آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

در باره مرحوم مقدس اردبیلى بیش از بیست داستان و کرامت و حکایت و سلوک اخلاقى و . . . در زیست‏نامه‏ها نقل شده است . برخى از داستانها را چند نفر از علما در کتابهایشان به شکلهاى مختلف نقل کرده‏اند، که توجه خوانندگان را به برخى از آنها جلب مى‏کنیم:
1 . تواضع
«زهد او به مرتبه‏اى بوده است که نقل مى‏نمایند قافله زوار به نجف اشرف وارد شد . یکى از اهل قافله به آخوند برخورد و او را نشناخت و تکلیف نمود که رخوت (2) چرکن (3) شده مى‏خواهم که براى من بشویى و قبول فرمود و جامه‏ها را گازرى (4) نمود و آورد . در آن حال صاحب جامه آخوند را شناخت و مردم توبیخ او بر این عمل مى‏نمودند و او زبان به معذرت گشاد . آخوند فرمود که، حقوق برادران مؤمن بر یکدیگر زیاده از آن است که جامه او را بشوید، چرا معذرت مى‏خواهى؟» . (5)
2 . اخلاص
«مولانا عبدالله شوشترى رحمه الله که از جمله تلامذه اوست نقل مى‏فرموده که، در ایامى که در خدمت او در نجف اشرف درس مى‏خواندیم مکرر چنین مى‏شد که در مدرس با او مباحثه مى‏کردم و او ساکت مى‏شد و من و حضار مدرس گمان مى‏کردیم که او ملزم شده است . و من در بعضى از مجالس، مذکور ساختم که در فلان مساله و فلان مساله آخوند را ساکت کردم . این خبر به آخوند رسید . روزى فرمود که امروز مى‏خواهیم که به اتفاق شما به صحراى نجف برویم . چون در خدمت او روانه شدم و خلوت شد، فرمود که: در فلان مساله و فلان مساله من چنین گفتم و تو چنین گفتى و من چون دغدغه مى‏کنم در مناظرات علمى که مبادا به مراء و جدال منتهى شود، ساکت‏شدم و سکوت من از راه عجز از جواب نبود، بلکه اگر خواهى جواب آن سخنان را اکنون به تو بگویم . پس من سخنانى را که گفته بودم اعاده کردم و او همه را جواب فرمود . پس فرمود که، چون به من رسید که تو مى‏گفتى که آخوند را ساکت کردم و حق با من بود، دغدغه کردم که مبادا سکوت من، اغراء بر جهل و سبب رسوخ تو بر غلط باشد . لهذا، خلوت کردم و تو را آگاه گردانیدم‏» . (6)
3 . یارى بیچارگان
«سید نعمت‏الله در کتاب انوار نعمانیه گفته - و در منتهى المقال هم مذکور است - که در سالهاى گرانى و قحطى مال خود را بر فقرا قسمت مى‏نمود و در نزد خود به قدر سهم یکى از فقرا مى‏گذاشت و در بعضى از سالها چنان اتفاق افتاد که همین عمل را کرد . پس، زوجه‏اش به غضب آمد و گفت که مال ما را به فقرا انفاق مى‏نمایى و اولاد خود را گرسنه مى‏گذارى؟ پس، آن بزرگوار متعرض او نگشت و به مسجد کوفه براى اعتکاف رفت . چون روز دوم برگشت، مردى به در خانه‏اش آمد با چهارپایانى که بر پشت ایشان بار بود از گندم خوب صاف شده و از طحین - یعنى آرد نازک بسیار خوب - پس، آن مرد به زوجه مقدس گفت که، صاحب خانه در مسجد کوفه به اعتکاف اشتغال دارد و این غله و بارها را براى شما فرستاد . چون مقدس از اعتکاف مراجعت فرمود، زوجه‏اش به او خبر داد که این طعام را که با اعرابى [براى] ما فرستادى بسیار طعام نیکویى بود . پس، مقدس اردبیلى خداى را حمد نمود» . (7)
4 . بخشش عمامه
«طریقه او در ماکول و مشروب این بوده که در هر وقت آنچه از ممر حلال براى او به هم مى‏رسیده، آن را صرف مى‏نموده و مى‏فرموده که از جمع بین احادیث و روایات مختلفه چنین مفهوم و مستفاد مى‏گردد که، اگر حق تعالى وسعت داده باشد، باید که آدمى ذخیره ننماید و صرف نماید و اگر تنگى رو دهد باید که آدمى نیز قناعت نماید . لهذا، گاهى شیعیان از روى اخلاص لباسهاى نفیسه براى او به هدیه مى‏آورده‏اند، قبول مى‏فرمود و رد نمى‏کرده و آنها را صرف مى‏نموده . و مکرر روى مى‏داده که مندیل تمام زر بسیار نفیس را که براى او به هدیه آورده بودند بر سر مى‏بسته و از خانه بیرون آمده و به زیارت آن حضرت مى‏رفته و در راه مؤمنى برمى‏خورده که عمامه نداشت، مندیل را به دو نیم مى‏کرده و نصف آن را به آن مؤمن و نصف دیگر را خود بر سر مى‏بسته . پس، به مؤمن دیگر برمى‏خورده و باز چنین مى‏کرده تا چون به خانه عود مى‏کرده، قلیلى از آن مندیل بر سر او باقى بوده است‏» . (8)
«از سخاوت مقدس اردبیلى چیزى است که سید جزایرى در انوار نعمانیه نوشته است که مقدس اردبیلى طریقه‏اش آن بود که عمامه بزرگى بر سر مى‏گذاشت و چون از خانه بیرون آمدى، دو ذرع کمتر یا بیشتر از آن عمامه پاره کردى و به فقرا و برهنگان دادى، به نحوى که تا منزل مراجعت کردى عمامه او یکسر یا بیشتر تمام مى‏شدى‏» . (9)
«گویند که عادت مولانا بر آن بود که مى‏پوشید از جامه هر چه از حلال باشد; خواه پرقیمت‏باشد یا ارزان . و هر گاه کسى به آن بزرگوار جامه نفیسى هدیه مى‏کرد، قبول مى‏فرمود و مى‏پوشید و مکرر اتفاق مى‏افتاد که عمامه گران‏بها به ایشان تقدیم کرده بودند که معادل بوده با زر خالص . چون به زیارت مشرف مى‏شده، هر سائلى که چیزى از ایشان مى‏طلبید قطعه‏اى از آن را پاره مى‏کرد و به او مى‏داده تا آنکه باقى مى‏مانده بر سر ایشان مقدار ذراعى که به خانه مراجعت مى‏نموده‏» . (10)
5 . همه اعمال براى خدا
«از بعضى مسموع شد که، مقدس در مدت چهل سال از او فعل مباح صادر نشد; چه رسد به حرام و مکروه . (11) (12)
6 . مراعات حقوق حیوانات
«آن جناب را حمارى بود که به کربلا و سامره مى‏رفت و هرگز او را تازیانه نمى‏زد و هر وقت که آن درازگوش میل به چریدن مى‏کرد، او را منع نمى‏نمود» . (13)
7 . تشرف خدمت صاحب الامر (عج الله تعالى فرجه الشریف)
«مولانا احمد اردبیلى (قدس الله روحه) که در زهد و تقوا و ورع یگانه آفاق است و زهد او ضرب المثل شده و در مراتب علم و فضل و تحقیق و تدقیق نیز مسلم است و او را در خدمت ائمه علیهم السلام قرب عظیم بوده و بعضى از ثقات به وسایط معتمده از شاگرد او میرفیض الله تفریشى - که او نیز از علما و اتقیا بوده - نقل مى‏نمودند که گفت: شبى از شبها دیدم که او از خانه خود بیرون آمد و متوجه روضه مقدسه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شد . من نیز مخفى به نحوى که او مطلع نشود از عقب او روان شدم . چون به نزدیک در روضه مقدس رسید، درها گشوده و قفلها باز شد . پس، آمد و در برابر ضریح مبارک ایستاد و مى‏شنیدم که شخصى سخن مى‏گوید . پس، بیرون آمد و متوجه مسجد کوفه شد و باز من از عقب او همه مى‏رفتم تا داخل مسجد کوفه شد . پس، به نزد محراب مسجد آمد و با شخصى سخن بسیار گفت و مراجعت نمود . در حال مراجعت مرا تنحنحى عارض شد . پس، او به طرف عقب نگریست و مرا دید و پرسید که، تو با من بودى؟ گفتم: بلى از آن وقت که از خانه بیرون آمدى تا الحال که مرا دیدى، پیوسته از عقب تو روان بودم . پس، مبالغه نمودم و سوگند دادم که مرا خبر ده به آنچه از او مشاهده نمودم . فرمود که، مساله‏اى از مسایل دین بر من مشکل شده بود . آمدم به خدمت‏حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و از آن حضرت پرسیدم . آن حضرت فرمود که، امروز امام زمان، حضرت صاحب الامر علیه السلام است، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سؤال کن . پس، رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله مشکله را از آن حضرت سؤال نمودم و جواب شنیدم . چون این واقعه را نقل فرمود، از من عهد گرفت که در حیات او این واقعه را به کسى نقل ننمایم و من به عهد خود وفا کردم و بعد از وفات او نقل نمودم‏» . (14)
8 . شیخ بهائى و مقدس اردبیلى
«نقل نموده‏اند از شیخ عالى مقدار شیخ بهاء الدین محمد عاملى (علیه الرحمة) که فرمود که، به نجف اشرف رفتم و مبادرت کرده به دیدن آن بزرگوار پیش از آنکه او به دیدن من بیاید . داخل شدم به حجره‏اى که بوریا، فرش آن حجره بود و بعضى از کتب علمى در آن حجره نهاده بود . نشستم در آن حجره و آن کتب را برداشتم و ملاحظه مى‏کردم . ناگاه مردى آمد و سلام کرد و در پایین حجره نشست . من جواب سلام او گفتم و گمان کردم که یکى از خدمه آخوند است . چون ساعتى گذشت و آخوند نیامد به خاطرم خطور کرد که مبادا این مرد آخوند باشد . پرسیدم که تو چه نام‏دارى؟ فرمود که، بنده احمد . پس من برجستم و دست او را گرفتم و با او مصافحه و معانقه کردم و معذرت مى‏خواستم که چون من شما را ملاقات نکرده بودم، نشناختم . فرمود که، چرا معذرت مى‏خواهى؟ من سلام کردم و جواب سلام مرا بر وجه احسن گفتى و فرمودى سلام علیک و رحمة‏الله و مشغول مطالعه کتاب دینى شدى و این عمل نزد خدا اولى است از آنکه با من صحبتهاى متعارف بدارى . پس، با او صحبت‏بسیار داشتم . آخر الامر، آن عالى قدر از آن موضع که نشسته بود (15) برخاست و میل کرد به پایین حجره و در آنجا نشست . از سبب حال پرسیدم . فرمود که، به خاطرم آمد آن آیه کریمه که حق تعالى مى‏فرماید: «تلک الجنة اعدت للذین لایریدون علوا فی الارض و لافسادا والعاقبة للمتقین‏» . (16)
یعنى: این است‏بهشت که مهیا شده است‏براى آنان که نمى‏خواهند علو در زمین و نه فساد را و عاقبت نیکو از براى پرهیزکاران است . و مى‏ترسم که نشستن در اینجا که صدر مجلس این خانه است، علو در زمین باشد . (17)
9 . خداى کریم و کدخدا کریم
در تاریخ اردبیل و دانشمندان آمده:
«نقل نمود از براى نویسنده، جناب آقاى شیخ عبدالحسین نجفى بشیرى که، شنیدم از بعضى ثقات در اوائل یا بحبوحه تحصیلات اردبیلى در نجف اشرف، کاغذى از طرف مادرش مى‏رسد که از نجف اشرف به اردبیل تشریف ببرد، و اظهار اشتیاق زیادى هم در آن نامه مرقوم بوده . معظم له به اعتبار وجوب اداى حق مادرش اجابت نموده، عازم اردبیل مى‏شود . وقتى که اهل «نیارق‏» (18) تشریف فرمایى اردبیلى را مى‏شنوند، از نهایت اشتیاق به استقبالش شتافته و کسى در نیارق نمى‏ماند مگر کدخداى محل که اسمش «کریم‏» بوده . على الظاهر، مشارالیه معروف به فسق، و مدمن خمر بوده، به استقبال نمى‏آید . تصادفا در شب ورود، اردبیلى در عالم رؤیا مى‏بیند که، کدخدا وفات نموده به محقق تذکر مى‏دهند واجب است‏براى تو تشییع جنازه کریم کدخدا; بلکه کفن و تجهیز را هم خودت مباشر باش . محقق از خواب بیدار مى‏شود . چون به سابقه کدخدا اطلاع داشته مى‏گوید: حتما خوابم رحمانى نیست . بار دوم نیز همین خواب را مى‏بیند; باز مى‏خوابد . بار سوم مى‏بیند که مى‏گویند کدخدا از دنیا رفت و صبح شده برخیز و تجهیز کدخدا را به جا بیاور . اردبیلى از خواب بیدار مى‏شود به قصد وضو بیرون مى‏آید . ملاحظه مى‏کند که همسایگان به یکدیگر خبر مى‏دهند که البشاره کریم کدخدا به درک جهنم واصل شده . اردبیلى به صحت‏خوابش که رحمانى بوده پى مى‏برد ولى در تاویل خوابش تامل مى‏نماید . بعد از فراغ از فریضه صبح، خود محقق مباشرت به تجهیز و تکفین مى‏نماید، و همه از این پیش آمد و تشییع وى در تعجب فرو مى‏روند . بالجمله، بعد از اتمام تجهیز وى، از زن کدخدا سؤال مى‏نماید که حقیقت وقایع شب گذشته را براى محقق گزارش دهد . زن کریم مى‏گوید:
جناب شیخ! شوهر من معروف به فسق و فجور بود . شب گذشته گفت: اى زن من امشب رفتنى هستم حالم منقلب است، جاى مرا در حیاط خانه پهن کن . من به گفته او عمل کردم، دیدم که کریم چشمهایش را به طرف آسمان و ستارگان چرخانید با قیافه تائبانه و چشم اشکبار گفت: اى خدا تو مى‏دانى مقدس اردبیلى گناه نکرده است، اگر او را ببخشى برایت هنرى نیست، بلکه هنر آن است که آن کریم على الاطلاق، این کریم مجرم و عاصى و فاسق را ببخشد . محقق، به محض شنیدن این کلمات به زن کریم مى‏گوید: رحمت‏خدا به وى شامل گشته و از گناهانش در گذشته است‏» . (19)
10 . اهمیت دادن به انجام وظایف
سید على اصغر جاپلقى در طرائف المقال مى‏نویسد:
«سمعت من بعض الاثبات الثقات انه طاب ثراه فى لیلة من اللیالی ذهب الى الحمام للغسل . فلما اتى الى بابه، فاذا هو مقفل . فردد قرعه، فجاء حافظ الحمام من خلفه و ساله عن حاجته . فاظهر ارادة الغسل مع اعطائه الحافظ دینارا . فزعم منه الاستهزاء . ثم زاد على الاجرة الى ان بلغت الى اربعین دینارا . ففتح الباب و اخذ الدنانیر . فدخل الحمام واغتسل ثم خرج بعد الاغتسال . فتفقه صاحب الحمام انه المقدس، فعرض انی لاآخذ الاجرة و رد الدنانیر، فلم یقبل مع الاصرار الکثیر . فقال له المولى الاردبیلی: انه قد وصل لى الفیض من الحمام و حصل لی المنزلة الکبرى و انفتح لى العلوم . فلا حاجة الی الدنانیر» . (20)
11 . نماز استسقا
«و من جملة الحکایات المسموعة من السنة المشایخ انه کان مستجاب الدعوة حتى انه فی بعض السنوات خرج الى صلاة الاستسقاء . فعرض مخاطبا للجلیل عز جلاله ان احمد یطلب المطر، فلم ینزل من المنبر، و کان مشغولا بالسؤال، فجرى الغیث‏» . (21)
12 . بى‏اعتنایى به دنیا
«و اما کرامات مقدس اردبیلى، پس بسیار و در السنه و افواه علماى اعلام در غایت اشتهار . و سید نعمت‏الله جزایرى در انوار نعمانیه و علامه مجلسى در بحار الانوار و صاحب لؤلؤ و شیخ ابوعلى در منتهى المقال برخى از آن کرامات را ذکر فرموده‏اند و این فقیر نیز بعضى را ذکر مى‏نماید:
اول اینکه آن بزرگوار در صحن نجف اشرف دلو را به چاه انداخت که آب کشیده باشد . چون دلو را بیرون کشید، دید که آن دلو پر از اشرفى و دینار است . پس، آن دنانیر را دوباره در چاه ریخت و عرض کرد خداوندا! احمد از تو آب مى‏خواهد نه طلا» . (22)
13 . ارزش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
حاج شیخ عباس قمى در کتاب هدیة‏الاحباب چنین نگاشته:
«در کتاب مقامات سید جزایرى نقل است که مقدس اردبیلى از ساکنان حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف بوده و هرگاه مساله‏اى بر او مشتبه مى‏شده در شبها خود را به ضریح مقدس مى‏رسانیده و جواب مى‏شنید، و گاهى بوده که آن حضرت او را به حضرت صاحب الامر - ارواح العالمین فداه - حواله مى‏فرموده، هرگاه آن امام بزرگوار در مسجد کوفه تشریف داشته .
و با این اعمال خالصه از اغراض دنیویه، بعد از موت او، بعضى از مجتهدین او را در خواب دیدند که با هیات نیکو و جامه پاکیزه از روضه علویه بیرون شد . از او پرسید که چه عمل، شما را به این مرتبه رسانید؟ فرمود که، بازار اعمال را کساد دیدم یعنى عملى که به درجه قبول رسد خیلى کم است و فرمود: نفع نبخشید ما را مگر ولایت صاحب این قبر و محبت او .
فقیر گوید که، روایت‏شده از ابن عباس که وقتى جناب سلمان (رضى الله عنه) را به خواب دید با حلل و حلى و تاجى از یاقوت پرسید: اى سلمان! بگو در بهشت‏بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملى افضل است؟ فرمود: چیزى افضل از حب على علیه السلام و اقتداى به آن حضرت نیست‏» . (23)
14 . واسطه قرار گرفتن مقدس در حوایج
«ثقة‏الاسلام آقا سید على همدانى نزیل نجف اشرف براى نگارنده چنین نقل نمود:
از براى اردبیلى کرامتى میان عربها معروف است: روزهاى زیارتى، عده‏اى، از نجف اشرف به زیارت کربلا حرکت نمودیم . در خان نصف (24) منزل کردیم . ولى از ازدحام زوار براى ما جایى پیدا نشد . بالاخره بعد از یاس کامل، عربى جلو آمد و گفت: من براى شما منزل تهیه مى‏کنم، رفقا جملة به منزل او رفتیم . بسیار جاى خوب و مناسب فراخور حال بود . صاحب منزل پذیرایى گرمى از ما نمود وقت‏حرکت‏خواستیم به حساب کرایه منزل و طعام رسیدگى کنیم . میزبان قبول نکرد و گفت: من قربة الى الله شما را میهمان نموده‏ام و منزل من مسافرخانه نبود، ولى خواهشى که دارم این است: در حرم حضرت حسین علیه السلام در بالا سر حضرت، حمد و سوره به روح ملا احمد اردبیلى نیابتا قرائت کنید . با کمال تعجب گفتیم: قرائت‏حمد و سوره چه اختصاص به اردبیلى دارد؟ گفت: در میان ما عربها مجرب است هر که در بالا سر حضرت حسین علیه السلام یک حمد و سوره به روح مقدس اردبیلى بخواند و نثار روح مقدس اردبیلى کند، حاجتش برآورده مى‏شود» . (25)
15 . مقدس اردبیلى و داستان سیب
مشهور است که پدر مرحوم مقدس اردبیلى در اوایل زندگى خود در کنار تبلیغ و ارشاد، به کار کشاورزى در روستاى خود «نیار» (26) اشتغال داشت . روزى در زمانى که مشغول زراعت‏بود، اتفاقا آب، سیبى را با خود آورد و ایشان هم آن را گرفته و خورد . بلافاصله با خود گفت این سیب براى که بود؟ و چرا آن را خوردم؟ کسى را در مزرعه به کار گمارد و از کنار آب براى پیدا کردن صاحب سیب به راه افتاد . پس از مدتى صاحب باغ را پیدا کرد و جریان را به او گفت . صاحب باغ که مرد روشن ضمیرى بود، او را انسان خوبى یافت . به او گفت: آیا ازدواج کرده‏اى؟ گفت: خیر، ازدواج نکرده‏ام . صاحب باغ گفت: آب کشاورزى شما از توى همین باغ مى‏گذرد و سیب هم مال درختان این باغ است و من آن را حلال نمى‏کنم . هر چه ایشان اصرار نمود و حتى خواست پول بدهد، قبول نکرد . گفت: با یک شرط حلال مى‏کنم، دخترى دارم اگر با آن دختر ازدواج کنید که البته هم کور است، هم کر است و هم شل، حلال مى‏کنم .
پدر مرحوم مقدس اردبیلى ناگزیر قبول نمود . صاحب باغ او را به خانه خود برد، مجلس جشن عروسى برقرار کرد . ایشان به حجله روانه شد . وقتى تازه داماد، نوعروس را در نهایت کمال و جمال دید، پدر عروس را خواست و از او پرسید: شما که گفتید دختر من کور و کر و شل است، این دختر آن چنان نیست؟ پدر دختر اظهار داشت: این که گفتم دختر من کر است چون غیبت کسى را نشنیده است . کور است چون با دیده خود به نامحرمى ننگریسته است . شل است چون بدون اجازه پدر و مادرش از خانه بیرون نرفته است . شیخ محمد اردبیلى همسر خود را برداشته و پیش پدر و مادر خود به نیار آورد . باید نتیجه چنین پدرى، شخصى چون مرحوم مقدس اردبیلى هم باشد . (27)
16 . مقدس اردبیلى و شیر مادر
«از مادر مقدس اردبیلى سؤال کردند، سبب مقام ارجمند فرزندش را . فرمود: من هرگز لقمه شبهه‏ناک نخوردم و قبل از شیر دادن به او، وضو مى‏گرفتم و ابدا چشم به نامحرم نینداختم و در تربیت کودک بعد از شیر باز گرفتن، کوشیدم و نظافت و طهارت او را مراعات داشتم و با بچه‏هاى خوب، او را مى‏نشاندم‏» . (28)
پى‏نوشت:
1) بعضى از این داستان‏ها را برخى از محققان، در باره علماى دیگر نیز نقل کرده‏اند .
2) جمع رخت (لباس).
3) آلوده به چرک .
4) گازر: جامه‏شوى .
5) حدائق المقربین، خاتون آبادى (م 1116 ق) نسخه عکسى محفوظ در کتابخانه مرحوم آیة‏الله مرعشى نجفى; این حکایت همچنین در روضات الجنات، ج 1، ص 198 و الفوائد الرضویة، ص 24 و اعیان الشیعة، ج 3، ص 81 آمده است .
6) حدائق المقربین، همان نسخه . این حکایت در الانوار النعمانیة، ج 3، ص 40 و قصص العلماء، ص 344 نیز نقل شده است .
7) قصص العلماء، ص 344 . در لؤلؤة البحرین، ص 149 نیز این حکایت را به نقل از انوار نعمانیه ذکر کرده است . همچنین در روضات الجنات، ج 1، ص 197 - 198 و اعیان الشیعة، ج 3 ، ص 81 این حکایت، نقل شده است .
8) حدائق المقربین، همان نسخه . این داستان در انوار نعمانیه، ج 2 ، ص 302 نیز آمده است .
9) قصص العلماء، ص 345 .
10) فوائد الرضویة، ص 25 .
11) زیرا ایشان افعال مباح را نیز به قصد تقرب و عبادت انجام مى‏داده‏اند! و طبعا به اعمال مستحب مبدل مى‏شده است! .
12) قصص العلماء، ص 343 . در لآلی الاخبار، ج 1 ، ص 115 این مطلب از قصص العلماء نقل شده و در منتخب التواریخ (ص 181) از لآلی الاخبار نقل شده است .
13) قصص العلماء، ص 342 .
14) حدائق المقربین، نسخه مذکور . و نیز ر ک: بحار الانوار، ج 52 ، ص 174 - 175 ; الانوار النعمانیة، ج 2 ، ص 303 ; کشکول بحرانى، ج 1 ، ص 127 - 128 به نقل از بحار; روضات الجنات، ج ، ص 196 به نقل از انوار نعمانیه; لآلی الاخبار، ج 1 ، ص 114 - 115 به نقل از انوار نعمانیه; قصص العلماء، ص 344 - 345 به نقل از بحار و انوار نعمانیه .
15) ظاهرا این طور بوده: شیخ بهائى بعد از شناختن و مصافحه و معانقه، او را به بالاى حجره و در مکانى که خود نشسته بود مى‏آورد و پس از دقایقى، مقدس به مکان خویش در پایین مجلس برمى‏گردد .
16) مضمون آیه 83 سوره قصص .
17) حدائق المقربین، نسخه مذکور .
18) نیارق از روستاهاى اردبیل و غیر از «نیار» است .
19) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1 ، ص 62 .
20) طرائف المقال، ج 2 ، ص 400 .
21) طرائف المقال، ج 2 ، ص 400 .
22) قصص العلماء، ص 344 . در طرائف المقال (ج 2 ، ص 400 و 401) نیز این حکایت نقل شده است . این کرامت، حاکى‏از آن است که: مرحوم محقق از آزمایشى سخت موفق بیرون آمده است . و خود توجه داشته است که این اتفاق براى امتحان است .
23) هدیة الاحباب، ص 265 . و نیز ر ک : روضات الجنات، ج 1 ، ص 203 به نقل از مقامات النجاة جزائرى و مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 393 به نقل از مقامات و منتخب التواریخ ، ص 181 به نقل از مستدرک و الفوائد الرضویة، ص 25 به نقل از مقامات .
24) از نجف تا کربلا 78 کیلومتر است و سه کاروان‏سراى شاه عباسى در عرض راه ساخته شده: اول «خان مصلا» ; دوم «خان نصف‏» که نصف راه است; سوم «خان نخیلة‏» .
25) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1 ، ص 61 .
26) نیار، روستایى است در سه کیلومترى شهر اردبیل و هم‏اکنون متصل به اردبیل شده است .
27) در کتاب سرمایه سعادت و نجات، (ص 29 - 31) همین حکایت را با اندک تفاوت بدون اینکه نام اردبیلى و پدرش برده شود، نقل کرده است .
28) وفیات العلماء، ص 71 .

تبلیغات