آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اختلاف نظرهای فکری و سیاسی میان بانیان و حامیان انقلاب اندک اندک شکل گرفت این اختلاف نظرها گرچه با وجود شخصیت نیرومند و پرنفوذ و مقبول امام خمینی (قدس سره) و نیز شرایط ویژه جنگ، کمتر زمینه بروز پیدا می کرد، اما قابل کتمان نبود و در پایان دهه اول انقلاب و آستانه انتخابات مجلس سوم به اوج رسید و انشعاب در جامعه روحانیت را در پی داشت.
در این برهه از زمان آقای محمدعلی انصاری نامه ای به امام می نگارد و نگرانی هایش را از این وضع ابراز می دارد.
امام در تاریخ 10/8/1367 در پاسخ، رهنمودهایی را مرقوم داشت که به "تحکیم برادری" موسوم شد، در این پاسخ بسیاری از این مباحث نظری مربوط به پیدایش اختلاف، ریشه ها، معیارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قید شده که مع الاسف تاکنون مورد تجزیه و تحلیل فقهی، عقیدتی و سیاسی قرار نگرفته است.
این مقاله تلاش می کند به عنوان درآمد، مبانی فقهی و دینی این رهنمودها را در شش بخش به بحث گذارد:
1. ضرورت اختلاف نظرهای فقهی 2. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد 3. اختلاف روا و ناروا 4. ریشه های اختلاف 5. ادب دینی اختلاف نخست متن نامه امام را ذکر می کنیم آنگاه به بحث، پیرامون محورهای ششگانه می پردازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد علی انصاری دامت افاضاته نامه شما را مطالعه کردم، مساله ای را طرح کرده اید که پاسخ به آن کمی طولانی می گردد ولی از آن جا که من به شما علاقه مندم، شما را مردی متدین و دانا - البته کمی احساساتی - می دانم و از محبت های بی دریغت نسبت به من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحت به شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلی را تذکر می دهم:
کتاب های فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقه ها و برداشت ها در زمینه های مختلف نظامی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی، تا آن جا که در مسائلی که ادعای اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتی در مسائل اجماعی هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباری ها و اصولی ها بگذریم. از آن جا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتاب های علمی آن هم عربی ضبط می گردید، قهرا توده های مردم از آن بی خبر بودند و اگر باخبر هم می شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه ای نداشت. حال آیا می توان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند - نعوذ بالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کرده اند؟ هرگز. اما امروز با کمال خوشحالی به مناسبت انقلاب اسلامی حرف های فقها و صاحب نظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه ها کشیده شده است، چرا که نیاز عملی به این بحث ها و مسائل است; مثلا در مساله مالکیت و محدوده آن، در مساله زمین و تقسیم بندی آن، در انفال و ثروت های عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری، در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم; چون عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره، در حفظ محیطزیست و سالم سازی طبیعت و جلوگیری از قطع درخت ها حتی در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسان های دیگر، در مساله معادن زیرزمینی و روزمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقی و حقوق بین المللی و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی و نقش تخریبی آن در جوامع فاسد و غیراسلامی، حدود آزادی فردی و اجتماعی، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگی انجام فرایض در سیر هوایی و فضایی و حرکت برخلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعتی بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثی کردن جاذبه زمین و مهم تر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشه ای از هزاران مساله مورد ابتلای مردم و حکومت است که فقهای بزرگ در مورد آنها بحث کرده اند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضی از مسائل در زمان های گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید برای آن فکری بنمایند.
لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی - فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزی کند که وحدت رویه و عمل ضروری است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نمی باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد.
اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانی که اختلاف و موضع گیری ها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدی متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام می شود و این مساله روشن است که بین افراد و جناح های موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سیاسی است ولو این که شکل عقیدتی به آن داده شود. چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تایید می نمایم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان برای کشور و مردم می سوزد و هر کدام برای رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظری دارند که به عقیده خود موجب رستگاری است. اکثریت قاطع هر دو جریان می خواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو می خواهند سیطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند، هر دو می خواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان زندگی پاک و سالمی داشته باشند، هر دو می خواهند دزدی و ارتشاء در دستگاه های دولتی و خصوصی نباشد، هر دو می خواهند ایران اسلامی از نظر اقتصادی به صورتی رشد نماید که بازارهای جهان را از آن خود کند، هر دو می خواهند اوضاع فرهنگی و علمی ایران به گونه ای باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوی مراکز تربیتی و علمی و هنری ایران هجوم آورند، هر دو می خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیده شان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است. ولی هر دو باید کاملا متوجه باشند که موضع گیری ها باید به گونه ای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در راس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در راس آن شوروی متجاوز باشند.
هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذره ای از سیاست "نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی" عدول نشود که اگر ذره ای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمی کنند. دو جریان با کمال دوستی مراقب امریکای جهانخوار و شوروی خائن به امت اسلامی باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکای حیله گر دشمن شماره یک آنها است ولی فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروی شهید گشته اند. هر دو جریان از حیله گری های این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروی به خون اسلام و استقلالشان تشنه اند.
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حال خود دانند. البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد - که همه باید از شر آن به خدا پناه ببریم - که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمی شناسد. رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر، وکیل، وزیر و قاضی و شورای عالی قضایی و شورای نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامی و غیرنظامی، روحانی و غیرروحانی، دانشجو، غیردانشجو، زن و مرد نمی شناسد و تنها یک راه برای مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم.
اگر آقایان از این دیدگاه که همه می خواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرت ها برطرف می گردد ولی این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفته ام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان می شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پیش از آن که به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکی از کارهایی که یقینا رضایت خداوند متعال در آن است، تالیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورت ها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطه هایی که فقط کارشان القاء بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می کند، در برابرش قاطعانه بایستید.
البته می دانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالای نظام هرگز اصول و داربست ها را نشکسته اند و از آن عدول نکرده اند. برای من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشه های سازنده مسیر رقابت ها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش می کنم کشور ما در مرحله بازسازی و سازندگی به تفکر و به وحدت و برادری نیاز دارد. خداوند به همه کسانی که دلشان برای احیای اسلام ناب محمدی ء و نابودی اسلام امریکایی می طپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایت خویش محافظت فرماید و انشاءالله از انصار اسلام و محرومین باشید. (1)
روح الله الموسوی الخمینی
یک. ضرورت اختلاف نظرهای فقهی
بی تردید برچیدن اختلاف یک اصل اساسی در فرهنگ دینی و از اهداف انبیاء است. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه یکی از اهداف پیامبران را زدودن شبهه ها و برداشتن اختلاف ها می داند. (2) همین امر در آموزه های اخلاقی و ادعیه نیز مورد تاکید قرار گرفته است:
و اهدنا به لما اختلف فیه من الحق باذنک. (3)
["بار خدایا] ما را به واسطه امام زمان علیه السلام نسبت به آنچه اختلاف شده از حقیقت، هدایت فرما".
و اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنک. (4)
"بار خدایا مرا در آنچه از حقیقت اختلاف شده، راهنمایی کن".
با این همه نمی توان پذیرفت که همه گونه اختلاف از دامنه زندگی انسانی برچیده شود. مگر می توان جهالت و نسیان انسانها را از میان برد. مگر می توان تفاوت انسان ها را در استعداد علم آموزی و درک واقعیت ها نادیده انگاشت، مگر می توان درجات علمی گوناگون آدمیان را انکار کرد. با وجود اینها اختلاف امری ضروری و واقعیتی اجتناب ناپذیر است.
این مطلب در نصوص مختلف دینی مورد تاکید قرار گرفته است. از یک سو تفاوت انسان ها در فهم و درک به عنوان یک اصل مطرح است.
"قال امیرالمومنین علیه السلام: و لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم ان یفسره لکل الناس لان منهم القوی و الضعیف و لان منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق حمله". (5)
"دانشمند نمی تواند تمام دانش را برای مردم بازگو کند زیرا برخی از مردم توانمندند و برخی ناتوان، پاره ای از دانش ها را می توان حمل کرد و پاره ای حمل آن دشوار است".
"عن ابی عبدالله علیه السلام: . . . یا عبدالعزیز الایمان عشرة درجات بمنزلة السلم له عشر مراقی. . . و کان سلمان فی العاشرة و ابوذر فی التاسعة و المقداد فی الثامنة. . . ". (6)
"ای عبدالعزیز، ایمان ده درجه دارد مانند نردبانی که ده پله دارد. . . سلمان در پله دهم و ابوذر در پله نهم و مقداد در پله هشتم بود".
"قال امیرالمومنین علیه السلام: یا اباذر ان سلمان لو حدثک بما یعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان". (7)
"ای ابوذر اگر سلمان آنچه را می داند بر زبان آورد خواهی گفت: خداوند رحمت کند قاتل سلمان را".
و بر همین پایه انبیا با مردم به اندازه عقل و درک آنان سخن می گفتند:
"قال رسول الله ء: انا معاشر الانبیاء امرنا ان ننزل الناس علی منازلهم و نکلم الناس بقدر عقولهم". (8)
"ما پیامبران مامور هستیم مردم را در جایگاه خویش بنشانیم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوییم".
و از سوی دیگر اصل اختلاف را پیامبر مایه رحمت دانستند:
"اختلاف امتی رحمة". (9)
"اختلاف امت من، رحمت است".
از نصوص دینی که بگذریم واقعیت های تاریخی که بر فقه و حدیث گذشته نیز از این حقیقت پرده برمی دارد. اختلاف فقیهان و نیز اختلاف محدثان به آن اندازه است که کتابهای فراوانی در ریشه یابی این اختلاف ها و چگونگی برخورد با آن نوشته شده است.
یونس بن عبدالرحمن (10) (م ق 2) ، محمدبن ابی عمیر (11) (م 217 ق) و احمد بن محمدبن خالد برقی (12) (م 280 ق) هر یک کتبی با عنوان "اختلاف الحدیث" تالیف کردند.
عبدالله بن جعفر حمیری (13) (م 290 ق) و محمد بن احمد بن داوود (14) (م 368 ق) هر یک با عنوان "کتاب الحدیثین المختلفین" دست به نگارش زده اند.
سید رضی (15) (م 404 ق) کتاب "جواب المسائل فی اختلاف الاخبار" را تحریر کرد و احمد بن عبدالواحد بن احمد البزاز (16) (ق 5) نیز "کتاب الحدیثین المختلفین" را تالیف کرد. و شیخ طوسی (385 - 460 ق) کتاب "الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار" را نوشت.
در میان اهل سنت نیز ابن ادریس شافعی (م 204 ق) "اختلاف الحدیث" را تالیف کرد و ابن قتیبه دینوری (م 276 ق) "تاویل مختلف الحدیث" را نگاشت و ابن جوزی (م 597 ق) "التحقیق فی اختلاف الحدیث" را سامان داد و. . .
در زمینه اختلاف فقها نیز کتب متعددی تحریر شده مانند: "اثر الاختلاف فی القواعد الاصولیة فی اختلاف الفقهاء" مصطفی سعید الحسن; "اسباب اختلاف الفقهاء فی الاحکام الشرعیة" مصطفی ابراهیم الزلمی و "الانصاف فی التنبیه علی الاسباب التی اوجبت الاختلاف".
علامه طباطبایی اختلاف در مسائل نظری را امری اجتناب ناپذیر می داند و می گوید:
". . . علی ان اختلافهم فی تشخیص مدة اللبث لم یکن من الاختلاف المذموم الذی هوالاختلاف فی العمل فی شئ حتی یودی الی الهلاک فینتهی عنه و انما هو اختلاف فی النظر و لامناص". (17)
"اختلاف آنان در مدت ماندن جزو اختلاف ناپسند که همان اختلاف در عمل است و به نابودی منجر می شود نیست بلکه از قبیل اختلاف در مسائل نظری است که از آن گریزی نیست".
تا این جا اختلاف از منظر بیرونی تحلیل شد اما اگر به درون فقه بنگریم در بسیاری از مسائل و فروع فقهی اختلاف نظر وجود دارد.
علامه حلی سبب تدوین "مختلف الشیعة" را چنین بیان می کند:
". . . اما بعد فانی لما وقفت علی کتب اصحابنا المتقدمین و مقالات علمائنا السابقین فی علم الفقه وجدت بینهم خلافا فی مسائل کثیرة متعددة و مطالب عظیمة متبددة، فاحببت ایراد تلک المسائل فی دستور یحتوی علی ما وصل الینا من اختلافهم فی الاحکام الشریعة والمسائل الفقهیة، دون ما اتفقوا اذ جعلنا ذلک موکولا الی کتابنا الکبیر المسمی (منتهی المطلب فی تحقیق المذهب) فانه جمع بین مسائل الخلاف و الوفاق، و انما اقتصرنا فی هذا الکتاب علی المسائل التی وقع فیها الشقاق". (18)
"هنگامی که به نوشته های عالمان متقدم و گفته های دانشمندان پیشین در دانش فقه برخوردم اختلاف فراوانی میان آنان در مسائل گوناگون یافتم از این رو دوست داشتم آن را در مجموعه ای گرد آورم که حاوی اختلاف فقیهان در احکام شرعی و مسائل فقهی باشد و مسائل اتفاقی را به کتاب "منتهی المطلب" وانهادم که دربردارنده مسائل اختلافی و اتفاقی است و در این کتاب تنها به مسائل اختلافی اکتفا نمودم".
به هر حال مساله اختلاف نظر در فقه چنان مبسوط و گسترده است که "خلافیات" به عنوان یک دانش تلقی شده (19) و در خلافیات کتب بسیاری تدوین شده است.
بر همین پایه است که امام خمینی در این نامه فرموده است:
"کتابهای فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقه ها و برداشت ها در زمینه های مختلف نظامی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی، تا آنجا که در مسائلی که ادعای اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتی در مسائل اجماعی هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباری ها و اصولی ها بگذریم. از آن جا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتاب های علمی آن هم عربی ضبط می گردید، قهرا توده های مردم از آن بی خبر بودند و اگر باخبر هم می شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه ای نداشت. حال آیا می توان تصور نمود که چون فقهاء با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند - نعوذبالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کرده اند؟ (20)
این همه در حوزه فقه و فروع دین است، در معارف و اعتقادات که اختلاف نظرها جای خود دارد. شیخ مفید اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد می کند و به نام "تصحیح اعتقادات الامامیة" عرضه می دارد. (21)
خلاصه سخن آنکه اختلاف در مسائل نظری امری طبیعی است متون دینی، سیره عالمان و اندیشمندان بر آن دلالت دارد و واقعیت های خارجی در مسائل فقهی و غیر آن بر آن گواهی می دهد از این رو نشاید به بهانه اختلاف نظرها مرزهای غیرمستند و ناموجه را به کار گرفت و دایره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتیم دیگران بپذیرند و پیروی کنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.
دو. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد
گسترش عرصه های زندگی، پدیدار شدن مسایل و مشکلات تازه و نو، هیچ گاه از دید مکتب الهی دور نیست. دینی جاودانه و آسمانی که انسان و نیازهایش را از بالا می بیند و نگرشی آسمانی، عمیق و گسترده نسبت به او دارد، نمی تواند تحولات زندگی آدمی را منظور ندارد.
چنین دینی، رمز جاودانگی اش، ارائه قواعد کلی ثابت، تبیین اهداف دائمی و روشن و تجویز انطباق آن بر شرایط و موضوعات جدید است و این همان "تفقه در دین" یا " اجتهاد" است که رمز بقای دین است. شهید مطهری فرموده است:
"اجتهاد یا تفقه در دوره خاتمیت وظیفه بسیار حساس و اساسی بر عهده دارد و از شرایط امکان جاوید ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نیروی محرکه اسلام خوانده اند. (22) ابن سینا فیلسوف بزرگ اسلامی با روشن بینی خاصی این مساله را طرح می کند. می گوید: (23)
کلیات اسلامی ثابت و لایتغیر و محدود است و اما حوادث و مسایل، نامحدود و متغیر است و هر زمانی مقتضیات مخصوص خود و مسایل مخصوص خود، دارد; به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانی گروهی متخصص و عالم به کلیات اسلامی و عارف به مسایل و پیش آمدهای زمان عهده دار اجتهاد و استنباط حکم مسایل جدید از کلیات اسلامی بوده باشند". (24)
و نیز گفته است:
"به نظر من یکی از معجزات اسلام خاصیت اجتهاد است". (25)
و نیز فرموده است:
"از خصوصیات اسلام است که اموری به حسب احتیاج زمان تغییر می کند، حاجت های متغیر را متصل کرده به حاجت های ثابت، یعنی هر حاجت متغیری را بسته است به یک حاجت ثابت، فقط مجتهد می خواهد، متفقه می خواهد که این ارتباط را کشف بکند و آن وقت دستور اسلام را بیان بکند این همان قوه محرکه اسلام است". (26)
گرچه، درباره وجود اجتهاد در عصر پیامبر ء و امامان علیهم السلام تردید شده است، اما قراین بسیار حاکی از وجود چنین امری در میان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.
از قرآن که بگذریم که در "آیه نفر" (27) به تفقه امر کرده، در قول و تقریر معصومان علیهم السلام نمونه های بسیار می بینیم. گرچه درصدد اثبات این امر نیستیم، اما اشارتی بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.
رسول خدا بر اجتهاد برخی صحابه، صحه گذاشته و آن را تقریر می کردند. (28)
ائمه شیعه علیهم السلام با شیوه های مختلف، بزرگان یاران خویش را بدان ترغیب کرده اند. از قبیل:
1. بیان اینکه: "وظیفه ما القای اصول است و بر شماست تفریع". (29)
2. فرمان افتا به بعضی از صحابه خویش، مانند: فرمان حضرت علی علیه السلام به قثم بن عباس. (30)
3. ارجاع مردم به فقیهان از قبیل: ارجاع به ابوبصیر اسدی، (31) زکریا بن آدم، (32) محمدبن مسلم، (33) یونس بن عبدالرحمن، (34) عبدالملک بن جریح، (35) عمری و فرزندش، (36) زرارة، (37) حارث بن مغیرة. (38)
4. تبیین کیفیت استنباط حکم از قرآن، در مثل از: حکم مسح سر و پا، (39) مسح بر جبیره (40) و بیان سنن حیض (41) می توان یاد کرد.
بجز این شیوه به قراین دیگر نیز بر می خوریم که حاکی از وجود اجتهاد در آن عصر است:
1. نهی از فتوا دادن به غیر علم. (42)
2. نهی از حکم به غیر ما انزل الله. (43)
3. نهی از عمل به آرای بنی فضال و عمل به روایات آنان. (44)
ابن ندیم هم نام تعدادی از فقیهان شیعه در این عصر را آورده است. (45)
تا این زمان گرچه اجتهاد در میان شیعیان رواج داشت، اما به تالیف و تصنیفی در این باب برنمی خوریم.
در غیبت صغری که تدوین مجموعه های حدیثی آغاز گشت، اشارت های مختصری را در آنها می بینیم. مثلا در کتاب "الکافی" در "باب النهی عن القول بغیر العلم" (46) روایت هایی در مذمت فتوا بدون علم آمده است.
باز بودن باب اجتهاد را می توان به جز ادله دینی و شرعی از نوشته های فقیهان و اصولیان نیز به دست آورد. آنچه در باب "اجتهاد" در علم اصول و فقه استدلالی نگارش یافته، گواه روشنی بر این ادعا است.
و. . .
با این پشتوانه تاریخی است که امام خمینی فرمود:
". . . لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی - فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد". (47)
در ادامه این سخن امام به کافی نبودن اجتهاد مصطلح اشاره می کند و می فرماید:
". . . و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نمی باشد، بلکه باید یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد". (48)
در این سخن از یک منظر به اجتهاد حوزه ها نگریسته شده و ناکافی قلمداد شده است; دیگر صاحب نظران از زوایای دیگری بدان توجه کرده اند و بر آن خرده گرفته اند; شهید مطهری می گوید:
". . . اتفاقا اجتهاد جز مسائلی است که می توان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خیال می کنند که معنی اجتهاد و وظیفه مجتهد فقط این است که همان مسایلی را که در همه زمان ها یک حکم دارد، رسیدگی بکند; مثلا در تیمم آیا یک ضربه زدن کافی است یا حتما باید دو ضربه بر خاک زد؟ یکی بگوید: "اقوی" یک ضربه کافی است و دیگری بگوید: "احوط" دو ضربه بر خاک زند، یا مسائلی از این قبیل. در صورتی که اینها اهمیت چندانی ندارد، آنچه اهمیت دارد مسائل نو و تازه ای است که پیدا می شود و باید دید این مسائل با کدام یک ازاصول اسلامی منطبق است. " (49)
استاد محمدرضا حکیمی اجتهاد را با توجه اهداف دین می نگرد و می گوید:
". . . اگر اجتهاد از مسائل حیات انسان معاصر خویش غافل باشد، فلسفه اصلی خود را نفی کرده است. زیرا فلسفه اصلی اجتهاد، تعیین مسیر "حوادث واقعه است" از دیدگاه دین. حوادث واقعه، یعنی مسائل گوناگون زندگی انسان معاصر. از مسائل زندگی انسان گذشته هر چه در زندگی انسان معاصر حضور دارد، مساله اصلی اجتهاد نیست، زیرا آنها به تجربه درآمده است. مساله اصلی اجتهاد بخش متحول زندگی است نه بخش ثابت آن. و در این بخش متحول است که دین باید حضور پاسخگو و هدایت کننده خود را نشان بدهد و اجتهاد در واقع سخنگوی دین است". (50)
و نیز گفته است:
"فقه اصطلاحی، تفقه در دین نیست، در بخشی از دین است آن هم به صورتی گسسته از دیگر بخش ها، و بی توجه به هدف اصلی دین در ساختن فرد و جامعه، یعنی تربیت و سیاست، و ابعاد گسترده این دو موضوع مهم و اصلی و روشن است که تفقه در یک بخش از تعالیم دین و درک اجتهادی آن، در حقیقت، تفقه نیست". (51)
سه. اختلاف روا و ناروا
اگر اختلاف ضرورتی دینی و فقهی بلکه انسانی است سخن از اختلاف مجاز و غیرمجاز امری فرعی و تبعی است و نمی توان در درجه نخست سراغ منع و ممنوعیت رفت. به تعبیر دیگر اگر اختلاف ضرورتی است در ناموس خلقت و شریعت، قاعده نخست اختلاف نظر و سلیقه ها است و ممنوعیت آن دلیل می خواهد و تبصره ای است بر قاعده اولی. چرا که تفاوت انسان ها در فهم و اندیشه، خصلت های درونی و علقه های بیرونی بستر اصلی اختلاف نظر و اختلاف خواسته ها و سلیقه ها می باشد. و نمی توان آن را برهم زد چنان که نمی توان ناموس آفرینش و خلقت را درهم شکست. از این رو باید موارد ممنوع اختلاف اندک باشد. بلکه می توان سؤال را بالاتر برد و گفت نمی توان از اختلاف جلوگیری کرد.
از همین رو امام در این نامه فرموده است: "اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام می شود و این مساله روشن است که بین افراد و جناح های موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفا سیاسی است ولو اینکه شکل عقیدتی داشته باشد". (52)
آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا یاد کرده و اختلاف در غیر آن را روا می شمرد. آن اصول و مبانی عبارتند از:
1. اسلام;
2. قرآن;
3. انقلاب اسلامی;
4. استقلال در عرصه های سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی;
5. رفاه عمومی و برچیدن ستم اقتصادی.
اینها اصولی است که به گفته امام هر دو جریان بدان وفادارند و اختلاف نظرها پس از اینها است.
به گفته شهید سید محمد باقر صدر: بخشی از مسائل دینی و فقهی جزو مسلمات است و در آن اختلافی نیست، در بخش دیگر اجتهادهای گوناگون وجود دارد. و در بخش سومی دین سکوت کرده که منطقة الفراغ نام دارد. (53)
طبیعی است به جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه دیگر اجتناب ناپذیر است.
بلی مخالفت عملی با قوانین مصوب اجتماعی تا زمانی که قانون است به معنای اختلاف نیست و کسی نمی تواند آن را تجویز کند زیرا مستلزم هرج و مرج در زندگی اجتماعی خواهد بود.
چهار. ریشه های اختلاف
مطلب دیگری که در این منشور بدان اشاره شده ریشه های اختلاف است. (54)
گاه اختلاف از بستر اندیشه و زمینه های علم و معرفت برمی خیزد و گاه بستر آن خصلت خودخواهی و حب نفس است. امام می فرماید: "باید از شر این پدیده به خداوند پناه بریم و تنها راه مبارزه با آن ریاضت است".
نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که نمی توان در برابر اختلاف نظرها جبهه گیری کرد و انگیزه خوانی نمود و آن را متهم به خودخواهی و حب نفس کرد. بلکه این تقسیم بندی آگاهی بخشی در مقام ثبوت می کند و در مقام اثبات به آسانی نمی توان داوری کرد و در چنین عرصه هایی نمی توان دیگران را متهم کرد. به تعبیر دیگر تا شواهد اطمینان آور و عامه پسند که نزد دیگران قابل دفاع باشد، در اختیار قرار نگیرد به هیچ رو نمی توان از آن دم زد.
خلاصه آنکه این سخن امام هشدار است که افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت کنند، که اختلاف نظرشان از روی خودخواهی نباشد، نه اینکه توصیه ای باشد که دیگران به داوری رقیبان رو کنند و آنان را به نقد کشند.
پنج. ادب دینی اختلاف
اگر اختلاف امری ضروری و چاره ناپذیر است و تنها اصول مهم و مورد اتفاق از آن مصونیت دارد و ریشه های نفسانی اختلاف را در مقام اثبات و گفتگو نمی توان به رخ کشید چرا که اثبات آن دشوار است. باید دید چه آداب و خلق و خویی را باید اختلاف کنندگان پیشه سازند تا از یکسو به کاهش آن انجامد و از دیگر سو در زندگی اجتماعی و انسانی آنان خللی وارد نگردد. در اینجا فهرست وار برخی از آداب دینی اختلاف را برمی شمریم که در نامه امام نیز برخی از آنها گوشزد شده است:
1. پرهیز از خودمطلق بینی
اولین ادبی که می بایست منظور نظر همگان باشد این است که خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبینند. امام در این نامه فرموده است:
هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرا از انتقاد ببیند.
امامان معصوم علیهم السلام با داشتن مقام عصمت و علم غیب با دیگران مشورت می کردند و گاه از آنان می خواستند از انتقاد فروگذار نکنند.
این سخن تاریخی و درخشان امیرمومنان گوشه ای از این خلق و خوی علوی است: "فلا تکفوا عنی مقالة بحق، او مشورة بعدل، فانی لست فی نفسی بفوق ما ان اخطی، و لا آمن ذلک من فعلی، الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی". (55)
پس، از گفتن حق یا رایزنی در عدالت باز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس، کفایت کند که از من بر من تواناتر است".
همچنین به مالک اشتر سفارش می کند که نزدیکترین افراد نزد تو آنان باشند که بیشتر تلخی های حق را بر زبان جاری می سازند. (56)
2. احترام به رای دیگران
شافعی گفته است: ما نظر خود را درست می دانیم لیکن احتمال خطا در آن می رود چنانکه رای دیگران را خطا می دانیم اما احتمال درستی در آن هست. (57)
اگر از مطلق انگاری پرهیز شود رای و نظر دیگران ارج و منزلتی پیدا می کند. چه نیکو است که از سیره عملی امام خمینی عبرت گرفته شود که در برخی مسائل حکومتی که فتوایش دشواری در پی داشت به دیگر فقیهان ارجاع می داد و رای مخالف خود را مبنای عمل جامعه قرار می داد.
3. شنیدن و تامل در سخن مخالف
هنگامی که عقبه فرزند ربیعه پیشوای بنی امیه نزد پیامبر آمد تا پیامبر (ص) را از دعوت بازدارد گفت:ای محمد! اگر ثروت می خواهی به تو می بخشیم و اگر دنبال ریاست هستی تو را رئیس قرار می دهیم.
پس از اینکه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شدای عقبه؟ گفت: بلی. فرمود: آیا سخن مرا می شنوی؟ گفت: بگو. آنگاه پیامبر آیه های نخست سوره فصلت را تلاوت کرد. و در پایان فرمود: شنیدی آنچه شنیدی، حال خود دانی. (58)
رسول خدا او را با کنیه خطاب می کند و فرصت می دهد سخنش را تمام کند و از او می پرسد اجازه می دهد وی نیز سخن خود را ادا نماید.
قرآن کریم نیز مومنان را بدین خصلت می ستاید که سخن را می شنوند و از بهترین ها پیروی می کنند. "الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. " (59)
4. پرهیز از دشنام و بدگویی
به رسول خدا گفته شد مشرکان را نفرین کن; فرمود: "انی لم ابعث لعانا و انما بعثت رحمة. (60) من برای لعن و نفرین برانگیخته نشدم بلکه برای رحمت و مهربانی مبعوث شدم. "
وقتی ابن ابی العوجاء با مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق روبرو شد، و او را خشمگین یافت که به وی لقب یا عدو الله (ای دشمن خدا) داد. گفت: اگر اهل سخن و مناظره ای با تو مناظره کنم اگر دلیل متقن داشتی از تو پیروی می کنم و اگر روش مناظره نمی دانی با تو سخن نمی گویم. اگر از یاران امام صادق هستی او با ما چنین سخن نمی گوید و اینگونه با ما جدل نمی کند او بیش از این از ما شنیده است ولی هیچ گاه در سخن به ما دشنام نداده است و در پاسخ ما ستم روا نداشته است. او بردبار و خردمند است، سخن ما را می شنود و به ما گوش فرامی دهد و با ادله آشنا می گردد تا از سخن و استدلال فراغت یابیم چنانکه گمان می کنیم بر او غلبه یافتیم، آنگاه، با سخن کوتاه و آسان استدلال های ما را باطل سازد. اگر تو از یاران اویی با ما آنچنان مناظره کن. (61)
5. پرهیز از قهر و جدایی
ابوموسی اشعری پس از قضایای حکمیت به عیادت امام حسن علیه السلام رفت و امیرالمومنین نیز حضور داشت. امام علی علیه السلام فرمود: چه شد نزد ما آمدی؟ گفت: به عیادت فرزند پیامبر آمدم. امام علی علیه السلام فرمود: ناراحتی من از تو سبب نمی گردد برایت حدیث نخوانم. از پیامبر شنیدم که می فرمود: هرگاه کسی به عیادت برادرش رود، در رحمت الهی فرو رود و وقتی نزد بیمار نشست رحمت الهی او را فراگیرد. (62)
ابن تیمیه گفته است: اگر اختلاف نظرها سبب قهر و جدایی می شد میان مسلمانان رابطه خویشی و برادری می گسست. (63)
6. گفتگو، نه رو در رویی
امام در پایان نامه نگاشته است: با تبادل افکار و اندیشه های سازنده مسیر رقابت ها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود.
گفتگو نه رو در رویی از عوامل اصلی کاهش اختلاف است. چرا که بسیاری از سؤبرداشت ها زدوده می شود. راه بر خناس ها و واسطه ها بسته می گردد.
آنانی از گفتگو می هراسند که از منطق درست برخوردار نیستند و توان مباحث علمی را ندارند.
امید است این نوشتار درآمدی باشد بر پژوهش های نظری و نشان دادن حریم و حدود اختلاف و دست یابی به معیارها و اصول اخلاقی هم زیستی اختلاف کنندگان.
مهدی مهریزی
پی نوشتها
1. صحیفه نور، ج 21، ص 46 - 49; صحیفه امام، ج 21، ص 176 - 180.
2. نهج البلاغه، خطبه 2، ص 46، (صبحی صالح) .
3. دعای افتتاح.
4. تعقیب نماز صبح.
5. بحارالانوار، ج 90، ص 141.
6. همان، ج 66، ص 168 - 169.
7. اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 59، ش 33.
8. بحارالانوار، ج 69، ص 23 و ج 74، ص 140.
9. معانی الاخبار، ص 157.
10. الفهرست، ص 181، ش 789.
11. رجال النجاشی، ص 326، ش 887.
12. الفهرست، ص 20، ش 55.
13. رجال النجاشی، ص 219، ش 573.
14. همان، ص 384، ش 1045.
15. همان، ص 398، ش 1065.
16. همان، ص 87، ش 211.
17. المیزان، ج 13، ص 287.
18. مختلف الشیعه، ج 1، ص 10.
19. مقدمة ابن خلدون، ص 456.
20. صحیفه نور، ج 21، ص 46.
21. تصحیح اعتقادات الامامیة، دارالمفید، بیروت، 1414 ق - 1993 م.
22. اشاره به سخن علامه اقبال لاهوری در کتاب "احیای فکر دینی" است.
23. الالهیات، ابن سینا، ص 566.
24. ختم نبوت، شهید مطهری، ص 91 - 92، انتشارات صدرا، قم، 1354.
25. اسلام و مقتضیات زمان، شهید مطهری، انتشارات صدرا، 1368، ج 1، ص 241.
26. همان، ص 239 - 241.
27. سوره توبه/ 122.
28. برای نمونه رجوع شود به: الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة، محمد فوزی فیض الله، مکتبة دار التراث، الکویت، 1404 ق/ 1984، ص 15 - 16.
29. وسائل الشیعه، ج 18، ص 40 - 41، ح 51 و 52.
30. نهج البلاغه، نامه 67، (صبحی صالح) .
31. وسائل الشیعه، ج 18، ص 103، ح 15.
32. همان، ص 106، ح 27.
33. همان، ص 105، ح 23.
34. همان، ص 107، ح 33 - 35.
35. همان، ص 100، ح 5.
36. همان، ص 99، ح 4.
37. همان، ص 104، ح 19.
38. همان، ص 105، ح 24.
39. همان، ج 1، ص 290، ح 1.
40. همان، ص 327، ح 5.
41. همان، ج 2، ص 538، ح 4.
42. همان، ج 18، ص 16، ح 31 - 33.
43. همان، ص 17 - 20، ب 5.
44. همان، ص 72، ح 79.
45. فهرست ابن ندیم، ص 275 - 279; تاسیس الشیعة، ص 298 - 301.
46. الکافی، ج 1، ص 42.
47. صحیفه نور، ج 21، ص 47.
48. همان.
49. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 233.
50. نقد و نظر، ش 2، ص 110 - 111.
51. آینه پژوهش، ش 9، ص 65.
52. صحیفه نور، ج 21، ص 53. الاسلام یقود الحیاة، ص 11.
54. صحیفه نور، ج 21، ص 55. نهج البلاغه، خطبه 216.
56. همان، نامه 53.
57. الفقه الغائب، ص 144.
58. السیرة النبویة لابن هشام، ج 1، ص 314.
59. سوره زمر/ 18.
60. صحیح مسلم، ج 5، ص 168، ح 2599.
61. بحار الانوار، ج 3، ص 58.
62. تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 808.
63. مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج 20، ص 207.

تبلیغات