آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در شماره قبل دو عامل تحریف مورد بررسى قرار گرفت، اینک:
سومین عامل تحریف
هدف، وسیله را توجیه مى‏کند!
این اصل «ماکیاولى» و ویرانگر در میان عوامل تحریف از همه، خطرناک‏تر و تأسف‏آورتر است. ماکیاولیست‏ها مى‏گویند: براى رسیدن به هدف، هر وسیله‏اى را مى‏توان استخدام کرد اگرچه با تحریف حقایق و وارونه نشان دادن واقعیتها باشد. همین که هدف صحیح بود، کافى است. مهم، نتیجه کار است!
شمار اخبار و احادیث جعلى، و تعداد داستانها و حکایتهاى تخیّلى که با همین خیال خام ساخته و پرداخته شده است، بیشتر از آن است که گفته شود؛ شنیدن چند اعتراف از سازندگان و افسانه پردازان این قبیل تحریفات، کافى است تا عمق فاجعه را نشان دهد:
«از برخى داستانسرایان نقل شده است که مى‏گفت: هرگاه کارى را خوب بدانیم، براى آن حدیثى مى‏سازیم. اینان اگر از سوى کسى به دروغ بستن بر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم متّهم مى‏شدند و راهى براى رهایى از آن نمى‏یافتند، روشى دیگر در پیش گرفته، مى‏گفتند: ما براى پیامبر (به نفع او) دروغ مى‏پردازیم نه بر (ضدّ) او و این کار را نیز براى آن انجام مى‏دهیم که دلهاى عامّه مردم را نرم سازیم.»1
یکى از کسانى که خود اعتراف به جعل و وضع احادیث نموده، شخصى است به نام «قاضى ابوعصه مروزى» که ذوفنون بوده است. و از آنجا که در هر علمى دست داشت و میان تفسیر و حدیث و تاریخ و فقه و... جمع کرده بود، به او «جامع» مى‏گفتند! خلاصه، همه کاره بود و معروف است که «جز صدق و راستى، همه چیز داشت»!2 از او پرسیدند: این همه روایت را در فضیلت قرائت یک یک سوره‏هاى قرآن از کجا آوردى؟ جواب داد:
«من دیدم که مردم از قرآن، اعراض کرده و به فقه ابوحنیفه و مغازى ابن اسحاق سرگرم شده‏اند، خواستم با جعل این احادیث، مردم را به قرائت قرآن تشویق کنم.»3
بدتر از همه اینکه حتى به اعتقاد بعضى از حدیث سازان، جعل چنین احادیثى ـ یعنى احادیثى که مردم را به کارهاى نیک تشویق و ترغیب کنند ـ شرعاً روا و جایز بوده است! و هرگاه به اینها اعتراض مى‏شد که: چرا ارتکاب به این گناه بزرگ را جایز مى‏شمارید، مگر نمى‏دانید که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «هرکس آگاهانه بر من دروغ بندد تا مردم را با آن گمراه سازد، بى‏گمان جایگاهش در آتش جهنّم خواهد بود؟»
مى‏گفتند: پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرموده: هر کس بر من دروغ ببندد در آتش خواهد بود. و ما بر او دروغ نمى‏بندیم بلکه براى او (به سود او) دروغ مى‏بندیم!!4
البته بطلان این مغالطه چیزى نیست که نیاز به توضیح داشته باشد و این عذر بدتر از گناه، خود خطاى دیگرى بود که آنان با تحریف معنوى در فرمایش حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مرتکب مى‏شدند.
و شما اگر سرى به کتابهاى «مقاتل و مجالس» بزنید با سیلى از تحریفات مواجه خواهید شد که بر روى همان مبناى ساختگى ـ «وسیله، فداى هدف» ـ ساخته شده است. حتى بعضى در مقدمه مقتلى که نوشته‏اند، با صراحت به این خطا اعتراف کرده‏اند و از همان نخست، حساب همه را پاک ساخته‏اند و معلوم است که:
خشت اوّل چون نهد معمار کج     تا ثریّا مى‏رود دیوار کج
براى مثال، مقدمه کتاب «محرق القلوب» را مى‏توان شاهد آورد، در آنجا مى‏نویسد:
«نقل اخبار ضعیفه و غیر معتبره در حکایات و وقایع پیغمبر و اهل بیت او، جایز است و هرگاه خبر ضعیفى دلالت کند بر اینکه گریه بر امام حسین علیه‏السلام فلان قدر ثواب دارد و کسى آن خبر را بشنود و به نیّت رسیدن به آن ثواب بگرید، حق تعالى آن ثواب را به او کرامت مى‏فرماید... به همین جهت، ما نیز در این کتاب، اخبار ضعیفه را با اخبار صحیحه آوردیم.»5
محدّث نورى در باره نویسنده سخن بالا و مقتل مذکور، سخنى دارد که مى‏تواند مفید باشد؛ او مى‏نویسد:
«ناقل متدیّن [و [درستکار نباید به مجرّد دیدن خبرى و حکایتى در کتابى، که به عالمى نسبت مى‏دهند، قناعت کند؛ چه بسا شود که آن کتاب را در اوائل سنّ نوشته و هنوز به مقام تمیز دادن صحیح از سقیم و ثقه از غیر ثقه، نرسیده بود،... و از این جهت، اخبار موهونه و بى‏اصل و مأخذ و مخالف روایت ثقات، بلکه اخبار کاذبه یقینى در آن یافت مى‏شود؛ مثل کتاب محرق القلوب، تألیف عالم جلیل آقا آخوند ملا مهدى نراقى که از اعیان علماى دهر و... بود، علاوه بر آن که بزرگان دین اعتراف به علوّ مقام علم و فضل او کرده‏اند. مؤلفات رشیقه او در فقه و غیره مثل «لوامع» و «مشکلات العلوم» و...، خود شاهدى است صادق و وافى در اثبات این مرام. با این حال یافت مى‏شود در این کتاب، مطالب منکره که ناظر بصیر، متعجّب مى‏شود از نوشتن چنان عالمى چنین مطالبى را!»6
سپس محدّث نورى، چند داستان افسانه‏اى را براى مثال از محرق القلوب نقل و نقد و بررسى مى‏کند که در محرق القلوب نظائرش بسیار پیدا مى‏شود. و این همه، از همان اصل ساختگى «الغایات تُبَرِّرُ المبادى» (هدف، وسیله را توجیه مى‏کند) سرچشمه مى‏گیرد که مرحوم نراقى در مقدمه کتاب خود به آن اشاره کرده است.
بى‏گمان دروغ گفتن، از گناهان کبیره است و اصل مسلّم این است که «لایطاعُ اللّه مِن حیثُ یُعصى» (خدا را با گناه و معصیّت نمى‏توان پرستید.)
چهارمین عامل تحریف
اسطوره سازى
اسطوره سازى و قصّه‏پردازى نیز یکى از عوامل تحریف است. از آنجا که حسّ کمال‏جویى و قهرمان‏طلبى در نهاد انسان نهفته است، ناخواسته با اسطوره سازى‏ها و افسانه‏پردازى‏ها مى‏خواهد آن حسّ غریزى و فطرى را ارضاء و اشباع کند و از اینجاست که مى‏بینیم اسطوره‏سازى سابقه دیرینه‏اى به قدمت تاریخ دارد بلکه پیشتر از تاریخ و ماقبل تاریخ هم بوده است و امروز هم در میان ملل عقب مانده و در میان عوام الناس، آنچه بیش از همه رونق و رواج دارد، همین اساطیر است.
از این حقیقت تلخ هم نمى‏توان گذشت که بیشتر مردم در زندگى جدّى نیستند، بیشتر با رؤیاها و آرزوهاى طول و دراز، زندگى مى‏کنند. به همین دلیل است که به اساطیر و افسانه‏ها رو مى‏آورند و از گفتن و شنیدن آنها احساس لذّت مى‏کنند؛ چرا که رؤیاها و آرزوهاى خود را در آیینه اساطیر، تعبیر شده و تحقّق یافته تصوّر مى‏کنند.
و چنین است که اساطیر هر روز گسترش بیشترى مى‏یابد و هر لحظه افسانه تازه‏اى به شمار افسانه‏ها افزوده مى‏شود و این، مخصوص به یک یا چند فرهنگ نیست که در همه فرهنگهاى گوناگون سیطره اساطیر را مى‏توان مشاهده کرد و «فرهنگ عاشورا» در این میان نه تنها استثناء نیست بلکه به دلیل گستردگى و مردمى بودن آن، در معرض انواع اساطیر و افسانه‏ها بوده و هست. استاد شهید مرتضى مطهرى در این باره مى‏گوید:
«قسمتى از تحریفاتى که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حسّ اسطوره‏سازى است. اروپاییها مى‏گویند: در تاریخ مشرق زمین مبالغه‏ها، اغراقها زیاد است. و راست هم مى‏گویند. ملاّ آقاى دربندى در «اسرارالشهادة» نوشته است: سواره نظام لشکریان عمر سعد، ششصد هزار نفر و پیاده نظامشان دو کرور بوده و در مجموع یک میلیون و ششصد هزار نفر و همه اهل کوفه بودند!
مگر کوفه چقدر بزرگ بود؟ کوفه یک شهر تازه ساز بود که هنوز سى و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود؛ چون کوفه را در زمان عمربن خطّاب ساختند، این شهر را عمر دستور داد بسازند، براى اینکه لشکریان اسلام در نزدیکى ایران مرکزى داشته باشند. در آن وقت معلوم نیست همه جمعیت کوفه آیا به صدهزار نفر مى‏رسیده است یا نه؟ اینکه یک میلیون و ششصدهزار نفر سپاهى در آن روز جمع بشود و حسین بن على علیهماالسلام هم سیصد هزار نفر آنها را بکشد، با عقل جور در نمى‏آید. این، قضیّه را به کّلى از ارزش مى‏اندازد.»7
استاد مطهرى مثال دیگرى هم در این باره از زندگانى حضرت ابوالفضل علیه‏السلام مى‏آورد که جالب است.
اصولاً یکى از مواردى که حسّ قهرمان پرستى و اسطوره‏سازى افسانه‏پردازان را به شدّت شکوفا مى‏سازد، همین رشادت‏ها و دلیرى‏هاى قمرمنیر بنى‏هاشم است که جاى انکار نیست. و در اینکه آن «عبدصالح خدا، شهید ممتاز، مورد غبطه همه شهیدان در روز جزا، پیشتاز شهادت، قلّه بلندِ فداکارى و ایثار، پدر فضیلت‏ها، نزدیک‏ترین کس از یاران حسین و ماه درخشان بنى‏هاشم»8 است، نمى‏توان هیچ تردیدى روا داشت اما چیزى که اصالت ندارد و با عقل و تاریخ نمى‏خواند، چرا باید گفت؟ آخر چه لزومى دارد با نقل داستانهاى بى‏اساس و نامعقول، دهان دشمنان را به استهزاء باز کنیم؟
استاد مطهرى با تجلیل از دقّت بینى و دردآشنایى محدّث نورى، دومین مثال را به نقل از ایشان چنین مى‏آورد:
«حاجى نورى، این مرد بزرگ، در کتاب «لؤ لؤ و مرجان»، ضمن انتقاد از جعل این‏گونه افسانه‏ها مى‏گوید: براى شجاعت حضرت ابوالفضل علیه‏السلام نوشته‏اند که او در جنگ صفّین ـ که اصلاً شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده باشد پانزده سال عمر داشت ـ مردى را به هوا انداخت، دیگرى را انداخت، نفر بعدى را، تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را که انداخت هنوز نفر اوّل به زمین نیامده بود! بعد اولى که آمد، دو نیمش کرد، دومى نیز همچنین تا نفر آخر!!!»9
اسطوره‏سازان، گاهى چنان افراط مى‏کنند که حتى مرزهاى عقیدتى را نیز، به هم مى‏ریزند؛ مثل آن که مى‏گویند: سالار شهیدان علیه‏السلام در روز عاشورا به برادرش ابوالفضل العباس علیه‏السلام پناه آورد!10 مثل آن افتراى دیگرى که مى‏گویند: اگر حضرت زینب نبود، امام سجاد علیه‏السلام مى‏مرد، دق مرگ مى‏شد! و چه نصیحتهایى که از زبان حضرت زینب علیهاالسلام به حضرت امام زین العابدین علیه‏السلام نقل مى‏کنند.
نقش اسطوره سازى در تولید تحریفات چنان چشم‏گیر است که با تحقیق گفته مى‏شود:
«انگیزه‏هایى که بتواند به جعل حدیث و تحریف حقایق بیانجامد، در باب احکام عملى جدّاً اندک است و بیشتر در باره اصول عقاید و بیشتر از همه در باب فضائل و مناقب و اذکار است.»11
پنجمین عامل تحریف
تنها براى گریاندن!
به پندار بعضى، عاشورا و حماسه حسینى در گریه و ناله خلاصه مى‏شود. به خیالشان اصل اصیل جز گریه نیست و هر چیز دیگرى را باید با آن سنجید و بس! هر خبر و حدیثى هر قدر هم صحیح و معتبر باشد اما نتواند موجب گریه شنوندگان شود، در دیدگاه آنها ارزش ندارد. برخى روضه خوانان و مدّاحان همیشه با این تصوّر و پیش ذهن، به سراغ مقاتل و تاریخ مى‏روند که سوزناک‏ترین و گریه‏آورترین سخن یا داستان را به دست آورند. حال اگر هم چیزى اعم از درست و نادرست پیدا کردند، آن قدر به آن شاخه و برگ مى‏دهند که به کلّى از حالت اصلى خارج مى‏سازند. گاهى از یک جمله نیم سطرى، یک داستان بلند و از یک روایت کوتاه، دهها رمان مى‏سازند که راستى جاى شگفتى است!
در اینجا جا دارد نگاهى هر چند گذرا به موضوع «گریه» داشته باشیم. در اینکه گریه براى امام حسین علیه‏السلام مطلوب و مستحبِّ مؤکّد است، جاى تردید نیست.
روایتهایى که دعوت به گریه مى‏کنند، دو نوع است؛ برخى به صورت مطلق مى‏گوید: «من بکى على الحسین علیه‏السلام وجبت له الجنّه»12 و برخى دیگر به صورت مقیّد مى‏گوید: «من بکى على الحسین علیه‏السلام عارفاً بحقّه وجبت له الجنّة»13؛ هرکس براى امام حسین علیه‏السلام گریه کند در حالى که عارف به حقّ آن حضرت باشد، بهشت بر او واجب خواهد شد.
پرواضح است که با وجود مقیّد، به مطلق با همان صورت اطلاق نمى‏توان عمل کرد و قیدى که در مقیّد ذکر شده است، در مطلق نیز جریان پیدا مى‏کند و مطلق را هم مقیّد مى‏سازد؛ بویژه این که این قید «عارفاً بحقّه» در موارد دیگر بخصوص در باره زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام با تأکید و در دهها حدیث وارد شده است.14
و اگر هم این قید «عارفاً بحقّه» در متن اخبار نبود باز هم نمى‏توانستیم بگوییم که هرکس در هر شرایط و احوال براى امام حسین علیه‏السلام گریه کند، حتماً به بهشت خواهد رفت ولو این که آن کس امام حسین علیه‏السلام را نشناسد و به حقّ حضرتش عارف و معترف نباشد. به عبارت دیگر قید یاد شده، علاوه بر این که دلیل نقلى دارد، دلیل عقلى هم دارد و عاقلانه نیست که گفته شود کسى که با امام حسین علیه‏السلام بیگانه است فقط به جهت گریه کردن، به بهشت خواهد رفت! و این اصل اساسى را نباید نادیده گرفت که ارزش هر کارى با معرفت عاملش سنجیده مى‏شود و در قاموس دین، «معرفت» اصل نخستین و اساسى است؛ همان طورى که مولا على علیه‏السلام مى‏فرماید: «اوّل الدین معرفته»15 و یا در خطاب به کمیل بن زیاد مى‏فرماید:
«ما من حرکة الاّ و انت محتاج فیها الى معرفة.»16
هیچ جنبش و اقدامى نیست مگر اینکه نیازمند معرفت است.
نکته دیگرى که در اینجا بسیار حائز اهمیّت است، توضیح راهگشا و بیان بلندى است که در متن برخى از احادیث مربوط دیده مى‏شود. براى نمونه عنایت به دو حدیث ذیل مى‏تواند کافى باشد؛ امام صادق علیه‏السلام به فضیل بن یسار (یکى از شاگردانش) فرمود: آیا دور هم جمع مى‏شوید و احادیث ما را به یکدیگر نقل مى‏کنید؟
فضیل گفت: آرى، فدایت شوم.
حضرت فرمود: «دوست دارم که چنان مجالسى باشد؛ اى فضیل! حقّ ما را زنده کنید، خدا بیامرزد کسى را که حقّ ما را زنده نگهدارد!
اى فضیل! هرکس از ما یادى کند یا پیش او از ما یاد شود تا از چشمش به قدر پر پشّه‏اى اشک خارج شود، خدا خطاهاى وى را گرچه بیشتر از کف دریا باشد، خواهد بخشید.»17
در حدیث دیگرى از امام رضا علیه‏السلام نقل شده که فرمود: «هرکس مصائب ما را یاد کند و بگرید، در روز قیامت با ما خواهد بود. و هرکس مصائب ما را یاد کند، بگرید و دیگران را بگریاند، در آن روز که همه چشمها خواهند گریست، چشمان او نگرید. و هرکس بنشیند در مجلسى که در آن مجلس حقّ ما احیاء مى‏شود، دل او در آن هنگام که همه دلها مى‏میرند، نخواهد مرد.»18
آن که در این قبیل احادیث، مورد تأکید قرار گرفته «احیاى ولایت و زنده نگهداشتن حقّ اهل بیت علیهم‏السلام » است که هدف از تشکیل مجالس و محافل حسینى را تعیین و تعلیم مى‏کنند و نتیجه، اینکه تنها آن گریه‏اى مطلوب و مستحب است که در مسیر احیاى ولایت و حقّ آل البیت علیهم‏السلام باشد.
پى‏نوشت‏ها:
1. اخبار و آثار ساختگى، ص 198.
2. مقباس الهدایة فى علم الدرایه، ج 1، ص 400.
3. همان، ص 401 و 410 ـ 412.
4. همان، ص 415.
5. محرق القلوب، ص 2 و 3، نسخه خطى موجود در کتابخانه آیة‏اللّه مرعشى نجفى، به شماره مسلسل 10069، (با تلخیص).
6. لؤ لؤ و مرجان، ص 156.
7. حماسه حسینى، ج 1، ص 44 و 45.
8. کلمه، کلمه این اوصاف که در میان گیومه ترجمه شد، در متون معتبر موجود است ر.ک: الخصال، صدوق، ص 68؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 29؛ الارشاد، مفید، ج 2، ص 90، 95 و 109؛ الملهوف على قتلى الطفوف (لهوف)، ص 151؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 108؛ ابصارالعین فى انصارالحسین، ص 27؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298.
9. حماسه حسینى، ج 1، ص 44 و 45.
10. تعجب نکنید حقیر این سخن سخیف را بارها از زبان برخى مدّاحان شنیده‏ام.
11. مقباس الهدایة، ج 6، ص 38.
12. بیشتر روایات و اخبارى که داراى مضمون فوق هستند، در لؤلؤ و مرجان، ص 4 ـ 8 نقل شده است.
13. ر.ک: بحارالانوار، ج 4، ص 293؛ فضل زیارة‏الحسین(ع)، ص 65، 72، 75 و 78.
14. بحارالانوار، ج 100، ص 184، 257، 293، 306، 337، 341، 342؛ ج 101، ص 19 ـ 42، 213، 267، 350 و...؛ مصباح الزائر، ص 261؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 233، 250ـ298؛ثواب‏الاعمال،317ـ319.
15. نهج البلاغه، خطبه اوّل.
16. الحیاة، ج 1، ص 25، به نقل از تحف العقول.
17. قرب الاسناد، ص 36، حدیث 117؛ ثواب الاعمال، ص 101.
18. حول البکاء على الامام الحسین(ع)، ص 111، به نقل از عیون اخبارالرضا(ع)؛ امالى شیخ طوسى، احسن الجزاء فى اقامة‏العزاء، ج 1، ص 152ـ 165، به نقل از خصال شیخ صدوق.

تبلیغات