آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

متن

امروزه علم تاریخ، علم مطالعه جوامع گذشته، سیر تحویل و تعامل بخش‏ها و عناصر آن با همدیگر و با دیگر جوامع است. این نوشتار بر آن است براساس چنین تعریفى از علم تاریخ نشان دهد برخى زوایاى مفاهیم قرآنى تنها با به کارگیرى مطالعات تاریخى، به دست مى‏آید و در این زمینه، جایگزینى هم براى مطالعات تاریخى نمى‏توان یافت.
قرآن، کتاب مقدس مسلمانان زمانى که نازل مى‏شد، تأثیرى عمیق بر مخاطبان خود مى‏نهاد؛ درونشان را متحول مى‏ساخت؛ شوق را در آنان مى‏آفرید؛ گاه گریانشان مى‏کرد، گاه هراسان و گاه خرسند. قرآن سخنان خداوند با مردمانى بود که بسیارى از ایشان به عنوان مقرّب (داراى رابطه نزدیک با خداوند) شناخته شدند و چه احساسى داشتند مردمان آن زمانى که به زبان خود، به تمام اشارات آن توجه داشتند. به عنوان نمونه بسیارى از جوانان انصارى به عنوان «قارى» شناخته شدند1 و این امر حاکى از انس آنان با سخنان خداوند بود؛ اما قرآن چه تعاملى با آنها داشت که این‏گونه بدان دل بسته بودند؟ آیا مردمان این زمانه نیز هر آنچه مردمان آن عهد، از قرآن مى‏فهمیدند، دریافت مى‏کنند؟ چه موانعى براى چنین تعاملى وجود دارد و براى رفع آن باید به دنبال چه راهکارهایى بود؟ آیا استفاده از فرهنگ لغت براى فهم واژگان قرآن کافى است؟ دانستن کلیاتى از تاریخ پیامبر چطور؟
پیش از پاسخ به چنین پرسش‏هایى، نخست باید پذیرفت که جوامع بشرى در مسیر تاریخى خود متحول و متغییر مى‏شوند و لزوماً همچون طبیعیات، منطقِ تکرار بر آن حاکم نیست. از این‏رو انسان و حوزه‏هاى انسانى دائماً در معرض تغییر است و همین امر حاکى از ضرورت ارسال رسل بود. توجه به این نکته، کمک مى‏کند که در برداشت‏هاى اولیه از قرآن، از باور یقینى فاصله گرفته، احتمال نرسیدن به مفهوم تاریخى آیه را، در برداشت‏هاى محتمل بگذاریم. بنابراین باید در پى علومِ کمکى بود. در این صورت، تاریخ اسلام به عنوان یک دانش، نقش محورى در مطالعات قرآنى خواهد داشت و شاید بتوان گفت بدون مطالعات تاریخى نمى‏توان به مفهوم بسیارى آیات دست یافت.
ظهور خارجى قرآن در طول 23 سال تحقق یافت و از این دوره بود که دسترسى به آن براى مسلمانان ممکن گردید. تمامى آیات قرآن خطاب به مردمان آن عصر، به‏ویژه ساکنان مکه و مدینه نازل گردید و از همین رو آیات قرآن را به مدنى و مکى تقسیم کرده‏اند. بدین رو آیاتِ ناظر به شرایط زمانه قرآن، حاوى بسیارى از ناگفته‏ها است که به دلیل آنچه حجاب عصر خوانده مى‏شود، ناشناخته مى‏ماند. با دانش تاریخ و رویکرد تاریخى نه تنها مى‏توان به دوره‏هاى گذشته بازگشت، بلکه مى‏توان در آن دوره زیست، و البته هر پژوهشگرى به قدر دانسته‏هاى خود از تاریخ جوامع بشرى هر دوره، مى‏تواند در آن عصر زندگى کند و به فهم و شناخت نزدیک‏تر از پدیده‏هاى آن دست یابد.
از طرف دیگر در جوامع بشرى افراد با یکدیگر در تعامل‏اند، نهادها و سازمان‏ها شکل مى‏گیرند و روابط اجتماعى ایجاد مى‏شود. این روابط و نقش‏ها را مى‏توان با رویکردهاى سیاسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و... مطالعه کرد. اما وقتى جامعه در حوزه زمان قرار گیرد و به گذشته تبدیل شود، مسئله به گونه‏اى دیگر خواهد بود. به آنچه در زمان «الف» جامعه گفته مى‏شود، در زمان «ب» تاریخ مى‏گویند و از این‏رو در زمان «الف» جامعه‏شناسى به مطالعه آن مى‏پردازد و در زمان «ب» علم تاریخ. به عبارت دیگر تاریخ همان جامعه‏اى است که زمانش سپرى شده است؛ با تمام ابعاد حیات و تحولش. در نتیجه تنها متد مطالعه آن علم، تاریخ و دانش‏هاى مرتبط با آن است. تمام جوانب و مسائل یک جامعه تاریخى، اعم از شخصیت‏ها، نهادها، علوم، ارزش‏ها، وضعیت سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى آن به مدد علم تاریخ بررسى مى‏شود. بر همین اساس شناخت جامعه‏اى که قرآن، میراث آن دوره است، مقدمه شناخت زوایایى از قرآن خواهد بود و به نظر نگارنده عمده آیات قرآنى، زوایاى تاریخى کشف ناشده‏اى دارند که در ادامه به چند نمونه آن اشاره خواهد شد.
این تصور که مردمان عرب آن دوره، همگى چنین یا چنان بوده‏اند، از همان تصورات کلى و یقینى است که هیچگاه در صحت آن تردیدى نشده و در نتیجه براى کشف جزئیات بیشتر تلاشى صورت نگرفته است. امروزه شناسایى تمدن‏هاى عرب شبه جزیره پیش از اسلام، در کانون توجه محققان بسیارى قرار گرفته است و کشفیات باستان‏شناسانه آثار و رمزگشایى از خطوط باستانى هم به نتایج قابل توجهى دست‏یافته‏اند. علاوه بر این منابع و متون اسلامى ـ به‏ویژه متون روایى غیرتفسیرى‏ـ اطلاعات قابل استفاده‏اى از آن دوره وجود دارد که کمتر گردآورى شده و در تحلیل‏هاى تاریخى به کار رفته‏اند. همگى این داده‏ها عناصر اولیه بازسازى تاریخى جوامع گذشته را فراهم مى‏کنند. شناخت چنین جوامع و تمدن‏هایى در مسیر تحول بشرى به منزله شناسایى و درک حلقه‏هاى زنجیره تحولات بشرى‏اند.
چنانچه قرآن‏پژوه با آداب، رسوم، عقاید، مناسک، آئین‏هاى مردم شبه‏جزیره عصر جاهلى آشنا باشد، مى‏تواند تشخیص دهد خطاب قرآن متوجه کیست، جهتش کدام است و هدف چه بوده است؛ در غیر این صورت مخاطب را عامه مردمان آن دوره مى‏شمارد و در تحلیل خود بسیارى از عناصر را از دست مى‏دهد و گاه با غلتیدن در تفسیر موضوعى، از بستر و فضاى تاریخى و در نتیجه معانى آیه فاصله مى‏گیرد.
پژوهشگر قرآنى، جامعه عرب پیش از اسلام را صرفاً با کلیاتى مى‏شناسد؛ با شاخصه‏هایى چون کافر، بت‏پرست، منحط، ... . در واقع او چنین داده‏هایى را عمدتاً از خود آیات مى‏گیرد و گاه از روایاتى که در تفاسیر آمده‏اند و از این رو در معرفت خود به آن عصر دچار دور مى‏شود و از آنجا که جامعه عرب صدر اسلام را با تکیه بر متن قرآن مى‏شناسد، در توجه به اشارات مخفى قرآن که با روش‏هاى تاریخى مى‏توانند ظاهر شوند، ناکام مى‏ماند. اینکه مردم مکه و مدینه چه خاستگاهى دارند، از چه زمانى در آن مناطق مستقر شده‏اند، از چه پشتوانه‏هاى فرهنگى و تمدنى برخوردارند، نوع اقتصادشان چگونه بوده، جزو جوامع شهرى قرار مى‏گیرند یا روستایى یا عشایرى و اینکه از چه طبقاتى تشکیل مى‏شده‏اند، چه آداب و رسومى داشته‏اند و از علوم و هنر چه بهره‏اى داشته‏اند، براى پژوهشگر راهگشا است.
ابتدایى‏ترین، پیش‏فرض تاریخى از آن دوره آن است که جامعه مکه و جامعه مدینه، تفاوت‏هاى قابل توجهى داشته‏اند که بخشى از آن به تاریخ هر یک از این جوامع ارتباط دارد. اهالى مدینه از فرهنگى برخوردار بودند که ریشه در تمدن کهن و نسبتاً پیشرفته آنان داشت، و در واقع از یمن به مدینه مهاجرت کرده بودند؛ در حالى‏که مردمان مکه از بومیان حجاز شمرده مى‏شدند که عمده بستگانشان به نام «کنانه» در بیابان‏هاى حجاز جزو عشایر بودند. از این‏رو مدینه و مکه از نظر فرهنگى تفاوت اساسى دارند؛ لذا در بررسى آیات مکى و مدنى به این نکته نیز باید توجه داشت.
نکته دیگرى که مى‏تواند پیش‏فرض مطالعات تاریخى قرآن قرار گیرد، توجه به جامعه‏شناسى تاریخى مردم این منطقه است. مردم مکه اقتصادى دارند که مبتنى بر دامدارى بازرگانى یا خدمات بازرگانى است؛ در حالى که در مدینه اقتصاد عمدتاً بر محور کشاورزى است و دامدارى و بازرگانى در مرحله دوم و سوم قرار مى‏گیرد و این مسئله بر جوانب دیگر حیات آنان تأثیر مى‏نهد. شناخت این تفاوت‏ها چگونه در قرآن‏پژوهى مفید مى‏افتد؟
نیز مى‏توان به عامل مذهب در مدینه اشاره کرد. از آنچه در معابد تمدن باستانى یمن یافت شده، نشانى از نام «الله» نیست و آنان چون دیگر ملل، رب‏النوع‏هاى خاصى داشتند. اوس و خزرج و نیز قبیله خزاعه از قبایلى بودند که موطنشان یمن بود.2 آنان همگى بت منات را مى‏پرستیدند.3 منات براى آنان رب النوع قضا و قدر و برکت بود. از این‏رو آن را در کنار دریا نصب کرده بودند و براى باران‏خواهى نیز نزد آنها مى‏رفتند.4 آنان به بسیارى از بت‏هاى دیگر هیچ‏گونه باورى نداشتند؛ اما تحت تأثیر آیین ابراهیم (پس از مهاجرت به یثرب) حج به جا مى‏آوردند؛ اما چون بر سر صفا و مروه بت‏هایى نصب شده بود، هیچ‏گاه سعى را به جا نمى‏آوردند؛ زیرا انجام سعى را، اداى احترام به بت‏هاى نصب شده روى صفا و مروه مى‏شمردند.5
پس از آنکه پیامبر به یثرب هجرت کرد، همچنان بسیارى از اهالى مسلمان شده یثرب به حج مى‏رفتند. آیه 158 سوره بقره (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَ‏آئرِ اللَّهِ... ) در همین فضا نازل شده است تا آنان را مجاب سازد زمانى که هنوز مکه فتح نشده و در دست مکیان مشرک است، هرگاه خواستند به حج بروند، براى تکمیل مناسک خود سعى را انجام دهند؛ هر چند روى آن تپه بتى نصب شده باشد. بدون نگاه تاریخى به مسئله این پرسش پیش مى‏آید که ضرورت طرح بحث صفا و مروه چیست؟ آیا این امر ویژگى و مزیتى بر دیگر مناسک حج داشته است؟
نکته قابل توجه که از پرستش منات در میان مردم یثرب به دست مى‏آید، آن است که احتمالاً آنان نسبت به مردم مکه از شرک فاصله بیشترى داشته‏اند. اگر چنین امرى صحت داشته باشد، بازخوانى مفهوم شرک در قرآن، با توجه به این مسئله مى‏تواند نتایج جدیدى را به همراه داشته باشد.
نمونه ءدومى که در صدد طرح آنیم باز به باورهاى اوس و خزرج، ساکنان مدینه باز مى‏گردد. بخشى دیگر از اهل یثرب بنا به باورهاى خود زمانى که براى اداى فریضه حج مى‏خواستند از مدینه به مکه بروند، پس از آنکه احرام بستند، نباید زیر سایه روند. از این‏رو اگر پیش از حرکت خود مى‏خواستند سرى به خانه خود بزنند، براى آنکه از زیرِ سردرِ خانه وارد نشود، از پشت بام یا روى دیوارها وارد خانه مى‏شدند و در این فضا آیه 189 سوره بقره نازل شد و از آنان خواسته شد از در وارد خانه شوند. با توجه به اینکه چنین باورها و عقایدى صرفاً به مردم یمنى‏تبار اوس و خزرج و خزاعه نسبت داده شده است، از این رو مخاطب چنین آیاتى صرفاً ایشانند و نه عموم مردمان جاهلى.
در مقابل آیاتى وجود دارد که صرفاً به برخى عناصر فرهنگى و تاریخى اقوامى اشاره مى‏کند که عمدتاً اهل مکه‏اند. به عنوان نمونه در منابع روایى، اشاراتى به این نکته وجود دارد که نظام خانواده در مکه نظامى پدرسالارانه بود؛ اما این نهاد در یثرب وضعیت متفاوتى داشت. از این‏رو جایگاه زنان مدینه در خانواده با وضعیت زنان مکه در خانواده‏هایشان تفاوت مى‏کرد. آیه زدن زنان (نساء، آیه 34) در مدینه نازل شد؛ اما مخاطب این آیه مردان مهاجر بودند، نه انصار. در واقع دستور خداوند به زدن زنان نوعى سیاست تربیتى است که خداوند براى تغییر رفتار مردان قریشى در مدینه، در نظر گرفته است و ناظر به همان دوره است.6
شناخت ساختار سیاسى ـ اجتماعى شهرها نیز مى‏تواند بسیار مفید باشد. آیا اوس و خزرج را تنها به همان جنگ‏هاى دایمى مى‏توان شناخت؟ آیا توجه داریم که درباره شخصیت‏هاى موءثر در زندگانى پیامبر که منشأ نزول بسیارى از آیات شدند باید به انتساب قبیله‏اى آنها توجه داشت؟ آیا مى‏توان پذیرفت که یثرب از ویژگى‏هاى شهر برخوردار بوده است؟ آیا نظام ادارى، قضایى، امنیتى و رفاهى متمرکز شهرى در آن وجود داشته است یا خیر؟ آیا مردم بدان معنا که امروزه ما مى‏فهمیم، شهروند بوده‏اند؟ درباره مکه نیز مى‏توان چنین پرسش‏هایى را طرح کرد که نشان مى‏دهد با تردید در دانسته‏هاى پیشینى، مى‏توان درپى کشف جزئیات بیشترى بود؛ جزئیاتى که با روش‏هاى تاریخى و متن شناختى به دست مى‏آیند.
شناخت جزئیات قبایل در مکه و مدینه(قبیله‏شناسى) مفهوم بسیارى از آیات را روشن‏تر خواهد کرد. به عنوان نمونه نباید تصور کرد که در یثرب تنها دو قبیله بت‏پرست (اوس و خزرج) و سه قبیله یهودى (بنى‏قریظه و بنى‏نضیر و بنى‏قینقاع) حضور داشتند. اوس و خزرج به قدرى بزرگ شده بودند که خود به قبایل متعددى تبدیل شده بودند. از این رو یثرب را باید با تیره‏هاى متعدد خزرجى و اوسى تصور کرد که از نظر سیاسى ـ اجتماعى، مستقل عمل مى‏کردند. بخشى از تیره‏هاى اوسى تا پنج سال پس از حضور پیامبر در مدینه همچنان بت مى‏پرستیدند و با قبایل یهودى بنى‏نضیر و بنى‏قریظه هم‏پیمان بودند.7 و آنها پس از تبعید بنى‏نضیر، نبرد خندق و سرکوب بنى‏قریظه مسلمان شدند و از آن‏رو که بسیارى‏شان با حکومت پیامبر مخالف بودند، منافق خوانده شدند.8
بازخوانى مفهوم منافق در آیات مدنى با توجه به بازسازى فضاى تاریخى آن، بسیار به فهم مخاطبان این آیات، فضاى آن لحظه و تأثیرات نزول وحى کمک مى‏کند. توجه به این نکته ضرورى است که انگیزه‏هاى هر یک از دسته‏ها در مخالفت باطنى با پیامبر تفاوت دارد و نمى‏توان با تفسیر موضوعى آیات نفاق به زوایاى مفاهیم این آیات رسید. برخى منافقان، قریشى بودند، برخى اوسى و برخى خزرجى. انگیزه‏ها، دلایل، محدوده زمانى فعالیت هر یک از این گروه‏ها ممتاز از گروه‏هاى دیگر است. از این‏رو شناسایى تاریخى گروه‏هاى نفاق، فهم صحیح آیات را ممکن‏تر مى‏سازد. منافقانى که در سوره بقره مورد خطاب الهى قرار دارند با منافقان سوره توبه یکى نیستند و اساساً شرایط یکسان نیز ندارند. درباره سوره منافقون هم مسئله همین گونه است.
درباره مفهوم کفر در آیات مدنى نیز مى‏توان به نکاتى اشاره کرد. به عنوان مثال مى‏توان متوجه شد که اگر در آیه 75 سوره مائده از واژه کافر در کنار یهودیان اشاره شده، به چه دلیل این امر اتفاق افتاده است. واژه کافر در این آیه اشاره به تیره‏هاى اوسى دارد که با یهودیان یثرب هم‏پیمان بودند و در کنار مسلمانان در آنجا زندگى مى‏کردند. از این‏رو نمى‏توان تمام یهودیان یثرب را مشمول آیه دانست؛ چرا که بسیارى از یهودیان از حامیان پیامبر یا جزو گروه بى‏طرف باقى ماندند و برخى‏شان نیز در رکاب او شهید شدند.9 همچنین نمى‏توان همه منسوبان به اوس و خزرج را که بعدها انصار نامیده شدند، ستود.
با دانستن جزئیات ارتباطات اجتماعى و فرهنگى یثرب در آغاز حضور پیامبر در آنجا، مثلث یهود، کفار و مسلمانان و روابط متقابل آنان با هم، بیش از نیمى از آیات سوره بقره رمزگشایى مى‏شود و شاید با شناخت بهتر آیات این سوره دانست چرا پیامبر هنگامى که انصار در جنگ حنین همراه با دیگر مسلمانان پا به فرار نهادند، آنان را با عبارت «یا اصحاب سورة البقرة» فرا خواند.10
در بسیارى از آیات گزارش‏هاى تاریخى مفسران ناکافى است. از این رو پژوهشگران این دوره را به بیش از آنچه مفسران دوره‏هاى پیشین دریافته‏اند رهنمون نمى‏کند. علاوه بر اینکه گاه پژوهشگر در میان داده‏هاى متفاوت ابن عباس، قتاده، سدّى، مجاهد، حسن بصرى و... متحیر مى‏ماند؛ در حالى‏که واقعیت تاریخى با مطالعات تاریخى در دسترس است.
البته آسیب‏شناسى منابع تفسیرى به همین قدر نیز محدود نمى‏شود؛ بلکه عموم راویان روایات تفسیرى فاقد نگاهى تاریخى به مسائل بوده‏اند و صرفاً پس از اطمینان از سند حدیث، از آن بهره مى‏برده‏اند. حتى طبرى هنگامى که تفسیر مى‏کند از اطلاعات تاریخى خود کمتر استفاده مى‏کند. تفصیل آن در این مقال نمى‏گنجد.
علاوه بر مطالعات تاریخى بسیارى از دانش‏هاى تاریخ مى‏توانند به مدد مطالعات قرآنى بیاید. باستان‏شناسى کتیبه‏شناسى، زبان‏هاى باستانى و... همگى علومى هستند که مى‏توانند در خدمت قرآن‏پژوهى قرار گیرند؛ به‏ویژه در شناخت گزارش‏هاى قرآنى از اقوام و ملل گذشته کارایى فراوان دارند.
بحث از زبان‏هاى رایج در دوره نزول آیات و کاربرد واژگان و دامنه معانى آنها به مباحث زبان‏شناسى تاریخى باز مى‏گردد. اینکه چرا خداوند در سخنان خود از واژگان جوامع و قبایل متعددى بهره برده است، بى‏نیاز از مباحث زبان‏شناسانه و تحلیل‏هاى تاریخى نیست. به عنوان نمونه در آیات سوره حشر زمانى که خداوند به درخت خرما مى‏خواهد اشاره کند، از کلمه «لینة» استفاده مى‏کند که مختص قبایل اوسى است.11 چرا واژه‏اى که کاربرد گسترده‏ترى دارد به کار نرفته است و این نوع کاربرد حاکى از چه مسایلى است؟
در همین سوره که بنا به روایت ابن عباس نام دیگر آن سوره بنى‏نضیر است و درباره پیکار یهودیان بنى‏نضیر با پیامبر نازل شده است، به حصن یا قلعه اشاره شده است. آیا داده‏هاى باستان‏شناسانه چنین مدعایى را اثبات مى‏کند؟ آیا در مدینه قلعه‏هاى متعدد وجود داشته؟ «قُرَى محصنه» در این سوره به چه معنا است؟ به معناى برج و بارو و دیوارهایى است که گرد روستایى کشیده شده است؟ آن روستاهاى مستحکم، کجا و به چه نام بوده‏اند و اکنون چه نشانى از آنها باقى مانده است؟
علاوه بر گزارش‏هاى قرآنى از جامعه صدر اسلام، برخى داستان‏هاى انبیاء نیز هنوز در پرده ابهام قرار دارند. به هر حال هر جامعه‏اى در زمان و مکان مشخص زندگى کرده‏اند؛ وگرنه مورخان حکایات فاقد زمان و مکان را افسانه مى‏خوانند. اما قصص قرآنى گزارش‏هاى حقیقى از جوامع پیشن‏اند؛ جوامعى که وجود داشته‏اند و غالب آنچه درباره برخى از آنان کشف شده، گزارش‏هاى قرآنى را تأیید مى‏کنند. به نظر مى‏رسد بیش از مطالعه و نقد روایت‏هاى تفسیرى در این زمینه که گاه از آن به اسرائیلیات یاد مى‏شود، پژوهشگران قرآنى باید به تألیفات و نتایج کاوش‏هاى باستان‏شناسانه توجه کنند. یکى از منابعى که در این زمینه مى‏توان معرفى کرد اثر دکتر محمد بیومى مهران است12 که به تازگى با عنوانى متفاوت به زبان فارسى برگردانده شده است.13
 پى‏نوشت‏ها:
* دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکتراى تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس.
1. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 1، ص 52.
2. کلبى، جمهرة انساب العرب، ج 2، ص 269؛ همو، نسب معد و الیمن الکبیر، ج 2، ص 7.
3. همو، الاصنام، ص 6؛ المحبر، ص 316 ؛ أرزقى، تاریخ مکه، ج 1، ص 125.
4. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 2، ص 147 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 56 ؛ المفصل‏فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 250.
5. أرزقى، تاریخ مکه، ج 1، ص 213.
6. براى توضیحات بیشتر ر. ک: مهران اسماعیلى، زن از نگاه خلیفه دوم، پایان‏نامه کارشناسى تاریخ موءسسه آموزش عالى باقرالعلوم، 1379.
7. طبقات الکبرى، ج 3، ص 18 و نیز ج 4، ص 383 ؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 83.
8. سیره ابن هشام، ج2، ص 347؛ تاریخ طبرى ج3 ص 90.
9. طبقات الکبرى، ج 1، ص 501؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج 1، ص 173 ؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 209؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 362.
10. شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 132؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 63؛ طبقات الکبرى، ج 2، ص 151 و نیز ج 4، ص 19.
11. الاتقان، ج 1 ص 390.
12. دراسات تاریخیة فى القرآن الکریم، 5 مج، بیروت، دار النهضة، 1988.
13. بررسى تاریخى قصص قرآن، ترجمه محمد راستگو و مسعود انصارى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1383.

تبلیغات