چکیده

نظرها و سخنان گوناگونی پس از برپایی انقلاب مشروطه‌، به انگیزه اصلاح و سامان‌دهی کارهای کشور عرضه شد. مشروطه‌خواهان، اصلاح ساختار سیاسی را از مهم‌ترین کارها می‌شمردند و از این‌رو، ساختار کهن قدرت را که از آن با نام «نظام استبدادی» یاد می‌شد، به شیوه‌های مختلف نقد می‌کردند. روزنامه‌های این دوران، مهم‌ترین ابزار مشروطه‏خواهان برای رساندن پیامشان به مردم به شمار می‌آمدند. این جستار، نگرش روزنامه‌های مهم تهران را در توصیف دولت مشروطه و ویژگی‌های آن در دو دوره مجلس اول و دوم (1329-1324 ه.ق) برمی‌رسد. بر پایه این پژوهش، آن روزنامه‌ها با پس زدن نظام استبدادی، به شناساندن دولت مطلوب خود به مخاطبانشان می‏پرداختند که بر پایه اوضاع متفاوت حاکم بر دو دوره مجلس، در دوره نخست از آن با نام «دولت مشروطه» یاد می‌کردند و در دوره دوم آن را «دولت ملی» می‌خواندند.

متن

درآمد
انقلاب مشروطه در دوره‌ای از تاریخ معاصر رخ داد و دیدگاه‌ها و اندیشه‌های تازه اندیشه‌ورزان ایرانی، پس از چند دهه تلاش و تجربه به شکل گسترده و نمایانی در ماجرای آن جنبش عرضه شد. مشروطیت و دیدگاه‌های تازه مطرح شده به مناسبت آن، به‌راستی میراث تجربه‌ها و کوشش‌های نخبگان از دوره ناصری و وام‌دار آشنایی ایرانیان با نمودهای تمدن غربی بود. نخبگان ایرانی که به شیوه‌های گوناگون با تمدن غرب آشنا شده بودند، با دیدن الگوهای غربی، در رواج دادن آنها در ایران می‌کوشیدند و از این‌رو، به نقد جامعه خود و ساختارها و نهادهایش می‌پرداختند. مهم‌ترین پدیده‌ای که آنان نقدش کردند و دیگر اصلاحات پایه‌های جامعه نیز بدان گره خورد، نهاد «دولت» بود. ساختار قدرت سیاسی، تا پیش از پیدایی این دیدگاه‌های نو، بر نظریه «سلطنت الهی» و الگوی «حکومت بلامنازع پادشاه» استوار می‌شد؛ چیزی که اندیشه‌ورزان ایرانی آن را «سلطنت مطلقه» می‌خواندند، اما این الگو و ساختار استوار بر آن، از عصر ناصری به بعد نقد شد و نخبگان در «انتظام امور دولت» و «تحدید اقتدار سلطان» و تعریف اختیارات و وظایف او بسیار کوشیدند. دست‌آورد این تلاش‌ها در متون آن دوره بیش‌تر در قالب رساله‌های سیاسی و... یا چکیده آنها در روزنامه‌های برون‌مرزی رخ نمود. البته دو گونه از تفکر بر این پایه شکل گرفت که صاحبان هر دوی آنها، نظام سیاسی ایران را ناشایست (نامناسب) می‏دانستند اما شماری از آنان الگوی «سلطنت مستقله منظمه» را که بیش‌تر در اندیشه‌های ملکم خان، ابوطالب بهبهانی و... نمایان بود، به حال ایران سودمند می‌شمردند و برخی دیگر از آنان مانند مستشارالدوله، جمهوری یا به عبارت بهتر، دولت مشروطه را مطلوب و شایسته می‌خواندند. به هر روی، پی‌آمد این نظرها در برپایی انقلاب مشروطه تأثیر گذارد و در آن آشکار شد. حکومت در مشروطه دگرگون گشت و نظام جدیدی در جایش نشست که معاصران این جنبش، آن را «دولت مشروطه» می‌خواندند و پشتیبانان آن؛ یعنی مشروطه‌خواهان برای پاسداری از آن تلاش می‌کردند و در زمینه‌های نظری، به توصیف و تبیین ویژگی‌های و نهادینه کردنش می‌پرداختند. مطبوعات، از پایه‌های مهم جامعه ایران در دوره مشروطه به شمار می‌رفت که ابزاری مناسب برای ادای بخشی از این وظیفه بود. اگرچه سخن از مطبوعات (روزنامه‌ها / جراید) در این دوره تازگی نداشت؛ یعنی پی‌آمد آنیِ انقلاب مشروطه نبود، دولت مشروطه این بار به کمک آن آشکارا در روزنامه‌های داخلی و در پیوند با دگرگونی‌های جامعه مطرح می‌شد.
این جستار به همین ویژگی؛ یعنی نمود مطبوعاتی آن انقلاب می‌پردازد. با توجه به اینکه مفهوم‌هایی مانند دولت، تا کنون با دیدی مستقل از دریچه مطبوعات بررسی نشده‌اند، با بررسی آنها، چگونگی بازتاب اندیشه دولت مشروطه و تفاوت‌های آن را با نظام پیش از آن در رسانه‌های مکتوب می‌توان شناخت.
این نوشتار از دید زمانی به بررسی دو دوره زمانی؛ یعنی دوره مجلس اول (1326-1324 ه.ق) و مجلس دوم (1329-1327 ه.ق) و از دید محتوایی روزنامه‌های مهم تهران خواهد پرداخت. نام روزنامه‌هایی که بررسی خواهند شد، چنین است:
استقلال ایران؛
ایران نو؛
تمدن؛
جنوب؛
حبل المتین؛
روح القدس؛
شرق؛
صبح صادق؛
صوراسرافیل؛
مجلس؛
ندای جنوب؛
ندای وطن.
گفتنی است روزنامه‌های پلیس، جارچی ملت، جام جم، الجمال، کوکب دری و مساوات نیز بررسی می‌شوند، اما به دلیل تهی بودنشان از مقاله یا گفتار گسترده و ارزنده‌ای در این‌باره، در این مقاله بدانها اشارتی نیست.
روش بررسی
مباحث مربوط به مشروطه در دو دوره مجلس اول و دوم، از اوضاع و روی‌دادهای ویژه هر دوره تأثیر پذیرفته و آشکارا آنها را بازتابیده است. از این‌رو، پیش از پرداختن به هر یک از این روی‌دادها، ناگزیر روزنامه‌ها را بر پایه مباحثشان و با توجه به روی‌دادهای ویژه هر دوره باید بخش‌بندی کرد. البته جداسازی آنها بر پایه دو دوره مجلس، به معنای طرح دو گونه از دیدگاه‌های ناهم‌گون نیست، بلکه با این بخش‌بندی تأثیرگذاری اوضاع زمانی را در طرح مباحث و روند پیدایی و دگرگونی مفهوم‌ها می‌توان بازشناخت.
توصیف دولت مشروطه در روزنامه‌های مشروطه‌خواه
روزنامه‌های آن دوران را از دید پرداختنشان به بحث دولت مشروطه، در سه دسته می‌توان گنجاند :
1. روزنامه‌هایی که درباره نقد نظام استبدادی (نظام کهن ایران) قلم می‌زدند. مانند روح القدس و صور اسرافیل؛
2. روزنامه‌هایی که به‌ویژه درباره تعریف دولت (نهاد سیاسی تازه و جانشین) می‌نوشتند. مانند حبل المتین و صبح صادق؛
3. روزنامه‌هایی که به تعریف دولت مشروطه و تفاوت‌های آن با دیگر دولت‌ها می‌پرداختند. مانند تمدن، ندای وطن، مجلس، صبح صادق و حبل المتین.
روزنامه‌های دوره دوم مجلس نیز مانند استقلال ایران، شرق، ایران نو، جنوب، ندای جنوب و مجلس، بیش‌تر از «دولت ملی» سخن می‌گفتند و ویژگی‌های آن را برمی‌شمردند.
بررسی درون‌مایه این روزنامه‌ها، بر پایه مقالاتی استوار است که آنها به‌ویژه درباره دولت مشروطه و دولت ملی چاپ کرده‌اند. صاحبان آنها بر کنار از مباحثی که به دلیل مشروطه‌خواه بودنشان و حاکم بودن وضع پشتیبانی گسترده از مشروطیت، در روزنامه خود می‌گنجاندند، مقوله دولت مشروطه یا ملی را مستقل توصیف یا نقد می‌کردند. چنان‌که شیوه‌های گوناگون استبدادی یا مستبدان، در جای جای صفحات این روزنامه‌ها نکوهش شده‌اند و به جای آن مشروطیت ستایش شده است. البته مقاله‌ها و گفتارهای نظریه‌پردازانه یا توصیف‌های نظری درباره مفهوم دولت در آن روزگار اندکند. به هر روی، گفتارها و سخنان آمده در این روزنامه‌ها درباره دولت مشروطه یا ملی در پیوند با دیگر مطالب آنها در هر دوره که روشن‌کننده مباحث پیش‌گفته است، به مناسبت در این گفتار خواهد گنجید.
الف) مجلس اول (1324 ـ 1326ه.ق)
وضع حاکم بر روزنامه‌های این دوره، تلاش برای شناسایی دولت مشروطه و جدایی آن از دیگر دولت‌ها بود. چیزی که در آن روزگار با دولت مشروطه ناسازگار (متفاوت) می‌نمود، «دولت مستبده یا مستقله» بود. روزنامه‌های این عصر می‏کوشیدند خوانندگان خود را با نظام تازه‌ای آشنا سازند که از آن با نام دولت مشروطه یاد می‌کردند و هم‌زمان به رد نظام قدیم؛ یعنی حکومت استبدادی می‌پرداختند. «استبداد» در این دوره، پاره‌ای جداناشدنی و بنیادین از ساختار سیاسی حکومت‌های ایرانی پیش از مشروطه شناخته و نقد می‌شد. از این‌رو، این روزنامه‌ها همچنین به «حقوق ملت» به طور ویژه‌ای توجه می‌کردند؛ یعنی با تأکید بر نفی نظام استبدادی، ملت را صاحب حقوق می‌دانستند و در بازتعریف این حقوق به‌ویژه حقوقشان در برابر سلطان دارای قدرت و در آشکارسازی مفهوم نوپدید دولت می‌کوشیدند. روزنامه‌های این دوره، بر کنار از این وضع، به شیوه‌های گوناگونی در این‌باره سخن می‌گفتند و به نقد نظام کهن یا تعریف نظام تازه و ناسازگاری آنها با یک‌دیگر قلم می‌زدند.
1. نقد نظام استبدادی و سلطنت الهی
دسته نخست روزنامه‌ها به نقد نظام استبدادی می‌پرداختند؛ نظامی که از دید آنها در برابر دولت مشروطه بود. این دسته دو نماینده به نام روح القدس و صوراسرافیل داشت.
صوراسرافیل  در دوره مجلس اول، از هر مقاله یا گفتار یک‌پارچه و نظری (تئوریک) درباره دولت مشروطه و مباحث هم‌سو با قدرت تهی بود. گسترده‌ترین بحث این روزنامه درباره قدرت، در شماره‌هایی است که در دوره استبداد صغیر (22 جمادی‌الاول 1326- 27 جمادی‌الثانی 1327 ه.ق) در سویس چاپ ‌شد . صوراسرافیل با بهره‌گیری از پدیده آزادی بیان موجود در بیرون از کشور، آشکارا بر ضد محمدعلی شاه سخن می‌گفت و سلطنت وی را استبدادی می‌شمرد و بر آن «خط بطلان» می‌کشید. این نقد در حقیقت درباره استبداد محمدعلی شاه بود.
صوراسرافیل در سه شماره با عنوان «طبیعت سلطنت چیست!؟»، نخست به نقد «سلطنت الاهی» پرداخت و آن را استبدادی دانست، سپس بر این پایه، حکومت محمدعلی شاه را نابرخوردار از مشروعیت خواند. این روزنامه در شماره نخست بر پایه «براهین مسلّمه فلسفه اسلام» و با جلب توجه خوانده به روند حاکمیت سلطنت الهی در تاریخ، سلطنت الاهی را رد کرد و سرانجام سلطنت را پدیده‌ای قراردادی دانست و افزود:
سلطنت چیزی نیست جز اِجماع اختیاری مردم بر اطاعت یک تن و هر وقت باز خواهند، همان اراده آنها برای خلع او و نشاندن شخصی یا هیئتی به جای او کافی است .
در شماره دوم، دور شدن مسلمانان را از اسلام راستین و بی‌توجهی آنان را به فرمان‌های اسلام، علت حاکمیت سلطنت الاهی دانست و افزود:
اگر مسلمین امروز تمام حقایق محکمه اسلام را زیر و رو و تمام کتب مقدسه اسلامیه را ورق ورق کنند، جهتی برای اختراع چنین نظام نحس به دست نمی‌آید و جز علل سابق‌الذکر که عمده آنها ناشی از نسیان و بی‌اعتنایی به دستورهای اسلامی است، پیدا نخواهند کرد.
صوراسرافیل هم‌چنین اسلام را دینی خواند که «معنی آزادی و حکومت قانونی و سلطنت ملی را به دنیا آموخته بود » و
در گفتار سوم مشروعیت هر سلطنت را به دو عامل وابسته شمرد:
«کسب قدرت به واسطه قدرت و غلبه شخصی» و «کسب قدرت به واسطه قوه ملیه؛ یعنی قانون اساسی مملکت ».
صوراسرافیل بر پایه این دو عامل و با آوردن نمونه‌های آشکار از ناتوانی محمدعلی شاه در گرداندن کشور و ناسازگاری حکومت وی با قانون اساسی، سلطنتش نامشروع و نامعتبر خواند.
مهم‌ترین بحث روزنامه روح‌القدس  نیز درباره قدرت، در چارچوب رد نظام استبدادی جای داشت. روح‌القدس در سه گفتار با عنوان «تقسیم استبداد یا تجزیه سلطنت» به رد سلطنت الاهی پرداخت و آن را برآمده از جهل ملت برشمرد و عاملان جهل ملت را نیز در تاریخ، سلطنت و عالمان بد (علمای سوء) خواند:
[سلطنت و عالمان بد] وفاق و اتفاق بین دولت و ملت را که اسّ اساس دوام رشته ملیت و علة العلل بقای سلسله قومیت است، به کلی مرتفع ساختند و نفاق و شقاق را که سبب خرابی مملکت و فنا و زوال و فقر و فاقه ملت است، مُجرا کردند و میان سلطنت و رعیت که در واقع نسبت روح به بدن را داراست، جدایی و تفرقه افکندند و به واسطه همین جدایی و نفاق مابین دولت و ملت، قطعات وطن عزیز ما به دست بیگانگان افتاد .
این روزنامه در گفتار دوم همین مقاله، به لزوم اتحاد دولت و ملت اشاره کرد و «منشأ تنزل و ترقی و مبدأ دوام و بقای هر دولتی را بسته با وفاق با ملت» دانست  و در گفتار سوم آن، استبداد را «اخذ منافع شخصی و طرح منفعت نوعی» و سلطنت مستبده را «تسلط یک نفر بر عِرض و ناموس ملت و شهوت‌رانی نفسانی با وجه کام بر خون و مال رعیت» خواند و به ستم‌ها و کارهای مستبدانه حسین پاشای امیر بهادر  و جهان‌شاه خان ، اشاره کرد و بر آن بود که استبداد همراه با سلطنت، در میان گروه‌های گوناگون دربار (درباریان) و عالمان و وزیران و...، گسترش یافته است .
2. تعریف دولت به نهادی نوپدید و تفاوتش با نهاد سلطنت
دسته دوم روزنامه‌ها، از دیگر نشریه‌های این عصر گامی پیش‌تر نهادند و حتی پیش از تعریف نظام جدید حاکم بر ایران، نهاد «دولت» را به نهادی نو تعریف کردند و کوشیدند که با تعریف دقیق آن و نشان دادن تفاوت‌هایش با نهاد پیشین، چارچوب (حدود و ثغور) سلطنت و گستره وظیفه‌ها و اختیارات سلطان را روشن سازند. روزنامه‌هایی مانند حبل المتین و صبح صادق در این جرگه بودند.
حبل‌المتین  در مقاله‌ای با عنوان «دولت چیست و مصداق این کلمه کدام است» به بحث درباره مفهوم دولت پرداخت:
دولت عبارت است از یک هیئتی که امورات مملکتی را اعم از سیاسی و معاشی و لشکری و کشوری اداره نمایند و مقصود از کابینه یا هئیت دولت، وزرایی هستند که مصونیت کلیه امور مملکت را به عهده گرفته، نظامات دولتی را بر طبق اصول محکمه استوار سازند. به عبارت اخری هئیت دولت به منزله زنجیری است که به واسطه آن، قوه مقننه و قوه مجریه را با یک‌دیگر مربوط و مستحکم می‌نمایند.
روح‌القدس هم‌چنین به شناساندن گونه‌های ایجاد دولت بر پایه روش‌های گوناگون گزینش هئیت دولت پرداخت:
جابه‌جایی آن به واسطه برگزیدگان مردم (شیوه رایج در انگلیس و فرانسه)؛
گزینش مستقیم ملت (شیوه رایج در اتازونی)؛
گزینش به واسطه دستگاه سلطنت (روش رایج در آلمان و ژاپن).
این روزنامه روش برگزیدن دولت را در همه جا جز ایران، بر پایه قانون ویژه و کارآمدی استوار و رواج مفهوم دولت را در این کشور، برآمده از اندیشه‌های اروپاییان می‌دانست:
کلمه دولت از الفاظ مستحدثه‌ای است که چون بعضی از الفاظ بدون قصد معنا در این قرون اخیره، به واسطة ازدیاد در روابط و نفوذ اروپاییان خاصه [رابطه] روس ـ انگلیس در ایران شیوع یافته و قبل بر آن، کلمه میشومه «دیوان» شایع و مستعمل بود:
به هر جایی که مأموری از این دیوان فرود آید
 
 اگر خود بیت معمور است، خواهی دید ویرانش

چون لفظ دولت مرادف ملت است، دوره سابقه را استعمال آن مکروه و ناپسند بود و یکی از عللی که روزنامه اختر را از ورود به ایران قدغن کرده بودند، این بود که مَشی آن جریده، اصرار بلیغی در تکرار این لفظ (دولت ـ ملت) داشت .
نویسنده این مقاله، دولت و سلطان را با یک‌دیگر متفاوت می‌داند و بر پایه مفهوم دولت، نظام استبدادی را نقد می‌کند:
سابقا چون اسمی از دولت برده می‌شد، گمان می‌رفت که غرض از دولت، شخص سلطان و عدة مخصوصی از خائنین بی‌شرف است که به مزد تقلب و رذالت خود، گِرد سریر سلطنت جمع شده و از راه مسخرگی و...، به مقام قرب ملوکانه و خلوت و انس شاهانه راه یافته اند... .
این مقاله از این دید مهم است که به صراحت رواج این مفهوم را در ایران، برآمده از رویارویی نخبگان با اندیشه‌های تازه غربی می‌داند و از سوی دیگر، به پیشینه این بحث در دوران پیش از مشروطیت در یکی از روزنامه‌های مهم آن عصر؛ یعنی اختر اشاره می‌کند.
صبح صادق  نیز از روزنامه‌های اندک این دوره است که افزون بر اشارات گذرا به پدیده قدرت، مستقیم و ویژه نیز از دولت سخن می‌گفت. این روزنامه در مقاله‌ای با عنوان «دولت چیست و ملت کدام است»، به پرسش یکی از «هم‏وطنان» درباره دولت در ایران پاسخ داد و نخست آن را چنین تعریف کرد:
دولت در لغت، عبارت است از یک هیئت اداره‌کننده و حکم‌راننده در یک مملکتی مانند دُول مقننه و حکومت‌های مشروطه در تمام دنیا. ملاحظه می‌شود که تشکیل هیئتی از هشت وزیر یا بیش‌تر، دادة انتظامات مملکتی و حفظ مناسبات خلقی را بر عهده مسئولیت آن چند نفر می‌گذارند که آن هیئت را کابینه یا دفتر مملکت می‌گویند و کلیه اعمال و مهمات آن به توسط هیئت اداره می شود... در هر مملکتی که این هیئت از روی رویّه صورت بست، آن مملکت را دارای دربار و دولت می‌توان گفت و الا، کلمه دولت شامل نشود و مانند ممالک آسیا، دولت عبارت از شخص پادشاه خواهد بود و دربار اداره خدمات شخصی و هیئت وزرای مسئول ملت نوکرهای اهلی... .
نویسنده این مقاله با آوردن نمونه‌هایی از تاریخ ایران در دوره قاجاریه، سخنش را با چنین نتیجه‌ای به پایان رساند:
ایران دارای دولت نیست و از مفهوم این کلمه جز شخص پادشاه چیز دیگری در خارج تصور نتوان کرد؛ یعنی وقتی می‏گوییم حکم دولتی، امر پادشاهی را می‌خواهیم... .
این مقاله از این دید مهم شمرده می‌شود که حتی در دوره مشروطه نیز ایران
را بدون دولت در مفهوم تازه آن می‌داند و به صراحت آن را با شخص پادشاه
برابر می‌خواند.
مقاله دیگر صبح صادق را در این‌باره، شاهزاده محمدجعفر میرزا نوشت و در آن «اصول پنج‌گانه زندگانی» را توصیف کرد. دانستن این اصول از دید او به فهمیدن «اسّ اساس مشروطیت» می‌انجامد و دین را محفوظ می‌گرداند. این اصول پنج‌گانه چنینند:
1. سلطان؛ 2. سلطنت؛ 3. دولت؛ 4. ملت؛ 5. وطن.
نویسنده این مقاله، در دنباله کار خود به توضیح درباره چیستی و ویژگی‌های هر یک از این اصول می‌پردازد:
1. سلطان
به تصویب هیئت جامعه یک نفر از میان خود را که به حیث قوه و قدرت فهم و کیاسَت، مقدم بر سایرین شود، منتخب نموده او را به ریاست و حکمیت مقرر داشتند. کم کم این شخص حاکم و یا رئیس به مقتضیات زمان نِفاذ امری بر سایرین پیدا کرده، نظر به میل و خواهش شخص و بر وفق رأی و آرای خود، حکومت و ریاست نمود... راضی به مقام کدخدایی و ریاست نشده و مقامی فوق آن را طالب گردید... .
2. سلطنت
...سلطانِ [چیرگی] اقوام و بستگان پادشاه را با هئیت وزرا و اُمرای مملکتی، حوزه سلطنت می‌گویند. پس هر وقت که کلمه سلطنت در تِلو عبارات و مطالب ذکر شود، مقصود از هیئت جامعة سلطان و بستگان اوست به انضمام هئیت وزرا و امرا مملکتی.
3. دولت
و اصل سوم تشریح کلمه دولت است. آنچه از نتایج افکار و گفته علمای این فن مستفاد می‌شود، دولت عبارت است از قوه و فشار یک هئیت ملتی؛ یعنی قوة ملی. افراد هئیت مملکتی را دولت نامند و لیکن باید دانست که همیشه وزرای هر مملکتی، آلت اجرائیه و تجزیه آن قوه و فشارند. به این معنا که هر وقت دولت گفته می‌شود، مراد آن قوه ملی است که از هئیت وزرا به مقام اجرا گذارده می‌شود. مثلاً وقتی می‌گویند دولت ژاپون با دولت روس جنگ می‌کند، مقصود آن قوه ملی ژاپون است که با قوه ملی روس در مصادمه و مصادفه است؛ نه شخص سلطنت یا ملت یا وزرا روس یا غیره. در اینجا توضیح این نکته لازم است که همیشه قوه ملی به توسط هئیت وزرا تجزیه می‌شود. پس دولت عبارت شد از قوه ملی که توسط کابینه وزرا به مقام اجرا گذاشته می‌شود...  .
این روزنامه‌ها، دولت (آن نهاد نوپدید) را با سلطنت؛ یعنی چیرگی یک فرد خاص بر دیگران متفاوت می‌دانستند و به همین دلیل افزون بر تعریف دولت، به چیستی وظایف و اختیارات دولت و سلطان در برابر ملت می‌پرداختند. حبل المتین در مقاله‌ای با عنوان «نسبت سلطنت به رعیت و رعیت به سلطنت»، در این‌باره سخن گفت. این گفتار از این دید مهم شمرده می‌شود که حبل المتین برای فروکاستن از «حیطه اقتدار و تسلط سلطان» بر مردم (رعیت) تلاش می‌کند؛ یعنی می‌کوشد که پیوند ژرف روح و جسم را در جای روابط چیره و یک‌سویه پدر ـ فرزندی، شبان ـ رمه‌ای و...، بنشاند و حقوقی برای رعیت در نظر آورد و وظیفه‌های سلطان را برشمرَد:
جمعی می‌گویند نسبت سلطان به رعیت، نسبت پدر است و فرزند. طایفه‌ای گویند نسبت شبان است و گوسفند. بعضی گویند نسبت سلطان به رعیت، نسبت کشتی‌بان است و فروَند (کشتی) و محققین از حکما و سیاسیون، در تشریح و توضیح این مطلب مثال خوبی آورده‌اند و بیان خوشی کرده‌اند. آن مثال چیست و آن بیان چه؟ گویند نسبت سلطان به رعیت، نسبت روح است به بدن. روح بی‌بدن در این جهان حکمی ندارد و تصرفی نکند... . [سلطان] باید با تمام آحاد رعیت ارتباط خاصی داشته باشد. هیچ فردی از رعیت از حیطه فرمان او خارج نباشد و در زمان احتیاج هر فردی را به امری فرمان‌فرما باشد... .
محمدجعفر میرزا، پس از تعریف آن اصول پنج‌گانه زندگانی، درباره حقوق دولت (سلطان) و ملت بر یک‌دیگر سخن گفت:
حقوق ملت بر سلطان
پادشاه هر مملکتی باید افراد تبعه و رعایای خود را به منزله فرزندان نوعی خود محسوب داشته، حدود و حقوق فوائد و منافع آنان را علی المتساوی محفوظ بدارد...، در تربیت و تمدن و ترقی آنها کوتاهی ننمایند و حتی‌المقدور، حافظ و حارس و راعی ملت بوده باشد.
حقوق دولت بر ملت
محض حفاظت از حدود و ثغور مملکت، باید از ملت سرباز، پلیس، ژاندارم [و]...
گرفته تا بتوانند همیشه اردوهای منظم در حدود و ثغور مملکت در نقاطی که
لازم می‌دانند، گذارده و نظم و نسق داخلة مملکت را به هر نحو که مقتضی می‏داند
ترتیب داده... .
وی سپس درباره مالیات و لزوم تصویب آن نزد وکیلان مجلس شورای ملی؛ یعنی نمایندگان ملت سخن گفت و وظیفه تأمین این قوا را بر عهده ملت دانست:
حقوق ملت بر دولت، حفظ مراتب و منافع افراد رعایاست؛ چه در داخله و چه در خارجه. ضایع نگذاردن حقوق ملت در هر رتبه و درجه که باشد، محفوظ داشتن ملاحظات پُلتیکی و اتفاقات سیاسی فرد فرد رعایا در خارج از مملکت، تسهیل امور تجاری و حمل و نقل مال‌التجاره، تسطیح طُرق و شوارع، ترسیم خطوط مخابرات و...، امنیت و آسایش داخله مملکت، آزادی اقلام و افکار، آزادی عقاید به میزانی که هیچ‌کس از حدود خود خارج نشود... .
3. تعریف دولت مشروطه و تفاوتش با نظام استبدادی
دسته سوم روزنامه‌هایی‌اند که به‌ویژه به تعریف دولت مشروطه و تفاوت آن با دولت مستبده و جداسازی‌اش از آن می‏پرداختند. روزنامه‌های ندای وطن، تمدن، صبح صادق و مجلس در این دسته می‌گنجند.
تمدن  به تعریف دولت مشروطه و مستبده و ویژگی‌های هر یک از آنها می‌پرداخت و دولت مشروطه را «دموکرات» و برآمده از ملت می‌خواند:
در ممالکی که قوة تسریع و تنفیذ، در دست افراد ملت است و اساس سلطنت بر مبنای «دیمکراسی» است از قبیل دُول مشروطه و جمهوری، ترقی دولت و عظمت سلطنت تابع ترقیات ملی است و تا وقتی که ملت، صاحب حیات استقلالی نگشته و احتیاجات نوعیه را رفع نکرده و در میدان تمدن با ملل دیگر مسابقه ننماید. ممکن نیست در سلطنتشان استحکام و عظمتی حاصل شود، ولی در نقاطی که افراد ملت، مسلوب‌القدره و منتزع‌الاختیارند، اساس سلطنت بر مبدأ «دیسپوتی» است؛ یعنی ملت در میان دو دست دولتیان، نوعی عاجز و ناتوانند که محصول صرف وقایع محضند. دولتیان با وجود هلاکت ملت و فقرِ ناس، قوای نظامی خود را تکمیل کنند و ملت را آلت ملعبه سیاست خود سازند... . قوت دولت مشروطه، تابع ملت است و ضعفش نیز حاصل ضعف ملت ...  .
ندای وطن ، دولت‌های مشروطه و استبدادی را با یک‌دیگر می‌سنجید و «سلطنت مشروطه» را از آن «ممالک متمدنه» می‌دانست:
در دوره استبداد در هر مملکت، چون افراد ملت از اجزای دولت رنجیده خاطر و دل‌تنگ هستند و آنها را غاصب و متصرف به غیر حق می‌دانند و دشمنِ جان و مال و ناموس هم می‌خوانند ـ واقعا هم راه دوری نرفته بودند ـ، از این جهت هر دشمنی را که به طرف آنها حمله می‌کرد، خوشحال می‌شدند و به امید اینکه از چنگال ظلم اینان راحت شوند، آنان را تقویت می‌کردند...، اما در مملکت متمدنه، افراد داخله از استقلال دولت محافظت و حمایت می‌نمایند؛ چنانچه حالت ترانسوالیان بر تمام اهل عالم معلوم شد که چگونه مرد و زن، صغیر و کبیر با تمام جان و مال خود از وطن خود مدافعه نمودند... . سلطنت مستبده هر کجا که باشد، صرف به ظلم و عدالت قائم شده و حقوق مشروعه افراد تبعه را غصب و آزادی را از آنها سلب می‌نماید. در سلطنت مشروطه و مملکت متمدنه، تمام افراد تبعه در حکم اهالی یک خانه و افراد یک فامیل هر یک خود را مسئول حفظ آن خانه می‌دانند؛ نهایت یک نفر از خود آنها رئیس است و دیگری مستشار و دیگری ناظر و... یا در حکم اعضای یک بدن که بالتمام از یک‏دیگر محافظت و مدافعه می‌نمایند .
نویسنده این مقاله در ندای وطن، دولت را به سه گونه مشروطه، مقننه و مستبده تقسیم می‌کرد و پسندیده‌ترین گونه دولت را مشروطه می‌خواند و آن را از دو گونه دیگر قدرت (قانونی و مستبده) برتر می‌شمرد. نکته مهم در این تعریف، جداسازی مفهوم دولت مشروطه و مقننه از یک‌دیگر است:
... هر چند بر حسب زمان، مهر لمعان شاهنشاه مبرور ـ انار الله برهانه ـ دولت و ملت ایران از ظلمت‌کده استبداد نجات یافته، دولت قانونی و صاحبِ مجلس مقننه شده، ولی دولت قانونی یک درجه پست‌تر از دولت مشروطه است و بهترین اقسام دولت‌ها که موافق تمدن عصر و باعث احیای مُلک و ملت و آبادی مملکت و آزادی رعیت است، همان دولت مشروطه است و آن حقوقی را که دولت و ملت مشروطه در انجمن بین‌الملل دارا هستند، نصیب دولت قانونی نیست؛ چنانچه حقوق دولت قانونی را دولت مستبده ندارد و دولت مستبده عین بربریّت و ملازم با توحش است و درجه اول ترقی‌اش که پا به دایره ترقی می‌گذارد، قانونی شدن است و درجه اکمل و اجلّ و اعلای آن، مشروطه بودن ... .
ندای وطن در مقاله دیگری، تعریفی که از دولت عرضه کرد و آن را هیئت (گروهی)
از افراد ملت دانست که برای اجرای قوان و حفظ امنیت مملکت گزینش و مأمور می‌شوند  و بر این پایه، دولت را به سه دسته «ظالمه یا مستبده ظالمه»، «قانونی یا مقننه» و «متمدنه عادله» و متمدنه عادله را به دو دسته «مشروطه» و «جمهوری» تقسیم کرد و مشروطه را بهترین گونه دولت خواند؛ زیرا «[آن] دولتی [است] که در آن برای هیئت مجریه یک نفر رئیس معین می‏کند که تحت اختیار و اقتدار او دوائر اجرائیه مرتب می‌شود».
روزنامه مجلس ، سلطنت مشروطه را برآورنده حقوق ملت دانست و مجلس شورای ملی را نمودِ بدل شدن قدرت مطلقه به مشروطه دانست:
... چاره‌ای ندیدند که قوة مجریه را از قوه وضع قواعد در اجرای قوانین اسلامی جدا سازند؛ یعنی حقوق ملت را از دست دولتیان گرفته به خود ملت واگذار نمایند و برای رسیدن به این مقصود راهی نیافتند مگر اینکه تأسیس مجلس شورای ملی که اساس اسلامیت است نمایند؛ سلطنت مطلقه را بدل به سلطنت مشروطه کنند... .
سازگاری اندیشه‌های اسلامی و جدید را با یک‌دیگر، در این سخن می‌توان دید. این روزنامه در سخنی دیگر نبود طبقه متوسط (تُجار و کسبه) را در هر کشور یا جامعه‌ای مانند ایران، علت وجود استبداد در آن کشور دانست و وجود آن را موجِد «سلطنت ملی» برشمرد .
صبح صادق نیز در این‌باره چنین نوشت:
در هر دولتی که دسته وزرا، تحت اوامر سلطان واقع شوند و به میل و اراده شخص پادشاه محکوم باشند، آن دولت را مستقله و مستبده گویند و اگر هئیت وزرا در مقابل مجلس شورای ملی قسم یاد کرده مسئولیت را عهده نماید، در این صورت دولت مشروطه گویند... .
حبل المتین، مملکتی را مشروطه می‌خواند که در آن «تکلیف سلطنت، رجال دولت و حدودِ هر یک از وزرا و شخص پادشاه مشخص باشد... ». این روزنامه در مقاله دیگری با عنوان «دولت مشروطه چیست؟»، با توصیف دولت مشروطه و شیوه‌های گوناگون
حاکم شدن نظام مشروطه در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه، ژاپن و امریکا، نظام حاکم انگلستان را که در آن «ریاست این نظام را سلطنت به ارث دارد»، برای ایران پیش‌نهاد کرد .
بر آنچه با توجه به تقسیم‌بندی پیش‌گفته عرضه شد، این نکته را نیز باید افزود که «جناح‌بندی» و مرزبندی دقیق و روشنی در دوره اول مجلس در مطبوعات وجود نداشت؛ زیرا هنوز «احزاب» در این دوره پدید نیامده بودند و روزنامه‌ها نیز به طور دقیق بیان‌کننده اندیشه‌های گردانندگان آنها شمرده نمی‌شدند. از این‌رو، سامان دادن دیدگاه روزنامه‌ها بر پایه «خط فکری» حاکم بر آنها آسان نیست. تعریف‌های آمده درباره دولت در این روزنامه‌ها، بیش‌تر ترجمه نوشته‌های غربیان یا بازتاب آثار پیشین بود و به همین دلیل، بدون در نظر آوردن تفاوت‌های آنها با یک‌دیگر، معانی و مفاهیم مشترک میان آنها بسیار به چشم می‌خورد.
مهم‌ترین ویژگی مطبوعات در این دوره، تلاش آنها برای تعیین جایگاه نظام جدید در سنجش با نهاد سلطنت است. اگرچه این ویژگی به طور مستقل، یکی از عنوان‌های این جستار بود و درباره‌اش سخن رفت، اهمیت آن با توجه به این نکته آشکارتر می‌شود که همه روزنامه‌ها بدون در نظر آوردن مقاله برتر (نخست) در آنها، به شیوه‌ای در این‌باره قلم می‌زدند. نهاد سلطنت در مجلس اول آسیب دید، اما هنوز از قوت برخوردار بود و نادیده انگاشتن آن امکان نمی‌پذیرفت. از این‌رو، روزنامه‌ها افزون بر کوشش در راه توصیف نظام جدید، تلاش می‌کردند که نظام مشروطه را چیزی جز «حاکمیت بلامنازع» یک فرد بر مردم بنمایند و مهم‌ترین ویژگی‌های آن را که برخورداری از مجلس، انفکاک قوا و ... بود، به شیوه‌های گوناگونی توضیح دهند، اما به هر روی یا از دیگر سوی، سلطنت به طور عینی در ساختار قدرت ایران وجود داشت و بنابراین، نخبگان با تأکید بر حاکمیت این نظام جدید، مشروطه (مدرن) کردن این ساختار را دنبال می‏کردند، یعنی الگویی
پیش می‌نهادند که با سلطنت سازگار باشد. به همین دلیل روزنامه‌های مجلس، تمدن
و ندای وطن از سلطنت مشروطه سخن می‌گفتند و حبل المتین نظام مشروطه انگلستان را الگوی خوبی برای جامعه ایران می‏خواند و از سوی دیگر صبح صادق و حبل المتین، به آشکار ساختن وظیفه‌های سلطان در برابر ملت (مقید کردن سلطان) می‌پرداختند
و روح القدس سلطنت و علمای سوء (بد) را عامل جدایی سلطنت و رعیت از
یک‌دیگر می‌شمرد.
چنین گفتارها و مقالات؛ همچنین تلاش اهل مطبوعات را برای کاستن از تنش
افزون شونده‌ای نشان می‌داد، که بر روابط دربار و سلطنت با حامیان مشروطیت
سایه می‌افکند.
ب) مجلس دوم (1329-1327 ه.ق)
روزنامه‌های دوره دوم مجلس، بیش‌تر بر «حکومت ملی» تأکید می‌کردند؛ یعنی عنوان‌های دولت ملی، حکومت ملی و سلطنت ملی، در آن دوران به اصطلاح رایج بدل گردید. این عنوان در دوره نخست مجلس، کم به کار می‌رفت؛ زیرا دربار و سلطنت در دوره اول در برابر مجلس بود و رقیب سرسخت آن شمرده می‌شد. دولت ملی از دید مشروطه‌طلبان این دوره هنوز به شکل کامل تحقق نیافته بود و از این‌رو، همه توان آنان برای فروکاستن از کشمکش‌های آشکار و نهان این دو نیروی معارض صرف می‌شد. آنان در سازگار و هم‌آهنگی ساختن سلطنت و مجلس با یک‌دیگر می‏کوشیدند، اما مجلس در دوره دوم با از میان رفتن سلطنت معارض، بر آن چیره شد و حکومت ملی بدون رقیب پدید آمد. بنابراین، روزنامه‌های این دوره یا به شرح و توصیف حکومت ملی و ویژگی‌های آن می‌پرداختند یا با باور به اینکه نظام کنونی ایران، بر «حکومت ملی» استوار است، درباره این شیوه حکومتی سخن می‌گفتند که این روی‌کرد نیز یا به شکل گفتارهایی درباره انتظارهای به‌جا از حکومت ملی حاکم یا به صورت نقد کارهای آن بر کاغذ می‌نشست. از دید این روزنامه‌ها نیز، نظام استبدادی در برابر حکومت ملی جای می‌گرفت. همچنین روزنامه‌ها در این دوره، دولت ملی را در پیوند با برگزاری انتخابات عمومی و تفویض ادارة حکومت به نمایندگان برگزیده ملت می‌دیدند. علت توجه روزنامه‌ها به این مسأله، بازبینی و بررسی نظام‌نامه انتخابات در دوره دوم مجلس بود که سرانجام پس از بحث‌های فراوان درباره‏اش، در 28 شوال 1329 مصوّب شد . این موضوع از همین رو به یکی از مباحث مهم روزنامه‌های این عصر بدل گشت. روزنامه‌های استقلال ایران، شرق، ایران نو، مجلس، جنوب و ندای جنوب، در این دسته جای دارند. هم‌چنین در این دوره چهار حزب پدید آمد که هر یک از آنها «روزنامه ارگان» نیز داشتند. حزب دموکرات، حزب اعتدالیون، حزب ترقی‌خواهان و حزب اتفاق و ترقی، از احزاب این دوره به شمار می‌روند. ایران نو، ارگان حزب دمکرات، مجلس، ارگان اعتدالیون، جنوب، ارگان ترقی‌خواهان و استقلال ایران، ارگان حزب اتفاق و ترقی بود. بنابراین، بدون در نظر آوردن این واقعیت که همه روزنامه‌های مجلس دوم، از حکومت ملی سخن می‌گفتند، تأثیر دیدگاه حزبی را در برخی از مفهوم‌ها نیز گاهی می‌توان یافت؛ چنان‌که ایران نو دین را از سیاست جدا می‌دانست، درباره دولت و در توضیح مفهوم دولت ملی، به انتشار گفتارهایی که دولت را با مفاهیم اسلامی می‌آمیختند، کم‌تر می‌پرداخت و به جای آن بر موضوع‌هایی مانند آزادی و ... بیش‌تر تأکید می‌کرد، اما مجلس؛ یعنی مهم‌ترین رقیب آن و جنوب، شیوه‌ای میانه در پیش گرفته بودند و با روی‏کردی دینی (اسلامی) به برخی از مفاهیم، در آشتی دادن مفهوم‌های نوپدیدی مانند دولت با اندیشه‌های اسلامی می‌کوشیدند. البته شرق، روزنامه‌ای مستقل و به پیرو دموکرات‌ها بود. با اینکه روی‌کردی دینی این روزنامه به دولت کم‌رنگ می‌نمود، به گروه‌ها (قشرها)ی کم درآمد در برابر «اشراف و اعیان» جامعه توجه می‌کرد.
استقلال ایران  نیز حکومت ملی را بر آرای همگان و شرکت همه مردم را در کار حکومت، حق تک تک افراد ملت می‏دانست .
این روزنامه دولت ملی را برآمده از ملت می‌شمرد و شیوه صحیح اداره جامعه را با چنین دولتی، واگذاری آن به نمایندگان ملت و سرباززدن از پذیرش حکومت ستم‌گرانه یک فرد می‌شناخت:
مداخله کلیه افراد هیئت هم ناشایستگی‌ها دارد. پس نمایندگان افراد هیئت باید ودیعه‌دار عموم بوده، اقتدار آرای ملی را در دست گیرند. متانت این دلایل به قدری است که کل دنیا در راه نتایج قبول آن جان می‌دهند، اما حکومت ملی فقط با تغییر اشخاص صورت نخواهد گرفت... . این است که طرف‌داران حکومت ملی، یک اسلوب مخصوصی برای رسیدن به این حکومت تعیین کرده و در خاتمه تکمیل خدمت‌گذاری خود به نوع بشر می‌گویند تا در عالم حقیقت، اختیار امور به دست ملت و حدود کل افراد محدود نباشد، حکومت بی‌اساس جمع را به حکومت ظالمانه یک فرد ترجیح نباید داد  .
این روزنامه در گفتار دیگری به تعریف دولت (حکومت به گفته نویسنده مقاله) و وظیفه‌های آن در برابر ملت پرداخت:
حکومت؛ یعنی آن دسته که منتخبین ملت، هیئت رئیسه آن را به حکم‌داری قبول کرده، حکم‌ران بشناسد. به ملت خویش مقروض است و چه چیز؟ انتظام داخلی، حفظ حق خارجی، اطاعت بر قانون و قانون گذاردن پارلمان، محافظت آزادی، تدارک همه گونه وسایل ارتقا و تعالی... .
شرق  پایه «سلطنت ملی» را بر بنیاد تفکیک قوا (جداسازی نیروهای مجری و قانون‌گذار) می‌دانست و حکومت نااستوار را بر این پایه، حکومتی در قدرت فردی بوالهوس یا هیئتی خودسر شمرد  و در گفتار دیگری به سنجش حکومت‌های ملی و دیوان‌سالار (آریستوکرات) پرداخت و در پی این بود بود که حکومت ایران را از گرفتار شدن در دام آریستوکراسی برهاند:
آن ترکیب حکومتی که آمال آرزوی آزادی‌خواهان و مساوات‌دوستانِ هر ملت و هر جماعت است، عشقش حس داران را مفتون و مجذوب خود ساخته، دیوانه‌وار به فداکاری واداشته و وامی‌دارد، همانا حکومت ملی یا حکومت عالی است که مایه عزت و سعادت انسانی است. مناط حکم‌داری این حکومت، امتیاز علمی و فضلی و عقلی، اساسش شوروی [شورایی] می‌باشد. تمول، تسلط، آقازادگی و استخوان‌داری، شارلاتانی در این حکومت ابداً به کار نمی‏آید. افراد ملتِ حکومت ملی، در حقوق انسانیت مساوی، تفوق و رجحان به واسطه معرفت و جدیت در اقدامات، ملحوظ می‌گردد. هر کس از هر طبقه و از هر طایفه؛ چه عالی چه دانی، فضلش بیش‌تر و خدمتش به ملت و ملک فزون‌تر گردید، احتراماتش بیش‌تر و فزون‌تر می‌شود... . مقصود ما این است که اساس حکومت ما، حکومت ملی شود، چنگال اشرافی گریبان ما را نگیرد... . در این موقعِ عُمر عالم و در این زمان ترتیبات معجزنمای اولاد آدم، این همه راه دور و درازیی که ما عقب مانده‌ایم غیر از حکومت ملی هیچ چیز ما را به رهروان نمی‌رساند، به‏سرعت ما را ترقی نمی‌دهد و هیچ مشوّقی و هیچ محرکی برای جماعت ما بالاتر و بهتر از این نیست که افراد ملت ما بدانند شرط وزرات و لازمه ریاست امتیاز فضلی است. آقازادگی، شرط وزارت نیست. هیچ شبهه نیست. همین که ملت این مسأله را فهمیدند و یقین کردند، هر گدایی اولاد خود را به تحصیل وا می‌دارد، هر گدازاده هم خود را صرف ارتقا می‌کند... .
ایران نو  نیز به شیوه‌های گوناگون از حکومت ملی سخن می‌گفت و پایه آن را بر بنیاد آزادی (حریت) می‌گذارد و «نظامی پارلمانی» پیش می‌نهاد:
تکامل سیاسی به انقلاب مشهور فرانسه خاتمه یافت و از همین دوران است که مبانی جدیده و مستقیمه نمایندگی ملت آغاز می‌یابد. بنای پارلمانی در این دوره، در واقع به اصول حکومت ملی وضع گردید که به منافع و اشکال و صور مختلفه متصله به یک‌دیگر مربوطیتی نداشت. از این زمان است که پارلمان در حقیقت مرکز حیات سیاسی وسیله تطبیق اصول حکومت ملی می‌شود .
ایران نو که دولت ملی را در پیوند با آزادی می‌دید، در این‌باره چنین می‌نوشت:
تا مصونیت افراد و حریت برجا نباشد، اصول مشروطیت پایدار نمی‌گردد. مصونیت و حریت، رکن رکین است که به زور آن، اساس حکومت ملی استوار می‌گردد. اگر ملتی این دو نعمت را برخود روا ندارد، چگونه می‌تواند سلطنت حقیقی را که عبارتست از حکومت ملی در دست خود بگیرد .
این روزنامه هم‌چنین نمایندگان ملت را به پاسداری از این دو اصل موظف می‌دانست. ایران نو نیز روش گرداندن جامعه را بر پایه واگذاری (تفویض) اختیار ملت به نمایندگان برگزیده آنان استوار می‌دانست . این روزنامه، انتخابات عمومی را بخش بنیادین حکومت می‌شمرد و برگزار نشدن انتخابات عمومی را ناقض حکومت ملی می‌خواند:
... حکومت ملی لازم دارد که ملت آن را به واسطه نمایندگان خود تشکیل نماید و اگر قانون انتخابات حاوی شرایطی گردد که قسمتی از ملت را از انتخابات محروم کند، آن‌وقت بالطبع کسانی که حکومت ملی را تشکیل خواهند نمود، ملت نبوده یک قسمتی از آن خواهند بود. در این صورت، آن حکومت را چگونه می‌شود ملی گفت .
جنوب  نیز، حکومت را بر جامعة مشروطه، ملی می‌دانست؛ یعنی آن را برآمده از از ملت می‌شناخت و شیوه ادارة چنین حکومت را بر پایه واگذاری آن به نمایندگان برگزیده ملت استوار می‌کرد . این روزنامه در گفتار دیگری «قوای طبیعیه» حکومت ملی را «روحانی، اشراف و اعیان، وعاظ و اهل منبر، ایلات و قبایل» می‌شمرد و استواری (استقرار) و جای‌گیری آن را به بهره‌گیری از این قوا وابسته می‌کرد .
ندای جنوب که پس از بسته شدن جنوب منتشر شد، با توصیف حکومت ملی، این شیوه حکومت را با استناد به فرموده امام علی با فرمان‌های دینی سازگار می‌دانست:
در حکومت ملی، فرمان‌فرمای مملکت، هیئت اجتماعیه ملت است. مسئول سعادت و شقاوت خود ملت است. افراد ملت در اداره کردن حکومت عمومی، صاحب رأی و حق دخالت در هر قسم اصلاحات نوعی و تنسیقات داخلی مملکت خود دارند؛ به‌حدی که اگر یکی از آنها بخواهد خود را از این حد محروم نماید، نه تنها حق خود را ضایع داشته، بلکه شرعاً و عقلاً پشت پا به حقوق سایرین هم زده است. صریحِ «کُلّکم راع و کُلکم مسئول عن رعیته»، به‌حق، یک حکومت ملی را به جامعه بشری سپرده. به علاوه هریک از افراد را ذمه‌دار حوایج نوعیه و حقوق مدنیه قرار داده و همه در رفع احتیاجات عمومی و تکمیل نواقص معاشی نسبت به یک‌دیگر ضمانت و کفایت دارند و اگر یکی از افراد از آنچه در عهده اوست تهاون ورزد، در انتظام هیئت جامعه ملی اخلال نموده و مسئول خواهد بود. بالاختصاص اگر تضامن در امری باشد که اساس نظم و آسایش و تأمین و رفاهیت عامه در آن ملحوظ باشد، در این صورت باید همه افراد ملت بالمساوات خود را شریک ذمه‌دار بدانند و اگر تکاهل و تسامح روا دارند، اختلال بر آسایش عموم که سهل است، استقلال هیئت ملی را به انعدام و اضمحلال دعوت نموده‌اند... .
مجلس نیز حکومت ملی را حکومت برگزیدگان ملت می‌خواند و اعتبار چنین حکومت را برآمده از رأی ملت به آن می‏دانست:
حکومت ملی عبارت است از حکومت برگزیدگان ملت و منتخبین عامه که مستقیماً یا به واسطه، از طرف ملت برای اداره کردن ذمة حکومت انتخاب شده و به وکالت و نیابت خود ملت، وظایف دولتی را اشغال نمایند. حکومت در سلطنت ملی با شخص ملت است و هواخواه سلطنت کنونی، دوست ملت و دشمن حکومت حاضره دشمن ملت است... .
مجلس در گفتار دیگری به رد سلطنت الاهی پرداخت و دست‌خطی که برای تأیید این چنین سلطنتی در این روزنامه چاپ شده بود، نامعتبر شمرد:
چگونه در چنین موقع که ملت به ریختن خون جوانان رشید خود موفق به انتخاب سلطان گردیده و قوه سلطنت پس از آنکه کاملا در تصرف خود آورده به‌طور امانت و ودیعه به شخص شخیص اعلی‌حضرت سپرده، باز همان مضامین دوره استبداد را تجدید می‌نماید و سلطنت را موهبت آسمانی و عطیه نیروانی می‌شمارند. امروز موقعِ این سخنان گذشته و این حرف‌ها، حرف‌های پوسیده و از نظر افتاده است. بلی این قبیل تصورات در دو قرن پیش از این، خیلی بر قلوب و صدور ملل راسخ بود. پادشاه را مؤیَّد از آسمان می‌دانستند و قبول عامه را قابل اعتنا و اعتبار نمی‌شمردند. اول کسی که این رشته موهوم را پاره کرده و شیرازه این گونه خرافات را [از] هم پاشید، فیلسوف معروف فرانسه ژان ژاک روسو است که در قرن هجدهم میلادی ظهور کرد و مبنای فلسفه خود را بر این قضیه نهاد که هر تسلط و اقتدار و هر قوه و قدرت، در دست ملت است. ملت کل در کل است. مقامش، فوق مقام است و هر سلطنت و ریاست که انتخاب ملت نباشد، باطل و غصب است. انتشار این مسأله، غُلغله در عالم افکند و مبدأ و منشأ شورش کبیر فرانسه گردید؛ زیرا که سلاطین فرانسه خود را از جانب خدای دانسته و عوام و خواص را عاری از هر قدرت و حق می‌پنداشتند، بلکه غالب مردم نیز همین اعتقاد را داشته و پادشاه را کمر بستة اولیا و منظور نظر خدا می‌گفتند و سلب چنین عقیده از لوحة سینه، کاری مشکل و امری خطیر بود و مدتی وقت و جنگ و شورش لازم داشت... .
نویسنده این مقاله در دنباله نوشتار خود نیز با اشاره به باورهای شیعیان و اهل‌سنت، اسلام را دینی می‌خواند که به سلطنت و پادشاهی باور ندارد. از دید مجلس، اعتقاد شیعه به اینکه «خلافت» حق امام است و در دوران غیبت او «عامه مسلمین» حق دارند که هر که را بخواهند، خود برگزینند، در قانون اساسی نیز تأیید شده است. این روزنامه هر قوه را برآمده از ملت می‌دانست و سلطنت را ودیعه‌ای الاهی می‌شمرد که ملت آن را به پادشاه وامی‌گذارد .
نتیجه
چیستی و ویژگی‌های مشروطه؛ یعنی دولت پسندیده مشروطه‌خواهان به شیوه‌های گوناگونی در روزنامه‌ها (مطبوعات) دوران مشروطیت بازتابید. بنابراین، حتی بدون در
نظر آوردن زمینه‌های پیدایی و روند دگرگونی این دولت، ویژگی‌های آن را در
این رسانه‌های مکتوب می‌توان بازیافت. جز گفتارهایی که گاهی از این روزنامه‌ها
نقل شد؛ مانند آشتی دادن نظرهای نو درباره دولت با اندیشه‌های اسلامی یا جلب کردن توجه خوانندگان به تفکیک قوا و...، به موضوع‌های مشترکی در همه آنها می‌توان
دست یافت:
1. نفی و نپذیرفتن نظام استبدادی و حکومت خودکامه یک فرد یا یک گروه (هیئت) ویژه؛
2. کوشش در سازگار کردن نظام جدید با نهاد سلطنت در روزنامه‌های دوره مجلس اول؛
3. نشاندن «ملت» در جایگاه پایه بنیادی نظام جدید با سخن گفتن از حقوق آن در برابر سلطنت و دولت، در روزنامه‏های دوره مجلس اول؛
4. نشاندن «ملت» در جایگاه پایه بنیادی نظام جدید با سخن گفتن از حق ملت در سهیم شدن در کارهای سیاسی و ... در روزنامه‌های معاصر مجلس دوم.
روزنامه‌های دوران مجلس دوم، از شیوه صحیح حکومت؛ یعنی واگذاری اداره جامعه به دولت به‌واسطه ملت سخن می‏گفتند و با توجه به اینکه مجلس مهم‌ترین پی‌آمد جنبش مشروطیت و نمود دگرگونی حکومت در ایران بود، این واگذاری اختیار را با گزینش نمایندگان (برپایی مجلس و نظام پارلمانی) امکان‌پذیر می‌دانستند.
 
کتاب‌شناسی
الف) روزنامه‌ها
1. میکروفیلم‌ها
1. حسین خان کحال، استقلال ایران، شماره الف/91 و الف/92، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
2. طباطبایی، ضیاءالدین، شرق، شماره 86، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
3. کرمانی، مجدالاسلام، ندای وطن، شماره ن/38 و ن/39، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
4. شبستری، محمود، ایران نو، شماره الف/ 453 (1386)، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
2. مکتوبات
1. خیرالنساء (بدر) تنگستانی و احمد تنگستانی (بهار 1371)، جنوب، بی‌جا، علی تنگستانی.
2. خیرالنساء بدر و احمد تنگستانی (بهار 1371)، ندای جنوب، بی‌جا، علی تنگستانی.
3. صوراسرافیل، جهانگیرخان (1361)، صوراسرافیل، تهران، نشر تاریخ ایران.
4. طباطبایی، محمد (1375)، مجلس، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی و مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها.
5. کاشانی، جلال‌الدین (1383)، حبل المتین، مؤسسه انتشارات و چاپ دانش‌گاه تهران و مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
6. گلبن، محمد (1361)، روح القدس، تهران، نشر چشمه.
7. مؤیدالممالک، مرتضی قلیخان (1386)، صبح صادق، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی.
8. هرندی، مدبرالممالک (1383)، تمدن، ، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانش‌گاه تهران و مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
ب) کتاب‌ها
9. اتحادیه، منصوره (1375)، مجلس و انتخابات از مشروطه تا پایان قاجاریه، تهران، نشر تاریخ ایران.
10. باقری ده‌آبادی، علیرضا (1382)، مطبوعات ارگان در ایران از مشروطه تا انحلال مجلس سوم، تهران، انتشارات همشهری.
11. بامداد، مهدی (1371)، شرح حال رجال ایران، چاپ چهارم، تهران، کتابفروشی زوار.
12. زرگری نژاد، غلامحسین (1380)، رسایل سیاسی عصرقاجار، تهران، کتابخانه ملی.
13. صدر هاشمی، محمد (1363)، تاریخ جراید و مطبوعات، اصفهان، چاپ کمال.
14. کسروی، احمد (1371)، تاریخ هیجده ساله آذربایجان (بازمانده تاریخ مشروطه ایران)، چاپ دهم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
15. محیط طباطبایی، محمد (1363)، مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تهران، علمی.
16. مستشارالدوله، میرزا یوسف (بی‌تا)، رساله موسومه به یک کلمه، بی‌جا، چاپ سنگی.

تبلیغات