چکیده

معمولاً تصور می شود که نگارگری هنری است صِرفاً درباری و جدا از حیات اجتماعی. همچنین این گزاره زیاد به گوش می رسد که نگارگران اسیر عالم خیال و حتی تخیل و توهم خود بوده و هستند و اصولاً کاری با جهان واقع ندارند و در پی خلق جهان مثالی- در معنای افلاطونی و اشراقی- خویش اند. اما شواهد و قرائنی وجود دارد که احکام فوق را به چالش کشیده و حتی آن ها را ابطال می نماید. مقاله حاضر در صدد است با واکاوی یک عنصر ویژه تصویری در نگاره های نیمه اول عصر صفوی که کلاه قزلباشی نام دارد اثبات کند نقش مذکور نماد نظامی محورانه خاص صفویه بوده و ظهور و بروز آن با تحولات اجتماعی و ساختاری نیروی نظامی این دوره ارتباط مستقیم دارد. اهمیت پژوهش پیش رو در این است که می توان از طریق واکاوی آثار هنری، مسیری به میان تفکرات اجتماعی مرسوم دوره ای خاص- که اغلب منابع مکتوب مربوط به آن زمان، درباره آن تفکرات خاموشی اختیار کرده اند- گشود و به نتایجی جدید دست یافت. هدف مقاله نیز پرتو افکندن بر اندیشه پنهانی است که در نگاره های نُسَخ مصور نیمه اول عصر صفوی مستتر بوده و به زعم نگارنده می توان از آن به نوعی هنر نظامی محور یا میلیت اریستی تعبیر کرد. حوزه موضوعی نوشتار حاضر نیز جامعه شناسی هنر بوده و به این موضوع اصلی می پردازد که چگونه تمایلات نظامی محورانه در هنر نگارگری صفوی نمود یافته است.  این مقاله با روش کتابخانه ای و شیوه توصیفی- تحلیلی تألیف شده و کوشیده مستندات تاریخی را با نحوه نمودیافتن نقش کلاه قزلباشی در نگاره های نیمه اول دوره صفوی (نگاره هایی از شاهنامه شاه تهماسبی، خمسه نظامی 954 ه .ق، شاهنامه 984 ه .ق و شاهنامه رشیدا) تطبیق داده و نشان دهد توجه نگارگران در میزان استفاده از این نقش، کاملاً معطوف به شرایط واقعی و حیات اجتماعی و نظامی دوره خود بوده است.  

تبلیغات