آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

آیا از نظر فیلسوفان و تفکر فلسفى زن و مرد برابرند یا با هم متفاوتند؟ در این مقاله در صدد پاسخ‏گویى به سؤال فوق هستیم که در نظر فیلسوفان با توجه به مبانى فلسفى: آیا زنان با مردان برابرند یا خیر؟ براى پاسخ به این سؤال مى‏گوییم: از نظر عقلى در اصل کمال میان زن و مرد تفاوتى نیست. زیرا فیلسوفان وقتى به تعریف انسان مى‏پردازند او را به حیوان ناطق تعریف مى‏کنند که حیوان جنس انسان و ناطق فصل اوست در واقع ناطق مقوّم انسان است و اگر از مذکر بودن، مرد و مؤنث بودن زن سخن به میان مى‏آید، مذکر بودن و مؤنث بودن انسان را به دو صنف تقسیم مى‏کند نه به دو نوع. بنابراین وقتى ذات انسان یعنى انسانیت انسان تمام شده و به نصاب خود رسید مسئله ذکورت و انوثت مطرح مى‏شود.
تشخیص ذاتى و عرضى و نشانه‏هاى آن دو نیز از همین راه صورت مى‏گیرد یعنى ذاتیات انسان حیوانیت و ناطقیت است که در کتب فلسفه از آن بحث مى‏شود. عدم تأثیر ذکورت و انوثت در فعلیّت انسان‏ از نظر فلسفى موجودات مادى مرکب از ماده و صورت‏اند، ماده جنبه قوه موجود مادى است و صورت جنبه فعلیت شى‏ء است و شى‏ء بودن هر موجودى به صورت اوست نه به ماده او. ماده هر شى‏ء مشترک است و مى‏تواند به صورت‏هاى دیگر درآید از باب مثال، خاک ماده براى صورت‏هاى گوناگون است و مى‏تواند به شکل درخت،معدن،حبّه‏ها و صورت انسان یا حیوان‏هاى متفاوت درآید اما تا به صورت خاصى درنیاید فعلیت خاصى پیدا نمى‏کند. بزرگان اهل حکمت، مذکر و مؤنث بودن را از شؤون ماده شى‏ء مى‏دانند نه از شؤون صورت آن، یعنى ذکورت و انوثت در بخش صورت و فعلیت بى اثر است. نشانه این که مرد و زن بودن مربوط به ماده است و نه صورت او، این است که نر و ماده بودن اختصاص به انسان ندارد بلکه در حیوان و گیاه نیز زوجیت و نر و ماده داشتن راه دارد. حیوان‏ها اگر کمالاتى داشته باشند مربوط به ذکورت و انوثت آن‏ها نیست بلکه هر حیوانى براى خود فعلیت و صورتى دارد که کمالات وى به آن مربوط است. نر و ماده بودن حیوان، شاید در قدرت‏هاى بدنى اثر داشته باشد اما در کمال حقیقى آن‏ها بى اثر است و زوجیت در مرتبه نازل و پایین‏تر در گیاهان نیز راه دارد. بنابراین نر و مادگى و مذکر و مؤنث بودن از ذاتیات انسان نیست افزون بر آن به لحاظ این که انسانیت او به روح اوست و روح از عالم قدس است به خدا نسبت پیدا مى‏کند و چیزى که به اضافه تشریفى به خدا اسناد داده شود منزّه از ذکورت و انوثت است. قرآن کریم نیز مى‏گوید: انسانى که مى‏میرد، ذات اقدس الهى همه روح او را توفى و دریافت مى‏کند و اگر بدن انسان از دست برود. باز همه حقیقت او محفوظ است و این نشان مى‏دهد که بدن عین ذات یا جزو ذات یا لازم ذات نیست بلکه ابزار ذات است .
چنان که مجموع حیوانیت و ناطقیت تمام ذات انسان و ناطق بودن جزو ذات انسان و تعجّب از لوازم ذات انسان است و بدن هیچ کدام آن نیست از این رو گاهى از بدن به مرکب روح یاد مى‏کنند و مرکب غیر از راکب است. یگانگى علل بیرونى زن و مرد در فلسفه وقتى از علل وجود اشیاء سخن به میان مى‏آید علل بیرونى آن را مبدأ فاعلى و غایت تشکیل مى‏دهد و علل درونى او را ماده و صورت تشکیل مى‏دهد. بر این اساس، علل بیرونى زن و مرد یعنى مبدأ فاعلى و مبدأ غایى آن یکى است. مبدأ فاعلى زن و مرد خدا است و مبدأ غایى آن‏ها نیز خداست و چون مبدأ فاعلى و غایى انسان یکى است، آن چه او را به مال مى‏رساند یعنى دین نیز واحد است و چون دینى که براى تربیت او در جهت کمال است یکى است پاداشى که نتیجه عمل اوست نیز یکى است چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ان الرّب واحد والاب واحد و انّ الدین واحد، لیست العربیة لاحدکم بابٍ و امّ وانما هى اللسان»(1) پروردگار یکى است، پدر یکى است، دین یکى است، عربى بودن فقط زبان است یعنى نژاد و قومیّت، زمان و زبان زمینه امتیاز را فراهم نمى‏کند. اما در مورد علل درونى ممکن است بین زن و مرد تفاوت‏هاى مختصرى باشد، اما این تفاوت‏ها سبب نمى‏شود که در خصوصیات اساسى و تقسیم فضائل، یکى بر دیگرى برترى داشته باشد زیرا مدار، روح و جان است نه جسم و عوامل بیرونى و روح نیز از مذکر بودن و مؤنث بودن منزه است ناگفته نماند: اصل تفاوت بین زن و مرد ضرورت دارد چنان که تفاوت استعدادها بین انسان‏ها ضرورى است زیرا اگر همه انسان‏ها در یک سطح از استعداد و قدرت بودند، نظام هستى متلاشى مى‏شد و براى این که تلاش و فروپاشى تحقق پیدا نکند استعدادهاى گوناگون لازم است و اگر برخى انسان‏ها زن و برخى مردند براى این است که نسل انسان تداوم پیدا کند، اگر مرد نباشد زن به تنهایى نمى‏تواند مبدأ پیدایش نسل باشد و اگر زن نباشد مرد به تنهایى نمى‏تواند منشأ پیدایش نسل باشد و زن و مرد هر دو رکن نظام انسانى هستند و چون اصل تفاوت ضرورت دارد هیچ کدام از زن و مرد نمى‏توانند، بگویند که به او ظلم شده است یا به پندارند که یکى بر دیگرى فضیلت و برترى دارد.
 قرآن کریم و رهنمود تفاوت موجودات‏ از نظر قرآن کریم درباره تفاوت موجودات مى‏فرماید اولاً باید زندگى به بهترین وجه اداره شود و ثانیاً تسخیر متقابل موجودات و هماهنگى میان طبقات متفاوت موجب اداره نظام به بهترین وجه است «اهم یقیمون رحمة ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا و رحمة ربک خیر مما یجمعون»(2) آیا آن‏ها رحمت خدا را تقسیم مى‏کنند در حالى که ما روزى آن‏ها در حیات دنیا تقسیم کرده‏ایم و برخى را بر برخى برترى دادیم تا بعض مردم بعض دیگر را تسخیر کنند به خدمت گیرند و رحمت خدا بسى بهتر است از آن چه جمع مى‏کنند. همان طور که اختلاف طبقات، استعدادها، گرایش‏ها، جذب و دفع‏ها هیچ یک معیار فضیلت نیست و ابزار لازم براى تحقق تسخیر متقابل و دو جانبه است. اختلاف زن و مرد هم چنین است یعنى استعداد برتر انسان‏ها نشانه فضیلت معنوى و تقرّب به خدا نیست، هر کس بتواند از این استعداد برتر فایده‏اى بهتر ببرد و خالصانه‏تر کار کند به مرتبه بالاترى از تقوا مى‏رسد و از این جهت به کمال محض نزدیک‏تر خواهد شد بنابراین، تفاوت‏ها براى تسخیر متقابل و دو جانبه و بهره مندى از یکدیگر است و هیچ کس حق ندارد به سبب داشتن قدرت و امکانات یک جانبه دیگران را تسخیر کند بلکه باید تسخیر متقابل و خدمت متقابل باشد تا نظام به بهترین وجه اداره شود. عقل از ویژگى‏هاى انسان‏ یکى از ویژگى‏هاى انسان عقل است همه انسان‏ها داراى عقل هستند و همگى دعوت به تعقّل شدند از این رو در قرآن کریم، ارزش انسان به تعقّل او است در غیر این صورت او از بدترین جنبندگان خواهد بود: «انّ شرّ الدّواب عند اللّه الصم البکم الذین لایعقلون»(3) بدترین جانوران نزد خدا کسانى هستند که کر و لالند و اصلاً تعقل نمى‏کنند. عقل در فرهنگ قرآن و دین چیزى است که انسان با آن حق را مى‏فهمد و بدان عمل مى‏کند بنابراین فاقد درک صحیح عاقل نیست چنان که عالم صحیح اندیش ولى بى عمل عاقل نیست. امام صادق(ع) فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و الکتسب به الجنان».(4)
عقل آن است که خدا عبادت شود و بهشت کسب گردد. بنابراین انسانى که خدا را عبادت نکند یا عملى انجام ندهد که کسب بهشت کند از عقل بهره‏اى ندارد. در واقع حقیقت عقل، جزم و عزم است یعنى اگر انسان با برهان نظرى به مقام جزم و یقین رسید و بر اثر قدرت عقل عملى به مقام عزم نائل گردید، عاقل است. عقل مطبوع و عقل سموع‏ از یک نظر عقل را به مطبوع و مسموع تقسیم کرده‏اند و مراد از عقل مطبوع آن سرمایه اولى است که خداى سبحان به هر انسانى مى‏دهد و عقل مسموع پرورش آن عقل مطبوع است یعنى عقلى که از طریق علم و عمل رشد مى‏یابد. از باب مثال وقتى در قرآن تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان را نکوهش مى‏کند و مى‏فرماید: «واذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ماالقینا علیه آبائنا اولو کان آبائهم لایعقلون شیئاً ولایهتدون»(5) وقتى به ایشان گفته شود از آن چه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مى‏گویند: بلکه از آن چه که پدرانمان را بر آن یافتیم پیروى مى‏نمائیم، آیا اگر چه پدرانشان چیزى را تعقل نکرده و هدایت نیافته باشند. در این آیه مراد از تعقّل نکردن عقل مسموع و اکتسابى است و امام صادق(ع) خطاب به مفضل فرمود:«لا یفلح من لایعقل و لایعقل من لایعلم»(6) کسى که عقل ندارد به رستگارى نمى‏رسد و کسى که علم نداشته باشد عقل ندارد از این روایت نیز مقصود عقل اکتسابى است که با علم در انسان رشد مى‏یابد. عقل معاش و عقل معاد در یک تقسیم دیگر عقل را به عقل معاش و عقل معاد تقسیم کرده‏اند یعنى عقلى که با آن امور زندگى را تدبیر مى‏کنند عقل معاش، و عقلى که با آن سعادت اخروى تأمین مى‏شود، عقل معاد مى‏گویند. حضرت امیر(ع) فرمود: «افضل الناس عقلاً احسنهم تقدیراً لمعایشه و اشدّهم اهتماماً باصلاح معاده»(7) برترین مردم در عقل کسى است که نیکوترین برنامه‏ریزى را براى زندگى و محکم‏ترین همت را براى اصلاح معادش داشته باشد. بر اساس این روایت عقل معاش براى برنامه ریزى از زندگى دنیاست و عقل معاد براى اصلاح امور معاد است که نیازمند به اهتمام شدید است. زن و عقل‏ بر اساس مطالبى که تاکنون گفته شد، روشن مى‏شود از نظر فیلسوفان و با توجه به مبانى فلسفى خردورزى زن و مرد در اصل انسانیت با هم برابرند و هر دو از عقل و خرد برخوردارند از نظر متون دینى نیز به لحاظ این که زن و مرد انسانند و امتیاز انسان بر جانوران دیگر در خردورزى است، پس زن و مرد از امتیاز خردورزى بهره‏مندند اما نکته‏اى که جاى گفتگو دارد آن است که در نهج البلاغه از حضرت على(ع) نقل شده است که آن حضرت در دوجا از نقص و ضعف عقل زن سخن گفته است یکى در خطبه 80 آمده است که مى‏فرماید: «معاشر الناس ان النساء...نواقص العقول...و اما نقصان عقلهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرجل الواحد.»(8) اى مردم زنان از موهبت عقل کاستى هایى دارند و کاستى عقل آنان به این است که شهادت دو نفر از آنان همچون شهادت یک مرد است. و در نامه 14 نیز خطاب به لشکریانش در صفین فرمود: «ولاتهیجو النساء باذى و ان شتمن اعراضکم و سببن امرائکم فانهن ضعیفات القوى و الانفس و العقول.»(9) با اذیت و آزار زنان را به هیجان نیاورید گرچه آن‏ها به شما دشنام دهند و متعرض آبروى شما گردند و به سرانتان بدگویى کنند زیرا نیروى تحمّل آنان کمتر است و به همین دلیل زودتر تحت تأثیر واقع مى‏شوند و به هیجان مى‏آیند و خردشان دستخوش ضعف و ناتوانى است.
با توجه به این که در این دو بیان زنان به نقص و ضعف عقل وصف شده‏اند، با مطالب گذشته که از برخوردارى زن و مرد از عقل و خرد به میان آمده است آیا با هم ناسازگار نیستند و بالأخره دیدگاه ها در رابطه با این احادیث چیست؟ دیدگاه‏ها در رابطه با این حدیث‏ از آنجایى که این حدیث در دسترس افراد و شارحان نهج البلاغه بوده است دیدگاه‏هاى گوناگونى در این رابطه ارائه شده است: برخى این حدیث را به صورت مطلق پذیرفته‏اند و همین احادیث را مبناى شناخت مقام زن و تعامل با زنان قرار داده‏اند و برخى چنین سخنانى را ستمى بر زن و ظلمى در حق او تلقى کرده‏اند و با تشکیک در سند، این گونه سخنان را نفى کرده‏اند و برخى با پذیرش این احادیث به تأویل و توجیه آن دست زده‏اند و تلاش کرده‏اند تا با ارائه معناى معقول آن احادیث را قابل پذیرش بدانند زیرا از یک سو نسبت دادن ظاهر این سخنان را به حضرت على(ع) روا نمى‏دانستند و از سویى او را برتر از این مى‏دانستند که او ناعادلانه بر زن بتازد و چنین سخنانى را بیان کند که قابل توجیه نباشد. عدّه‏اى آن را به دوره‏اى از زمان اختصاص داده و بر این باورند که منظور زنانى است که مردان به تربیت و تعلیم آنان همت نکرده‏اند و گرنه زنان در عرصه‏هاى علمى و اجتماعى کمتر از مردان حاضر نشده‏اند و برخى نیز گفته‏اند امام على(ع) این سخنان را به عنوان یک قضیه خارجیه مطرح کرده است نه قضیه حقیقیه یعنى مورد این سخنان زن خاصى در زمان خاصى یعنى زنى بوده است که وى سردمدارى جنگ صفین را برعهده داشته است و برخى نیز گفته‏اند: ممکن است این سخنان تحریف شده باشد و ما باید براى کشف درستى و نادرستى آن به قرآن مراجعه کنیم و با توجه به این که قرآن نخستین منبع دین‏شناسى است در رابطه با کاستى عقل زن سخنى به میان نیاورده است و در عین حال در قرآن حدود دویست آیه در رابطه با زن و چگونگى ارتباط او با مرد سخن گفته است ولى از این نکته سخنى نگفته است با این که معصومین فرمودند: گفته‏هاى نقل شده از ما را بر قرآن عرضه دارید و اگر مغایرت داشت آن را کنار بگذارید.(10) برخى نیز گفته‏اند باید توجه داشت که واژه عقل در احادیث و روایات معانى گوناگونى دارد و با در نظر گرفتن آن معانى در تبیین این روایت‏ها اقدام کرد. صاحب وسایل الشیعه مى‏نویسد:
 عقل در کلام دانشمندان و حکما معانى گوناگونى دارد و در روایات به سه معنا به کار رفته است. 1- نیروى درک خیر و شر و تمیز آن‏ها از یکدیگر و این مناط و ملاک تکلیف است. 2- ملکه‏اى درونى که انسان را به گزینش خوبى‏ها و رها کردن بدى‏ها فرا مى‏خواند. 3- تعقل و دانش و به این سبب است که مى‏بینیم در روایات عقل در برابر جهل به کار رفته است.(11) و حضرت امیر(ع) فرمود: «العقل، عقلان عقل الطبع و عقل التجربه و کلا هما یؤدى الى المنفعة»(12) عقل دوتاست، طبیعى و اکتسابى و هر دو به سود راه مى‏برند. بر این اساس برخى گفته‏اند:این طور نیست که خداى سبحان سرمایه عقلانى کمترى به زن داده باشد و او از قدرت درک ضعیف‏ترى برخوردار باشد یا زن در کسب عقل مسموع از مرد عقب‏تر باشد زیرا قدرت فراگیرى و علم آموزى زنان به صورت عمومى و کلى اگر از مردان بیشتر نباشد کمتر نیست و مراد از عقل، در این گونه احادیث، عقل عملى است که زن‏ها در میدان عمل به خاطر حاکمیت عواطف بر آنان، عاطفى رفتار مى‏کنند. توضیح مسئله آن که عقل و رفتار انسان از گرایش‏ها و تمایلات مختلفى سرچشمه مى‏گیرد که امورى چون عقل، شهوت، غضب و وراثت، عادات و آداب و رسوم، عاطفه و مهر و محبت، اجتماع و دوستان از آن جمله است، عقل همیشه بازیاده‏خواهى و انحرافات دیگر عوامل مثل شهوت و غضب مخالف است و اگر آدمى با حاکم کردن عقل توانست قوا و تمایلات را فرمان بردار عقل قرار دهد به کمال مى‏رسد در غیر این صورت دچار سقوط مى‏شود و از آن‏جا که زن داراى مهر و عاطفه بالاترى نسبت به مرد است ممکن است بر اثر حاکم شدن عواطف زمام کار را در دست بگیرد و عقل را در تصمیم‏گیرى دخالت ندهد، ناگفته نماند این قوه عواطف و احساسات نقص زن نیست بلکه به حکم لزوم تفاوت در خلقت و آفرینش موجودات از جمله زن شدن یکى و مرد شدن دیگرى و با توجه به این که یکى از وظایف مهم زن تربیت نسل اعم از دختران و پسران در محیطى آرام و گرم و صمیمى و بدور از انحرافات و خشونت‏ها، و پشتیبانى عاطفى از مرد و ایجاد آرامش در اوست، سرمایه عمده‏اى که در این میدان مورد نیاز است عطوفت و ظرافت و مهر و محبت در حدّ بالاست که اگر نباشد این مهم انجام نخواهد شد پس به یقین باید از این جهت از این امتیاز یعنى عواطف قوى برخوردار باشد تا آن وظیفه مهم به انجام رسد. نتیجه بحث آن که زن و مرد در نگاه خرد و خردورزى گرچه متفاوتند اما این تفاوت دلیل بر نقص و نارسایى در هیچکدام از آن‏ها نیست.
پى‏نوشت‏ها:
 1. معالم الحکومة، ص 404. 2. سوره زخرف، آیه 32. 3. سوره انفال، آیه 21. 4. کافى، ج 1، ص 11. 5. سوره بقره، آیه 170. 6. کافى، ج 1، ص 26. 7. غررالحکم، ج 2، ص 272. 8. نهج البلاغه، خطبه 80. 9. همان، نامه 14. 10. بحار، ج 2، ص 227 وسایل انسیه، ج 11، ص 388. 11. وسایل الشیعه، ج 15، ص 208. 12. بحار، ج 75، ص 6.

تبلیغات