آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در طول تاریخ پر فراز و نشیب بشر و در میان میلیاردها انسانى که روى کره خاکى زندگى کرده‏اند، عده معدودى بعد از گذشت قرنها، هنوز هم نامشان زنده است و مى‏توانند محبوب نسل امروز باشند. زنده بودن یاد این بزرگان به خاطر ویژگى‏هاى خاصّى بوده که در آنها وجود داشته است.
حارث هَمْدانى از یاران نزدیک امام على علیه‏السلام ، از الگوهاى برجسته براى جوانان امروز است.
در این نوشتار با گوشه‏هایى از زندگى این شیداى ولایت آشنا مى‏شویم.
خاندان
مورّخان و دانشوران علم رجال، او را حارث بن عبداللّه ابوزهیر أعور هَمْدانى، معرفى نموده‏اند.1 وى به جهت اینکه یکى از چشمهایش معیوب بوده، به «أعور» شهرت یافته است و چون از افراد قبیله همدان بوده، او را «حارث همدانى» نام نهاده‏اند.
قبیله هَمْدان، از قبیله‏هاى شیعى و بزرگ یمن، در طول تاریخ به ارادتمندى نسبت به حضرت على علیه‏السلام ، مشهور و معروفند. آنها ابتدا در یمن ساکن بودند؛ در زمان خلافت امام على علیه‏السلام ، به کوفه هجرت کرده و در آنجا ساکن شدند.2
عشق این قبیله به امام على علیه‏السلام به قدرى زیاد بوده که حضرت امیر علیه‏السلام شعرى در فضیلت این قبیله سروده‏است:
فلو کُنتُ بوّاباً على باب جنّة
لَقُلتُ لهمدان اُدخلوا بسلام3
«اگر من دربان درب بهشت باشم، به قبیله همدان مى‏گویم: به سلامت وارد بهشت شوید.»
تاریخ ولادت وى دقیقاً معلوم نیست و در کتابهاى رجالى نیز از آن یادى نشده است.
ویژگى‏ها
جایگاه رفیع
بسیارى از کتابهاى رجالى شیعه، حارث همدانى را از تابعین، برگزیدگان و یاران نزدیک امام على و امام حسن علیهماالسلام مى‏دانند. او که مقیم کوفه بود، فقه و معارف اسلامى را نزد امیرالمؤمنین آموخت.4 و در علم فرائض (تقسیم بندى طبقات و مسائل ارث) داناترین مردم بود. دانشمندان رجالى او را ستایش کرده و این القاب را به وى داده‏اند: فقیه‏ترین عالمان عصر خود، شیفته امام على علیه‏السلام و مورد عنایت ایشان.5
شیفته ولایت
حارث، شیفته ولایت بود و علاقه زیادى به امام على علیه‏السلام داشت. همین علاقه و عنایت حارث به حضرت، باعث شد که بعضى از عالمان اهل سنّت مثل «شعبى» او را کذّاب بدانند.
«قرطبى»، یکى دیگر از عالمان اهل سنّت ضمن صادق خواندن حارث مى‏نویسد:
از حارث دروغى شنیده نشده و شعبى به خاطر علاقه وافر حارث به امام على علیه‏السلام ، او را کذّاب دانسته است.6
حارث، گاه و بى‏گاه در محضر امام على علیه‏السلام حضور مى‏یافت تا با دیدن حضرت دلش آرام گرفته و از دریاى بى‏کران علم امام استفاده کند. شبى از شبها شوق دیدار على علیه‏السلام ، حارث را به سراى مولاى محرومان کشانید. حارث در زد، حضرت درب منزل را باز نمود؛ حارث را مشاهده کرد، فرمود: حارث! در این وقت شب براى چه به اینجا آمده‏اى؟ حارث گفت: به خدا سوگند! محبّت تو مرا به اینجا کشانده است. امام فرمود: پس برایت سخنى مى‏گویم تا سپاس نعمت محبّت را به جا آورى. حارث! همانا بنده‏اى که دوستدار من است نمى‏میرد، مگر اینکه هنگام جان دادن، مرا آن چنان که دوست داشته باشد، ببیند و بنده‏اى که مرا دشمن دارد نمى‏میرد، تا این که وقت جان دادنش آن چنان که ناخوشایندش باشد، مرا مشاهده کند.7
امام خطاب به حارث چنین سروده است:
یا حار همدان مَنْ یَمُت یرنى     مِنْ مؤمن او منافق قبلاً8
«اى حارث همدانى! هرکس بمیرد، چه مؤمن و چه منافق، مرا هنگام جان دادن مى‏بیند.»
کمک به درماندگان
حارث همدانى همچون استادش امام على علیه‏السلام یار درماندگان بود. وى در این باره خاطره‏اى نقل مى‏کند:
دوستى یهودى داشتم که در شام زندگى مى‏کرد. روزى او را در مدینه ملاقات کردم؛ دیدم خیلى ناراحت است؛ گفتم: چه شده؟ اگر مشکلى دارى بگو تا در حدّ توان، مشکل تو را حل کنم. گفت: از شام با چند بار گندم به کوفه مى‏آمدم، قصد داشتم گندم‏ها را در کوفه بفروشم. در نزدیکى‏هاى کوفه، الاغهایم گم شدند؛ حالا، نه بارى دارم که بفروشم و نه پولى که به وطنم باز گردم.
حارث، مرد یهودى را نزد امام على علیه‏السلام برد. و داستانش را براى امیرالمؤمنین بیان نمود. حضرت مرکب‏هاى او را پیدا کرد و آن شب تا سحر از اموال او محافظت نمود. صبحگاه او را به بازار برد و بارش را فروخت و نیازهاى مرد یهودى را برآورده ساخت. مرد یهودى با مشاهده آن همه لطف و محبّت، گفت: شهادت مى‏دهم تو دانشمند این امت و جانشین رسول خدا در میان جنّ و انس هستى.9
منادى حق
قبل از شروع جنگ صفّین، امام على علیه‏السلام حارث را به مدائن فرستاد تا مردم آن دیار را براى جهاد علیه معاویه، بسیج کند. حارث وارد مدائن شد و خطاب به مردم گفت: اى مردم! هر کس مایل است جانش را به خدا بفروشد و در مقابل آن، آخرت بگیرد، صبح به لشکر امیرالمؤمنین بپیوندد. و کسى حاضر نخواهد شد، مگر مخلص و کسى که نیّتش صادق است.10
جایگاه حارث در میان اهل‏سنّت
راوى شناسان اهل سنّت در مورد ثقه بودن حارث، اختلاف نظر دارند. بعضى او را ضعیف مى‏دانند و به گفته یکى از راویان، به نام «شعبى» تمسّک مى‏کنند.
شعبى که هم عصر حارث بوده، او را کذّاب دانسته است؛ اما گفته او به دو دلیل قابل قبول نیست:
1. معروف است که شعبى، ناصبى بوده است.
2. وى معلّم فرزند عبدالملک بن مروان بوده و با بنى امیّه ارتباط داشته است.11
برخى دیگر از عالمان اهل سنّت، حارث را ثقه دانسته و از او به نیکى یاد مى‏کنند.
ذهبى، حارث را ستوده و درباره او مى‏نویسد:
علامه ابوزهیر حارث همدانى، صحابى امام على علیه‏السلام و ابن مسعود است. وى فقیه و از اوّلین شیعیان امام است.12
همچنین ابوبکر بن ابى‏داوود نیز مى‏گوید:
حارث أعور همدانى، فقیه‏ترین مردم و شاگرد امام على علیه‏السلام بوده است.13
احمد بن صالح مصرى، حارث را ثقه معرفى کرده و سخن شعبى در خصوص دروغگو بودن حارث را، رد مى‏کند.14
لازم به ذکر است که از حارث چهار روایت در کتاب «سنن ابى داوود»، «سنن ترمذى»، «نسایى» و «ابن ماجه»، ذکر شده است.15
خاطرات حارث
در طول چندین سال همراهى و شاگردى حارث در محضر امیرالمؤمنین على علیه‏السلام ، خاطراتى از زبان حارث نقل شده است که به برخى از آن اشاره مى‏شود:
1. روزى همراه على علیه‏السلام براى تفریح و گشت و گذار، به اطراف کوفه رفتیم. در راه به درخت خشکى رسیدیم، حضرت توقف نمود و دست مبارک خود را به درخت خشک زد؛ با تعجّب دیدم درخت سبز شد و بلافاصله میوه داد. میوه درخت را چیدم و همراه حضرت خوردیم.16
2. دلم براى امام تنگ شده بود؛ تصمیم گرفتم براى دیدن حضرت به منزل او بروم. هوا به شدّت گرم بود و خورشید در وسط آسمان با حرارت هرچه تمام‏تر مى‏تابید. به منزل امام رسیدم و درب منزل را کوبیدم. على علیه‏السلام درب را باز کرد و به من فرمود: چه چیز باعث شد به دیدنم بیایى؟ گفتم: محبّت و دوستى شما. حضرت فرمود: اگر راست مى‏گویى، در سه جا مرا خواهى دید:
الف) هنگام جان دادن.
ب) وقتى که به صراط برسى.
ج) هنگام ورود به حوض کوثر.17
3. زندگى برایم سخت شده بود؛ براى رفع حاجت مادّى خدمت امام على علیه‏السلام رفتم. حضرت پس از سلام فرمود: آیا خواسته‏اى دارى؟ گفتم: آرى. حضرت بلند شد و چراغ را خاموش کرد و فرمود: چراغ را خاموش کردم تا در برابر خواسته‏ات دچار ذلّت نشوى؛ زیرا از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم شنیدم که فرمود: «خواسته‏هاى مردم در دلهاى بندگان امانت است، هرکس آن را پنهان کند برایش عبادت است و کسى که خواسته‏اش را آشکار کند، شنوندگان باید او را یارى کنند.»18
4. در روز جمعه‏اى حضرت على علیه‏السلام در مسجد کوفه، خطبه نماز جمعه ایراد مى‏کرد؛ ناگهان مارى بزرگ از درب مسجد وارد شد و با سرعت به طرف منبر راه افتاد. مردم وحشت زده به گوشه‏اى پناه بردند و منتظر بودند ببینند چه مى‏شود؟ مار به حرکت خود ادامه داد و هنگامى که نزد آن امامِ همام رسید، توقّف کرد؛ جملاتى به امام گفت و ناگهان غیب شد. مردم دور حضرت را گرفته و درباره این قضیّه به گفت و گو پرداختند. بعضى مى‏گفتند: على علیه‏السلام سحر کرده است. و بعضى این اتفاق را از عجایب دانستند. حضرت على علیه‏السلام فرمود: مردم! این مار از طایفه جن بود. سؤالى داشت، جوابش را گرفت و رفت.19
5. حارث مى‏گوید: همراه على علیه‏السلام در نخلستان بودیم، پیرمردى از گوشه نخلستان آمد و با او به گفت و گو پرداخت. گفتم: اى امیر! این پیرمرد کیست؟ حضرت فرمود: او خضر است؛ از من پرسید از دنیا چند روز باقى مانده؟ من هم جوابش را دادم؛ زیرا از خضر عالم ترم. و سپس فرمود: خضر مقدارى خرما از بهشت آورده است، بیا و تناول کن. مقدارى از آن خوردم؛ در عمرم چنان خرمایى نخورده بودم!20
روایات حارث
حارث بیش از چهل حدیث از امام على علیه‏السلام نقل کرده، که بیشتر آنها را بدون واسطه از حضرت روایت کرده است. وى از امام حسین علیه‏السلام تنها یک روایت نقل کرده، اما همین روایت نشان مى‏دهد که او از راویان امام حسین علیه‏السلام نیز شمرده مى‏شود. اینک به شمارى از روایات حارث توجه کنید:
1. از امام حسین علیه‏السلام سؤال کردم: منظور خداوند از آیه «والشّمس و ضحاها»چیست؟
فرمود: حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است. پرسیدم: منظور از «والنّهار اذا جلاّها»چیست؟ فرمود: حضرت مهدى علیه‏السلام است که از آل پیامبر اکرم است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. پرسیدم: منظور از «واللّیل اذا یغشاها»چیست؟ فرمود: خاندان بنى امیه است.21
2. از امیرالمؤمنین علیه‏السلام شنیدم که فرمود: حارث! خداوند دلى را با ایمان مى‏گرداند که مودّت و دوستى ما اهل بیت علیهم‏السلام در دلش باشد و بر بنده‏اى خشمگین است که بغض ما را در دل دارد. دوستدارِ ما در هر پگاه، ابواب رحمت به رویش باز است و کسى که بغض ما را در سینه دارد، هر بامداد بر پرتگاه جهنّم قرار گرفته است.22
3. از یاران رسول خدا شنیدم که پیامبر اکرم در جمع اصحاب و یارانش فرمود: آیا مى‏خواهید شخصى را به شما معرفى کنم که علم آدم، فهم نوح و حکمت ابراهیم را دارد؟ ابوبکر گفت: خوشا به حال چنین کسى! در همین لحظه، امام على علیه‏السلام وارد شد. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: این، همان شخصى است که به شما معرفى کردم. ابوبکر به خاطر این منزلت، به امام على علیه‏السلام تبریک گفت.23
4. امیرالمؤمنین علیه‏السلام از فرزندش امام حسن علیه‏السلام پرسید: فقر چگونه پدید مى‏آید؟ فرمود: علت فقر، دو چیز است: حرص و شر.24
نامه امام على علیه‏السلام به حارث همدانى25
یکى از نامه‏هاى منسوب به امام على علیه‏السلام که سیّد رضى در نهج البلاغه آورده، نامه‏اى است که خطاب به حارث همدانى نگاشته شده است. اینک متن این نامه را با ترجمه مرحوم علامه محمدتقى جعفرى به خوانندگان گرامى تقدیم مى‏داریم:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصیحت بپذیر. حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان، و آنچه را که پیشینیان براساس حق آورده‏اند، تصدیق کن و از آنچه در گذشته اتّفاق افتاده، براى آینده پند گیر و درس عبرت قرار بده؛ چرا که بعضى از مسائل دنیا شبیه بعضى دیگر است و پایان دنیا ملحق به اوّل آن است و همه آن از میان رونده و جدا شونده است.
نام شریف پروردگار را بزرگ‏تر از آن بدان که در غیر موارد حق، ذکر کنى. هماره به یاد مرگ باش و هیچگاه تقاضاى مردن نکن مگر اینکه به سعادت و روسفیدى در جهان آخرت امیدوار باشى.
از هرکارى که کننده آن براى خود مى‏پسندد ولى براى دیگرى نمى‏پسندد، دورى کن؛ و از هرکارى کننده آن در خلوت انجام مى‏دهد ولى در حضور مردم شرم دارد که انجام دهد، پرهیز کن؛ و نیز کارى که وقتى از انجام دهنده‏اش سؤال کنى آن را انکار مى‏کند و یا از آن عذر مى‏خواهد، اجتناب نما.
هیچگاه آبرویت را هدف تیر زبان مردم قرار مده و هیچ وقت هرچه از مردم شنیدى، نقل مکن که این خود علامت دروغگویى است. و هرچه مردم به تو نسبت داده‏اند، به خطا برداشت نکن که دلیل بر نادانى است. خشمت را فرو بر و در هنگام داشتن قدرت، گذشت کن و در هنگام غضب، حلم و بردبارى را به کار بند و در وقت دولت و تسلّط از لغزش دیگران در گذر تا عاقبت به خیر شوى.
و بر هر نعمتى که از جانب پروردگار به تو عطا شده، سپاسگزارى کن تا برایت باقى بماند و هیچ نعمتى را ضایع مکن و باید هماره نعمتى که خدا به تو داده در تو مشاهده شود. بدان که بالاترین مردمان مؤمن کسى است که جان و دودمان و مالش را در راه خدا تقدیم دارد. به تحقیق هرچه پیش فرستى برایت ذخیره مى‏شود. کار خیرى را به تأخیر نینداز که دیگرى بدان موفق خواهد شد.
از همنشینى با کسى که رأیش سست و عملش ناپسند، است پرهیز کن که همانا انسانها را به رفیق و هم صحبت آنها مى‏شناسند.
در شهرهاى بزرگ سکونت کن زیرا؛ که محلّ اجتماع مسلمین است و از مکانهایى که در آن از یاد خدا غافلند و به مردم ظلم مى‏کنند و طاعت پروردگار را کمتر به انجام مى‏رسانند، اجتناب کن و فقط درباره چیزى فکر کن که به دردت مى‏خورد و برایت مفید است.
بر سرِ بازار منشین، که جاى حضور شیطان و معرض فتنه‏هاست. به آن که تو، بر او برترى دارى فراوان بنگر و توجه کن؛ زیرا این التفات و توجه باعث سپاسگزارى تو مى‏شود.
در روز جمعه مسافرت مکن؛ تا در نماز جمعه شرکت کنى مگر مسافرتى که در راه خدا یا درباره موضوعى است که عذر تو در سفر براى آن پذیرفتنى است.
در همه امور خدا را اطاعت کن؛ زیرا اطاعت خداوند بر همه چیز برترى دارد. نفس را براى عبادت بفریب و با آن مدارا کن و منکوبش مکن. و اقدام به عبادت را با عفو و نشاط نفس همراه ساز؛ مگر در واجباتى که مقرّر شده است؛ زیرا چاره‏اى ندارى جز اینکه آنها را ادا کنى و در موقع و محلّ خود به جاى آورى.
بپرهیز از آنکه مرگ بر سرت تاختن آورد و تو در طلب دنیا از پروردگارت گریخته باشى. و بپرهیز از همنشینى با مردمِ فاسق؛ زیرا همواره شر، به شر ملحق مى‏گردد.
تعظیم خداوندى را به جاى آور و دوستان او را دوست دار و از غضب بپرهیز؛ زیرا غضب، لشکرى بزرگ از لشکریان شیطان است.
رحلت
سرانجام حارث اعور همدانى، در سال 65 ه .ق. ـ در زمان حکومت عبداللّه بن زبیر ـ در کوفه دار فانى را وداع گفت. عبداللّه بن یزید انصارى او را غسل داد و کفن کرد و بر او نماز خواند و در قبرستان کوفه به خاک سپرد.26
یادش گرامى و راهش پر رهرو باد.
پى‏نوشت‏ها:
1. اعیان الشیعه، ج 4، ص 365.
2. تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ص 19 و اعیان الشیعه، ج 4، ص 366.
3. اعیان الشیعه، ج 4، ص 366.
4. دائرة‏المعارف تشیّع، ج 6، ص 11.
5. همان؛ مجمع الرجال.
6. تحفة‏الاحباب، ص 78.
7. اعیان الشیعه، ج 4، ص 366.
8. رجال کشّى، ج 1، ص 88 و رجال‏ابن‏داوود،ص69.
9. دیوان امام على(ع).
10. ارشاد القلوب، ج 2، ص 275.
11. وقعة‏الصفین، ص 119 و 174 و بحارالانوار، ج 33، ص 423.
12. تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، ص 82 و اعیان الشیعه، ج 4، ص 366.
13. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 152.
14. تاریخ اسلام، ص 90.
15. تاریخ اسماء ثقات، ص 108.
16. مسند اسماء الرجال الشیعة فى کتب اهل السنّة، باب حارث.
17. الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 216.
18. بحارالانوار، ج 6، ص 195.
19. نهج الصباغه، ج 12، ص 212.
20. بحارالانوار، ج 52، ص 137.
21. همان، ج 39، ص 131.
22. همان، ج 24، ص 78.
23. همان، ج 27، ص 80.
24. همان، ج 39، ص 39.
25. نهج البلاغه.
26. اعیان الشیعه، ج 4، ص 365.

تبلیغات