آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

پیش گفتار
(یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم)
برکسى پوشیده نیست که ادیان آسمانى و پیام‏آوران آن‏ها، به ویژه پیامبران اولواالعزم، و در راس آنان پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله همگى یک هدف را تعقیب مى‏کردند و آن نجات انسان از هوا پرستى و پلیدیهاى اخلاقى و نیز رهایى وى از اسارت و بندگى طاغوتها و رساندنش به کمال مطلوب انسانى وکرامت‏هاى نفسانى در سایه توحید و خداپرستى بوده است.
اما این هدف محقق نمى‏شود مگر اینکه در راس جامعه، انسان هایى قرار گیرند که خود نشانه بارز یک انسان کامل بوده و پیاده کننده احکام الهى در بین مردم باشند. چنان‏که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند: الناس على دین ملوکهم .
ماهیت ولایت
گروهى بر آنند که و لایت فقیه از مسایل فقهى و فرعى است و باید در فقه مطرح شود. گروه دیگرى، بر این باورند که مساله ولایت فقیه از سنخ مساله امامت و ولایت ائمه معصومین: بوده و در زمره مسایل کلامى و اعتقادى به شمار مى‏رود. اگرمساله مزبور را فقهى بدانیم از وظیفه فقیه و اقدام براى تصدى ولایت و نیز از وظیفه مردم در قبول ولایت و اطاعت و فرمانبردارى از ولى‏فقیه سخن مى‏رود، ولى اگر آن را کلامى دانستیم از نصب خداوند یا معصومین: بحث‏خواهد شد، بدین بیان که ائمه اطهار: از سوى خداوند در عصر غیبت، فقها را جانشین خود در امور ولایت و سرپرستى دین و دنیاى مردم قرار داده‏اند.
از منظر فقهى امامت و ولایت - چنان که اهل سنت هم مى‏گویند- تکلیف مردمى است و خداوند امر تعیین و انتخاب حاکم مردم را به خودشان واگذار کرده است و آن‏ها اختیار دارند هرکس را که خواستند انتخاب کنند، یا هرکس که خود به این وظیفه قیام کرد از او فرمانبردارى کنند.
گروه دیگرى مى‏گویند: ولایت فقیه با حفظ جنبه‏هاى فقهى‏اش از جایگاه بلندترى بر خوردار است و از مسایل کلامى است و جزء اعتقادات محسوب مى‏شود; خداوند براساس ضرورت حفظ نظام اجتماعى بشر و وجوب هدایت جوامع بشرى در عصر غیبت، منصب امامت و ولایت معصومین: را براى فقهاى واجد شرایط قرار داده و آن‏ها را از سوى امامان معصوم: منصوب به نصب عام کرده است و مردم علاوه بر التزام عملى به فرامین او باید اعتقاد قلبى هم به ولایت آنان داشته باشند.
لذا اگر کسى ولایت، حکومت و فرامین ولى‏فقیه واجد شرایط رهبرى منصوب از جانب امام معصوم علیه السلام را گردن ننهاده و انکار کند مصداق این حدیث امام صادق علیه السلام مى‏شود که:
رد و انکار حکم حاکم اسلامى رد و انکار ماست و رد و انکار ما، رد و انکار بر خدا است که در حد شرک به خداست.
ثمره مهم دیگرى که بر این بحث مترتب است این است که اگر موضوع ولایت‏فقیه تنها یک مساله فقهى باشد در ردیف افعال مکلفین قرار مى‏گیرد و انتخاب آن از وظایف مردم است; در حالى‏که اگر مساله کلامى باشد فعل‏الله محسوب شده و خداوند، ولى‏فقیه واجد شرایط را همچون اولیاى معصوم خویش به مقام ولایت -به نصب عام- منصوب مى‏کند در این صورت نقش مردم تطبیق شرایط تعیین شده بر فرد واجد شرایط و تحقق بخشیدن به حکومت و حاکمیتش از راه آراى خویش است نه مشروعیت‏بخشیدن به ولایت او.
روشن‏ترین گواه و قرینه بر جایگاه کلامى و اعتقادى اصل ولایت‏فقیه، تفکرى است که امام خمینى قدس‏سره، انقلاب اسلامى را بر آن اساس استوار ساخت. مردم انقلابى و مؤمن پیرو امام نیز از امامت او بوى خوش امامت معصومین: را استشمام کردند.
براساس همین تفکر، امت انقلابى ایران، با اقتدا به امام خویش دست از جان و مال و فرزند خویش شستند و با اهداى صدها هزار شهید و جانباز و مفقودالاثر در طول دوران انقلاب و جنگ تحمیلى نظام خویش را حراست کردند.
براى رفع هرگونه شبهه، یادآور مى‏شویم که ولایت‏فقیه همانند بسیارى از مسایل کلامى دیگر، از اصول دین و مذهب به شمار نمى‏آید.
آیا ولایت، وکالت است
ولایت‏فقیه از دیدگاه اسلام و قرآن وکالت و نیابت از سوى مردم نیست. یعنى، تنها مردم نیستند که با انتخاب و گزینش خود ولى‏فقیه را بر کرسى حکومت مى‏نشانند، بلکه ولایت‏فقیه در راستاى ولایت معصومین: بوده و مانند ولایت آن بزرگواران عهد و منصبى است الهى و از ولایت و حاکمیت مطلقه ذات اقدس حق تعالى سرچشمه مى‏گیرد.
البته این بدان معنا نیست که مردم در تعیین سرنوشت‏خویش حقى ندارند بلکه حاکى از حساسیت‏سرنوشت مردم نزد اسلام و به خاطر اهتمام و اهمیتى است که اسلام براى سرنوشت انسان‏ها قایل است. ملاک‏ها و معیارهایى که در تشریع دین و ارسال پیامبران هست، اقتضاى گزینش و نصب ولایت‏فقیه را دارد. شارع مقدس همچنان که قانون و برنامه زندگى را براى بشر تشریع مى‏کند، ضوابط و ملاک‏هاى مجریان را نیز تعیین مى‏کند.
در نظام‏هاى حکومتى غیر اسلامى بحث وکالت قابل طرح و اجراست، زیرا در چنین نظام‏هایى قوانین حکومتى را مردم تهیه و تصویب مى‏کنند، این مردمند که حاکم و مجرى قوانین خویش را انتخاب مى‏کنند و او در چارچوب همان قوانین موظف است‏حکومت کند و نظم و امنیت اجتماعى را بر قرار سازد.
آیا ولایت تنها نظارت یا قیومیت است؟
قول به نظارت در واقع پذیرفتن عدم ولایت است زیرا ولایتى که به موعظه محدود باشد، بى‏فایده است و چنانچه از کلیه ابزارها و اهرم‏ها برخوردار باشد محدود به نظارت نخواهد بود. علاوه براین در منابع اسلامى و همچنین قانون اساسى ولایت در مرتبه‏اى بسیار فراتر از نظارت مطرح است.
اما شبهه قیومیت که بدون ارایه کردن استدلال عقلى و نقلى معتبر، پیوسته تکرار مى‏شود، تنها مغالطه‏اى است‏براى مشوش کردن اذهان مردم و نادیده گرفتن و انکار کردن حقیقت و واقعیتى به نام ولایت‏فقیه.
این سخن که ولایت‏به معناى قیمومیت است و قیم و سرپرست محجورین بودن مربوط به اشخاص است نه اکمیت‏سیاسى و کشور دارى، سخن درستى است، ولى از آن اراده باطل شده است، زیرا قایلان به ولایت‏فقیه مى‏گویند ولایت فرزانگان که مظهر ولایت‏خدا، پیامبر صلى الله علیه و آله و امام علیه السلام در جامعه اسلامى براساس موازین احکام، مصالح عقلى و نقلى است، براى فقیه ثابت‏شده است. روشن است این چنین ولایتى از سوى خداوند، در واقع ولایت و حکومت مکتب اسلام و قوانین آن است که در شخصیت‏حقوقى پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین: و پس از آن‏ها فقهاى واجد شرایط تجلى پیدا کرده است. مفاهیمى همچون والى، سرپرست، مدیر و مدبر به شخصیت‏حقوقى والى برمى‏گردد نه به شخصیت‏حقیقى او. چه این که خود شخصیت‏حقوقى او هم زیر مجموعه این ولایت است. بنیانگذار جمهورى اسلامى امام خمینى قدس‏سره در این باره فرمودند:
حکومت در اسلام، به مفهوم تبعیت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حکم‏فرمایى مى‏کند.
حکومت اسلامى، حکومت قانون الهى بر مردم است. ولایت‏فقیه، ولایت قوانین الهى است و این انقلاب نه حکومت اشخاص و احزاب، بلکه به حکومت‏خدا مى‏اندیشد.
انتخاب یا انتصاب
برخى مخالفان ولایت‏فقیه معتقدند که نصب، شیوه مردم سالارانه نیست. برخى موافقان ولایت نیز به دلیل برداشت غلط و تفسیر نارساى ادله نقلى «ولایت‏فقیه‏» بر عنوان «انتخاب‏» بیش از حد پافشارى مى‏کنند و برخى نیز بر «انتصاب‏» فقیه بیش از حد معقول پافشارى مى‏کنند.
مفاد ادله ولایت فقیه، حاکى از انتصاب مطلق نیست، زیرا نهایت چیزى که ادله مزبور اثبات مى‏کند عنوان ولایت‏فقیه با شخصیت‏حقوقى است.
ولایت، هم انتصاب است و هم انتخاب. به این معنا که مردم در چارچوپ معین شده از جانب شرع، زعیم شایسته را شناسایى کرده و بر مى‏گزینند. انتخاب در اینجا به معناى یافتن و سپس پذیرفتن است که مرز بین انتصاب و انتخاب بلکه جامع میان هر دو است.
انتخاب زمامدار در بینش اسلامى به معناى اعطاى ولایت‏به فرد منتخب از جانب مردم نیست، که نتیجه نهایى آن وکالت وى از سوى مردم است، چه این‏که وکالت در شرع از عقود جایز است و موکل مى‏تواند هر زمان که خواست وکیل خود از عزل کند. در حالى‏که ولى‏امر مسلمین، اگر یکى از صفات و ویژگى‏هاى لازم را از دست داد خود به خود سلب صلاحیت از او شده، و توسط خبرگان مردم از مقام خویش برکنار مى‏گردد.
استقرار حکومت و ولایت‏فقیه به دو امر بستگى دارد: ثبوتا به نصب و اثباتا به پذیرش جمهور. دلایل مثبت ولایت فقیه، فقیه واجد شرایط را ثبوتا از سوى خدا منصوب مى‏داند ولى در مرحله اثبات و تحقق خارجى مشروط به پذیرش و تولى مردم است. این ادله از مردم مسلمان و مؤمن خواسته چنین فقیه جامع‏شرایطى را براى منصب ولایت و حکومت‏بر شؤون سیاسى- مذهبى خود برگزینند و دستورات و فرامینش را اجرا کنند.
لسان هیچ‏یک از ادله وارده درباره فقهاى واجد شرایط رهبرى لسان اخبار نیست، بلکه همه آن‏ها با لسان انشا و جعل سمت ولایت همراه است.
حاکم اسلامى باید داراى دو ویژگى باشد: مشروعیت و مقبولیت. مشروعیت‏به حاکم حاکمیت مى‏بخشد زیرا کسى که حکومتش مشروع نیست، حق ندارد بر مردم فرمان براند، گرچه مقبول آنان باشد.
مقبولیت نیز به حاکم قدرت اجرایى مى‏دهد. از این رو کسى که حکومتش مقبول مردم نیست، قدرت عملى و کارآیى نخواهد داشت که بر آنان حکم کند، هر چند حکومتش از مشروعیت دینى برخوردار باشد. قرآن کریم با توجه به نیاز حکومت دینى و رهبرى جامعه اسلامى به این دو پشتوانه مهم مى‏فرماید:
(یا ایها النبى حسبک الله و من اتبعک من المؤمنین)
جایگاه و ارزش راى مردم در حکومت دینى
درباره ارزش و امتیاز راى مردم در حکومت دینى، روایات بسیارى وارد شده است، از آن جمله، حضرت على علیه السلام در نامه‏اى به شیعیان از قول رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:
اگر مردم با میل و رغبت ولایت تو را نپذیرند آنان را به حال خود رهاکن.
بر این اساس بود که آن حضرت پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله چون مردم را آماده پذیرش حکومت ندید، آنان را به حال خود گذاشت، تا آن زمان که مردم خود به این باور رسیدند که تنها آن حضرت شایسته رهبرى بر مسلمانان و جامعه اسلامى است، ازاین رو، به سویش شتافتند و او را به رهبرى بر گزیدند و با حضرتش بیعت کردند.
حضرت على علیه السلام در پاسخ به در خواست مردم، علت پذیرش حکومت را چنین بیان کرد:
سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نبود که جمعیت‏بسیارى گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام کرده‏اند و با این کار حجت (بر من) تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسؤولیتى که خداوند از علما و دانشمندان گرفته که در برابر شکم‏خوارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند افسار شتر خلافت را رها مى‏ساختم از آن صرف نظر مى‏کردم.
پس تشکیل حکومت اسلامى و رهبرى جامعه، نیازمند پشتیبانى مردم است که با راى آنان حاصل مى‏شود. خواه به صورت بیعت‏باشد، چنان‏که در باره حضرت على علیه السلام واقع شد و خواه به صورت راهپیمایى و تظاهرات خیابانى چنان‏که براى حضرت امام خمینى قدس‏سره انجام شد و خواه به صورت تصویب مجلس خبرگان که نمایندگان منتخب مردم‏اند، چنان‏که براى رهبرى معظم انقلاب حضرت آیة‏الله خامنه‏اى صورت پذیرفت. از آن‏چه که گذشت، آشکار مى‏شود کسانى که با استناد به حکومت‏حضرت‏امیر علیه السلام خلافت را مطلبى جداى از امامت محسوب مى‏دارند، مقبولیت را مشروعیت‏به حساب آورده و به خطا رفته‏اند.
راى مردم و مشروعیت
از مباحث گذشته روشن شد که نه مفاد ادله اثبات حکومت و ولایت‏فقیه این است که راى مردم مشروعیت و به تعبیر برخى، وجاهت قانونى مى‏آورد و نه مواد قانون اساسى.
بااین حال، برخى که به این نکته توجه نداشته‏اند- یا نخواسته‏اند بدانند- این دو مقوله را به یک معنى گرفته و گفته‏اند:
1- طبق قانون‏اساسى مشروعیت رهبرى و همه نهادهاى قانونى و مدنى نظام جمهورى اسلامى راى ملت است.
2-... مصوبات شوراى بازنگرى پس از تایید و امضاى مقام رهبرى باید از طریق مراجعه به آراى عمومى به تصویب اکثریت‏شرکت کنندگان در همه‏پرسى برسند. یعنى تایید و امضاء رهبرى بر تغییرات قانون‏اساسى بدون تایید نهایى مردم فاقد وجاهت قانونى است.
پیش از این اشاره شد مفهوم مشروعیت و مقبولیت در تعاریف حقوقى غیر از مفهوم این دو واژه در حقوق بین‏الملل است. مشروعیت در بینش غربى که شالوده حکومت و نظام سیاسى‏شان بر قرارداد اجتماعى است، چیزى غیر از مقبولیت نیست. چون در این گونه نظام‏هاى سیاسى-اجتماعى همه مشروعیت‏ها و مقبولیت‏ها اعم از مشروعیت قانون اساسى، انتخاب دولت‏مردان و غیر آن از راى اکثریت‏سرچشمه مى‏گیرد. در حالى‏که در فلسفه سیاسى اسلام مشروعیت مفهومى عمیق‏تر و جایگاهى بلندتر از مفهوم مقبولیت را دارا است و از بار اعتقادى نیز برخوردار است و به معناى گسترده‏تر، انطباق با نظام تشریع و هماهنگى عمل و نظر با قرآن و سنت است.
آیة‏الله جوادى آملى در این‏باره مى‏فرماید:
مشروعیت همه ارکان و نهادهاى قانونى در حکومت اسلامى و در راس آن‏ها ولایت و حکومت فقیه، از ولایت تشریعى الهى سرچشمه مى‏گیرد، اساسا هیچ‏گونه ولایتى جز با انتساب به نصب و اذن الهى، مشروعیت نمى‏یابد، و هرگونه مشروع دانستن حکومتى جز از این طریق نوعى شرک در ربوبیت تشریعى الهى به شمار مى‏رود.
ویژگیهاى ولى‏فقیه در متون اسلامى و قانون اساسى
براى دستیابى به جامعه آرمانى و مقدسى که در اندیشه سیاسى اسلام ناب ترسیم شده، باید زمامدارى شایسته، مدیر، مدبر و برخوردار از همه صفات و ویژگى‏هاى لازم براى رهبرى جامعه اسلامى، در راس حکومت اسلامى قرار گیرد.
حضرت على علیه السلام در این باره فرموده‏اند:
آگاه باش! برترین بندگان نزد خداوند پیشواى عادل و دادگسترى است که خود هدایت‏یافته باشد و دیگران را هدایت کند.
مهمترین شرایط و ویژگى‏ها عبارت است از:
1) اسلام وایمان;
2) فقاهت و اجتهاد;
3) عدالت;
4) تقوا;
5) خداترسى;
6)شجاعت و دلیرى;
7)بینش سیاسى و اجتماعى;
8)بردبارى و شکیبایى;
9)گذشت و اغماض;
10)شرح صدر و ظرفیت روحى;
11)مردم دارى و فروتنى;
12) روحیه سازش ناپذیرى در برابر دشمن;
13) قاطعیت در اجراى احکام و حدود الهى;
14) مقبولیت و محبوبیت مردمى;
15) قدرت اداره امور و تدبیر.
در اینجا تذکر دو نکته لازم است:
علاوه بر آن‏ها، صفات عمومى دیگر نظیر عقل، علم، قدرت و سلامت جسمى براى حاکم شرط دانسته شده که نزد همه ملل دنیا معتبر است.
حضرت على علیه السلام درباره صفات زمامدار خطاب به مسلمانان مى‏فرمایند:
شما به خوبى مى‏دانید که جایز نیست‏براى کسى که حاکم بر ناموس، جان و مال مردم بوده و اموال عمومى و احکام رهبرى آنان را بر عهده دارد، بخیل باشد که در این صورت به اموال آنان آزمند مى‏گردد، و نه ناآگاه و جاهل، که با نادانى خویش آنان را به گمراهى مى‏کشاند و نه جفاکار که با جفاى خویش رابطه خود با آنان (مردم) را مى‏گسلد، و نه حیف و میل کننده بیت‏المال، که در این صورت دسته‏اى را به خود نزدیک کرده و دسته دیگرى را طرد مى‏کند و نه رشوه‏خوار در قضاء، که حق را پایمال کرده، آن‏را در غیر جایگاه خود قرار مى‏دهد، و نه تعطیل کننده سنت که امت را به‏سوى لاکت‏سوق مى‏دهد.
علاوه بر این‏ها در قانون‏اساسى نیز براى رهبر شرایطى قرار داده شده است که عبارتند از:
فقاهت و اجتهاد
رهبر اسلامى باید در زمینه احکام و معارف دینى به‏ویژه در فروعات فقهى صاحب‏نظر و مجتهد باشد و دستیابى او به مسایل اسلامى براساس اجتهاد و استنباط باشد.
عدالت وتقوا
حکومت اسلامى باید به شخصى واگذار شود که نزدیک‏ترین فرد به مقام عصمت و بر خوردار از بالاترین مرتبه صیانت نفس و مخالفت هوى و پیروى از امر مولا باشد.
بینش سیاسى و اجتماعى
رهبرى جامعه اسلامى باید از بینش و آگاهى‏هاى سیاسى و اجتماعى لازم برخوردار باشد تا بتواند در رویدادهاى سیاسى و مسایل پیچیده اجتماعى که هر روز در حال تحول و دگرگونى است درست موضع‏گیرى کند، چنان‏که رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند:
من عمل على غیر علم کان ما یفسد اکثر ممایصلح.
و امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:
العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس
شجاعت اگر ولى‏فقیه از شجاعت و دلیرى لازم بهره نداشته باشد نمى‏تواند در برابر تهدیدهاى دشمنان مقاومت کرده، امت اسلامى را از دریاى طوفان زده حوادث هولناک به ساحل پیروزى و نجات برساند.
مدیریت
مدیریت و حسن اجراى امور از شرایط مهم رهبرى جامعه اسلامى است. حاکم اسلامى باید از توانایى لازم اجرایى و مدیریتى برخوردار باشد، تا بتواند جامعه اسلامى را به شایستگى اداره کند.
تدبیر
آینده نگرى، عاقبت اندیشى، تشخیص درست اوضاع زمان، شناخت توطئه‏ها و نیرنگ‏هاى دشمنان از عواملى است که مدیر و رهبر جامعه را در اخذ تصمیمات درست و تدبیر امور یارى مى‏دهد. ولى‏امرمسلمین باید از این برجستگى‏ها به حد کمال برخوردار باشد.
پذیرش مردم
اگر فقیهى واجد همه شرایط لازم براى رهبرى و ولایت‏باشد ولى اکثریت مردم پذیراى ولایت و امامت او نباشند، تکلیف ولایت‏بر او منجز نمى‏شود، و در صورت اعمال ولایت‏به دلیل نبود پذیرش، فاقد کاربرد و ضمانت اجرا خواهد بود. از این‏رو، پذیرش مردم، شرط لازم و منجز تکلیف ولایت و رهبرى و رمز موفقیت در عمل الهى است.
عالمان دین و حق تشکیل حکومت
آیا همه عالمان دین همانند سایر شخصیت‏هاى علمى فردا یا ضمن شرکت در تشکل‏هاى سیاسى، از حق مساوى براى شرکت در فعالیت‏ها یا تشکیل حکومت‏برخوردارند؟
پاسخ این شبهه از مباحث گذشته به‏دست مى‏آید، زیرا گفتیم حکومت اسلامى با حاکمیت قوانین دینى - اسلامى مى‏طلبد تا کسى بر اریکه چنین حکومتى تکیه زند که ویژگى‏هاى لازم یک حاکم راستین اسلامى (یعنى برجستگى‏هاى برتر اخلاقى و اسلامى و آگاهى‏هاى کامل به احکام و قوانین اسلامى) را دارا باشد و متخصص در علوم اسلامى و مجتهد واجد شرایط نیز بوده باشد.
چرا رهبرى محدود به زمان خاصى نیست
عدم تعیین مدت حکومت‏براى ولى‏فقیه هرگز به معناى مادام‏العمر بودن آن نیست چون رهبرى ولى‏فقیه دایرمدار شرایط و ویژگى‏هاى تعیین شده در قانون‏اساسى است و با ناتوانى رهبر از انجام وظایف قانونى یا فقدان یکى از شرایط از مقام خود عزل مى‏شود که البته تشخیص این امر بر عهده خبرگان است.
علاوه براین احتمال گرایش رهبر به استبداد نیز به دو دلیل مردود است:
1) احتمال این‏که فقیه عادل و با تقوا که به اوج فضایل اخلاقى و پرهیزکارى و خداترسى رسیده است، به استبداد روى آورد بسیار ضعیف است.
2) اهرم‏هاى کنترل که در قانون‏اساسى قرار داده شده است راه هرگونه استبداد را بر روى رهبرى بسته است.
آیا اعلمیت فقهى در رهبرى شرط است؟
اعلمیت فقهى در مرحله تحقق خارجى پیوسته دچار اشکال بوده و هست، زیرا در طول تاریخ غیبت کبرى به ندرت مى‏توان زمانى را یافت که مرجعیت‏شیعه در دست فقیهى اعلم از جمیع جهات، متمرکز باشد، به‏طورى‏که همه یا اکثر علماى هر عصر بر اعلمیت‏بلامنازع یک فقیه اتفاق کرده باشند.
در التنقیح از قول آیة‏الله‏العظمى خویى نیز آمده است:
مشهور بین اصحاب، عدم اعتبار اعلمیت در امور مربوط به مجتهد ولى‏امر مسلمانان است. اگر اعلمیت‏شرط بود در اخبار ائمه: باید تصریح مى‏شد و حتى اگر در روایات به آن اشاره‏اى هم شده باشد، حتما علما ملتزم بر آن مى‏شدند. در حالى‏که هیچ‏یک از علما و فقها به آن ملتزم نشده‏اند.
مسؤولیت‏ها و وظایف رهبرى در متون اسلامى
رهبرى و حاکمیت از دیدگاه اسلام وظیفه‏اى سنگین و بس خطیر است که جز از بزرگ‏مردان دین‏شناس و تقوا پیشه بر نمى‏آید، کسانى که بر پایه کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و جانشینان به حق آن حضرت فرمان برانند و به منظور برقرارى عدالت اجتماعى، رفع ظلم و احقاق حقوق مردم به ویژه مظلومان و مستضعفان وجود خود را وقف پاسدارى از دین خدا و خدمت کردن به خلق او بنماید. در اینجا به برخى از وظایف حاکم اسلامى که در آیات و روایات استنباط مى‏شود مى‏پردازیم:
قرآن کریم در باره مسؤولیت‏ها و وظایف رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله چنین مى‏فرماید:
(و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه فاحکم بینهم بما انزل الله و لاتتبع اهوائهم عما جائک من الحق... و ان احکم بینهم بما انزل‏الله و لاتتبع اهوائهم واحذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل‏الله الیک).
: و ما این کتاب را به حق، بر تو فرو فرستادیم که تصدیق کننده همه کتاب‏هاى آسمانى است که پیش از آن بوده و بر آن‏ها چیره و مسلط مى‏باشد پس حکم کن میان آن‏ها با آنچه خداوند فرستاده و به‏جاى پیروى از حکم حقى که بر تو نازل شده از خواهش‏هاى آنان پیروى مکن... و به‏آن‏چه خدا فرو فرستاده میان مردم حکم کن و پیروى از خواهش‏هاى آنان مکن و بر حذر باش از آنان که مبادا تو را درباره بعضى از آن‏چه خدا بر تو فرو فرستاده فریب دهند و تقاضاى تغییر آن‏را بکنند.
از آن‏جا که در حکومت اسلامى حاکم به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر و ائمه اطهار: بر مردم حکومت مى‏کند، اهدافى که در این حکومت‏باید مورد نظر باشد و تعقیب و اجراء گردد همان اهداف و برنامه‏هایى است که در رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله مورد نظر بوده و در حکومت آن حضرت به اجرا در آمده است. یعنى همان گونه که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مامور و موظف بود که احکام و دستورات الهى را در جامعه پیاده کند و به میل و هوا و هوس دیگران توجه نداشته باشد، حاکم اسلامى نیز باید مهم‏ترین رسالتش اجراى دستورات الهى و احکام دین او باشد.
گستره و اختیارات ولى‏فقیه
حضرت امام قدس‏سره معتقد به ولایت مطلقه فقیه بودند و همان اختیارات معصوم علیه السلام را براى فقیه زمامدار قایل بودند. براساس این نظریه، فقیه همه اختیارات امام معصوم علیه السلام را دارد، هرنوع ولایتى که براى امام ابت‏شده براى فقیه نیز ثابت است. جز آن‏چه که به دلیل خاص از مختصات امام معصوم علیه السلام شمرده شده است. چنین موارد اختصاصى نیز مربوط به جنبه ولایت و حاکمیت نیست، بلکه به خاطر جهات شخصى و شرافت مقام امامت و عصمت امام معصوم علیه السلام است.
بنابراین دیدگاه، هرگاه فقیه واجد شرایط به تشکیل حکومت اسلامى توفیق یابد همان ولایتى را که پیامبر صلى الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام در اداره امور جامعه دارند او نیز دارد، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. امام قدس‏سره دراین‏باره مى‏فرمایند:
این توهم که اختیارات حکومتى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بیش از حضرت على علیه السلام بود، یا اختیارات حکومتى امیر مؤمنان على علیه السلام بیشتر از فقیه است، باطل و مردود مى‏باشد. البته فضایل پیامبر صلى الله علیه و آله بیش از همه انسان‏ها است، و پس از آن حضرت، فضایل امیر مؤمنان از همه بیشتر مى‏باشد. لیکن فضایل معنوى بیشتر، اختیارات حکومتى را افزایش نمى‏دهد. خداوند همان اختیارات و ولایتى که به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم: در تدارک و بسیج‏سپاه، تعیین والیان و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داده است، براى حکومت فقیه نیز قرار داده است. نهایت تفاوت این‏که ولایت‏فقیه در رابطه با شخصى معین نبوده و روى عنوان عالم عادل ثابت است.
حضرت امام خمینى قدس‏سره در توضیح این نظریه مى‏فرمایند:
وقتى مى‏گوییم ولایت را که رسول‏اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه: داشتند پس از غیبت، فقیهى عادل دارد، براى هیچ‏کس این توهم نباید پیدا بشود که مقام فقها همان مقام ائمه: و پیامبراکرم صلى الله علیه و آله است، زیرا این‏جا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از ولایت‏یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس که یک وظیفه سنگین و مهم است مى‏باشد، نه شان و مقام برتر و غیر عادى. به عبارت دیگر ولایت مورد بحث‏یعنى حکومت و اجراء قوانین الهى و اداره جامعه اسلامى، بر خلاف تصورى که بسیارى از افراد دارند امتیاز نیست، بلکه وظیفه‏اى است‏خطیر.
ولایت فقیه از امور قراردادى و اعتبارى عقلایى است و واقعیتى جز جعل قانونى ندارد. وقتى کسى به عنوان ولى در موردى نصب مى‏شود، مثلا براى حضانت و سرپرستى کسى یا حکومتى، دیگر معقول نیست در اعمال این ولایت فرقى بین رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امام علیه السلام یا فقیه وجود داشته باشد.
به عنوان مثال ولایتى که فقیه در اجراى حدود و قوانین کیفرى اسلام دارد، در اجراى این حدود بین رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام و فقیه امتیازى نیست، حاکم، متصدى اجراى قوانین الهى است و باید حکم خدا را اجرا نماید، چه رسول‏الله صلى الله علیه و آله باشد و چه امام معصوم علیه السلام یا نماینده او یا فقیه عصر.
این نظریه به فقهاى بزرگى مانند شیخ مفید، طوسى، دیلمى، فاضل و شهیدین نسبت داده شده است و در میان فقهاى متاخر شخصیت‏هاى برجسته‏اى چون علامه شیخ محمد حسن نجفى (صاحب جواهر الکلام) علامه کاشف‏الغطاء، علامه نراقى، میرزاى بزرگ شیرازى و مؤلف عناوین سیدمحمد آل‏بحرالعلوم (مؤلف بلغة الفقیه) آن‏را مورد تایید قرار داده‏اند.
حضرت امام خمینى قدس‏سره این نظریه را تا آن حد بدیهى مى‏شمارد که مى‏فرماید:
قضیه ولایت‏فقیه، بعد از تصور اطراف، موضوع، محمول و مورد آن، به گونه‏اى روشن است که از مسایل نظرى شمرده نمى‏شود و احتیاجى به بحث و دلیل ندارد.

تبلیغات