آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن


اول مظلوم تاریخ است, بزرگترین محبوبیتها و بیشترین دوستداران را داشته است; چه انسانهایى که در طول تاریخ به جرم محبت و عشق او انواع اذیت ها و آزارها را متحمل شده اند, حتى جان خود را در این راه از کف داده اند.اکنون بر آن هستیم که موقعیت او را میان معاصران به ویژه اصحاب پیامبر که نخستین مسلمانان بودند, بررسى کنیم. البته تنها به جنبه سیاسى این مسئله پرداختیم.
جایگاه على(ع)
امیرمومنان على(ع) در میان صحابه پیامبر داراى موقعیت و جایگاه خاصى بود; چنانکه مسعودى گوید: ((از تمام فضایل و مناقبى که اصحاب پیامبر دارا بودند چون: سبقت در اسلام, هجرت, نصرت پیامبر, خویشى با آن حضرت, قناعت, ایثار, آگاهى از کتاب خدا, جهاد, ورع, زهد, قضاوت, فقه و ... على(ع) بهره اى کامل و حظى وافر داشت. به علاوه فضائلى تنها در او بود مثل: اخوت با پیامبر, فرمایش پیامبر در باره او که تو از من به منزله هارون از موسى هستى و نیز فرمایش پیامبر به او که هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست; بار خدایا دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار, همچنین دعاى پیامبر(ص) در مورد ایشان, آن هنگام که انس پرنده پخته اى را خدمت حضرت رسول آورد, حضرت فرمود: بار خدایا! محبوب ترین خلقت را وارد کن که با من هم غذا شود. که سایر اصحاب پیامبر از این فضایل بى بهره بودند)) (1)
ویژگى على(ع) در میان بنى هاشم
بنى هاشم یعنى فرزندان هاشم, جد دوم پیامبر, طایفه آن حضرت و نزدیک ترین مردم به ایشان بودند. هنگامى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد, چهار تن از عموهاى پیامبر: ابو طالب, ابو لهب, عباس و حمزه در قید حیات بودند و جز ابولهب بقیه مسلمان شدند. با وجود عموهاى پیامبر در میان بنى هاشم, على(ع) نزدیک ترین شخص به پیامبر بود; از خردسالى در خانه پیامبر و با تربیت آن حضرت رشد یافته بود.(2) شب هجرت به جاى پیامبر خوابید و ودایع و امانتهاى آن جناب را به مردم بر گرداند و در مدینه به پیامبر ملحق شد.(3)
مهمتر از همه, جایگاه على(ع) در اسلام بود; رسول اکرم(ص) جایگاه على(ع) را در اسلام از همان اوایل بعثت تعیین فرمود; آنگاه که به فرمان خدا مإمور شد عشیره خویش را انذار کند و در آن جلسه تنها کسى که حاضر به یارى و موازرت نبى اکرم(ص) شد, على(ع) بود. با اینکه سن آن جناب از همه حاضران کمتر بود, رسول اکرم در میان بزرگان و پیر مردان خاندانش اعلام کرد که على وزیر, خلیفه و جانشین اوست.(4)
مقابله پیامبر با بدخواهان على(ع)
بعد از اینکه اسلام گسترش یافت و تقریبا اکثر مناطق جزیره العرب را گرفت و افراد زیادى با انگیزه هاى مختلف به سلک مسلمانان در آمدند, حتى عده کثیرى از آنها در مدینه ساکن شدند, در حالى که به گواهى قرآن ایمان در قلوبشان جاگیر نشده بود; به ویژه عده اى از قریشیان که علاوه بر این مطلب پیوسته بر بنى هاشم حسد مى ورزیدند, به خصوص على(ع) به خاطر سابقه و جهادش بیشتر از همه مورد حسد آنان بود. از این رو پیامبر اکرم(ص) مواظب رفتار اصحابش با على(ع) بود و در مناسبتهاى مختلف, مقام و موقعیت آن جناب را به آنان گوشزد مى کرد و بر جایگاه على(ع) تاکید مى نمود; ابن شهر آشوب از عمر بن خطاب نقل کرده که من على را اذیت مى کردم, پیامبر(ص) مرا ملاقات کرد و فرمود: ((تو مرا آزردى اى عمر! گفتم: پناه بر خدا از اذیت رسول خدا.)), فرمود: ((تو على را آزردى و هر کس على را بیازارد, مرا آزرده است)); مصعب بن سعد از پدرش سعد بن ابى وقاص نقل کرده که او گفته است: ((من و مرد دیگرى در مسجد بودیم و به على بد مى گفتیم, پیامبر با حالت غضب به سوى ما آمد و فرمود: چرا مرا مىآزارید هر کس على را بیازارد, مرا آزرده است))(5).
ابن شهر آشوب از محدثان اهل سنت چون: ترمذى, ابو نعیم, بخارى و موصلى نقل مى کند: عمران بن حصین و ابن عباس و بریده گفته اند, که: ((على(ع) از میان غنائم جنگى, خواست کنیزى را بخرد, حاطب بن ابى بلتعه و بریده اسلمى با او رقابت کردند و قیمت کنیز را بالا بردند و على(ع) با آن قیمت کنیز را خرید, وقتى که برگشتند, بریده مقابل پیامبر ایستاد و از على(ع) شکایت کرد, پیامبر صورتش را از او برگرداند, از راست و چپ وپشت سر آمد و شکایت خود را تکرار کرد, آنگاه حضرت رو کرد به او و رنگش تغییر نمود و صورت مبارکش سرخ شد و فرمود:اى بریده! چه شده, تا امروز رسول خدا را اذیت نکرده بودى؟! مگر نشنیدى خداى تعالى مى فرماید:
((ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخره و اعد لهم عذابا مهینا))؟! مگر نمى دانى که على از من است و من از على؟! هر کس او را بیازارد, مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد, خدا را آزرده است و هر کس خدا را بیازارد, خدا حق دارد که او را با سخت ترین عذابش در آتش جهنم بیازارد! اى بریده! تو آگاهى یا خدا؟ تو آگاهى یا صاحبان لوح محفوظ آگاهند؟ تو آگاهى یا فرشته رحمها آگاه است؟ اى بریده! تو آگاهى یا فرشتگان مواظب على بن ابى طالب؟ گفتم: بلکه فرشتگان حافظ او. حضرت فرمود: جبرئیل به من خبر داد از فرشتگان مواظب على, که آنان از روز تولدش, حتى یک خطا براى او ننوشته اند; فرشته رحمها و فرشتگان صاحب لوح محفوظ نیز همین طور. بعد سه بار فرمود: از على چه مى خواهید؟ او از من است و من از او, او ولى هر مومنى بعد از من است.))(6)
على(ع) میزان ایمان و نفاق
بیان مناقب امیر المومنین توسط پیامبر اکرم(ص) موجب افزایش محبوبیت آن جناب در میان صحابه شده بود, به حدى که با وجود پیامبر(ص), على(ع) سمبل و معیار حق و ایمان شده بود; چنانکه انس بن مالک نقل کرده: ((ما در عصر پیامبر اکرم(ص) اگر مى خواستیم بفهمیم کسى زنازاده است با بغض على بن ابى طالب مى فهمیدیم; بعد از جنگ خیبر مردى بچه خود را به آغوش گرفته و مى رفت, در راه که على را دید; با دستش او را به بچه نشان داد; از طفل پرسید: این مرد را دوست دارى؟ اگر مى گفت: آرى, او را مى بوسید و اگر مى گفت: نه, او را به زمین مى انداخت و مى گفت: نزد مادرت برو)).
عباده بن صامت نیز مى گوید: ((ما اولاد و فرزندانمان را با حب على بن ابى طالب مىآزمودیم; اگر مى دیدیم که یکى از آنها او را دوست ندارد, مى دانستیم که او را رستگار نخواهد شد.))(7)
درباره شناختن مومن و منافق با حب و بغض على(ع) مى توان به حدیث ابن عباس هم اشاره کرد... .
اعلام جانشینى على(ع)
اگر چه از اوایل بعثت, جانشینى على(ع) مطرح شده بود و پیامبر اکرم(ص) در میان خویشان نزدیکش آن جناب را وزیر و جانشین خود اعلام کرده بود, ولى این مطلب در میان عده خاصى بود. اما با گذشت سالهاى آخر عمر پیامبر, مسإله جانشینى على(ع) عمومى تر مى شد, به حدى که لقب ((وصى)) از القاب شایع آن حضرت گشت که دوست و دشمن آن را قبول داشتند, به خصوص بعد از زمانى که پیامبر اکرم(ص) به على(ع) فرمود: ((انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى)) که این قضیه پیش از رفتن به جنگ تبوک بود.
بالاخص در جریان حجه الوداع در منى و عرفات, پیامبر اکرم(ص) در سخنرانى هاى خود به مردم گوشزد مى کرد که دوازده نفر جانشین او خواهند شد که همه از بنى هاشم هستند. بالاخره در باز گشت از مکه, در غدیر خم از سوى خدا مإمور مى شود که جانشینى على(ع) را به تمام مسلمانان ابلاغ کند. رسول اکرم(ص) نیز به مسلمانان دستور داد که توقف کنند و آنگاه بر منبرى از جهاز شتران رفت و فرمود: ((... من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله)) بعد به مردم فرمود, که با آن جناب بیعت کنند. بدین ترتیب رسول خدا(ص) به مسلمانان اعلام کرد که چه کسى جانشین اوست; از این رو عموم مردم بر این باور بودند که بعد از رحلت پیامبر(ص), على(ع) خلیفه او خواهد شد; چنان که زبیر بن بکار ـ که از خاندان زبیر و از مخالفان على(ع) است.ـ مى نویسد: ((عموم مهاجران و همه انصار شک نداشتند که على(ع) خلیفه و صاحب امر بعد از رسول خدا(ص) است.))(8). همچنین این مطالب از اشعارى که از جریان سقیفه بر جاى مانده, به خوبى مشهود است; زیرا تحریف کمتر به شعر راه یافته است(9). این مطلب به قدرى روشن بود که دشمنى چون معاویه نیز به آن اقرار کرده است; چنان که در جواب نامه محمد بن ابى بکر نوشته است: ((ما و پدرت در عصر رسول خدا(ص) اطاعت پسر ابى طالب را بر خود لازم مى دیدیم و فضلش را بر خودمان آشکار, بعد از رحلت پیامبر(ص) پدرت و عمر نخستین کسانى بودن که منزلت او را پایین آوردند و به بیعت خودشان فراخواندند. ))(10) بدین جهت آنان که در ماههاى آخر عمر پیامبر در مدینه نبودند و از بعضى توطئه ها خبر نداشتند, بعد از رحلت پیامبر که به مدینه برگشتند و مشاهده کردند که ابو بکر به جاى پیامبر نشسته و خود را خلیفه پیامبر معرفى مى کند, سخت بر آشفتند; مثل خالد بن سعید(11), حتى ابوسفیان وقتى که از سفر برگشت و وضع را چنین دید, خدمت عباس بن عبد المطلب و على(ع) آمد و از آنان خواست که براى استیفاى حق خویش قیام کنند, ولى آنان پیشنهاد او را نپذیرفتند.(12)
اما این که چگونه ورق برگشت و ابوبکر بر مسند خلافت نشست و از این جهت با مخالفت جدى روبرو نشد؟ باید در نفوذ سیاسى و نقش تبلیغاتى قریش و نوبنیاد بودن جامعه اسلامى جستجو کرد.
پى نوشتها:
1 ـ مسعودى, على بن الحسین: مروج الذهب, منشورات موسسه الاعلمى المطبوعات, بیروت, 1411 ه' .ق, ج 2, ص 446.
2 ـ ابوالفرج اصفهانى, مقاتل الطالبیین, منشورات الشریف الرضى, 1416 ه' .ق, ص 41.
3 ـ مروج الذهب, ص 294.
4 ـ رجوع شود به: یوسفى غروى, محمد هادى, موسوعه التاریخ الاسلامى, مجمع الفکر الاسلامى, قم, ط اول, 1417 ه' .ق, الجزء الاول, ص 410.
5 ـ ابن شهر آشوب, مناقب آل ابى طالب, موسسه انتشارات علامه, قم, ج 3, ص 211.
6 ـ همان, ص 211 و 212.
7 ـ همان, ص 207.
8 ـ زبیر بن بکار: اخبار الموفقیات, منشورات الشریف الرضى, قم, 1416 ه' .ق, ص 580.
9 ـ رجوع شود به همان منبع, ص 579, 581 و ;592 ابن واضح, تاریخ یعقوبى, منشورات الشریف الرضى, قم, 1414 ه' .ق, ج 2, ص 128 ـ 126 و مغنیه; محمد جواد, الشیعه فى المیزان, منشورات الشریف الرضى, قم, ص 20.
10 ـ بلاذرى, احمد بن جابر انساب الاشراف, منشورات موسسه الاعلمى المطبوعات, بیروت, 1394 ه' .ق, ج 2, ص 296.
11 و 12 ـ تاریخ یعقوبى, ص 126.

تبلیغات