آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

جایگاه و نقش اهل‏بیت علیهم‏السلام در ترویج و توسعه فرهنگ قرآنى، به ویژه تفسیر قرآن کریم، نقش کلیدى و اساسى در تبیین حقایق قرآنى است. این مهم، همزمان با نقش تأثیرگذار رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در تفسیر آیات قرآن و تربیت مفسّرانى گران قدر از صحابه، از جمله حضرت على علیه‏السلام به عنوان صدرالمفسّرین و آگاه‏ترین اشخاص به ظاهر و باطن قرآن آغاز مى‏شود. على علیه‏السلام به عنوان یک شاگرد ویژه که تمام مسائل وحى و شریعت را از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آموخته بود خود به تربیت مفسّران پرداخت و به گونه‏اى در فرهنگ و دانش آن عصر نفوذ نمود که هیچ یک از صحابه، داراى هر دانش و منصبى که بودند، خود را بى‏نیاز از وى نمى‏دیدند. بزرگ‏ترین مفسّران صحابه پس از حضرت على علیه‏السلام مانند ابن عباس، ابن مسعود و اُبىّ بن کعب، به علم بى‏نظیر آن حضرت اعتراف نموده‏اند بلکه در بسیارى از موارد، علم تفسیر خود را وامدار ایشان مى‏دانند. ابن عباس مى‏گوید: «تمام آنچه را از تفسیر فراگرفتم، از على بن ابى‏طالب علیه‏السلام است.»1
ابن مسعود با اتّصال معنوى و رابطه فکرى با على علیه‏السلام آموزه‏هاى خود را متأثّر از دانش و معلومات او مى‏داند و مى‏گوید: «من تفسیر را از على علیه‏السلام برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم. بى‏شک على علیه‏السلام بهترین و دانشمندترین مردم پس از پیامبر خدا است.»
افزون بر آن، این شیوه در خاندان امام على علیه‏السلام ادامه مى‏یابد. پیشوایان از اهل بیت علیهم‏السلام به افاضه علوم و گسترش فرهنگ قرآنى مى‏پردازند تا جایى که حتّى حضرت زینب علیهاالسلام به بانوان در عصر خود قرآن و تفسیر مى‏آموخت.
از آن جا که «اهل‏بیت» مطابق روایات مفهومى گسترده دارد که امامان معصوم علیهم‏السلام را نیز در بر مى‏گیرد، ائمّه اطهار علیهم‏السلام در توسعه فرهنگ قرآنى نقش‏هاى اساسى را ایفا کرده‏اند که مهم‏ترین موارد آن عبارتند از:
1. نقش هدایتى و تربیتى در تفسیر؛
2. تربیت مفسّر؛
3. بیان مبانى و اصول راهبردى؛
4. جلوگیرى از انحراف‏ها و کج اندیشى‏ها در تفسیر (که از جمله مى‏توان به پدیده جعل، اسرائیلیات، تفسیر به رأى، قیاس و استحسانات اشاره نمود.)
1. نقش هدایتى و تربیتى در تفسیر
اهل‏بیت علیهم‏السلام به عنوان افرادى که آگاه به تمام مفاهیم و معانى قرآن هستند، چنان که در روایات بدان اشارت رفته است، امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «انّا اهل بیت لم یزل اللّه یبعث منّا من یعلم کتابه من اوّله الى آخره2؛ ما اهل بیت به گونه‏اى هستیم که خداوند متعال همواره از میان ما کسى را برمى‏انگیزد (امام عصر خودش قرار مى‏دهد) که آگاه به (تفسیر) کتابش از آغاز تا آخر آن مى‏باشد.»
این آگاهى به کتاب الهى، وظیفه‏اى را بر عهده آنان گذارده است و آن، هدایت انسان‏ها به شناخت حقیقى قرآن و مفاهیم آن است؛ هدایتى که تأثیرگذارى معرفتى بر جان انسان و در نتیجه دستیابى به معرفت کامل است.
امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید: «فانّما على‏الناس ان یقرأوا القرآن کما أنزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا3؛ وظیفه مردم است که قرآن را طبق آنچه نازل شده است قرائت کنند؛ ولى اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت به تفسیر قرآن برعهده ما و به سوى ما است.»
پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمّه اطهار علیهم‏السلام با راهنمایى‏ها و تعلیم ویژه خویش، هم جان مردم را سیراب مى‏کردند و آنها را به سوى کمال هدایت مى‏کردند و هم آنها را فقیه و عارف به مفاهیم و تفسیر قرآن مى‏نمودند. در اینجا به چند نمونه از نقش هدایتى اهل‏بیت علیهم‏السلام مى‏پردازیم:
1. شخصى یهودى خدمت حضرت على علیه‏السلام مى‏رسد و از او سؤال‏هایى مى‏کند، از جمله این که مى‏گوید: «فاَین وجه ربّک؟؛ روى پروردگار تو [که در آیاتى بدان اشاره شده است مانند: «ویبقى وجه ربّک ذوالجلال والاکرام»4[ کجاست؟»
امام على علیه‏السلام به ابن عباس فرمود: آتش و هیزمى بیاور. ابن عباس گوید: آوردم و حضرت آن را سوزاند. سپس به یهودى گفت: روى این آتش کجاست؟ یهودى گفت: من وجه و رویى بر آن نمى‏بینم.
حضرت فرمود: پروردگار من نیز این چنین است.5
حضرت براى راهنمایى یک یهودى درباره پرسش نسبت به برخى از آموزه‏هاى قرآن، از جمله «وجه رب»، از محسوسات استفاده نموده و او را نسبت به مفهوم آیه هدایت مى‏کند، که برخى چیزها مانند آتش «وجه» دارند اما نمى‏توان آن را مشخص کرد، سپس فرمود: «و للّه المشرق والمغرب فأینما تُوَلُّوا فثمّ وجه اللّه»6؛ مشرق و مغرب همه از آنِ خدا است، به هر طرف روى کنید، خدا (وجه خدا) آن جا است.
2. زراره گوید: خوش نداشتم به طور مستقیم درباره «رجعت» از امام باقر علیه‏السلام بپرسم؛ لذا یک مسأله ظریف که پرسش مرا نیز در بر مى‏گرفت، مطرح کردم. گفتم: فدایت شوم! مرا آگاه کن نسبت به کسى که کشته مى‏شود، آیا او مرده است؟ حضرت فرمود: خیر! مرگ، مرگ است و قتل چیز دیگر. به حضرت گفتم: کسى کشته نمى‏شود مگر این که مى‏میرد. امام علیه‏السلام فرمود: اى زراره! گفتار خدا را از گفتار تو راستگوتر مى‏دانم. زیرا در قرآن بین این دو فرق گذاشته است، در آیه‏اى مى‏فرماید: «أَفَاِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»7، و در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللّهِ تُحْشَرُون»8 و این چنین نیست که تو مى‏گویى اى زراره! بلکه موت چیزى است و قتل چیز دیگرى.
حضرت سپس آیه «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...»9 را تلاوت نمود که خداوند از مؤمنان در مقابل بهشت، جان و مالشان را مى‏خرد.
زراره گوید: گفتم: خداوند مى‏گوید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»10؛ هرکسى مرگ را مى‏چشد. آیا شما نظرتان این است که کسى که کشته شود، مرگ را نمى‏چشد؟ حضرت فرمود: «لیس مَن قُتِلَ بالسّیف کمن مات على فراشه، انّ مَن قُتِلَ لابدّ من أنْ یرجع الى الدّنیا حتّى یذوقَ الموت11؛ کسى که با شمشیر کشته شود، مانند کسى نیست که در بستر مى‏میرد، کسى که کشته مى‏شود، بار دیگر قطعاً به دنیا رجعت مى‏کند تا مرگ را بچشد.»
2. تربیت مفسّر
از آنجا که قرآن، کتاب هدایت است و مردم را از تاریکى‏ها نجات و به سوى نور حقیقى راهنمایى مى‏کند، باید براى این امر مهم آنچه بر مردم عادى و مشتاقان معارف قرآن روشن نیست، عالمان و آگاهانى باشند تا آنها را روشن و به سوى مفاهیم نورانى قرآن هدایت کنند. سیره معصومان علیهم‏السلام همواره بر تربیت چنین عالمانى بوده است. آنان براى درک و فهم قرآن و نیز استنباط احکام شرعى شاگردانى را تربیت نموده و به آنها اجازه اجتهاد و استنباط احکام از آیات و روایات مى‏دادند. چنان که ابن عباس تربیت شده مکتب على علیه‏السلام بود، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شاگردان ویژه‏اى مانند زرارة بن اعین، یونس بن عبدالرّحمن و مؤمن طاق را تربیت نمودند. امام صادق علیه‏السلام فرمود: «انّما علینا اَن نُلقى الیکم الاصول و علیکم ان تفرّعوا».12
عبدالأعلى مولى آل سام به امام صادق علیه‏السلام مى‏گوید: لغزیدم و در اثر آن ناخنم جدا شد، مرهم و دارویى بر انگشتم قرار دادم؛ با این حالت، چگونه وضو بسازم؟ حضرت فرمود: یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالى: «و ما جعل علیکم فى الدّین من حرج» امسح علیه13؛ حکم این مسأله و مشابه آن را مى‏توان از قرآن استخراج نمود. خداوند مى‏فرماید: «در دین شما بر شما حرجى نیست» در نتیجه با استفاده از آیه (نفى حرج) مى‏توان مسح روى مرهم یا پارچه‏اى که بر زخم (جبیره) مى‏باشد، انجام داد.
امامان معصوم علیهم‏السلام گاه با تکیه بر قواعد ادبى (صرف، نحو، معانى، بیان و...) به تفسیر آیات قرآن پرداخته‏اند. و به شاگردان خود مى‏آموختند که چگونه با تکیه بر اصول و قواعد کلّى، مطالب دینى را استخراج کنند. به دو نمونه از آن بسنده مى‏شود:
الف) زراره، فقیه شیعه و تربیت شده مکتب امام باقر علیه‏السلام مى‏خواهد بداند چگونه حکم وضو و جزئیات آن از آیه وضو (مائده/6) استخراج مى‏شود.
زراره از امام باقر علیه‏السلام مى‏پرسد: آیا مرا آگاه نمى‏کنى که از کجا دانستى و گفتى که مسح براى قسمتى از سر و پا است؟ امام علیه‏السلام خندید و فرمود: اى زراره! رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرموده است و قرآن نیز از جانب خداوند این گونه نازل شده است. چرا که خداوند متعال مى‏فرماید: «فاغسلوا وجوهکم» در این صورت مى‏فهمیم تمام صورت باید شسته شود. سپس فرمود: «وایدیکم الى المرافق»، سپس با فاصله بین دو کلام فرمود: «وامسحوا برؤسکم»، ما با تعبیر «برؤسکم» به خاطر باء مى‏فهمیم که مسح براى قسمتى از سر است نه همه سر. سپس خداوند متعال «اَرْجُل» را به «رأس» عطف نموده است مانند عطف «یدین» به «وجه»، در این صورت مى‏فهمیم که مسح پا نیز قسمتى از پا خواهد بود نه تمام پا. و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم این آیه را به همین صورت براى مردم تفسیر کرده است ولى مردم آن را تباه کردند.14
امام علیه‏السلام براى اثبات وجوب شستن تمام صورت در وضو، به اطلاق «وجوه» استدلال کرده‏اند. براى مسح بعضى از سر، به «باء» در «برؤسکم»، زیرا یکى از معانى «باء» تبعیض است، چنان که «ابن هشام» در «مغنى»15 بدان اشاره نموده است.
و براى مسح بعضى از پا (نه تمام پا)، به اتصال و عطف شدن «ارجل» بر «رؤس» استدلال نموده‏اند.
ب) مسعدة بن صدقه گوید: شنیدم در حالى که از امام صادق علیه‏السلام پرسیده شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود: خیر! به حضرت عرض شد: چرا؟ فرمود: بر کسى واجب است که توانمند، داراى جایگاه اجتماعى و عالم به معروف و منکر باشد و بر انسان ناتوان واجب نیست؛ دلیل آن، قرآن کریم است که مى‏فرماید: «ولتکن منکم امّة یدعون...»16 تعبیر [منکم] عده‏اى خاص را بیان مى‏کند نه عموم مردم را. چنانکه در آیه شریفه «و من قوم موسى امّة یهدون بالحقّ...»17 آمده است، یعنى برخى از قوم موسى به حق هدایت مى‏کنند و نفرمود: على امّة موسى و نفرمود: على کّل قومه...18
در این جا امام علیه‏السلام به «مِنْ» در «منکم» و «من قوم موسى» استدلال کردند که، امر به معروف و نهى از منکر بر همه افراد واجب نیست، بلکه بر کسانى که توانایى و آگاهى نسبت به معروف داشته باشند، واجب است.
3. بیان مبانى و اصول راهبردى
«مبانى و اصول راهبردى» به قواعد و اصولى مى‏گویند که راهنماى علمى و عملى آگاهان باشد و نقش تعیین کننده و اثرگذار در «فهم متن دینى» داشته باشد.
یکى از نقش‏هاى مهمّ معصومان علیهم‏السلام ارائه مبانى و اصول راهبردى است که آنان همواره در سخنان و آموزه‏هاى تفسیرى خود بدان اشارت نموده‏اند. این مبانى نقش تعیین کننده و اثرگذار در فهم و برداشت‏هاى قرآنى دارد، کلید راهگشا براى مفسّران است و بر اساس آن مى‏توان مفاهیم آیات را کشف نمود. مهم‏ترین آنها عبارتند از:
الف) تفسیر به امور علمى و قطعى
شرح و توضیح کلام خداوند با امور ظنّى و احتمالى، منتهى به تفسیر به رأى مى‏شود و از مصادیق سخن گفتن بدون علم درباره قرآن است که منجر به گناه «افتراء على‏اللّه» خواهد شد. در روایتى امام صادق علیه‏السلام از پدرانش از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود: «از ظن دورى کن؛ چرا که اعتماد بر ظن و گمان، اعتماد بر دروغ‏ترین دروغ‏ها است.»19
امام باقر علیه‏السلام در مکتب تفسیرى خود از تفسیر به این شیوه، نهى نموده است. در سفارش به قتادة بن دعامه(م 117 ق.) از تابعین مدرسه عراق (که روایات فراوانى در تفسیر دارد) این مطلب را بیان داشته است. زید شحّام گوید:
قتادة بن دعامه نزد ابوجعفر امام باقر علیه‏السلام آمد. امام فرمود: اى قتاده! تو فقیه اهل بصره هستى؟ گفت: چنین مى‏پندارند. ابوجعفر فرمود: به من خبر رسیده است که تو قرآن را تفسیر مى‏کنى؟ قتاده گفت: آرى. امام علیه‏السلام به وى فرمود: با علم آن را تفسیر مى‏کنى یا با جهل؟ گفت: با علم.
ابوجعفر علیه‏السلام فرمود: اگر با علم آن را تفسیر مى‏کنى، پس تو، تو هستى (در همان مرتبه‏اى هستى که گمان مى‏کنى.) حال من از تو مى‏پرسم.
قتاده گفت: بپرس. امام علیه‏السلام از معناى آیه‏اى سؤال نمود و او پاسخ ناصحیح داد و امام او را متوجّه اشتباهش نمود و فرمود: واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پیش خود (و با رأى و دیدگاه شخصى خود) تفسیر مى‏کنى، هم خود هلاک شده‏اى و هم دیگران را هلاک کرده‏اى.20
امام کاظم علیه‏السلام در حدیثى از پدرانش نقل مى‏کند: شایسته نیست که به هرگونه که بخواهى، سخن بگویى؛ زیرا خداوند متعال مى‏فرماید: «وَ لا تَقْفُ مَا لَیَسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»21؛ از چیزى که علم به آن ندارى پیروى مکن.22
از این روایات استفاده مى‏شود که «تفسیر» باید بر اساس علم باشد و در غیر این صورت، موجب هلاکت خود مفسّر و دیگران خواهد شد.
ب) توجّه به مسائل اعتقادى آیات
در برخى مواقع، ائمه اطهار علیهم‏السلام مخاطبان خود را به بُعد توحیدى آیات توجّه مى‏دادند.
در روایت است که عمرو بن عبید از امام باقر علیه‏السلام معناى غضب خداوند در آیه «و مَن یَحْلِلْ علیهِ غضبى فقد هوى»23 را پرسید. حضرت فرمود: «هو العقاب یا عمرو، انّه مَن زَعم انّ اللّه ـ عزّوجلّ ـ زال من شى‏ءٍ الى شى‏ءٍ فقد وصفه صفةَ مخلوقٍ...»24
در روایت دیگرى آمده است: «کسى که گمان ببرد، چیزى مى‏تواند خداوند را تغییر دهد، کافر است.»25
امام باقر علیه‏السلام توحید حقیقى را بیان نموده و بُعد توحیدى در آیات را مورد توجّه قرار داده است.
ج) توجّه به بُعد ولایى آیات
جابر بن یزید جُعْفى (م 127 ق.) که از تابعان مدرسه عراق است، گوید: از امام باقر علیه‏السلام درباره آیه شریفه «لئن قُتِلتم فى‏سبیل اللّه او مُتُّم»26، پرسیدم. امام باقر علیه‏السلام فرمود: اى جابر! آیا مى‏دانى منظور از «سبیل اللّه» در آیه چیست؟ پاسخ دادم: نه، نمى‏دانم، مگر این که از شما بشنوم. حضرت فرمود: «سبیل اللّه» على علیه‏السلام و فرزندانش مى‏باشد و آیه مى‏فرماید: کسى که در راه ولایت اینان کشته شود، کشته شده راه خداست و کسى که در ولایت (و با ولایت) اینان بمیرد، در راه خدا مرده است.27
توجّه به بُعد ولایى آیات، نه تنها در این روایت، بلکه در بسیارى از سخنان ائمه‏اطهار علیهم‏السلام یک اصل حاکم بر تفسیر و فهم قرآن مى‏باشد. در روایتى، امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «انّ اللّه جَعَلَ ولایتنا اهل البیتِ قُطْبَ القرآنِ و قُطْبَ جمیعِ الکتب، علیها یستدیرُ محکمُ القرآن.»28
د) جاودانه بودن قرآن
قرآن کریم آخرین کتاب آسمانى براى هدایت بشر است؛ از این رو، باید قوانین آن به گونه‏اى باشند که تا روز قیامت بتوانند نقش هدایتگرى براى فرد و جامعه ایفا نمایند. لازمه این مبنا، برخوردار بودن قرآن کریم از احکام جاودانه و انطباق با زمان‏هاى حال و آینده و نیز برخوردارى از باطنى عمیق است.
از این رو، امام باقر علیه‏السلام در روایتى مى‏فرماید: «اگر این طور باشد که وقتى آیه‏اى در باره قومى نازل شد، پس از آن که آن قوم مردند، آیه نیز بمیرد، چیزى از قرآن باقى نمى‏ماند. ولى قرآن کریم تا آسمان و زمین هست، جارى است.»29
همچنین امام صادق علیه‏السلام فرموده است: «قرآن تأویلى دارد که بسان روز و شب و مه و مهر در جریان است.»30
ه) ارجاع متشابهات به محکمات
یکى از راههاى صحیح تفسیر قرآن کریم استفاده از آیات محکم براى فهم متشابهات قرآن کریم است؛ چنان که خود قرآن آیاتش را بر دو قسم نموده: یکى، محکمات که آنها اصل و مادر هستند و دیگرى، متشابهات «مِنهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»31، مفهوم امّ‏الکتاب و اصل بودن «هنّ امّ الکتاب»مرجعیت محکمات براى متشابهات را روشن مى‏سازد.
این اصل از یک طرف به ما مى‏فهماند که اوّلاً قرآن با قرآن قابل تفسیر است. ثانیاً به نوعى استقلال فهم قرآن را براى ما بیان مى‏کند که اگر جایى از قرآن (مانند متشابهات) براى انسان قابل فهم نبود، در جاى دیگر باید به سراغ آن رفت.
امام رضا علیه‏السلام مى‏فرماید: «من ردّ متشابه القرآن الى محکمه هدى الى صراط مستقیم32؛ کسى که متشابهات قرآن را به محکمات آن برگرداند، به راه راست هدایت شده است.»
علاّمه طباطبایى قدس‏سره پس از بیان روایاتى درباره تفسیر متشابهات، مى‏نویسد: از روایات همان مطلبى را که ما بیان کردیم؛ یعنى ارجاع متشابهات به محکمات، استفاده مى‏شود و تشابه در متشابهات قابل رفع است چرا که محکمات مى‏توانند متشابهات را تفسیر کنند.33
راه دیگر براى فهم متشابهات
قرآن کریم براى فهم متشابهات، اصل دیگرى را مطرح مى‏کند که: «تأویل و علم به متشابهات نزد راسخان در علم است.»34 و در روایات فراوان و گسترده‏اى ائمه علیهم‏السلام خود را «راسخان در علم» مطرح نموده‏اند.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: ائمه اطهار علیهم‏السلام راسخان در علمند و تأویل قرآن را مى‏دانند.35
همچنین مى‏فرماید: «الرّاسخون فى‏العلم امیرالمؤمنین والائمة من ولده36؛ راسخان در علم، على بن ابیطالب و امامان از فرزندان او است.» چنانچه در روایت دیگر، امام باقر علیه‏السلام رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را برترین راسخان در علم معرّفى مى‏کند.37
در روایات از یک طرف، هشدار داده شده که تأویل متشابهات و تکیه بر آراء شخصى مفسّر، موجب هلاکت مفسّر است. از طرف دیگر، مرجع فهم متشابهات را اولیاء الهى مطرح نموده‏اند؛ همان طور که قرآن کریم راسخان در علم را مرجع فهم متشابهات معرّفى نموده است.
امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: «انّما هلک الناس فى‏المتشابه لانّهم لم یقفوا على معناه و لم یعرفوا حقیقته فوصعوا له تأویلات من عند أنفسهم بآرائهم و استغنوا بذلک عن مسألة الاوصیاء38؛ مردم در تفسیر آیات متشابه هلاک شده‏اند. زیرا آگاهى به معناى آن ندارند و حقیقت آن را نمى‏فهمند، با آراء شخصى خود آیات را تأویل مى‏کنند؛ در نتیجه خود را از جانشینان حقیقى پیامبر بى‏نیاز مى‏بینند.»
و ) قرآن، معیار فهم حقیقى دین
اهل‏بیت علیهم‏السلام همواره «قرآن» را محور و معیار فهم دین معرفى نموده و سفارش نموده‏اند که در تمام مسائل به قرآن مراجعه شود. ائمّه علیهم‏السلام افزون بر آموزه‏هاى روش تفسیر قرآن به قرآن، بر عرضه سنّت بر قرآن نیز تأکید نموده‏اند. روایاتى که از آنان مى‏رسد مى‏توان آن را با قرآن کریم ارزیابى نمود، اگر موافق و در راستاى قرآن بود، قابل پذیرش و اگر نبود، قابل طرد است. بنابر این معیار و موازنه اصل و اساسِ شریعت و دین، قرآن کریم است.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: «انّ على کلّ حقّ حقیقةً و على کلّ صواب نوراً فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه39؛ بر سراپرده هر حقّى حقیقتى و نورى نهفته، بنابراین آنچه با قرآن سازگار است، بگیرید و آنچه مخالف است، رها سازید.»
از این روایت استفاده مى‏شود که تمام مطالب دین به طور عموم که بر فرهنگ مسلمانان القاء مى‏شود، قابل عرضه بر کتاب الهى است.
پیامبراسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در سرزمین منا، خطبه خواندند و فرمودند: «اى مردم! آنچه از من به دست شما مى‏رسد، اگر موافق کتاب خدا باشد، من آن را گفته‏ام و اگر مخالف کتاب خدا باشد، آن را نگفته‏ام.»40
امام صادق علیه‏السلام اصل و اساس شریعت را قرآن معرّفى نموده و مى‏فرماید:
«ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى کتاب اللّه و لکن لایبلغه العقول41؛ هیچ چیزى نیست که مورد اختلاف دو نفر باشد مگر این که براى آن اساسى در کتاب خدا وجود دارد، لکن عقل‏ها و فهم‏هاى عادى آن را درک نمى‏کنند.»
اهل بیت علیهم‏السلام در تکریم و ارزش و اعتبار علمى «قرآن کریم» تا جایى تأکید داشته‏اند که در تمام تعهّدات و قراردادها و عقود، هر شرطى در ضمن قرارداد باشد، نباید مخالف کتاب خدا باشد و الاّ پذیرفته نیست.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «المسلمون عند شروطهم الاّ کلّ شرط خالف کتاب اللّه عزّوجلّ فلایجوز و اِنْ کان شرطاً یخالف کتاب اللّه عزّوجلّ فهو ردّ الى کتاب اللّه؛ مسلمانان پایبند به شروط در قراردادها هستند مگر شرطى مخالف قرآن باشد که آن شرط اعتبارى ندارد.»
پى‏نوشت‏ها:
1. التفسیر والمفسّرون، ذهبى، ج 1، ص 96.
2. بصائرالدرجات، صفّار، حسن، ج ، ص 194.
3. تفسیرالفرات، فرات کوفى، ص 258.
4. الرّحمن/ 27.
5. نورالثقلین، حویزى، على بن جمعه، ج 1، ص117.
6. بقره/ 115.
7. آل عمران / 144.
8. همان / 158.
9. توبه / 111.
10. آل عمران / 185؛ انبیاء / 35 و عنکبوت / 57.
11. تفسیر عیاشى، ج 2، ص 112.
12. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج 18، ص 40، مشابه این روایت، امام رضا(ع) به احمد بن محمد بن ابى‏نصر بزنطى فرمود: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»، همان / 41.
13. تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 1، ص 363.
14. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 299، ح 52؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 596.
15. مغنى اللبیب، ص 55، حرف الباء،معناى‏یازدهم.
16. آل عمران / 104.
17. اعراف / 159.
18. نورالثقلین، ج 1، ص 380.
19. وسائل الشیعه، ج 18، ص 38.
20.روضه‏کافى،کلینى،محمدبن‏یعقوب،ص142،ح485.
21. اسراء / 36.
22. وسائل الشیعه، ج 18، ص 17.
23. طه / 81.
24. نورالثقلین، ج 3، ص 386.
25. سفینة‏البحار، محدّث قمى، ج 2، ص 265.
26. آل عمران / 157.
27. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 202.
28 و 29. همان، 5 و 11.
30. بحارالانوار، ج 23، ص 79.
31. آل عمران / 7.
32. بحارالانوار، ج 92، ص 377.
33. تفسیر المیزان، ج 3، ص 68.
34. آل عمران / 7.
35. بصائرالدرجات، ص 223.
36. وسائل الشیعه، ج 18، ص 231.
37. نورالثقلین، ج 1، ص 316.
38.بحارالانوار،ج93،ص12؛میزان‏الحکمه،ج8،ص99.
39. وسائل الشیعه، ج 18، ص 85، ح 34.
40 و 41. همان، ص 79 و 581.

تبلیغات