آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

ریشه‏هاى گیتى‏گرایى در اروپا
با آغاز دوره رنسانس در قرن پانزدهم، اروپاییان به تدریج ازدیانت و وحى و کلیسا فاصله گرفتند و دین از دنیاى آنان جداشد.
سکولاریسم -گیتى گرایى- که امروزه در ایران مطرح شده است، ازحدود دو قرن پیش در اروپا رواج و توسعه یافت. در غیاب وحى وفقدان حجیت قول ارباب دین، تمسک انحصارى به عقل، بشرى شعارتمدن اروپایى شد. نهضتى که در قرن هجده در اروپا با نام‏روشنگرى به وجود آمد، بر این محور استوار شده بود که عقل براى‏حل همه مسایل بشریت کافى است و باید به آن اعتماد کرد. نتیجه‏فاصله گرفتن از دیانت این بود که فیلسوفان جانشین پیامبران‏شدند. در حیات دینى، پیامبران وظیفه ابلاغ احکام خدا را برعهده داشتند و مردم حل مسایل خودشان را از آن‏ها مى‏خواستند وزندگى فردى و جمعى‏شان را براساس پاسخ‏هاى انبیا و دستورات دین‏سامان مى‏دادند، اما در این دوران این وظیفه را فیلسوفان باتعدد آرا و مرام‏هایى که داشتند، بر عهده گرفتند.
بینش‏هاى مختلف و تکثر مکتب‏ها در اروپا حیرت‏انگیز است. ازدکارت به بعد انواع و اقسام بینش‏ها رواج یافت و هر کدام ازعقل‏گرایان و تجربه گرایان و ایده‏آلیست‏ها و ماتریالیست‏ها و...
در کشورهاى مختلف سعى کردند به پرسش‏هاى بشر در حوزه‏هاى‏اجتماعى و تاریخى پاسخ دهند.
ورود تفکر گیتى‏گرایانه به ایران
جامعه فکرى اروپا با ساختار فکرى گیتى‏گرایانه‏اش حدود یک‏صد وپنجاه سال پیش با جامعه ایران روبه‏رو شد و برخورد میان تمدن‏اسلامى و فرهنگ جدید غربى پیش‏آمد. این برخورد همان چیزى است که‏آن را تجدد مى‏دانند. تحول و نهضت و برخوردى که در سراسر جهان‏اسلام در این رودررویى -تجدد- پیش‏آمد تاریخچه دور و درازى‏دارد، برخوردهاى نظامى، شکست‏ها، احساس نیازها، اعزام محصل به‏اروپا، رفت و آمدها، نشر کتب، گسترش صنعت چاپ و نشر اندیشه؟.
به هر حال تجدد که حدود صد و پنجاه سال از عمرش در ایران‏مى‏گذرد ،یک واقعه دراز تاریخى است و آن چه امروز درکشور درعرصه دین و دیانت و مسایل فکرى مى‏گذرد ریشه در حوادث یک‏صدوپنجاه سال اخیر دارد.
ویژگى‏هاى تمدن جدید درغرب
با آغاز گیتى گرایى در غرب درامورى که قبلا درقرون‏وسطى به طور طبیعى پذیرفته شده بود ،تشکیک حاصل شد. اصولا شک وتردید و نقد مسلمات شیوه متعارف و حاکم این دوران است.
تمدن جدید اروپا، از نظر فلسفى، با دکارت که از شک آغاز کرده‏است، شروع مى‏شود و با فلسفه نقادى کانت‏به اوج خودش مى‏رسد وشک مبدل به نقد و نقادى مى‏شود. از این جاست که انواع و اقسام‏بینش‏ها در حوزه‏هاى مختلف معارف، تحت عنوان فلسفه‏هاى گوناگون‏پدید مى‏آید، مثلا: فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و زیبایى‏شناسى، فلسفه‏روان‏شناسى، فلسفه تاریخ، فلسفه علم، فلسفه دین و... این‏هاعناوینى است که به اروپاى جدید تعلق دارد. در عرف و فرهنگ ما،این عناوین را نداریم.
معارف ما در این قالب تبلور نیافته است. کتاب‏هاى اخلاقى مانندمعراج السعاده یا جامع السعاده از گذشته تا امروز در مقام بیان‏اخلاق هستند. اما فلسفه اخلاق در صدد بیان اخلاقیات نیست. فلسفه‏اخلاق مى‏گوید: اخلاق چیست؟ چرا باید اخلاقى بود؟ ملاک اخلاقى بودن‏چیست؟ چرا یک عملى اخلاقى است و یک عملى اخلاقى نیست؟ یک حکم‏اخلاقى اعتباراش را از کجا به دست مى‏آورد؟ یا در فلسفه هنر وزیبایى‏شناسى مقصود بیان زیبایى نیست، بلکه صحبت از این است که‏زیبایى چیست؟ چه چیز را زیبا مى‏گویند؟ ملاک زشت و زیبا چیست؟این نوع مباحث در فرهنگ و تمدن ما به این صورت مطرح نبوده‏است.
اما در این دوران و دهه‏هاى گذشته دانشگاه‏ها آکنده از این‏مطالب است. اصولا در نظام دانشگاهى ما به ویژه در حوزه‏هاى علوم‏انسانى، پایه‏هاى عمده و اصلى درس‏ها و برنامه‏هاى آموزشى،مطالبى است که از اروپا منتقل گردیده است. گرچه این مطالب‏داراى مبانى متفاوتى با مبانى ما است، اما با مراجعه به تاریخ‏فرهنگ و تمدن اروپا در قرون اخیر درمى‏یابیم که این بحث‏ها باتمامى گسترشى که یافته با نشاط و سرزندگى پى جویى مى‏شود. درفرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا، اسپانیا، هلند، بلژیک وکشورها، در این سه - چهار قرن، انواع و اقسام نحله‏هاى فلسفى وفکرى در علم و هنر و اقتصاد و اخلاق و... کتاب منتشر کرده‏اند واندیشه‏هاى خویش را بیان و به تمامى دنیا و از جمله کشور مامنتقل کرده‏اند.
ضرورت طرح مباحث جدید
پس از بیان این مقدمه به بررسى فعالیت‏هاى شهید مطهرى دراین باره مى‏پردازیم. استاد شهید و به خوبى احساس مى‏کرد که‏دوران تازه‏اى پدید آمده و مسایل و پرسش‏هاى جدیدى طرح شده که‏باید به آن‏ها پاسخ گفت.
هم و غم ایشان و بخشى از فعالیت‏هاى فکرى‏اش این بود که با حفظ‏اصالت‏هاى اسلامى و بدون وارد کردن بدعت و انحراف و تحریف دروحى و حقیقت‏شریعت اسلامى، اذهان را براى پاسخ‏گویى به این‏سوال‏ها -که چه بخواهیم و چه نخواهیم در جامعه مطرح شده- آماده‏کرد.
نکته مهمى که استاد مطهرى مبدع آن است و به عقیده بنده‏ارزنده‏ترین میراث شهید مطهرى مى‏باشد، نشان دادن جهت‏حرکت دراین سمت است. کلمه «معلم‏» اصطلاحى در تاریخ فلسفه است. ارسطومعلم اول است و فارابى را معلم ثانى مى‏گویند. اما پس از این‏دو عنوان معلم به صورت قطعى و جهان‏گیر برکسى اطلاق نشده است.
بعضى‏ها مرحوم میرداماد را معلم ثالث گفته‏اند، باید پرسید مگربقیه فیلسوفان معلم نبودند؟ اصطلاح معلم در این جا به چه معنااست؟ اهل تحقیق مى‏گویند اصطلاح معلم معناى خاصى در عرف و تاریخ‏فلسفه دارد. در عرف تاریخ فلسفه به کسى اطلاق مى‏شود که علوم‏زمانه خویش را بر وفق نیاز زمانش سازماندهى کند.
طبقه‏بندى علوم، کارى فلسفى است نه علمى و فیلسوفان اصیل صاحب‏طبقه‏بندى تازه در علوم هستند. این که علوم را چگونه مرتب کنیم‏و چه عناوینى در علوم داشته باشیم کدام را اصل و کدام را فرع‏بدانیم، مستلزم داشتن بینش فلسفى خاص است. ظاهرا در یونان،ارسطو، معارف زمان خودش را تدوین و جایگاه هر علم را مشخص کردو به خاطر این طراحى مستقل و بدیع شایسته نام معلم شد. شبیه‏این کار را ظاهرا فارابى در کتاب احصاء العلوم انجام داده است.
استاد مطهرى نیز احساس مى‏کرد که در این روزگار به یک معلم‏جدید احتیاج داریم. او دریافته بود که نظم و عناوین وطبقه‏بندى و ساماندهى گذشته علوم و معارف براى پاسخ‏گویى به‏نیازهاى روزگار، کفایت نمى‏کند.
مى‏دانید که پشت‏سر علوم تجربى و علوم ریاضى فلسفه علم قراردارد. امروزه هر رشته علمى به منزله تنه و شاخ و برگ و میوه‏اى‏است که ریشه آن فلسفه همان علم هست. ما در صورتى مى توانیم ازکیان و اندیشه اسلامى دفاع کنیم که در عرصه اندیشه حضور داشته‏باشیم و متناسب با مسایل پدید آمده پاسخ پرسش‏ها را عرضه کنیم‏و این مهم با مراجعه بى‏واسطه و فورى به کتاب‏هاى کلامى و سنتى‏قابل دسترسى نیست. استاد مطهرى احساس مى‏کرد که باید یک‏بازآفرینى در معارف سنتى و نظام درسى‏ما صورت بگیرد تا گوهرعقاید و فرهنگ اسلامى متناسب با این روزگار شود. آیا در کلام‏باید به کتاب‏هاى قدیم اکتفا کنیم یا نه او مى‏دانست که بایدفلسفه جدیدى به نام فلسفه علم که ملهم و منبعث از همان فلسفه‏اسلامى است تاءسیس شود تا تکلیف متفکران مسلمان در حوزه علوم‏تجربى و علوم ریاضى معین شود و بتوانند با استحکام به سوالات‏فلسفى‏اى که در این حوزه‏هاى علمى پدید مى‏آید، پاسخ دهند. ایشان‏عناوین تازه‏اى مانند فلسفه اخلاق یا فلسفه تاریخ را وارد معارف‏دینى کرد. پنجاه سال پیش در حوزه‏هاى دینى بحثى به عنوان فلسفه‏تاریخ مطرح نبود. بى‏شک آن عالم و روحانى و شاگرد حوزه که‏توانست‏با حفظ اصالت‏ها و بدون عدول از ایمان و حقیقت دینى به‏یک معرفتى به نام فلسفه تاریخ دست‏یابد، استاد مطهرى است. درروان‏شناسى و انسان‏شناسى و در فلسفه علوم اجتماعى نیز وضع برهمین منوال است. کتاب‏هاى نسبتا ساده‏اى که ایشان مختصرا دراواخر عمرشان نوشتند مثل جامعه و تاریخ، کوششى است‏براى ورودمباحث علوم اجتماعى در معارف اسلامى.
فرق کتاب عدل الهى شهید مطهرى با کتب عدل الهى قرون گذشته این‏است که ایشان متوجه پدید آمدن فلسفه دین یا کلام جدید که‏هزاران مساله در راه متفکران دین قرار داده است، شده بود.
در بحث‏خاتمیت، ایشان به این اکتفا نمى‏کند که به آیه‏اى ازقرآن به شیوه متعارف و براساس نقل و نص قرآن استناد کند.
استاد مطهرى به این نکته عمیقا توجه داشتند که همه این کارمطهرى این بود که مرزهاى سنتى معارف دینى را پیش برد و مباحث‏جدیدى را وارد معارف کرد و عناوین تازه‏اى خلق و سعى کردمتناسب با نیازها دامنه تفکر اسلامى را گسترش دهد.
بنده نمى‏گویم مطهرى توانست این کار را به انجام برساند،مى‏گویم مطهرى موفق شد که این کار را شروع کند.
ریشه فلسفه‏هاى جدید
فلسفه‏هایى که در اروپا مطرح مى‏شود -مثل فلسفه علم و فلسفه دین‏و فلسفه هنر و... که گاهى به آن‏ها فلسفه‏هاى مضاف اطلاق مى‏شودهمه مبتنى بر متافیزیک و ما بعد الطبیعه یعنى همان چیزى که مابه آن فلسفه اولى مى‏گوییم است. این‏ها شاخه‏هاى منشعب شده ازبدنه و تنه فلسفه اولى است.
فلسفه اولى عمدتا شامل دو بحث وجود و معرفت; هستى‏شناسى ومعرفت‏شناسى است. این جنبه از فلسفه - متافیزیک و هستى‏شناسى ومعرفت‏شناسى- باید داراى اهمیت تام و تمام شود تا با نضج فلسفه‏اولى و متافیزیک و هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى، مبانى‏اى براى‏تاءسیس فلسفه هنر اسلامى، فلسفه اخلاق اسلامى، فلسفه علم اسلامى‏و... به دست آید.
اهمیتى که مطهرى به فلسفه اسلامى مى‏داد فقط از آن جهت نبود که‏بتواند با مارکسیست‏ها احتجاج کند، بلکه از آن جهت‏بود که‏فلسفه اسلامى ظرفیتى تام است که اگر خوب تحقیق شود و تعلیم‏داده شود و رشد و نمو کند مى‏توان براساس و گرداگرد آن،فلسفه‏هاى مضاف را تاسیس کرد، هم‏چنان که در اروپا همه این‏فلسفه‏ها ماخوذ و مبتنى بر یک نوع فلسفه است. بعد از پیروزى‏انقلاب، اسلام قدرت خودش را در عرصه سیاست و در بسیج توده‏هاى‏مردم براى ایجاد حکومت اسلامى نشان داد و با تاسیس حکومت،افکار و عقاید دیگر را به حالش طلبید. هم‏اکنون هرماه حداقل‏یک‏کتاب مهم وده‏ها مقاله از مجلات مختلف اروپا و آمریکا درفلسفه دین ترجمه مى‏شود. حوزه‏هاى علمیه، خصوصا حوزه علمیه قم وفضلاى اندیشمند آن باید این مباحث را پى‏گیرى کنند و باریشه‏یابى دقیق آن‏ها پاسخ‏هاى مناسب و متقن به آن‏ها بدهند.
بر ماست تا با همان حساسیت و با همان احساس نیازى که شهیدمطهرى داشت، راه او را در حوزه تفکر و اندیشه دینى ادامه دهیم‏و با بهره‏گیرى از امکانات و زمینه مناسب فعلى، مدافع شایسته‏اى‏براى دفاع عقلانى، از حریم فرهنگ اسلام باشیم.

تبلیغات