آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

«و اما حق اللسان فاکرامه عن الخناء و تعویده على الخیر وحمله على الادب و اجمامه الا لموضع الحاجه و اعفائه عن الفضول. الشنعه القلیله الفائده التى لایومن ضررها مع قله عائدتها.
و یعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله و حسن‏سیرته فى لسانه و لا قوه الا بالله العلى العظیم.»
اما حق زبان این است که آن را با سخن یاوه نگفتن گرامى‏بدارى.(و نیز)به نیکى عادت دهى. به ادب و نزاکت وادارى. جز درمورد نیاز جلویش را بگیرى. از زیاده گویى‏هاى زننده، بیهوده وکم فایده که نفعى ناچیز دارند و مفسده‏انگیز و زیان آورند. دورش سازى.
زبان شاهد و دلیل عقل است. آراستگى و زیبائى عاقل را باید درعقلش جستجو کرد; و حسن منش عاقل را باید از زبان و کلامش فهمید; و هیچ نیرویى نیست مگر از خداى على و عظیم.
خداوند زبان را براى بیان معانى، مقاصد و اغراض درونى وپنهانى به انسان داده است.
وقتى آفریدگار حکیم مقرر داشت انسان در این جهان پر از نیاززندگى کند، اسباب و ابزار رفع نیاز را نیز در اختیارش گذاشت. یکى از چیزهایى که انسان در این جهان بدان نیاز دارد، وسیله‏ى‏تفهیم مقاصد درونى به دیگران یعنى زبان است.
ارزش هر نعمت‏به شکل و نوع و شیوه استفاده از آن نعمت وموهبت وابسته است. اگر نعمت و موهبتى طبق اصول و ضابطه‏هاى معقول و به اصطلاح کماهو حقه مورد استفاده قرار گیرد، قیمت و اهمیت آن فزونتر وموقعیت آن بهتر خواهد بود.
زمینهاى کشاورزى و زراعى فراوان و آبهاى وحشى و بدون کنترل‏وقتى ارزشمند و داراى اهمیت است. که بتوانیم مطابق ضابطه‏ها وروشهاى معقول آنها را به ثمر دهى برسانیم. اگر چنین نباشد، آن همه زمین و آب براى ما داراى اهمیت وارزش نخواهد بود.
دست انسان را که یکى از موهبتهاى خدا است. ملاحظه کنید; اهمیت آن تنها در بودنش نیست. اهمیت آن بسته به این است که‏ببینیم چگونه باید از آن استفاده کنیم، در چه چیز و در کجا آن‏را به کار اندازیم و آن را ابزار کدام کار قرار دهیم؟
در سخن جامع، اهمیت دست تنها در بودنش نیست; دست‏با اهمیت،دست عمل کننده و شاغل است و اهمیت ست‏شاغل هم به نوع و کیفیت‏کارى که انجام مى‏دهد، بستگى دارد. اگر دست‏به کار بهتر ونافعتر و پربهاتر پردازد، اهمیت و ارزش بیش‏تر دارد.
چیستى کار زبان و کیفیت مطلوب در کار زبان
امام چهارم، حضرت امام زین العابدین(ع)، در رساله حقوقى‏اش‏درباره شیوه استفاده درست، منطقى و مشروع از زبان مى‏فرماید:
1- با زبان خود سخن ناهنجار و یاوه نگویید; دور کردن زبان‏از سخن یاوه، احترام کردن به زبان و ارزشمند شمردن آن است.
2- زبان را به نیکى و خیر عادت دهید.
از کلمه عادت دادن، استفاده مى‏شود که:
الف- باید همواره مراقب زبان باشیم تا با استمرار و مراقبت،«سخن خوب گفتن‏» عادت زبان شود.
ب- انسان در طبیعت‏خود در مورد زبانش موجودى بى بند و باراست و به طبیعت‏خود، جلو فساد و خلاف زبانش را نمى‏گیرد، پس بایدانسان در مورد زبان خود به اعمال روش بپردازد. و آن را در جهت‏خیر و نیکى کانالیزه کند. البته این امر امکان‏پذیر نیست مگر به‏وسیله اندیشیدن در عواقب سوء آزادگذاشتن زبان و عادت دادن آن‏به خیر و نیکى; به عبارت روشن‏تر، اصلاح زبان کارى تخصصى است وبرنامه و طرح و دستور مى‏خواهد نه یک کار طبیعى که به طورخودکار انجام شود.
تجربه ثابت کرده که نفوذ عادت در انسان، مانند تقلید و تعصب،از نفوذ عمل و قانون و مذهب و علم بیشتر است. بر این اساس،باید از نفوذ عادت در راه جلوگیرى از ناهنجار گویى زبان‏استفاده کرد.
ادعاى ما به آسانى قابل اثبات است:
بسیارى، در روزنامه یا مجله، درباره زیانهاى بهداشتى تماسهاى‏آلوده جنسى، سیگار، مواد مخدر، مشروبات الکلى، ربا، قمار واحتکار مطالعه مى‏کنند; ولى بعد از مطالعه بلافاصله سیگارى آتش‏مى‏زنند یا به مواد مخدر و ... روى مى‏آورند.
مى‏دانید چرا به نداى عقل، دانش، روزنامه و مجله گوش نمى‏دهند؟ سببش قدرت عادت است. آگاهى آنان در باره آن امور زیانبار به‏اندازه‏اى نیست که در مقابل یک عادت عمیق و ریشه دار مقاومت‏کند.
تاثیر و نفوذ عادت خوب هم همین طور است; یعنى اگر به چندین‏دلیل، خوبى گفتار را به اثبات برسانى، همه دلایل شما نمى‏تواندکسى را که به گفتار نیک عادت کرده، از سخن زیبا گفتن باز دارد.
بر این اساس، امام چهارم(ع)عادت دادن زبان به سخن خوب گفتن‏را یکى از حقوق زبان و یکى از وظایف انسانى ما در برابر نعمت‏زبان معرفى مى‏فرماید.
3- حق‏سوم زبان‏این است‏که آن‏را به‏ادب وادارى. مراد(ادب لفظى که به جنبه‏هاى ادبى سخن گفتن مربوط مى‏شود. نیست، بلکه منظور مراعات ادب معنوى است; یعنى همراه بودن مضمون‏کلام با ادب و احترام; براى مثال اگر بستانکار به بدهکار بگوید: «اگر امکان دارید; لطفا سند بدهى خود را از ما بگیرید.» دراینجا طلبکار جمله‏اى به کار گرفته که مضمونى مودبانه واحترام‏آمیز دارد; یعنى جمله بار ادب معنوى دارد، نه بار ادب‏لفظى.
اگر در مقام مطالبه، به جاى جمله اول، بگوید: «چرا چنین‏مردمى هستید؟، چرا در دادن طلب ما مسامحه مى‏کنید؟، چرا به موقع‏نیامدى؟ شما قابل ترحم نیستید.» نه از ادب لفظى پیروى کرده ونه از ادب معنوى و مضمونى.
و اگر در همان مورد بگوید: «سند بدهى خود را که همواره‏مانند سایه مرگ شما را دنبال مى‏کند و مثل عقاب بر پیکر نحیف‏شما پنجه انداخته و مثل سرطان در اعماق جان و جسم شما ریشه‏دوانیده است. از ما بگیرید و آرامش فکرى را به روح خودتان بازگردانید.» از ادب لفظى و معنوى هر دو پیروى کرده است.
از کلمه وادار کردن استنباط مى‏شود که زبان از یک طغیان وسرکشى ویژه اطاعت مى‏کند، طبع فرمانبرى ندارد و عبد الشیطان‏است; پس باید او را به عبودیت وادار کرد.
اغلب قدرتمندان و زورمداران جهان زبانهاى جلف و بى مهابا ودریده‏اى دارند و زبانهایشان هم مثل خودشان بى شرم و حیااست.
4- حق چهارم زبان این است که جلوى آن را، جز در جایى که نفع‏مادى و معنوى دارد و گفتن مورد نیاز است، بگیرى.
پس سخن گفتن وقتى منطقى و قابل توجیه است که متضمن نفع مادى،معنوى یا هر دو باشد.
5- حق پنجم زبان این است که آن را از زیاده گوییهاى زننده وبیهوده که نفعى ناچیز دارند و مفسده‏انگیز و زیان آورند. دورسازى; یعنى آنجا که سخن گفتن متضمن ده درصد نفع و نود درصدزیان است، باید زبان را از سخن بازدارى. در حدیث آمده است:
وقتى مى‏خواهید صبح زود از خانه بیرون بیایید، تمامى اعضا وجوارح شما با التماس و خواهش زیاد زبان شما را مورد خطاب قرارداده، مى‏گویند:
اى زبان! ما(اعضا و جوارح)از شما مى‏خواهیم و انتظار داریم‏وقتى که با مردم حرف مى‏زنید مواظب حرفهایتان باشید و فحش،ناروا و دروغ نگویید; زیرا خطر اینها دامنگیر ما اعضا و جوارح‏خواهد شد; پس التماس ما را بپذیر.

تبلیغات