آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

درسه در تاریخ اسلام از مسجد منشعب‏شده است. مسجد در اسلام تنها عبادت‏گاه نیست، زیرا اساسا عبادت‏در اسلام تنها دعا و نیایش و انجام امور مخصوصى که در ادیان‏دیگر عبادت شمرده مى‏شود، نیست، بلکه حتى جهاد کسب حلال وازدواج و... نیز جزیى از عبادات است.
در تاریخ فرهنگ اسلام، آموزش و پرورش در بین توده مردم آن‏چنان‏رواج یافته بود که حکومت‏هاى اسلامى نیاز چندانى به تاسیس‏آموزشگاه علمى نداشتند. پرورش اطفال از بزرگ‏ترین ثواب‏ها به‏شمار مى‏رفت و مسلمانان وظیفه خود مى‏دانستند که قرآن و تعالیم‏عالیه اسلامى را بیاموزند و به اطفال و نوباوگان خویش تعلیم‏دهند. از این رو مراکز اجتماعات دینى مسلمانان قدیم مراکزآموزشى است و در مساجد علاوه بر اقامه نماز، تعلیم و تربیت نیزانجام مى‏گرفت. در مساجد کوچک اطفال خردسال تربیت‏شده و مساجدبزرگ محل تعلیم و تربیت‏بزرگسالان به شمار مى‏آمد و مردم ازعموم طبقات، به دانشجویى روزگار مى‏گذراندند.
بسیار اتفاق مى‏افتاد که حتى مردمان بى‏بضاعت‏خانه‏هاى خود راتقدیم مى‏کردند تا مکتب و آموزشگاهى در آن جا تاسیس شود وهمگان به نوبه خود مبارزه با جهل و بى‏سوادى را وظیفه شرعى وملى مى‏دانستند.
اولین مدارس در کشورهاى اسلامى
اگر بخواهیم از اولین مراکز تعلیم و تربیت کشورهاى اسلامى سخن‏را آغاز کنیم باید مساجد و مشاهد و مقابر و زوایا وعبادت‏گاه‏هاى زهاد را مورد توجه قرار دهیم.
در سه چهار قرن اول هجرى، مراکز اجتماعات دینى مسلمانان،مراکز تعلیم و تربیت‏بود و اگر احیانا مدرسه‏اى هم ساخته مى‏شد،معمولا در کنار مساجد قرار مى‏گرفت. در ساختن مدرسه نوعا از صحن‏مساجد استفاده مى‏شد و در حیاط هر مسجد، حجراتى هم براى سکونت‏طلاب ساخته مى‏شد، تا طلاب در آن‏ها سکنى گزیده، به درس و بحث‏مشغول شوند. مسلمانان در ساختن «مدرسه‏» از معمارى مساجداستفاده مى‏کردند بدین جهت مسجد را گاهى «مدرسه‏» و یا بالعکس‏«مدرسه‏» را «مسجد» مى‏نامیدند. به این معنى «مدرسه‏» درتمدن اسلامى مفهوم عامى دارد و شامل تمام مجامع عمومى از قبیل;مساجد و تکایا و مقابر و زوایا و عبادت‏گاه‏هاى زهاد مى‏شود وحتى از دارالشفاها هم براى تعلیم پزشکى و داروسازى و ازرصدخانه‏ها هم براى تعلیم ریاضیات و نجوم استفاده مى‏شده است.
سرآغاز آموزش اسلامى
نخستین و ارزنده‏ترین وظیفه هر تازه مسلمانى یادگیرى آموزش‏ها وآیین‏هاى عبادى و وحى الهى بود و پیامبر (ص) شایسته‏ترین‏آموزگار، قرآن را به آنان مى‏آموخت و در مسایل قضایى و دادرسى‏آنان را رهنمایى مى‏کرد و شیوه پیچیده ارث را براى آن‏ها توضیح‏مى‏داد. گفته شده، که پیامبر (ص) به یاران خود آن‏گونه مى‏آموخت‏که گویى کودکان در مکتب‏ها و مدرسه‏ها سرگرم یادگیرى‏اند. (1)
پیامبر (ص) نخستین معلم مسلمان بود، ولى نوع تعلیم و آموزش او«آموزش بزرگسالان‏» و به اصطلاح «اکابر» محسوب مى‏شد وشاگردان او همیشه با سواد نبودند. بسیار اتفاق مى‏افتاد که دوتن از یارانش که در مجالس در کنار او مى‏نشستند یکى از آنان‏آن‏چه مى‏شنید و دریافت مى‏داشت، کلمه به کلمه مى‏نگاشت و دیگرى‏بر حافظه خود تکیه مى‏کرد.
به علت نبودن دانش خواندن و نوشتن، پیامبر در اوایل ناگزیر به‏انجام چنین روش آموزشى بود. (2) پیامبر اگر چه «امى‏» بود (3) ولى،مشوق خستگى‏ناپذیر آموزش بود و از هر فرصتى براى مبارزه بابى‏سوادى بهره‏بردارى مى‏کرد. چنان‏که بعد از جنگ بدر هر اسیرى که‏قادر به پرداخت «فدیه‏» - خون‏بها- نبود و خواندن و نوشتن‏مى‏دانست، با تعلیم ده تن از مسلمانان آزاد مى‏شد. (4) این نخستین‏بار بود که در جهان آموزشگاه بزرگسالان دایر گشت و این افتخاربزرگ در تاریخ جهان به نام مسلمانان ثبت‏شد. پیامبر جهاد مقدس‏پیکار با بى‏سوادى را از خانه خویش آغاز فرموده بود. بلاذرى درفتوح البلدان فقط از یک زن قرشى نام برده که در دوره جاهلیت‏مقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن مى‏دانست و او شفاء دخترعبد الله عدوى بود. این زن مسلمان شد. به گزارش «بلاذرى‏» این‏زن همان است که حفصه همسر پیامبر را نوشتن آموخت. (5) بلاذرى چندزن از زنان مسلمان را نام مى‏برد که در دوره اسلام هم مى‏خواندندو هم مى‏نوشتند و یا تنها مى‏خواندند، او مى‏گوید: حفصه همسر پیامبر مى‏نوشت، ام‏کلثوم، دختر عقبه بن ابى معیط نیزمى‏نوشت، عایشه دختر سعد گفت: پدرم به من نوشتن آموخت، کریمه‏دختر مقداد نیز مى‏نوشت، عایشه (همسر پیامبر (ص) ) مى‏خواند ولى‏نمى‏نوشت و همچنین ام‏سلمه... . (6) از این جریان معلوم مى‏شود که‏پیامبر اکرم (ص) براى زنان خود معلم خصوصى زن انتخاب کرده‏بود. این عمل پیامبر (ص) براى مسلمانان سرمشق قرار گرفت ودیرى نپایید که در مدینه افراد با سواد رو به فزونى نهادند وآمار با سوادها به‏طور چشم‏گیرى بالا رفت و حتى از میان زنان‏خانه‏دار و دختران نیز کسانى پیدا شدند که خواندن و نوشتن رافرا گرفتند.
پیامبر اکرم (ص) مى‏کوشید تا خواندن و نوشتن را در میان‏پیروانش شایع کند. طبق گزارش‏هاى مورخین بسیارى از آنان درکهولت‏خود سواد آموختند. (7) مسلمانان با کوشایى و دقت هرچه راپیامبر مى‏گفت و انجام مى‏داد فرا مى‏گرفتند. در زمینه آموزش نیزچنین بود و آن‏چه او یاد مى‏داد پیروى مى‏شد، حتى شیوه نشست وبرخاست او در سراسر تاریخ اسلامى پیروى شد.
غزالى ابوحامد - م 505 ق - در کتاب فاتحه‏العلوم چنین یاد کرده‏است: «مکحول گفته است: ده تن از اصحاب رسول خدا (ص) گفتند که‏ما در مسجد قبا سرگرم فراگیرى دانش بودیم که ناگهان پیامبرخدا (ص) در آن‏جا حضور یافت و گفت: آن‏چه مى‏خواهید بیاموزید و خداى شما را پاداش ندهد. مگر آن‏که‏به کار بندید آن‏چه را که فرا مى‏گیرید». (8) پس از رحلت پیامبراکرم (ص) اصحاب در قیام به امر تعلیم و آموزش مسلمانان از آن‏حضرت پیروى کردند.
در بین اصحاب وفادار پیامبر گروهى با انگیزه‏هاى علمى و گرایش‏به مسایل تعلیماتى پدیدار گشت. این‏گروه از یاران رسول خدا (ص)در مسجد پیامبر در مدینه مى‏نشستند و مردم را در امور دینى‏ارشاد و راهبرى مى‏کردند.
عبدالله بن عباس یکى از این اصحاب بود که در صحن خانه کعبه‏مى‏نشست و مردم وى را در میان مى‏گرفتند و در تفسیر آیات قرآن‏مطالبى از وى مى‏پرسیدند. (9) مسلمانان از نقاط دور دست آهنگ وى‏مى‏کردند و از او در باب حلال و حرام پرسش مى‏کردند. (10) این دسته از اصحاب پیامبر (ص) رسالت آموزش خود و وظیفه آموزش‏نومسلمانان را هم‏چنان ادامه مى‏دادند، تا پس از ایشان نوبت‏به‏گروه تابعین رسید که از اصحاب رسول خدا اخذ حدیث و در حضورآنان شاگردى کرده بودند. از مشهورترین تابعین «ربیعه المراى‏»بود که در مسجد نبوى در مدینه جلسه بحث علمى داشت و افرادى‏مانند مالک بن انس و حسن بصرى و بزرگان مدینه بر وى واردمى‏شدند. بدین‏سان انبوهى از طالبان علم گرد او جمع مى‏شدند. (11) چنان‏که در کتب تاریخ و رجال ایرانیان در دوره اسلامى نوشته‏اند،در سراسر ایران از خوزستان گرفته تا خراسان و ماوراء النهرمساجدى وجود داشته است که محل تعلیم و تربیت‏بوده است. درتاریخ سیستان آمده است که یکى از حکام عرب به نام‏«عبدالرحمن‏بن سمره‏» (قرن اول هجرى) مسجدى به نام «مسجدآدینه‏» ساخت که حسن بصرى عالم معروف دینى مدت‏ها در آن‏جاسرگرم تدریس و تعلیم بود (12) . و در «بخارا» نیز مسجدى به نام‏«قبه الاسلام‏» وجود داشته که براى تعلیم علوم از آن استفاده‏مى‏شد. (13) مورخ معروف «ابن فقیه‏» در تاریخ سیستان و بلخ وهرات از مساجد زیادى نام مى‏برد که در آن‏ها دانشمندان اسلامى‏براى تعلیم حاضر مى‏شدند. (14) در شیراز نیز مساجدى به همین نام‏وجود داشته که حلقه‏هاى علمى در آن تشکیل مى‏شد و این سنت‏پسندیده هم‏چنان که «ابن بطوطه‏» جهانگرد معروف مى‏گوید; تاقرم هشتم ادامه داشته و خود ابن بطوطه نیز همین‏که به شیرازرسید، در جامع این شهر در درس حدیث‏حاضر شد. (15) «نیشابور» که‏یکى از مراکز مهم سیاسى و علمى خراسان بود از این‏گونه مساجدبزرگ که براى آموزش و پرورش از آن‏ها استفاده مى‏شد، فراوان‏داشت مانند «جامع منیعى‏» و «مسجد مطرزى‏» و «مسجدقدیم‏». (16) در کرمان مسجد بزرگى به نام «جامع تورانشاهى‏»وجود داشت در آن کتابخانه‏اى تاسیس شده بود که پنج هزار جلدکتاب داشت و در یزد یکى از امراى دوره سلجوقى مسجدى به نام‏«مسجد قدیم جمعه‏» ساخت که تا حدود قرن نهم مورداستفاده اهل‏علم بود. (17) این‏ها نمونه‏هایى از مساجد برخى از شهرهاى معروف‏ایران است که بنا به رسم عموم بلاد اسلامى در آن، حوزه‏هاى تدریس‏تشکیل مى‏شد. اگر بخواهیم مساجدى را که در آن روزگار براى‏تعلیم و تربیت از آن استفاده مى‏شد به‏شمار آوریم، باید آمارتمام مساجد و مشاهد و عبادت‏گاه‏ها را به دست آوریم که در این‏صورت از هدف اصلى باز مى‏مانیم.
بدین ترتیب مى‏بینیم، فرهنگ اسلامى، عمومى و همگانى بوده و تمام‏افراد مسلمانان مى‏توانستند از حوزه‏هاى درسى که هر شب و روز درصحن مساجد تشکیل مى‏شد استفاده کنند و خود را به زیور علم ودانش بیارایند.
محیط ساده و بى‏آلایش مسلمانى مساعد و مناسب تحصیل علم و دانش‏بود و براساس سنتى که پیامبر (ص) آن را بنیان نهاده بود وظیفه‏مقدس تعلیم و تعلم و تربیت‏به‏طور رایگان برعهده ملت مسلمان‏واگذار شده بود.
رسیدگى به معیشت علم‏آموزان
در مساجد معمولا به طالبان علم کمک‏هاى مالى مى‏شد.این «کمک‏خرجى‏» که آن را «اجراء» مى‏گفتند، از محل موقوفاتى که اهل‏خیر بر جوامع مساجد وقف مى‏کردند، پرداخت مى‏شد.
علاوه بر این برخى از بزرگان هم دانشمندان و طالبان علم را ازاموال خود نصیبى مى‏دادند، مثلا صاحب بن عباد وزیر مشهور آل‏بویه در ایران هر سال پنجاه هزار دینار به بغداد مى‏فرستاد، تامیان علما و فقها و سادات و فقرا و شعرا تقسیم کنند. (18) نظیراین عمل را محمدبن منور نویسنده «اسرارالتوحید» از خواجه‏نظام‏الملک با توضیح بیشتر نقل کرده است. به‏طورکلى این کار درمیان وزراء و بزرگان عمومیت داشته است. (19)
شکوفایى آموزش در مساجد
دوره زمانى آغاز سده دوم تا پایان سده سوم هجرى را مى‏توان ازدرخشان‏ترین دوره‏هاى تعلیمات مسجدى دانست. دست آوردهاى‏مسلمانان در مسایل مختلف علمى و ترقیات فکرى در این دوره ازتاریخ اسلام، موجب تاثیر قابل ملاحظه‏اى در ایجاد هوشیارى وجنبش علمى در مساجد شد. توجه دقیق به اجتماعات و تشکیل جلسات‏علمى در مساجد بزرگ و مشهور آن زمان، گواهى بر پویایى وبارورى فکرى و علمى قابل ملاحظه آن دوره از تاریخ اسلام است. دراینجا به سابقه تاریخى برخى از مساجد و دانشگاه‏هاى اسلامى‏اشاره مى‏کنیم:
مسجد نبوى در مدینه
مسجد نبوى را در مدینه مى‏توان به عنوان نخستین پایگاه علمى یادار العلم اسلامى یا حوزه علمیه به‏شمار آورد، خاصه آن‏که‏بنیانگذار این مسجد، استاد استادان و پیام‏آور دانش و معرفت‏حضرت محمد (ص) بود. در همان مسجد بود که پیامبر اسلام در پاى‏یکى از ستون‏ها مى‏نشست و حلقه مذاکره علم را تشکیل مى‏داد.
در صحیح بخارى حدیثى به این مضمون است: وقتى رسول خدا (ص) درمسجد نشسته بود، جمعى در کنار او حضور داشتند. در آن حال سه‏نفر بر وى وارد شدند. دو تن از ایشان به سوى آن حضرت رفتند وسومى راهش را ادامه داد و رفت. آن دو نفر در خدمت پیامبرایستادند. تا یکى جایى براى خود در حلقه حضار پیدا کرد وهمان‏جا نشست و دیگرى در شت‏سر نشستگان جاى گرفت. (20) سنت‏بحت ودرس حلقه‏اى در مسجد نبوى، بعدها با گسترش علم در جامعه اسلامى‏به سرعت توسعه یافت. یک قرن بعد در عصر امام صادق (ع) -14883ه’ - مسجد به صورت یک دانشگاه بزرگ درآمد که نزدیک چهارهزار شاگرد در آن آموزش مى‏دیدند (21) و با اینکه استاد بزرگ این‏حوزه امام مذهب، و محل درس مسجد پیامبر (ص) بود به علومى‏همچون فقه، تفسیر، حدیث، اخلاق و سیره اکتفا نمى‏شد، بلکه‏جابر بن حیان -پدر شیمى قدیم- که صاحب پانصد رساله در شیمى است‏فارغ التحصیل این حوزه و از شاگردان امام صادق (ع) مى‏باشد (22) .
مسجد الحرام در مکه
این مسجد از مسجد نبوى در مدینه کهن‏تر است. ولى پس از فتح مکه‏در سال هشتم هجرى قمرى در زمینه اهداف اسلامى مورد استفاده‏قرار گرفت. دوره امویان و عباسیان درخشان‏ترین دوره آموزش دراین دانشگاه بزرگ بوده است. بنابر مشهور مجالس و حلقه فتوا درمسجد الحرام به ترتیب به عبد الله بن عباس و عطاء بن ابى ریاح وابن فرح و مسلم بن خالد رنجى و سعید بن سالم قداح محمد بن‏ادریس شافعى -204 - اختصاص داشت. شافعى از بیست و اند سالگى‏در این مسجد به صدور فتوا پرداخت... . (23)
مسجد کوفه
به کوفه و انتخاب این شهر به عنوان مرکز خلافت اسلامى، جنبش‏علمى این مسجد شکوه و رونق فراوان یافت تا آن‏جا که مرحوم‏سید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام تمام فنون اسلام‏را از این سرچشمه و مبدا دانسته است. (24) به نوشته نجاشى تنهادر این مسجد نه‏صد نفر شیخ و استاد و راوى از شاگردان امام‏صادق (ع) به‏سر مى‏بردند. (25) حسن بن و شاء گوید: «ادرکت فى هذا المسجد تسع‏ماءه، کل یقول حدثنى جعفر بن محمد (26) »
جامع کوفه، در آغاز دولت عباسى یکى از مراکز مهم حل و عقدعلوم و معارف اسلامى تبدیل شد و با جامع بصره (27) به رقابت‏برخاست .
استاد زکى پاشا، دو دانشگاه بزرگ بصره و کوفه را از نظر روابط‏علمى و ادبى و رقابت‏ها و تاثیرهایى که بر یکدیگر داشتند، بادو دانشگاه بزرگ انگلیسى آکسفورد و کیمبریج همانند دانسته‏است. (28)
مسجد جامع فسطاط
این مسجد بزرگ در سال بیست و یک ق به وسیله عمرو بن العاص (م‏حدود 42 ق) بنیاد گردید و از همان روزهاى نخست تاسیس،براى آموزش مورد استفاده قرار گرفت و در طول حیات خود موردتوجه و عنایت دولت‏هاى «طولونى‏» (29) و «اخشیدى‏» (30) و«فاطمى‏» قرار گرفت. روش آموزشى معمول در این مسجد غالبامبتنى بر مذهب شافعى و عقاید اهل سنت‏بود.
در این جامع زوایایى به منظور تدریس مسایل دینى اختصاص یافته‏بود، یکى از آن‏ها زاویه امام شافعى بود که به خاطر جلوس وى درآن مکان به این نام شهرت یافت. چندین زاویه دیگر نیز در این‏مسجد وجود داشت که به نام مدرسین معروف بودند و تا سال هفت‏صدو چهل و نه ق، چهل حلقه از دانشجویان و استادان براى تعلیم‏دانش در این مسجد بزرگ به‏طور مستمر دایر و فعال بوده است. (31)
مسجد جامع دمشق
این مسجد بزرگ را ولید بن عبد الملک 86-96 ق بنا کرد. ابن‏بطوطه جهانگرد معروف که در قرن هشتم هجرى مى‏زیست در دیدارى ازشهر دمشق حیات علمى و فعالیت‏هاى معمول در جامع اموى دمشق رااین چنین توصیف کرده است: در مجالس و حلقه‏هاى درس در فنون مختلف علمى در این مسجد دایراست. رجال حدیث‏بر کرسى‏هاى افراشته وایت‏حدیث کنند و قاریان‏قرآن هر بامداد و شامگاه با صداى دلنشین به تلاوت قرآن‏مشغول‏اند. گروهى از معلمان قرآن هم که بر ستون‏هاى استوانه‏اى‏شکل مسجد تکیه دارند به نوآموزان خواندن قرآن را یاد مى‏دهند.
تعلیم قرآن به صورت شفاهى است و به پاس احترام به ساحت مقدس‏قرآن، از نوشتن آیات خوددارى مى‏شود، معلم خط وظیفه دیگرى‏برعهده دارد. او نوشتن اشعار و عبارات مناسب را به دانش‏آموزان‏تعلیم مى‏دهد، تعلیم خط چنان اهمیتى دارد که از وجود معلم خطاطدر این فن استفاده مى‏شود. از جمله استادان مشهور این مسجدعالم معروف‏«برهان الدین ابن فرتاح شافعى‏» و «نور الدین‏ابو الیسر بن صائغ‏» هستند که هر دو در دانش و درستى شهرت‏دارند. (32) دکتر غنیمه مى‏نویسد: تدریس به شیوه قدیم و سنتى، تا زمان نزدیک به روزگار ما درجامع اموى و دمشق استمرار داشته است. از آخرین کسانى که دردوره اخیر در این جامع به تدریس اشتغال داشت، محدث شیخ‏بدر الدین حسنى بود. (33)
جامع منصور در بغداد
این مسجد بزرگ، که بى‏گمان نخستین مسجد ساخته شده در بغداداست، همزمان با بناى بغداد به وسیله ابو جعفر منصور خلیفه‏عباسى- 137-159ق- ساخته و به دست هارون الرشید بازسازى شد. (34) وسرانجام به دستور معتضد - خلیفه عباسى- به -280 ق- گسترش‏یافت (35) و معروف‏ترین کانون فرهنگى در سده‏هاى میانه بود.
هنگامى که شافعى- م 204 - یک قرن و نیم بعد از آن از این مسجددیدن کرد چهل تا پنجاه حقله درس (36) همیشگى در آن‏جا برپا شده‏بود. (37) شافعى حلقه درس خود را در آن‏جا آغاز کرد و در زمانى‏کوتاه همه حلقه‏هاى درس یکى پس از دیگرى گسیخته شد، تا جایى که‏هیچ‏کدام به جز حلقه درس شافعى بر پا نماند. (38) جامع بغداد درخلال حیات علمى خود از منزلت و عظمت‏شایسته‏اى برخوردار بوده‏است. تدریس در این مسجد بزرگ تنها براى علماى بزرگ در پاره‏اى‏موارد به شرط صدور منشور خاص از جانب خلیفه میسر و ممکن بود.
مسجد الشرقیه یا مسجد سوق العتیق
این مسجد به نام بازارى که در آن قرار داشت معروف (39) و یکى ازمسجدهایى بود که شیعیان بغداد آن را اداره مى‏کردند. شیعیان‏بغداد بر این باورند که حضرت‏على (ع) به هنگام دیدارش از بغداددر مکان این مسجد نماز گزارده است (40) . خطیب بغدادى در این باره‏تردید دارد. (41) با همه این‏ها، شیعیان آن‏جا را بسیار گرامى‏داشته و زیارت مى‏کنند. (42) این . هنگامى که خطیب بغدادى «ابن قاوسى (44) »را از مسجد بزرگ منصور بیرون راند. او براى روایت‏حدیث‏براى‏شیعیان به مسجد الشرقیه رفت. (45)
جامع زیتونه در تونس
این جامع در سال یکصد و چهارده ق به دستور ابن حبحاب عامل‏بنى امیه در تونس ساخته شد. در حال حاضر این مسجد ازقدیمى‏ترین دانشگاه‏هاى فعال در دنیاى معاصر است و جمعى ازبزرگان دانش در آن پرورش یافته‏اند، از جمله خطیب ابو اسحاق‏ابراهیم بن حسین ربعى و فقیه ابو على عمر بن على بن قداح هوارى‏که از دانشمندان معروف عصر خود بودند. ابن بطوطه درباره فقیه‏ابو على مى‏گوید: از افادات و برکات علمى این دانشمند آن بود که هر جمعه پس ازاداى نماز به یکى از ستون‏هاى جامع اعظم زیتونه پشت مى‏داد ومردم در مسایل مهم فقهى از وى استفتا مى‏کردند و او پس از افتادر باب چهل مساله آن مجلس را ترک مى‏گفت (46) ». آموزش در جامع‏زیتونه به شیوه قدیم هم‏چنان ادامه داشت تا این که در چهارم‏ماه صفر یکهزار و سیصد و هفتاد ق فرمان جدیدى براى اصلاح وتنظیم برنامه‏هاى آموزشى این جامع براساس روش معمول در جامع‏ازهر صادر شد این موضوع باعث گردید جامع زیتونه اصالت‏خود رااز دست داده و به‏صورت یک دانشگاه جدید درآید (47) .
جامع قرویین در فاس
این مسجد بزرگ در مغرب اقصى -مراکش- قرار گرفته و بنیانگذارآن بانویى نیکوکار موسوم به فاطمه بنت محمد فهرى و مکنى به‏ام البنین بود. تاریخ بناى آن سال دویست و چهل و پنج ق بوده‏است. این جامع به تدریج مسیر رشد و ترقى را پیمود و در اطراف‏آن چندین مدرسه و کتابخانه بسیار مجهز تاسیس شد. آغاز درخشش‏جامع قرویین در آسمان علوم و معارف اسلامى در اواخر قرن سوم واوایل قرن چهارم است. این جامع نیز مانند سایر جوامع به مرورزمان دستخوش پاره‏اى تحولات و اصلاحات شد، و سرانجام در سال‏یکهزار و سیصد و سى دو ق به دوره جدیدى از فعالیت علمى گام‏نهاد. در این هنگام سلطان مولاى یوسف دستور داد در برنامه جامع‏تغییراتى داده شود. از مهم‏ترین تغییرات جدیدى که در برنامه‏هاى‏آموزشى جامع حاصل شد، تقسیم دوره تحصیلى به سه مرحله ابتدایى،متوسطه و نهایى و نیز تهیه و تدوین آیین نامه‏اى براى امتحانات‏بود.
جامع قرویین از نظر کثرت دانشجویان و انبوه دانش پژوهان ودانشمندانى که از آن فارغ التحصیل شده‏اند، دومین دانشگاه اسلامى‏جهان محسوب مى‏شود. جامع قرویین قبل از آن که به سبک جدید اداره‏شود بسیارى از بزرگان اندیشه و فرهنگ جهان اسلام را در دامن‏خود پرورش داده‏است. (48)
جامع الازهر
جامع مشهور مصر نخستین مسجدى است که بناى آن را سردار جوهرکاتب سیسیلى، یکى از موالى المعتز فاطمى - 341-365 - هم‏زمان‏با بناى شهر قاهره آغاز کرد و در رمضان سال سیصد و شصت و یک ق‏به پایان رساند.
با آن که قاضى ابو الحسن على بن نعمان کتاب مختصر پدر خویش را که‏در فقه شیعى و معروف به «الاقتصار» تالیف شده بود در این‏مسجد املاء کرد، ولى این مرکز علمى از سال سیصد و هفتاد و هشت‏در زمان خلیفه فاطمى العزیز - 365-386 - به صورت یک پایگاه‏علمى درآمد و در همان سال به فرمان خلیفه برنامه آموزشى آن‏تنظیم شد و استفاده از آن تنها به تعلیم اختصاص یافت. اوهدایا و کمک‏هاى مالى را به استادان فقه جامع اختصاص داد و درکنار جامع خانه‏اى براى اقامت استادان فقه خریدارى کرد (49) .
جامع الازهر از پایگاه‏هاى اساسى علمى براى فرهنگ شیعى بود. امابا تاسیس دار العلم حاکم -395 ه’ - و کناره‏گیرى بسیارى ازاساتید از جامع ازهر و پیوستن آنان به دار العلم حاکم این مرکزنو بنیاد بر جامع ازهرى برترى یافت. با این روزگار درخشش‏دار العلم کوتاه بود و چندان نپایید. به طور کلى جامع ازهر درطول تاریخ دستخوش تحولات زیادى شد و در نشیب و فراز حیات علمى‏خود از گذرگاه‏هاى قدرت و عظمت و نیز رنج‏ها و ناتوانى‏ها گذشت‏ولى همواره این مرکز با وجود دانشجویان و دانشمندان، بهره‏مندو آباد بوده است. (50) مقریزى در ذکر وقایع سال هشتصد و ده هجرى‏درباره الازهر مى‏نویسد: ...جامع ازهر از دیر باز تاکنون (هشتصد و ده) به تلاوت و تدریس‏و تلقین قرآن و اشتغال به انواع علوم همچون; فقه و حدیث وتفسیر و نحو و تشکیل مجالس وعظ و حلقه‏هاى ذکر فعال و آبادبوده است. آدمى به هنگام ورود به این جامع چنان با خدا انس‏مى‏گیرد و چنان آرامش و آسایشى در درون خویش مى‏یابد که نظیر آن‏در دیگر مراکز علمى به وى دست نمى‏دهد. مردم نیکوکار وثروتمندان، با نیات خیرخواهانه خود، به قصد کمک‏هاى مادى به‏بندگان نیازمند خدا و ساکنان این محل به جامع روى‏مى‏آورند... (51) جامع الازهر روزگار درازى رسالت علمى عظیم خود رادر خدمت‏به ارتقاى سطح فکر و فرهنگ دینى با همتى بالا وخستگى ناپذیر ادا کرد ولى تسلط عثمانى‏ها بر مصر در قرن دهم سبب‏افول شکوه این پایگاه عظیم علمى شد و برنامه‏هاى علمى آن به‏رشته‏هاى فقه و لغت محدود گردید.
این حالت ناهنجار تا حمله فرانسویان به مصر در سال یکهزار وهفتصد و نود و هشت میلادى هم‏چنان ادامه داشت.
پس از خروج قواى اشغال‏گر فرانسوى از مصر، حکومت‏به محمد على‏کبیر -1769-1849- رسید. با این که رجال علمى و دانشمندان ازهردر به قدرت رساندن وى نقش عمده‏اى داشتند ولى وى به دلیل هراس‏از آنان بخش عظیمى ار موقوفات ازهر را به نفع خود غصب کرد. درنتیجه، جامع ازهر تکیه‏گاه اقتصادى خود را از دست داد و چنان‏اختناقى به وجود آمد که فریاد کوبنده و نداى آزادى علماى ازهرکه از دیرباز علیه حکام خودکامه بلند بود، در گلو خفه شد. (52) بعدها دو تن از استادان و مصلحان بزرگوار (53) در زمینه بهبودوضع جامع ازهر اقدام‏هاى اساسى به ویژه در زمان ریاست‏شیخ محمدمصطفى مراغى (متوفى 1364) برداشتند ولى درباره استقلال مالى‏ازهر کارى نتوانستند انجام بدهند.
بدین ترتیب، جامع ازهر و دیگر جوامع و حوزه‏هاى علمیه اهل‏تسنن، استقلال و اصالت‏خود را از دست دادند و در نهایت‏به صورت‏دانشگاهى دولتى درآمدند.
استقلال مدارس از مساجد
از قرن چهارم به بعد کم‏کم فرهنگ اسلامى توسعه یافت‏بطورى که درهمین قرن تعلیم و تعلم از صحن مساجد به مدارس مستقل وهمین قرن تعلیم و تعلم از صحن مساجد به مدارس مستقل وتاسیس شد. اما همچنان مساجد نیز جنبه تربیتى و تعلیمى خود راحفظ کردند.
نیشابور مرکز علمى ایران
با بررسى تاریخ آشکار مى‏شود که از قرن چهارم مدارس در شهرهاى‏مهم بنا نهاده شد.
مهم‏ترین شهرى که در آن ایام مرکز بزرگ علمى ایران و داراى‏مدارس زیادى بود، شهر نیشابور است. (54) در نیمه اول قرن چهارم‏در نیشابور چند مدرسه مشهور وجود داشت که یکى از آن‏ها،«مدرسه بیهقیه‏» است. این مدرسه به دستور امام ابو الحسن‏محمد بن شعیب البیهقى مفتى شافعیان - که بعدها در آن به تدریس‏پرداخت- ساخته شد. پس از وى ابو الحسن على بن حسین بیهقى‏دانشمند معروف اسلامى در این مدرسه به تدریس مشغول شد. او به‏این مدرسه سر و سامان بیشترى داد و اوقات فعالیت در این مدرسه‏را به سه قسمت تقسیم کرد: یک قسمت‏براى تدریس و تحصیل و قسمت‏دیگر براى املاى احادیث و قسمت‏سوم براى وعظ و تبلیغ مسلمانان.
در این مدرسه همه رشته‏هاى علوم مورد توجه قرار داشت. (55) امام الحرمین ابو المعالى عبد الملک جوینى (م، 478) استاد غزالى‏از دانشجویان همین مدرسه بوده و نزد ابو القاسم اسکاف اسفراینى‏علم اصول و فقه را آموخته است.
نظامیه‏ها و استقلال مدارس
طبق تحقیقات، بناى مدارس مستقل و جدا از مساجد در ممالک اسلامى‏از اوائل قرن چهارم شروع شده است و این که برخى از مورخان‏نظامیه بغداد را اولین مدرسه اسلامى دانسته و نظام الملک رانخستین بانى مدارس در اسلام پنداشته‏اند، سخن درستى نیست و بى‏شک‏نظامیه بغداد اولین مدرسه اسلامى نبوده است. (56) خواجه نظام‏الملک وزیر دانشمند طوسى - مقتول به سال 485 - در دوران وزارت‏خود مدارس کاملا بى‏سابقه را تاسیس کرد. مدارسى که در سراسرجهان اسلام; بغداد، بصره، موصل، اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات،بخارا، مرو، آمل و طبرستان ساخته شده بود. (57) این مدارس به نام‏نظام الملک، نظامیه خوانده شد.
نظامیه بغداد ساختمانى با شکوه و عالى داشت که نظام الملک براى‏ساختن آن دویست هزار دینار خرج کرد و در اطراف آن بازارهایى‏ساخت که آن را وقف مدرسه کرد و گرمابه‏ها و دکان‏ها، خرید و برآن وقت کرد. و هر سال براى استادان و شاگردان مبلغ پانزده هزاردینار خرج و صرف مى‏کرد.
در این مدرسه شش هزار شاگرد زندگى مى‏کردند و به تحصیل علوم‏مختلف مشغول بودند. (58) براى تدریس در نظامیه بغداد، همواره ازدانشمندان بزرگى چون; ابو اسحاق شیرازى، ابن صباغ و ابو سعیدنیشابورى معروف به «متولى‏» و غزالى و نظایر آن‏ها استفاده‏مى‏شد. معیدان این مدرسه نیز از میان بهترین دانشمندان انتخاب‏مى‏شدند. در انتخاب کتابداران نیز دقت فراوانى به عمل مى‏آمد.
یکى از این کتابداران ابو زکریا، ادیب و خطیب معروف است که بعداز مدتى در زمره مدرسان آن مدرسه درآمد. (59) به اقرار بعضى ازمورخان، نظامیه نیشابور پیش از آن که نظامیه بغداد ساخته شود،بنا گردیده بود و امام الحرمین عبد الملک جوینى در آن تدریس‏مى‏کرد و هر روزسیصد تن از دانشمندان و طالبان علم در درس وى حاضر مى‏شدند. (60)
نظامیه‏ها سرآغازیک دگرگونى
نظامیه‏ها مراکز فعالیت‏هاى علمى عصر بود و اساتید آن‏ها غالباعلماى بزرگ عصر بودند. از همه کهن بلاد اسلامى تا مدت‏ها طالبان‏علم به این مدارس روى مى‏آوردند و در این کهنه‏ترین دانشگاه‏هاى‏جهان هم حجره و ماوایى براى سکونت داشتند و هم معیشت آنان‏فراهم بود. علاوه بر این کتابخانه و بیمارستان، مسجد و مجلس‏وعظ هم در دسترس آن‏ها بود. در این نظامیه‏ها مدرسان درجاتى‏داشتند و با عناوین استاد و مدرس و معید با لباس‏هاى خاص ظاهرمى‏شدند و ظاهرا همین‏ها است که دانشگاه‏هاى اروپا از آن تقلیدکردند. (61) با تاسیس این نظامیه‏ها نهضت‏بزرگ علمى و فرهنگى درکشورهاى اسلامى شروع شد و فکر بلند وزیر دانشمند سلجوقى خواجه نظام الملک- سرمشق سایر وزرا، و بزرگان بلاد اسلامى گردیدو بسیارى از بزرگان به فکر تاسیس مدارسى براساس تشکیلاتى عالى‏و منظم افتادند.
بناى نظامیه‏ها به قدرى در تاریخ فرهنگ اسلامى مهم است که حتى‏بعضى از مورخان، خواجه را نخستین بنیانگذار مدرسه در بلاد اسلامى‏دانسته‏اند. ولى مورخ معروف «سبکى‏» در کتاب خود مى‏گوید: من دراین باره فکر کردم با این که پیش از خواجه در بلاد اسلامى،مدارس زیادى وجود داشت، روى چه اصلى خواجه را موسس نخستین‏مدرسه در فرهنگ اسلامى دانسته‏اند، این فکر بر من غلبه یافت که‏خواجه نظام الملک، اولین کسى است که براى طلاب راتبه مقرر داشته‏است. زیرا بر من ثابت نیست که پیش از خواجه راتبه‏اى براى‏طالبان علم مقرر شده باشد و به احتمال قوى چنین کارى تاروزگار خواجه صورت نگرفته بود. (62) از این جا معلوم مى‏شود تنهاامر مهمى که در مدارس قبلى معمول نبوده و خواجه آن را معمول‏ساخت راتبه و کمک هزینه دانش پژوهان بوده است، علاوه بر تاسیس‏مدارس او توانست نیازمندى‏هاى دانشجویان را برطرف سازد تا آنان‏بتوانند فارغ البال و آسوده به تحصیل مشغول شوند و تنها دغدغه‏آنان علم و تحصیل باشد.
فراگیرى نهضت علمى در جهان اسلام
در این تاریخ نهضت عظیمى سراسر ممالک پهناور اسلامى رافرا گرفته بود. دانشجویان در سراسر جهان اسلام با شور و شوق ونشاط زائد الوصف به فراگیرى علم مشغول بودند.
این شور و نشاط به شهرهاى بزرگ اختصاص نداشت، در روستاها وقصبات نیز طالبان علم فراوان بودند.
اگر بخواهیم شرح و تفصیل تمام مدارس بلاد و قصبات ایران را ذکرکنیم سخن به درازا مى‏کشد. لذا تنها به یک مورد اکتفامى‏کنیم. (63) شهر نیشابور قبل از حمله مغول هزار و دویست مدرسه‏داشت و نام علماى این شهر به هفت مجلد مى‏رسیده است. (64) به گفته‏یکى از محققان: کثرت مدارس در بلاد اسلام، که دنیا پیشرفت ماشینى یافته است،مایه حیرت و حاکى از وجود شوق و نشاطى بى‏مانند است و این‏ازدحام فرهنگى در تاریخ علم بى‏سابقه است و بى‏شک از خیلى جهات‏این نظامیه‏ها و سایر مدارس که در سراسر بلاد اسلامى تاسیس شده‏بود، سرمشق دارالعلم‏ها دانشگاه‏هاى اروپایى گردیده است. (65)
مخالفت گروهى از علما با اصلاحات دولتى نظام الملک
با وجود این که کوشش‏هاى نظام الملک یک اصلاح ادارى و اجتماعى درپاسدارى از علم و علما به شمار مى‏رود، ولى برخى از اساتید وعلماى معاصر خواجه از این کوشش نظام الملک که جنبه ملى نداشت‏بلکه کارى رسمى و دولتى بود، ناراضى به نظر مى‏رسیدند.
اساتیدى بودند که تعلیم و تدریس آزاد در مساجد را بر تدریس‏این گونه مدارس ترجیح مى‏دادند و از اسلوب این مدارس که مبتنى‏بر برنامه‏هاى و مقررى‏ها مالى بود، انتقاد مى‏کردند.
ابن الحاج در این‏باره مى‏آورد: علماى ماوراء النهر، وقتى از تاسیس مدارس در شرق آگاه شدند،براى به بند کشیدن «علم‏» به ماتم و عزا نشستند و گفتند;ارباب همت‏هاى والا و مردمان پاک سیرت، علم را از آن جهت ارج‏مى‏نهادند که معتقد به شرف و کمال آن بودند و علم را به خاطرعلم دوست مى‏داشتند و در سایه چنین نیات و اهداف عالى توانستنددانشمندانى مفید و سودمند براى جامعه به ارمغان آورند. آن‏گاه‏که در برابر علم و تعلیم و تدریس مزد و مقررى تعیین کنند،افراد سودجو و فرومایه و پست عنصر، بدان روى مى‏آورند. (66) مسلماافراد پاک سرشت و بلند همت از روى آوردن به چنین تعلیم و تعلم‏انتفاعى گریزان مى‏شوند.
او هم چنین در انتقاد از این‏گونه مدارس رسمى مى‏نویسد: مکانى که در آن تدریس انجام مى‏گیرد از سه صورت بیرون نیست:این کار یا در خانه و یا در مدرسه و یا در مسجد صورت مى‏گیرد.
بهترین و پرفضیلت‏ترین مکان براى تدریس همان مساجد است. زیرافائده درس، عبارت از این است که سنتى از اسلام آشکار شود،بدعت‏ها برداشته شود و یا این که حکمى از احکام الهى به دست‏آید. مسجد مناسب‏ترین مکان براى وصول به این هدف است زیرا همه‏اقشار مردم در آن جا گردهم مى‏آیند، اما منزل، به روى همه مردم‏بسته است و جز افراد خاصى حق ورود به آن را ندارند، بنابراین،مسجد از هر جاى دیگر شایسته‏تر است، چون از این پایگاه مى‏توان‏به همه مردم احکام الهى را تبلیغ کرد.
اما درباره مدرسه باید گفت که به دو دلیل مسجد بر آن ترجیح‏دارد: اول: پیشینیان براى تدریس، فاقد مدرسه بودند و در مساجد تدریس‏مى‏کردند. اگر چه ممکن است مدرسه از لحاظ عوائد علمى، بازده‏زیادى داشته باشد، ولى به منظور اقتدا بر پیشینیان، تدریس درمسجد مناسب‏تر به نظر مى‏رسد.
دوم: افرادى که وارد مدرسه مى‏شوند عده خاصى هستند و همه توده‏مردم و طبقات مختلف جامعه به مدرسه رو نمى‏آورند و اگر تدریس‏در مدرسه انجام گیرد گروه‏هاى زیادى از مردم از تعلیمات دینى‏محروم مى‏شوند. (67)
نگاهى گذرا به عوامل جدایى مدارس از مساجد
از عبارت بالا برمى‏آید که منظور این دانشمند، تدریس ساده احکام‏دینى است که تمام طبقات مردم موظف به فراگیرى آن هستند. البته‏براى این منظور «مسجد» مناسب‏تر است و همه مردم مى‏توانند درآن محل حاضر شده و از مباحث علمى استفاده کنند ولى تدریس علوم‏و دانش‏هاى گوناگون آن هم در سطح بالاى علمى و استدلالى براى‏تمام طبقات مقدور و مناسب نیست، لذا مراکز علمى از مساجد به‏مدارس منتقل گردید.
در این جدایى، عوامل دیگرى نیز موثر بوده‏اند;از یک سو سیاست‏خلفا مى‏کوشید علوم را از مسجد به دار الخلافه منتقل کند و ازسویى دیگر تعصب و ضعف بینش و نداشتن روح صادق و آزاد در گروهى‏باعث‏شد تا دایره وسعت رسالت مسجد را بر حسب جهان‏بینى و فهم‏خویش تنگ کردند و به تدریج از مسئولیت‏هاى متعدد آن در جامعه‏کاستند تا آن‏که، تنها آن را به نماز منحصر ساختند.
مسجد، با چنین روح زاهدانه و متعصبانه‏اى که بر آن حاکم شده‏بود دیگر نمى‏توانست تعقل و تعلم آزاد و طرح نظریات مختلف ومذاهب و مکاتب دینى و فلسفى بیگانه را که لازمه یک محیط علمى وآموزشى آزاد است، تحمل کند.
از طرفى سنت مسجد، بینش اسلامى و سابقه تاریخى، نمى‏توانست‏تفکیک علم و دین یا مدرسه و مسجد را بپذیرد زیرا اسلام همیشه‏یک چهره قوى علمى داشته و خود بنیانگذار رشته‏هاى گوناگون علمى‏بوده است.
از این رو براى تلفیق این دو امر، مدرسه‏ها را در کنارمسجدها بنا کردند به گونه‏اى که یکى از موسسات وابسته به مسجدمحسوب شود و همراهى و همگامى علم را به دین بیان کند.
ابتکار مهم فرهنگ اسلامى، ایجاد پیوند و همیشگى میان «علم‏» و«ایمان‏» است و این پیوند دایمى در تمام لحظات زندگى علمى‏مسلمانان برقرار است. بهترین گواه پیوستگى «علم‏» و«ایمان‏» در نظام فرهنگى اسلام هم‏جوارى مدرسه و مسجد در تمامى‏شهرهاى بزرگ کشورهاى اسلامى است.
شیوه آموزشى
اینک پس از توضیحاتى که درباره چگونگى پیدایش و گسترش آموزش ومدرسه در اسلام داده شد به بیان شیوه آموزشى و سیر تاریخى آن دراسلام مى‏پردازیم. شیوه آموزشى مسلمانان به دو مرحله تقسیم‏مى‏شد: 1) آموزش ابتدایى (مکتب و کتاب) 2) تحصیلات عالى و حوزوى.
کتاب، جمع کتاتیب و مکتب، جمع مکاتب دو نام براى مدارس‏ابتدائى بود. نام کتاب و مکتب براى مدارس ابتدایى در سده سوم‏هجرى رواج یافت. (68) به گزارش خطیب بغدادى، پدید آورنده مکتب،سلمان فارسى -متوفى 36 ق- صحابه که در کودکى (70) به یک دبستان (کتاب) ایرانى رفته بود این‏گزارش به دو دلیل قابل توجه است:نخست آن که هنگامى که پیامبر هنوز در مکه بود. از کتاب ایرانى‏سخن مى‏گوید. دوم آن که سلمان فارسى براى این نهاد نام‏«کتاب‏» را به کار برده است که نزد مسلمانان آن زمان ناشناخته‏نبوده است.
هر چند تحصیل علم در اسلام وقت معینى ندارد و هر مسلمانى موظف‏است در همه مراحل عمر خود، علم و دانش فرا گیرد و هر روز برمعلومات خود بیفزاید. ولى اسلام به این مساله کاملا توجه داردکه کودکى و جوانى براى فراگیرى دانش، دوران باارزشى است وآموخته‏هاى این دوران پیوسته در خاطر انسان باقى مى‏ماند. باوجود این براى ورود به مکتب قید زمانى و شرط سنى وجود نداشت وهر کس در هر سنى مى‏توانست وارد مکتب شود و رسما درسش را آغازکند، لذا در گزارشات تاریخى ذکرى از شرط سنى ورود به مکتب‏نیامده است. و معلوم نیست معمولا بچه‏ها کى مکتب را ترک‏مى‏کردند.
در گزارشات تاریخى آمده است که بخارى - متوفى 256 ق- درست پس‏از ده سالگى مکتب را ترک گفت. (71) و چندین گزارش نیز از نخستین‏سماع حدیث از کودکان چهار، پنج و شش ساله (72) ، یا کسانى که پیش‏از پنج‏سالگى قرآن را در مکتب حفظ کرده بودند در دست است. (73)
هدف نظام آموزشى در مکاتب
هدف مکتب، که هنوز هم در بسیارى از کشورهاى اسلامى وجود دارد،آشنا کردن کودکان با خواندن و نوشتن بخصوص تعلیم اصول دین‏بوده است و شامل پسران و دختران مى‏شده است. کلاس درس عموما درمساجد کوچک برگزار مى‏شد ولى گاه جز مسجد، مکتب‏خانه‏هاى خصوصى‏هم وجود داشت.
از نکات مهم این است که به شاگردان تعلیم مى‏دادند که قدر معلم‏و علم را بدانند و به آن‏ها احترام بگذارند. کودکان بااستعداد، در این مرحله از تعلیم، شناخته مى‏شدند و براى ادامه‏تحصیل و کسب مدارج و مراحل عالى‏تر علم آماده مى‏شدند. بدین‏ترتیب مکتب هم عنوان مرکز تعلیم و تربیت دینى و ادبى در جهان‏اسلام بود و هم مرحله ابتدایى براى رسیدن به مراحل پیشرفته‏دانش.
شرایط تحصیل در مکتب
در مکتب، تعلیمات، اجبارى و رایگان نبود ولى شرایط چنان سهل وساده بود که هر خانواده‏اى در هر طبقه یا گروه اجتماعى واقتصادى به آسانى مى‏توانست کودکش را روانه مکتب کند. اولیاى‏اطفال مجبور نبودند به عنوان شهریه به معلم مکتب پول نقدبپردازند، بلکه به سادگى مى‏توانستند با مکتب‏دار کنار آیند،کالاهاى ضرورى و حتى تعهد خدماتى عملى هم مى‏توانست‏حق الزحمه‏آموزش کودک محسوب شود.
امتیاز مهم این شیوه آموزش، هماهنگى کامل آن با شرایط انسانى‏و اجتماعى خاص جامعه مسلمانان بود.
ویژگى‏هاى مکتب
مکتب در آموزش ویژگى‏هاى زیر را دارا بود. الف) آزادى: هدف مکتب، با سواد شدن نوآموز بود از این رو براى‏ورود به مکتب، شرط سنى و قید زمانى و قیود دیگر وجود نداشت.
این آزادى‏ها به کودکان روستایى و حتى عشایر، امکان پیوند میان‏زندگى و تحصیل را مى‏داد.
کار مکتب، ارایه تعلیمات عمومى بود. دانش‏آموز مکتب باید موادى‏را فرا مى‏گرفت‏بعضى از بچه‏ها که داراى استعداد بیشترى بودند،مى‏توانستند این مواد را در مدت یک یا دو سال به پایان‏برسانند، ولى آنان که استعداد متوسط یا ضعیفى داشتند، همان‏برنامه را در پنج‏یا شش سال تمام مى‏کردند.
البته، این آزادى‏ها، آزادى دیگرى را نیز ایجاب مى‏کرد و آن‏آزادى هر فرد در برنامه درسى در هر سنى که قرار داشت، بود. درمکتب، برنامه واحد درسى براى همه تنظیم نمى‏شد. هر نوآموز برحسب زمانى که تحصیل را شروع کرده و استعدادى که در فراگیرى‏داشت‏برنامه درسى خاص خود را انجام مى‏داد.
ب) برنامه درسى مکتب: درس‏هاى مکتب با این که در مناطق مختلف باهم‏کمى فرق داشت، براساس دو پایه اصلى مذهب و فرهنگ تنظیم‏مى‏شد. قرآن در سرتاسر جوامع اسلامى کتاب اصلى تعلیماتى مکتب‏بود.
ابن خلدون زیر عنوان «در تعلیم فرزندان و اختلاف عقاید مردم‏شهرهاى بزرگ اسلامى در شیوه‏هاى تعلیم‏» مى‏نویسد: باید دانست که تعلیم دادن قرآن به فرزندان یکى از شعائر دینى‏است و در همه شهرهاى اسلامى این راه را پیموده‏اند. از این رو،به سبب آیات قرآن و برخى از متون حدیث، عقاید و ایمان پیش ازهمه چیز در دل‏ها رسوخ یافته است. بنابراین قرآن اساس تعلیم‏قرار گرفته و دیگر ملکاتى را که بعدا باید محصل فراگیرد، همه‏مبتنى بر آن است.
از این رو که تعلیم در خردسالى بیشتر رسوخ مى‏یابد و چنین‏تعلیمى اصل و پایه تحصیلات آینده مى‏شود - زیرا هر آن چه نخست دردل نقش بندد همچون پایه و مبناى ملکات به شمار مى‏آید- شیوه‏هاى‏مسلمانان در تعلیم قرآن به فرزندان در نواحى گوناگون‏متفاوت‏است.
روش مغرب زمین این است که تنها به یاد دادن قرآن اکتفا مى‏کنندو در اثناى آن کودکان را به فرا گرفتن رسم الخط و مسایل آن واختلاف نظر قراء درباره آن وامى‏دارند.
شیوه مردم اندلس از یک سو آموزش قرآن و نگاشتن است که درآموزش، آن را رعایت مى‏کنند و از دیگر سو تنها به آموزش قرآن‏اکتفا نمى‏کنند، بلکه به همراه آن به فرزندان‏شان مانند مشرق‏زمین، شعرخوانى، نامه نگارى، دستور زبان و خوشنویسى را هم یادمى‏دهند.
مردم آفریقا در آموزش قرآن به کودکان، حدیث، قوانین علوم وخواندن برخى از مسایل آن را نیز مى‏آموزند. (74) ابن جبیر - متوفى‏614 ق- در سفرنامه خود مى‏نویسد: یاد دادن قرآن به کودکان درسرتاسر سرزمین‏هاى شرقى- شرق اسلامى- به شیوه خواندن است. نوشتن‏را در اشعار و مانند آن یاد مى‏گیرند، تا احترام کتاب خداوندمحفوظ بماند و مبادا کودکان با پاک کردن و نوشتن، آن رادستخوش ابتذال قرار دهند (75) . ابن بطوطه - متوفى 799 ق‏مى‏نویسد: آموزگار خط غیر از آموزگار قرآن است. نخست کتاب‏هاى شعر ومانند آن را یاد مى‏دهند.
ولى قرآن را بر برگ‏ها نمى‏نویسند که بدان بى‏احترامى نشود.
آن‏گاه کودک از آموختن به نوشتن مى‏رسد، زیرا معلم خط جز خط یادنمى‏دهد (76) . مولف تاریخ عرب مى‏نویسد: روش مدرسه‏هاى ابتدایى -مکتب- در آموزش قرآن تمرکز مى‏یابد که‏جاى هر کتابى را براى خواندن دانش‏آموزان مى‏گیرد و آیاتى از آن‏را براى یادگیرى و نوشتن بر مى‏گزینند.
دانش‏آموزان با خواندن و نوشتن و دستور زبان عربى، سرگذشت‏پیامبران به ویژه حدیث‏هاى پیامبر را فرا مى‏گیرند (77) »
گسترش مکتب‏ها در سراسر بلاد اسلامى
درباره شماره مکتب‏ها تاریخ ساکت است. با این همه در سده دوم وسده‏هاى پس از آن، شماره مکتب‏ها و معلمان چندان افزایش یافت که‏در هر روستایى یک مکتب و گاهى بیشتر بنیاد شد. ابن حوقل،نزدیک سیصد آموزگار مکتب را در شهر و تاریخ بغداد نیز از یک مکتب کودکان یتیم-کتاب الیتامى- یاد کرده است. (79) اگر مسلمانان همین سنت ریشه‏داردینى و فرهنگى خود را حفظ مى‏کردند و با تقویت و اصلاح آن به‏تناسب زمان، رسالت دیرین خویش را انجام مى‏دادند با هزینه‏اى‏بسیار کمتر از آن چه امروز براى مبارزه با بیسوادى مصرف مى‏شود، مى‏توانستند بسیار ساده و طبیعى و با تشکیلات و امکانات اندک وبودجه مختصر، به ریشه‏کن کردن بى‏سوادى نایل شوند.
تحصیلات عالى و حوزوى
پس از پایان دوران مکتب، تحصیلات طلبگى آغاز مى‏شود. در این‏مرحله نوآموز براى ادامه تحصیلات وارد مدرسه مى‏شود. در روستاهامعمولا مدرسه علمیه وجود ندارد، لذا طالب علم به ناچار براى‏ادامه تحصیل به یکى از شهرها مسافرت مى‏کند. طلبه براى ادامه‏تحصیل تا آخرین مراحل عالى به هیچ‏گونه زمینه مادى و شرایط‏اجتماعى نیازى ندارد. نظام حوزوى نه تنها طبقه محروم جامعه رااز تحصیل - حتى از تحصیلات عالى- برخوردار مى‏کند، بلکه محصلان‏طبقات محروم را از فقر و محرومیت نجات مى‏دهد.
طلبه پس از ورود به مدرسه با مشورت طلاب با سابقه در درس یک یاچند مدرس مقدمات که آن‏ها نیز از طلاب همان مدرسه‏اند، کتاب ودرس و استاد خود را انتخاب مى‏کند و هیچ عاملى وجود ندارد که‏معلم یا درسى را بر او تحمیل کند. هر مدرسه که معمولا در کنارمسجدى ساخته شده است واز بیوتات مسجد محسوب مى‏شود، یک مجموعه‏کامل علمى است که همه ابعاد گوناگون زندگى علمى در آن با هم‏ترکیب شده است.
مدارس علمیه اولین سازمان فرهنگى
قبل از آن که مدارس جدید تاسیس شود مدارس دینى تنها سازمان‏فرهنگى مسلمانان محسوب مى‏شد. این سنت دیرینه که از زمان‏پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدى به یادگار مانده است تا یک قرن‏پیش در بسیارى از شهرهاى اسلامى برقرار بود و در زیر سقف رواق‏مساجد، حوزه‏هاى تدریس تشکیل مى‏شد و از ساده‏ترین دروس مقدماتى‏ادبى تا عالى‏ترین دوره‏هاى فقه و اصول و کلام و فلسفه و تفسیر وحدیث و ریاضى و هیئت و نجوم تدریس مى‏شد و هزاران دانشجوى پیرو جوان پس از نماز صبح پیرامون استادان حلقه مى‏زدند و تا بعداز طلوع آفتاب، این ازدحام فرهنگى به منزله بارقه رکت‏یومیه‏مردم به شمار مى‏رفت.
با رواج سیستم آموزشى غرب در کشورهاى اسلامى دولت‏ها در همه‏ابعاد نظام مداخله کردند. فرهنگ کشورهاى اسلامى به دو قسمت‏قدیم و جدید تقسیم شد و دیرى نپایید که در اغلب کشورهاى اسلامى‏فرهنگ قدیم به کلى متروک شد ولى خوشبختانه در ایران و به طورکلى در میان شیعیان آموزش در حوزه‏هاى علمیه به شیوه قدیم‏هم‏چنان ادامه یافت و اگر چه رشته‏هاى تحصیلى علوم دینى به‏محدودیت گرایید و همه رشته‏ها در فقه و اصول هضم شد ولى هم‏چنان‏استقلال خود را حفظ کرد و خوشبختانه و اخیرا وارد مرحله نوینى‏گردیده و پس از پیروزى انقلاب بالندگى فراوانى یافته است.
بنابراین آن چه امروزه به- نام «حوزه علمیه‏» وجود دارد وارث‏فرهنگى است که در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى سابقه بس طولانى‏دارد.
از این رو، هرگز دور از منطق نیست اگر امروز جستجوگران وراه‏جویان آزاداندیش ایران اسلامى براى تجدید تمدن و فرهنگ خویش‏به سراغ گذشته‏اى بروند که مملو از اندوخته‏هاى علمى وآفریده‏هاى فکرى و تجربه‏هاى انسانى و سرمایه‏هاى عظیم فرهنگى‏است‏به ویژه آن‏جا که سخن از شیوه و بینش است و بالاخص در زمینه‏علوم انسانى که سرچشمه‏هاى جوشان و بدیعى وجود دارد که نه تنهامسلمانان بلکه جهان امروز و تمدن جدید نیز از آن بى‏نیاز نیست.
حوزه علمیه نجف و حوزه نو بنیاد قم
شهر مقدس نجف، مدفن مولاى متقیان على (ص) جایگاه حوزه علمیه‏بزرگ شیعى است. بنیانگذار این حوزه کهن، شیخ الطایفه محمد بن‏حسن طوسى - 385-460 ق- از بزرگان علماى شیعه است که در سال‏چهارصد و چهل و هشت از بغداد به نجف کوچ کرد و به دنبال وى‏گروهى از شاگردان به منظور استفاده از محضر پر فیض او به نجف‏کشانده شدند. شیخ طوسى بعد از دوازده سال در نجف بدرود حیات‏گفت و بنا بر وصیتش در خانه مسکونى‏اش که به مسجد تبدیل شد دفن‏گردید (80) از آن تاریخ، تعداد مساجد و مدارس نجف اشرف فزونى‏یافت و امروزه کوچه و خیابانى نیست که در آن مسجد یا مدرسه‏اى‏بنا نشده باشد. از مجموع این مراکز آموزشى و تحقیقاتى، حوزه‏بزرگ هزار ساله‏اى تشکیل شد (81) که شمار طلاب این پایگاه علمى دردوره اخیر -قبل از تسلط بعثیان- حدود ده هزار نفر بوده است. (82) البته، حوزه علمیه شیعه، منحصر به حوزه کهن نجف اشرف نبوده،بلکه در شهرهاى مختلف ایران و عراق و برخى دیگر از کشورهاى‏اسلامى، حوزه‏هاى علمیه به سبک حوزه نجف در طول تاریخ بنیان‏شده‏اند به ویژه حوزه علمیه نوبنیاد قم که توسط مرحوم آیه الله‏حاج شیخ عبد الکریم حائرى تاسیس شد و با این که هنوز از عمراین حوزه مبارک بیش از یک قرن نگذشته است ولى بر تمام حوزه‏ها،حتى بر حوزه هزار ساله نجف نیز پیشى گرفته است و با همان روش‏و سنت رایج‏حوزه‏ها به فعالیت‏خود ادامه مى‏دهد.
مقایسه‏اى میان نظام آموزش قدیم و جدید
در پایان این مقال به طور فشرده ویژگى‏هاى تحصیل و تدریس درنظام قدیم، مورد بررسى قرار مى‏گیرد. 1) در نظام آموزش و پرورش‏اسلامى هیچ‏گونه رابطه مالى میان استاد و شاگرد نیست زیرا دربینش اسلامى «علم‏» متاعى نیست که قابل خرید و فروش باشد وکار معلم ارزش فوق مادى دارد.
شاگرد نیز در صورتى به عنوان یک طلبه و متعلم اسلامى شناخته‏مى‏شود که هدف او از کسب علم، برخوردارى از مزایاى مادى نباشد.
این روش قرن‏ها است که در حوزه‏هاى علوم دینى برقرار است، درحالى که در نظام جدید به ویژه در سطح بالاى آن موضوع «تحصیل‏رایگان‏» هنوز حل نشده است.
2) در نظام آموزشى جدید «مدرک گرایى، به شدت تمام جلب توجه‏مى‏کند، طبق این نظام، آن چه اصالت دارد معلومات نیست، لذامعمولا متعلم فقط به آن مقدار که براى دریافت مدرک لازم است،درس مى‏خواند.
اما در نظام تحصیلى حوزوى علم به مدرک وابسته نمى‏باشد و استادبه هنگام تدریس آزادانه به تحقیق مى‏پردازد یا حاصل مطالعات وتحقیقات گذشته را ادامه مى‏دهد و شاگرد به جاى این که در اندیشه‏امتحان آن درس باشد، تمام توجه خود را به دریافت و کسب علم‏معطوف مى‏دارد.
3) در نظام آموزشى سنتى معیار انتخاب استاد، مدرک نیست‏بلکه‏این خود شاگردان هستند که استاد را انتخاب مى‏کنند، آنان پس ازچند بار شرکت در جلسات بحث و گفت‏وگو یا شرکت در درس آن را راادامه خواهند داد یا جلسه درس را بى‏هیچ مشکلى ترک مى‏کنند.
استادان لایق معمولا تدریس خود را از مراحل مقدماتى شروع مى‏کنندو به تدریج‏بالا مى‏روند.
وقتى استاد با این شیوه انتخاب شود، شاگرد فقط براى استفاده‏علمى در جلسه درس حاضر مى‏شود.
4) در حوزه‏هاى علمیه مرز مشخصى میان استاد بودن و شاگرد بودن‏نیست، طلبه هر زمان که در خود احساس لیاقت کرد، مى‏توانددرس‏هاى پایین‏تر را تدریس کند و اگر توانست‏شاگردانى را به خودجلب کند به تدریج‏به مدرس رسمى همان مرحله تبدیل مى‏شود اما درسیستم جدید، استاد شدن تنها با مدرک خاصى امکان دارد.
5) ارتباط استاد و شاگرد در میان طلاب فوق العاده صمیمى واحترام‏آمیز است‏شاگردان احترام استادان خود را در حضور و غیاب‏با کمال ادب رعایت مى‏کنند و حتى بعد از فوت آن‏ها همواره ازآنان به نیکى و دعاى خیر یاد مى‏کنند. این اندازه حفظ حرمت‏استاد مخصوص محصلین علوم دینى و مولود تعلیماتى است که ازاولیاى دین درباره قداست علم و احترام معلم رسیده است. ولى درسایر محیطهاى تحصیلى این امور کمتر وجود دارد.
6) عادت طلاب بر این است که بر روى معلوماتى که از استاد فرامى‏گیرند تامل و تدبر مى‏کنند و درس خود را با دقت از روى کتاب‏مطالعه مى‏نمایند. سپس با یکى از همدرس‏هاى خود آن درس‏ها رامباحثه مى‏کنند و معمولا درس‏هاى عالى، آن چه از استاد در مجلس‏درس فرا گرفته‏اند را به ذهن مى‏سپارند و هر شب یادداشت مى‏کنند.
بناى طلاب بر خلاف دانش پژوهان نظام جدید بر حفظ کردن دروس‏نیست، بلکه بر تعمق و تفکر و تجزیه و تحلیل است و مطالعه شب‏براى طلاب و اساتید آن‏ها از هر لذتى بالاتر است. به قول خواجه‏طوسى: لذات دنیوى همه هیچ است نزد من در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست روز تنعم و شب عیش و طرب مرا غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
نظام آموزشى سنتى در حوزه‏هاى علمیه علاوه بر امتیازهاى یاد شده‏از نظر سبک و محتوا نیز داراى ویژگى‏هایى است (83) -گرچه نواقصى‏را هم به همراه دارد که قابل رفع و تکامل است- و به جرات‏مى‏توان گفت روش معمول در حوزه‏هاى علمیه مى‏تواند راهنماى خوبى‏براى از بین بردن کاستى‏هاى موجود در مدارس و دانشگاه‏هاى جدیدباشد.
پى‏نوشتها
1ک بخارى، کتاب الدعوات، فصل 56 .
2ک این کار در مورد ابوهریره بود، نهاد آموزش اسلامى، تالیف‏دکتر منیر الدین احمد، ترجمه: محمد حسین ساکت ص 47 انتشارات‏آستان قدس رضوى.
3ک قرآن مجید او را«الامى‏» (7/156-158) خوانده براى اطلاع‏بیشتر در این‏باره به گفتار عالمانه استاد شهید مطهرى، تحت‏عنوان «پیامبر امى‏» مراجعه شود.
4ک الروض ج 3/84 طبع مصر- سیره حلبى ج‏3/204- تاریخ الخمیس‏دیاربکرى ج 1/395.
5ک بلاذرى، فتوح البلدان، ص 459-458 طبع مصر.
6ک بلاذرى، فتوح البلدان، ص 459-458 طبع مصر.
7ک به نقل از نهاد آموزش اسلامى، ص‏47 .
8ک غزالى،ابو حامد، فاتحه العلوم ص 19.
9ک احمد امین، فجر الاسلام، ج 1 /198.
10ک ابو الفرج اصفهانى،الاغانى، ج‏1/72، حدیث نافع بن الازرق باابن عباس.
11ک‏ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1/328.
12ک تاریخ سیستان، ص 89.
13ک تاریخ بخارا، ص 13، چاپ تهران.
14ک دائره المعارف اسلامى، ج‏3، تحت عنوان «مسجد».
15ک رحله ابن بطوطه، ج‏1/142، چاپ مصر.
16ک راحه الصدر، ص 180، چاپ لندن .
17ک تاریخ جدید یزد، ص 67، چاپ یزد.
18ک تجارب السلف، هندوشاه چاپ تهران ص 244.
19ک تاریخ علوم و ادبیات ایرانى ص 9.
20ک بخارى، الصحیح، باب العلم، ج‏1 ص 15.
21ک مفید، الارشاد، چاپ تهران صص 253-254 .
22ک وفیات الاعیان، ج‏1، ص 291 ; بستانى، دائره المعارف، ج 6، ص‏874.
23ک رازى، ابو عبد الله محمد بن عمر، مناقب الامام الشافعى، ص 20،چاپ مکتبه علامه.
24ک یاقوت حموى، معجم البلدان ج‏4، ص 491.
25ک صدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، انتشارات الاعلمى تهران.
26ک نجاشى، الرجال، بمبئى، ج‏7، ص 13.
27ک سید امین، المجالس، ج‏5، ص 209 .
28ک جامع بصره در سال 14 ق ساخته شد. نیاز نو مسلمانان به‏فراگیرى زبان عربى، زمینه را براى ضبط قواعد این زبان فراهم‏ساخت و اختلاف در تلقى نحوى در بین نحویون بصره و نحویون کوفه‏به تدریج پیدایش دو مکتب بصرى و کوفى را در این دو مسجدجامع بصره و جامع کوفه موجب گردید.
29ک ر.ک مقدمه احمد زکى پاشا بر کتاب اصنام تالیف: سائب کلبى
30ک طولونیان: سلسله‏اى از حکام مستقل در مصر و شام هستند ازسال 254 تا 292 هجرى قمرى در مصر و شام حکومت کردند.
31ک اخشیدیان: نام سلسله‏اى از حکام مصر که در بین سال‏هاى‏323-358 در مصر و زمانى در شام و دمشق داشتد.
32ک على مبارک: الخطط التوفیقیه، ج‏4، ص 828 بطور خلاصه.
33ک رحله ابن بطوطه، ج‏1، ص 56.
34ک تاریخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، ص 69.
35ک تاریخ بغداد، ج 1، ص 107.
36ک نهاد آموزش اسلامى، ص 121.
37ک حلقه، یعنى دایره. .38 تاریخ بغداد، ج 2، ص 68-69 .
38ک تاریخ بغداد، ج‏4، ص 238-212; ج‏11، ص 50 و 80; ج‏8، ص 75.
39ک ابن جوزى، مناقب بغداد، ص 14.
40ک لواسترانج: بغداد، ص 90 ; تاریخ بغداد، ج‏1، ص 90.
41ک تاریخ بغداد، ج 1، ص 90; همان، ص 90 .
42ک همان، ج‏1، ص 90 .
43ک تاریخ بغداد، ج‏8، ص 16-17.
44ک حسن بن احمد، ابو عبد الله بزاز، تاریخ بغداد ج‏8، ص 16-17.
45ک تاریخ بغداد، ج‏8، ص 16-17.
46ک ابن بطوطه، الرحله، ج‏1، ص 7 .
47ک دکتر غنیمه، تاریخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، ص 70.
48ک همان کتاب، صص 75-77 .
49ک رجوع شود به: تاریخ الجامع الازهر و مجله «العربى‏» کویت،ش 170 سال 1392 مقاله: الازهر جامعه عمرها الف عام، نوشته: محمدطنطاوى.
50ک همان.
51ک مقریزى: الخطط، ج‏4، ص 50 .
52ک دکتر غنیمه، تاریخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، ص 80.
53ک سید جمال الدین اسدآبادى (1354-1214 ق) و شاگرد برجسته اوشیخ محمد عبده (1849-1905 م) در زمینه اصلاح امور و بهبود کیفى‏جامع ازهر تلاش‏ها و اقداماتى کردند ولى این کوشش‏ها نتایج‏مطلوبى به بار نیاورد.
54ک تاریخ بیهق، چاپ تهران ص 158.
55ک تاریخ بیهق، ص 172; معجم الادباء، ج‏2، ص 243.
56 ک طبقات الشافعیه، سبکى چاپ مصر، ج‏2، ص 137 .
57ک تاریخ تعلیم و تربیت در ایران، دکتر صفا.
58ک تجارب السلف، ص 256; دائره المعارف اسلامى، ج‏2 .
59ک تاریخ ادبیات ایرانى، دکتر صفا ص 15-14 .
60ک طبقات الشافعیه، ج‏3، 255-252.
61ک کارنامه اسلام، دکتر زرین کوب، ص 39-38 .
62ک طبقات الشافعیه، سبکى، ج‏2، ص 137، طبع عصر.
63ک تاریخ سلجوقیان کرمان، ص 20 و 21 و 37; تاریخ یزد، ص‏66-68; تاریخ راوندى، چاپ لندن، ص 240 و 245 و 309.
64ک مجله باستانشناسى شماره 3 و 4، ص 38.
65ک کارنامه اسلام، دکتر زرین کوب، ص 38 .
66ک المدخل، ابن الحاج، ج‏1، ص 85.
67ک همان مدرک.
68ک مبرد (متوفى: 385) مى‏گوید: مکتب نام درست‏براى جایى بودکه دانش یاد داده مى‏شد و کتاب خود کودکانى بودند که به مکتب‏مى‏رفتند.لسان العرب، ص 699; اساس البلاغه، ص 295، کتاب المخصص.
69ک تاریخ بغداد، ج‏9، ص 199. طبرانى نیز این گزارش را در کتاب‏خود آورده است.
70ک دکتر اهوانى وجود هرگونه شیوه‏اى این چنینى را در ایران‏پیش از اسلام انکار مى‏کند (احمد فواد اهوانى: التربیه فى الاسلام‏و التعلیم فى راى القابس،ص‏68.
71ک تاریخ بغداد، ج‏2، ص 6.
72ک همان، ج‏3، ص 148 403; ج‏4 ص 19; ج‏5، ص 177; ج‏12، ص 115و ج‏13، ص 156.
73ک همان، ج‏10، ص 144، پسر بچه دیگرى هفت‏ساله بود که قرآن‏را از بر داشت، ج‏2، ص 63.
74ک مقدمه ابن خلدون، چاپ بغداد، صص 538-537، ترجمه فارسى چاپ‏اول جلد دوم، صص 146-143.
75ک ابن جبیر، الرحله، لندن، 1907 م، ص 272.
76ک تحفه النظار، پاریس، 1853 ج 1، ص 213.
77ک تاریخ عرب به نقل از تاریخ آموزش در اسلام، ص 42.
78ک ابن حوقل، صدره الارض، لندن 1938م ; ج‏1، ص 126.
79ک تاریخ بغداد، ج‏1، ص 114.
80ک وصیت‏نامه شیخ در مقدمه تفسیر تبیان بدون ذکر ماخذ آمده‏است.
81ک رجوع شود به: ماضى النجف و حاضرها، موسوعه العتبات‏المقدسه- قم النجف (1-2) صدر، سید باقر المعالم الجدید.
82ک مظفر، محمد حسین، تاریخ شیعه، ص 98.
83ک مرجعیت و روحانیت، مقاله استاد شهید مطهرى، ص 112.

تبلیغات