بر می خاست و امام هیچ وقت آغازگر جنگ نبوده و بعد از اتمام حجّت با دشمن، با آنها به نبرد بر می خاست.
خلفای سه گانه
متأسّفانه بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم جامعه اسلامی دچار فاجعه عظیمی شد و دُمَلهای جاهلیت دوباره سر باز کرد و فرهنگ اشرافی و قبیله ای احیاء شد و علی علیه السلام از حقّ مسلّم خود محروم گردید؛ امّا به خاطر حفظ وحدت جامعه اسلامی، بنا به سفارش پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم، سکوت اختیار کرد.
امام در دوران خلیفه اوّل نقش غیر فعّال داشت و با عدم دخالت در امور داخلی نارضایتی خود را اعلام می نمود؛ ولی هر وقت حاکمیّت به وی روی می آورد، امام از راهنمایی و اظهار نظر در راه اسلام کوتاهی روا نمی داشت و به خلیفه در پاسخ به شبهات اهل کتاب و برخی فرستادگان سیاسی یاری می کرد و حتی هنگام مشورت در مسائل سیاسی، نظر خود را اظهار می نمود. به عنوان نمونه: ابوبکر وقتی می خواست به روم لشکرکشی کند، از علی علیه السلام مشورت خواست. امام فرمود: «اِنْ فَعَلْتَ ظَفَرْتَ؛ اگر دست به این کار بزنی، پیروز می شوی». سپس ابوبکر گفت: نوید نیک دادی.(19)
برخوردهای علی علیه السلام با ابوبکر
1. بحث و استدلال درباره خلافت و اثبات حقّانیت خود.
2. کمک خواستن از مردم و بزرگان تا حدّی که بر در خانه انصار و مهاجر می رفت و فاطمه علیها السلام و حسنین علیهما السلام را با خود می برد.
3. خانه نشینی و عدم دخالت در امور سیاسی، مبارزه منفی با دستگاه حاکمه.
4. پاسخ به شبهات و راهنمائی خلیفه جهت حفظ دین و کیان اسلام.
در زمان خلافت عمر، حضرت علی علیه السلام گرچه تلاش برای احقاق حقّ خود نمود؛ ولی دخالت صریح خلیفه اوّل در انتخاب عمر، سرعت بیعت مردم و خشونت عمر، جائی را برای مخالفت جدّی باقی نگذاشت و علی علیه السلام با توجّه به اینکه خود را شایسته خلافت می دید و میراث خود را بر باد رفته، به جهت رعایت مقرّرات اسلامی توسّط عمر و موقعیت جهان اسلام در مقابل ایران و روم، سکوت اختیار نمود و هر موقع نیاز به مشورت و راهنمائی بود، از هدایت دریغ نمی ورزید. به طوری که عمر بیش از 140 یا 70 بار گفته است:
«لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر؛ اگر علی نبود، عمر هلاک می شد.»(20)
امام راهنمائی هایی در فتح شام، ایران و بیت المقدّس به عمر نمود؛ به تبعِ همکاری امام با خلیفه دوم، یاران و اصحاب امام نیز به اشاره او با خلیفه همکاری می نمودند و نقش قابل توجّهی در جنگ های ایران و روم و اداره مناطق فتح شده داشتند. سلمان فارسی، حاکم مدائن شد، عمّار، در جنگ نهاوند نقش قابل توجّهی داشت و مالک اشتر،مأمور مقابله با رومیان شد.(21)
در عهد عثمان، امام به نحوی می خواست از قدرت یابی عثمان جلوگیری کند، تا مانع از خرابکاری های بنی امیّه و اختلال در امور مسلمین شود. او برای این کار، از سعد بن ابی وقّاص خواست از عثمان در شورا طرفداری ننماید.(22) و حتی پس از مرگ عمر، خواست بر جنازه او نماز بگذارد؛ ولی عثمان مانع امر شد.(23)
چنانچه علی علیه السلام پیش بینی می کرد، با خلافت عثمان حاکمیت «نظام اشرافی و قبیله ای» رشد نموده و سنّت پیامبر به حدّی دگرگون شد که موجب عصیان و اعتراض آشکار عایشه گردید. بیت المال مسلمین، غارت و یاران پیامبر مانند: ابوذر، مقداد، عمّار و ابن مسعود، تبعید یا شکنجه شدند.
برخوردهای امام با عثمان
1. پافشاری در اجرای احکام الهی.
امام سعی می نمود احکام الهی معطّل نمانده، حتی خود حکم را اجرا می کرد که شلاّق زدن ولید بن عقبه، از آن جمله است.
2. حمایت از اصحاب و یاران در مقابل حملات تند عثمان.
گرچه سعی می نمود بین خود و خلیفه درگیری ایجاد نشود؛ ولی تاب ضرب و شتم و تبعید اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را نداشت.
3. راهنمائی و پند خلیفه.
وقتی عملکرد عثمان و مشاورانش آتش خشم امّت اسلامی را برافروخت؛ امام برای خاموش کردن آتش فتنه، هم مردم را نصیحت می نمود که از اقدام نابجا پرهیز کنند و هم خلیفه سوم را پند می داد تا به خواسته های مردم مسلمان احترام بگذارد.
4. یاری نمودن عثمان.
امام در جریان قیام مردم، فرزندان خود حسنین علیهما السلام را برای دفاع از منزل خلیفه و جلوگیری از قتل او فرستاد.(24)
ابن ابی الحدید می نویسد:
«به خدا سوگند! علی بن ابی طالب در یاری عثمان آن چنان تلاش می کرد که اگر برادرش جعفر به جای عثمان در محاصره قرار گرفته بود، در یاری او بیش از این تلاش نمی کرد.»(25)
اصحاب جمل
«جنگ جمل» اوّلین جنگ رسمی اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با یکدیگر می باشد.
سیاست های عدالت طلبانه علی علیه السلام و عدم توجّه به خواسته های نابجای گروهی از صحابه و شخصیت های معاصر، موجب دردسرهایی شده است. تسلّط فرهنگ اشرافی در عهد عثمان و مبارزه با آن فرهنگ، زیاده خواهی های طلحه و زبیر و استفاده ابزاری از حرم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم (عایشه) به بهانه خون عثمان، جنگی را علیه امام به راه انداخت. امام، ضمن ردّ ادّعاهای اصحاب جمل (26) به نکوهش آنها پرداخت.(27) و نهایت تلاش خود را برای برقراری صلح و سازش به کار برد؛ ولی مؤثّر واقع نشد.
برخورد امام با اصحاب جمل به طور اختصار به شرح ذیل است:
1. آمادگی دفاعی و تعقیب سپاه جمل.
امام وقتی متوجه شد که طلحه، زبیر و عایشه با سپاهی از مکه به بصره حرکت نمودند؛ در رأس سپاهی با فرزندانش و اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به سوی عراق حرکت نمود و در آنجا به بسیج سپاه پرداخت.(28)
2. گفت و گو و مذاکره.
امام در عین آمادگی، به خاطر حفظ وحدت، از شروع جنگ پرهیز نمود و از خونریزی و اختلاف بین مسلمین احساس نگرانی می نمود و دعا می کرد که: «خدایا! خون مسلمانان را حفظ کن.»(29)
3. برقراری ارتباط با سران جمل.
تمام تلاش امام، هدایت اصحاب جمل بود. امام به طلحه، زبیر و عایشه نامه نوشت و از آنها خواست دست از خونریزی بردارند و به منزل خود برگردند.
4. مذاکره مستقیم.
امام سعی داشت آتش جنگ شعله ور نگردد و سران جمل از کرده خود پشیمان شوند. به همین علت، با طلحه، زبیر و... به مذاکره پرداخت.
الف) برخورد با زبیر؛ امام شخصاً در حالی که سر برهنه بود، بر استر پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم سوار بود و سلاح نداشت. زبیر را صدا زد. زبیر با تمام سلاح نزد امام آمد. آنها همدیگر را در آغوش گرفتند. پس از صحبت با زبیر و با ذکر چند خاطره، از زبیر خواست تا برگردد. او نیز برگشت و از جنگ کناره گرفت و عاقبت دور از صحنه جنگ به دست عمرو بن جرموز کشته شد.(30)
ب) برخورد با طلحه؛ امام به طلحه گوشزد کرد که: «تو اوّل کسی هستی که با من بیعت کردی و سپس بیعت خود را شکستی...» طلحه گفت: استغفرالله! و بازگشت. مروان ترسید طلحه مانند زبیر برگردد. به شاهرگ او تیری زد و او را کشت.(31)
ج) برخورد با عایشه؛ امام علت شورش عایشه را وجود حسادت و کینه می دانست (32) و بعد از شکست سپاه جمل، نهایت احترام را به عایشه مبذول داشت. ابتدا او را به بصره آورد و در خانه ای بزرگ جای داد و حتی مردی که به عایشه پرخاش کرده بود، مورد توبیخ قرار گرفت و چون خبر رسید که دو نفر به عایشه اهانت کرده اند، امام آنها را بعد از سرزنش، صد ضربه شلاّق زد.(33) و سپس به همراه چهل زن مسلّح - که خودشان را به شکل مرد درآورده بودند - با امکانات لازم و اعطای دوازده هزار درهم، عایشه را به مدینه فرستاد.(34)
5. جنگ مسلّحانه.
امام سعی نمود با مذاکره مستقیم و جذب مخاصمان و پیروی از سیاست تشنّج زدائی، از خونریزی جلوگیری نماید. امّا بعد از اصرار زیاد اصحاب جمل به جنگ و قتل چند نفر از یاران علی علیه السلام، امام فرمان صف آرائی داد و سپس به یارانش گوشزد نمود که: «مبادا جنگ را آغاز کنید، زخمی را بکشید، یا فراری را تعقیب کرده و اموالی را غارت کنید.»(35)
بعد از جنگ جمل، مردم به بصره فرار کردند و امام همه را بخشید و «عفو عمومی» اعلام نمود.(36) به مردم اجازه داد تا کشته های خود را دفن کنند و سپس بر کشتگان کوفه و بصره (بر جنازه یاران و دشمنانشان) نماز خواند و دستور داد قطعات جدا شده بدن ها را جمع و در قبری بزرگ دفن نمایند. آنگاه اشیاء باقی مانده صحنه نبرد را به مسجد آورده و دستور داد، به جز اسلحه، هرکس هر چیزی از اشیاء را می شناسد که از آنِ اوست، بردارد.(37)
خوارج
حزب «خوارج» که اغلب بادیه نشین و ناآشنا با فرهنگ اسلامی بودند، با توجه به احیاء فرهنگ جاهلیت و اشرافیت گرائی در عهد عثمان، به وجود آمدند. ولی حوادثی که پس از قتل عثمان از جمله موضع گیری اصحاب جمل در برابر خلافت، ترکیب ناهمگون سپاه علی علیه السلام، نقش اشرافیت به ویژه اشعث بن قیس در پذیرش حکمیت، طولانی شدن جنگ با معاویه، عدم تقسیم غنایم مانند دوران خلفای پیشین، جنگ عرب با عرب و مسلمان با مسلمان، نیرنگ های معاویه و عمرو بن عاص در جریان حکمیّت و صلح و نیز عدم بصیرت و بینش خوارج و تقدّس مآبی برخی از سپاهیان امام علی علیه السلام، موجب پیدایش «خوارج» شد.
خوارج افرادی عابد، زاهد، خشونت طلب، خشک مقدّس و متعصّب بودند که امام علیه السلام سیمای آنها و علل انحرافشان را در نهج البلاغه ذکر نموده است.(38)
امام علی علیه السلام در برابر خوارج واکنش هائی داشت که برخی از آنها عبارتند از:
1. شناسائی عقاید خوارج و مناظره با آنها.
ابتدا، امام نماینده خود عبدالله بن عباس را به محلّ تجمّع خوارج می فرستد و به او گوشزد می فرماید: «با قرآن، با خوارج به جَدل نپرداز و...لیکن با سنّت پیامبر با آنان به بحث و گفت و گو بپرداز که در برابر آن راهی جز پذیرش ندارند.»(39) و خود نیز در مکان ها و زمان های مختلفی با خوارج مناظره نمود و به شبهات آنها پاسخ داد که در خطبه های مختلف نهج البلاغه به آن اشاره شده است.(40)
2. مدارا با خوارج.
وقتی خوارج از صفّین برگشتند، اقداماتی اهانت آمیز نسبت به امام و جامعه اسلامی نمودند؛ از جمله:
- توهین به امام در مجامع عمومی، هنگام سخنرانی و یا هنگام نماز.
امام در بالای منبر مشغول صحبت بود، فردی از امام سؤالی کرده و علی علیه السلام فی البداهه جواب بسیار عالی داد که موجب حیرت همگان شد. یکی از خوارج که آنجا بود، گفت: «قاتله الله ما افقهه...؛ خدا بکشد، چقدر فقیه و عالم است.» اصحاب امام خواستند که بر سرش بریزند تا تأدیبش کنند. امام فرمود:
«چکارش دارید، یک فحشی به من داده، حدّ اکثر این است که فحشی به او بدهید؛ کاری به او نداشته باشید.»(41)
روزی یکی از خوارج قبل از جنگ نهروان وارد مسجد شد و در مقابل امام ایستاد و گفت: از تو اطاعت نمی کنم و در نماز به تو اقتدا نمی کنم و تو را دشمن می دارم. امام به حرف های او گوش داد و فرمود: «با این روش، بر خلاف دین عمل می کنی و به خود ضرر می زنی.» آن مرد با تندی از مسجد خارج شد. یاران امام گفتند: او می رود و فتنه به پا می کند. تا دست به حرکتی نزده، او را دستگیر کنیم. امام فرمود: «تا عمل خلافی از وی صادر نگردد، نمی توانیم آزادی او را محدود سازیم.»(42)
- بر هم زدن سخنرانی های امام.
یکی از سردسته خوارج، اشعث بن قیس می باشد که نقش ستون پنجم سپاه معاویه را نیز داشت. او با ایجاد اخلال و برهم زدن سخنرانی امام، موقعیت آن حضرت را تضعیف می نمود. حتی امام او را لعنت نمود و فرمود: «لعنتِ خدا و لعنت لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبّرِ متکبّرزاده منافق پسر کافر.»(43)
- ایجاد ناامنی در جامعه اسلامی.
وقتی خوارج بر امام رسماً یاغی شدند و چون معتقد بودند هرکس با ما نیست، بر ماست؛ به کشتار و غارت مسلمانان پرداختند و حتی به زن حامله ای نیز رحم ننمودند و شکمش را دریدند. امام وقتی عصیان آنها را دید، فرمود:
«تا وقتی که قیام مسلّحانه نکردید، و دست به شمشیر نبردید، از سه اصل اساسی برخوردارید:
1. از ورود شما به مسجد برای نماز جلوگیری نمی کنم.
2. حقوق شما را از بیت المال قطع نکرده و آزادی شما را محدود نمی کنم.
3. با شما نمی جنگم تا شما جنگ را آغاز کنید.»(44)
- جنگ مسلّحانه.
امام بارها به نصیحت خوارج پرداخت و با آنها اتمام حجّت نمود و حتی عبدالله بن عباس را به میان خوارج فرستاد تا دست از لجاجت و جنگ بردارند. و عاقبت، خود به میان خوارج - که دوازده هزار نفر بودند - آمد و با صحبت هائی بیش از هشت هزار نفر را از کرده شان پشیمان نمود. امام پرچمی به عنوان «پرچم امان» نصب کرد و فرمود: «هرکس زیر این پرچم بیاید، در امان است»؛ ولی چهار هزار نفر از آنها تسلیم نشدند و سرانجام به قتل رسیدند و کمتر از ده نفر نجات پیدا کردند که از آن جمله، «ابن ملجم مرادی» بود.
امام بعد از جنگ خوارج (نهروان) فرمود: «ای مردم! من بودم که چشمه فتنه را کَنْدم و کسی جز من جرأت آن را نداشت.»(45) و سپس سفارش نمود که: «بعد از من با خوارج نبرد نکنید، چون آنها در جست و جوی حق بودند و خطا کردند.»(46) و از سویی، قتل آنها موجب تقویت معاویه و ایجاد یک جنگ مذهبی می شد؛ به ویژه آنکه آنها عاملی بازدارنده در مقابل نقشه های شیطانی معاویه و حزب اموی بودند.
معاویه و دیگر مخالفان
امام، معاویه را فردی منافق، ریاست طلب و دنیاگرا می دانست و چون معاویه مظهر شیطنت و ظلم و اشرافیت بود، بقای او را به هیچ وجه تحمّل نکرد و در نتیجه اوّلین اقدام امام پس از خلافت، فرمان عزل معاویه از حکومت شام می باشد. و به همین علت، طیّ نامه ای از معاویه می خواهد مانند سه خلفای قبلی با او نیز بیعت کند. و چون معاویه در این امر عناد ورزید، با او کارزار نمود. امام در میدان کارزار نیز از شیوه های غیر مشروع استفاده ننمود و بهترین نمونه آن اجازه دادن به دشمن برای بهره مندی از آب در جنگ صفّین بود.(47) و نوشتن نامه های متعدّد به معاویه از طرف امام، نشان دهنده منطق گفت و گوی امام است.(48)
و امام با دیگر مخالفان چون: اشعث و عمرو بن عاص برخوردی شبیه به برخورد معاویه دارد و تا وقتی که مخالفان دست به شمشیر نبردند، در جامعه اسلامی آزاد بودند و حقوقشان قطع نمی شد.
پنجم) برخورد با اهل کتاب
امام در نامه های خود به فرمانداران شهرهای مختلف، رعایت عدل و انصاف را در باره اهل کتاب متذکّر می شود و آنها را سزاوار قساوت و بد رفتاری نمی داند(49) و به عنوان یک انسان، مورد احترام می داند؛ که در نامه امام به مالک اشتر به آن اشاره شده است.
برخورد امام با اهل کتاب در بیشتر موارد موجب گرایش آنها به اسلام می شد. در اینجا به چند نمونه اشاره می شود:
- در زمان ابوبکر، یک یهودی نزد او آمد و سؤالاتی در باره توحید نمود. ابوبکر چون نتوانست پاسخ دهد، به جرم اینکه این سؤالات را منکران خدا مطرح می سازند، تصمیم به شکنجه یهودی گرفت؛ ولی ابن عباس مانع این کار شد و او را به علی علیه السلام ارجاع داد. مرد یهودی از امام پرسید: آن چیست که خدا ندارد و خدا نمی داند؟ امام پاسخ داد: «خدا فرزند ندارد و برای خود شریکی نمی داند.» ... وقتی مرد یهودی پاسخ هایش را از امام شنید، شهادتین را گفت و امام را «وصیّ پیامبر» معرّفی کرد.(50)
- علی علیه السلام زره خود را گم کرده بود؛ روزی آن را در دست یک یهودی دید و چون خواست از او بگیرد، یهودی انکار کرد و گفت: باید دلیل بیاورید. با هم به دادگاه رفتند. چون امام دلیلی نداشت، قاضی به نفع یهودی حکم صادر کرد. مرد یهودی وقتی اصول گرائی امام را دید، مسلمان شد و اقرار کرد زره از آن علی علیه السلام است؛ ولی امام زره را به او بخشید.(51)
- مرد یهودی از شام با چند الاغ گندم به کوفه آمد؛ ولی نزدیکی شهر الاغ های خود را با بار گم کرد و سپس متوسّل به امام شد. حضرت شخصاً الاغ ها را پیدا کرد و آن شب تا سحر از اموال او حفاظت نمود و پس از نماز، او را به بازار برد، اموال او را به فروش رساند و نیازهایش را برآورد. مرد یهودی وقتی آن همه ایثار و بزرگواری را از امام دید، مسلمان شد.(52)
- امام در یکی از سفرها به سوی کوفه با مرد مسیحی همسفر شد و مقداری از راه را با هم رفتند. وقتی مرد مسیحی از مقصد امام پرسید، امام فرمود: به کوفه می روم؛ ولی مرد مسیحی به شهری غیر از کوفه می رفت. بر سر دوراهی که رسیدند، امام مقداری از راهی که مرد مسیحی می رفت، با او رفت. مرد مسیحی وقتی علّت را پرسید، امام جواب داد: پیامبر ما فرمود: «با شخصی که همسفر شدید، به هنگام جدائی رفیق خود را مقداری بدرقه کنید.» مرد مسیحی پس از مدّتی به کوفه آمد، دین اسلام را پذیرفت و از یاران امام شد.(53)
- وقتی سپاه معاویه به شهر انبار حمله می کند و به غارت زنان مسلمان و غیر مسلمان، که در حمایت حکومت اسلامی بودند، می پردازد، امام سخت بر می آشوبد و می فرماید: «اگر بر این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد. و از نظر من سزاوار است.»(54)
- آن حضرت وقتی پیرمرد نصرانی را در حال تکدّی می بیند، نگران می شود و دستور می دهد از بیت المال زندگی او را اداره کنند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. نهج البلاغه، ابن میثم، ج 2، خ 223، ص 160، به نقل از امام علی(ع) الگوی زندگی، حبیب الله احمدی، ص 125، فاطیما، 1378 ش.
2. تاریخ طبری، ج 5، ص 156، به نقل از سیاست نامه امام علی(ع)، محمدی ری شهری، ترجمه مهدی مهریزی، ص 435، دارالحدیث، 1379 ش.
3. انساب الاشراف، ج 2، ص 37؛ سیاست نامه امام علی(ع)، ص 443.
4. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 109؛ سیاست نامه امام علی(ع)، ص 443.
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خ 13، ص 247، نشر الهادی، قم.
6. ر.ک: نهج البلاغه، نامه 18، 19، 27، 53 و 76.
7. احقاق الحقّ، سیدنورالله مرعشی التستری، ج 8، ص 548.
8. نهج البلاغه، خ 229، ص 467.
9. همان، نامه 52، ص 569.
10. همان، نامه 70، ص 613.
11. همان، نامه 31، ص 527.
12. الجمل، محمد بن محمد بن نعمان (مفید)، تحقیق: سید علی میرشریفی، ص 249، مکتب الاعلام اسلامی، قم، 1374 ش.
13. بحارالانوار، ج 41، ص 48، به نقل از امام علی(ع) و اخلاق اسلامی، محمد دشتی، ص 202، مؤسّسه تحقیقات فرهنگی امیرالمؤمنین(ع)، قم، 1379 ش.
14. نهج البلاغه، حکمت 322، ص 707.
15. همان، خ 193، ص 407.
16. الاختصاص، ص 60، به نقل از سیاست نامه امام علی(ع)، ص 427.
17. الجمل، ص 266.
18. ناسخ التواریخ، امیرالمؤمنین، ج 1، ص 213.
19. تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (یعقوبی)، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 11، علمی فرهنگی، تهران، چ 5، 1366 ش.
20. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 18؛ الغدیر، عبدالحسین امینی، ترجمه علی اکبر ثبوت، ج 11، ص 217، بنیاد بعثت، تهران، چ 4، 1369 ش.
21. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 24 و 37؛ اخبارالطوال، دینوری، ص 168.
22. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 18.
23. تاریخ امیرالمؤمنین، عباس صفائی حائری، ج 1، ص 443، جمکران، قم، 1378 ش.
24. مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، ص 701 و 702؛ علمی فرهنگی، تهران، چ 3، 1365 ش.
25. امام علی و نظارت مردمی، محمد دشتی، ص 145.
26. نهج البلاغه، خ 136، ص 255.
27. همان، خ 13، ص 57.
28. مروج الذهب، ج 1، ص 716.
29. همان، ص 718.
30. همان، ص 720.
31. همان، ص 722.
32. نهج البلاغه، خ 156، ص 289.
33. الکامل، ج 3، ص 256 و 257.
34. الجمل، ص 415؛ مروج الذهب، ج 2، ص 719.
35. مروج الذهب، ج 2، ص 719.
36. نهج البلاغه، نامه 29.
37. الکامل، ج 3، ص 255.
38. نهج البلاغه، حکمت 323، خ 127، 60 و 36.
39. همان، نامه 77، ص 619.
40. همان، خ 125، 176، 183 و غیره
41. سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، مرتضی مطهری، ص 36، صدرا، قم، چ 12، 1357 ش.
42. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 38، به نقل از امام علی(ع) و مسائل سیاسی، ص 158، محمّد دشتی، ص 158، مؤسّسه تحقیقات فرهنگی امیرالمؤمنین(ع)، قم، 1379 ش.
43. نهج البلاغه، خ 19، ص 65.
44. تاریخ طبری، ج 4، ص 53.
45. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 97.
46. نهج البلاغه، خ 61، ص 111.
47. ر.ک: همان، خ 51، ص 103.
48. همان، نامه 3، 6، 7، 9، 10، 28، 32 و 37.
49. همان، نامه 19، ص 499.
50. الغدیر، ج 14، ص 154.
51. بحارالانوار، ج 40، ص 56.
52. امام علی و اخلاق اسلامی، ص 222.
53. اصول کافی، ج 2، ص 67.
54. نهج البلاغه، خ 27، ص 75.

تبلیغات