چکیده

چرا نظام مشروطه خواسته‌ها و آرزوهای مشروطه‌خواهان را برنیاورد؟ این نوشتار با گزینش برخی از دورن‏مایه‌های موجود در مقالات روزنامه‌های عصر مشروطیت اصفهان (1325 تا 1332ق)، مانند وظیفه شهروند در دولت مشروطه، نهضت خودکفایی اقتصادی، مدرسه و تأثیر آن در نظام مردم‌سالار، پرهیز از بی‌کاری، امنیت و نظام اداری ناقص و دردسرساز، پاسخ‌های فراوان این روزنامه‌ها را بدین پرسش برمی‌رسد و زمینه‌های فکری پیدایی خودکامگی (دیکتاتوری) رضاخان را از پس واژگان و جملات این مقالات آشکار می‌سازد؛ زیرا گزارش‌هایی درازدامن درباره آغاز شور و شوق مشروطه‌خواهی تا پایان هرج و مرج و آشفتگی چند ساله پس از مشروطه، در آنها می‌توان یافت.

متن

درآمد
اصفهان در عصر مشروطه، به دلیل برخوداری‌اش از پیشینه فرهنگی پربار به
زادگاه ده‌ها روزنامه بدل گردید؛ یعنی هفت یا هشت هفته‌نامه، در مشروطه نخست و کمابیش همین اندازه در مشروطه دوم (پس از فتح اصفهان) در این شهر منتشر شد. این سندهای معتبر و بسیار مهم، منابع گران‌سنگی برای پژوهش‌گران مشروطیت اصفهان
به شمار می‌روند.
این نوشتار، با فرض اینکه مقاله‌های منتشر شده در آن روزگار، چکیده و دربردارنده ده‌ها، بلکه صدها خبر است، بدون توجه به اخبار و تنها با بررسی مقالات روزنامه‌های آن دوره، تصویری از وضع فکری و اجتماعی جامعه آن روز ایران به‌ویژه اصفهان عرضه می‌کند. برای نمونه، سخن گفتن مقاله یکی از روزنامه‌ها درباره امنیت و یادآوری لزوم آن به اولیای امور، از وجود ده‌ها و صدها ناامنی و راه‌زنی در آن دوران خبر می‌دهد که بسیاری از آنها در بخش خبری همان روزنامه گزارش شده‌اند . دغدغه‌های فکری تأثیرگذار آن دوره را با گزینش نکته‌هایی از این مقالات نمی‌توان بازتابید، اما موضوع‌های مهمش را در آنها می‌توان یافت.
وظیفه شهروند در دولت مشروطه
مشروطیت که موجب پیدایی گونه‌ای از نظام حکومتی مردم‌سالار در ایران شد، در پی پر کردن شکاف ویران‌گر و زیان‌بار دولت ـ ملت بود. این اندیشه پس از قرن‌ها به «رعیت» فهماند که دولت نه نظامی زورگو، قلدر، مُطاع و گیرنده مالیات، که مجموعه‌ای از خود جامعه و برگزیده آن است؛ گروهی که همه افراد خود را در برابر دردها و کاستی‌هایش باید مسئول بدانند. روزنامه جهاد اکبر ، چند ماه پس از مشروطیت، این نظریه را چنین بازخوانی کرد:
بالجمله باید دانست که امروز دولت ایران به اسم حریت و آزادی، ما را مقید کرده و تا اندازه‌ای از زحمات خود کاسته و به گردن ما انداخته. امروز اگر دولت ایران مقروض باشد، باید همت در ادای قرض دولت کرد و برای خلاصی زین مذلت راهی پیدا کرد. امروز اگر مالیه دولت، کفایت مخارج مملکت‌داری نمی‌کند، ما باید به میل قلبی، در کمال جد و جهد، اسباب ازدیاد مدخول دولت را فراهم کنیم. امروز باید شهرهای ایران را مثل بلاد خارجه صاحب فابریک و کارخانجات کنیم. امروز باید خود را از احتیاج به دیگران خلاص کنیم. امروز باید خود را در شماره ملل بزرگ و دول مقتدره در آوریم. امروز ما هم در شهرهای خود خطوط آهن لازم داریم. ما هم اختراعات محیّره باید بکنیم. ما هم کشتی جنگی و تجارتی می‌خواهیم. ما هم ثروت‌های طبیعی خود را از زیر زمین باید بیرون آورده، مملکت خود را مستغنی کنیم. ما هم باید اِکثار صادرات کنیم، تقلیل واردات بنماییم .
افسوس که پریشانی کارها و مشکلات فراروی نظام مشروطه به اندازه‌ای بود که مردم پس از چهار سال از آن روی گرداندند و به گوشه‌ای خزیدند و نه تنها به مصالح کلی جامعه، که به مصالح و امور اداری و محلی خود نیز بی‌اعتنا شدند. روزنامه زاینده رود  از این واکنش چنین گله کرد:
امروز که به ملت ایران حق مراقبت در مصالح خود داده شده، هیچ روا نیست که به گوشه راحت نشسته، تهیه لوازم آسایش خود را از دیگران بخواهد. ملت بایستی از نظمیه انتظام بخواهد، از بلدیه انجام وظایفش را طلب کند، از عدلیه عدالت بجوید، از حکومت مراقبت در اجرای قوانین مطالبه نمایند؛ به طور جدی به طور سختی. نه آن است که برخلاف حق چیزی خواسته است. این حقوقی است که او را به بذل جان و مال نصیب شده. این همان حقوقی است که تا مطالبه نکند، بدان نخواهد رسید و الّا اگر بخواهند این‌طور روزگار را به غفلت بگذراند، نه نظمیه برای او کار می‌کند و نه بلدیه در فکر او خواهد افتاد، نه عدلیه حقوق او را محفوظ خواهد داشت، نه طرق امنیت پیدا خواهند کرد، نه وکلا به یاد موکلین خواهند افتاد، نه آسایش پیدا خواهند کرد، نه سعادت روی خواهد نمود، نه محتکرین نان برای او ارزان خواهند کرد. همین است حال که می‌گذرد و همه روز بدتر خواهد شد و طفره که محال است به جای خود، قدمی هم از این حد پیش‌تر نخواهیم رفت، بلکه عقب می‌رویم .
نهضت خودبسایی اقتصادی در اصفهان
دردهای اقتصادی جامعه آن روز ایران فراوان بود. بی‌لیاقتی و مدیریت بد حاکمان و چیرگی بی‌چون و چرای نظام سرمایه‌داری غرب بر اقتصاد کشور که می‌کوشید با ابزاز «ماشین» سیل کالاهای خود را به بازارهای دیگر کشورها روان سازد و ویرانی اقتصاد و صنعت ملی، بسیاری از دل‌سوزان جامعه را نگران می‌کرد. برای نمونه، اصفهان روزگاری مهد صنعت به‌ویژه نساجی، به شمار می‌رفت، اما فراگیر شدن پارچه‌های خارجی در این شهر، نبض بازار را به دست گرفت و موجب تعطیلی کارگاه‌های محلی شد. بنابراین، شگفت نیست که یکی از برجسته‌ترین نمودهای مشروطیت در اصفهان، برپایی نهضت خودبسایی اقتصادی بوده باشد. بزرگان و عالمان این شهر در عصر قاجار، پرپایی شرکت اسلامیه را تنها درمان این درد می‌دانستند، اما آگاهی نسبی طبقات گوناگون مردم از اوضاع و دردهای جامعه پس از مشروطیت، میدان گسترده‌ای برای صاحب‌نظران پدید آورد تا همگان را از پی‌آمدهای سیل ویران‌کننده کالاهای غربی آگاه سازند. روزنامه انجمن مقدس ملی  پس از انگشت نهادن بر مسئولیت شهروندی در دولت مشروطه، به هم‌وطنان خود چنین هشدار می‌دهد:
تا چندی قبل که طفل صغیر نابالغ بودیم، حسن و قبح اعمال ما از پدر بزرگوار و قیّم عالی‌مقدار مسئول بود. الحال که بالغ شدیم و زمام اختیار به دست خودمان است، چرا از مصالح حال خویش غافل باشیم و به ذلت و پریشانی خود بر نخوریم؟ برای جزئیات لوازم زندگی خود محتاج باشیم؟ بدیهی است بنای ترقی هر ملت در اول قدم، رفع احتیاج ظاهری و معنوی از ملت دیگر است. چرا این نکته بزرگ را از نظر انداخته‌ایم و چنین می‌پنداریم که بی‌معاونت صنایع خارجه، زندگانی بر ما دشوار است؟ و حال آنکه این تصور غلط است. اگر کلاه ماهوت گل‌دار سر نگیریم، سر برهنه نخواهیم ماند. اگر پوتین فرنگی پا نکنیم، پای برهنه نخواهیم زیست. آنها که این کلاه کاغذی به سر ما گذاردند و به ما می‌خندند، خود کلاهِ نمد پوشند و بدان فخر کنند.
ای ابنای وطن! تا می‌توانید احتیاجات خویش را از خارجه کم کنید تا ناز و افتخار اجانب بر ما کم شود که همه بلاهای وارده بر ما از احتیاج به اجانب است. احتیاج است که ایشان را گرفتار بلاها و رزایای  بزرگ می‌نماید. احتیاج است که متبوع کامکار را تابع بی‌اعتبار نماید ... چرا ترویج امتعه و اقمشه وطنیه خود نکنیم؟ چرا لباس خود نپوشیم و از دیگران عاریت نماییم و خانمان خود را به بهای آن بر باد دهیم؟ شرافت و جلالت به لباس ماهوت الوان یا فاستونی آسمانی نیست، به حریر و قوس و قزح یا اطلس مادام نیست. شرافت به پوشیدن کرباس مملکت خودمان است که تار و پودش به دست مادران و خواهران وطنی ما رشته و به دست‌رنج برادران بافته شود. ملتی که در عرض سی ساله، راه سیصد ساله ترقی را پیمودند و بر تمام دول عالم سبقت گرفتند، ابتدا به پارچه‌های ضخیم علفی مثل گونی از وطن خود، قناعت کردند و پوشیدن آن را فخر دانستند و زیر بار ذلت حریر و دیبای غیر نرفتند تا لباس عزت پوشیدند و اول دولت و ملت عالم به شمار رفتند.
ای ابنای عزیز وطن! تصور نمایید امروز نیز صد سال قبل است که ما اهالی ایران رابطه با خارجه نداشتیم و افعال آنها را سرمشق خود نمی‌پنداشتیم و امتعه فرنگ به مملکت ما نیامده بود. چگونه پدران ما مایحتاج خود را تدارک می‌نمودند و اعتبار ملیه خود را محافظت می‌نمودند و مفاد این شعر را معتقد بودند:
کهن جامه خویش پیراستن
  به از جامه عاریت خواستن

مسلم است اگر چندی با پارچه‌های وطن خود قانع شویم و به تاریکی پی‌سوز خود بسازیم، به زودی شب ظلمانی ما مبدّل به صبح نورانی شود و فابریکات جدیده و کارخانجات عدیده در مملکت ما گشاده گردد و به همان وضع خارجه اعمال نماییم و به سعادت و خوش‌بختی نایل گردیم و زحمات سیصد ساله آنها را به وقت کم، نتیجه گیریم. علت این است که ما اهالی ایران هنوز اقدام در کاری نکرده‌ایم و همه کار را از خود بزرگ‌تر می‌شماریم و پیش‌رفت آن را از عهده کفالت خود خارج می‌پنداریم .
مدرسه و تأثیر آن در نظام مردم‌سالار
پیش از مشروطیت، مدرسه‌های اندکی در سراسر ایران وجود داشت، اما نهضت مشروطیت، زمینه جهشی بلند را در مدرسه‌سازی فراهم آورد. این جنبش نه تنها موانع گذشته را از پیش پای دل‌سوزان فرهنگ برداشت، که در پی اذعان به رابطه مستقیم جامعه سربلند و مردم‌سالار ‌با سطح سواد و فرهنگ مردم آن و وابستگی این ویژگی‌ها به یک‌دیگر بود. روزنامه جهاد اکبر در نخستین ماه‌های مشروطیت، سخنی درنگ‏کردنی در این‌باره می‌گوید:
یکی از مهمات این دوره «نیم‌رس»، تکثیر و ازدیاد تعلیم و افتتاح مدارس و مکاتب است که شرط عمده حصول ترقی و تمدن و رفعت آن است که غالب اهالی دانا و باسواد باشند و هرچه در هر مملکت ارباب دانش بیش‌ترند، تمدن بیش‌تر است و به جهت حُسن انتظام در مجاری ادارات مملکتی و دوایر مملکتی تا علوم لازمه و فنونی که به کار است، دایر نباشد، آن نظام احسن، چنان‌که باید در مُلک جاری نخواهد شد و نقداً نشر معارف و اشاعه علوم و فنون سیاسی و معاشی، لزوم فوری دارد که با اساس مجلس و حسن نتایج آن ملازمه تامه دارد و چنان‌که جمهوریت مطلقه را مشروط کرده‌اند به کثرت تداول معارف و شیوع علم و صنایع و متمدن بودن اهالی؛ زیرا که هرگاه قوه جابره از برای مردمی که وحشی هستند و طبعاً سرکش و طاغی می‌باشند، در کار نباشد، طغیان و سرکشی زیاد خواهد شد و زمام امر مملکت به دست ملت می‌افتد؛ در صورتی که خودشان باهم به طور مواسات و اخوّت رفتار کنند و اگر اطمینان در عدم طغیان خود اهالی نسبت به یک‌دیگر در کار نباشد، البته قوه جابره برای خود اهالی لازم می‌شود و آزادی نعمتی است که از برای سرکشان و بی‌علمان میسر نیست که هرگاه چنین کسان، آزاد باشند، گمان می‌کنند که به رسم آزادی دست به مال و ناموس ضعفا دراز کنند. این است که آزادی حدود لازمه دارد. غرض از این تطویل در این مقام، بیان لزوم معارف است که تا غالب اهالی با دانش و بینش دم‌ساز نشوند، تمدن اعلی میسر نخواهد شد؛ مگر به کثرت مکاتیب و مدارس و شیوع علوم و فنون قدیمه و جدیده .
روزنامه زاینده رود نیز هشت سال پس از این جنبش، درباره گسترش مدرسه‌ها سخن گفت و دولت را به توجه بیش از پیش به مدرسه و فرهنگ سفارش کرد و با آوردن تاریخچه‌ای از فراز و فرود علم‌آموزی در ملل عالم چنین نوشت:
ملت ایران که تازه هوشیار شده و به تأسیس حکومت مشروطه، می‌خواهد خود را از حال اَسف‌اشتمال کنونی نجات داده، رتبه تمدن و ترقی را بالغ گردد، این نکته را فراموش کرده که مقاصد آن در سایه معارف حقه و معلومات صحیحه انجام‌پذیر است و با حالت جهل عمومی ‌و سستی ادراکات و ظلمت و تیرگی افکار و اذهان، هر نوع اقداماتی می‌کند به مقصود نخواهد رسید؛ مخصوصاً سلطنت مشروطه که اساس آن بر روی انتخابات وکلا و مبعوثان نهاده شده، اصلاً در تأسیس حکومت و تشکیل یک مرکز قانون‌گذاری انتباه و آگاهی عمومی اولین شرط است و معلوم است با نداشتن معارف و تهیه ترتیب تعلیمات عمومی، یک چنین امری امکان‌ناپذیر است ... در این مدت چندساله از طرف وزرای معارف یک عنایتی در کار مدارس و معارف ملّیه بروز نکرد؛ حتی یک پروگرام مختصری هم که برای مدارس ابتدائیه ترتیب داده بودند به موقع اجرا و عمل گذارده نشد.
این است که تا دولت در کار معارف عنایتی مبذول نفرماید و به خرج دولت یا به خرج ملت در تحت نظارت دولت مدارس عالیه تأسیس نیابند و علوم و فنون و لغت وطنی ما ترجمه و تألیف نگردد، سعی ایرانیان برای کسب ترقی بیهوده است؛ چرا که اولاً بایستی در سایه علم و معرفت یک ملت هوشیار و آگاهی تهیه نماییم، بعد از آن برای رسیدن به مقاصد ملیه از روی معلومات صحیحه اقدام کنیم .
پرهیز از بی‌کاری و روی آوردن به کارهای اقتصادی
دریغ که اندیشه و فرهنگ ایرانی، از عصر قاجار تا امروز به شایستگی موضوع کار را مهم نشمرده و همین آسیب فرهنگی، موجب شده است که انسان ایرانی کار را پاس ندارد و بی‌کاری و تنبلی را ارج نهد. روزنامه زاینده رود که در آن روزگار زمینه را برای نقد ویژگی‌های اخلاقی ویران‌کننده جامعه فراهم دیده بود، در بررسی این عادت ایرانیان نوشت:
یکی از عادات غیرمستحسنه ایرانیان آن است که به تنبلی و بطالت خو گرفته و عادت کرده‌اند که اگر اندک اسباب معیشتی از برای آنها مرتب شود، محال است پیِ کاری یا عقبِ شغلی بروند؛ به همان معیشت جزئی قناعت جسته، ایام را به بطالت می‌گذرانند و اگر چنانچه به آنها بگویی که «چرا عقب شغلی نمی‌روی؟» می‌گوید که «من به اندازه معیشت خود دارا هستم. چه ضرور کرده خود را به زحمت اندازم؟ بهتر آن است که مدت عمر را به راحت بگذرانم و دو روزه دنیا، قابل آنکه انسان وقت خود را صرف تحصیل مال نماید و حرص در طلب ثروت داشته باشد نیست». این عقیده و عادت به طوری در ایرانیان راسخ است که بسا می‌شود به واسطه آنکه یکی از نزدیکان او دارای اندک ثروتی است، ثروت او را مایه اتکال خود دانسته، چنان می‌پندارد که آن ثروت از آن اوست و مادام‌العمر خود را کَلِّ بر او کرده، دنباله کاری نمی‌رود و پیوسته اسباب زحمت او را فراهم دارد و اگر اندکی در تهیه لوازم معیشت او فُتوری کند، او را به بخل و خست و هزاران صفات زشت نکوهش و سرزنش می‌نماید.
از رسوخ این عادت در ایرانیان، نتایج وخیمه بروز کرده که یکی از آنها آن است که صنعت در ایران به کلی متروک و مهجور گردیده است. از دیر زمانی است که صنعت‌های جدیدی از جنس ایرانی بروز نکرده؛ زیرا کم‌تر کسی است ـ ولو به وسایط بعیده ـ یک اسباب قناعت و وسیله معیشتِ موهومِ غیرمشروعی نداشته باشد که بهانه بطالت و ترک صنعت و حرفت بوده باشد... .
دیگر آنکه صناعاتی که از قدیم‌الایام در ایران مرسوم بوده، در عرض سال‌های دراز هنوز درجه تکمیل نیافته و به حالت ناقصیِ خود باقی است. مثلاً صنعت کفاشی از دیر زمانی است تا کنون ابداً فرقی نکرده و ابداً تغییر شکل و کیفیت نیافته. علت همانا قناعت صاحب‌صنعتان است که به‌واسطه پیدا شدن اندک نفعی، بدان قناعت می‌کنند و در تکمیل صنعت خود که سبب ازدیاد منفعت او می‌باشد، نمی‌کوشند. این نوع قناعت که مایه بطالت و آن نوع سخاوت که اسباب زحمت است، ابداً در شرع ممدوح نیست و ایرانیان به معنای قناعت و سخاوت پی نبرده، مُفت‌خوارگی و تبذیر را که عادت و سجیه آنها شده، قناعت و سخاوت نام نهاده و به‌واسطه این دو عادت غیرمرضیّه، خود را دچار فقر و ذلت ساخته اند .
روزنامه انجمن اصفهان  نیز بر همین نکته تأکید کرد و در سنجش خصال ایرانیان با اخلاق مردم کشورهای مترقی نوشت:
اما چه فایده ما عادت کرده‌ایم به بطالت و بی‌علمی‌ و تمام نشستن و بدِ نوعِ خود گفتن که «چرا فلان، یک لقمه‌ای نان دارد؟» مثلاً علت چیست که در ممالک خارجه هیچ‌کس غیبت نمی‌کند؟ اذیت نمی‌کند؟ دزدی نمی‌کند؟ بعضی عداوت‌ها
و حرف‌های لایعنی نمی‌زند؟ علت این است [که] آنها کار دارند، ما بی‌کار هستیم.
از بی‌کاری است که صبح می‌شود، مترصدیم کجا فاتحه است؟ کجا، کی از کربلا
یا مشهد آمده یا کجا سوری پیدا می‌شود. تمام، مِن‌بابِ بی‌کاری است. در
ممالک خارجه هیچ‌چیز به قدر وقت قیمت ندارد. وقت را از چه جهت گران
می‌دانند؟ از جهت آنکه صرف کار نمایند. وقت را از کیمیا بالاتر می‌دانند و
آدم بی‌کار وجودِ عنقا دارد، اما کارهای ما؛ بدگویی، دشنام، عیب‌جویی، دزدی، تقلب، کم‌فروشی مَتاع، تقلب فروختن که به احصاء نمی‌آید، نتیجه از چیست؟ از بی‌علمی
‌و بی‌کاری.
اول علم می‌خواهیم، علم؛ سپس کار و مشوّق و کارخانجات. تا خود را از احتیاج رها نکنیم، گوهر مقصود را نخواهیم یافت. مثلاً آنکه یکی از دانش‌مندان راست، پوشیده نیست که اساس ترقی ملت و ثروت دولت بر سه چیز است: اول زراعت، دویم صناعت، سیم تجارت. چون این سه چیز در مملکتی ترقی کند، ملت و دولت را سعادت قرین و اقبال هم‌نشین باشد و اگر اندکی تعمق کنیم، خواهیم دانست که این سه چیز مقدس است و حرمت صاحبان آن بر هر فردی از افراد ملت واجب و بر اولیای امور لازم است اینها را تشویق و تحریض و ترغیب نمایند تا دایره این سه شغل وسعت گیرد و ملک آباد گردد .
دغدغه روزانه مردم درباره نبود امنیت
موضوع مهم امنیت، چندی پس از مشروطه به یکی از دغدغه‌های اصلی شهریان و روستاییان بدل گشت. شکسته شدن شکوه دولت و بی‏صاحب شدن مملکت، هوس چپاول‌گری را در سر بسیاری از دزدان و «قُطّاع‌الطریق» انداخت. هر روز و هر ساعت خبرهایی از دزدی در شهر و راهزنی در بیرون آن به گوش می‌رسید. تاجران اصفهانی که بیش از دیگران از این پدیده زیان می‌دیدند، بارها با تجمع، تلگراف زدن و دیگر شیوه‌ها، اعتراضشان را در این‌باره نشان داده و دفع دزدان و راهزنان را از دولت و حکومت خواستار شده بودند. راهزنان، پس از «استبداد صغیر» به صورت سازمان‌یافته و گروهی، بیش از یک دهه پیرامون اصفهان تاخت و تاز می‌کردند. نایب حسین کاشی و پسرش ماشاءالله خان در شمال، رضاجوزدانی و جعفرقلی‌خان چرمهینی در غرب و دسته‌های پراکنده بختیاری، قشقایی و بویراحمدی در جنوب شهر، سال‌ها به چپاول می‌پرداختند. این مشکل تا دوره حکومت وثوق‌الدوله (1337ق) که در سرکوب راهزنان توفیق یافت، ‌حاکمان و دولت‌های مشروطه را می‌آزرد و آن را یکی از مهم‌ترین دلایل گردن نهادن جامعه ایرانی به خودکامگی (دیکتاتوری) رضاخانی می‌توان برشمرد. مقاله زیر در این‌باره، چهار سال پس از مشروطه و به مناسبت نامه تاجران اصفهانی به انجمن ولایتی، در روزنامه زاینده رود چاپ شد:
نتیجه مشروطه چیست؟ بر هر عاقلی پوشیده نیست که حسن قانون و بدی استبداد مربوط به یک نکته است که با وجود آن اساس سعادت و خوش‌بختی فراهم و پیوسته آن مملکت و آن ملت، درجات ترقی را طی کرده و خود را به بالاترین درجات رسانیده، همسری با ملل متمدنه خواهد نمود و در صورت فقدان و عدم
آن، روزبه‌روز رو به پستی و انحطاط رفته، تا خود را از درجه حیات قومیت
ساقط بکند. آن یک نکته که اصل‌الاصول ترقیات می‌باشد، این است که به
یک ملتی امنیت جانی و مالی بخشیده شود که در این صورت از آنجا که حب ثروت، جِبلّیِ انسان است، پیوسته در مقام ازدیاد ثروت بر آمده، همه روزه یک باب ثروت و یک سرچشمه دخل مخصوصی از برای خود ایجاد می‌کند ... به عکس اگر امنیت جانی و مالی مسلوب شد، ابواب ثروت به کلی مسدود و هر کس که اندک سرمایه دارد، مجبوراً از ترس دشمنان مخفی ساخته، نه خود بهره‌ای از آن تواند برد، نه دیگران.
از این جهت است که ملل عالم پا به رتبه تمدن و ترقی نگذارند، مگر آنکه وقتی که اساس امنیت جانی و مالی در مملکتشان قائم شد؛ چرا که ثروت یک ملت وقتی رو به ترقی و فزونی خواهد نهاد که آن ملت در سال، اَمتعه مملکت خود را زیاد کند، با کمال سرعت به بازار دنیا آورده، ارزان‌تر از همه بتواند بفروشد.
... این بود حال ما تا چند سال قبل از این، اما یکی دو سال است که به‌واسطه ناامنی طرق، اصلاً امتعه ما به بازار دنیا نمی‌رسد و از ترس غارت‌گران و دزدان، همان وسایط ناقله ناقصه نمی‌توانند عبور و مرور کنند. هنوز یک فرسخ طی نکرده، متاع ما به دست‌برد دزدان می‌رود. حالا می‌پرسیم وقتی که ابواب معامله به‌واسطه‌ ناامنی این‌طور بر ما سدّ شد، چگونه فقر و مسکنت باکمال سرعت روی خواهد نمود و در هر روزی چه قدر ضرر به ما اهالی ایران وارد می‌شود؟ ... بی‌چاره ملت ایران که در این دو ساله از فرط ناامنی، ابواب تجارت بر روی آن مسدود و بر هر یک مبالغی بسیار ضرر وارد آمد که تجار اصفهان از شدت بی‌چارگی، روز شنبه 22 را گرد آمده مجتمعاً عریضه تظلمی پیش‌نهادِ انجمن ولایتی نموده از برای تأمین، کسب چاره می‌کردند؛ چرا که می‌بینند اُسِّ اساس مشروطه، که امنیت مالی است، از برای آنها فراهم نیست؛ از ترس قُطّاع‌الطریق جرأت حمل امتعه خود را ندارند.
... با آنکه ملت بی‌چاره حقوقِ قشون می‌دهد، حقوق قراسوران می‌دهد، تفنگچی‌گیری می‌دهد، کو قراسوران؟ کو مستحفظ طُرُق؟ این وجوه را کی می‌خورد؟ به چه مصرفی می‌رسد؟ درجه عوام که به محاسن مشروطه واقف نیستند، به چه چیز می‌توانند دل خوش دارند؟ انجمن ولایتی که ماشاءالله با کمال ابهت هفته‌ای سه روز دایر است، خوب بود همّ خود را قدری مصرف تأمین طرق نماید و آن‌قدر به مذاکرات لایعنی نپیچد .
نظام اداری دردسرساز و بار سنگین مالیات
مشروطیت که در پی نوسازی پایه‌های جامعه ایرانی بود، به برپایی نظام اداری تازه‌ای دست زد و بلدیه (شهرداری) را برای سامان‌دهی کارهای شهری بنیاد نهاد. نظمیه (اداره پلیس)، به فرمان بلدیه، کار نظم شهر را به دست گرفت و عدلیه برپا شد تا دادگاه‌های شایسته‌ای در کشور پدید آورد. اداره ولایتی نیز مانند استان‌داری‌های کنونی به فرمان حاکم عمل می‌کرد و اداره مالیه، برای نشاندن «سامانه علمی وصول و ایصال مالیات» در جای «نظام استیفای» پیدا شد. هم‌چنین اداره امنیه به جای نظام «قراسوران راه‌ها» نشست، اما این اداره‌ها نه تنها در عمل گرهی از کار فروبسته مردم نگشودند، که خود دردی بر دردهای آنان افزودند. این نظام اداری نو، پس از چهار سال کارنامه‌ای به شرح زیر بر جای نهاد:
اهالی اصفهان به‌واسطه هوش‌مندی و ذکاوت فطری، از سایر اهالی ولایات رغبتشان به ترقی بیش‌تر است و یک سال و اندی است با کمال اشتیاق، اصلاح ادارات را طالبند. مع‌ذالک در یک رتبه از سایر اهالی ولایات عقب‌تر هستند؛ چرا که با آن همه خسارتی که برده، هنوز یک اداره صحیحی که تا یک درجه امورش از روی ترتیب باشد ندارد. هرسال مبالغی به جهت تأمین طرق می‌دهد؛ آن‌چه از آن نیست امنیت است. با آنکه خاک اصفهان چندان وسعتی ندارد، هیچ امنیت کامل درخاک اصفهان استقرار نیافته، فقط چیزی که گاهی مشهود می‌شود جمعی سواران امنیه هستند که بایک فرم مخصوص در کوچه و بازار راه می‌روند.
ملتی که هر سال آن همه مصارف نظام و امنیه می‌دهد، هیچ‌گونه آسایش ندارد. علاوه بر عدم تأمین طرق و شوارع، سکنه دهات و آبادی‌ها نیز از تجاوزات و چپاول اشرار و قطاع‌الطریق آسوده نیستند. آن اداره بلدیه است که [با] اسمی ‌بی‌مسمّا ‌و صورت بی‌معنی، هنوز نتوانسته بر تعدیل نرخ اجناس، که کوچک‌ترین وظیفه‌ اوست، کامیاب گردد. تمامی اجناس در نهایت گرانی، اهالی قرین عسرت، به‌واسطه نامساعدتی قوای اجرائیه، تمام قراردادهای آن در عقده تعویق.
وای از نظمیه! امان از نظمیه! که خانه‌های مردم را با کمال جسارت می‌برند. رئیس آن معلوم نیست به کجا رفته. معاون در عوض تنظیم داخله و جلوگیری از سرقت، مردی که در چهارباغ می‌خواند، او را گرفته، کت بسته، به نظمیه می‌برد...آن عدلیه است که به هیچ ترتیبی از مداخلات سایر ادارات آسوده نیست. بلی هر کس به اداره‌ ولایتی برود و عدم تناسب اعضا را مشاهده کند، خواهد دانست که علت این خرابی‌ها چیست و آب از سرچشمه گل است. خدایا تا کی بدبختی؟! تا کی بی سامانی؟! خودت ترحمی به حال این مردمان بی‌چاره بکن و گرنه، نگارشات ما مشکل است مؤثر گردد .
افزون بر این، دولت‌های مشروطه برای گرداندن «ماشین بروکراسی»، ناگزیر بودند که از مردم مالیات‌ و عوارض فراوان بگیرند و از کیسه ملت خرجش کنند؛ چنان‌که بسیاری از مردم در آرزوی بازگشت به نظام اداری پیشین بودند. روزنامه زاینده رود، در اعتراضی به این وضع چنین نوشت:
اصل وضع قانون و حکمت آن، ترتیب اموری است که از آن فایده به نوع بشر می‌رسد و وضع زندگانی آن را مرتب می‌سازد ... این ملتی که چهار سال است روی آسایش را ندیده و پیوسته دچار فشار مصادمات بوده، نه امنیت داشته، نه آسودگی و به آرزوی دیدار یوسف، روزگار خود را به سر می‌برده و به خود وعده وصل محبوب حقیقی می‌داده، امروز هیچ مناسب نیست که قدّ آن را زیر فشار تحمیلات خم کنند و زائد از حدِ استعداد او توقع دارند. این ملتی که از ضربت‌های بی‌رحمانه استبداد همه چیزش از میان رفته، از برای آن به جز یک وجود ناقصی که از همه لوازم وجود مُعرّاست، بیش نمانده؛ نه کسب دارد، نه صنعت، نه علم دارد و نه حرفت. چگونه رواست به انواع و اقسام از او پول گرفته، به جیب کسانی که کار نمی‌دانند و حقوق می‌خواهند ریخت؟
راست است که در مملکت مشروطه تحمیلات مالیاتی زیاد است و باید ملت انواع مالیات‌های مستقیم و غیرمستقیم دریافت داشته، به خرج مملکت رسانید و اسباب آبادی آن را فراهم ساخت. راست است خاک فرانسه ثلث ایران و مالیاتش چند برابر ایران است. راست است اگر دولت پول نداشته باشد به اصلاحات مملکت موفق نخواهد شد، ولی باید این نکته از نظر دقت محو نشود که اولاً امورات تدریجی و یک‏مرتبه نمی‌توان مملکتی که اهالی [آن] دچار فقر و فاقه هستند، مالیاتش را افزایش داد. دیگر آنکه وجوهی که از ملت گرفته می‌شود، ابداً نه به خرج اصلاحات می‌رسد و نه یک شاهی آن به جیب دولت می‌رود. تمام آن با ضمیمه اجحافات مباشرین، کافی به حقوق مأمورینی که مؤاخذ آن هستند، نیست.
از یک طرف فلان اداره چند جور پول می‌گیرد. می‌پرسی «به چه مصرف می‌رسد؟» می‌گویند «به حقوق اعضا». در صورتی که ابداً نتیجه‌ای از آنها عاید ملت نمی‌شود. از یک طرف ملاحظه می‌کنی ـ ماشاءالله ـ مأمور است که به اطراف اعزام می‌شود. به چه کار می‌آیند؟ پس از آنکه عده‌ای را ذلیل کردند، عایداتشان جز به مصرف حقوق اعضا و اثاثیه اداره به مصرف دیگر وافی نیست. چیزی از آن به دولت عاید می‌شود؟ حاشا! دولت باید یک مبلغی هم به آن ضمیمه کرده تا وافی به حقوق مأمورین شود. حالا بی‌پرده می‌نویسم، ثمره این مأمورین فقط همین است که مبالغی گزاف حقوق بگیرند و دسته‌دسته مردم را از این اساس مقدس منزجر کرده، از حوزه مشروطه‌خواهان خارج کنند. بالأخره فایده آنها بر انگیختن مفسده و انقلاب و برپای کردن فتنه و آشوب است... .
گام‌به‌گام باید رفت
ویرانی‌ها و پریشانی‌های پس از مشروطه و برنیامدن آرزوهای بلندی که این نهضت داشت، ناامیدواری و سرخوردگی فراوانی در گروه‌های گوناگون مردم پدید آورد. همین ویژگی، صاحب‌نظران و دل‌سوزان را بر آن داشت که دست‌یابی مردم را هدف‌های مشروطه همچون همه حرکت‌های اجتماعی، به کندی امکان‌پذیر بدانند و آنان را به حرکت گام‌به‌گام و صبورانه سفارش کنند. روزنامه زاینده رود چهارسال پس از مشروطه با برشماری آسیب‌ها و مشکلات جامعه کوشید که همین نکته را گوشزد کند و دامان مشروطه را از ننگ آن آسیب‌ها بسترد:
در مملکتی که هرگز اسمی‌از قانون نبوده، حتی نام آن را هم نشنیده، چه طور میسر است یک مرتبه تمام مواد قانون را همه جا و نسبت به همه کس علی‌السویه اجرا داشت؟ در مملکتی که همیشه اختیارات و قوا، مخلوط یک‌دیگر بوده؛ یک نفر هم حکم می‌کرد، هم اجرا می‌کرد، هم قضاوت می‌نمود، چه طور ممکن است به طوری اختیارات را از هم تجزیه و تفرقه نمود که ابداً به یک‌دیگر اختلاط و امتزاج نیابد؟ در مملکتی که هرگز اسم مسئولیت را کسی جرأت نداشت بر زبان آرد، چگونه میسر است مسئولیت کامله نسبت به وزرا و کارکنان دولت و ملت یک‌باره موقع وقوع یابد؟ نمی‌خواهم طول کلام دهم، جایی که عدالت نبوده، انتظام نبوده، حقوق نبوده، حدود نبوده، آسایش نبوده، چطور می‌توان یک دفعه عدالت کامله، انتظام وافیه، آسایش لازمه، استقرار داد؟
... اگر کسی بخواهد از وضع امروزی شکایت کند و تصور کند که اسم مشروطه یک دفعه و بدون طی وقت، زحمت نکشیده، رنج نبرده، تجربه نکرده، حک و اصلاح نکرده، تمام لوازم خوش‌بختی را فراهم سازد، این تصور ابلهانه و جاهلانه خواهد بود. اگر قدری انصاف در کار آید و وضع امروزی را با چهار سال قبل مقایسه کنیم، معاینه خواهیم دید که چه قدر به‌سرعت رفته و به چه زودی یک راه کثیر‏المسافت را پیموده‌ایم. بلی اگر همین طور طی طریق نماییم و راهی را که دیگران رفته مد نظر گرفته، برویم، خیلی زود بر منزل مقصود رسیده، به رتبه عالیه تمدن بالغ می‌شویم.
این شیاطین، خیلی حیله‌ها دارند که یکی از حیله‌های آنها، که خاطر و اذهان عوام را ممکن است به‌زودی متزلزل سازد، همانا ارائه بعضی نواقص و مفاسد امور است که هزاران مصالح که از اثر مشروطه ناشی شده مخفی و می‌خواهند در پرده دارند و بعضی نواقص را با هزاران شاخ و برگ در نظر مردم جلوه داده، مطالبی که ابداً مربوط به مشروطه نیست، با هزاران دسیسه عام‌فریبانه به مشروطه نسبت دهند. مثلاً گرانی نان که ناشی از احتکار چند تن اعیان یا ملاکین از خدا بی‌خبر دشمن فقراست، که به همین وسیله می‌خواهند امید طبقه فقرا را از این اساس مقدس رنجش دهند، ابداً ربطی به مشروطه ندارد، بلکه قوانین مشروطه که یکی از آنها قانون بلدیه یا قانون وزارت داخله است، درخصوص ارزانی ارزاقِ انواع، وظایف مقرر داشته‌اند، اما جاهل از همه جا بی‌خبر خیال می‌کند که ترقی اَسعار  مربوط به مشروطه است.
یا گاهی ناامنی بعضی طرق و شوارع یا طغیان پاره‌ای از مفسدین مثل نایب حسین کاشی یا رشید‌السلطان یا رحیم‌خان را که از بقایای عصر قدیم هستند و اسباب دست و محرک به تحریکات ارتجاعیون می‌باشند و خارهایی هستند که از قدیم در این گلستان باقی و گاهی به پای ملت می‌خلند، از نتایج مشروطه تصور می‌کنند و نمی‌فهمند که مشروطه مولد ناامنی و شرارت نیست و حکومت مشروطه امنیت‌خواه و آسایش‌طلب است؛ چنانچه که همه دیدند که دولت چه پول‌ها برای مصارف قلع و قمع آنها داد، چه جان‌های عزیز که با محبت ملت آمیخته در راه مدافعه با آنان فدا شد! مع‌ذلک باز مفسدین مرتجعین از اشتباه‌کاری فرونمی‌نشینند و پاره اموری که ابداً به مشروطه مربوط نیست، با لعاب دهن شیاطین می‌خواهند به آن بچسبانند .
سرچشمه‌های مشکلات و راه‌های حل آنها
مشروطیت آمده بود که کشور فرورفته را در گرداب مشکلات بی‌شمار، همچون دیگر مملکت‌ها، از آسایش و پیش‌رفت برخوردار سازد، اما افسوس که چنین شد! این موضوع همواره ذهن بزرگان و اندیش‌مندان جامعه را آزار می‌داد. روزنامه زاینده رود چهارسال پس از جنبش مشروطه در مقاله‌ای به سرچشمه‌های مشکلات اشاره کرد و کوشید راه حل آنها را پدید آوردن «قشون منظم ملی» دانست؛ راهی که سرانجام رضاخان در آن پای نهاد:
امروز در اوضاع سیاست ایران که ملاحظه می‌کنیم، تاریخ روزانه این مملکت را که عبارت از روزنامه‌های ملی است می‌خوانیم، هر روز اسباب بدبختی را از برای خود فراهم و موجبات انقلاب و اغتشاش و موانع پیش‌رفت کار را از هر سو آماده می‌بینیم؛ یعنی انقلاباتی که در موقع تغییر سیاست یک مملکتی بالضروره روی می‌آورد و بعد به تدریج مرتفع می‌شود در این مملکت طوری شده که به عکس شده؛ به این معنا که مشروطه در اول با یک سلامت و سکوتی شروع شده و انقلابات به‌تدریج پیش آمده و می‌آید. چرا چنین شده و ناموس انقلاب در مملکت ما با سایر ممالک فرق کرده؟
علت آن است که در بدو امر چون اولیای امور از نتایج مشروطه بی‌خبر بودند و نمی‌دانستند که قدرت قانون دست تسلط آنها را از جان و مال مردم کوتاه و روزگار خائنین و ظلمه را سیاه می‌کند، این اساس مقدس را یک استقبال جاهلانه نمودند، ولی بعد که یک قدری گذشت دیدند مشروطه می‌خواهد تمام افراد ملت را در مقابل قانون تسویه مطلق دهد و دست تطاول ظلام را کوتاه کند، بدون لیاقت و امتیاز، شغل و منصب ندهد، بلااستحقاق حقوق و مرسوم نبخشد، قلبشان منحرف و بنای ضدیت را گذاشتند... .
از یک طرف، سلطان مخلوع ایران با جمعی از درباریانش در مملکت بیگانه با هزاران آرزو نشسته هر روزه به یک حیله و دسیسه، فسادشان در این مملکت کار می‌کند. از طرف دیگر جمعی از هواخواهان وضع قدیم، که همگی صاحب ثروت هستند، به انواع وسائل بر تخریب این مبنای جدید می‌کوشند. از طرف دیگر، دسته‌ای از ارباب مناصب و وظایف که مشروطه از تجاوزات آنها جلوگیری کرده، آتش غیظ کانونشان مشتعل است. از طرف دیگر، همسایگان مجالی به دست آورده آب را گِل دیده، به انواع مداخلات حقوق‌شکنانه اقدام می‌کنند. از سویی، طایفه‌ای که بویی از غیرت و اسلامیت به مشامشان نرسیده به طمع دراهم معدوده، انواع خیانت را به وطن خود کرده، کارکنان دشمنان شده‌اند. از طرف دیگر، دسته‌ای از جهال که از حقیقت مقصد بی‌خبرند، هر روزه به دسایس خائنین مغرور شده به اقدامات جاهلانه موجبات زحمت را فراهم می‌سازند. از طرفی، هر کس اندک قدرتی دارد، طمع و حرص دستِ شرارت و تجاوز او را گشوده، بنای تطاول و چپاول را گذارده است.
این موجبات که مختصراً بدان اشاره شد، چنان میدان اغتشاش و انقلاب را توسعه داده که مجال نمی‌دهد دولت ایران آنی به کار اصلاحات بپردازد. هنوز وقعه اردبیل اصلاح نشده، رشیدالسلطان طلوع می‌کند. هنوز رفع او نشده، نایب حسین کاشی انگیخته می‌شود. هنوز او را سرکوبی نداده، مجدداً طوایف شاهسون حمله به اردبیل می‌برند. از طرف دیگر، وقعه‌ بروجرد و عراق پیش می‌آید. از آن طرف، صدای ناله اهالی کرمان و یزد به گوش می‌رسد. از طرف دیگر، مشروطه‌طلبان به احزاب سیاسیه منقسم شده؛ دسته‌ای به اسم انقلابی و حزبی به اسم اعتدالی. هنوز اساسیات این مملکت را صحیح نکرده، هنوز زیر پای خود را محکم نساخته، بنای معارضه را گذاشته‌اند.
به خدا اگر کسی به دیده بصیرت به حال کنونی این مملکت بنگرد خون گرید. حالا به این همه دردهایی که از برای این مملکت مریض شمردیم و این همه موجبات اغتشاش را شرح دادیم، یک درمان نیکو سراغ داریم. یک دوای برءالساعه پیدا کرده که تمام این میکروب‌هایی که خون این مملکت را فاسد ساخته و آن را به حالت بحران انداخته، می‌کشد. آن دوا مرتب ساختن امر نظام ایران وتهیه قشون کافی برای تصفیه این مملکت است... .
امروز اگر دولت ایران قشون داشت، پس از آن همه خسارات که به اهالی آذربایجان از تجاوزات طوایف شاهسون وارد آمد، پس از سرکوبی آنها یک عده قشون در آن‌جا ساخلو می‌گذاشت که امروز دوباره بنای تمرد و شرارت را نگذارند. دولت ایران اگر قشون داشت در همان روز اول که نایب‌حسین کاشی بنای شرارت گذاشت در مقام دفعش برمی‌آمد که امروز با فرستادن یک ایل بختیاری و آن همه مخارج گزاف، آن قدر شهر کاشان در محاصره نماند. اگر دولت قشون داشت رشیدالسلطان جرأت بروز رشادت نداشت و در وحله اول کیفرش را در کنارش می‌گذاشت. بیش از این گویا حاجت ایران به قشون، شرح و تبیان لازم ندارد .
سبب ویرانی‌ها
نابسامانی‌های فراوان در آن دوره، به‌آرامی این اندیشه را در مردم پدید آورد که «مشروطه برای ایران زود بود». روزنامه زاینده رود شش سال پس از مشروطه به دلایلی که خواهند آمد، این نظریه را رد کرده است:
باعث خرابی ایران کیست؟ جمعی می‌گویند: مشروطه و قانون آزادی برای ایران زود بود و لقمه بسیار بزرگی بود که ایرانیان نتوانستند این لقمه بزرگ‌تر از دهن خود را فروبدهند، از این جهت گرفتار این مرض مهلک شدند و بر صحت عقیده خود متمسک می‌شوند به آنکه دولت ایران، دولتی بود مستبده و هیچ قانونی در ایران نبود که اهالی ایران بداند قانون یعنی چه. در این نتیجه جز روسیاهی و نفعی غیر از خسارت و فایده ای جز ضرر عاید آنها نخواهد شد. بدین سبب نفهمیده و نسنجیده خواستند بهتر کنند، بدتر از اول شد، بلکه پیش سایر دول متمدنه هم خجل و شرمسار شدند. این عقیده را می‌توانیم به جهاتی جواب بگوییم و جهات بطلان او را که همه کس تصدیق بنماید، ذکر می‌نماییم:
اولاً می‌گویم فطانت و زیرکی و ذکاوت و لیاقت ایرانی را کم‌تر صاحب انصافی می‌داند، منکر شود. پس چگونه می‌شود ملتی که به حسن فطرت معروف هستند، منکر آزادی و قانون عدل بشوند؟ آنکه بگویند ملت ایران با آن همه هوش و ذکاوت، لیاقت دادن آزادی ندارد و نمی‌تواند درخت را به ثمر برساند. چگونه شد ملت ژاپن، سلطان عصر خود را که سابقاً مظهر خداوند و خالق خود می‌دانسته، به مجرد آنکه کلمه آزادی به گوش آنها رسید به اندک زمانی و بالجمله موافقتی از اولیای امور بی‌غرض، خود درک معنای خوبی او را نمود و چنان در مقام احقاق حقوق حقه خود بر آمده که اعمال و افعال آنها سرمشق تمام ملل عالم شد و ملت ایران که تربیت و تمدن از لوازم مذهب و دیانت او می‌باشد و کلمه عدل یکی از اصول مذهب او هست، نمی‌داند حفظ حقوق حقه خود را بنماید؟
می‌شود تصور کرد ایرانیان که همه آنها مسلمان هستند و اساس مذهب آنها مبتنی بر عدالت است، درخت عدل در او بارور نشود؟ سؤال می‌کنم که آیا آزادی و حریت و قانون عدل و مساوات و مواسات، مگر نه همان اسلام است که هزار و کسری است ملت ایران، پیروی از او می‌نمایند؟ چگونه می‌توان تصدیق این احتمال را نمود که مشروطه برای ایرانی زود بود؟ پس خوب است صاحبان این عقیده بگویند مسلمانی برای ایرانی زود بود. چگونه شد در بدو اسلام که گوش هیچ بشری این کلمات را نشنیده بود، به اندک مراقبت و صحت قول و عمل، حفظ این کلمه عدل و آزادی و مساوات را نمودند که اغلب ممالک اسیر و ذلیل مسلمانان بودند. چه شد که امروزه نمی‌توانند و لیاقت آن کلمه مشروطه را ندارد؟ دیگر آنکه ملت ایران را چگونه می‌توان نسبت داد، معنی مشروطه را نمی‌فهمند در صورتی که اهالی ایران برای رسیدن به این مقصود این همه جان‌بازی نمود ... ملت ایران که در این قلیل مدت، این همه جان‌بازی کرد و این همه فداکاری‌ها نمود جز برای حفظ کلمه مشروطه و تکمیل انسانیت خود چیز دیگری می‌توان تصور کرد؟
پس بهتر آن است که بگوییم ملت ایران به‌خوبی می‌توانست حفظ کلمه آزادی را بنماید. مثل آنکه در ابتدای مشروطه به اندک موافقت اولیای امور با ملت اقدامات خارج از قوه تصور کردند که شایسته تحسین تمام ملت عالم شد و یک سلطان مقتدری را مثل محمدعلی میرزای مخلوع را از تخت سلطنت، به خاک مذلت رسانیدند و کارهای بسیار بزرگ نموده است ...؛ پس در این صورت نمی‌توان گفت ملت ایران لیاقت مشروطه نداشت. اهالی ایران به‌خوبی ظرفیت مشروطه را داشته، ولی کسان دیگر نخواستند ایرانی آزاد باشد و معنی آزادی را آن قسم که بود، به اهالی ایران قسم دیگر جلوه دادند و الّا، ملت ایران به‌خوبی معنی مشروطه را می‌داند و در طلب او عوض مال جان داد .
باری، حتی اگر سبب پانگرفتن مشروطه زودهنگامی آن برای ایران، کم‌سوادی ایرانیان یا نرسیدنشان به فرهنگ ویژه مردم‌سالاری یا هم‌دستی دیگران بوده باشد، طوفان جنگ جهانی اول کمابیش یک دهه پس از برپایی مشروطیت، همه دست‌آوردهای ناقص آن را به باد داد و به اندازه‌ای هرج و مرج پدید آورد که زمینه پیدایی نظامی خودکامه فراهم شد و رضاخان میرپنج بر تخت دیکتاتوری نشست.
نتیجه
انقلاب مشروطیت ادبیات تازه‌ای در دفتر سیاسی ایران پدید آورد. این ادبیات سیاسی، نخست مفهومی به نام «شهروند» را در جای «رعیت» نشاند و برای آن مسئولیت‌ها و حقوقی تعریف کرد؛ زمینه‌ای که به پر شدن شکاف تاریخی ملت ـ دولت در ایران می‌انجامید. ملت یا شهروندان، در این زمینه تازه خوی و خصلت بی‌کاری و تن‌پروری را باید کنار می‌گذارند، چرخ‌های اقتصادی کهنه کشور را به راه می‏انداختند، مملکتشان را از زیر بار وابستگی به نظام سرمایه‌داری جهانی می‌رهانیدند، به گسترش علم و دانش‌اندوزی در جامعه می‌پرداختند، پس‌رفت‌های گذشته را به پیش‌رفت نو جبران می‌کردند و هزار آرزوی دیگر بازیگران سیاسی و روشن‌اندیشان آن روز را برمی‌آوردند. کسانی که درمان همه دردها را نوسازی نظام سیاسی می‌دانستند، بی‌گمان، آمدن مشروطه را به کشورشان، تحقق بهشتی تصور می‌کردند که انگلستان یا ژاپن آسیایی آن روزگار در آن به سر می‌برد، اما به هر روی، ایران به دلایل فراوان در آن راه کمال و ترقی گام نزد.
این مقاله بر پدیده‌هایی مانند ناامنی و نظام اداری ناقص و دردسرسازی تأکید کرد که پس از امضای فرمان مشروطه، کشور را فراگرفتند. دلایل درونی و بیرونی فراوانی برای این پی‌آمدها می‌توان برشمرد که مهم‌ترین دلیل بیرونی و آسیب‌زای آن جنگ جهانی نخست بود. گفتمان‏های روزگار پس از مشروطه در جامعه اصفهان و پاره‌ای از دلایل درونی نیز نه از دید روی‌دادهای آن روزگار که از دیدگاه نویسندگان روزنامه‏های آن دوران بازتابیده شد.
 
کتاب‌نامه
1. رجایی، عبدالمهدی (1385)، تاریخ مشروطیت اصفهان، بی‌جا، مرکز اصفهان شناسی.
2. صدرهاشمی، محمد (1363)، تاریخ جراید و مجلات ایران، چاپ دوم، بی‌جا، کمال.
3. جبل عاملی، سید سراج‌الدین صدر، روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، سال اول تا پنجم، اصفهان.
4. خراسانی، سید علی، روزنامه جهاد اکبر، سال اول و دوم، اصفهان.
5. خوانساری، معین‌الاسلام، روزنامه زاینده رود، سال اول تا پنجم، اصفهان.

تبلیغات